عزادارى در عصر قاجار1

عصر حكومت سلسله قاجار در ايران، عصر رونق و رواج عزادارى براى امام حسين(عليه السلام)بوده است. در اين دوران، علاوه بر رشد و توسعه عزادارى و شركت همه قشرها و گروه ها در مراسم عزادارى، شيوه هاى نوينى در عزادارى پديد آمد كه در عصر صفويه وجود نداشت. در اين مقاله درباره اين موضوع، بهويژه در مقايسه با عصر صفوى بحث و بررسى شده و ويژگى هاى عزادارى در اين دوره ارائه مى شود.
پنجشنبه، 28 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عزادارى در عصر قاجار1
عزادارى در عصر قاجار1
عزادارى در عصر قاجار1

نويسنده:رضا رمضان نرگسى2

چكيده

عصر حكومت سلسله قاجار در ايران، عصر رونق و رواج عزادارى براى امام حسين(عليه السلام)بوده است. در اين دوران، علاوه بر رشد و توسعه عزادارى و شركت همه قشرها و گروه ها در مراسم عزادارى، شيوه هاى نوينى در عزادارى پديد آمد كه در عصر صفويه وجود نداشت. در اين مقاله درباره اين موضوع، بهويژه در مقايسه با عصر صفوى بحث و بررسى شده و ويژگى هاى عزادارى در اين دوره ارائه مى شود.
واژگان كليدى: عزادارى، امام حسين(عليه السلام)، عصر قاجار و ويژگى ها.

