تاريخ اجتماعى شيعيان ايران و عراقدر قرن پنجم هجرى
چكيده
واژگان كليدى: تاريخ اجتماعى، قرن پنجم، شيعه، شيعيان، مؤلفههاى تاريخ اجتماعى.
مقدمه
آنچه در كتابها، كتيبهها و ساير آثار گذشتگان ديده مىشود، سير خط سياست و رشته رهبرى و حكومتجوامعى است كه انسانهاى زبده در بدى ـ و يا گاه در نيكى ـ با ربودن قدرت و ملازمات آن از رقباى خويش، چندصباحى بر آن رياست مىكردند. انسانهاى عادى كه از هر بهرهاى محروم بودند، اين فرصت را نيز نيافتند كه دستكمنام و يادى از آنها و وضعيت زندگىشان در كتابهاى تاريخ ذكر شود تا آيندگان از احوال آنها آگاهى يابند.
در ميراث گذشتگان، به تاريخ اجتماعى انسانها، يعنى سبك زيستن و تفكر آنها، اهميتى داده نشده است؛ از اينرو، امروزه محققان و مورخان براى دستيابى به اين بعد مهم و اساسى از تاريخ پيشينيان، با يك فضاى تاريك مواجهمىباشند؛ اما از آنجايى كه تحقيق در احوال اجتماعى انسانهاى گذشته، علاوه بر فوايد ارزشمند آن، ابعاد جديدىاز تاريخ را براى ما روشن مىنمايد، لازم است تا با نگاه دقيق، گزارشهاى جسته و گريخته مورخان جمعآورى شود وپس از تحليل، تاريخى اجتماعى ارائه گردد.
در اين مختصر، تاريخ اجتماعى شيعيان اثنىعشرى مناطق ايران و عراق در قرن پنجم هجرى بررسى مىشود.علت انتخاب اين قرن، رونق نسبى سياسى، اجتماعى و فرهنگى شيعيان، به معناى اعم، است. قرن چهارم هجرى بهرنسانس دنياى اسلام شهرت دارد؛ اما به نظر مىرسد كه هر تحولى داراى شروع و اوج و فرودىاست و بايد نيمة اولقرن پنجم هجرى را دورهاى دانست كه هنوز جامعه اسلامى در اوج مىباشد؛ حضور عالمان و متفكران، بيانگر رشد وبالندگى جامعه اسلامى آن زمان است.
از آنجا كه سعى بر آن است تا با مطالعه منابع مختلف، زندگى اجتماعى شيعيان در قرن پنجم بررسى شود، بايد بهاين نكته مهم توجه كرد كه در اوايل قرن پنجم هجرى كه هنوز دولت شيعى آل بويه در منطقه ايران و عراق در اقتداربود، اين دولت تا حدودى توانسته بود زمينههاى ايجاد امنيت و آزادى نسبى را براى شيعيان فراهم آورد؛ در نتيجه،تحولى اساسى در ابعاد مختلف حيات فكرى و سياسى شيعيان ايجاد شد؛ لذا بررسى و مطالعه اين دوره از اهميتخاصى برخوردار است.
ناگفته نماند كه ممكن است در مواردى از آداب و رسوم يا سنتهاى رايج در ميان شيعيان كه مربوط به سالهاىپايانى قرن چهارم و يا آغازين قرن ششم باشد، ياد كنيم. در اين خصوص، نبايد اشكال شود كه اين مربوط به قرن پنجمنيست؛ چرا كه يك رسم و عادت اجتماعى، مثل يك جشن يا يك رفتار اجتماعى خاص، معمولا براى سالهاىمتمادى باقى مىماند، مگر اين كه اتفاق بزرگى، مثل جنگ يا مهاجرت، رخ دهد كه آنها را تحت تأثير قرار دهد؛چنانچه اگر گزارشى نشان دهد كه يك اثر تمدنى، مانند مسجد، براى شيعيان فلان شهر در نيمه قرن چهارم وجودداشته، طبيعى است كه اين اثر براى سالهاى زيادى پابرجا مانده و مىتوانسته از مؤلفههاى تاريخ اجتماعى قرن پنجمنيز به حساب آيد.
در پايان ذكر اين نكته ضرورى مىنمايد كه گرچه اين مقاله توصيفى است و اغلب سعى در گزينش گزارشهاىاجتماعى دارد، با توجه به اينكه تأثير به سزايى در بازشناسى ابعاد مختلف جوامع گذشته دارد؛ بنابراين از مباحثزيربنايى تاريخ به شمار مىآيد. امروزه نقص تحليلهاى تاريخى را مىتوان با درك فضاى كلى و اجتماعى يك جامعهجبران كرد كه متأسفانه كمتر به آن پرداخته مىشود.
تبيين مفاهيم
قرن پنجم: براى تعريف و شناخت قرن پنجم، به اوضاع سياسى ـ فرهنگى اين قرن در منطقه ايران و عراق ـ كهخلافت و مركزيت دنياى اسلام در آنها قرار داشت ـ نگاهى كلى مىاندازيم. به نظر مىرسد اين نگاه كلى، براى دركموقعيت شيعه در دنياى اسلام ضرورى باشد.
الف: اوضاع سياسى: اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم هجرى، با خلافت بيست و پنجمين خليفه عباسى، القادربالله (381 تا 421ه(، مصادف مىباشد. طى اين سالها، خلافت عباسى زير سلطه آل بويه (344 تا 447 ه( است؛ درسرزمينهاى شرقى دنياى اسلام، سلطان محمود غزنوى(381 تا 421 ه( قدرت را در اختيار دارد كه با گرفتن تأييديه ازخليفه عباسى به حكومت رسمى خود ادامه مىدهد.
اشتباه سلطان محمود غزنوى مبنى بر اجازه دادن به تركان سلجوقى براى ورود به مناطق شمالى ايران دامنفرزندش مسعود را گرفت؛ بدين ترتيب، سلجوقيان (429 تا 590 ه( قدرت را در شرق دنياى اسلام به دست گرفتند وبه طرف مركز خلافت پيش رفتند تا اينكه طغرل سلجوقى در سال 447 ه ، ملكالرحيم، آخرين حاكمبويهاى را ازكاربركنار كرد و قدرت دنياى اسلام را به دست گرفت.3
قرن پنجم هجرى علاوه بر القادر بالله تا سال 421ه ، سه خليفه ديگر عباسى، يعنى القائم بالله تا 467ه ، المقتدىباللّه تا 487ه و المستظهر بالله تا 518ه ، نيز بر مسند خلافت تكيه زدند، كه در اين مدت حاكمان سلجوقى؛ شامل آلبارسلان (455 تا 465ه(، ملك شاه (465 تا 485ه(، و بركيارق (485 تا 498ه(، قدرت برتر دنياى اسلام بودند.
در همين زمان، در مناطق شمال آفريقا دولت شيعى فاطميان حضور دارند كه محدوده مكانى آن از بحث ما خارجاست.
ب: اوضاع فرهنگى و علمى: البته با قدرى مسامحه در اين تعبير، قصد داريم تا از دانشمندان و انديشوران دنياىاسلام ياد كنيم تا ضمن آن، از اوج رونق علمى مسلمانان، اعم از شيعه و سنى، در قرن پنجم هجرى آگاه شويم. قرنپنجم هجرى شاهد حضور شخصيتهاى برجستة شيعى، همچون سيد رضى (م 406ه(، شيخ مفيد (م 413ه(، سيدمرتضى (م 436ه( و شيخ طوسى(م 460ه(، بوده است كه با سيطرة علمى خويش، زيربناى فقه و كلام شيعه رابازسازى، نوسازى و تقويت نمودند. همچنين مىتوان به عالمانى ديگر، از جمله حسين بن عبدالله غضايرى (م411ه(، ابن عبدون (م 423ه(، احمدبن حسين غضايرى (م 440ه(، ابوالصلاح حلبى (م 447ه(، ابوالفتح كراجكى(م 449ه(، نجاشى (م 450ه(، ابن شاذان قمى (م 460ه(، ابن ادريس حلى (م 478ه(، قاضى ابن براج (م 481ه(،حاكم حسكانى (م 490ه( و فتال نيشابورى (م508ه(، اشاره كرد.
در ميان عالمان اهل سنت نيز مىتوان به امام الحرمين جوينى (م 478ه(، خواجه نظام الملك طوسى (م 485ه(،امام محمد غزالى (م 505ه(، ابونعيم اصفهانى (م 430ه(4، بيهقى، مؤلف دلائل النبوه، (م 458ه( و نيزمورخانى؛ همچون ابوعلى مسكويه (م 432ه(، بيهقى (مؤلف تاريخ بيهقى م 470ه( و ابن عبدالبر (م463ه(، در ايندوره زندگى مىكردند.
