حوادث جنگ بین الملل دوم ـ قسمت اول

همانطور که در قسمت های گذشته خواندیم اتریش پس از جنگ بین الملل اول به صورت کشوری کوچک درآمد . این کشور از نظر اقتصادی سخت ناتوان بود. آلمان نازی از یک سو و ایتالیای فاشیست از سوی دیگر به آن فشار می آورند . صدراعظم این کشور « دولفوس»(1) نام داشت که دارای اندیشه فاشیستی بود و با موسولینی در ارتباط بود . دولفوس امیدوار بود که موسولینی بتواند وی را در مقابل
جمعه، 29 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حوادث جنگ بین الملل دوم ـ قسمت اول
حوادث جنگ بین الملل دوم ـ قسمت اول
حوادث جنگ بین الملل دوم ـ قسمت اول

اتحاد آلمان و اتریش

همانطور که در قسمت های گذشته خواندیم اتریش پس از جنگ بین الملل اول به صورت کشوری کوچک درآمد . این کشور از نظر اقتصادی سخت ناتوان بود. آلمان نازی از یک سو و ایتالیای فاشیست از سوی دیگر به آن فشار می آورند 
صدراعظم این کشور « دولفوس»(1) نام داشت که دارای اندیشه فاشیستی بود و با موسولینی در ارتباط بود . دولفوس امیدوار بود که موسولینی بتواند وی را در مقابل هجوم و تجاوز نازی حمایت کند . ایتالیا بر خلاف مقررات پیمان ورسای برای « دولفوس » سلاح می فرستاد .
در فوریه 1934 در اتریش جنگ داخلی بوقوع پیوست . عناصر شد فاشیست وطرفدار آزادی و دموکراس به پیکار با فاشیست ها پرداختند. اما دولفوس این قیام را به شدت سرکوب کرد . دولفوس در این مبارزه پیروز شد اما توطئه ها و دسیسه های نازی ها همچنان ادامه داشت زیرا که هیتلر دراتریش هم طرفداران زیادی داشت. در ماه ژوئن 1934، دولفوس به وسیله نازی های وین به قتل رسید .
به دنبال این واقعه ، هیتلر تصمیم گرفت که به اتریش حمله ببرد و آ ن را به آلمان ملحق سازد. در این هنگام موسولینی که نمی خواست مرزهای آلمان تا پشت مرزهای ایتالیا برسد ، تهدید کرد که واحدهای ارتش خود را برای دفاع از اتریش به پیکار با آلمانی های مهاجم خواهد فرستاد . هیتلر در آن هنگام ، یعنی سال 1937 ، بناچار اعلان کرد که قصد الحاق اتریش به آلمان را ندارد . گرفتاری ایتالیا در حبشه ، موسولینی را ضعیف ساخت و چون اختلافاتش با فرانسه و بریتانیا بالا گرفت مجبور شد که با هیتلر کنار بیاید. در این هنگام دست هیتلر در اتریش باز شد و فعالیت نازی ها در این کشور افزایش یافت. اعمال نازی ها در اتریش مانند اعمال نازی ها در آلمان بود. آنان خود را صد در صد محق
می دانستند و عقیده داشتند که همه باید از اندیشه و فلسفه « نازیسم » اطاعت کنند . آنان به مراکز اجتماع مخالفان خود حمله می کردند و آنها را سخت مضروب و مجروح می ساختند . در 1938 « شوشینگ »(2) صدر اعظم اتریش تصمیم گرفت که در مورد سرنوشت کشور به افکار عمومی مراجعه کند . اما هیتلر و نازی ها با این اقدام مخالفت کردند. نیروهای هیتلر در ماه مارس 1938 به این کشور هجوم بردند .
در مقابل هجوم هیتلر مقاومتی صورت نگرفت و « آنشلوس » با اتحاد آلمان و اتریش اعلان گردید .