الف) ويژگى هاى عزادارى در عصر قاجار

در عصر قاجاريه مراسم عزادارى و سوگوارى امام حسين(عليه السلام) وارد مرحله جديدى شد و از لحاظ شكلى و توسعه و نيز از لحاظ محتوا دگرگونى هايى يافت كه آن ها را بررسى مى كنيم.
1. مردمى بودن
پس از واقعه عاشورا دوست داران امام حسين(عليه السلام) و شيعيان براى امام حسين(عليه السلام) و شهداى كربلا عزادارى كردند. رواج و گسترش عزادارى، مرهون تشويق هاى ائمه اطهار(عليهم السلام) بود، و در دوره هايى كه تشيع قدرت مى يافت با تشويق ها و حمايت هاى حكومت هاى شيعى، بيش از پيش رواج و گسترش پيدا مى كرد، چنان كه در دوره هاى آل بويه و صفويه از برپايى عزادارى بسيار حمايت شد. اما با فرارسيدن عصر قاجار، عزادارى براى امام حسين(عليه السلام) كاملاً نهادينه شد و به صورت امرى كاملاً عمومى و مردمى درآمد، به طورى كه نوشته اند در دوران قاجاريه در تهران و شهرهاى بزرگ در تمام ماه هاى محرم و صفر در اغلب محله ها مردم با برپا كردن چادر و گستردن فرش و نصب علم و كتل، عزادارى مى كردند. و هر كس و هر صنف و دسته طبق نذر خود به طور نسبى به اين كار دست مى زدند و آن را نوعى فريضه مذهبى مى دانستند.3
اوژن فلاندن4 كه در زمان قاجاريه به ايران آمده بود در آرامگاه شاهزاده حسين قزوين با سينه زنى پرهيجان مردم روبه رو مى شود، به توصيف آن پرداخته و از برپايى مراسم تعزيه در معابر عمومى و تكيه ها، حياط مساجد يا درون قصرهاى بزرگ تهران، خبر مى دهد. و اضافه مى كند:
عده اى با مشت سخت به سينه كوبيده و در نتيجه، سايرين را برانگيخته، شورش در جمعيت و بازيگران برپا مى نمودند، ...در مدت عزادارى عده اى از مقدسين در شهر به راه افتاده از اعماق وجود منقبت حسين](عليه السلام)[ و على](عليه السلام)[ را مى نمايند. بعضى زنجيرهاى آهنى را بر روى سينه لخت مى زنند و خود را مجروح مى سازند. برخى پا برهنه و خون آلود با چهره سياه شده در كوچه ها دم از حسين(عليه السلام) مى زنند و ادعا مى كنند كه تشنگى و گرما را بر خود هموار خواهند ساخت.5
كنت دوسرسى، سفير فوق العاده فرانسه كه در 1255 ق به ايران آمده بود نيز در خصوص مراسم محرم مى گويد:
]مردم ايران[ ايام عزادارى ماه محرم را با تشريفات رسمى و زياد انجام مى دهند.6
بر اساس گفته سفير فرانسه هر كس در حد توان خود سعى مى كرد در عزادارى نقشى درخور توجه ايفا كند; افراد عادى با شركت خود، و افراد متموّل و صاحب منصب به منظور اظهار عقيده و نشان دادن مراتب ارادت خود به خاندان رسالت و ائمه، بساط مفصلى در خانه هاى بزرگ يا هيئت ها و تكيه هاى عمده شهر برپا مى كرده، عزادارى مفصلى را اقامه مى نمودند.7
افرادى كه از جثه قوى برخوردار بودند عَلَم هايى را كه كمتر كسى قادر به حركت درآوردن آن ها بود جلوى دسته بر سينه و شكم خود به طور عمودى قرار مى دادند و با شال مخصوصى بسته و حمل مى كردند.8
در زمان سلطنت ناصرالدين شاه به جز تهران ساير شهرها نيز در عزادارى گوى سبقت را از هم ربوده بودند. ماساهاروى ژاپنى در دوران ناصرالدين شاه وقتى وارد اصفهان مى شود كه در شهر، عزادارى برپا بوده و وضعيت عزادارى شيعيان بسيار توجه او را به خود جلب مى كند. او در توصيف اين عزادارى مى نويسد:
نزديك مسجد شاه رسيدم ايوان و در ورودى مسجد مشرف به ميدان بزرگ بود ... انبوه مردم از پير و جوان در مسجد جمع شده بودند. شمار اين جمعيت دو يا سه هزار نفر مى شود. آن ها در صحن مسجد چند حلقه ساخته، بعضى از آن ميان پيراهن را درآورده و شانه و سينه شان را برهنه كرده بودند آن ها به آهنگ منظمى و با هر دو دست به سينه شان مى كوفتند و فرياد ماتم و بلند «حسين حسين» مى گفتند. آن ها مى ايستادند، روى پا مى چرخيدند و بلند و با فرياد و اندوه عزادارى مى كردند... اين صحنه رفتار آن ها را با هيچ چيز نمى توانم قياس كنم. البته ما ژاپنى ها هم در تابستان مراسم بون (مراسمى كه ژاپنى ها به ياد و آرامش روح نياكان و درگذشتگان خود در تابستان برگزار مى كنند) را برگزار مى كنيم، اما در اين جا گروهى از عزاداران پى در پى قمه به سرشان يا زنجير به سينه و پشت خود مى كوبيدند و خون به وضع بدى از سر و سينه آن ها سرازير بود و از آن ها منظره رقت انگيز و دردآور مى ساخت. نمى دانم كه آن ها چه دلى داشتند، همه دكان هاى شهر بسته بود و كسى كار نمى كرد، هيچ نمى دانستم از كه بپرسم و چه بكنيم.9
چارلز جيمزويلز10 نيز در خصوص مشاهده هاى خود در اصفهان در زمان ظل السلطان پسر ناصرالدين شاه(1266 ـ 1336 ق)11 مى نويسد:
وقتى كه ماه محرم الحرام، يعنى ماه عزادارى وارد مى شود تمام ساكنين ايران اناثاً و ذكوراً، حتّى فقراى آن جا، به لباس سياه ملبس مى شوند... در مجالس روضه خوانى مرد و زن بسيار جمع مى شوند... علاوه بر روضه خوانى زياد، بعضى از حكّام ولايات، محض احترام و تقويت تعزيه دارى و عزادارى شهدا مبلغ كثيرى از جيب خود ]خرج[نموده و مجلس تعزيه خوانى بسيار خوبى فراهم مى آورند.12
آن چه در همه عزادارى هاى دوره قاجاريه بهوضوح ديده مى شود مردمى بودن و حضور پررنگ مردم در عزادارى هاست.
نكته قابل توجه اين كه اين وضعيت به تهران اختصاص نداشته، بلكه تمام مراكز استان ها و حتى تمام روستاها و قصبه ها در سراسر كشور چنين وضعى داشته اند. گرترود بل13 از مشاهده هاى خود در قزوين 1311 ق / 1892 م چنين حكايت مى كند:
اندكى پس از آن كه به خاك ايران قدم گذاشتيم به طور غير منتظره اى با داستان اين شهادت روبه رو شديم. در خيابان اصلى قزوين، هنگامى كه در فاصله عوض كردن اسب هايمان پرسه ميزديم ... و آخوندى كه روى نوعى منبر نشسته بود وقايعى را كه آنان بايستى نمايش دهند به صداى بلند مى خواند. اما با شروع ماه محرم هيجان مذهبىِ پنهان مشرق زمين آشكار شد. هر شب، هنگام غروب، شيون و زارى عزاداران فضا را پر مى كرد و غم و اندوه، گاهى اوج مى گرفت و گاهى تخفيف مى يافت تا سپيده دم كه مؤمنان عزادار را به بستر بفرستد، و سبب شود بى ايمانان از خواب مانده، با آهى از رضايت، سر را روى بالش بگردانند. سرانجام روز دهم محرم فرا رسيد، روزى پراهميت براى همه مسلمانان...بوده است. ولى براى شيعيان دهم محرم لحظه اى بسيار ژرف تر و پرمعناتر است، چرا كه شهادت امام حسين(عليه السلام) در اين روز روى داده است.14
شور و هيجان عزادارى در روستاها نيز دست كمى از شهرها نداشت، چنان كه گرترودبل در سال 1311 ق عزادارى در يكى از روستاهاى قزوين را چنين توصيف مى كند:
كمى بعد از ظهر ]روز عاشور[ صداى عزاداران در دهكده پيچيد. اهالى كه دسته اى تشكيل داده بودند در خيابان هاى سايه دار براه افتادند و از باريكه اى از صحرا كه به خيابان اصلى مى رسيد گذشتند. اندوه و ماتم اين گروه عزاداران احترام شگفتى بود به قهرمان دليرى كه پيكرش در دشت كربلا آرميده است...و اگر آيين خاكسپارى او ]امام حسين(عليه السلام)[ در دوازده قرن پيش به اختصار برگزار شده، آواى آن در طول قرن ها با انعكاس ابدى طنين انداز بوده و تا به امروز رسيده است. در ابتداى صفوف، گروهى از پسر بچه ها راه مى سپردند كه تا كمر لخت بودند و به دور نوحه خوان سبزپوشى جست و خيز مى كردند، و او در حين راه رفتن در ميان جمعيت نامنظم، مصائب امام را نقل مى كرد. بچه ها بالا مى پريدند و جست و خيز مى كردند و سينه مى زدند... به دنبال آن ها مردان علم دار بودند كه علم هاى دهكده را حمل مى كردند; ميله هاى بلندى كه بر بالايشان مهره ها و پارچه ها و نوار ابريشمى رنگارنگ و تزئينات عجيب ديگرى نصب شده بود، و در پى آن ها مرثيه خوان و گروه ديگرى از مردان مى آمدند كه يقه لباس هايشان را پاره كرده بودند و به سينه و پيشانى مى زدند، و نام امام را با هماهنگى يك نواختى تكرار مى كردند كه با گريه ها و شيون هايشان گسيخته مى شد. مردها بر سينه برهنه خود مى كوفتند و اشك بر گونه هايشان سرازير بود، و گاه به گاه كلمات نوحه خوان را مضمون هم سرايى خسته و ماتم زده اى قرار مى دادند يا با ناله زمزمه مانندى وارد داستان او مى شدند كه شدت و قدرت مى يافت تا به دورترين گوشه هاى چادرى ]كه بعنوان سقف در وسط بازار روستا جهت عزادارى بر پا شده بود[ مى رسيد: «حسين!حسين!ياحسين!» هوا بشدت گرم بود چراغ هاى ارزان قيمت اروپايى در كنار ديوارهاى كرباسى دود مى كردند، و پرتو لرزانى بر گل هاى خرزهره صورتى و زنان سياهپوش و چهره هاى رو به بالاى مردان مى افكندند، .... نوحه خوان عمامه را از سر برداشت و بر زمين كوفت و هم چنان مى خواند و مردم فرياد مقطع «ياحسين ياحسين ياحسين» را از سر گرفتند.15
جان ويشارد16 نيز درباره عزادارى تبريزى ها در دوره مشروطه مى گويد:
من شاهد صحنه هاى گوناگون تعزيه در جاهاى مختلف كشور بوده ام، اما هيچ كجا را جدى تر و متعصبانه تر از تبريز نديده ام.17
او، هم چنين معتقد است كه تمام طبقات اجتماع از فقيرترين فرد تا شخص شاه در اين عزادارى ها مساوى رفتار مى كنند. او در توصيف اين رفتار مشترك مى نويسد:
محرم ماه عزادارى است و تقريباً تمام طبقات در آن شركت دارند و به يادبود شهادت امام حسين مراسمى انجام مى شود. تمامى مردم از شاه و گدا، نه اين كه فقط يك نوار ساده بر يقه لباس يا كلاه خود بزنند، بلكه كلاه سياه مى پوشند. آنان كه توانايى دارند، بدون اعتنا به گرمى هوا، سر تا پا مشكى پوش مى شوند، حتى كودكانى كه در خيابان ها براى حسين و حسن نوحه خوانى مى كنند اغلب لباس تيره بر تن دارند. پرچم هاى سياه كوچك بر سردر خانه ها، به منزله دعوتى است از عابران براى شركت در مراسم مذهبى و دعاهايى كه در آن خانه ها براى عموم انجام مى شود. در اين جلسات، واعظ قرائت قرآن مى كند و اشعارى در مدح و خصوصيات اخلاقى شهدا مى خواند و بعد نصايح و سفارشاتى به حضار مى دهد كه معمولاً از جانب آن ها با گريه و يا آمين گفتن پاسخ مى شنود.18
2. حضور گسترده زنان
از ويژگى هاى عزادارى در دوره قاجاريه حضور گسترده زنان در اين عزادارى هاست.
حسن اعظام قدسى19 شركت زن ها در مجالس عزادارى را چنين توصيف مى كند:
فعّال ترين بُعد حضور اجتماعى زنان در دوره قاجار شركت در مراسم عزادارى ماه محرم، روضه خوانى و نمايش هاى تعزيه بود. بهترين و مفصل ترين مجالس روضه خوانى ماه محرم در تهران در مسجد حاج شيخ عبدالحسين20 برگزار مى گرديد كه گاه جمعيت شركت كننده در آن، متجاوز از ده هزار زن و مرد مى شد.21
مهدى قلى خان هدايت درباره شركت زنان در عزادارى چنين گزارش مى دهد:
]در[ تكيه ]دولت[، اطراف سكو از زن ها پُر مى شد; قريب شش هزار نفر، مردها ]به علت كثرت جمعيت زنان، بدان[ راه نمى يافتند.22
هم چنين گرترود بل كه در بهار 1311ق در زمان ناصرالدين شاه به ايران سفر كرده در سفرنامه اش در توصيف عزادارى زنان مى نويسد:
روى سكو، نوحه خوانى با لباس بلند و عمامه سفيد نشسته بود و شرح شهادت را با آهنگ كشيده و حزن انگيزى مى خواند. زير پاى او، زمين پوشيده از زنانى بود كه چادرهاى سياه شان را به طور مرتبى به دور خود جمع كرده و با سرهاى پوشيده نشسته بودند، و روبند كتان سفيد جلو صورتشان تا پايين روى دامنشان آويزان بود... نوحه خوان به ذكر مصيبت ادامه مى داد، و زن ها در تقلاى رنج آلودى خود را به پس و پيش تكان مى دادند.23
به گفته برخى پژوهشگران، كسب اجر اخروى، نيت براى توبه از معاصى، افزودن بر اطلاعات دينى، ديدن رجال سياسى، روحانيون، مراجع بزرگ و شنيدن مواعظ آنها در كنار محظوظ شدن از لذت در جمع واقع شدن، مشاركت در طبخ غذا و تناول آن، از انگيزه هاى كوچك و بزرگى بودند كه به حضور زنان در اين مراسم خانگى قوت مى بخشيد.24
3. محدود نبودن عزادارى به دهه محرم
يكى از ويژگى هاى عزادارى در دوره قاجاريه توسعه ايام عزادارى است. در دوره صفويه معمولاً عزادارى از ماه محرم تجاوز نمى كرد، امّا در اين دوره، مراسم عزادارى مدت زمان بيشترى را دربر مى گرفت و تنها به دهه محرم و صفر محدود نبود.25 در خود ماه هاى محرم و صفر نيز ]حداقل به مدت 60 روز[ مردم در بسيارى از محلات تهران مراسم روضه خوانى برپا مى كردند.26
يكى ديگر از مواردى كه در غير ايام دهه محرم عزادارى مى شد، عزادارى براى رفع وبا، طاعون و حتّى گرانى بوده است. به عنوان نمونه در سال 1310 ق وبا در ايران و تهران شايع شد و مردم براى نجات از وبا به امام حسين(عليه السلام) متوسل شده و جلسات مفصل عزادارى برپا نمودند. عين السلطنه در اين زمينه مى نويسد:
]وبا[ در اغلب بلاد ايران به شدت مشغول قتل است.... روزى شش صد نفر و پانصد نفر كمتر نمى كشد. ... همهمه و اضطراب مردم طهران طورى شده كه به نوشتن برنمى آيد. دو، سه مرتبه خلق طهران با علما و سادات به امام زاده حسن و امامزاده على مصلى رفته و دفعه متجاوز از بيست هزار نفر بودند. صدقه و روضه خوانى و بذل و بخشش به شدت زياد شده است... روضه خوانى و خيرات به حدى در تهران و شميرانات زياد شده كه چه نويسم. آش امام زين العابدين(عليه السلام)در تمام كوچه ها و گذرها طبخ مى شود. دسته جات سينه زن متصل در گردش است تمام مردم زاهد و عابد شده اند.27
4. گسترش كمى و كيفى عزادارى
در دوره قاجاريه عناصرى از عزادارى كه در دوره هاى قبل (صفويه و زنديه) بهوجود آمده بود به اوج شكوفايى خود رسيد. فتواى ميرزاى قمى و قبل از ايشان فتواى آيت اللّه محمدعلى كرمانشاهى28 در خصوص تجويز تعزيه ـ كه در ادامه خواهد آمد ـ در ترويج عزادارى بسيار مؤثر بود. به دنبال چنين فتواهايى تاريخ معاصر از زمان قاجاريه شاهد رشد بيش از پيش انواع عزادارى هاست. اين امر با شروع جنگ هاى ايران و روس رونق بيشترى يافت.29 در دوره محمدشاه نيز به علت تشويق هاى صدراعظم روحانى مسلك او، حاج ميرزا آقاسى مراسم عزادارى رونق بيشترى گرفت.
علاوه بر رواج هيئت ها و دسته هاى معمولى كه در دوره صفويه مرسوم بود در اين دوره، دسته هاى متشكل از مردان و كودكان بسيار توسعه يافتند به طورى كه در عهد ناصرى دسته به دوهزار نفر مى رسيد.30
عزادارى در دوره ناصرى از رونق و جلوه خاصى برخوردار شد. با نگاهى به منابع عصر ناصرى همانند خاطرات اعتمادالسلطنه و سفرنامه هاى اروپاييان، شكوه و عظمت اين مراسم بيشتر دانسته مى شود. اهتمام مردم به برگزارى عزادارى و مجالس روضه، همانند برگزارى مجالس روضه در مدرسه خان مروى به سرپرستى آيت الله ملاعلى كنى، شركت شخص شاه در مراسم روضه و تعزيه، برنامه هاى خاص تكيه دولت و... مطالبى است كه در خلال اين كتاب ها گزارش هاى متعددى از آن ها ذكر شده است.
5 ـ حضور بزرگان حكومت در عزادارى ها
در دوره قاجاريه بزرگان حكومت نيز خود به برگزارى مجالس عزا اقدام مى كردند، چنان كه اعتمادالسلطنه، وزير انطباعات (چاپ و نشر) ناصرالدين شاه با تصريح و تأكيد بر برگزارى مجالس عزادارى در منزل خود مى گويد:
تنها چيزى كه از براى خود اسباب نجات دنيا و آخرت مى دانم خدمت به خامس آل عبا سيدالشهداء(عليه السلام)]مى باشد[.31
عين السلطنه از شاهزادگان دوره ناصرى و سرتيپ دوم توپ خانه تصريح مى كند كه در خانه هاى بعضى از اعيان مجلس، مراسم روضه خوانى بر پا مى شد. او در اين باره در خاطراتش مى نويسد:
يكشنبه 9 محرم، عصر به اتفاق تولويخان به شهر رفتيم. نيم ساعت به غروب مانده، خانه حضرت والا پياده شديم محمدحسين ميرزا شهر بود آمد. شب قبل از شام مسجد شيخ عبدالحسين كه چسب به خانه خودمان است و سه سال است تجار و كسبه ترك روضه خوانى مفصل در آن جا مى كنند، رفتيم. الحق خوب مجلسى فراهم آورده اند. مسجد آقا سيدعزيزالله ]را[ كه جناب صدرالعلما آن جا نماز مى خواند تجار اصفهانى بسته اند. مسجد جمعه را تجار كاشانى روضه مى خوانند يك ساعت استماع ذكر مصيبت شده، بعد قدرى گردش رفتيم. جمعيت زياد بود دسته جات سينه زن فراوان.32
جان ويشارد نيز معتقد است كه شخص شاه به طور كلى سياه مى پوشيد و به سخنان واعظ گوش فرا مى داد.33 نمونه ديگر، گزارش سفير فرانسه از عزادارى در خانه امين السلطان است:
امسال هفته هاى اول محرم ... من توانستم اين مراسم در خانه «اتابك اعظم» (امين السلطان) در تهران ببينم. سرتاسر حياط بزرگ آن را چادرى پوشانده شده بود و به روى ديوارها پارچه سياه كشيده بودند; پنجره هاى باز اتاق ها به منزله جايگاه نشستن براى مدعوين بود. مراسم هرروز از ساعت سه بعدازظهر آغاز و در ساعت ده يا يازده شب ختم مى شد، جمعيت كثيرى تالار پرنورى را پر مى كردند. روضه خوانان پشت سرهم بالاى منبر مى رفتند و با ذكر مصيبت امامان، همه حاضران را به گريه و زارى مى انداختند... آن شب، نوحه خوانى، به خواندن نوحه اى آغاز كرد و مردم همه با او هم آواز شدند. در آخر همه به طور دسته جمعى به شيون و زارى و رفته رفته با صداى ناله مانندى به زمزمه غم انگيزى پرداختند. دائماً جنب و جوش و رفت و آمد برقرار بود.34
بنابراين، مى توان ادعا كرد كه در دوره قاجاريه عزادارى نهادينه شده بود و هر بخش از جامعه كه بيشتر به آن نزديك مى شد بيشتر بين مردم محبوبيت پيدا مى كرد. و حتى براى آن كه مردم را به شركت در مجالس خود تشويق كنند مقدماتى به كار برده و مزايايى قائل مى شدند كه ازجمله پول شاهى سفيد و پنجشاهى و دهشاهى بين مردم توزيع مى كردند.35
6. چهل منبر، چهل شمع
شركت در چهل منبر يا چهلويك منبر36 ازجمله سنت هايى بود كه در دوره قاجاريه مرسوم شد. و آن به اين شكل بود كه افراد نذر مى كردند كه در شب عاشورا (يا شب شام غريبان) در پاى چهل منبر شمع روشن كنند. عبداللّه مستوفى در شرح آن مى نويسد:
در شب هاى عاشورا37 جمعى ديده مى شدند كه حتى بعضى پابرهنه، كيسه يا جعبه اى پر از شمع زير بغل گرفته به تكيه ها و مجالسى كه روز در آن ها روضه خوانى مى شد مى رفتند كه نذر خود را راجع به روشن كردن چهلويك شمع38 در چهلويك منبر ادا كنند...چهل و يك منبرروها از همه طبقه بودند، حتى بعضى از اعيان كه با فانوس و نوكر و پيشخدمت و فراش، چهلويك منبر مى رفتند... جعبه شمع آن ها زير بغل فراش بود آقا پاى منبر مى رسيد شمعش را روشن مى كرد و با كمال اخلاص منبر را مى بوسيد ...ولى اكثريت با طبقه متوسط بود ...بعضى از تكيه ها مانند تكيه سادات اخوى براى روشن كردن شمع اختصاصى داشت كه همه كس يك شمع چهل يك منبر خود را بايد در اين تكيه روشن كند و بعضى هم بودند كه فقط نذرشان منحصر به روشن كردن پنج يا هفت يا ده شمع يا بيشتر در اين تكيه بود.39
اعتمادالسلطنه، مترجم مخصوص و رئيس دارالترجمه ناصرالدين شاه در شرح محرم سال 1300 مى نويسد:
سه شنبه 9 صبح امين الدوله و نظام الملك و جمعى ]براى شركت در مجلس[ روضه آمدند... امشب چهل منبر كه هر سال مى روم رفتم. اسامى خانه ها از قرار تفصيل ذيل است... ساعت سه ]نصف شب[ خانه آمدم امشب هم روضه خوانى در خانه بود.40
هم چنين او ذيل وقايع محرم 1312 مى نويسد:
جمعه 9 محرم به قصد چهلويك منبر از خانه بيرون رفتيم، هفت هشت سال بود بهواسطه تشريف نداشتن موكب همايون در موقع عاشورا در طهران چهلويك منبر نرفته بودم.41
عزيزالسلطان نيز مى نويسد:
. . . 9 محرم الحرام غروب مراجعت به منزل نمودم تجديد وضو نمودم رفتم به چهل منبر و از قرار تفصيل ذيل شمع روشن نمودم . . . .42
دوستعلى خان معيرالممالك نيز در توصيف ]عصر عاشورا[ شب يازدهم ماه محرم مى نويسد:
جمعه دهم محرم سال 1331 ق ... زن ها در تكيه زير نخل، حلوا مى پختند و دسته دسته به چهلويك منبر مى رفتند.43
با توجه به گزارش معيرالممالك ظاهراً اين رسم تا سال 1331ق در بين مردم تهران رواج داشته است، البته در نقل معيرالممالك شب يازدهم محرم به عنوان شب چهلويك منبر عنوان شده كه احتمال دارد ابتدا اين رسم در شب عاشورا برپا مى شده است، امّا پس از مدتى به شب يازدهم منتقل شده است، چنان كه امروزه نيز مراسم شب يازدهم محرم(موسوم به شام غريبان) شباهت هاى فراوانى به آن دارد.