از ديگر شخصيتهاى معروف اين قرن نيز مىتوان از دانشمندانى؛ چون بوعلى سينا (م 428ه(، حكيم عمرخيامنيشابورى (م 517ه(، ابوريحان بيرونى (م 440ه(، شاعر پرآوازه حكيم ابوالقاسم فردوسى (م 410ه(، ابوحيانتوحيدى (م410ه(، ابنهبة الله دمشقى (م499ه(، ابوالبركات بغدادى (م 547 ه(، عبدالقاهر جرجانى (م 471ه(،ابوالعلاء معرى (م 449ه(، ماوردى، مؤلف الاحكام السلطانيه (م 450ه(، ابومنصور ثعالبى (م 429ه(، ابوبكر محمدكرجى (440ه( كه گاهى به اشتباه كرخى خوانده مىشود5، ياد كرد. همچنين مىتوان به مكتب اخوان الصفااشاره نمود كه در نيمه قرن چهارم هجرى در بصره پديد آمد. اخوان الصفا در واقع همفكرى و همكارى گروهى ازمخالفان حكومت براى فرار از سلطه آن بود. فيليپ خورى حتى در معرفى اين مكتب فلسفى ـ سياسى مىنويسد:
به احتمال قوى اين نام از حكايت «حمامه المطوقه» كليله و دمنه گرفتهاند كه گويد گروهى از حيوانات چون اخوان الصفا باهمديگر متحد و از دام صياد جستند. اخوان الصفا شعبهاى در بغداد داشت. اينان فقط يك گروه فلسفى نبودند، بلكه يكجماعت سياسى و دينى به شمار مىآمدند كه تمايلات افراطى شيعه گرى داشتند. ايشان با نظم سياسى موجود مخالفتداشتند و از راه پيشرفت عقول و نشر عقايد دينى در سقوط آن مىكوشيدند.6
حال با در نظر گرفتن اين وضع عمومى در قرن پنجم هجرى نكاتى از تاريخ اجتماعى شيعه در قرن پنجم را از منابعتاريخى ارائه مىنماييم.
مناطق شيعهنشين در قرن پنجم هجرى
معلوم است كه در شهر قم همه شيعتاند... و كراسى علما و نوبت عقود مجالس و كتابخانههاى ملء از كتب طوايف... ومدرسههاى معروف چون سعد طلب و اثير الملك و شهيد سعيدالدين مرتضى و سيد امام زينالعابدين... و كاشان بحمدالله ومنه منور و مشهور بوده است هميشه و بحمدالله هست به زينت اسلام و نور شريعت و قواعد آن از مساجد جامع و مساجدديگر با آلت و عدت و مدارس بزرگ چون مدرسه صفويه و مجديه و عزيزيه... اما شهر آبه اگر چه شهرى است به صورت كوچكبحمدالله و منه بقعه بزرگوار است از شعار مسلمانى و آثار شريعت پمصطفوى و سنت علوى... اما ورامين اگر چه دهى است بهمنزلت از شهر ها باز نماند از اثار شريعت و انوار اسلام... اما سارى و ارم معلوم است كه هميشه دارالملك و سريرگاه ملوكمازندران بوده است... اما سبزوار بحمدالله و منه هم محل شيعت و اسلام است آراسته به مدارس نيكو و مساجدنورانى.7
به نظر مىرسد علاوه بر اينها، شهرهاى ديگرى نيز شيعهنشين بودهاند و عبدالجليل قزوينى رازى صرفا شهرهاىمركزى و شمالى ايران و مناطق جبال را نام برده است. در عراق نيز شهرها و مناطقى، مانند كرخ بغداد، از مناطقمعروف شيعه نشين بودهاند.
مبانى موثر در شكل گيرى تاريخ اجتماعى شيعه در قرن پنجم
در زندگى اجتماعى انسانها، ]خصوصا[ سبك زيستن آنها، امورى به صورت مستقيم و يا غير مستقيم به ايفاى نقشمىپردازند؛ به عنوان مثال جامعهاى با يك سلسله باورها و اعتقادات در حال زندگى است كه ناگهان قومى با دين ومذهب و باورهاى متفاوت به اين كشور حمله مىكنند و بر آنها پيروز مىشوند. قوم پيروز خواسته يا ناخواسته، عقايدو باورهايشان را نيز در جامعة مغلوب ترويج مىكند. پس از گذشت اندك زمانى، جامعه مغلوب نيز خواسته ياناخواسته به باورها و آداب و رسوم ميهمانان گرايش پيدا مىكند. در نتيجه، جنگ از عوامل مؤثر در شكلگيرى تاريخاجتماعى يك جامعه است. اين مسئله نمونههاى بسيارى در تاريخ دارد كه روشنترين آنها فتوحات اسلامى است كهمسلمانان پس از فتح مناطق جديد دين اسلام و باورهاى آن را به مناطق جديد هديه بردند.
برخى از عوامل مهمى كه علاوه بر شكلگيرى آداب و رسوم در زندگى جوامع، موجب تغيير و تحول در آنهامىباشد و نيز زمينة دگرگونى در گرايشهاى فكرى و اخلاقى آن جوامع را فراهم مىكند، عبارتند از:
1 ـ نژاد؛ 2 ـ دين و مذهب؛ 3 ـ سرزمين و اقليم؛ 4 ـ باورها و اعتقادات؛ 5 ـ مهاجرت؛ 6 ـ نهادهاى غير اجتماعى؛ 7ـ [ارتباط] عالمان دينى با مردم.
با تغيير و يا شدت و ضعف تاثير اين عوامل، سبك زندگى يك جامعه نيز دستخوش تغيير مىگردد. جوامع شيعىنيز از اين قانون مستثنى نيست و كم و بيش مىتوان برخى از اين عوامل موثر در تاريخ اجتماعى شيعه در قرن پنجم رادر منابع تاريخى يافت.
1. نژاد: در اوايل قرن پنجم، برترى سياسى و مذهبى با آل بويه است. اما نژاد آنگاه تأثيرگذار شد كه سلجوقيان تركبه داخل ايران آمدند و با دستيابى به قدرت و تحميل تحريمهاى مذهبى بر ضد شيعيان، تغييراتى در روند زندگىآنها ايجاد نمودند كه از جمله مىتوان به نهادينه شدن نژاد ترك در مناطق شيعه نشين اشاره نمود.
2. مذهب: در اينجا بايد به دو جنبه توجه كرد: يكى آن كه بدانيم كه آداب و رسوم مذهبى خاص شيعيان در قرنپنجم چه بوده است و نكتة ديگر اين كه شيعه، در ساية حكومت آل بويه، از چنان قدرت و نفوذى بهرهمند بود كهمىتوانست آزادانه آداب و رسوم خويش را عملى كند. ابنكثير مىنويسد:
در دهم ماه محرم سال جارى (352) معز الدوله به مردم دستور داد كه دكانها و اماكن كسب را ببندند و تعطيل كنند وسوگوارى نمايند و قباهاى سياه مخصوص عزا بپوشند و زنان نيز موى خود را پريشان و گونهها را سياه كنند و جامهها را چاكبزنند و در شهر بگردند و بگريند و بر سر و سينه بزنند و ندبه حسين بن على رضى الله عنهما را بخوانند. مردم همه، آن كار راكردند و سنيان انكار نكردند، زيرا ياراى منع نداشتند كه عده شيعيان فزونتر و سلطان هم همراه آنها بود.8
در نيمه دوم قرن پنجم نيز مذهب تأثير بسيار زيادى بر روند زندگى اجتماعى شيعيان گذاشت. با آمدن سلجوقيانمتعصب، شيعيان دوباره به محدوديتهايى دچار شدند.
3. نظام ارتباطى: عامل ديگرى كه در رشد و توسعه زندگى اجتماعى شيعيان ايفاى نقش نمود، نظام ارتباطىمىباشد. مراد از نظام ارتباطى شيعيان در قرن پنجم، همان ارتباط بين عالمان دينى و مردم و نيز عالمان دينى وشاگردان و نايبان ايشان در اقصى نقاط مناطق شيعه نشين است. كتابهاى به جاى مانده از عالمان قرن پنجم، به ويژهشيخ مفيدŠ، از ارتباطى قوى بين مردم و عالمان دينى حكايت مىكند كه تفصيل آن در بخش مؤلفههاخواهد آمد.