شروع جنگ

روز اول سپتامبر 1939 ارتش آلمان بدون اعلان جنگ از مرز لهستان عبور کرد و با حمله به این کشور جنگ دوم جهانی را آغاز نمود . لهستان با آن که از چند ماه پیش سرگرم جمع آوری و تجهیز قوای نظامی خود بود ولی از شصت لشکر که می بایستی مجهز و آماده به کار باشند . فقطی سی لشکر را توانست برای ورود به صحنه ی جنگ کاملا آماده سازد . لهستان اعتماد فراوانی به قوای نظامی خود داشت ، در صورتی که تجهیزاتش که از محل قرضه دو میلیاردی از فرانسه فراهم کرده بود به مراتب از تسلیحات آلمان پست تر بود .
آلمان با سه چهار تمام قدرت نظامی ، با پشتیبانی یک نیروی هوایی بسیار مجهز و قوی به لهستان یورش آورد . روز ششم سپتامبر ، ایالت « کروکای » به تصرف نیروهای مهاجم آلمان درآمد و سه روز بعد ورشو ، پایتخت لهستان در معرض تهدید نیروهای هیتلری قرار گرفت .
در این هنگام زمام داران لهستان چشم امید به روسیه دوخته بودند تا برای پس راندن قوای اشغالگر آلمانی وارد عمل شوند اما آنان نمی دانستند که در مرام و مکتب زمامداران شوروی که از مکتب مارکسیسم پیروی می کردند اجرای عهدنامه و وفای به عهد و پیمان مفهومی ندارد . بین لهستان و روسیه از 1932 عهدنامه عدم تجاوزی وجود داشت . این عهدنامه در 1934 تأیید و در 1938 و 1939 تجدید شده بود . به موجب این پیمان دولت شوروی متعهد شده بود که چنانچه لهستان مورد تجاوز قرار بگیرد ، اجازه خواهد داد تجهیزات جنگی و سلاح به مقصد لهستان از خاک شوروی عبور نماید. دولت لهستان در هشتم سپتامبر تقاضا کرد که شوروی به عهد ، میثاق خود عمل نماید . اما پاسخ مولوتوف ، وزیر خارجه شوروی بسیار شگفت آور بود. مولوتوف جواب داد که ورود کشورهای فرانسه و انگلستان در صحنه ی کارزار ، موضوع پیمان بین لهستان و شوروی را تغییر داده است . مولوتوف این نکته را نیز تذکر داد که بین آلمان و شوروی یک پیمان دوستی و مودت بسته شده و عبور تجهیزات جنگی از خاک شوروی به مقصد لهستان برخلاف پیمان منعقده بین شوروی و آلمان است . (3)
در حالی که جنگ بین قوای آلمان و لهستان ادامه داشت ناگهان شوروی در روز 17 سپتامبر از مرزهای شرقی به لهستان حمله برد . انگیزه شوروی آن بود که چون دولت لهستان عملا وجود ندارد ، لذا پیمان روس ـ لهستان هم ارزشی ندارد و چون شوروی در مقابل حمله ی آلمان به لهستان نمی تواند به صورت ناظر و نسبت به « اوکرانی » و روس های سفید مقیم لهستان بی اعتنا بماند لذا در همان روز پنج لشکر روسی از سرحدات شرقی عبور کرده وارد لهستان شده از پشت سر به این کشور حمله ور شدند ، ارتش لهستان که مجبور بود در یک زمان با قوای دو کشور نیرومند بجنگد ضربات مهلکی را تحمل می کرد. با وجود این سربازان لهستان دلاورانه در مقابل ارتشهای مهاجم مقاومت می کردند. شهرهای « ویلنا » و « لووف » بعد از چند روز به تصرف نیروهای شوروی افتاد اما ورشو تا 28 سپتامبر دلیرانه مقاومت کرد .
آلمان ها در 18 سپتامبر اعلام کردند که ارتش آلمان با همکاری ارتش شوروی طی پیمان 23 اوت ، نظم و انضباط را در لهستان برقرار ساختند .
به موجب مقاوله نامه مورخ 23 سپتامبر ، خط سرحدی که در سول « لند توگ » و ویستول امتداد داشت بین برلن و مسکو تعیین گردید . روسیه به سرحدات قبل از 1914 رسید . ورشو در منطقه ی تصرفی آلمان قرار گرفت . با وجود این چند روز بعد ، ریبن تروپ(4) وزیرامور خارجه آلمان به مسکو رفت و در آنجا با مولوتوف(5) وزیر امور خارجه شوروی و مقامات شوروی ملاقات کرد . ریبن تروپ و مولوتوف در 29 سپتامبر
اعلامیه ای منتشر کردند که چنانچه فرانسه و انگلستان به مسأله تقسیم لهستان تن در ندادند عملیات خصمانه خود را دنبال کنند مسؤول عواقب آن خواهند بود . از طرف دیگر در این مذاکرات توافق حاصل شدکه خط سرحدی به طرف شرق ، یعنی حدود خط کرزن انتقال یابد . دولت آلمان در 12 اکتبر ناحیه « پوزنانی » و « سووالکی » را نیز به قلمرو خود ملحق ساخت . دولت دست نشانده ی آلمان ها در لهستان تحت عنوان استیلای نژاد ژرمن خوف و وحشت غیر قابل تصوری در شهرهای این کشور ایجاد کرد. آلمان ها هر صدای اعتراضی را در گلو خفه می کردند.(6) بسیاری از روشنفکران از جمله استادان دانشگاه ها به اردوگاه های کار اجباری انتقال یافتند و در حالی که در لهستان جنایات هولناکی از سوی ارتش های پیروزمند انجام می شد مقالات بالای دو کشور در مسکو با هم لاس می زدند و پس ازعقد قراردادهای ننگین لیوان های مشروب را به افتخار هم سر می کشیدند . امروزه دستگاه تبلیغات شوروی گناه نیرومند شدن هیتلر را به گردن کشورهای غربی می اندازد. تردیدی نیست که کشورهای غربی در مقابل هیتلر با قاطعیت رفتار نکردند و سعی کردند که با او کنار بیایند اما شوروی با عقد قرار داد با حکومت رایش سوم به تمام اصول اخلاقی و بین المللی پشت پا زد .
زمامداران آلمان و شوروی مانند فردریک دوم و کاترین دوم لهستان را بین خود تقسیم کردند و در واقع این پنجمین باری بود که آلمان و روسیه لهستان را بین خود تقسیم کردند. شوروی محرمانه لندن را از بیطرف ماندن خود اطمینان می داد ، ولی هیتلر در یک نطق پر حرارت اعلام داشت که صلح وقتی برقرار خواهد شد که علاوه بر موافقت متفقین نسبت به تقسیم لهستان ، مستعمرات سابق آلمان را که در جنگ اول از دست داده بود مسترد دارند . در این زمان پادشاه بلژیک و ملکه هلند به منظور پایان مخاصمات کوشش هایی را آغاز کردند اما هیتلر پیشنهادشان را رد کرد .وی در هشتم نوامبر در میخانه ای در مونیخ اعلام داشت که برای یک جنگ پنج ساله آماده است ! اما حقیقت آن بود که حتی در آن زمان هیچ کس تصور نمی کرد که در آینده جهان در چه جنگ موحش و خونینی فرو خواهد رفت .
شوروی کوشش داشت که از سردرگمی جهان که در اثر حمله آلمان به لهستان پیش آمده بود نهایت استفاده را ببرد این بود که پس از تصرف « اوکرانی » و « روس سفید » لهستان ، کشورهای مجاور دریای بالتیک را نیز تحت نفوذ خود درآورد و از فنلاند نیز خواسته شد مقداری از اراضی سرحدی خود را از نظر تأمین لنینگراد به شوروی واگذار نماید و چون فنلاند این پیشنهاد را نپذیرفت شوروی ها در روز پنجم دسامبر ( 1939 ) به فنلادند حمله کرده و بندر « پوتسامو » را اشغال کردند . در جنگ بین شوروی و فنلاند ، سربازان فنلاندی در مقابل هجوم ارتش نیرومند شوروی شجاعاته مقاومت کردند و این مقاومت اگرچه کوتاه بود اما موجب تحسین و تمجید جهانیان شد .
در این هنگام انگلیسی ها و فرانسویان تصمیم گرفتند که در مقابل شوروی اقدامات جدی به عمل آورند اما انگلستان حاضر نشد روابط سیاسی خود را با روس ها قطع نماید . در جامعه ملل نیز فرانسه و انگلستان در برابر شکایت فنلاند ، کاری جز رأی مثبت در برقراری مجازات علیه مهاجم کاری نکردند . در 12 مارس 1939 فنلاند در برابر فشار ارتش شوروی تقاضای آتش بس کرد . چند روز بعد مذاکراتی بین شوروی و فنلاند انجام شد که در نتیجه آن شبه جزیره « کارلی » و بندرگاه « ویبورگ » به شوروی ها داده شد و جزیره « هانگو » نیز به مدت سی سال به اجاره آنها واگذار گردید .
آلمان در برابر محاصره ی دریایی متفقین جنگ زیر دریایی را اعلام کرد . یک زیر دریایی آلمان در « اسکاپافالو » که مرکز ناوگان جنگی انگلستان بود زره دار بزرگ «رویال ارک » را غرق کرد . انگلیسی ها نیز در عوضی کشتی زره دار کوچک « گراف فن سپی » را که در دریاهای جنوبی مشغول سیر بود به قعر اقیانوس روانه ساختنند .