هفتادودو منبر

گفتنى است كه عين السلطنه اشاره اى به هفتادودو منبر كرده، امّا مشخص نيست كه زمان آن، چهوقت و كيفيت آن چگونه است. او در اين خصوص تنها نوشته است:
جمعه 24 ... نيم ساعت از شب رفته منزل آمدم، هفتادودو منبر امروز خوانده شد.44
شايد مقصود او هفتاد دو منبر بوده كه به ياد 72 تن شهداى كربلا در يك مجلس انجام مى شد. آن طور كه در تكيه دولت مرسوم بود كه طلبه ها قبل از برگزارى تعزيه يك به يك منبر مى رفتند.
خانم كارلا سرنا45 در سفرنامه خود در گزارش از تكيه دولت و وضعيت عزادارى آن، مى نويسد:
ملايانى كه دعوت شده باشند يكى پس از ديگرى براى موعظه بر آن مى نشينند روحانيان ديگرى كه عمامه هاى سفيد معرف آن هاست در پاى منبر مى نشينند و سخن مى گويند.46

گسترش عزادارى

عزادارى براى امام حسين(عليه السلام) در دوره قاجاريه، هم از نظر مكانى و هم از نظر شكلى و كمى، توسعه يافت. در اين جا به بيان موارد مهم اين توسعه مى پردازيم:

1. تكيه

تكيه در لغت به معناى پشت به چيزى گذاشتن است و مجازاً، پشت و پناه را گويند و بر همين معنا به جايى كه فقرا را پناه دهند گفته مى شود همانند خانقاه، دير يا صومعه; و امروزه اصطلاحاً به حسينيه كه در آن روضه مى خوانند يا جاى تعزيه خوانى و روضه خوانى گفته مى شود كه جمع آن تكايا مى باشد.47 اين گونه اماكن، علاوه بر آن كه حرمت و قداست خاصّ خود را دارد، احكام مخصوص مساجد را ندارد بنابراين، محدوديّت حضور در آن مثل مسجد نيست.48
هرچند تاريخِ دقيق شكل گيرى تكيه معلوم نيست، ولى درخصوص كيفيت شكل گيرى آن گفته اند كه تكيه ابتدا محل اجتماع دراويش و فقرا بود كه رايگان در آن جا اقامت موقّت داشته اند. محافظان و نگهبانان آن (تكيه داران) از جوانمردان بودند و آداب و رسومى خاص داشتند كه در «فتوّت نامه»ها آمده است. رفته رفته تكيه به محلى براى عزادارى تبديل شد، و از زمان ناصرالدين شاه به بعد، تكيه ها به طور رسمى محل اجراى برنامه هاى عزادارى و نمايش هاى مذهبى شد.49
تكيه ها نقش مهمى در نهادينه كردن عزادارى در دوره قاجاريه ايفا كردند به طورى كه از فقيرترين مردم تا شخص شاه و صدراعظم در آن مشاركت شخصى مى كردند و عزادارى بر امام حسين(عليه السلام) جلوه بارز همكارى نزديك دربار قاجارى با مردم عادى بود. در اين جا بود كه تجمع هاى مذهبى گسترش يافت و در دوره فتحعلى شاه بر شكوه عزادارى و تعزيه افزوده و تكيه هاى ثابت برپا شد. در دوره محمدشاه نيز به علت علاقه شاه و وزيرش، حاج ميرزا آقاسى مراسم عزادارى رونق گرفت و ساختن تكايا گسترش يافت.50 اين تكيه ها را جماعتى از افراد خيرانديش و نيكوكار مى ساختند و معمولاً هم چندين دكان و مغازه را براى نگهدارى و مرمت تكيه ها و برقرارى تعزيه وقف مى كردند. ولى بيشتر تكيه ها بى موقوفه بود و اهل هر محل و گذر به همت و كوشش خودشان در روزهاى عزادارى تكيه را به راه مى انداختند.51 مردم دست كم در ماه هاى محرم و صفر به برپايى مراسم روضه خوانى در آن مى پرداختند.52
اوج رشد تكيه ها را مى توان در دوره ناصرالدين شاه دانست. از اين زمان به بعد رفته رفته تكيه به طور رسمى محلى براى عزادارى و محل اجراى نمايش هاى مذهبى شد و در تهران، در هر محله و كويى تكيه اى وجود داشت كه مردم در روزهاى عزادارى در آن تكيه حاضر مى شدند.53 چنان كه گذشت بعضى از تكيه ها مانند «تكيه سادات اخوى» به روشن كردن شمع اختصاص داشت كه هر كس يك شمع از چهل منبر خود را در اين تكيه روشن مى كرد.54
طبق نقل مهدى قلى خان هدايت، زن ها بيش از مردها در اين تكيه ها شركت مى كردند.55

تكيه دولت

در اين جا به عنوان نمونه توصيفى از تكيه دولت ارائه مى شود.
قبل از دوره ناصرالدين شاه معتبرترين و وسيع ترين تكيه هاى تهران كه تعزيه هاى دولتى در آن برگزار مى شد تكيه حاج ميرزا آقاسى بود كه تكيه معركه عباس آباد نيز ناميده مى شد. اما به علت آن كه استقبال بسيار زيادى از طرف مردم از اين برنامه هاى مذهبى مى شد،56 ناصرالدين شاه در سال 1283ق دستور ساخت تكيه اى بزرگ تر را صادر كرد، اين تكيه كه بعدها به تكيه دولت معروف شد، در دوره قاجاريه محل معروف ترين و مفصل ترين مجالس روضه خوانى و عزادارى در تهران بود و در تمام كشور شهرت داشت.57 خانم كارلاسرنا در توصيف اين تكيه مى نويسد:
اين بنا از لحاظ وسعت، قابل توجه است. نماى خارجى آن آجرى است. داخل آن شكل سيركى بزرگ دارد و از لژهاى بزرگ و كوچكى كه روبه روى هم و در يك سطح قرار ندارند احاطه گرديده است. ... دالان هايى كه كاخ شاهى را به تكيه متصل مى كند پيچ در پيچ و تاريك اند. سردرِ اصلى، نوعى معمارى جديد ايرانى است، مركب از چند گنبد و طاق ها و برج هاى كوچك كه با آجرهاى رنگارنگ و شيشه هايى با قطع كوچك مزين گرديده است. سبك بنا سنتى و ظريف است.58
عبدالله مستوفى59 نيز در توصيف اين تكيه مى نويسد:
طبقه اول متعلق به وزرا و حكّام مى باشد. ... و اعيان شهر به مناسبت خصوصيت با پيشكار حاكم يا رفاقت با وزير به اين طاق نماها با دعوت و بى دعوت مى آمدند و اكثراً، نهار هم به آن ها داده مى شد. پله هاى منبر.... را با جار60 و لاله و آيينه و گلدان ..... زينت مى كردند ... ]غرفه هايى كه متعلق به زنان خاصه دربار بود جداگانه[ و جلو اين غرفه هاى فوقانى پرده زنبورى مى كشيدند، و هر غرفه متعلق به يكى از زن هاى شاه بود كه آن ها هم مهمان هاى خود را كه از خانواده هاى اعيان بودند ... دعوت كرده ...و عصر براى تماشاى تعزيه به غرفه مخصوص مى آمدند. و ... بعد از ظهر ... تمام روضه خوان هاى شهر يكى بعد از ديگرى آمده روضه مى خواندند... .61
در اين تكيه، ده روز تمام عصرها روضه خوانى مى شده و شب ها تعزيه خوانى، و عده زيادى از روضه خوان هاى شهر در آن جا منبر مى رفته اند، بعد از خاتمه روضه خوانى، دسته هاى سينه زنى با علم و بيرق عزا وارد مى شدند و روبه روى اطاق شاه توقفى كرده سينه زده و از در خارج مى شدند آخرِ همه دسته ها، دسته فراش هاى شاهى كه حدود هزار نفر مى شدند با لباس هاى مشكى وارد شده و سينه زنى و نوحه خوانى مى كردند و بعد از آن هم تعزيه خوان ها و شبيه خوان ها وارد مى شدند.62

2. شكل گيرى هيئت هاى عزادارى

مى توان اساسى ترين شاخصه عزادارى در عصر قاجاريه را توسعه هيئت هاى عزادارى دانست، اين هيئت ها يكى از مردمى ترين تشكّل هاى موجود در جهان اند كه بدون كمك دولت ها و در پاره اى مواقع به رغم مخالفت و خشونت حكومت ها بهوجود آمده و به حيات خود ادامه داده اند. بر همين اساس، امروزه مى توان هيئت هاى مذهبى را يافت كه در دوره قاجاريه تأسيس شده و تا به امروز (به رغم فشار دولت هاى پهلوى) به كار خود ادامه مى داده اند.63
كاركردهاى هيئت هاى مذهبى را مى توان اقامه عزا، تعظيم شعاير دينى، تعميق دانش دينى و تقويت حافظه تاريخى جامعه شيعه ايران دانست. جلسات هيئت هاى مذهبى در منازل، مساجد، حسينيه ها، تكايا و محله ها تشكيل مى شود و غير از ايام خاص، نظير ماه محرم معمولاً در طول سال جلسات خود را به صورت هفتگى يا بعضاً ماهانه تشكيل مى دهند. در انتخاب روز برپايى جلسه نيز هيئت ها با توجه به ميل و سليقه و با تكيه بر مستندات دينى و تاريخى، روز خاصى را انتخاب مى نمايند. تعليم قرآن، آموزش احكام، وعظ و سخنرانى، خواندن روضه و خواندن ادعيه و... امورى است كه در هيئت ها رواج دارد.64
اوج رشد هيئت هاى مذهبى و عزادارى را مى توان در دوره ناصرالدين شاه دانست.65 هئيت هاى مذهبى اختصاص به تهران نداشت، بلكه وضعيتى مشابه نيز در ساير شهرها به خصوص در مراكز استان ها حاكم بود. به عنوان نمونه در يزد هر يك از هفده محله، يك هيئت عزادارى و دسته سينه زنى مخصوص ترتيب مى دادند.66

نقش داش مشدى ها در رونق عزادارى ها

يكى از مشخصه هاى عزادارى ها در دوره قاجاريه نقش برجسته جوانان لوطى منش، معروف به داش مشدى در آن ها بود. اين گروه در سروصورت دادن به دسته ها، تكيه ها و تعزيه ها نقش محورى داشتند. عبداللّه مستوفى در توصيف نقش داش مشدى ها در عزادارى هاى دوره قاجاريه مى نويسد:
شك نيست كه مصارف اين تعزيه دارى ها بالأخره از كيسه اعيان و مردمان توانا بيرون مى آمد، ولى انصاف را اگر سعى و همت و فداكارى بى رياى طبقه داش مشدى هاى تهران با آن توأم نمى شد هيچ وقت منظره خارجى و عمومى اين عزادارى به اين طول و تفصيل و شكوه نمى رسيد. گذشته از سينه زنى و دسته گردانى كه عزادارى مخصوص اين آقايان بود، تزيين طاق نماى تكيه هاى محلات تماماً به سعى و همت اين مردمان ساده و با ايمان صورت مى گرفت و بعضى از آن ها كه كسب و كار و توانايى داشتند مصارف طاق نماى تكيه را هم از كيسه فتوت خود مى پرداختند. ...نمايشات خارجى و منظره عمومى عزادارى را اين جمعيت سروصورت مى داد و افراد از راه نمايش لوطى گرى در تكميل وتزيين اين بساط جهد بليغ و سعى وافر بكار مى بردند فلان اعيان محل روضه خوانى داشت داش هاى محل بدون هيچ طمع و توقع و فقط از راه تعصب بچه محله گى آنچه در قوه داشتند براى تجليل مجلس بچه محله خود بعمل مى آوردند، دسته خود را به اين تكيه مى بردند و مايه كارى سينه زنى مى كردند. و صاحب مجلس اگر كارى به آنها رجوع مى كرد از دل و جان انجام مى دادند در آخر كار كه صاحب مجلس مى خواست اجر زحمت آن ها را بدهد با زحمت فراوان مى توانست انعام خود را به بعضى از آن ها كه استحقاق مادى داشتند بقبولاند حتّى شايد گاهى كار به قهر كردن داش هم مى رسيد... وقتى كه تكيه محل راه مى افتاد داشها خانه اعيان را مثل خانه خود دانسته و آن چه ظرف و اسباب و چراغ لازم داشتند بى ريا مراجعه مى كردند.67
عبداللّه مستوفى سپس در شرح حال و توصيف اين قشر مى نويسد:
اين مردمان ساده بى آلايش نه جمعيت خاصى در جامعه تشكيل مى دادند و نه آيين نامه كتبى و تشريفاتى براى پذيرفته شدن افراد در جمعيت داشتند، بلكه هركس عملاً لوطى گرى خود را ظاهر مى كرد جزو جمعيت آن ها محسوب مى شد. نان خوردن از دست رنج خود، احترام نسبت به بزرگ تر، محبت و مهربانى با كوچك تر، دست گيرى از ضعيف، كمك به مردمان درمانده و عفيف و پاكدامن، تعصب كشى از... اهل كوچه و محله و بالأخره شهر و ولايت و كشور، فداكارى و ركى و بى پروايى، حق گويى و ... بى اعتنايى به جنس ماده، عدم تحمل تعدى ... اخلاق خاصه داشى بود... در ميان امامزاده هاى حول و حوش تهران، امامزاده داود خيلى طرف توجه اين طبقه بوده، كمتر داشى پيدا مى شد كه سالى يك بار به اين زيارت نرفته باشد، چنان كه امام زاده داود به مكه مشدى ها معروف شده بود. از شهداى كربلا به حضرت عباس و حر بسيار معتقد بودند. بزرگ ترين قسم آن ها «بحضرت عباس و به كمربند حر» بود، و اين ارادت خاص از اين راه بود كه حضرت عباس امان نامه ابن زياد را كه بهوسيله شمر براى آن بزرگوار فرستاده شده بود رد كرده و او را دور كرده بود و حر از مقام رياست قبيله و سركردگى و وجاهت در نزد ابن زياد صرف نظر كرده نزد امام حسين آمده و جان خود را فدا كرده است. فداكارى اين دو بزرگوار با طبع اين مردمان ساده بى آلايش متناسب و ارادت خاص آن ها به اين دو جوانمرد براى فداكارى يا به اصطلاح خودشان لوطى گرى آن هاست... .68

تعزيه خوانى69

در دوره قاجار از بعضى وقايع تاريخى و مذهبى، ازجمله واقعه كربلا نمايشى ساخته و در گذر يا ميادين در معرض ديد عموم گذاشته مى شد. به عبارت ديگر از دوره قاجاريه نمايش به عنوان يكى از اقسام عزادارى ها بر ساير عزادارى ها افزوده شد. در خصوص نام گذارى اين نمايش ها واژه هاى «شبيه» و «تشبيه» و نيز «تعزيه» به كار رفته است. البته وجه برترى اصطلاح شبيه و تشبيه آن است كه با مفهوم عام تعزيه كه به معناى عزادارى است اشتباه نمى شود. بعدها نويسندگان، كلمه مفرد «شبيه» را، هم به مجلس تعزيه و هم به تعزيه خوان اطلاق كردند. هم چنين برخى با توجه به صحنه آرايى در تعزيه، اصطلاح «تعبيه» به معناى فراهم كردن را نيز به كار بردند.70 به هرحال، اصطلاح تعزيه از آن زمان در ميان مردم رواج يافت.
معمولاً يك روضه خوان پيش از شروع تعزيه از روى كتاب روضة الشهداء روضه مى خواند و پس از آن، تعزيه و شبيه به نمايش در مى آمد، لكن به تدريج كه تعزيه به صورت نمايش مذهبى مشخص و مستقل و جاافتاده درآمد روضه خوانى هاى مقدماتى نيز از آن حذف شد.71