مؤلفههاى تاريخ اجتماعى شيعه در قرن پنجم
الف) معيشت: درباره وضعيت معيشت شيعيان در قرن پنجم اطلاعات دقيق و كاملى در دست نيست، اما از قرار دادنبرخى گزارشها در كنار هم مىتوان تصويرى كلى به دست آورد. روى هم رفته بايد گفت كه تقريباً رونق اقتصادىمناسبى براى برخى از شهرهاى شيعهنشين متصور است. به نظر مىرسد شهرهاى شمالى ايران و برخى شهرهاىعراق، مانند بغداد، از رفاه و آسايش نسبى برخوردار بودهاند. مقدسى دربارة رى كه شهرى شيعه نشين بود، مىنويسد:
رى، شهرى ارجمند، دلگشا، باستانى، فخر آور، پرميوه، داراى بازارهاى گشاده، كاروانسراهاى خوب، گرمابههاى پاكيزه،خوراكهاى خوشمزه است. آبش فراوان، زيانش اندك، بازرگانىاش سودمند، دانشمندانش گرانمايه، عوامش زيرك، زنانشكاردان، بخشهايش زيبا و پاكيزه و مردمش باخرد، سبكبار، زيبا و بافضل و ادبند؛ مجلسها، مدرسهها، ذوق و هنر،جايگاهها، بارگاهها و ويژگىهاى ديگر دارد؛ اندرز گرانش از فقه، سرورانش از دانش، محتسبانش از خوشنامى، و سخنرانانشاز ادب، كمبود ندارند؛ يكى از مادر شهرهاى افتخار خيز اسلام است كه پيران بزرگوار، قاريان، پيشوايان، زاهدان، جنگجويانو والاهمتان از آن برخاستهاند. برف و يخ آن بسيار، فقاع9 ايشان و پارچههايشان نامبردار است. اندرز گرانشهنرمند، روستاهايش ارجمندند. كتابخانهاى10 پر آوازه و ميدان بطيخ11 شگفتانگيز«روذه»12 دلگشا و يك دژ و شهرك دارد. كاروانسراهايش زيبا، مجهز به وسايل كامل، خوش و مرفهاست.13
درباره مردم شهرهاى شمالى ايران كه شيعه بودهاند، آمده است:
اهالى منطقه مازندران به تربيت كرم ابريشم مىپرداختند. به همين جهت ابريشم بسيار از آنجا صادر مىشد. پارچههاىپشمى و فرش و انواع پوشاك و دستار نيز در آنجا مىبافتند. تهيه ظروف چوبى از قبيل انواع كاسه و اشياء ديگر كه آنها را ازچوب مىساختند رواج داشت.14
از نكات درخور توجهى كه در اينجا مىتوان به آن اشاره كرد، صدور مواد خام از شهرهاى شمالى به شهر رى براىساخت ظروف بوده است. مؤلف تاريخ اجتماعى ايران به نقل از مقدسى مىنويسد:
محصول طبيعى آن چوب شمشاد است كه آن را به صورت قطعاتى بريده و به خارج مىفرستند و صنعتگران رى از آن كاسه وظروف ديگر مىسازند. شمشاد چوبى است خوشبو به رنگهاى گوناگون كه گاهى دانههاى تسبيح نيز از آن مىسازند وبهترين نوع آن در كوههاى طبرستان ديده مىشود.15
مقدسى دربارة سرزمين ديلم (از مناطق شيعهنشين) و محصولات آن مىنويسد:
ديلم، اينجا سرزمين پيله و پشم است. ميوههايش را به همه سو مىبرند، كارگرانش مهارت دارند، پارچههايش در مصر وعراق نامبردار است... يارانش فراوان، نرخها مناسب، شهرهايش پاكيزه و رفتار مردم پسنديده است... درياى ايشان گود،شهرهايشان در كرانهها، ماهىها پروار، آبادىها ثروتمند، فراوردهها گوناگون، برنج فراوان است، ميوههاى گوارا، انجير،زيتون، اترنج، خرنوب، عناب بسيار و انگور خوب دارد. روستاها فراخ، شهرها زيبا، خيشها شگفتانگيز، نامش پرآوازه، آبفراوان، درآمد بسيار، پارچههاى خوب دارد.16
گزارش مقدسى از منطقه جبال نيز كه يك منطقة شيعهنشين مشهور بوده، درخور توجه است:
سرزمينى است كه گياهش زعفران، و آشاميدنى مردمش شير و عسل، و درختانش گردو و انجير است. دلگشا و پاكيزه وحاصلخيز و آبرومند است، «رى» بزرگ، «همدان» و خوره گرانقدر «اصفهان» در آن است. ارزش آن را هنگامى خواهى دانستكه شهرهايش را گزارش دهم، «دينور» و «كرمان شاهان» را ياد كنم، «نهاوند»، «قم» و «كاشان» را بيان كنم؛ «دمّاوند»، «قرج»،«قصران» را توصيف نمايم، آنجا نه گرما دارد نه پشه و نه مگس و نه مار و نه عقرب و نه كرم. در تابستان بهشت است و باغ وباغچه، در زمستان هيزم و ذغال مفت است.17
طوس، كه از شهرهاى شيعه نشين بوده است نيز صادراتى داشته كه مقدسى از آن نام مىبرد:
و از طوس ديگ سنگى خوب و حصير و دانهها صادر مىشود.18
مقدسى در گزارشى از قرن چهارم، دربارة بغداد مىنويسد:
بغداد مركز اسلام است و مدينة السلام در آنجاست. [اهالى آنجا] با همة ويژگىها، ظرافت، ذوق، بذلهگويى، دانش دقيق وهواى [روح] لطيف دارند. همه خوبى و زيبايى، و هر ظرافت در آنجا و هر ماهرى از آنجا است... مردانى در آنجا چهار فصلسال را خفتند تا آنرا بشناسند... آذوقه از فرات بهوسيلة كشتى و بهوسيلة كاروانها در خشكى از مصر و شام و باديه به توخواهد رسيد... گرانبهاترين چيز مسلمانان و بهترين شهر ايشان و برتر از آن بود كه ما توصيف كرديم... اكنون شهر ويران ومسجد جامع آن در آدينهها آباد و پس از آن مختل است. آبادترين جاى آن بخشهاى ربيع و كرخ در كرانه باخترى و بابالطاق و دار الامير در خاور است. ساختمانها و بازار در خاورى بيشتر است.19
با توجه به اينكه گزارش از نيمه دوم قرن چهارم است و در آن منطقه كرخ يكى از آبادترين بخشها معرفى شده است،چنين به نظر مىرسد كه اين شهر در سالهاى بعد و با آمدن بويهيان رونق دوچندانى گرفته باشد.
ب) مراسم مذهبى
يك. عاشورا: از جمله مراسم سياسى جامعه شيعى كه در زمان آل بويه رونق گرفت و همزمان با آمدن سلجوقيانكمرنگ شد، آيين بزرگداشت عاشورا بود. پيشتر گذشت كه در سال 352 ه ، دولت آل بويه در سالروز عاشورا مردمرا به برپايى مراسم عزادارى امام حسين(عليه السلام) فراخواند. اين حكم دولت وقت سبب شد تا شيعه در برپايى مراسمخود احساس امنيت كنند و بر اين اساس، شيعيان در كمال آرامش به اين امر پرداختند؛ چنانكه در اوايل قرن پنجم كهآل بويه همچنان در قدرت بودند، اين مراسم با حمايت ايشان استمرار يافت.
ابن كثير ـ كه تعصب شديد ضد شيعى دارد ـ گزارشى مبنى بر حكم يكى از وزيران آل بويه براى برپايى مراسمعاشورا در سال 402ه آورده كه با طعن و بدگويى به شيعيان همراه است:
در سال 402 فخرالملك وزير، اجازه داد تا شيعيان بدعتى [!] فضيحانه پيرامون عزادارى حسين بن على(عليه السلام) راه اندازندو مغازهها را از صبح تا شام ببندند و زنان سر و صورت خود را برهنه كنند و در رثاى حسين مانند زمان جاهليت بر صورت خودسيلى زنند. خداوند به اين وزير (فخرالملك) خيرى نرساند و روى وى را درروز قيامت سياه گرداند.20
چنانكه اشاره شد ابن كثير اين گزارش را با تعصب و اكراه آميخته است. براى همين بايد درباره جزئياتى كه وى از نحوهعزادارى بيان كرده است، تأمل نمود. مراسم عزادارى در روز عاشورا تا اواخر دوره آل بويه، ادامه يافت. طبق نقلى،شيعيان در سال 411ه كه از سالهاى پايانى حكومت بويهيان است در برپايى اين مراسم با مشكلات جدى مواجهشدند:
در اين سال (441) اهالى كرخ از برپاداشتن مراسم عزادارى بنا به عادت جارى كه روز عاشورا داشتند ممنوع شدند و لكنمردم كرخ زير بار نرفتند و آن مراسم را انجام دادند و در نتيجه ميان آنها و سنيان فتنه بزرگى برپا شد و در آن گير و دار عدهزيادى از مردم كشته و مجروح شدند.21
گزارشهاى ديگر حاكى از شدت زد و خورد شيعه و سنى طى سالهاى آينده در كرخ است. سرانجام در سال 447ه دولت آل بويه منقرض شد و محدوديت شيعيان رو به فزونى گذاشت.
دو. غدير: در اين دوره جشن و شادى در عيد غدير به مثابه عيد ولايت، رونق تازهاى گرفت. ابناثير به هنگام نقلحوادث سال 352ه مىنويسد:
در هشتم]22[ ماه ذى الحجه معز الدوله دستور داد كه شهر را آذين بندى و چراغانى كنند. در مراكز شرطه (شهربانىو پليس) آتش افروخته شد و جشن برپا گرديد و مردم بازارها را شبانه باز كردند و مانند شبهاى عيد طرب و فرح را آغازنمودند و آن را عيد غدير خواندند.23
البته سنىهاى بغداد بىكار ننشسته و اقدامات مشابهى انجام دادند. آنان با برپايى مراسمى، روز غار را به عنوان روزهمراهى ابوبكر با پيامبر در غار، در مقابل عيد غدير شيعيان جشن گرفتند. همچنين روز وفات مصعب بن زبير را درمقابل عاشورا به سوگ نشستند.