سقوط دولت دالایه در فرانسه

در جبهه ی زمینی نقشه ها و عملیات فرماندهی نظامی متفقین از تحرک چندانی برخوردار نبود . فرماندهی نظامی متفقین بدون توجه به پیشرفت برق آسای ارتش آلمان شیوه های تازه ای را ابداع نکردند . متفقین بخوبی آگاه بودند که صنایع تسلیحاتی آلمان با سرعتی شگفت به تولید تانک و هواپیما مشغول است در حالی که کارخانه های مهمات سازی فرانسه به سبب تحریکات و توطئه های کمونیست ها فلج شده و تولید چندانی نداشت . از طرفی شخصیت فرماندهی کل ، یعنی ژنرال گاملن ، مورد تأیید و تصدیق نبود . کمیسیون تحقیقفات پارلمانی اوضاع درهم و ضعف تولیدات هواپیمایی را مطرح کرد . مذاکرات پر هیجانی در بیستم مارس 1940 درگرفت که منجر به سقوط دولت دالادیه (7) و به روی کار آمدن « پل رینو » شد .
آنچه که در آن زمان متفقین را سخت دچار نگرانی ساخته بود ، استفاده ی آلمان از معادن آهن سوئد بود . آلمان ها بسرعت این آهن ها را ذوب کرده و به مصرف ساختن تانک ، هواپیما و دیگر ادوات و ابزار جنگی می رساندند .
سرفرماندهی ارتش متحد انگلستان و فرانسه قبل از روی کار آمدن « پل رینو » قصد داشتند که ممالک اسکاندیناوی را برای جلوگیری از ورود سنگ های آهن سوئد به آلمان اشغال کنند و در صورت موافقت بلژیک از این کشور عبور کرده و به منطقه «روهر» (8) که مرکز صنایع و قدرت جنگی آلمان محسوب می شد ، حمله ببرند . این نقشه با کوشش بلژیک در حفظ بیطرفی خود انجام نشد . اما « پل رینو » نخست وزیر جدید پس از به روی کار آمدن ، به انگلیسی ها فشار آورد که در سوئد مداخله کرده و از حمل سنگ های معدنی به آلمان جلوگیری نمایند .
سرانجام نیروهای متفقین تصمیم گرفتند که کشورهای اسکاندیناوی را تصرف کنند ، اما آلمان ها از مانور و جابجایی نیروهای آنها به نقشه اشان پی برده بودند پیشدستی کرده و با یک حمله سریع و برق آسا ، اسلو ( پایتخت نروژ ) را درنهم آوریل 1940 اشغال کردند .
انگلیسی ها و فرانسویان برای جبران کردن این پیروزی آلمان تصمیم گرفتند که به منطقه «نارویک » حمله کنند . انگلیسی ها در 14 آوریل و فرانسویان در 19 آوریل به این منطقه حمله کردند ولی این حمله ، با عکس العمل سریع قوای آلمان مواجه شد و بزودی مبدل به فاجعه ی بزرگی گردید . نیروهای متفقین در منطقه نارویک به عقب نشینی شدند .
در 24 آوریل ، کشور نروژ به صورت جزئی از امپراتوری آلمان درآمد .
هیتلر یکی از نروژیهای طرفدار حزب نازی به نام « کیسلینگ »(9) را در رأس حکومت ناسیونال سوسیالیست این کشور قرار داد . ستاد کل متفقین و دولت های کشورهای متفق از این شکست های پی در پی دچار وضع متزلزلی شدند . « پل رینو » در برابر عدم اعتماد پارلمان مجبور به استغفا گردید و در دهم ماه مه 1940 ، چمبرلن نخست وزیر انگلستان مجبور به کناره گیری شد .
آلمان از اوضاع پریشان انگلستان و فرانسه نهایت استفاده را برد و حمله ی برق آسای خود را در جبهه ی غرب آغاز کرد . « پل رینو » در فرانسه استعفای خود را پس گرفت اما در انگلستان چرچیل قدرت را به دست گرفت و با صراحت شگفتی از « روزهای محنت بار » در آینده سخن گفت .
فرانسوی ها اگرچه از حمله آلمان سخت نگران بودند ، اما همچنان تصور می کردند که «خط دفاعی ماژینو » از پیروزی اولیه آلمان ها جلوگیری خواهد کرد . اما مسئله ی مهم آن بود که خط ماژینو تا دریای شمال امتداد نداشت و ارتش مقتدر آلمان به آسانی با تصرف کشور کوچک بلژیک می توانست وارد خاک فرانسه شود و ارتش فرانسه را به دو قسمت کند و در محاصره ی خود بگیرد .
با آغاز جنگ قوای نظامی فرانسه در طول رودخانه « راین » مقابل خطه دفاعی زیگفرید مستقر شدند . انگلستان نیز شش لشکر به مراکز حساسی که تصور می شد آلمانها از آنجا حمله کنند فرستاد . در ماه دسامبر پارلمان فرانسه به دولت « دالادیه » اختیارات تام داد . دولت چمبرلن در انگلستان نیز اعلام کرد که انگلستان دو سوم مخارج جنگ علیه آلمان را خواهد پرداخت ، انگلیسی ها اطمینان داشتند که با وجود ضعف قوای هوایی شان در برابر آلمان ها ، می تواند با قوای دریایی خود مقاومت کرده و از راه محاصره دریایی که در ماه نوامبر در کابینه به تصویب رسیده بود آلمان را از پا درآورد .