1. تاريخچه تعزيه

تعزيه در زمان قاجاريه، به عنوان يكى از انواع عزادارى ها در كنار دسته هاى سينه زنى تحقق يافت. درباره سير تكامل و پيشينه تعزيه، ديدگاه هاى مختلفى ارائه شده است. جمعى معتقدند كه طبق مدارك موجود، تعزيه و شبيه خوانى به شكل امروزى آن در عصر صفويه وجود نداشت و حداكثر در مراحل مقدماتى و ابتدايى بود; به اين معنا كه تنها بيرق ها، اسب سوارانى و... به نشانه لشكر امام حسين(عليه السلام)يا اسراى كربلا همراه با دسته هاى عزادار در كوچه ها و خيابان ها به راه مى افتادند. برهمين اساس، نصراللّه فلسفى نيز معتقد است:
تعزيه خوانى ظاهراً در زمان شاه عباس و جانشينان او هنوز در ايران مرسوم نبوده، زيرا در هيچ يك از تواريخ و سفرنامه هاى اين زمان نامى از آن برده نشده است.72
در مقابل، گروهى ديگر معتقدند كه تعزيه سابقه اى بسيار طولانى دارد و در تبيين ديدگاه خود چنين گفته اند:
1. تعزيه شكل تكامل يافته مراسم سوگوارى مذهبى است كه از قرن هاى نخستين پس از اسلام، بهويژه قرن چهارم (دوره آل بويه) در ايران رايج بوده است;
2. زمينه نمايشى اين مراسم از برخى آداب و نمايشواره هاى جمعى ايران قبل از اسلام، مانند سوك سياوش ريشه گرفته است;
3. تئاترها و نمايش هاى مذهبى يا غير مذهبى اروپا و حتى كشورهايى چون هندوستان و چين در پيدايى آن بى تأثير نبوده اند.73
در اين باره، اضافه شده كه در دوره صفويان و شايد هم پيش از آن احتمالاً همراه سياحان و كاروان هاى بازرگانانى كه از ايران به هند رفته يا از هند به ايران آمده اند، گروهى بازيگر هندى به ايران آمده و نمايش هايى داده اند كه اين نمايش ها الهام بخش ايرانيان در ساختن و پرداختن واقعه كربلا در قالب تعزيه شده است.74
در خصوص شروع رواج تعزيه از دوران صفويه برخى نوشته اند:
«تعبيه از مخترعات صفويه است و چون ظهور مذهب تشيع در ممالك ايران از ضرب شمشير سلاطين صفويه شد و ذاكرين را مأمور به انشاد مصيبت حضرت سيدالشهدا نمودند، مردم چندان گريه نمى كردند، زيرا هنوز در مذهب، راسخ العقيده نبودند، پس تعبيه را اختراع نمودند كه شايد مردم از مشاهده مصائب حضرت سيدالشهدا متالّم و موجب رقت قلب شود. لفظ تعبيه نيز به معناى اختراع است، و اين تشبيه در ازمنه سابقه بالاتفاق وجود نداشته».75
البته هيچ سندى براى اثبات اين نظر، ارائه نشده و توضيحى نيز داده نشده است كه اين اتفاق در زمان كدام يك از شاهان صفوى افتاده است.76
برخى نيز با استناد به رساله مواكب حسينيه كه گويا از آثار عصر صفوى است، تعزيه را از اختراعات صفويه دانسته و آن را به ملامحمدباقر مجلسى نسبت داده اند:
«حتى روايت است، اول كسى كه تأسيس اساس شبيه و تشبيه واقعه كربلا را نمود، محمدباقر مجلسى، در اواخر صفويه بود».77
نويسنده ديگرى بدون هيچ سند و مدركى و صرفاً براساس استنتاج شخصى خود مى نويسد:
«در زمان شاه عباس صفوى مسيحيان و ارامنه جلفا هرساله برخى از تئاترهاى مذهبى اروپا (مانند «پاسيون پلى»،«ميسترى پلى»،«ميراكل پلى») را در اصفهان نمايش مى دادند. چون شاه عباس اين گونه نمايش ها... را پسنديد، دستور داد واقعه كربلا را نيز به همان صورت به نمايش درآوردند و تعزيه از آن زمان آغاز شد».78
درباره الهام گيرى تعزيه از غرب هم چنين گفته شده است:
. . . اين عادت از مغرب به ايران سرايت كرده است، اشخاصى كه وقوف تام به مغرب زمين دارند مى دانند كه روميان قديم، تئاتر و يونانيان، المپياد داشتند، چنان كه در تئاترها و المپيادها مردم هنرهاى خودشان را عرضه مى داشتند و شبيه پهلوانان و جنگ ها و ساير وقايع زمان قديم يا زمان خودشان را درمى آوردند... بعضى از صاحبان خبر ايران برآنند كه در زمان سلطنت كريم خان زند از براى امرى سفيرى به فرنگ فرستاده شده، سفير كه از فرنگ عودت كرد در حضور كريم خان از تئاترهاى فرنگ حكايت ها گفت، كريم خان نيز فرمود اول شبيه هفتادودو تن را درآورند و اين در ايران شيوع يافت و روز به روز صاحبان خبر حكايت ها از كتب احاديث ترتيب داده و به دست تعزيه گردان ها دادند تا كار به اين درجه آوردند كه مى بينيم.79
طبق اين ديدگاه، تعزيه خوانى به شكل متعارف كه در دوره قاجاريه به اوج خود رسيد، پس از صفويه، در دوره حكومت كريم خان زند از تئاترهاى فرنگ اخذ شده و اجرا گرديد.80
بعضى ديگر معتقدند كه اين الهام گيرى از غرب در اوايل دوره قاجار اتفاق افتاده است، زيرا از ابتداى قاجاريه كه روابط سياسى ـ اقتصادى و فرهنگى ايران با اروپا گسترش يافت، مسافران و نمايندگانى از ايران به اروپا، به خصوص به روسيه و كشورهاى اروپاى شرقى مى رفتند و نمايش ها و اپراها و تئاترهاى اروپايى را مى ديدند و پس از بازگشت به ايران تعزيه را به تقليد يا اقتباس از غرب بهوجود آوردند.81
نظر كسانى كه تعزيه را از ابداعات شاه زند و تقليدى از غرب در آن زمان مى دانند82 مبتنى بر حدس و گمان است. ايشان به سبب مشابهتى كه تعزيه هاى نخستين با نمايش هاى اروپايى داشته است چنين فرضى را به ميان آورده اند، درحالى كه اين شباهت ها،حداكثر مى تواند بيان گر نوعى تعامل فرهنگى باشد، نه تقليد و الگوگيرى. يكى از پژوهشگران در اين زمينه مى گويد:
شك نيست كه در ميان سنت ها و آيين هاى ملل و جوامع مختلف جهان، پاره اى عناصر مشترك و همانند وجود دارد، و باز هم ترديد نيست كه در جريان تاريخ و روابط ملت ها ممكن است گاهى فرهنگى از فرهنگ ديگر در مواردى تأثير پذيرفته باشد، امّا هيچ يك از اين ها دليل آن نيست كه يكى را معلول و برخاسته از ديگرى بدانيم، مگر آن كه اسناد و دلايل و شواهد مسلم تاريخى در دست داشته باشيم كه درمورد تعزيه چنين نيست.83
علاوه براين، فتواى آيت اللّه محمدعلى كرمانشاهى از علماى عصر زنديه (1114 ـ 1216ق) در كتاب مقامع الفضل در مورد جواز تعزيه84 هم چنين گزارش برخى از مسافران اروپايى و نويسندگان ايرانى از تعزيه در بعضى از شهرهاى ايران در عصر زنديه، نشان از رواج نسبى اين پديده در آن زمان دارد. براى نمونه،85 كارستن نيبور،86 سياح آلمانى كه در سال 1179ـ 1180ق، مقارن پادشاهى كريم خان زند شاهد تعزيه اى در جزيره خارك بوده است، آن را چنين توصيف مى كند:
كسانى كه نقش سپاه يزيد و سردار او، شمر را بازى مى كردند با شمشيرهاى برهنه دور ميدان مى دويدند ... يكى از مبارزين كه قاسم بود، چندبار از اسب به پايين انداخته شد...نقش عباس برادر حسين كه در كنار چشمه اى هر دو دست خود را از دست داده بود خيلى طبيعى اجرا شد، ... سپاه كوچك حسين(عليه السلام) سپاه بسيار بزرگ دشمن را چندبار شكست داد، امّا بعد يكى پس از ديگرى و بالأخره خود حسين از اسب به پايين انداخته شد و بقيه اسير شدند... .87
و چنين مهارتى ممكن نيست مگر آن كه زمينه و مقدمات كار تعزيه خوانى از سال ها پيش فراهم شده باشد.88
گزارش سياحان از عزادارى هاى عصر صفويه حكايت از وجود اشكال ابتدايى و عناصر زمينه ساز تعزيه در آن دوران دارد. پيترودلاواله89 در سفرنامه خود آورده است:
پس از اين كه روز دهم ماه محرم، يعنى روز قتل فرا رسيد ... از تمام اطراف و محلات اصفهان ]به طورى كه قبلا به مناسبت روز قتل على (21 رمضان) توصيف كردم[، دسته هاى بزرگى به راه مى افتد كه به همان نحو بيرق و عَلَم با خود حمل مى كنند و بر روى اسب هاى آنان سلاح هاى مختلف و عمامه هاى متعدد قرار دارد و به علاوه چندين شتر نيز همراه دسته ها هستند كه بر روى آن ها جعبه هايى حمل مى شود كه درون هر يك سه چهار بچه به علامت بچه هاى اسير حسين شهيد قرار دارند. علاوه بر آن، دسته ها هر يك به حمل تابوت هايى مى پردازند كه دور تا دور آن ها مخمل سياه رنگى پيچيده شده و در روى آن ها يك عمامه كه احياناً به رنگ سبز است و هم چنين يك شمشير جاى داده اند... .90
هم چنين در سفرنامه تاورنيه91 كه در عصر شاه صفى صفوى به ايران آمده، از اسب هاى بى سوار و عمارى هايى در دسته هاى عزادارى كه طفلى در آن به علامت جناب على اصغر خوابيده، ذكر به ميان مى آورد كه با هدف ترسيم عينى واقعه كربلا انجام مى گرفته است.92
بنجامين نخستين وزير مختار امريكا در ايران كه در سال 1302 ق شاهد تعزيه خوانى در تكيه دولت بوده است درباره پيشينه تعزيه در ايران مى نويسد:
درحقيقت فكر اين كه واقعه كربلا و حواشى آن را به صورت نمايش تراژدى و تأثرانگيز به نام تعزيه درآورند، بعد از دوران صفويه پيدا شده و اين كار به تدريج صورت عملى به خود گرفته است و به طورى كه يكى از دانشمندان و مطلعين ايران به من گفت تعزيه كنونى كه در ايران خوانده مى شود نتيجه سال ها تحول و تكامل است و چيزى نبوده كه يك مرتبه به خاطر كسى رسيده و اجرا شده باشد.93
بنابراين، به نظر مى رسد كه از ابتداى دوره صفويه مقدمات و زمينه هاى اجتماعى اين نمايش ها فراهم شده و طى دوره چند صدساله صفويه سير تكاملى خود را طى مى كرد تا اين كه در دوره زنديه متكامل شده و در دوره قاجاريه به اوج شكوفايى و بلوغ خود رسيده است. درواقع مى توان اين نظر را پذيرفت كه:
در اواخر دوره صفويان علاوه بر اجراى مراسم دسته گردانى و نوحه خوانى و اعمال و حركات نمايش و نيمه نمايشى و مكالمات كوتاه و ناپيوسته افراد شبيه كه در نه روز به تفاريق صورت مى گرفت، خلاصه اى از تظاهرات نمايشى را در روز عاشورا به گونه اى تركيبى و جامع در ميدان يا صحن امامزاده برگزار مى كردند. بدين ترتيب كه نخست، روضه خوان يا روضه خوان هايى از روى كتاب روضة الشهداء روضه مى خواندند و عزاداران را براى تماشاى تعزيه آماده مى كردند سپس شبيه خوانى آغاز مى شد. چنين بود كه تعزيه هاى ثابت و مجلسى و ميدانى پديد آمد . . . در برخى شهرهاى ايران نيز همان مراسم پيشين، يعنى حركت دسته ها و نمايشواره ها با اندك تحولى به صورت تعزيه محلى سيار و دوره اى درآمد. دو تن از سياحان و مسافران اروپايى به نام هاى سالامون و وان گوك يا وان گوخ كه گويا در زمان سلطنت شاه سلطان حسين و نادرشاه به ايران آمده بودند در سفرنامه خود از نوعى نمايش تعزيه روى ارّابه خبر داده اند. به احتمال قوى اشكال ديگرى از تعزيه نيز در آن زمان در برخى مناطق ديگر ايران رايج بوده است. به احتمال نزديك به يقين، تعزيه به مفهوم امروزى آن در اواسط يا دست كم در اواخر دوره صفويان پديده آمده و در دوره افشاريان و آغاز عهد زنديان رشد يافته و كم و بيش رايج شده است.94