ذهبى، ضمن نقل اين وقايع، برپايى جشن در يوم غار و به سوگ نشستن در عزاى مصعب را صرفا به دليل عناد باشيعيان و موضع گيرى در مقابل آنها مىداند و مىنويسد:
و يوم الغار لجهله السنه فى شهر ذى الحجه بعد الغدير ثمانيه ايام اتخذته العامه عنادا للرافضه.24
اين نوع گزارشها كه در ديگر كتابهاى قرون اوليه، به خصوص در النقض، ديده مىشود، حاكى از يك مسئلهاجتماعى بسيار مهم است و آن اين كه فعالان طرفين (شيعه و سنى) كاملا بر تبليغات همديگر تأثير مىگذاشتند وديگرى را به عكسالعمل وادار مىكردند.
سه. اعياد (روزهاى مهم سال): يكى ديگر از گزارشهايى كه ما را با تاريخ اجتماعى شيعيان در قرن پنجم آشنامىكند، مطلبى است كه گرديزى در كتاب خود به يادگار گذاشته است. او در باب هشتم كتاب خود فصلى را به اين ناماختصاص داده است:
اندر جدول عيدهاى مسلمانان: بدانكه عيدهاى مسلمانان بسيار است، كه اهل هر مذهبى آن را استعمال كنند، و من آنچهيافتم بخاصه از كتب خواجه ابو ريحانŠ بياوردم، و آن را بجدول كردم، تا يافتن آن بر جوينده آسانتربود.25
اگرچه اين گزارش اخبار خاص شيعه را بازگو نكرده، بلكه با نگاهى عام، روزهاى مهمى كه تمامى مسلمانان آن راگرامى مىداشتهاند، گزارش نموده، اما مىتوان روزهاى مهم شيعيان را از ميان آنها تمييز داد.26
قبل از ذكر گزارش، به دو نكته كه مىتوان از آن برداشت كرد اشاره مىشود: اولاً، استعمال كلمه عيد براى تمامىروزهاى تاريخى، اعم از شادى و غم، بوده است؛ ثانياً، نويسنده سعى كرده است با حروف ابجد روزها را معرفى كندتا كمتر دچار تحريف و يا جابهجايى شوند.
حرف «ى»، از ماه محرم ( روز دهم) روز عاشورا، شهادت حسين بن على‡ در كربلا، اندرين روز مقتل اميرالمومنين حسين بن على بن ابى طالب رضى الله عنهما بود بكربلا، و اين سخت بزرگوار روز است و چون اين روزها باشد،بسيار مردم از هر جا بكربلا آيند بزيارت گور حسين رضى الله عنه، و آنجا دعا گويند، و شيعه آن روز را بزرگ دارند، و اندر وصدقه دهند، و بر حسين بن على رضى الله تعالى، عنهما نوحه كنند، و بر يزيد لعنت كنند.27
حرف «ج»ماه جمادى الاولى(روز سوم)، وفات بتول فاطمه بنترسولالله عليهمالسلام.
حرف «ح» از ماه ربيع الاخر(روز نهم) مولد على بن ابى طالب (عليه السلام).
حرف «ب» از ماه جمادى الاخر (روز دوم) ولادت فاطمه بنت خديجه.
حرف «كر» از ماه رجب (روز ) ولادت حسين بن على بن ابى طالب.
حرف «يز» از ماه ذوالحجه (روز هجدهم) روز عيد غدير خم «براى شيعه».28
نويسنده، فقط در اين قسمت، يعنى در پايان معرفى روز عيد غدير، مىنويسد: «براى شيعه». ظاهرا روزهاى ديگر رابقيه نيز محترم مىشمردند؛ اما روز غدير و برپايى جشن آن مخصوص شيعيان بوده و ديگران به آن اعتنايى نداشتند. !نمونههاى ديگر:
1. حرف «يط» از ماه رمضان وفات على از ضرب ابن ملجم.
2. حرف «كا» از ماه رمضان وفات على بن موسى الرضا و بازگشت مأمون از سبز پوشى به سياه پوشى.
3. حرف «ه» از ماه ذوالقعده زناشويى فاطمه زهرا با على بن ابى طالب‡.29
اينها برخى از روزهايى است كه گرديزى آنها را به عنوان عيد (روزهاى مهم سال) معرفى نموده است. وى روزهاىديگرى نيز ذكر كرده كه ما از ذكر آنها مىگذريم.
چنانكه اشاره شد به نظر مىرسد كه مسلمانان همه اين روزها را گرامى مىداشتند. چرا كه روز غدير را با عبارتِ(براى شيعه) تخصيص داده است. اگر چنين باشد بايد واقعاً زندگى مسالمتآميز و همدلى ميان شيعه و سنى را درسدههاى نخستين تحسين كرد. همچنين گرديزى كه سنى مذهب است از روز ازدواج على و فاطمه‡ يادمىكند كه اين مىتواند بيانگر روح حاكم بر جامعه آن عصر باشد.
كتاب ديگرى كه به روزهاى مهم سال پرداخته و روزهاى غم و شادى شيعيان را متذكر شده است كتاب مسارالشيعه، نوشتة شيخ مفيد، مىباشد. ايشان در اين كتاب ماهها و روزهاى پر اهميت سال را نام برده و چنانچه از ائمهاطهار‰ اعمال خاصى در آنها وارد شده باشد، آن را بيان كرده است. به عنوان نمونه روز عيد غدير را متذكرشده است و مىنويسد: اين روز عيد بزرگ است به خاطر اين كه خداوند تبارك و تعالى حجتش را بر مردم آشكار كردهو وصى پيامبرش را بر مردم نمايانده است.30 همچنين او با اشاره به روز بيست و هفتم رجب كه مصادف باروز بعثت است، مىنويسد كه اين روز شريفى است و صدقه دادن و ادخال سرور در قلب مومنين مستحباست.31
2 ـ نظام ارتباطى عالمان دينى با مردم
1 ـ 2. نايبان علما در مناطق مختلف
از شيخ مفيد رحمه الله، آثارى به جاى مانده كه حاكى از اين واقعيت است كه در آن زمان عالمان دينى به مثابه زعيمشيعيان، براى تبليغ و حل مشكلات دينى مردم، نايبانى به مناطق مختلف مىفرستادند. شاهد ما بر اين مدعا،سؤالاتى است كه يكى از نايبان شيخ مفيد از شهرهاى شمالى ايران از وى پرسيده است و مرحوم شيخ نيز در قالبكتابى با نام المسائل السرويه، جوابها را براى وى نوشته و ارسال داشتهاند.32
2 ـ 2. سوال و جواب و استفتائات
از گونههاى برقرارى اين ارتباط كه مىتوان به خوبى در منابع قرن پنجم يافت، سوال و جواب مردم و شاگردان ازعلماى آن عصر است. از آنجايى كه شيخ مفيد در قرن پنجم، همچون ساير دانشمندان متمايز، به عنوان زعيم شيعهشناخته مىشده است، لذا هم نايبان وى و هم مردم سؤالات خويش را به بغداد ارسال مىكردند وجناب شيخپاسخهاى آنها را در قالب نوشتهاى و حتى در قالب كتابچه و رساله براى آنها مىفرستاد. مرحوم شيخ مفيد رسالهاىدارد به نام جوابات اهل موصل، اين كتاب مجموعه پاسخهايى است كه ايشان در جواب استفتاءات مردم موصلفرستادند.
از ديگر نكات درخور توجه اين است كه مرحوم شيخ به هنگام پاسخ، سؤال كننده را به مطالعة كتابهاى مرتبط فرامىخواند. از باب نمونه، شيخ مفيد در كتاب جوابات اهل الموصل، در پاسخ به سؤالات مردم اين شهر مىنويسد:
پاسخ اين سؤال در كتاب مصباح النور فى علامات اوائل الشهور آمده و هر كس بخواهد با تفصيل بيشترى پاسخ را بداند به آنكتاب مراجعه نمايد.33
همچنين به هنگام نوشتن كتاب المسائل السرويه34، سؤال كنندگان را به كتاب الموضع فى الوعد و الوعيدارجاع مىدهد تا با مطالعه آن كتاب، جواب تكميلى خويش را دريابند. اين گزارشها حاوى نكات دقيقى است كهبرخى از آنها عبارتند از:
الف: نحوه رابطه عالمان دينى با مردم؛ ب: تشويق كردن مردم به مطالعة كتابها؛ ج: از همه مهمتر اين كه نشر كتاب بهگونهاى بوده است كه شيخ مفيد مردم را به آنها ارجاع مىدهد.
3 ـ 2. مرجعيت
در ساختار اجتماعى شيعه، مرجعيت همواره يكى از شاخصههاى تأثيرگذار بوده است. اين مقام را شخصيتى علمى ـمذهبى كه داراى بينش سياسى است برعهده گرفته تا مسير شايسته را به شيعيان معرفى نمايد. از مراجع بسيار برجستةقرن پنجم مىتوان به شيخ مفيد و شيخ طوسى رحمهماالله اشاره نمود. در بخشهاى پيشين اشاره كرديم كه علاوه برشاگردان اين عالمان، مردم نيز سؤالات خويش را نزد ايشان مىفرستادند و پاسخ مىگرفتند. شايد بتوان از اين رفتاراجتماعى با عنوان كلى «استفتائات» ياد كرد.