حمله ی آلمان آغاز می شود

کمی پس از سپیده دم روز خوش بهاری دهم مه 1940 ، ارتش عظیم آلمان به بلژیک حمله برد ، ارتش آلمان هیتلری مرکب از 190 لشکر ، متکی به 110 لشکر ذخیره بود . نقشه ی این ارتش آن بود که از سمت شمال قوای متفقین را با حملات شدید درهم کوبد تا بنادر دریای مانش و پایتخت فرانسه را تصرف کند . متفقین با آگاهی از اینکه نیروهای آلمانی برای رسیدن به پاریس وارد سرزمین های بلژیک و هلند خواهند شد ، فورا بهترین واحدهای موتوریزه خود را وارد این سرزمینها ساختند . اما سرعت پیشروی آلمان ها مافوق انتظار بود . قوای بلژیکی با دلاوری و شجاعت بی مانندی در مقابل فشار نیروهای آلمان مقاومت می کردند . اما ارتش هلند تاب مقاومت در مقابل هجوم امواج تانک ها ، هواپیماها و زره پوشهای آلمانی را نداشت . شهر رتردام در معرض بمباران های هولناک هواپیماهای آلمانی قرار گرفت و در روز پانزدهم ماه مه قسمتی از شهر لاهه به اشغال آلمان درآمد . ارتش هلند سرانجام تسلیم شد و « ویلهلمین » ملکه هلند به انگلستان پناهنده شد .
مقارن تسلیم سپاه هلند ، ستون موتوریزه بسیار مجهزی از لوکزامبورگ عبور کرد و به رود « موز » رسید . این جبهه را فرانسوی ها اداره می کردند . در این هنگام لئوپولد سوم ، پادشاه بلژیک به ژنرال گاملن فرمانده ارتش فرانسه اطلاع داد که به موجب اطلاعات حاصله ، ارتش آلمان مصمم است که در منطقه ی « سلان » به قوای متفقین حمله ببرد . با وجود این هشدار ، نیروهای فرانسوی مواضع خود را به اندازه ی کافی مستحکم ننمودند و در نتیجه حمله ی نیروی ضربتی آلمان به فرماندهی ژنرال « گودریان » و « ژنرال رومل»(10) از شمالی ترین نقطه خطه ماژینو – ( که متأسفانه آن را تا ساحل دریای شمال ادامه نداده بودند – دور زد و از قلب جنگل اردن گذشت و بسرعت در خاک فرانسه نفوذ کرد و به سوی بندرهای کنار دریای مانش پیش رفت .

نیروی ذخیره ای وجود ندارد !

در 16 ماه مه ، چرچیل ، نخست وزیر انگلیس به پاریس رفت و با فرمانده کل ارتش متفقین دیدار کرد . چرچیل وقتی که از او پرسید که نیروی ذخیره شان کجاست . فرمانده کل ارتش متفقین با نومیدی جواب داد : « نیروی ذخیره ای وجود ندارد ! » چرچیل بعدها در خاطرات خود نوشت : « من مات و مبهوت ماندم . هیچ نشنیده بودم که یک ارتش بزرگ ، مورد حمله قرار می گیرد ، نیروی ذخیره نداشته باشد » .
در این زمان شکست ارتش فرانسه قطعی بود . ده روز بعد از آغاز حمله آلمان ، وزارت دریاداری انگلیس مشغول گردآوری هزاران کشتی و قایق شد تا قوای اعزامی انگلیس و بقیه ی ارتش فرانسه را از بندرهای شمال فرانسه تخلیه کند و به انگلیس ببرد . در کمتر از یک هفته 000 ، 330 سرباز انگلیسی و فرانسوی زیر آتش شدید توپخانه ی ارتش آلمان در بند دنکرک به کشتی ها و قایقهای کوچک و بزرگ نشستند و به سوی بندرهای انگلیس به راه افتادند . ولی تمام ساز و برگ جنگی این ارتش یکسره به دست آلمانی ها افتاد . ارتش آلمان همچنان پیش می رفت . پاریس در 13 ژوئن سقوط کرد و فرانسویان در 22 ژوئن تقاضای صلح کردند . در کمتر از شش هفته بزرگ ترین ارتش اروپا ، فاتح جنگ اول ، شکست خورد و فرانسه زیر نفوذ قوای آلمان درآمد . ارتش فرانسه خلع سلاح شد . تنها یک سرهنگ گمنام به نام « دوگل » تن به شکست نداد . به انگلیس گریخت و در آنجا نهضت « فرانسه آزاد » را تشکیل داد .