2. گسترش و تحوّل تعزيه در دوره قاجاريه

به دنبال فتواى معروف آيت اللّه ميرزاى قمى در زمان آقامحمدخان قاجار درخصوص بلامانع بودن انواع جديد عزادارى از لحاظ شرعى95 و هم چنين قبل از او فتواى آيت اللّه محمدعلى كرمانشاهى96 در زمان زنديه مبنى بر جواز هرنوع عزادارى بر امام حسين(عليه السلام) ـ كه سابقاً به آن اشاره شد ـ هم چنين به علت تشويق هاى صدراعظم محمدشاه، حاج ميرزا آقاسى مراسم عزادارى و تعزيه در دوره قاجاريه رونق خاصى گرفت، به طورى كه هيچ گاه نه قبل و نه بعد از دوره قاجاريه چنين دوره شكوفايى به خود نديد. هر كس و هر صنف و دسته، طبق نذر و قرارى كه داشتند به طور نسبى به عزادارى و تعزيه دست مى زدند و آن را نوعى فريضه مذهبى مى دانستند.97
بى گمان، تعزيه در ميان انواع عزادارى ها، ويژگى و جلوه خاصى داشت كه رواج آن را مى توان از چند بُعد در نظر گرفت كه در ادامه آن ها را ذكر مى كنيم.
الف) رشد كمى تعزيه
نخستين تحول كه تقريباً از زمان فتحعلى شاه آغاز شد افزايش شمار مجالس98 تعزيه بود:
«تعداد تعزيه ها كه در دوره زنديان بيش از 10 تا 12 مجلس نبود به 40 تا 50 مجلس رسيد. هم چنين از اواخر سلطنت فتحعلى شاه و زمان محمدشاه علاوه بر وقايع كربلا و مصائب مربوط به خاندان پيامبر، از داستان ها و وقايع ديگر مذهبى و تاريخى نيز تعزيه هايى ساخته شد.»99
عين السلطنه نيز در اين باره مى نويسد:
شنبه دهم محرم 1309، عاشورى گرفته از صبح جمعيت زن آمده بود. روز هفتم كه اهل تعزيه را شماره كردند، سه هزار و پانصد نفر زن آمده بود... دسته جات زياد آمدند سه ساعت به غروب مانده شروع به تعزيه مى شود... .100
ب) رشد كيفى تعزيه
تعزيه در دوره قاجاريه از نظر هنرى، و در سه زمينه ادبى، موسيقى و نمايشى، رشد و شكوه خاصى يافت; به اين معنا كه:
«در تعزيه هاى قديم، اشقيا و مخالف خوانان، نقش و تأثير اندكى در تعزيه داشتند، ليكن از دوره ناصرى به بعد مكالمه ها در تعزيه كوتاه تر و حركت و عمل بيشتر شد. اشقيا و مخالف خوان ها، به خصوص در تعزيه هاى شهادت و حماسى، مقام و موقع نمايشى بيشتر و بهترى يافتند. اين امر، يعنى تقابل و توازى نسبى نقش متضاد يا خوب و بد تعزيه سبب شد كه بر جنبه هاى درامى و نمايشى تعزيه افزوده شود و تعزيه تا اندازه اى از حالت ساده و تراژديك محض بيرون آيد».101
ج) حمايت دولت از تعزيه
در اين دوره، حكومت و دربار و به دنبال آن، اعيان و اشراف نه تنها از تعزيه خوانى هاى عمومى تشويق و حمايت مى كردند، بلكه خود نيز به برگزارى اين مراسم مى پرداختند و تكايا و محل هاى معين و حتى خانه هاى شخصى خود را به اين كار اختصاص مى دادند.102عين السلطنه مى نويسد كه «در ديوان خانه حكومتى تعزيه است».103 سفراى خارجى نيز به نمايش تعزيه آورده مى شدند كه از آن جمله مى توان از حضور بنجامين در تكيه دولت نام برد.104 انيس الدوله، ملكه ايران در دوره ناصرى، زنان سفراى كشورهاى خارجى يا فرستادگان زن از كشورهاى اروپايى را به مراسم تكيه مى آورد و شخصاً داستان تعزيه را برايشان شرح مى داد و حتى براى آن كه شدت وابستگى خود را به مذهب تشيع نشان دهد در حضور آن ها براى مصايب امام حسين(عليه السلام)گريه و ناله سر مى داد.105 مادام كارلاسرنا سياح و جهان گرد ايتاليايى كه در سال 1301ق در ايران به سر مى برد، در اين باره مى گويد :
سوگلى با دقت به اجراى نمايشنامه ]تعزيه[ دقت مى كرد...او و همه اطرافيانش اندوه گين بودند، ناله و ضجه مى كردند و به ياد مصايب شخصيت هاى مقدس مذهبى خويش اشك مى ريختند.106
د) مردمى بودن تعزيه و عزادارى
در دوره ناصرى تهران شاهد گسترش بيش ازحدّ تعزيه در بين مردم بود، به طورى كه اين سنت در همه اقشار جامعه نفوذ كرد; از تعزيه خوانى در خانه هاى اعيان و اشراف گرفته تا تعزيه هاى دوره گرد و تعزيه هاى در وسط ميادين شهر و روستا و غيره، حتى تعزيه، در مسائل اجتماعى، فرهنگ و آداب و رسوم مردم نقشى انكار نشدنى داشت. بين فرهنگ عمومى و تعزيه، نوعى تعامل به چشم مى خورد; مردم از يك سو بسيارى از مضامين و واژه هاى به كار رفته در تعزيه را به زندگى روزمره خود راه مى دادند و از سوى ديگر نيز فرهنگ خويش را در مراسم تعزيه به تصوير مى كشاندند.107
هـ ) تشكيل تعزيه مخصوص زنان
در دوره قاجاريه نفوذ تعزيه در خانه ها سبب شد كه برخى از زنان اعيان و اشراف نيز در خانه هاى خود تعزيه خوانى هايى برپا كنند كه تعزيه خوانان آنان از زنان باشند. به بيان ديگر، اگرچه بيشتر تماشاگران تعزيه در تكاياى عمومى و دولتى زنان بودند و جاى ويژه و معينى براى نشستن در مجالس تعزيه داشتند، با وجود اين بعضى از زنان اعيان و اشراف، هم براى ابراز اخلاص و اعتقاد مذهبى و هم براى تفاخر، به برپايى مجالس تعزيه در خانه هاى خود برانگيخته شدند.
تعزيه هاى زنانه ظاهراً از زمان فتحعلى شاه در ميان زنان و دختران او رواج و تا اواخر دوره قاجار ادامه يافت. تماشاگران آن، زنان دربار و خواجه سرايان و پسران نابالغ بودند. در اين مجالس، زنان روبسته را راه نمى دادند تا مبادا مردى با پوشش زنانه ميان زنان بنشيند! نام شمارى از زنان دربارى و اعيان و اشراف كه تعزيه مى خواندند و به نام «ملاباجى» معروف بودند در منابع دوره قاجار آمده است. از مكان هاى معروف تعزيه خوانى هاى مفصل، يكى كاخ گلستان و ديگرى منزل ميرزا محمدحسين خان سپهسالار بود.108

نقش روحانيون در رونق عزادارى اهل بيت

هرچند دسته ها و تعزيه در عزادارى امام حسين(عليه السلام) نقش و جايگاه خاصى داشتند، امّا نبايد از نظر دور داشت كه گل سرسبد مجالس عزادارى امام حسين(عليه السلام)روضه خوانى بود، و در بيشتر مساجد و تكيه ها نه يك روضه خوان، بلكه چندين روضه خوان متناوباً به ايراد سخنرانى و شرح مصيبت امام حسين(عليه السلام) مى پرداختند.109امّا تعزيه و دسته گردانى با مجالس روضه منافاتى نداشت و معمولاً اين دو در وسط روز انجام مى شد و مجالس روضه بعد از نمازهاى جماعت برگزار مى گشت، خصوصاً مجالس عزادارى در منازل كه ركن اصلى آن را روضه خوانى و سخنرانى در رثاء اهلبيت تشكيل مى داد.110

عزادارى در اوايل مشروطه و اواخر دوره قاجاريه

از اواخر دوره ناصرى فرنگى مآبى و سستى در عقايد مردم رو به فزونى گرفت و تأثير آن كم و بيش در عزادارى ها نيز ديده شد. اعتمادالسلطنه، مترجم مخصوص ناصرالدين شاه، در توصيف عزادارى محرم 1312 مى نويسد:
اولاً: مجالس روضه را خيلى كم ديدم ... و ثانياً: تكايايى هم كه بسته بودند بى رونق و بى اسباب، جمعيت در كوچه ها بسيار كم، روى هم رفته فرنگى بازى عقايد را سست كرده... .111
با اين حال، طبق گزارش ها در مجموع، عزادارى در تهران با شكوه بود و در دوره مظفرالدين شاه نيز عزادارى ها شكوه و جلال خود را حفظ كرد و حتى در سال 1316ق بهواسطه اعتدال هوا مجالس روضه خوانى بيشتر شده بود، امّا در عين حال روند فرنگى مابى درميان اقشار خاصى هم چنان ادامه داشت.112
در محرم سال 1323 به دليل آغاز حركت هاى سياسى كه به نهضت مشروطيت منجر شد، عزادارى از رونق خاصى برخوردار شد. مظفرالدين شاه در اين سال در تكيه دولت كه تازه تعمير شده بود مراسم سوگوارى برپا داشته و در پايان دهه، چندين هزار تومان به واعظان و ذاكران و خدّام انعام داد. عين الدوله نيز در طول دهه اول محرم مراسم تعزيت خامس آل عبا را در منزل نوساخته خود منعقد كرد. در چهاردهم محرم نيز سال نوى شمسى تحويل شد، ولى به احترام سيدالشهداء مراسم تهنيت سال نو از سوى دولت و ملت مراعات نشد.113 در سال بعد (1324ق) نيز به دستور شاه مراسم تعزيه در تكيه دولت منعقد شد. عين الدوله نيز در دهه اول محرم در منزل خودش مراسم روضه خوانى برقرار كرد.114 در بيستوششم محرم سال 1324 دو ساعت مانده به غروب، سال 1285ش تحويل شده و شاه و مردم به احترام محرم عيد نگرفتند.115

نقش مجالس عزادارى در سياست

بى گمان، ياد و نام امام حسين(عليه السلام) و نيز سوگوارى آن حضرت در تحولات و جنبش سياسى در تمام تاريخ اسلام و در قلمروهاى مختلف جغرافيايى، نقش چشم گيرى داشته است. در دوره قاجار نيز چنين بوده است، چنان كه در دوره فتحعلى شاه با شروع جنگ هاى ايران و روس و صدور حكم جهاد و سرازير شدن علما و مردم متدين به جبهه ها، فرهنگ مذهبى نيز در جبهه ها رونق خاصى يافت به طورى كه جهانگيرميرزا مى نويسد:
چون ماه محرم هزارودويستوچهلودو، داخل شد براى تعزيه جناب سيدالشهداء(عليه السلام) تكايا بسته، علماى اعلام و مجتهدين ذوى الاحترام مثل جناب آخوند حاجى ملامحمد نراقى و جناب آخوند ملا محمد دامغانى بعد از ذكر مصيبت حضرت سيدالشهداء لشكريان منصور را به جهاد ترغيب فرموده، شورى در ميان لشكر منصور مى انداختند. و دسته دسته و فوج فوج لشكريان اسلام از مجلس وعظ برخاسته به خدمت نايب السلطنه ]عباس ميرزا[ آمده اظهار شوق و تعهد يورش و بى باكى را از كشته شدن وكشتن مى كردند.116
همان طور كه از اين عبارت برمى آيد تأثير مجالس عزادارى تأثيرى دوگانه داشته است; از يك طرف چون لشكر خودش را لشكر دين مى دانست شور بيشترى جهت جهاد در خود ايجاد مى كرد، و از طرف ديگر مردم بيشترى ترغيب مى شدند كه به جبهه بروند.
در دوره ناصرالدين شاه نقش مجالس عزادارى، بُعد تازه اى يافت و آن، اين كه اجتماع عظيم مردم در اين نوع دسته ها سبب مى شد تا در خود اين قدرت را ببينند كه در مقابل يكه تازى هاى ناصرالدين شاه اعلام وجود كنند، چنان كه ترك ها دسته با شكوهى در تهران تشكيل دادند و شور حاكم بر اين دسته به حدّى بود كه شاه به نايب السلطنه دستور مى داد كه دسته بندى موقوف شود. طبق گفته اعتمادالسلطنه شاه از ترس شورش و طغيان چنين دستورى مى دهد، زيرا دسته آن ها به دوهزار نفر مى رسيد و چندبار اسباب شورش شده بود.117
در سال هاى نزديك به مشروطه مباحث سياسى روز در مجالس روضه طرح شد و اين امر، در مشروطه رشد كرد. اين رويه كم و بيش ادامه يافت و از دهه 1320 تا دوران حاضر، سير صعودى داشت و در نهايت، در پيروزى شكوه مند انقلاب اسلامى در سال 1357 نقش غيرقابل انكارى داشت. اصولاً حركت مشروطه در مجالس عزادارى آبيارى مى شد و با سخنرانى سخنرانان ماهر نيرو مى گرفت. مجالس روضه در تهييج مردم به مهاجرت صغرا و كبرا بسيار مؤثر بود. ملك المورخين درخصوص نقش محرم و عزادارى در سياست در سال هاى قبل از مشروطه مى نويسد:
سوم محرم 1323 در منزل بهبهانى روضه خوانى و هنگامه اى برپا بود; مسئله مسيونوز را درميان نهادند...118 و مانع از روضه خوانى شدند، روز بعد نيز خانه علما همين بساط بود... در عاشوراى 1323 دولت، راه انداختن دسته را ممنوع كرد... ناچار دولت، خانه فرنگى ها را چاتمه سرباز و قزاق گذاشت و گفت هيچ فرنگى از خانه بيرون نيايد و قشون شب و روز گردش كردند. در عشر ]دهه[ اول محرم اعلانات بسيار برضد عين الدوله و مسيونوز و سعيدالسلطنه وزير پليس در شهر پراكنده كردند.119
در ماه محرم 1324 فعاليت هاى سياسى افزايش يافت، به طورى كه تحصن صغرا (تحصن علما در حرم حضرت عبدالعظيم) براى برپايى عدالت خانه و حكومت قانون در محرم 1324 اتفاق افتاد كه از سوى مظفرالدين شاه نيز پذيرفته شد.120تحصن علماى گيلان نيز در پنجم محرم همين سال با پذيرش شرايط آن ها توسط حاكم گيلان خاتمه يافت.121
با پيروزى مشروطه، طرح مباحث روز و سياسى در مجالس روضه شدت بيشترى به خود گرفت و به اسم آزادى بيان و قلم، گاهى صورت افراطى به خود مى گرفت.122 به عنوان مثال در سال هاى اوليه مشروطه در پايتخت جريده اى به نام الجمال با چاپ مناسب انتشار مى يافت كه كار اصلى اش انتشار مطالب منبرها و سخنرانى هاى سيدجمال اصفهانى در مساجد و محافل تهران بود.123 عمده مطالب سخنرانى هاى سيدجمال در مجالس محرم و صفر، مباحث سياسى بود.124 محرم 1325 نيز با محوريت مشروطه و مسائل سياسى آغاز شد. از ابتداى محرم كه مجلس تعطيل بود و مردم مشغول عزادارى بودند، سيدجمال الدين اصفهانى، ملك المتكلمين، شيخ على زرندى، و بهاءالواعظين در مجالس روضه اول محرم در مورد ترغيب مردم به عدالت و حفظ قانون سخن مى گفتند.125
البته بايد تذكر داد كه سخنرانى هاى سياسى همواره به نفع مشروطه نبود، بلكه بعضى واعظان نيز در مذمت مشروطه و غربى بودن آن داد سخن مى دادند كه از آن جمله مى توان از سيد اكبرشاه روضه خوان، شيخ زين الدين زنجانى و سيدمحمد تفرشى نام برد.126 ناظم الاسلام كرمانى127 در خصوص مفاد سخنرانى او عليه مجلس مى نويسد:
امروز ] ششم محرم الحرام 1325[ باز سيد اكبرشاه اشرف در خانه آقا سيدمحمد تفرشى رفت منبر و نسبت به ... وكلاى ملّت هتاكى ... نمود چون از حدّ گذرانيد جناب آقا سيدرفيع كه جوانى بود با حرارت و هواخواه عدالت، او را جواب داده و منع مى نمايد...128 سپس درگيرى شده و مجلس روضه به هم مى خورد.129