3. منصب نقابت سادات و علويان
1 ـ 3. نقابت
مديريت اجتماعى سادات و علويان، در درون جامعه شيعه يك ساختار اختصاصى داشته كه از آن به «نقابت» تعبيرشده است. نقابت در واقع سرپرستى تمام مرد و زنى بود كه نسبشان به حضرت ابوطالب مىرسيد.35 در واقعنقابت منصبى بود كه خواه ناخواه به شخصيت ممتاز و محبوب و عالم با تقوا تعلق مىگرفت و مردم به طور طبيعى دردور او گرد مىآمدند و سرپرستىاش را پذيرا [مىشدند] و خلفا و سلاطين هم براى كسب وجهه بدان حكممىدادند.36
در اواخر قرن چهارم، ابواحمد حسين بن موسى، پدر سيد رضى، نقيب شيعيان بوده است. ابن اثير در گزارشىآورده است:
در سال 380 در ماه ربيع الاول ابواحمد پدر سيد رضى سرپرستى طالبيين و ديوان مظالم37 و امارت حجاج را بهعهده گرفت.38
وى در نقلى ديگر كه مربوط به سال 396ه است، به امر نقابت سيد رضى اشاره مىكند:
در اين سال، شريف رضى به نقابت طالبيان در عراق منصوب شد و به لقب «رضى ذى الحسبين» و برادرش مرتضى به لقب «ذاالمجدين» ملقب شدند.39
4. رابطه شيعيان با غير شيعيان
1 ـ 4. با اهل سنت
الف) زندگى اجتماعى مسالمتآميز: با سيرى در تاريخ قرن پنجم و نيز قبل و پس از آن اين واقعيت كشف مىشود كهجوامع شيعى و سنى در موارد زيادى در كنار هم مىزيسته و با هم حشر و نشر داشتهاند؛ در مشاغل با هم همكارىمىكردهاند؛ گاه به پاى يك سخنرانى مىنشستهاند و در يك مسجد نماز مىخواندهاند.
عبدالجليل قزوينى رازى، فصلى از كتاب النقض را به پاسخگويى اين شبهه اختصاص داده است كه «چرا شيعيان درمجالس ديگر مذاهب شركت مىكنند؟» وى مىنويسد:
اما آنچه كه گفته است و به عيب وانموده است كه شيعه به مجلس مخالفان خود شوند:
اولاً به قرآن انكار مىكنند و قول خداى را رد مىكنند. و دعوت مصطفى را باطل مىدانند به دليل اين آيت كه بارى تعالى درنص قرآن مجيد و كتاب عزيزى گويد محمد را به امر مطلق (الذين يستمعون القول و يتبعون احسنه)؛ بشارت ده اى محمدبندگان مرا كه قولهاى مختلف بشنوند و متابعت بهتر و حق تر و اولى تر كنند. پس شيعه محمودند و مستحق ثواب و متابعتفرمان خدا و رسول و قرآن كردهاند.40
او در ادامه مىافزايد:
و اگر انكار به مجلس رفتن اين جماعت از آن است كه گويند مخالف است، اين طريقه در هر طايفه باشد و كدام دوشنبه باشد كهدر مجلس ما از ده و بيست و پنجاه و پانصد منقبت خوان و عالم و بازارى از حنفيان و شفعويان كمتر باشند و مىشنوند ومىنويسند و اين معنى ظاهر و شايع است.41
اين گزارش نفيس حاكى از مسائلى مهم و با ارزش است كه به آنها مىپردازيم: اولاً، اين كه رفت و آمد شيعيان درمجالس ديگران به حدى بوده است كه اعتراض نويسنده كتاب فضايح را برانگيخته است. ثانياً، استدلال عبدالجليلبسيار زيبا و حاكى از آزادى بيان است. البته نبايد آن را به معناى تسامح دينى دانست، بلكه اين آزادى دينى به گونهاىبود كه افراد با مذاهب گوناگون در كنار هم مىنشستند و يك سخنرانى را گوش مىكردند و هر كدام براى خود بهرهاىمىبردند. ثالثاً، اينكه عبدالجليل از روز دوشنبه ياد مىكند، ظاهراً به اين علت باشد كه در اين روز برنامهاى هفتگىبرگزار مىشده و عالمى در مسجد شهر منبر مىرفته است و مردم پاى سخنان وى مىنشستند؛ و رابعاً، اين سخنرانى،يك سخنرانى معمولى نبوده است، بلكه مردم براى فراگيرى مسائل جمع مىشدند و نكاتى يادداشت مىنمودند.
در پايان اين گزارش، عبدالجليل جملهاى آورده كه به اين گزارش اعتبار بيشترى بخشيده است؛ وى مىنويسد: «واين معنا ظاهر و شايع است». اين جمله حاكى از اين است كه اين رسم، نه فقط براى يك يا دوبار، بلكه براى مدتى كههمه از آن خبر و آگاهى داشته باشند، انجام مىگرفته است.
عالمان و سخنرانان ميهمان: النقض، گزارش ديگرى نيز درباره مجالس وعظ دارد. اين گزارش نيز در ادامه جوابشبهه پيشين است كه شيعه در هر مجلسى شركت مىكند. وى مىنويسد:
اگر عالم و گوينده غريب، كه در شهر آيد اگر نفاق نكند و به طمع سيم دنيا و مجامله خواجگان شيعى و اميد قبول به حضورعوام و خواص شيعه در مذهب خود مداهنه نكند، و تعصب سرد نكند، و على را بر عمر فضيلت نهد و اهل البيت را بر اصحابترجيح دهد لابد شيعه مجلس او را مايل باشند و اگر مذهب خود روى راست گويد به مجلس وى چندان شوند كه به مجلسمقيمان شهر...42
اين گزارش نيز خود حاكى از وضعيت اجتماعى شيعيان آن عصر است؛ به گونهاى كه شيعه و سنى با هم زندگىمىكردند و دستكم مسجد واحدى براى شنيدن وعظ واعظان داشتند. وى سخن از عالمى غريب به ميان مىآورد كهوارد شهر مىشود و سخنرانى مىكند. ديگر اين كه از روحيه و فرهنگ بالاى شيعيان گزارش مىكند كه اگر عالمسخنران فردى متعصب نباشد و نخواهد مردم را فريب دهد، شيعيان به مجلس وى مىروند و به سخنانش گوش فرامىدهند.
تجديد بناى مشهد امام رضا(عليه السلام) توسط سلطان محمود: دليل ذكر اين نكته در اينجا آن است كه شاهدى برفعاليتهاى متقابل شيعه و سنى باشد؛ چرا كه در گزارش آمده است كه سلطان محمود از آزار زائران جلوگيرى نمود.اين اقدام از طرف اهل سنت صورت گرفته است؛ اما مىتواند گوشهاى از تاريخ اجتماعى شيعيان به حساب آيد. طبقنقل تاريخ، در عصر سلجوقيان يكى از حاكمان اين سلسله، بناى مقبرهاى از امامزادگان را ترميم كرد. اين مىتواند يكىاز ابعاد رفتارهاى مسالمتآميز شيعه و سنى باشد. ابن اثير در گزارشى مىنويسد:
يمين الدوله محمود بن سبكتكين... بناى مشهد طوس را تجديد كرد كه در آنجا آرامگاه على بن موسى الرضا، و الرشيد(مقصود هارون الرشيد است) قرار دارد و به نيكوترين وجهى تجديد ساختمان كرد. پدرش سبكتكين آنجا را خراب كرده بودو مردم طوس كسانى را كه به زيارت آنجا مىرفتند اذيت مىكردند، و محمود از كار آنها در آزار زائران جلوگيرى كرد. سببكار محمود در تجديد بناى آرامگاه و مشهد على بن موسى الرضا اين بود كه در خواب، اميرالمومنين علىبن ابىطالبعليهالسلام را بديد كه باو گفت: اين كار تا كى ادامه خواهد داشت؟ محمود دريافت كه مقصود امر مشهد است، پس فرمان به بناى آنداد.43
البته نويسنده نام هارون را نيز اضافه كرده است. اين اضافه برآمده از آن است كه به هر حال نويسنده شيعه نبوده است.
ب) نزاعهاى محلى بين شيعه و سنى: تاريخ، علاوه بر نقل دوستىها و رفتار مسالمتآميز مذاهب مختلف، به بيانمواردى از درگيرى و تخاصم فرقهها و نحلهها پرداخته است. در قرن پنجم، گزارشهايى از كرخ بغداد و يا خراسانمبنى بر درگيرى شيعيان و اهل تسنن رسيده است كه در ذيل مىآيد. البته اين نكته قابل ذكر است كه اين گونه گزارشهانبايد سياسى تلقى شود؛ زيرا اين نوع نزاعها از بطن و متن مردم برخاسته است و لذا كاملاً تاريخ اجتماعى به حسابمىآيد.