نبردهای هوایی

پس از شکست فرانسه از آلمان نازی ، انگلیس تنها کشوری بود که در مقابل آلمان فاتح قرار داشت ، اکنون سراسر اروپا به دست هیتلر افتاده بود . وی در روز نوزدهم ژوئیه به انگلستان پیشنهاد صلح داد ولی لندن پیشنهاد صلح را رد کرد . هدف کنونی آلمان تأمین برتری خود در اروپا و شناسایی آن به وسیله انگلستان بود و چون انگلستان به چنین کاری تن در نداد ، تصمیم گرفت که با وارد آورن ضربات مهلک ، حریف را از پا در آورد . انگلستان در آن زمان تجهیزات خود را در قاره اروپا از دست داده بود اما از نیروی دریایی و هوایی نسبتا نیرومندی برخوردار بود .
هیتلر تصمیم داشت که با کمک هواپیماهای « اشتوکا » ی آلمانی نیروی دریایی انگلستان را نابود کند . در این زمان تعداد هواپیماهای آلمانی سه برابر هواپیماهای انگلیسی بود و آلمان ها به پیروزی خود اطمینان کامل داشتند . در هشتم اوت گورینگ(11) – فرمانده کل نیروی هوایی آلمان – حمله هوایی را آغاز کرد . اما از همان آغاز جنگ هوایی معلوم شد که انگلیسی ها تصمیم به مقاومت گرفته اند . انگلیسی ها علاوه بر پایداری شایان توجه ، خود از اختراع جدیدی هم برخوردار بودند . آنان با کمک این اختراع جدید که «رادار » نام داشت می توانستند خط سیر هواپیماهای مهاجم را معین نمایند . با وجود این گورینگ همچنان مدعی بود که ناوگان دریایی دشمن را از راه هوا نابود خواهد کرد .
در پانزدهم اوت 1940 نبرد هوایی اوج گرفت . در این نبرد هشتصد هواپیمای آلمانی از پایگاه هوایی خود ، در نروژ به سوی انگلیس به پرواز درآمدند .
جنگنده های انگلیسی به مقابله برخاستند . هواپیماهای پیشقراول آلمانی مرکب از صد بمب افکن با سی و چهار پیشقراول هنگامی که به خاک انگلیس نزدیک شدند ، ناگهان از سوی هفت گردان هواپیماهای جنگنده ی انگلیسی غافلگیر و منهدم شدند . بقیه ی هواپیماها پراکنده شدند و با تلفات بسیار عقب نشستند در این نبرد اهمیت و ارزش « رادار» بخوبی معلوم شد .
نبرد هوایی به مدت چهار ماه ادامه یافت هر روز هزار هواپیمای آلمانی از فرودگاه های فرانسه و بلژیک ، کیسه در تصرف آلمانها بود ، به پرواز در می آمدند ، به خاک انگلیس حمله می بردند و شهرها و مراکز صنعتی و فرودگاه ها را بشدت بمباران می کردند . تنها در شهر لندن چهارده هزار نفر کشته شدند . شهر صنعتی کاونتری با خاک یکسان شد . در 1940 کارخانه های هواپیماسازی انگلیس 924، 9 هواپیما و کارخانه های آلمانی 8070 هواپیما ساختند . انگلیسی ها بخوبی دریافته بودند که اگر درآسمان شکست بخورند جنگ را باخته اند . نیروی زمینی انگلیس هرگز قدرت مقابله ارتش عظیم و نیرومند آلمان را نداشت . خلبانان انگلیس کوشیدند که جنگنده ها و بمب افکنهای آلمانی را سرنگون سازند و در این امر تا حدود زیادی موفق شدند . هرمان گورینگ در هفتم اکتبر 1940 بناچار فرمان توقف حملات هوایی را داد . انگلستان در این مدت هفتصد هواپیما و
آلمان ها نزدیک دو هزار هواپیما از دست داده بودند ، اما با وجود توقف جنگهای هوایی ، شهر لندن همچنان مورد اصابت بمبهای آلمانی قرار می گرفت . شهرهای دیگر نیز از تهاجم ناگهانی هواپیماهای آلمانی در امان نبودند . اما این حملات موجب تضعیف روحیه مردم انگلیس نگردید . بخوبی معلوم بود که هیتلر جنگ هوایی با انگلستان را باخته است .

جنگ دریایی

آلمان ها در همان زمان که مبارزه ی هوایی شدید علیه انگلستان آغاز کرده بودند در دریا نیز به نبردهای دریایی ادامه می دادند . نیروی زیردریایی آلمان در این جنگ به مراتب از جنگ 1914 قوی تر بود و پایگاه های دریایی آن از دماغه شمالی تا خلیج « بیسکی » گسترده شده بود . در این زمان انگلستان بیش از صدو هفت اژدرافکن در اختیار نداشت . لذا این دولت در صدد چاره جویی برآمد . انگلستان قراردادی با امریکا امضا کرد که بر طبق آن پایگاه های دریای خود را در ارض جدید ، در برمود ، و آنتیلهای کوچک و ژامائیک و سن لوئی و گویان و جزایر تیرینیته به مدت 99 سال به اجاره امریکایی ها واگذار کرد و در عوض پنجاه اژدرافکن امریکایی از آن کشور تحویل گرفت . از آن پس نبردهای دریایی انگلستان و آلمان وارد مراحل خطرناکتری شد . در 24 ماه مه ناو
زره پوش آلمانی بیسمارک ، کشتی جنگی هود انگلیسی مأمور تعقیب زره پوش بیسمارک گردید و سه روز بعد آن غرق کرده به قعر دریا فرستاد . مقارن همین ایام ، آلمان ها در نتیجه یک سلسله فتوحات برق آسا تمام شبه جزیره بالکان را تحت اشغال خود درآوردند و از آن پس بر همه روشن شد که ماجرای توسعه و تسلط آلمان ها محدود نیست . پارلمان امریکا در برابر این وضع اعلام کرد که ممالک متحده « مورد مخاطره ی عظیم » قرار گرفته و به روز ولت ، ریاست جمهوری امریکا اختیار تام داد که بدون مشاوره با مجلس تصمیمات لازم را اتخاذ نماید .
از آن به بعد سیل سلاح های امریکایی به انگلستان سرازیر شد . به فرمان روزولت تعداد پانصد هزار تفنگ ، نهصد توپ و هشتاد هزار مسلسل توسط یک شرکت خصوصی در اختیار انگلستان قرار گرفت . با ادامه ی جنگ هوایی دریایی انگلستان و آلمان
کمک های امریکا هم به انگلستان افزوده شد .