وضعيت عزادارى بعد از پيروزى مشروطيت

بعد از پيروزى انقلاب مشروطه، خصوصاً از سال 1325ق به بعد، شدت يافتن جناح بندى بين طرفداران مشروطه و مشروطه مشروعه، و نيز تبليغات سوء برخى از روزنامه ها، تأثير منفى در رونق عزادارى داشت، با وجود اين، حركت دسته هاى عزادارى در روز عاشورا 1326 قابل توجه بود، چنان كه عين السلطنه مى نويسد:
پنجشنبه 10 محرم 1326 مسجد شيخ جا نبود، تمام بازار پر از زن و مرد بود. دسته هاى سينه زن متصل مى گذشت.130

برگزارى عزدارى در مجلس شورا با اهداف سياسى

در مشروطه دوم، از سال 1327ق با آن كه مشروطه خواهان چندان با برنامه هاى عزادارى موافق نبودند، امّا به علت طرفدارى افكار عمومى از عزادارى ها مجبور شدند كه تا دو سال بعد نيز خود در «مجلس شوراى ملّى» مراسم روضه بگيرند. عزيزالسلطان در خاطراتش در شنبه 10 محرم 1328 در اين باره مى نويسد:
«مجلس» هم دو روز است روضه مى خوانند كه يكى دو روز ديگر هم بخوانند، تمام دستجات مى آمدند «مجلس» مى رفتند، قمه زن، سينه زن زيادى مى آمدند مى رفتند.131
و در روز يكشنبه مى نويسد:
يكشنبه 11 محرم 1328، عصرى يك ساعت به غروب مانده، پياده رفتم به «مجلس» به روضه. هنگامه غريبى بود از دَرِ مجلس و جلو خان جمعيت بود تا توى عمارت، راه بند بود. دسته سينه زن هم مى آمد و مى رفت. زن زيادى هم توى مجلس بودند... در حوض خانه براى زن ها روضه مى خوانند و در بالاخانه براى مردها، در اغلب اطاق ها روضه مى خوانند. آقا سيدعبداللّه و ساير مجتهدها و غيره از رجال، وزرا، اعيان، اشراف، شاهزادگان، هركس را مى خواستند بود ولى پيدا كردنش امكان نداشت.132
او در محرم سال بعد مى نويسد:
پنجشنبه 10 محرم 1329 امروز و فردا در «مجلس» روضه مى خوانند.133
مشروطه طلبان هرچند عزادارى را تعطيل نكردند، ولى سعى نمودند كه عزادارى ها را كنترل كرده و در جهت تأمين اهداف خود هدايت كنند كه يكى از راه هاى اين كار، تبليغ از سران مشروطه در مجالس عزادارى بود. عزيزالسلطان در خاطره دوشنبه 5 محرم 1328 در اين باره آورده است:
اغلب جاها كه روضه است عوض ذكر مصيبت، تعريف و تمجيد سپهدار، حاجى عليقلى خان و صمصام است، ذكر مصيبت بسيار كم است، تا سيدالشهداء(عليه السلام) چه كند.134
در آن ايام، مدتى تكيه دولت كه مركز برگزارى تعزيه در تهران محسوب مى شد، متروك شد. درباره علت تعطيلى تعزيه در تكيه دولت اين گونه تحليل شده است:
به علت انقلاب مشروطيت و پرداختن مردم به امور سياسى و اجتماعى، مراسم تعزيه در تكيه دولت هم فراموش شده و متروك گرديد.135
امّا مجالس عزادارى هرگز به تعطيلى كشيده نشد، و تا قبل از ممنوعيت كامل آن در دوره رضاشاه پهلوى، سنت عزادارى و روضه خوانى در بين مردم رواج كامل داشت، و در شهرستان ها بيش از تهران رواج داشت. عزيزالسلطان كه در سال 1334 در تبريز به سر مى برد در گزارش خود در وصف عزادارى جمعه 4 محرم آن سال مى نويسد:
وضع عزادارى تبريز غير از تهران است، اولاً از روز يازدهم ذيحجه شروع به دسته شاه حسينى مى كنند. از اول محرم دسته هاى زياد راه مى افتند و مشغول سينه زدن مى شوند و توى بازارهاى تنگ تبريز از شدت دسته، راه نيست كه آدم عبور بكند، خيلى جمعيت زياد مى شود. همين طور رفته رفته روز به روز زياد مى شود تاروز عاشورا.136

نتيجه

با وجود آن كه عزادارى امام حسين(عليه السلام) در عصر قاجار، درواقع ادامه آن در عصر صفويه بوده، اما مى توان گفت در اين عصر وارد مرحله جديدى شد; هم از لحاظ شكلى و هم از لحاظ محتوا ديگرگونى هايى يافت و شيوه هاى نوينى در مراسم عزادارى پديد آمد. از ويژگى هاى عزادارى در اين عصر مى توان امور زير را نام برد: مردمى بودن، حضور گسترده زنان، محدود نبودن عزادارى به دهه محرم، حضور بزرگان حكومت در عزادارى ها، مراسم ويژه چهل منبر، چهل شمع، تأسيس مكان هاى خاص براى عزادارى به نام تكيه، پيدايش هيئت هاى عزادارى، و بالأخره پيدايش تعزيه خوانى. بر اين ويژگى ها بايد نقش مجالس عزادارى را در سياست در عصر مشروطه نيز اضافه كرد.
كتابنامه
1. ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارالكتاب العربى.
2. جنتى عطايى،ابوالقاسم، بنياد نمايش در ايران، چاپ دوم: تهران، صفى عليشاه، 2536 شاهنشاهى.
3. كسروى، احمد، تاريخ مشروطه ايران، تهران، اميركبير.
4. كسروى، احمد، شيعيگرى، تهران، چاپخانه پيمان، 1322.
5. اسپناقچى پاشازاده، محمد عارف، انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام، به كوشش رسول جعفريان، انتشارات دليل، 1379.
6. اسناد وزارت امور خارجه سال 1347، كارتن 12، پوشه 7.
7. اوبن، اوژن، ايران امروز 1906 ـ 1907 ايران و بين النهرين، ترجمه على اصغر سعيدى، تهران، زوار، 1362.
8. فلاندن، اوژن، سفرنامه، ترجمه حسين نور صادقى، اصفهانى، 1324.
9. بشرى دلريش، زن در دوره قاجار، دفتر مطالعات دينى هنر سازمان تبليغات اسلامى، 1375.
10. بنجامين، س ـ ج ـ و، سفرنامه بنجامين (نخستين سفير ايالات متحده امريكا در ايران عصر ناصرالدين شاه)، ترجمه مهندس محمدحسين كردبچه، چاپ دوم: تهران، سازمان انتشارات جاويدان، 1369.
11. پيترو دلاواله، سفرنامه پيترو دلاواله، ترجمه شعاع الدين شفا، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1370.
12. تاورنيه، سفرنامه تاورنيه، ترجمه ابوتراب نورى، انتشارات كتابخانه سنايى و كتابفروشى تأييد اصفهان.
13. «تعزيه و شبيه خوانى در عالم»، سالنامه نور دانش، ش1، 1325ش.
14. تنكابنى، ميرزا محمد، قصص العلماء، تهران، كتابفروشى علميه اسلاميه.
15. جانويشارد، بيست سال در ايران، ترجمه على پيرنيا، انتشارات نوين، 1363.
16. جهانگير ميرزا، تاريخ نو، به اهتمام عباس اقبال، تهران، علمى، 1327.
17. محدثى، جواد، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف، 1374.
18. جواهر كلام، «تعزيه دارى در ايران»، اطلاعات ماهانه ش 90، شهريور 1334.
19. ويلز، چارلز، تاريخ اجتماعى ايران در عهد قاجاريه، به كوشش جمشيد دواتگر و مهرداد نيكنام، ترجمه سيد عبداللّه، تهران، طلوع، 1366.
20. اعظام قدسى، حسن، خاطرات من يا روشن شده تاريخ صدساله، تهران، 1342.
21. بدلا، حسين، هفتاد سال خاطره از آيت الله حسين بُدَلا، مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1378 .
22. دهخدا، لغتنامه دهخدا، زير نظر دكتر محمد معين، دانشگاه تهران، تهران، 1343.
23. معيرالممالك، دوستعلى خان، وقايع الزمان، به كوشش خديجه نظام مافى، تهران، نشر تاريخ ايران، 1361.
24. روزنامه الجمال، دوشنبه 26 محرم الحرام 1325ق.
25. روزنامه ايران سلطانى، س 58، ش 1.
26. روزنامه چهره نما، سال 2 شماره 11.
27. سرپرسى سايكس، شكوه عالم تشيع، سفرنامه و سرگذشت زندگى نورالله خلف مرحوم محمدحسين خان اصفهانى، ترجمه مصطفى موسوى، تهران، انتشارات بهجت، 1373.
28. سعدونديان، سيروس و منصوره اتحاديه، آمار دارالخلافه تهران، تهران، نشر تاريخ، 1368.
29. همايونى، صادق، تعزيه در ايران، نويد، شيراز، 1368.
30. مستوفى، عبداللّه، شرح زندگانى من يا تاريخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاريه، تهران، كتابفروشى محمدعلى علمى، 1324.
31. عزيزالسلطان، روزنامه خاطرات عزيزالسلطان، به كوشش محسن ميرزايى، زرياب، تهران، 1376.
32. شهيدى، عنايت الله، پژوهشى در تعزيه و تعزيه خوانى از آغاز تا پايان دوره قاجاريه در تهران، تهران، دفتر پژوهش هاى فرهنگى با همكارى كميسيون ملّى يونسكو در ايران، 1380.
33. ميرزا سالور، قهرمان، روزنامه خاطرات عين السلطنه، به كوشش مسعود سالور ـ ايرج افشار، تهران، اساطير، 1374.
34. كارستن نيبور، سفرنامه، ترجمه پرويز رجبى، تهران، توكا، 1354.
35. كنت دوسرسى، ايران در 1839 ـ 1840 م، ترجمه احسان اشراقى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1362.
36. كنت دوگوبينو، «شكوه تعزيه در ايران»، ترجمه فلورا اولى پور، فصلنامه هنر، زمستان 1374 و بهار، 1375، ش 30.
37. گرترود بل، تصويرهايى از ايران، ترجمه بزرگمهر رياحى، تهران، خوارزمى، 1363.
38. گلى زواره، غلام رضا، ارزيابى سوگوارى هاى نمايشى، قم، سازمان تبليغات اسلامى، 1375.
39. اعتمادالسلطنه، محمدحسن، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، به اهتمام ايرج افشار، تهران، اميركبير، 1350.
40. كرمانشاهى، محمدعلى (1216 ـ 1114ق)، مقامع الفضل، قم، مؤسسه العلامه المجدد الوحيد البهبهانى، 1321ق.
41. فريد، مسعود، خاطرات فريد، تهران، زوار، 1354.
42. هدايت، مهدى قلى خان، خاطرات و خطرات، چاپ دوم: تهران، انتشارات زوار، 1344.
43. فقيه حقانى، موسى، «محرم از نگاره تاريخ و تصوير»، مندرج در فصلنامه تخصصى تاريخ معاصر ايران، ش 21 و 22 سال ششم بهار و تابستان 1381.
44. نجفى، موسى، انديشه دينى و سكولاريسم در حوزه معرفت سياسى و غرب شناسى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377.
45. نجمى، ناصر، دارالخلافه تهران، چاپ چهارم: تهران، امير كبير، 2536 شاهنشاهى.
46. كرمانى، ناظم الاسلام، تاريخ بيدارى ايرانيان، تهران، بنياد فرهنگ ايران.
47. فلسفى، نصراللّه، زندگانى شاه عباس اول، انتشارات علمى.
48. فتح، نصرت اللّه، زندگى نامه شهيد نيكنام ثقة الاسلام تبريزى، بنياد نيكوكارى نوريانى، تهران، 1352.
49. ويليام فرانگين، مشاهدات سفر از بنگال به ايران، ترجمه محسن جاويدان، تهران، مركز ايرانى تحقيقات تاريخى، 1358.
50. ياكوب ادوارد پولاك، سفرنامه پولاك، ترجمه كيكاوس جهاندارى، تهران، خوارزمى، 1361.
51. يوشيدا، ماساهارو، سفرنامه يوشيدا ماساهارو، ترجمه هاشم رجب زاده، آستان قدس رضوى، 1373.
52. بامداد، مهدى، شرح حال رجال ايران در قرن 12، 13 و 14 هجرى، چاپ چهارم: تهران، زوار، 1371.
53. مصطفوى، سيدمحمدتقى، آثار تاريخى طهران، تنظيم و تصحيح ميرهاشم محدث، چاپ اول: تهران، انجمن آثار ملى، 1361.
54. بيگى، حسن، تهران قديم.
55. كارلا سرنا، سفرنامه، ترجمه غلامرضا سميعى.
56. اعتماد السلطنه، محمد حسن خان، المآثر و الآثار، تهران، دارالطباعه خاصه، 1306 ق.
58. عضد الدوله، تاريخ عضدى،كرج، سرو، 1376.