ذهبى در گزارشى از سال 407ه مىنويسد:
در اين سال (سال 407) آتش فتنه و جنگ بين شيعه و سنى شعله ور شد و خانههاى شيعيان غارت شد و آتش زده شد وبزرگان شيعه و علويين فرار كردند... .44
همچنين، وى در گزارشى از سال 421 مىآورد:
به اهل كرخ اعلام شد كه روز عاشورا عزادارى نكنند. اما [شيعيان] سر باز زدند و لذا بين آنها جنگ و خونريزى بسيار زيادىاتفاق افتاد.45
مقدسى نيز از تعصبات مذهبى گزارش مىدهد:
در بصره ميان ربعيان شيعى و سعديان سنّى تعصبهاى وحشيانه رخ مىدهد، روستائيان نيز بدان درآيند. و كمتر شهر استكه در آن تعصب بر بيگانه مذهبان يافت نشود.46
2 ـ 4. با ساير اديان
فيلبپ خورى حتى، در كتاب خود مىنويسد: مسيحيان در زمان خلفاى عباسى، نيز در قرن پنجم، به راحتى و آزادىدر كنار مسلمانان بودند. از شواهد وى اين است كه نصر بن هارون يكى از وزيران دربار آل بويه بوده است.47
5. نماد اذان و نقش فعال آن در حوزههاى سياسى و اجتماعى شيعه
از جمله نمادهاى مذهبى كه تحت تأثير از وضع سياسى جامعه تغيير مىكرد، اذان بود. عبارت «اشهد ان عليا ولى الله»و «حى على خيرالعمل» در اذان صبح از نشانههاى يك اذان شيعى، و «الصلوة خير من النوم» از نشانههاى اذان اهلسنت بود. طبق گزارشهاى تاريخى، آن زمان كه شيعه احساس آزادى مىنمود، دو عبارت نخست با صدايى رسا برمنارهها بلند بود، و آنجا كه اهل سنت قدرت را در دست مىگرفتند، شيعه اجازه گفتن آن را نداشت.48 دراوايل قرن پنجم، شيعه در پناه آل بويه اين عبارتها را در اذان به كار مىبرد. همزمان با آمدن سلجوقيان، تغييرعبارتهاى اذان از اولين سياستهاى طغرل سلجوقى است. ابن اثير در گزارشى مىنويسد:
سلطان طغرل امر كرد در اهواز بدون نواحى كه تضمين آنها كرده است به نام خود خطبه بخواند... و به اهالى كرخ دستور داد كهسحرگاهان در اذان صبحگاهى بگوييد: «الصلاة خير من النوم».49
در تبعيت از حكم سلطان طغرل، خليفه نيز در سال 448ه دستور داد كه در كرخ در گفتن اذان نماز، به جاى «حى علىخير العمل» گفته شود: «الصلاة خير من النوم» و آنچه دستور داده شده بود از ترس سلطنت و قوت آن انجامشد.50
6. منقبت و فضيلت خوانى
قصهخوانى سابقهاى بسيار زياد دارد و تاريخ آن به پيش از اسلام نيز برمىگردد؛ اما روشن است كه اين امر دچار تغيير وتحولاتى شده و به خصوص پس از اسلام رنگ مذهبى به خود گرفته است.51 به نظر مىرسد كه قصهخوانىتحت تأثير جو سياسى جامعه نيز بوده و گاهى به صورت كمرنگ يا پررنگ جلوهگر مىشده است.
به هر روى، در قرن پنجم نيز شاهد اين قضيه هستيم. افرادى براى دفاع از تشيع به منقبت خوانى از خاندانپيامبر… مىپرداختند و در مقابل آنها، برخى از سنيان فضايل خلفا را برمىشمردند. بررسى اينپديده اجتماعى نشان مىدهد كه شخصيتهايى، چون فردوسى و... در قرن چهارم و پنجم، عناصر داستانى ايران قبلاز اسلام را احيا كردند و اوقات فراغت مردم نيز بدين طريق پر مىشد. در لابهلاى اين اشعار قصصى، نكات دينى واخلاقى نيز راه يافته بود كه در ايران راه خويش را پيدا كرد و همچنين با فراز و نشيبهايى فراوان تداوم يافت. آگاهيمكه در قرن پنجم و ششم دو دسته مختلف از كسانى كه كار تبليغات قصصى را برعهده داشتند عبارت بودند از: گروهىاز شيعيان با عنوان «مناقب خوانان» و گروهى ديگر از سنيان با عنوان فضايل خوانان.52
در خصوص تأثيرپذيرى قصهخوانى از وضع سياسى جامعه نيز اين نكته مسلّم به نظر مىرسد كه در درون اينقصهها افزودنىها و كاستىهايى بر اساس مشى سياسى و مذهبى موجود در جامعه ايران رخ داد. مجموعههايى چنداز آنچه در آن عهد و پس از آن در دوره تيمورى و صفوى نگاشته شده نشان مىدهد كه محتواى قصص، برگرفته ازقصههاى ايرانى قبل از اسلام و نيز داستانهاى برگرفته از حوادث قرون اوليه هجرى است. در اين حوادث خوىايرانى كه ضديت با بنىاميه و بنىعباس با آن توأم شده است، به چشم مىخورد.
يادآورى اين نكته نيز ضرورى است كه برخى از اين قصص عاميانه، خيالى محض و بيشتر صورت اساطيرى دارد و در آنهاهيچ اشاره به مسائل مذهبى ديده نمىشود.53
در نتيجه، در اثر فعاليتهاى فرهنگى و مذهبى، افرادى وادار به فعاليت و اتخاذ موضع و تبليغ مىشدند تا بتوانندمواضع سياسى و مذهبى خويش را معرفى نمايند. شايد بتوان نوع فعاليت منقبت خوانان و فضيلت خوانان كه درحوزه سياسى و فرهنگى فعاليت مىكردند، به مطبوعات امروزى تشبيه نمود. باز تأكيد مىشود كه منقبت خوانى بهجوامع شيعى اختصاص داشته است.
7. رونق مساجد، مدارس و محافل علمى
در ابتداى اين مقاله گذشت كه در قرن پنجم هجرى، دنياى اسلام و به تبع آن عالم تشيع، رونقى دوچندان گرفته بود وحضور عالمان و متفكران، خود معرف اين واقعيت است. طبيعى است كه با حضور اين دانشمندان، گرمى مدارس ومحافل علمى نيز افزايش مىيابد. در اين قسمت، مطلبى از عبدالجليل قزوينى دربارة رونق علمى و فرهنگى مدارسذكر مىكنيم. اين گزارش، در واقع موضع گيرى مؤلف النقض است كه براى نشان دادن ميزان فعاليت مساجد و مدارسعلمى بيان شده است. وى دربارة وضعيت مدارس و مساجد شهر رى چنين گفته است:
اولاً مدرسه بزرگ سيد تاج الدين محمد كيسكى قريب به نود سال است كه [در آن] ختم قرآن و نماز جماعت هر روز پنج بار ومجلس وعظ هفتهاى يك يا دوبار برگزار مىشود و در اين مدرسه موضع مناظره و نزول مصلحان در آن جا كه مجاورند از اهلعلم و زهد و سادات و فقهاى غريب كه رسند باشند و معمور و مشهود است... و مدرسه شمس الاسلام... و مدرسه ساداتكيسكى... و مدرسه نزديك دروازه آهنين... و مدرسه فقيه على جاسبى... و مدرسه خواجه عبدالجبار مفيد كه چهارصد فقيه ومتكلم در آن درس آموختند... و مدرسه حسين حيدر مكى و... .54
اين گزارش بيانگر اين واقعيت تاريخى است كه شيعيان در قرون گذشته از چه رونق علمى و فرهنگى برخوردار بودند وچه برنامههاى منظم فرهنگى به صورت روزانه و هفتگى انجام مىدادند.
نكته ديگرى كه در اينجا مىتوان استفاده نمود اين است كه وى مىنويسد: حدود نود سال است كه اين برنامهبرپاست. اين جمله در تأييد همان سخن ما در مقدمه مقاله است كه رسمى و سنتى براى سالهاى متمادى انجاممىگرفته است و لذا مىتواند براى سالها و قرنها به عنوان شاهد مطرح شود.
8. برچسبهاى قرمطىگرى
ابن اثير در گزارشى در تمجيد از سلطان محمود غزنوى مىنويسد:
يمين الدوله، محمود بن سبكتكين، مردى خردمند، ديندار و خيّر بود. از دانش و معرفت برخوردارى داشت... و دانشمنداناز اقطار بلاد قصد او نمودند و او آنان را گرامى مىداشت و از ديدارشان استقبال كرده، احترامشان مىنمود و به آنها احسانمىكرد. محمود مردى دادگستر و بسيار با دهش و... بود. ... چيزى كه در او عيب گرفته شود نبود، مگر اينكه از هر راهى كه بوداموال را مىگرفت؛ از جمله اينكه شنيد شخصى در نيشابور بسيار دولتمند و توانگر است، او را به غزنه احضار كرد و به او گفت:ما شنيدهايم تو قرمطى هستى. آن مرد گفت: من قرمطى نيستم. هر چه دارايى دارم بگيريد و مرا از اين نام (تهمت) معافداريد. محمود مالى از وى بگرفت و نامهاى در صحت اعتقادش نوشته بر آن صحه گذاشت.55
از اين نقل، چنين مىتوان استفاده نمود كه صفت قرمطى در جو اجتماعى در قرن پنجم در منطقه نيشابور بسيار بدشمرده مىشد؛ از اين رو شخص مجبور شده است كه تمام دارايى خويش را بدهد و خود را از اين نام و اين تهمترهايى بخشد؛ چرا كه قرمطيان56 ـ كه شاخه اى از اسماعيليه به حساب مىآيند ـ حتى در نظر اسماعيليه نيزمنفور و خارج از دين تلقى مىشوند؛ چه رسد به ديگران.
9. مهاجرت و جابهجايى
1 ـ 9. جابهجايىعلويان
از مؤلفههاى بسيار مهم در تاريخ اجتماعى شيعه، مهاجرت كسانى است كه براى رهايى از ستم ظالمان مجبورمىشدند به شهرها و مناطق امن مهاجرت كنند. نمونههاى اين مسئله نيز در تاريخ بسيار زياد است؛ از جمله مهاجرتاشعرىها به قم كه پىآمد آن، شيعه نشين شدن شهر قم براى هميشه است. همچنين مىتوان به جابهجايى ساداتعلوى به ناحيه شمالى ايران اشاره كرد. در زمان امويان، بسيارى از سادات علوى براى فرار از ظلم حكومت اموى،عراق را به قصد ايران ترك كردند. اين مهاجرت پىآمدهاى بزرگى به همراه داشت كه تأسيس حكومت علويانطبرستان در آن ناحيه از آن جمله است.
نمىتوان كتمان كرد كه از آثار و پىآمدهاى اين جابهجايىها، ازدياد محبت اهلبيت(عليهم السلام) در ميان مردم ايراناست. وجود بقعهها و امامزادهها در گوشه و كنار ايران، گوياى همين نكته بسيار مهم است كه پس از گذشت سالها،هنوز مردم با كمال احترام از آنها ياد مىكنند. به يقين بزرگترين نمونه اينگونه رويدادها آمدن امام رضا(عليه السلام) بهطوس و در پى آن آمدن حضرت فاطمه معصومهƒ به قم مىباشد. بهگونه اى كه تاريخ اين دو شهر شيعهنشينايران و به تبع آن در سالها و قرنهاى بعدى تمام ايران، تحت تأثير اين دو سفر خوش يمن و بابركت بوده است. سخنگفتن از لايههاى پيدا و پنهان اين بعد از تاريخ اجتماعى شيعيان در اين مجال ممكن نيست.
2 ـ 9. جابهجايى علما و تأسيس دانشگاه ايرانى در بغداد
مهاجرت عالمان دينى به مناطق مختلف براى تحصيل علم نيز مىتواند در اينباره شاهدى بر گفتههاى ما باشد. نمونهبارز آن مهاجرت شيخ طوسى از طوس به بغداد است. وى در محضر عالمانى، همچون مفيد و مرتضى، درس آموختو اقدام به برپايى مركز علمى و كتابخانهاى بزرگ جهت نشر معارف شيعى نمود. با حمله سلجوقيان،57 وىمجبور شد به نجف هجرت كند. اين هجرت بركات بسيارى به دنبال داشت كه حوزه عمليه نجف بزرگترين يادگارايشان به حساب مىآيد.
يكى از ابعاد تاريخ اجتماعى شيعيان، حضور شاگردان ايرانى در حلقة درس شيخ طوسى است. بعد از آن كه شيخطوسىŠ در جايگاه مجتهد افقه و اعلم جامعه شيعه قرار گرفت، تشنگان دانش را از نقاط مختلف به سوىخود جذب مىنمود. بسيارى نيز به منظور كسب دانش از محضر شيخ طوسى، از ايران عازم بغداد شدند كه در ادامهدانشگاهى در بغداد و سپس در نجف تشكيل شد كه استاد و شاگرد آن، هر دو ايرانى بودند. مؤلف محترم كتاب تاريختشيع در ايران، نام تعداد زيادى از اين شاگردان ايرانى را ذكر مىكند كه برخى از آنها عبارتند از:
آدم بن يوسف نسفى؛ احمد بن حسين بن احمد خزاعى نيشابورى؛ اسحاق بن محمد بن حسن بن حسين بابويهقمى، به همراه برادرش؛ حسن بن حسين بن بابويه قمى، معروف به حسكا؛ حسين بن مظفر بن على حمدانى قزوينى؛سيد ذولفقار بن محمد بن معبد حسنى مروزى؛ عبدالجبار عبدالله بن على مقرى رازى؛ عبدالرحمن بن احمد بنحسين مفيد نيشابورى؛ محمد بن فتال نيشابورى و منصور بن حسين آبى.58
اين جابهجايى از حوادث مهم در تاريخ اجتماعى قرن پنجم شيعيان به حساب مىآيد كه سبب شد نجف تا زمانمطرح شدن حله به عنوان مركز فقه و فقاهت عالم تشيع در عصر مغولان، طلايهدار عرصه علم و فرهنگ دنياى تشيعباشد. در حدود سه قرن مركزيت فقه و فقاهت از آن نجف بود به گونهاى كه تا زمان علامه حلى، كسى ياراى صدورفتوايى متفاوت با فتاوا و آراى شيخ طوسى نداشت.
10. توسعه شهرى قم
مؤلف تاريخ قم، چند باب از كتاب خود را به معرفى بناهاى عمومى و خصوصى شهر قم در نيمه دوم قرن چهارماختصاص داده است؛ از جمله فصلهاى اين كتاب مىتوان به «حمامات قم»، «مساجد قم» و «آسيابهاى قم» اشارهنمود كه از توسعه شهرى قم در سالهاى مشرف به قرن پنجم هجرى حكايت مىكند و مىتواند گواه مدعاى ما باشد.
ازنكات جالب توجه اينكه نويسنده در كتاب خود به آسيابى در نزديكى زنبيلآباد59 اشاره مىكند:
آسياى مرز كه بقرب كهنه يكى، آسياى شاذوكه عليا و بقرب صحراى تاجيكاباد دو در يك حصار، آسياى عبد الله بقرب باغمرزبان دو در يك حصار، آسياى نو بقرب زنبيلاباد دو در يك حصار، آسياى عبيد الله بقرب گرگان دو در يك حصار، آسياىسعد بقرب ازدورقان دو در يك حصار، آسياى سياووشان بقرب ازدورقان.60
ناگفته نماند كه تاريخ قم به طور مفصل از آسيابها و نيز بناهاى ديگر سخن به ميان آورده كه به رعايت اختصار از ذكرآنها خوددارى مىكنيم. كوتاه سخن اينكه وجود اين تعداد از آسيابها مىتواند حاكى از كشت و برداشت قابل توجهگندم و نظير آن و شاهدى بر شكوفايى كشاورزى باشد.
نتيجه
. نقش مذهب در تمام ابعاد زندگى اجتماعى شيعيان پيداست. از زندگى عالمان تا زندگى مردم عادى، از بغداد تاخراسان، شيعيان به مسائل، باورها و رسوم مذهبى خويش توجهى خاص داشتند.
. زندگى دوستانه شيعيان با ساير اديان و مذاهب: اگرچه گزارشهايى حاكى از درگيرىهاى مقطعى شيعيان و اهلسنت در بغداد وجود دارد، و حتى با آمدن سلاجقه اين درگيرىها شدت گرفت و در ديگر مناطق شيعهنشين نيز گاهىانجام مىشد اما مىتوان موضع گيرى مسالمت آميز شيعيان در برخورد با ديگر فرقهها را به وضوح مشاهده كرد.
. رابطه عالمان دينى و مردم و بالعكس: اين رابطه در قالب سوال و جواب ها و استفتائات بوده است كه از دورترينمناطق با زعيم شيعيان برقرارمى شد.
. مديريت اجتماعى سادات و علويان در درون جامعه شيعه در ساختار نقابت كه در واقع نقيب از عالمان بزرگ ورهبر و پشتيبان شيعيان به حساب مىآمده است نيز قابل توجه است.
. شايد نتوان منقبت خوانى و در كل قصه خوانى را با مطبوعات امروزى مقايسه كرد. اما به نظر مىرسد كهشباهتهايى وجود دارد. موضع گيرى مذهبى و سياسى شيعه و سنى، آن هم در قالب افرادى منقبت خوان كه بهصورت دوره گرد در شهرها و روستاها به تبليغ مواضع خود مىپرداختند، از ابعاد مهم و از مؤلفههاى پر رنگ در زندگىاجتماعى مسلمانان و به ويژه شيعيان بوده است.
. رونق مجامع و محافل علمى و فرهنگى شيعيان در قرن پنجم بسيار مهم بوده است. در آغاز اين مقاله نام شمارى ازعالمان و انديشوران شيعه را آورديم. همچنين، از باب نمونه، مطلبى از كتاب النقض مبنى بر فعاليت مساجد و مدارسشهر رى نقل كرديم.
كتاب نامه
. ابن كثير، ابوالفدا اسماعيل بن عمر، البدايه و النهايه، بيروت، دار الفكر، 1407ق.
. جعفريان، رسول، از طلوع طاهريان تا غروب خوارزمشاهيان، قم، مؤسسه فرهنگى دانش و انديشة معاصر، 1378.
. ، پژوهشى درباره نقش دينى و اجتماعى قصه خوانان در تاريخ اسلام و ايران، رئوف، 1370 ش.
. ، تاريخ تشيع در ايران، چاپ سوم: قم، انتشارات انصاريان، 1380ش.
. خورى حتى، فيليپ، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى فرهنگى، 1380ش.
. ذبيح زاده، علينقى، مرجعيت و سياست در عصر غيبت، قم، انتشارت مؤسسه امام خمينى، 1384ش.
. ذكاوتى قراگزلو، عليرضا، ماجرا در ماجرا (سير عقل و نقل در پانزده قرن هجرى)، تهران، انتشارات حقيقت، 1381ش.
. ذهبى، شمس الدين محمد، تاريخ الاسلام، تحقيق عمرعبدالسلام تدمرى، چاپ دوم: بيروت، دارالكتاب العربى، 1413ق.
. راوندى، مرتضى، تاريخ اجتماعى ايران، چاپ سوم: انتشارات روزبهان، 1372ش.
. قزوينى، رشيدالدين عبدالجليل، النقض، تصحيح ميرجلال الدين محدث، تهران، نشر انجمن آثار ملى، 1358 ش.
. قمى، حسن بن محمد بن حسن، تاريخ قم، تحقيق سيد جلال الدين تهرانى، تهران، انتشارات توس، 1361ش.
. گرديزى، ابوسعيد عبدالحى بن ضحاك، زين الاخبار، تحقيق عبدالحى حبيبى، چاپ اول: تهران، دنياى كتاب، 1363ش.
. مسكويه رازى، ابوعلى، تجارب الامم و مناقب الهمم، تحقيق ابو القاسم امامى، چاپ دوم: تهران، انتشارات سروش، 1379ش.
. مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامى، چاپ چهارم: مشهد، انتشارات آستان قدس رضوى، 1384ش.
. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، المسائل السروية، تهران، انتشارات كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413 ق.
. ، المسائل الصاغانية، تهران، انتشارات كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.
. ، المسائل الطوسية، تهران، انتشارات كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.
. ، جوابات اهل الموصل، تهران، انتشارات كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.
. ، مسارالشيعة، بيروت، دارالمفيد، 1414ق.
. مقدسى، ابوعبد الله محمد بن احمد، احسن التقاسيم، ترجمه علينقى منزوى، چاپ اول: تهران، شركت مولفان و مترجمان ايران، 1361ش.
. مناظر، احسن محمد، زندگى اجتماعى در حكومت عباسيان، تهران، انتشارات علمى فرهنگى.
پي نوشت :
1 دانشجوى كارشناسى ارشد تاريخ تشيع.
2 در اينجا منظور دانش تاريخ است.
3 ابن اثير، الكامل، ترجمه، ج22، ص 317.
4 البته در مورد ابونعيم اصفهانى اقوالى مبنى بر اينكه وى شيعه بوده نيز هست كه نياز به اثبات دارد.
5 فيليپ خورى حتي، تاريخ عرب، ص 483.
6 همان، ص 476.
7 قزويني، النقض، ص 194.
8 ابن اثير، الكامل، ترجمه، ج20، ص262.
9 نوعى مشروب الكلي.
10 شايد همان كتابخانه صاحب بن عباد باشد.
11 ظاهرا مركز ميوه فروشى باشد.
12 محله يا قريه اى از رى بوده است.
13 مقدسي، احسن التقاسيم، ترجمه، ج 2، ص 583.
14 مرتضى راوندي، تاريخ اجتماعى ايران، ج 5، ص 387.
15 همان.
16 مقدسي، احسن التقاسيم، ج2، ص 517.
17 همان، ص 572.
18 همان، ص 475.
19 همان، ج1، ص16.
20 فى المحرم منها اذن فخرالملك الوزير الروافض ان يعملوا بدعتهم الشنعاو الفضيحه الصلعا من الانتحاب و النوح والبكاء و تغلق الاسواق من الصباح الى المساء و ان تدوروا النساء جاسرات عن وجوههن و رووسهن يلطمن خدودهن كفعل الجاهليه الجهلاء على الحسين بن على فلا اجرالله خيرا و سود الله وجهه يوم الجزاء ... . ر.ك: ابن كثير، البدايه و النهايه، ج 11، ص 345.
21 ابن اثير، الكامل، ترجمه، ج22، ص 265.
22 هجدهم ذى الحجه صحيح مىباشد و ابن اثير در اين مورد دچار اشتباه شده است.
23 ابن اثير، الكامل، ترجمه، ج20، ص:263.
24 ذهبي، تاريخ الاسلام، ج 28، ص 12.
25 گرديزي، زين الاخبار، تحقيق عبدالحى حبيبي، ص 451.
26 نكته مهم آنكه وى تمامى روزها، اعم از روزهاى شادي، مانند ميلاد پيامبرصلى الله عليه وآله، و نيز روزهاى غم، مانند روز وفات آن حضرت، و يا روزهاى ديگرى كه نه حكايتگر شادى است و نه نشانه غم، مانند روز جنگ جمل را با كلمه عيد معرفى نموده است. به عبارت ديگر كلمه «عيد» در اينجا، به معناى لغوى آن است، نه معناى اصطلاحى امروزى كه عيد را فقط براى ايام شادى به كار رود. ضمناً بعضى از روزهاى تولد ائمهعليهمالسلام مانند روز تولد حضرت علىعليهالسلام و امام حسينعليهالسلام با آنچه امروز مشهور و رايج شده، متفاوت بوده است.
27 گرديزي، زين الاخبار، ص 454.
28 همان، ص 451.
29 همان.
30 مفيد، مسار الشيعه، ص 29.
31 همان، ص 60.
32 همو، المسائل السرويه، مقدمه كتاب.
33 و قد اختصرت ذكر المتون و الاسانيد لئلا ينتشر به الكلام، و اودعت ذلك فى كتابى (مصباح النور فى علامات اوائل الشهور) فمن اراد اين يقف على التفصيل فيه، والشرح لمعانيه، فليلتمسه هناك ان شاء اللَّه. ر.ك: مفيد، جوابات اهل الموصل، ص 46.
34 برخى آن را منسوب به «ساري» از شهرهاى شمالى ايران مىدانند. براى اطلاع ر.ك: مفيد، المسائل السرويه، مقدمه كتاب.
35 علىنقى ذبيح زاده، مرجعيت و سياست در عصر غيبت، جلد اول، ص 174.
36 همان، ص 175.
37 اين منصب به منزله مدعى العموم در قضا است. علت پيدايى چنين مسئوليتى اين بود كه تمام شهرهاى قلمرو عباسى تشكيلات قضايى داشتند كه به شكايات مردم رسيدگى مىكردند. اگر حل و فصل پروندهاى از عهده قاضيان خارج بود به مركز مىفرستادند تا يا خليفه خود تصميم نهايى را بگيرد و يا فرد مجتهدى كه سرپرست ديوان مظالم بود آن را حل و فصل نمايد. ر.ك: ذبيح زاده، همان، ص 176.
38 و فيها ( سنه 380) فى ربيع الاول قلد الشريف ابواحمد والدالرضى نقابه الطالبيين، و المظالم، و اماره الحاج ر.ك: ابن اثير، الكامل، ج 9، ص 78.
39 همان، ج 21، ص 293.
40 قزويني، النقض، ص 104.
41 همان.
42 همان، ص 106.
43 ابن اثير، الكامل، ترجمه، ج 22، ص 115.
44 «و فيها هاجت الفتنة بين الشيعة و السنة بواسطة، و نهبت دور الشيعة الزيدية و أحرقت، و هرب وجوه الشيعة و العلويّين،. .. »، ر.ك: ذهبي، تاريخ الاسلام، ج 28 ص 25.
45 «تُقدّم إلى أهل الكرخ أن لا يعملوا مأتما- يوم عاشوراء، فأخلفوا و جرى بين أهل السّنّة و الشّيعة ما زاد على الحدّ من القتل و الجراحات» ر.ك: ذهبي، همان، ج 30، ص 5.
46 مقدسي، احسن التقاسيم، ج 1، ص 180.
47 فيليپ خورى حتي، تاريخ عرب، ص 451.
48 ابن اثير، الكامل، ترجمه، ج 22 ص 317.
49 همان.
50 همان، ص 336.
51 ر.ك: رسول جعفريان، پژوهشى درباره نقش دينى واجتماعى قصهخوانان در تاريخاسلام وايران، ص 128.
52 همان، ص 140.
53 همان، ص 142.
54 قزويني، النقض، ص 34.
55 ابن اثير، الكامل، ترجمه، ، ج 22، ص 114.
56 قرمطيان يا قرامطه از انشعابات فرقه اسماعيليه و منسوب به مردى به نام حمدان قرمط بودند. قرامطه در اواخر قرن سوم هجرى در بحرين دولتى تاسيس كردند و بر بين النهرين و خوزستان و بحرين و يمن و سوريه نيز دست يافتند. ايشان كسانى كه حجرالاسود را مىبوسيدند كافر مىشمردند (ر.ك: محمد جواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامي، انتشارات آستان قدس رضوي، چ چهارم ص 358).
57 در اين سال (سال 449) خانه ابى جعفر طوسى فقيه اماميه در كرخ مورد غارت واقع شد و هر چه در آن يافته مىشد تاراج كردند (ر.ك: ابن اثير، الكامل، ج 22، ص 343).
58 رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ج 3، ص 1101-1097.
59 از مناطق امروزى شهر قم، منطقه زنبيل آباد است.
60 حسن بن محمد بن حسن قمي، تاريخ قم، ترجمه حسن بن على بن حسن عبد الملك قمي، تحقيق سيد جلال الدين تهراني، ص53.