نبرد در جبهه ی شرق

هیتلر در آغاز جنگ خیال حمله به شوروی را نداشت و همانطور که خواندیم در مورد اشغال و تقسیم لهستان پیمانی را با این کشور امضا کرد . اما پس از پیروزی های اولیه در جبهه ی فرانسه و بالکان سخت مغرور شد و در 22 ژوئن 1941 فرمان حمله به روسیه صادر کرد .
ارتش روسیه غافلگیر شد . نزدیک به هزار و پانصد هواپیمای روسی در اثر بمباران در فرودگاه ها نابود شدند وتانک های آلمانی با سرعتی شگفت در دشت های روسیه پیش رفتند . هیتلر قصد داشت که با یک حمله سریع و غافلگیر کننده ، ارتش روسیه را کاملا منهدم کند و این نقشه در روزهای اول جنگ با موفقیت همراه بود . اما بتدریج آلمان ها احساس کردند که مقاومت روسها شدید است . با این همه ، ارتش آلمان در چند ماه اول به سرعت در خاک روسیه پیش رفتند و به دو شهر مسکو و لنینگراد نزدیک شدند . ارتش آلمان در سه جبهه ( شمال ، مرکز و جنوب ) در خاک روسیه پیش می رفت . فرماندهی ارتش های شمال را ژنرال « فون لب » به عهده داشت که با بیست و یک لشکر پیاده و شش لشکر زرهی به سوی لنینگراد به پیش می تاخت . در جنوب « فیلد مارشال روندشتت» با نیروهایی عظیم مرکب از بیست و پنج لشکر پیاده و چهار لشکر موتوریزه و چهار لشکر کوهستانی و پنج لشکر زرهی به سوی رودخانه دنیپر ، در شهر خارکف ، در حال پیشروی بود . رتش « مارشال فن بوک » در مرکز با چهل و پنج لشکر زرهی و موتوریزه به مسکو نزدیک می شد ، در 19 سپتامبر 1941 شهر « کیف » سقوط کرد و در حدود 665،000 سرباز روسی اسیر شدند . شهر لنینگراد نیز به محاصره ارتش شمال درآمد.
با نزدیک شدن نیروهای آلمانی به مسکو ژنرال ژوکوف به فرماندهی ارتشی که مأمور دفاع از مسکو بود منصوب شد . استالین که فرماندهی کل قوا رابه عهده داشت مقر حکومت را از مسکو به کوی بیچف ( سامارا ) واقع در کنار ولگا انتقال داد .
سرمای شدید روسیه بتدریج آغاز می شد . ستاد کل ارتش آلمان معتقد بود که با رسیدن زمستان سخت بهتر است ستونهای مقدم به مواضع مناسب تری عقب نشینی نمایند اما هیتلر مایل بود که سربازان آلمانی زمستان را در مسکو بگذرانند و لذا در ماه نوامبر ارتش آلمان دستور داد که با هجوم سنگین خود مقاومت مدافعان شهر مسکو را درهم شکنند . حمله شدید آلمان ها ابتدا با پیروزی های چشمگیر همراه بود . سربازان آلمانی تا بیست کیلومتری مسکو پیش رفتند و حتی شهرک های اطراف مسکو را اشغال کردند . اما ناگهان ژنرال ژوکوف به نیروهای خود که مرکب از صد لشکر تعلیم دیده بودند فرمان حمله داد . سربازان روسی به هوای سرد زمستان روسیه عادت داشتند و بعلاوه چون از اشغال سرزمین خود به وسیله نیروهای آلمانی خشمگین بودند ضرباتی سهمگین و خردکننده بر سپاهیان آلمان وارد آوردند . سربازان آلمانی به عقب رانده شدند . هیتلر فرمان داد که با بمباران های هوایی مقاومت مدافعان شهر درهم شکسته شود . اما روس ها که خود را به توپ های ضد هوایی مجهز کرده بودند تعداد زیادی از هواپیماهای آلمانی را سرنگون ساختند .
سرمای سخت روسیه قوای آلمان را فلج کرده بود . در همین ایام مردم لنینگراد که در محاصره قوای آلمان قرار داشتند ، با وجود کمبود مواد غذایی با شجاعت شگفتی از شهر دفاع می کردند . ناکامی های منحصر به پایتخت و لنینگراد نبود ، بلکه در جبهه جنوبی نیز، روسها با سرسختی و فشار فوق العاده مانع ورود مهاجمین شده ضربات هولناکی بر آنها وارد آوردند . افسانه شکست ناپذیری ارتش رایش سوم اکنون از میان رفته بود . مجموع تلفات ارتش آلمان به یک میلیون و ششصد هزار نفر رسید . البته تلفات ارتش روسیه هم بسیار زیاد بود .
با فرا رسیدن بهار هیتلر و ستاد کل ارتش آلمان خود را آماده حمله تازه ای کردند . اما این بار هیتلر دریافته بود که نمی تواند ارتش سرخ را به سهولت نابود کند . حملات قوای آلمان برای تسخیر مسکو باردیگر با شکست مواجه شد . این بود که هیتلر استراتژی جنگی خود را تغییر داد . در تابستان 1942 آلمان ها حملات خود را متوجه شبه جزیره کریمه کردند . این حمله بسیار سهمگین بود . شبه جزیره کریمه که در شمال دریای سیاه قرار دارد به تصرف قوای آلمان درآمد . در روز 23 اوت ، ارتش آلمان درست در شمال استالینگراد به رود ولگا رسید . اکنون دروازه قفقاز که هیتلر به منابع عظیم نفت آن چشم دوخته بود به روی سربازان آلمانی باز بود . به نظر می رسید که قوای آلمان به پیروزی بزرگی دست یافته اند زیرا که هیتلر می دانست اگر به چاه های نفت روسیه دست یابد عملا ارتش شوروی را از میان برده است زیرا که نفت مهم ترین منبع سوخت بود و بدون آن سوخت ، تانک ها ، هواپیماها و لشکرهای موتوریزه عملا از کار می افتادند .

در شرق آسیا

درفصول گذشته خواندیم که ژاپن از آغاز قرن بیستم درصدد بسط نفوذ خود در آسیای شرقی بود . ژاپن در جنگ اول ، کشورهایی را فتح کرد و بعد از جنگ ، احساسات ناسیونالیستی در ژاپن دامن زده شد . از 1936 مانورها و نمایش های نظامی اوج گرفت و حتی اداره مدارس به افسران ارتش سپرده شد و نظامی کردن همه کشور برای فتوحات آینده وارد مرحله تازه ای گردید . اشغال سرزمین « منچوری » به وسیله ژاپن به این احساسات دامن زد .
در 1937 زمام کشور ژاپن در دست ژنرال « تویو » بود . در زمان او تبلیغات مذهبی با شور و هیجان وطن پرستی ترکیب شد . تقدیس و ستایش « شینتوی پاک » در تمام مدارس و دانشگاه ها معمول و رایج بود . به موجب آیین شینتو ، ژاپن سرزمین خدایان و امپراتورش مستقیما از الهه ی خورشید بوجود آمده و « آما هراسو » سرزمین ژاپن را احداث کرده است . اکنون به جوانان ژاپنی اینطور تعلیم داده می شد که امپراتور ژاپن و ملت ژاپن برگزیده خدا هستند و مأموریت این برگزیدگان آن است که بقیه ملت ها را تحت هدایت و قدرت بی چون و چرای امپراتور ، که موهبتی الهی است قرار دهند . از نظر آیین جدید « ارداه ی امپراتور ژاپن یگانه راه حل مشکلات بشری است » و می بایستی راهی پدید آورد که این اراده بر همه ی جهان جاری و ساری شود .
قوم ژاپن از عهد قدیم معتقد به ابدیت امپراتور بود ولی اینک حکومت میلیتاریستی ژاپن قصد داشت که از این اندیشه در جهت اهداف توسعه طلبانه استفاده کند . مطبوعات و رادیو که در تحت کنترل دقیق دولت قرار داشتند شب و روز اندیشه ها و عقاید توسعه طلبانه را تبلیغ می کردند . در چنین حکومت دیکتاتوری ، سانسور و خفقان در همه جا سایه افکنده بود . هیچ نوع تضمینی در حفظ و حراست آزادی فردی وجود نداشت و قانون ، آزادی فردی را تضمین نمی کرد ی. از 1938 کلیه سازمان های سندیکایی کارگران تعطیل و منحل شدند . پلیس مخفی قدرت فوق العاده یافت و مبارزه با هرگونه مخالفتی را به نام « مبارزه با افکار خطرناک » آغاز کرد . دستگاه های تبلیغاتی دولت مردم را به نحوی اطمینان بخش به حصول پیروزی نهایی وعده می داد زیرا خود را مظهری از عالم یزدانی معرفی می کرد که در برابر اهریمن به پا خاسته و « نژاد ژاپنی که مبدأش از الوهیت است و باید جاوید و موفق باشد در این مبارزه سترگ پیروز خواهد شد . »
ژاپن به دنبال سیاست توسعه طلبی در ژوئیه 1937 حمله وسیعی را در دو جبهه علیه چین آغاز کرد . ژاپنی ها در این حملات موفقیت های سریع کسب کردند . شهر نانکن در مقابل حملات ژاپن بسرعت سقوط کرد . در این حمله بسیاری از مردم نانکن قتل عام شدند . در 21 اکتبر ، شهر بزرگ کانتون(12) پس از چند بمباران شدید سقوط کرد . چند روز بعد « هانکئو » که مرکز حکومت چیانکایچک بود به دست ژاپن افتاد و چیانکایچک مرکز حکومت و ستاد فرماندهی خود را به شهر دیگری منتقل ساخت . حملات ژاپن در چین همچنان ادامه یافت تا آنکه در 1939 یک پنجم چین با 42 درصد جمعیت این کشور به اشغال ژاپن درآمد .
در هنگام حمله ژاپن به چین یک نبرد داخلی سهمگین نیز در این کشور وجود داشت . این نبرد بین ارتش « کومین تانک » به رهبری رئیس جمهور چین ، چینکای چک از یک سو و ارتش های پارتیزان کمونیست ها به رهبری مائوتسه تونگ از سوی دیگر در جریان بود . پس از حمله ژاپن نیروهای کومین تانگ و کمونیست های چینی دست از اختلاف دیرینه خود برداشتند و برای مقاومت در برابر ارتش اشغالگر ژاپن متحد شدند . در 1937 ، کمونیست ها درمنطقه « شن سی » در شمال « یانگ تسه » دارای قدرت و نفوذ فراوانی بودند و به سبب هجوم ژاپنی ها این قدرت توسعه یافته و قسمت اعظم چین شمال شرقی در تحت کنترل کمونیست ها درآمد . در همین سال به موجب قرار دادی چیانکای چک موافقت کرد که شهر « ین آن » واقع در « چین سن » مرکز کمونیست های چین باشد . کمونیست ها نیز در مقابل متعهد شدند که پا از حدود « چی سی » و « دکان سو » فراتر ننهند . اکنون تصمیم قطعی بر آن بود که مبارزه با دشمن اشغال گر یعنی ژاپن انجام شود . اما کمونیست ها به این پیمان وفاداری چندانی نشان ندادند و ضمن مبارزه با ژاپنی ها مناطق تحت نفوذ خود را توسعه می دادند . مائوتسه تونگ که فرماندهی ارتش چهارم کمونیست را به عهده داشت ، ارتش خود را به سوی یانگ تسه سوق داد . چیانکای چک نیز فرمان انحلال ارتش چهارم را صادر کرد ولی دستورش عملی نشد . نتیجه این شد که یک بار دیگر شعله پیکار بین ارتش کومین تانگ و نیروهای کمونیستی شعله ور شد و ژاپنی ها نیز از این اختلاف و جنگ نهایت استفاده را بردند .
دولت ژاپن پس از اشغال بخش هایی از چین یک سلسله اقدامات دامنه دار علیه دولتهای اروپایی که در چین منافعی داشتند آغاز کرد . مراکز تجاری کشورهای اروپایی در چین تعطیل شد و بهره برداری اقتصادی چین شمالی به دو شرکت ژاپنی در چین تعطیل شد و بهره برداری اقتصادی چین شمالی به دو شرکت ژاپنی یعنی « میتسوئی » و « میتسوبی شی » سپرده شد . اکنون تمام زغال سنگ استخراجی از معادن چین یکسره به سمت ژاپن حمل می گردید . رود بزرگ « یانگ تسه »(13) به روی کشتی های اروپایی بسته شد و تجارت ژاپن جانشین تجارت ممالک قاره ی اروپا گردید . ژاپن در نوامبر 1938 در ضمن ارسال یادداشتی « پیمان دریایی واشنگتن » را که بر طبق آن ژاپن احترام نسبت به تمامیت خاک چین را تعهد کرده بود یک طرفه فسخ کرد .
در 1940 ژاپن از شکست فرانسه از آلمان نهایت استفاده را کرد . می دانیم که در آن زمان فرانسه در آسیای جنوب شرقی مستعمراتی داشت . شکست فرانسه از آلمان و اشغال این کشور توسط قوای آلمان و تشکیل دولت دست نشانده « ویشی » در جنوب فرانسه ، وضع مستعمره های فرانسه را در افریقا و آسیای جنوب شرقی دچار نابسامانی ساخت . ژاپن در حین اشغال و بسط نفوذ خود در چین ، طی اعلامیه ای که از طرف « وزارت مستعمرات » صادر شد اعلام داشت که وقت آن رسیده است که همکاری بیشتری بین ژاپن و ممالک مجاور دریاهای جنوب برقرار شود . ژنرال کاترو ، فرماندار کل هندوچین فرانسه ، در 1940 ، پس از شکست فرانسه مجبور شد کنترل ژاپنی ها را درکلیه طرق مواصلاتی زمینی، دریایی و هوایی که به سمت چین باز می شد قبول کند . در 30 اوت همان سال دولت دست نشانده ی « ویشی » در فرانسه به ریاست ژنرال پتن (14) ، « منافع مسلم ژاپن را در شرق دور در امور اقتصادی و سیاسی » به رسمیت شناخت و تسهیلات نظامی مهمی برای ژاپن قائل شد ، مشروط بر اینکه ژاپن هم تمامیت مستعمرات فرانسه را در آن منطقه محترم بشمارد . بدین ترتیب تمام سرزمین هندوچین ، عملا در تحت سلطه ژاپن درآمد.(15)
در این ایام پیروزی های آلمان در صحنه های کارزار خونین اروپا بر احساسات توسعه طلبانه ژنرال های ژاپنی افزود . آلمان ها اعلام کردند که نظامی مبتنی بر عقاید نازیسم در سراسر اروپا مسلط خواهند ساخت و برای رسیدن به این هدف اقدامات فرهنگی و تعلیمی وسیعی را در کشورهای فتح شده آغاز کردند . ژاپنی ها نیز پس از مستقر شدن در هندوچین اعلام کردند که : « ژاپن باید نظام جدید را در منطقه آسیای شرقی در بین هفتصد میلیون جمعیت آن برقرار سازد » .
در این هنگام که مقاصد توسعه طلبانه ژاپن در جنوب شرقی آسیا کاملا روشن شده بود ، امریکا که خود به عنوان یک امیپریالیسم جدید در صحنه ی سیاست بین المللی ظاهر گشته بود نمی توانست نظاره گر بیطرف فتوحات ژاپن باشد . در سپتامبر 1940 صدور نفت و فولاد از امریکا به ژاپن کاملا قطع شد و امریکا علنا وارد اقدامات خصمانه علیه ژاپن گردید . اما ژاپن تصمیم گرفت قبل از آنکه با امریکا دست و پنجه نرم کند بیطرفی شوروی ها را که در آن زمان خصم خطرناکی برای ژاپن محسوب می شدند تأمین نماید .
ارتش شوروی در 1938 علیه حوادث مرزی عکس العمل تهدید آمیزی از خود نشان داده و در ماه مه 1939 ، در صدد برآمد که سربازان ژاپنی را که وارد « جمهوری خلق مغولستان » شده بودند بیرون براند . ژاپن ازآنجایی که نمی خواست درآن شرایط روابطش با شوروی ها تیره ترشود ، در سپتامبر 1939 ، با مسکو قراردادی مربوط به سرحدات «منچوکئو » و مغولستان منعقد ساخت . شوروی هم که در این روزها روابطش با آلمان ها تیره تر می شد و دریافته بود که دیر با زود مورد حمله ی آلمان ها قرار خواهد گرفت ، برای احتراز از جنگ در دو جبهه به توکیو پیشنهاد کرد که قرار داد دوستی و عدم تعرض بین دو کشور منعقد شود . این قرارداد در 13 آوریل 1941 در مسکو به امضا رسید. حاصل این عمل آن بود که چند هفته بعد که شوروی ها مورد تهاجم آلمان ها قرار گرفتند ژاپنی ها در بیطرفی کامل باقی ماندند.
در 16 ژوئیه 1940 پرنس «کوئویه» (16) نخست وزیر ژاپن کابینه جدیدی تشکیل داد . در کابینه ی جدید پست وزارت امور خارجه به ژنرال « تویودا» (17) و وزارت جنگ نصیب ژنرال « تویو» (18) گردید . این دو ژنرال هر دو افراطی ، جنگ طلب و ضد صلح بودند . آنان به گسترش ناسیونالیستی – مذهبی « شینتوی پاک » اعتقاد داشتند . اولین اقدام کابینه ی جدید ، فشار بر حکومت دست نشانده ویشی در فرانسه بود . ژاپن می خواست که قرارداد مشترکی بین دولت ویشی و ژاپن در موضوع دفاع مشترک هندوچین منعقد شود . آلمان نیز حکومت ویشی را مجبور به تبعیت از آن کرد ( ژوئیه 1941) ، عکس العمل امریکا ، در برابر اقدامات ژاپن این بود که تمام دارایی دولت ژاپن را در امریکا توقیف کرد و معاملات کائوچو را معلق ساخت . در ماه اوت 1940 ارتباط امریکا و ژاپن کاملا قطع شد . اکنون صاحبنظران سیاسی جهان جنگ ژاپن و امریکا را غیرقابل احتراز می دانستند .

پي نوشت:

1. Dollfus
2. Schuschnigg
3. پیمان منع تجاوز آلمان نازی و شوروی در 22 اوت 1939 همه ی جهان را حیرتزده ساخت . مفاد سری این پیمان دست هیتلررا در اروپای غربی بازگذاشت و همینطور است شوروی را در گرفتن سرزمین هایی که به موجب پیمان برست لیتوفسک در 1918 از دست داده بود . یک عضو پارلمان انگلستان ، پیمان آلمان نازی و شوروی را « دو رنگی خیانت آمیز کرملین » نامید . « هاریت وارد » درمورد این پیمان می نویسد ، مسلما این پیمان خیانت به هر چیزی بود که کمونیسم از آن پشتیبانی می کرد .
4. Ribbentrop
5. Molotov
6. ژاک پیرن درباره توجیهی که هیتلر از این جنایات می کرد می نویسد هیتلر در سخنرانی های خود خاطر نشان می ساخت که چنگیز با وجود کشتارهای مهیب
دسته جمعی در تاریخ ، بمانند یک سازنده امپراتوری عظیمی مشهور شده لذا دسته های اس اس نباید از کشت و کشتار لهستانی ها به خود بیم و هراس راه دهند.
( ژاک پیرن ، جریان های بزرگ تاریخ معاصر ، ج 2 ، ص 531 . )
7. Daladier
8. Ruhr
9. Quisling
10. Romel
11. Goering
12. Canton
13. Yangtze
14. Petain
15. برای آگاهی خوانندگان تذکر این نکته ضروری است که هندوچین شبه جزیره ای است در آسیای جنوب شرقی ، بین اقیانوس کبیر و اقیانوس هند و در شمال آن چین جنوبی ( تبت ) واقع شده است . این شبه جزیره تا جنگ دوم جهانی میان سه کشور انگلیس ، فرانسه و سیام تقسیم شده بود به این طریق که قسمت غربی به نام برهه یا بیرمانی تحت الحمایه انگلیس و بخش شرقی شامل ایالات کامبوج ، کشنشین و تنکن ، آنام و لائوس تحت الحمایه فرانسه و قسمت سوم که بین بخش انگلیس و فرانسه قرار داشت کشور مستقل سیام بود که امروزه به آن تایلند می گویند ) .
16. Prince Fumumaro Konoye
17. Tojoda
18. Hideki Tojo

منبع: کتاب نگاهی به تاریخ معاصر جهان یا بحران های عصر ما




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.