پی نوشت :

1. اين مقاله، بخشى از يك پژوهش گسترده در قالب مقتل است. بخش قبلى، تاريخ عزادارى در عصر صفويه است، از اين نظر رويكرد اين مقاله بيشتر مقايسه عزادارى در دوره قاجار با عصر صفويه است.
2. كارشناسى ارشد جامعه شناسى
3. ناصر نجمى، دارالخلافه تهران، ص 348.
4. اوژن فلاندن (Eugene flanden) دانشمند و جهان گرد فرانسوى كه در زمان محمدشاه قاجار در سال هاى 1840ـ 1841م(1256 ـ 1258ق) به اتفاق هنرمند هموطن خود پاسكال به ايران آمد و آثار تاريخى ايران، به خصوص تخت جمشيد را به دقت، مطالعه و بررسى كرد (ر.ك: اوژن فلاندن ، سفرنامه اوژن فلاندن به ايران).
5. اوژن، فلاندن، همان، ص 118.
6. كنت دوسرسى لوران، ايران در 1839 ـ 1840م ، ص 157.
7. ناصر نجمى، همان، ص 348.
8. ر.ك: همان، ص 349.
9. ماساهارو يوشيدا، سفرنامه يوشيدا ماساهارو، ص 137.
10. چارلز جيمزويلز (charles james wills) در 13 اكتبر 1842 در انگلستان متولد و تحصيلاتش را تا دكتراى طب در لندن ادامه داد. وى در اوايل بهار 1867م به ايران آمد. وى پس از پانزده سال (1881م) ايران را ترك كرد. وى كتاب «تاريخ اجتماعى ايران در عهد قاجاريه» را پس از گذشت پنج سال از ترك ايران، يعنى در سال 1886م نوشت و در 24 مارس 1912م در گذشت. ويلس در دوران ناصرالدين شاه در ايران بوده است. (پيشگفتار ، تاريخ اجتماعى ايران، ص 16).
11. نام وى «مسعود ميرزا و ملقب به «ظل السلطان» و «يمين الدوله» مى باشد. وى با آن كه پسر بزرگ ناصرالدين شاه به شمار مى رفت وليعهد ايران نگرديد، زيرا مادرش زن صيغه اى ناصرالدين شاه و از خاندان سلطنتى نبود. روابط او با انگليسى ها بسيار خوب بود و با روس ها اصلا سازش نداشت. او در سن يازده سالگى از طرف شاه، حاكم مازندران و استراباد و در سيزده سالگى حاكم فارس و در هفده سالگى حاكم اصفهان گرديد. چيزى نگذشت كه حاكم ايالت ها و ولايت هاى بسيارى از نقاط ايران گرديد (ر.ك: مهدى بامداد، شرح حال رجال ايران در قرن 12و 13 و 14 هجرى، ج4، ص 100 ـ 78).
12. چارلز ويلس، تاريخ اجتماعى ايران در عهد قاجاريه، ص 265.
13. Gertrud bell.
14. گرترود بل، تصويرهايى از ايران، ص42.
15. همان، ص44 ـ 45.
16. جان ويشارد (gohn wishard) پزشك آمريكايى بود كه در سال 1891م در ظاهر جهت طبابت، ولى با هدف ترويج مسيحيت وارد منطقه كردستان ايران شد. وى سه سال بعد (1893م) جهت افتتاح بيمارستانى امريكايى كه در تهران ساخته شده بود به ايران آمد و تا سال 1910م در تهران ماند و به انجام امور پزشكى و تدريس پرداخت و در همين سال به آمريكا باز گشت (جان ويشارد، بيست سال در ايران، يادداشت مترجم، ص 22).
17. جانويشارد، همان، ص 164.
18. جانويشارد، همان، ص162 ـ 163.
19. وى در سال 1268 در تهران به دنيا آمد پدر او روحانى و به نام ملا على مدرس معروف بود. او نيز به تبع پدر مشغول دروس حوزوى شد و پس از پايان جامع المقدمات و حدود سنين ده سالگى معمم شد، هرچند بعدا آن را كنار گذارد. اعظام قدسى عصر شش پادشاه ايران را درك كرد كه عبارت اند از: 1ـ اواخر دوره ناصرالدين شاه، 2 ـ مظفرالدين شاه، 3ـ محمدعلى شاه، 4ـ احمدشاه، 5 ـ رضاخان پهلوى، 6ـ محمدرضا پهلوى. اعظام قدسى در جريان جنبش مشروطه از فعالان سياسى بود، لذا پس از به توپ بستن مجلس توسط محمدعلى شاه به حبس و تبعيد محكوم گرديد. وى پس از پيروزى مشروطه طلبان به تهران بازگشت و با لقب «اعظام الوزاره» به مشاغل گوناگون در دستگاه هاى دولتى سه پادشاه زمان خود (احمد، رضاخان و محمدرضاشاه) پرداخت. سرانجام وى در سال 1355 درگذشت (حسن اعظام قدسى، خاطرات من يا تاريخ صد ساله تهران، مقدمه كتاب).
20. مسجدى ]است[ خوش طرح، از آثار قرن سيزدهم هجرى مشتمل بر مقصوره و گنبدى در ضلع جنوبى، طاق نماهاى متناسب كوچك در جوانب ديگر، و شبستانى در ضلع شرقى مزيّن به معقلى هاى كاشى و آجر. اين مسجد پس از كشته شدن اميركبير از محل ثلث ما ترك او بهوسيله شيخ عبدالحسين تهرانى ملقب به «شيخ العراقين» ساخته شد و به همين مناسبت به نام «مسجد شيخ عبدالحسين» موسوم شده است. و چون محل انجام مراسم تعزيه دارى بازرگانان آذربايجان مقيم تهران بوده آن را به نام «مسجد ترك ها» يا «مسجد آذربايجانى ها» نيز مى خوانند. اين مسجد هم اكنون نيز در منطقه بازار داير است و نماز جماعت و مراسم مذهبى و عزادارى در آن برگزار مى شود.(سيدمحمدتقى مصطفوى، آثار تاريخى طهران، ج1، ص 414).
21. بشرى دلريش، زن در دوره قاجار، ص 72.
22. مهدى قلى خان هدايت، خاطرات و خطرات، ص 88.
23. گرترود بل، همان، ص44.
24. بشرى دلريش، همان، ص 73 ـ 74.
25. عبدالله مستوفى، شرح زندگانى من، ص 277 - 286; ياكوب ادوارد پولاك، (jakop edvard polka)، سفرنامه پولاك، ص 236 و بشرى دلريش، همان، ص74.
26. ناصر نجمى، همان، ص348.
27. قهرمان ميرزا عين السلطنه، روزنامه خاطرات عين السلطنه، ج1، ص 482 ـ 484.
28. آقا محمدعلى كرمانشاهى فرزند استاد علامه مجدد محمد باقر وحيد بهبهانى از اعاظم علما و مراجع تقليد عصر زنديه بود. شيخ عباس قمى در توصيف او مى نويسد: «عالم فاضل كاملى كه در صحراى سوزان عقول عاليه تنها فضيلت هاى او را فهم مى كنند ... جامع منقول و معقول، عارف به فقه و اصول مى باشد كه پدرش در حقّ او گفته همانا او مايه افتخار اين عصر است (مقدمه مقامع الفضل، ص16). آقا محمدعلى كرمانشاهى در كربلا در روز جمعه 26 ذى حجه سال 1144 از دختر عالم معروف سيد محمد طباطبايى (جدّ علامه سيد بحرالعلوم) به دنيا آمد و در ابتداى تكليف به درجه اجتهاد نايل شد. به خاطر شدت قوت هوش و حافظه اش اولين تأليفاتش رساله اى است موسوم به قطع القال و القيل فى انفعال الماءالقليل. او سپس براى مدتى به مكه تشريف برد و در آن جا مذاهب چهارگانه اهل سنت را تدريس مى كرد. سپس به عتبات عاليات بازگشت و در محضر درس پدرش حاضر مى شد. پس از مدتى شايع شد كه در بلاد كرمانشاه بسيارى از اهل فتن و اوباش، عقايد مردم را مورد هجمه خود قرار داده اند، در اين جا ايشان براى مقابله با شبهات آن ها به كرمانشاه هجرت نمود. اين امر، مصادف بود با شيوع طاعون در عراق از اين جا به كرمانشاهى معروف گشت و در آن جا حوزه علميه بنا كرد و شاگردان زيادى پرورش داد، سپس به شمال ايران، رشت، هجرت نمود و در آن جا سؤالاتى را كه علما از او پرسيده بودند در دو جلد به نام مقامع الفضل تدوين نمود. پس از مدتى به قصد زيارت بى بى فاطمه معصومه به قم تشريف آوردند و در سال 1206 وفات نمود. (مقدمه مقامع الفضل، ص 22 ـ 15).
29. جهانگير ميرزا، تاريخ نو، ص 29 ـ 30.
30. محمدحسن اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه ، ص 518.
31. همان، ص 264.
32. قهرمان ميرزا عين السلطنه، روزنامه خاطرات عين السلطنه، ج 1، ص 539.
33. جانويشارد، همان، ص162.
34. اوژن اوبن، ايران امروز،1907 ـ 1906 ايران و بين النهرين، ص 186 ـ 187.
35. ناصر نجمى، همان، ص348.
36. اعتمادالسلطنه از آن به چهل منبر نام مى برد و بعضى ها همانند دوستعلى خان و عبدالله مستوفى از آن به چهلويك منبر نام مى برند.
37. دوستعلى خان معيرالممالك در كتاب وقايع الزمان، چهلويك منبر را در شب يازدهم محرم ذكر كرده است، (دوستعلى خان معيرالممالك، وقايع الزمان، ص 187).
38. اين شمع ها به صورت نمادى براى تامين روشنايى و نور مجلس عزاى حسينى بوده است; بهويژه كه در آن دوران كه برق فراهم نبوده است.
39. عبدالله مستوفى، همان، ص302.
40. اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص 203 ـ 204.
41. همان، ص 971.
42. عزيزالسلطان، روزنامه خاطرات عزيزالسلطان مليجك، ج1، ص 616.
43. دوستعلى خان معيرالممالك، همان، ص 187.
44. قهرمان ميرزا عين السلطنه، روزنامه خاطرات عين السلطنه، ج 1، ص 420 ـ 421.
45. Carla serna
46. كارلاسرنا، سفرنامه كارلاسرنا، ص187.
47. على اكبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ج15، ص885 ـ 886.
48. جواد محدثى، فرهنگ عاشورا، ص 117.
49. همان، ص 117 ـ 118.
50. م. حسن بيگى، تهران قديم، ص 316 ـ317.
51. ناصر نجمى، همان، ص 113.
52. همان، ص 348.
53. همان، ص 113.
54. عبدالله مستوفى، همان، ص302.
55. مهدى قلى هدايت، خاطرات و خطرات، ص 88 .
56. ناصر نجمى، همان، ص 115.
57. همان، ص 115 ـ 117.
58. كارلاسرنا، همان، ص184.
59. وى در سال 1255ش به دنيا آمد. نام پدرش ميرزا نصراللّه مستوفى مى باشد. اجداد وى از زمان آقامحمدخان قاجار در دستگاه شاهان زمان، خدمت مى كردند. عبداللّه مستوفى شرح مبسوطى از زندگانى اجداد، پدر و خودش را در سه جلد كتاب تحت عنوان «زندگانى من تاريخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاريه» آورده است، و همان گونه كه از نام كتاب نيز پيداست به شرح مسائل اجتماعى و ادارى ملت و دولت، در آن زمان پرداخته است. وى در سال 1329ش درگذشت (ر.ك: عبداللّه مستوفى، همان).
60. چراغ هاى بلورين چند شاخه دارد كه معمولاً به سقف آويزان مى كنند (على اكبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ج 16، ص 37) در اين جا مراد چراغ هاى بلورين روميزى است كه در دوطرف منبر روى پله هاى آن قرار مى دادند.
61. عبداللّه مستوفى، همان، ص 293 ـ294.
62. همان، ص 396 ـ 402.
63. به عنوان مثال 1ـ هيئت جان نثاران حسينى صنف بزاز بازار تهران كه از سال 1300ق به صورت رسمى تأسيس شد، 2ـ مجمع هيئت ثارات الحسين(عليه السلام) كه در سال 1330ق تأسيس شد، 3ـ هيئت متحده تهرانيان ارض اقدس كه تهرانى هاى مقيم مشهد آن را در سال 1328ق تأسيس كردند. اين هيئت ها هم اكنون نيز به كار خود ادامه مى دهند (موسى فقيه حقانى، «هيئت هاى مذهبى به روايت تصوير»، فصلنامه تاريخ معاصر، شماره 28، ص 284 ـ 304).
64. همان، ص 281ـ282.
65. ناصر نجمى، همان، ص 113 ـ 114.
66. سرپرسى سايكس، شكوه عالم تشيع، سفرنامه و سرگذشت زندگى نورالله خلف مرحوم محمدحسين خان اصفهانى، ص 303.
67. عبداللّه مستوفى، همان، ص 307 ـ 308.
68. همان، ص 303.
69. با توجه به گستردگى مطالبى كه توسط نويسندگان و پژوهشگران درباره تعزيه گردآورى شده در اين جا تلاش بر ذكر مهم ترين مطالب و اشاره به تكامل تاريخى آن است. علاقه مندان، براى اطلاع بيشتر به كتاب هاى پژوهشى در تعزيه و تعزيه خوانى از آغاز تا پايان دوره قاجاريه در تهران اثر عنايت اللّه شهيدى و كتاب تعزيه در ايران اثر صادق همايون مراجعه كنند.
70. عنايت اللّه شهيدى، پژوهشى در تعزيه و تعزيه خوانى از آغاز تا پايان دوره قاجاريه در تهران، ص61.
71. همان،ص73.
72. نصراللّه فلسفى، زندگانى شاه عباس اول، ج 3، ص 10.
73. عنايت الله شهيدى، همان، ص 63ـ64.
74. همان، ص 66.
75. ميرزا محمد تنكابنى، قصص العلماء، ص 33.
76. شهيدى، همان، ص 64.
77. مايل بكتاش، تئاتر ايرانى، 1375ه ق، ص 7، به نقل از: شهيدى، همان، ص 64. متاسفانه كتاب رساله حسينيه يافت نشد تا صحت و سقم اين نسبت را دريابيم.
78. «تعزيه و شبيه خوانى در عالم»، سالنامه نور دانش،1 (1325شمسى)، ص 333 ـ 339 و شهيدى، همان، ص 65.
79. محمد عارف اسپناقچى پاشازاده، انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام، ص 272ـ273.
80. همان، ص 272 و نصراللّه فلسفى، همان، ج 3، ص 10.
81. مشحون، موسيقى مذهبى ايران، ص34 به نقل از شهيدى، همان، ص 66.
82. در نقد ديدگاه مذكور كه معتقد است تعزيه از فرنگ اقتباس شده مى توان گفت: اولاً: در خلال قرون 17 و 18 تماس اروپاييان با ايران سطحى تر از آن بود كه بتواند تا اين اندازه بر آداب مذهبى ايرانيان اثر كند، ثانياً: اگر نفوذ اروپا الهام بخش تئاتر مذهبى مناطق آسيايى، ازجمله ايران بوده است، چرا كشورهايى كه قبل از همه، پاى اروپاييان بدان جا باز شد، مثل مراكش و مصر و تركيه از اين نفوذ تئاتر مذهبى برخوردار نشدند؟ (عنايت الله شهيدى، همان، ص69.) درباره سخن آقاى اسپناقچى پاشازاده در كتاب «انقلاب الاسلام» گفته اند: او از روى عناد و مخالفتى كه با تعزيه داشته، قصد داشته با نسبت دادن آن به فرنگ از ارج آن بكاهد. در نقد ديدگاه مزبور مى توان اضافه كرد كه وى كه در دوره قاجار مى زيسته خبر را به صورت نقل قول آورده و براى گفته خود سندى به دست نداده است.
83. عنايت اللّه شهيدى، همان، ص 67.
84. محمدعلى كرمانشاهى، مقامع الفضل، ص 328ـ 329.
85. ساير نمونه ها عبارت اند از: 1ـ ساموئل هملين (Samuel Hmelin)درحدود سال هاى 1184ـ 1186 ق در سفر به شهرهاى شمالى ايران از مراسم عزادارى ايام محرم و نوعى نمايش خبر داده مى نويسد: «هر قصبه از شهر (رشت) قرارگاه هايى خاص داشت كه دسته هاى عزادارى محرم به آن جاها مى رفتند و پرده هاى زنده اى از واقعه كربلا در اين قرارگاه ها به نمايش درمى آمد ( Ritual and :in Taz'iyeh ,Bibliographical Spectrum ,Chelkowskiبه نقل از: شهيدى، همان، ص 79.)، 2ـ ويليام فرانكلين 1763 ـ 1839 م (William Francklin) در سال 1201 ـ 1202 ق، يعنى در زمان سلطنت جعفرخان زند قريب هشت ماه در شيراز بوده است و در سفرنامه خود شرحى هرچند ناقص از نمايش هايى در ايام دهه اول محرم و روز عاشورا مى دهد (ويليام فرانكلين، مشاهدات سفر از بنگال به ايران، ص 69 ـ 74)، 3ـ نويسندگان ديگرى كه گزارش هايى از تعزيه در روزگار زنديه داده اند، عبارت اند از: فاضل بسطامى،(ملا نوروز على بن محمدباقر مشهور به فاضل بسطامى، محدث و مورخ و عالم مذهبى، در سال 1227ق در مشهد متولد و در سال 1309ق در همان شهر درگذشت. وى در مباحث مختلف علوم مذهبى، به خصوص تاريخ و حديث، كتاب هاى متعددى به زبان ساده و عامه پسند نوشته است. از آن جمله است: فردوس التواريخ (درتاريخ مشهد)، تحفة الرضويه (در كرامات و معجزات امام رضا(عليه السلام))، امواج البكاء، سفينه النجاة (در مقتل، وعظ و تذكر) براى آگاهى بيشتر ر.ك: محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، ص 214). فاضل دربندى (مرحوم ملاآقا دربندى معروف به فاضل دربندى از فقيهان و علمان مذهبى معروف دوره ناصرى بود. وى صاحب تأليفات متعددى مثل خزائن ]مشتمل بر 3 جلد شامل فقه، اصول و اعتقادات[ و....مى باشد. (ر.ك: تنكابنى، قصص العلماء، ص 107ـ 112. و دائرة المعارف اسلام، ج1، ص 467.) (ر.ك: شهيدى، همان، ص 81 ـ 84 و 94).
86. Carsten Nibuhr.
87. كارستن نيبور، سفرنامه، ص 189.
88. همان ، ص 68.
89. وى در سال 1586م در شهر رم ايتاليا متولد شد. خانواده وى يكى از قديمى ترين و اصيل ترين خانواده هاى رم محسوب مى شد، لذا به اقتضاى رسوم اصيل زادگان به آموختن پرداخت و خيلى زود توانست در مجامع علمى جايى براى خود باز كند. دلاواله در سال 1617 م/ 1025 ق عازم ايران شد. او هدف خود را دو امر ذيل بيان مى كند: 1ـ شركت در جنگ هاى شاه عباس برضد عثمانى ها (به خاطر بدرفتارى عثمانيان با مسيحيان)، 2ـ فراهم ساختن اسباب مهاجرت مسيحيان از عثمانى به ايران به دليل آزادى بيشتر آنان در ايران. سرانجام وى در سال 1623م از طريق بندرعباس، ايران را به قصد مسافرت به هند ترك كرد (پيترو دلاواله، سفرنامه پيترو دلاواله، 1370).
90. پيترو دلاواله، همان، ص 125.
91. Tavernier jean baptist
92. ژان باتيست تاورنيه، سفرنامه تاورنيه، ص 90.
93. بنجامين، سـجـ و، سفرنامه بنجامين (نخستين سفير ايالات متحده امريكا در ايران عصر ناصرالدين شاه)، ص 282.
94. شهيدى، همان، ص 73 - 74.
95. صادق همايونى، تعزيه در ايران، ص 62. آقاى همايونى متن كامل فتواى ميرزاى قمى را در كتابش ذكر كرده و منبع آن را جامع الشتات ميرزاى قمى آورده است، اما نگارنده با وجود تلاش بسيار، در جامع الشتات و ديگر كتاب هاى تاريخى و فقهى، فتواى موردنظر را نيافت. متن بخش هايى از فتواى ميرزا به نقل از كتاب تعزيه در ايران چنين است:
«سؤال: آيا جايز است در ايام عاشورا تشبيه به صورت امام يا اعادى اهل بيت، به جهت گرياندن مردم؟ و آيا جايز است كه مردان در لباس اهل بيت يا غير ايشان متشبه شوند به همان قصد يا نه؟
جواب: ... مى گوييم در تشبيه به معصوم و نيكان راه، منعى در نظر نيست و عمومات رجحان بكاء و ابكاء و تباكى بر سيدالشهداء و تابعان ايشان دلالت به آن دارد و گاه توهم شود كه اين موجب هتك حرمت بزرگان دين است و اين توهم فاسد است، زيرا كه مراد، تشبيه نفس به نفس و شخص به شخص نيست، بلكه تشبيه صورت و زى و لباس است....».
96. محمدعلى كرمانشاهى، همان، ص 328ـ329.
97. ناصر نجمى، همان، ص 348.
98. مقصود از مجلس تعزيه اين است كه در هر مجلس، يك حادثه، مانند ماجراى حر، شهادت 2 حضرت مسلم را نمايش مى دادند.
99. شهيدى، همان، ص106.
100. قهرمان ميرزا عين السلطنه، روزنامه خاطرات عين السلطنه، ج 1، ص385.
101. شهيدى، همان، ص106.
102. شهيدى، همان، ص106.
103. قهرمان ميرزا عين السلطنه، روزنامه خاطرات عين السلطنه، ج 1، ص385.
104. بنجامين، سـجـ و، همان، ص 286.
105. كارلا سرنا، همان، ص 205.
106. همان.
107. غلام رضا گلى زواره، ارزيابى سوگوارى هاى نمايشى، ص 63ـ 67 و عنايت الله شهيدى، همان، ص 119.
108. عنايت اللّه شهيدى، همان، ص109 ـ 110 به نقل از: ر.ك: عضدالدوله، تاريخ عضدى، ص 37; جواهر كلام، «تعزيه دارى در ايران»، اطلاعات ماهانه، ش 90 (شهريور 1334) ص 9 ـ 11 و همان ماهنامه، ش 102 (سال 1335) ص 24 ـ 25.
109. كارلاسرنا، همان، ص187.
110. موسى فقيه حقانى، «هيئت هاى مذهبى به روايت تصوير»، فصلنامه تاريخ معاصر، شماره 28، ص 281.
111. اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص971.
112. قهرمان ميرزا عين السلطنه، روزنامه خاطرات عين السلطنه، ج2، ص 1251ـ 1255.
113. به نقل از: روزنامه ايران سلطانى، س 58، ش 1، صص2 ـ 1; موسى فقيه حقانى، «محرم از نگاه تاريخ و تصوير»، فصلنامه تخصصى تاريخ معاصر ايران، ش 21 و 22، ص 515.
114. احمد كسروى، تاريخ مشروطه ايران، ص 78.
115. مسعود فريد، خاطرات فريد، ص 238.
116. جهانگير ميرزا، تاريخ نو، ص 29ـ30.
117. محمدحسن اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص 518.
118. نوز، بلژيكى بود كه اداره كل گمركات ايران به او سپرده شده بود. او در ايام مقارن مشروطه در مجلس جشنى با لباس روحانى رقصيده بود و با آن لباس عكس گرفته بود كه با پخش شدن آن تصاوير در بين علما و مردم، اسباب شورش مردم و علما عليه دولت شد (ر.ك: ناظم الاسلام كرمانى، تاريخ بيدارى ايرانيان، احمد كسروى تاريخ مشروطه ايران و ساير كتب تاريخى مربوط به مشروطه.)
119. عبدالحسين خان سپهر يادداشت هاى ملك المورخين، ص 123 و 126 ـ 127.
120. موسى فقيه حقانى، «محرم در نگاه تاريخ و تصوير»، ش 21 و 22، ص516.
121. همان، به نقل از: اسناد وزارت امور خارجه سال 1347، كارتن 12، پوشه 7.
122. به عنوان مثال در منابر بعضى از روحانى نمايان از علماى بزرگى هم چون شيخ فضل الله نورى بدگويى مى شد (ر.ك: موسى نجفى، انديشه دينى و سكولاريسم در حوزه معرفت سياسى و غرب شناسى، ص 114).
123. همان، ص 114.
124. ر.ك: همان، ص 136ـ141.
125. ناظم الاسلام كرمانى، تاريخ بيدارى ايرانيان، بخش دوم، ص 86. گفتنى است كه بعضى از وعاظ ياد شده، جزء طرفداران مشرطه غربى بودند، امّا به هرحال اين بحث ها در مجالس عزادارى مطرح مى شد.
126. ناظم الاسلام كرمانى، همان، ص 92.
127. وى در سال 1280ق (1260ش) در شهر كرمان به دنيا آمد نام اصلى او «ميرزا محمد» است كه بعدها به «ناظم الاسلام كرمانى» ملقب گرديد. با صرف و نحو به آموختن فقه و اصول پراخت و با مسافرت به تهران نزد علماى آن جا ادامه تحصيل داد و در عين حال به تدريس علوم ادبى عربى نيز اشتغال داشت. با نزديك شدن زمان مشروطيت وى به محافل طلاب پرشور قانون طلب پيوست و از تحصيل و تدريس دست برداشت و به جاى آن به سياست و تأسيس روزنامه و نشر مقلات پرداخت. وى در همين زمان شروع به نوشتن كتاب تاريخ بيدارى ايرانيان كرد. او در سال 1337ق (1297ش) درگذشت (رك: ناظم الاسلام كرمانى، همان، 23 ـ 32).
128. همان، ص 93.
129. همان.
130. قهرمان ميرزا عين السلطنه، روزنامه خاطرات عين السلطنه،ج 3، ص 1950.
131. عزيزالسلطان، روزنامه خاطرات عزيز السلطان مليجك، ج 3، ص 1740 ـ 1741.
132. عزيزالسلطان، همان، ص 1741.
133. همان، ص 1966.
134. همان، ص 1677.
135. ناصر نجمى، همان، ص 124.
136. عزيزالسلطان، روزنامه خاطرات عزيزالسلطان ، ج 4، ص 3011.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط