فرهنگ عاشورا، آسیبها و تحریفها(1)
1. دگرگونی فضای اجتماعی و تغییر در گفتمان عاشورا
در دوران آل بویه و سلجوقی، ادبیات عاشورا، غیر حماسی و غیر سیاسی میشود که در آثار سنایی، کسایی و قوامی رازی و نیز کتابهایی چون اللهوف علی قتلی الطفوف میبینیم. در فاصله زوال ایلخانان تا تأسیس صفویه، شاهد سیاسی شدن جامعه شیعی و به تبع آن، حماسی شدن ادبیات عاشورا هستیم که ادبیات نهضت را رقم میزند.
با تبدیل شدن نهضت به نظام در دوران صفویه، بار دیگر قرائت غیر سیاسی و غیر حماسی از عاشورا برتری یافته، این وضعیت تا پایان دوران رضا خان ادامه مییابد. از شهریور 1320 تا اواخر جنگ تحمیلی ایران و عراق، دوباره رویکرد حماسی اوج میگیرد این رویکرد آثار کسانی چون امام خمینی (ره)، محمد تقی شریعتی، آیت الله کاشانی، آیت الله طالقانی، فدائیان اسلام، شهید مطهری، مهندس بازرگان، دکتر علی شریعتی است.
از اواخر جنگ به این سو، به تدریج با فروکش کردن تکاپوی انقلابی، گفتمان عاشورا نیز به تدریج و در مراتبی غیر حماسی و غیر سیاسی شد. البته این نظریه، به حتم نمیتواند تمامی مسایل مرتبط با فرهنگ عاشورا را توضیح دهد و پرسشهایی چند نیز در برابر آن، قابل طرح است. البته میتوان آن را یکی از عمدهترین ـ و نه تمامی ـ عوامل تحریفزا دانست ؛ چرا که در هر یک از این دورهها، که فرهنگ عاشورا به تبع جامعه، سیاسی و یا غیر سیاسی میشود، ابعاد دیگر آن مورد غفلت قرار میگیرد و نیز تحریفهای لفظی و معنوی بر اساس گفتمان رایج زمان در آن صورت میگیرد. برای مثال در فضای سیاسی، همه ابعاد فرهنگ عاشورا، سیاسی، ایدئولوژیک و کار کردی شده و بر آن اساس تفسیر میشود. یا در فضای غیر سیاسی، این ابعاد به بعد عاطفی و احساسی فروکاسته میشود که هر یک از این دو رویکرد در بردارنده تحریف فرهنگ عاشورا است.
2. تبیین نشدن فلسفه صحیح قیام
این تفسیر از قیام، کاملاً شبیه به برداشت مسیحیان از ـ به زعم خود ـ کشته شدن حضرت عیسی و بلکه رونوشتی از آن است. «مسیحیت بر این باور بود که همانطور که مردم در آسیب وضعی گناه شرکت دارند، یک نماینده از بشریت میتواند کفاره این گناه باشد... و عیسی کفاره آن آسیب را یک بار و برای همیشه محقق ساخت.»(3)
شهید مطهری با اشاره به این تفسیر، به نقد آن میپردازد و میگوید: «شهادت آن حضرت به عنوان کفاره گناهان امت واقع شد! امام حسین (ع)شهید شد که اثر گناهان را در قیامت خنثی کند و به مردم از این جهت آزادی بدهد. در حقیقت مقابل این عقیده، باید گفت امام حسین (ع)دید که یزیدها و ابن زیاد و شمر و سنانها هستند، اما عده شان کم است ؛ خواست کاری بکند که بر عده اینها افزوده شود». «اباعبدالله که برای مبارزه با گناه کردن قیام کرد، ما گفتیم قیام کرد تا سنگری برای گنه کاران باشد. گفتیم حسین (ع)یک شرکت بیمه تأسیس کرد. بیمه چه؟ بیمه گناه. گفت ایها الناس! هر چه میتوانید بد باشید من بیمه شما هستم».(4)
این تفسیر از دیر باز تا کنون در میان مردم رواج داشته و دارد و بخش قابل توجهی از ادبیات عاشورا را تشکیل میدهد و در اشعار، تعزیهها، منبرها و... بازگو میشود.
در واقع این برداشت، برداشتی انحرافی و منحط از موضوع شفاعت ائمه اطهار به ویژه امام حسین (ع)است که به سبب عدم طرح درست و مناسب آن و آمیخته شدنش با عقاید و عادتهای سطحی مردم، این چنین مسخ شده است. از این رو، نمونههای این تفکر را فراوان در ادبیات عاشورا مشاهده میکنیم:
فتحعلی شاه:
... بادا فدای خاک رهش صد هزار جان
چون کرد جان به امت عاصی فدا حسین(5)
وصال شیرازی:
... دلی میخواست یزدان تا سرش زیب سنان گردد
که در هنگامه محشر شفیع عاصیان گردد(6)
یکی از تعزیهها:
...برای عذر گناهان شیعه پدرم رضا
شدم که به خون دست و پازند پسرم(7)
سروش اصفهانی:
...بهر شفاعت گنه دوستان خویش
کردیم سینه را هدف تیر حادثات(8)
همان طور که مینگریم، در این جا منطق قیام و شهادت، منطق فداست. امام حسین (ع)همانند مسیح فدا شده است تا امت را از ترس جهنم برهاند. همین و بس. بر این اساس است که خوابها و نقلهای عجیب واگویه و ساخته میشود. مانند این داستان که دزدی که کارش غارت کاروانها بود، در سر راه قافله زایران کمین کرد، ولی خوابش برد و کاروان رفت. در همین حال خواب دید که او را به طرف جهنم میبرند، ولی جهنم از پذیرش او امتناع میکند. علت آن نیز این بود که گرد و غبار زایران کربلا بر تن و لباس او نشسته است. سپس شعری نیز برای آن درست کردهاند که:
فان النّار لیس لمسّ جسما
علیه غبار زوار الحسین(9)
تحریف دومی که در راستای بحث ما صورت گرفته، یک سره جنبه الهی و قدسی و آسمانی بدان بخشیدن و آن را در حد یک دستور خصوصی فروکاستن است. البته این در واقع، خارج ساختن اندیشه و رفتار امام حسین (ع)از چارچوب مکتب است که عدم قابلیت پیروی و بهرهگیری را به همراه دارد و در نهایت، به عقیم سازی فرهنگ عاشورا میانجامد. وقتی قیام منحصر به امام (ع)شد، دیگر هیچ آموزه عام دیگر شمولی را نمیتوان از آن به دست آورد. جهاد، امر به معروف ونهی از منکر، شهادتطلبی، مبارزه جویی و... دیگر قابلیت استنتاج از قیام را نمییابد.
3. تمایل به اسطوره سازی و افسانه پردازی
ایشان میگوید: «در بشر یک حس قهرمان پرستی هست که در اثر آن، درباره قهرمانهای ملی و قهرمانهای دینی افسانه میسازد... قسمتی از تحریفاتی که در حادثه کربلا صورت گرفته، معلول حس اسطوره سازی است. اروپاییها میگویند در تاریخ مشرق زمین، مبالغهها و اغراقها زیاد است و راست هم میگویند».(10) شهید مطهری ابتدا به افسانه سازیهایی در مورد بو علی سینا و شیخ بهایی اشاره میکند که بو علی صدای چکش مسگرهای کاشان را از اصفهان میشنیده است.(11)
هم چنین داستان هرات و وجود 21 هزار احمد یک چشم کله پز را در آن مثال میآورد.(12) افسانه مجروح شدن پر جبرئیل در جنگ خیبر بر اثر اصابت ضربت شمشیر علی (ع)و دو نیم شدن کامل «مرحب خیبری» و نفهمیدن خودش،(13) رساندن تعداد لشکریان کوفه به ششصد هزار سوار و یک میلیون و ششصد هزار نفر پیاده (14)، 72 ساعت بودن روز عاشورا(15)، رساندن عدد کشته شدههای به دست امام حسین (ع)را به سیصد هزار نفر و تعداد کشتههای به دست ابوالفضل را به بیست و پنج هزار نفر و نیز کشته شدگان به دست بقیه یاران به 25 هزار نفر (16) و داستان حضور هاشم مرقال - که در جنگ صفین به شهادت رسید- در جریان کربلا (17)، از نمونههای اسطوره سازی و افسانهپردازی هستند.
اینها همه از حس اغراق، مبالغه گویی و شخصیت سازی در خصوص بزرگان سرچشمه میگیرد، به گمان این که با این کار، چیزی بر عظمت آن شخصیت میافزایند. شهید مطهری با دردمندی میگوید: «این حس اسطوره سازی خیلی کارها کرده است. ما نباید یک سند مقدس را در اختیار افسانه سازها قرار دهیم... ما وظیفه داریم حال برای هرات هر کس هرچه میخواهد بگوید، «ولی» آیا صحیح است در تاریخ حادثه عاشورا، حادثهای که ما دستور داریم هر سال آن را به صورت یک مکتب زنده بداریم، این همه افسانه وارد شود؟»(18)
4. برخورد عاطفی صرف با مقوله عزاداری
بی شک در صحنه عاشورا، از سوی امام و یارانش، شاهد عاطفیترین صحنهها، و از سوی لشکریان کوفه، شاهد جنایت بارترین و دهشتناکترین وقایع هستیم. از این رو، حادثه عاشورا، بعد عاطفی قوی ای دارد که از این جهت، میتوان آن را یک تراژدی دانست. البته این تنها یک رویه از صحنه عاشوراست که در آن جنایت موج میزند. عاشورا صحنه دیگری نیز دارد که سرشار از حماسه و زیبایی است و حسین (ع)و یارانش قهرمان آن اند.
ولی در فرهنگ عامه، بیش تر شاهد حضور پر رنگ بعد تراژدیک عاشورا هستیم، به گونهای که تا حدودی عرصه را بر بعد حماسی تنگ ساخته است .
آن چه بیش از همه در زبان مردم شنیده میشود، واژههای غریب، مظلوم، تشنه، بی کس و مانند این الفاظ است و تشنگی، بی آبی، بی یاری و غربت امام (ع)بسامد بالایی در فرهنگ عامیانه دارد.
البته منظور تخطئه کلی این مسایل نیست که این خود بعدی از ابعاد عاشوراست، بلکه منظور، غلبه این نوع نگرش بر ذهنیت توده مردم است که کمتر از این سطح گذر میکند.
این پرداختِ افراطیِ بعد عاطفی قیام، سازنده و پردازنده بیشتر تحریفهای لفظی و معنوی فرهنگ عاشورا بوده است. جالب این است که این تفکر، با تناقضی آشکار و جدی رو به روست. از سویی، امام را به تمامی آسمانی و ملکوتی معرفی میکند و از سوی دیگر، هنگام مقایسه، امام را به تمامی فرهنگ عامیانه خود محک میزند و آن حضرت را همانند یکی از افراد این فرهنگ میانگارد. از این روست که بسیار گفته میشود عزاداری امام حسین علیهالسلام، به دلیل تسلای خاطر حضرت زهرا (ع)است؛ چون ایشان همیشه در بهشت بیتابی میکند و هزار و چهار صد سال است که آرام ندارد.
شهید مطهری رحمه الله با تندی به این ایده میتازد و میگوید:
آیا این حرف مسخره نیست. بعد از هزار و چهار صد سال، هنوز حضرت زهرا (س)احتیاج داشته باشد، در صورتی که به نص خود امام حسین (ع)به حکم ضرورت دین، بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، ایشان و حضرت زهرا (س)نزد یکدیگرند. مگر حضرت زهرا (س)بچه است که بعد از هزار و چهارصد سال هنوز بر سر خود بزند(19).
بر این اساس، عزاداری، نوعی خدمت و تسلای خصوصی و عاطفی شمرده میشود. نکته دیگری که به جهت سیطره روح عاطفی صرف پدید میآید،این است که امام حسین علیهالسلام فرد بی تقصیر، بی یار، مظلوم و بی پناهی نمایانده میشود که به طرز فجیعی به دست ظالم ها و اشقیا به شهادت رسیده و از دست رفته و به قول شهید مطهری نفله شده است.(20) بنابراین، باید بر امام از دست رفته گریست و عزاداری کرد .همان طور که گفته شد، عمده تحریف لفظی نیز در همین راستا به وجود آمده است. چون غرض این است که بر امام حسین (ع)که بی جهت کشته شده و هنگام شهادت، مادر نیز نداشته است، بگرییم. از این رو، روضه او هر چه جان سوزتر و دل گدازتر بیان شود، به این هدف نزدیکتر است و دل مادرش حضرت زهرا را بیشتر شاد و خنک میکند.
جعل داستان عروسی حضرت قاسم در روز عاشورا، باید در همین راستا ارزیابی شود؛ چون داستان عروسی داماد سیزده سالهای که پس از عروسی، هدف شمشیرها قرار میگیرد و کشته میشود و سر از پیکرش جدا میگردد، بسیار جانسوز خواهد بود.
داستان عروسی قاسم (ع)برای نخستین بار در روضة الشهدای کاشفی آمده است(21) و منتخب طریحی (22) نیز آن را نقل کرده و از آن پس، به دلیل همین بعد قوی عاطفی و اشک گیر، به شدت رواج یافته است، به طوری که برای قاسم (ع)حجله عروسی ساختند و در وسط عزاداری نقل پخش میکردند. این قصه حتی در اشعار فارسی نیز نمود داشته است. عمان سامانی که یکی از عالیترین منظومههای عاشورایی را سروده است نیز از این تحریف مصون نمانده و با مهارتی شگفت، داستان جعلی عروسی قاسم را با این شعر تصویر کرده است:
باز دارم راحت و رنجی به هم
متحد عنوانی از شادی و غم
ناپرور نو عروسی هست بکر
مر مرا در حجله ناموس فکر
... آن چه قاسم را زهستی بود نقد
مر عروسش را به کابین بست عقد(23)
نمونه دیگر، داستان حضور لیلا؟ در کربلاست که بنابر نظر شهید مطهری، هیچ سندی ندارد.
از همین منظر، میتوان داستان حضور حضرت زهرا(س) بر بالین ابالفضل (ع) هنگام شهادت آن حضرت و گفتن این سخن را که اگر مادرت نیست، من هستم، جعلی دانست ؛ زیرا در هیچ کتابی حتی کتابهای مجهول نیز نیامده است. داستان حضرت رقیه نیز در همین راستا بسیار جالب توجه است.(24)
از دیگر موارد، میتوان به ترسیم چهره حضرت عباس (ع) بدون دست در همه نقل خوابها و منبرها اشاره کرد. شهید مطهری از همین قماش، داستانی نقل میکند که زنی را که در زمان متوکل به زیارت امام حسین (ع) رفته بود، به دریا انداختند. او فریاد زد یا ابالفضل، آن گاه سواری آمد و گفت رکاب اسب مرا بگیر. زن گفت چرا دستت را دراز نمیکنی؟ پاسخ داد که من دست در بدن ندارم.(25) یا آن که همیشه حضرت زهرا در خوابها و مکاشفات به صورت قد خمیده و دست بر پهلو تصور میشود.
افسانه هایی چون آب خواستن امام حسین (ع) در پای منبر علی (ع) و آب آوردن ابالفضل (ع) و داستان فاطمه صغرا نیز از همین دست به شمار میآید.
هم چنان که ملاحظه میشود، در این جعلها و تحریفها، مؤلفههایی حضور دارند که موجب عاطفی شدن هر چه بیشتر عزاداری و گریه بیشتر میشود و برای مثال، عطش و آب و یا حضور و عدم حضور مادر، سبب پر و بال دادن و پروراندن این گونه تحریفها و جعلها گشته و میگردد. در حالی که اگر از برخورد عاطفی صرف پرهیز و با تاریخ و حوادث عاشورا برخورد عقلانی گردد؛ یعنی این مطالب در ترازوی عقل سنجیده شود، بسیاری از این تحریفات روی نمیدهد. این موضوع، هم در ارزیابی متون قیام عاشورا و شهادت امام حسین (ع) قابلیت بهرهگیری دارد و هم در شنیدههای عزاداری. آن که بر سرش تیغ و قمه میزند یا با زنجیر گران، پشتش را مجروح میکند، با این نیت که هم چون حسین و یارانش باشد، اگر نیک بنگرد که شرایط حسین (ع) چگونه بود، در خواهد یافت که در آن گونه شرایط است که باید چنین کند.
5.جبر انگاری
خدا را شکر که شما را رسوا کرد. خدا را شکر که شما را کشت و خدا را شکر که ادعاهایتان را باطل ساخت.(26)
منطق ابن زیاد در اینجا، به طور کامل، جبر گرایانه است. او میخواهد شهادت امام حسین(ع) را، به تقدیر و خواست خدا حواله داده، بدین ترتیب، خود را مبرا و مقرب درگاه خدا جلوه دهد. به همین سبب است که شهید مطهری، منطق جبرگرایی را، منطق ابن زیاد میشمارد.(27) در واقع این چنین است که اولین گام تحریف، به وسیله قاتلان و جانیان برداشته میشود.
البته با کمال تأسف در طول تاریخ، این روحیه جبری نگری، تا حدود بسیاری در فرهنگ مردم نهادینه شد؛ به طوری که در شعر و فکر بسیاری از شاعران و مرثیه سرایان نیز راه یافت. نمونههای این جبر گرایی را نسبت به حادثه عاشورا و منتسب نمودن آن به چرخ، فلک، روزگار، سرنوشت، تقدیر و مانند اینها، در اشعار شاعرانی چون محتشم کاشانی و وصال شیرازی و بسیاری دیگر از شاعران به ویژه در تعزیهها میتوان تماشا کرد:
محتشم کاشانی:
ای چرخ غافلی که چه بیداد کردهای
وزکین چهها در این ستم آبادی کردهای (28)
وصال شیرازی:
ای چرخ از کمان تو تیری رها نشد
کازادهای نشان خدنگ بلا نشد(29)
یا در تعزیهها میشنویم که:
ای چرخ بر حسین جفایی شماره کن
ای بیوفا جفای پیاپی شماره کن(30)
یا:
«فلک خراب شوی بی بردارم کردی».
نیز:
«فلک چه خاک نشاندی تو بر سر زینب
چرخ بر چیده، بساط عزت ما از جفا»
و دیگر اشعار و قطعاتی که همه، حادثه را به سر نوشت و قضای روزگار حواله میدهد. نتیجه این جبری گرایی، تسلیم و وادادگی است که به طور کلی و به لحاظ ماهیت با مفهوم «رضا» در فرهنگ اصیل اسلامی متفاوت است. تسلیم و رضای جبرگرایانه، کاملا منفعل است و اندیشه و عمل آدمی را فلج میسازد و میوه آن، ذلتپذیری، بی اندیشه بودن و بی طراوتی، و نیز توجیه اینها با پیش کشیدن جبر است.
این جبر نگری، هم چون زهری در درون فرهنگ عاشورا بوده است و آن را به رکود، سکون، انفعال و جمود کشانده است. بر این اساس، درس آموزی و پندگیری از این واقعه و بسان حسین(ع) و زینب(س) عمل نمودن، چندان معنایی نمییابد.
6.نقش حکومتها و تاریخ نگاران درباری
تحریف دوم آن بود که امویان، چه پیش از شهادت و چه پس از آن، کوشیدند تا امام (ع) را به عنوان فردی شورشی و طغیانگر بر ضد حاکم مشروع مسلمانان بنمایانند که مرتکب گناه بزرگ، یعنی خروج بر امام مسلمین شده و از این رو، خون او مباح است. تمام سعی امام (ع) نیز از ابتدای حرکت تا پایان آن، بر این است که با سخنرانیهای افشاگرانه و روشنگر، این اتهام و تبلیغ را خنثی کند و مسیر خود را به درستی بشناساند.
تحریف دیگری که امویان بر گسترده ساختن ابعاد آن میکوشیدند، عید اعلام نمودن و جشن گرفتن روز عاشورا بود. برای این منظور، گفتند که عاشورا، روزی است که کشتی نوح بر زمین نشسته یا روزی است که فرعونیان در رود، غرق شدند. در حالی که اصولا عید گرفتن این روز و روزه گرفتن آن، به یهود باز میگردد که این روز را «عید عاسور» نام گذاشته بودند. به همین سبب است که در زیارت عاشورا میخوانیم: اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه و ابن آکلة الاکباد. البته در برابر این موضوع امامان شیعه نیز موضعگیری کرده، و روزه گرفتن این روزها را ممنوع ساخته و آن را روز حزن و اندوه نام نهادند.
اما از سوی تاریخ نگاران عثمانی و اموی نیز تحریفاتی در متن و هدف نهضت عاشورا اتفاق افتاد که نمونه هایی از آن را در مکتب تاریخ نگاری در شام و ایران و برخی دیگر از تاریخ نگاران مشاهده میکنیم. نمونه هایی از این تحریفها را بر میشماریم:
نخست آن که کوشیدند چهرهای از حسین بن علی (ع) تصویر کنند که بر اساس آن، امام فردی جنگ طلب، خشونت خواه، دوست دار خون ریزی و تند زبان بوده است و طبیعی است که قتل چنین فردی، میتواند روا و جایز باشد.
تحریف دیگر، آن است که امام (ع) را دنیا خواه و حکومت طلب و قیام وی را، برای به دست آوردن دنیا و امارت معرفی کردهاند، به طوری که کسانی چون عبدالله بن عمر، امام را از پی دنیا بودن باز میدارند.
تحریف دیگر، در خواست ملاقات و بیعت امام حسین(ع) با یزید است که در مکاتبه عمر بن سعد با عبیدالله بن زیاد به نقل از امام (ع) آورده شده و در تاریخ دمشق ابن عساکر و در کتابهایی چون تاریخ ابن کثیر، ذهبی و دیگران گزارش شده است، در حالی که هم به لحاظ عقلی و هم تاریخی قابل خدشه است.
تحریف مهم دیگری که از سوی این تاریخ نگاران صورت پذیرفته است، تلاش برای تبرئه یزید از قتل امام حسین(ع) و مقصر جلوه دادن عبید الله بن زیاد به تنهایی است، به طوری که از گریه یزید بر امام حسین (ع)، نفرین و لعن ابن زیاد، مهربانی او با اسیران و اظهار ناخشنودی یزید از کشته شدن امام حسین (ع) سخن گفتهاند.البته این سخنان نیز به دلایل تاریخی معتبر دیگری که خود این گروه نیز نقل کردهاند، از نظر عقل و نقل قابل خدشه است.
دلایل تاریخی ای چون بیعت خواستن یزید از امام و فرمان شدید او به حاکم مدینه ، مکاتبات میان ابن زیاد با یزید، چوب زدن یزید بر دهان مبارک امام حسین (ع)و اشعار او در این هنگام، آویختن سرهای شهیدان بر دروازههای شام به مدت سه روز، همگی نشان دهنده نقش کلیدی یزید در شهادت امام حسین (ع)و عوام فریبیهای او پس از آن است. ضمن آن که احوالات کلی یزید و کارهای زشت او، مانند فاجعه حرّه واقم و هجوم به مکه، تردیدی در این مسأله باقی نمیگذارد.
تحریف مهم دیگری که از سوی ابن خلدون و پوشش تحلیل تاریخی صورت گرفته و باید آن را تحریفی معنوی به شمار آورد، آن است که عدم موقعیتسنجی و حرکت شکست خورده رابه امام نسبت میدهد و در واقع، روح و هدف قیام آن حضرت را به چالش میکشاند.
7. تعصبهای بی جا و جمود فکری
این موضوع ،از چند بعد قابل تبیین است: از یک منظر، تعصب در نقل تاریخ، که چنان چه موافق یا خلاف موضوعی باشد، در همان مسیر حرکت کرده و به پردازش دروغ یا حذف قسمت هایی از تاریخ انجامیده است. مثال آن، برخورد تاریخ نگاران عثمانی و اموی با قیام امام حسین (ع)از سویی، و ساختن نقل قولها و حکایات و روایاتی برای افزودن بر عظمت قیام عاشورا، به وسیله برخی تاریخ نویسان و مقتل نگاران از سوی دیگر است .
جزم اندیشی نیز قسم دیگری از آن است. برای مثال، تعصب بسیاری از مردم در خصوص فدا شدن امام حسین (ع)برای شفاعت گناهان دوست داران آن حضرت و نهادینه شدن آن در میان مردم، به طوری که هیچ سخنی را در این موضوع نمیپذیرند و گوینده آن را سر زنش میکنند، از این دست تعصبات است .
قسم دیگر، تعصب به اجرای شیوه خاصی از عزاداری است که ممکن است برای برخی به صورت رسم و سنت در آمده باشد و هر چه دیگران بابیان و دلایلی آن را نکوهش میکنند، باز به دلیل همان تعصب و خشک مغزی حاضر به قبول آن نیستند و بر آن اصرار میورزند، مانند مسأله قمه زنی .
8. تمسک به روایات تسامح در ادله سنن
توضیح این که روایاتی داریم مبنی بر این که: «هر کس بشنود یا به او برسد که برای عملی ثوابی قرار دادهاند و آن عمل رابه امید رسیدن به آن ثواب به جای آورد، آن ثواب رابه او خواهد داد، هر چند پیغمبر (ص) آن را نفرموده باشد».
برایناساس ،سیره علما، بر نقل اخبار ضعیف و ضبط روایات غیر صحیح در ابواب فضایل، قصص و مصایب و در یک کلام مسامحه در این مقام است ؛ چنان چه شیخ مفید در تمام ابواب مربوط به حالات ائمه، اخبار را با سند نقل میکند، به جز باب مقتل ابی عبد الله (ع) البته اگر نگوییم که این موضوع، کلمه حقی است که باطل از آن اراده شده، دست کم کلمه حقی است که از آن برداشت نادرست شده است. دلایل این مسئله نیز چنین است:
1. اساسا این موضوع در جایی است که روایتی ضعیف در کتابهای قدما و کسانی که نزدیک به عصر ائمه بودهاند، وجود داشته باشد ؛ نه آن که جدید الاحداث و ساخته امروزیان باشد.
2. این مسئله، به حوزه ثواب و عقاب داشتن عملی باز میگردد و چندان مشخص نیست که بتوان آن را، به حوزههای جدید دیگر چون نقل وقایع تاریخی سرایت داد. چرا که بررسی تاریخ روش خاص خود را دارد.
3. روایت ضعیف، روایتی است که سلسله راویان یا بعضی از آنها فاسق باشند، یا برای خبر، سلسله سندی وجود نداشته باشد، و یا یکی از راویان ذکر شده باشد. ولی در نقل روایت ضعیف هم، میباید نخستین نقل کننده خبر ثقه باشد، تا بتوان اخبار ضعیف او را در حوزه مستحبات و مکروهات، به دیده قبول نگریست. بنابراین، چنین نیست که از هر کسی، اگر چه دروغگو، از هر کتابی، اگر چه بی پایه، و از هر کجا، اگر چه بر دیوار مسجد، بتوان روایتی را نقل کرد.
4. بحث در این جا، در خصوص اخبار ضعیف است و تعریف اخبار ضعیف هم مشخص است؛ ولی روایات تسامح در ادله سنن، به هیچ روی اخبار موهون را در بر نمیگیرد. اخبار موهون، اخباری است که موجب خدشه دار شدن ائمه یا مذهب میشود. بسیاری از روضهها و نقلهای مورد نظر ما، نه ضعیف، که موهون هستند و نقل اخبار موهون جایز نیست!
5. در نقل روایات ضعیف نیز باید توجه داشت که آنها را با اصول استنباط اسلامی و روایات صحیح و کلیات دینی تعارض نداشته باشند.
6. مشکل و مسئله امروز و دیروز ما این است که بسیاری از مصیبتهای مشهور در میان مداحان، روضه خوانان و مردم، در کتابهای سیره و اصحاب مناقب، حتی به نقل ضعیف هم نیامده و از مصیبتها و نقلهای ساختگی به شمار میآیند.
9. جمود تاریخی و گویا نشدن تاریخ
یکی از اسباب دروغ، عجز از تطبیق اوضاع و احوال با رویدادهاست.
بر این اساس، میتوان یکی از عوامل تحریف واقعه را جمود در تاریخ و گویا نشدن آن به وسیله تحلیل گران شایسته و آگاه تاریخ دانست. عدم بازپروری دادههای تاریخی، توسط آگاهان به آن در حوزههای گوناگون معارف، دو آفت عمده را در پی دارد: ایستایی، رکود و جمود در تاریخ که موجب عدم انتقال ذهنی و عینی از گذشته به حال و عدم بهرهگیری مناسب از آن میشود که نتیجه این مسئله، پوسیدگی از درون و نیز عدم آزادگی است و دوم، بهرهگیری و تفسیر نادرست تاریخ، به وسیله تحلیل گران بی مایه یا مغرض است که به انحراف آن میانجامد.
یکی از عوامل تحریف در فرهنگ عاشورا نیز، همین موضوع بوده و هست.
بنابراین، همواره باید ژرف نگران، بر اساس آگاهی از زمان و همه جانبهنگری، با تکیه بر دادههای صحیح و پالایش پیرایهها و اطلاعات دقیق و عمیق، به بازپروری، باز سازی و استخراج مفاهیم نوین و استنتاج آموزههای جدید برای توانمند ساختن فرهنگ عاشورا و عزاداری دست زنند تا از گزند جمود و خمود رهایی یابد.
10. سهل انگاری و تسامح منفی در به کارگیری روشها
... هر کس در مرثیه حسین (ع)بیتی بخواند، پس بگرید- و به گمانم فرمود - یا خود را شبیه گریه کنندگان کند، پس بهشت برای اوست.
برداشت نادرست از این نوع روایات - که کم هم نیست - موجب شد تا آن را امری غیر عبادی و توصلی (از نظر فقهی) بپندارند و هر نوع عزاداری و گریاندن و گریستن را جزء آن به شمار آورند. برخی دیگر نیز از همین نظر گاه، آن را خارج از دایره احکام دینی به شمار آوردند و در حوزه مسایل عشق قلمداد کردند؛ چنان چه یکی از عالمان دینی اصفهان نیز گفته بود:
این کار، کار عشق است ؛ ربطی به دین ندارد.
مرحوم سید عبد الحسین شوشتری، از منظری فقهی به کالبد شکافی مسأله عبادی بودن عزاداری پرداخته و طرح توصلی بودن عزاداری را، شبههای برای گمراهی عوام دانسته است. وی دلایل تعبدی بودن امر عزاداری را، اجماع بر شرط بودن نیت در صحت و درستی آن، اصالت تعبدی بودن هر امر مأثور، استقرای تام در تعبدی بودن اعمالی از این قبیل، مانند گریه از ترس خدا و شمرده شدن عاشورا در زمره ده عملی که همه آنها تعبدی هستند، بر میشمارد. .وی سپس به پاسخ این شبهه که ممکن است هر دو امر توصلی و تعبدی در عزاداری جمع شده باشد، از این رو رعایت شرایط تعبدی بودن آن لازم نیست، میپردازد و آن را مردود میداند؛ چرا که بر این اساس ،تمام عبادتهای باطل، مطلوب و مشروع میگردد. آن گاه مینویسد:
این توهم فاسد باعث شده برای توصل به حصول ابکاء و بکاء و ایجاد آن، به هر وسیلهای متوسل شود ولو به منکرات و محرمات و بدعتهاو...و حال آن که عقوبت و مجازات معصیتی که در ضمن طاعتی انجام شود، مضاعف است؛ نه این که معفو باشد، چنان که امام (ع) میفرماید: «اطاعت خدا نمیشود از آن جهت که معصیت او میشود»
آری به سبب همین تسامح نارواست که گاه برخی عزاداریها، به مجمعی از گناهان و سخنان و رفتارهای نامطلوب تبدیل میشود و آن چه ناسزاست، سزاوار شمرده میشود. توجیه آنان نیز این است که «برای امام حسین باشد؛ ایرادی ندارد» ؛ یعنی به طور دقیق نگرش «هدف، وسیله را توجیه میکند» نمود مییابد و به قول شهید مطهری، میگویند الغایات تبررّ المبادی ؛ نتیجهها، مقدمات را تجویز میکند، در حالی که اگر هدف مقدس و مشروع است، باید وسیلهها نیز مقدس و مشروع باشند؛ چرا که به طور حتم، اگر وسایل نامقدس و نامشروع باشند، در دراز مدت نتیجه معکوس خواهد داد و بیشتر به هدم آن هدف خواهد انجامید.
با کمال تأسف باید گفت که این انگاره، در ذهن، اندیشه و عمل برخی عالمان دینی و بسیاری از واعظان، روضه خوانان، مداحان و مردم وجود داشته و هنوز نیز وجود دارد. نمونه آن، واقعه سازی هایی است که درباره رقیّه صورت میگیرد.
در حالی که در وجود شخصیتی به نام رقیه تردید وجود دارد ؛ برای وی از مدینه تا خرابه شام، تاریخ و مصیبت ساخته میشود. یا زبان حال هایی که به جز نارسایی و تحریف مفهومی، تحریف تاریخ و جعل آن نیز، به شمار میآید و به تدریج، به صورت واقعه و اصل تاریخی میآید ؛ مانند آمدن حضرت زهرا بر بالین ابالفضل (ع) نیز در اجرای مداحیها، روضهخوانیها و دستهها، هر نوع شیوهای به کار برده میشود و آنگاه با نام حسین (ع) توجیه میشود.
11. هراس نخبگان از عوام یا عوام زدگی آنان
به نظر میرسد که در جریان تحریف فرهنگ عاشورا، این موضوع، یکی از عوامل تکمیل کننده و شتاب بخش باشد. دلیل آن نیز دو چیز میتواند باشد:
یکی هراس نخبگان از عوام که با مخالفت و مقاومت جدی آنان روبه رو گردند و توفیقی نیابند و خود نیز جایگاه اجتماعی شان را از دست بدهند، یا آنکه اقدام در برابر آن را، بی فایده و پر ضرر دانستهاند و از این رو، به ورطه «محافظه کاری» در معنای غیر مثبت آن غلتیدهاند.
دلیل دوم نیز همسویی کامل و همانند دیگر مردم اندیشیدن برخی از آنهاست که به عوام زدگی تعبیر میشود. عالم عوام زده، نه تنها مصلح نیست و نقش اصلاحی ایفا نمیکند، که در پی ساختن دستاویزی دینی و توجیه شرعی برای خرده فرهنگهای عوام نیز بر میآید که ممکن است از روی ساده اندیشی و یا غرض ورزی باشد.
پیرایش، پالایش و آرایش فرهنگ عمومی مردم، وظیفه نخبگان آگاه است. نقش نخبه و عالم دینی را، از جهتهای گوناگون میتوان به دیدهبان، پزشک جراح یا چیزهای دیگر تشبیه کرد که در این موارد، فریاد کردن و عمل کردن اگر چه با واکنش منفی نیز مواجه شود، وظیفه او است.
گاه، عدم برخورد نامناسب با این پدیدههای تحریفآمیز، به دلیل هراس از تضعیف و یا تخریب پایهها و هنجارهای اعتقادی مردم است. البته این تحلیل، فاقد عنصر آینده نگری و دور بینی است ؛ چرا که اگر این تحریفها در آینده از پرده بیرون افتد ـ که به طور حتم چنین است ـ خطرش برای مبانی اعتقادی، صدها برابر بیشتر است.
12. تبدیل شدن عزاداری به عادت
یکی از دلایل مهمی که فرهنگ عزاداری به طور کامل نتوانسته نقش خود را ایفا کند و آموزههای اصلاحی و احیا گرانه قیام عاشورا را بازتاب دهد، همین موضوع است. بار عاطفی این حادثه قوی است. از این رو، ظرفیت عادت پذیری آن، به شدت افزایش مییابد. بسیاری از آسیبهای فرهنگ عاشورا، از همین آبشخور سرچشمه میگیرد. هنگامی که موضوعی به عادت تبدیل شد، دیگر برای انسان به جا آورنده آن، هدف فقط انجام آن است و با به جا آوردن آن، تخلیه روانی میشود. در چنین صورتی، انتظار معنا دار بودن این عمل و پویایی آن، انتظاری بی معناست ؛ چرا که از هر تأمل عقلانی و حتی در حد افراط آن ؛ هر گونه تأمل عرفانی نیز تهی است. دیگر خود این عمل اصالت خواهد داشت و نه چیزی دیگر. این چنین است که از لحاظ اجتماعی، میتواند اثر نامطلوبی نیز داشته باشد ؛ یعنی نقش توجیهگر و تخدیر گرانه به خود بگیرد. گاهی توجیهگر کار زشت به جا آورندگان میشود، گاه، دغدغههای وجدان را کاهش میدهد و گاه نفس ملامتگر را به خاموشی وا میدارد.
13. آمیخته شدن فرهنگهای قومی و سرزمینی با عزاداری
این موضوع ضمن آن که از ورود تحریفات خواسته و ناخواسته جلوگیری میکند، به اعتلای فرهنگ عمومی جامعه نیز میانجامد. البته مسئله دیگر که بسی مهمتر و در مسیر انحراف مؤثر است، عاریه گرفتن فرهنگ عزاداری قومی توسط قوم دیگر و ملتی توسط ملت دیگر، آن هم نه نقاط قوت که نقاط ضعف و قالبهای شکلی آن است. نمونههای بارز آن، ورود قمه زنی از ترکیه عثمانی و یا به روایتی از مسیحیت و زنجیر زنی از هندوستان به عزاداریهای ایران و عراق است.
14.ضعف دانش و بینش عمومی
مسئله دیگری که ارتباط محکمی با دانش عمومی پیدا میکند، بینش عمومی است که با سطح کیفی دانش و اطلاعات ارتباط دارد. هر چه سطح بینش و فرهنگ عمومی ـ که یکی از ارکان آن دانش است ـ بالا باشد، روحیه پرسشگری، نقادی و نقد پذیری و نیز درک و تحلیل موضوعات هم بالاتر خواهد بود که نتیجه آن، از بین رفتن امنیت روانی برای طرح کنندگان مطالب سست و بی پایه، و اعتلای جایگاه عالمان و واعظان آگاه و مصلح است.
پی نوشت:
1- چشمه خورشید، دفتر اول، 1374ش، ص 429.
2-حماسه حسینی، ج 1، ص 76.
3-قیام مسیحی، میشل توماس، برگردان حسین توفیقی، قم، مرکزمطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب. چ1، 1377، ص 87 ـ 89.
4-حماسه حسینی، ج 1، ص 77.
5-نگرشی انتقادی ـ تاریخی به ادبیات عاشورا، سید عبدالحمید ضیایی، تهران، نقد فرهنگ، چ1، 1381، ص 135.
6-همان، ص 135.
7-ارزیابی سوگواریهای نمایشی، ص 385.
6-همان، ص 135.
7-ارزیابی سوگواریهای نمایشی، ص 385.
8-دیوان سروش اصفهانی، به اهتمام محمد جعفر محجوب، تهران، امیر کبیر، چ 1، 1332، ج 2، ص 739؛ عاشورا و شعر فارسی، حسن گل محمدی، تهران، اطلس، چ 1، 1336، ص 151.
9-حماسه حسینی، ج 1، ص 95.
8-دیوان سروش اصفهانی، به اهتمام محمد جعفر محجوب، تهران، امیر کبیر، چ 1، 1332، ج 2، ص 739؛ عاشورا و شعر فارسی، حسن گل محمدی، تهران، اطلس، چ 1، 1336، ص 151.
9-حماسه حسینی، ج 1، ص 95. 10-همان، ص 41.
11-همان، ص 44.
12-همان، ص42.
13-همان ص 45.
14-همان، ج،
15-اسرار الشهادت، فاضل در بندی، ج 3، ص 43.
16-همان، ج3،ص 40.
17-محرق القلوب ،ملا مهدی نراقی، چ سنگی، صص 101-102
18-حماسه حسینی، ج1، ص41.
19-حماسه حسینی، ج1، ص46
20-همان، ج1، ص 286.
21-روضة الشهدا، ملا حسین کاشفی، تصحیح، علامه شعرانی، تهران، اسلامیه، چ 4، 1371ق، صص 321و 346.
22-منتخب طریحی، فخر الدین طریحی، قم، ص 131، بیتا.
23-گنجینه اسرار، عمان سامانی، تصحیح: فریدون حداد سامانی، شهر کرد، عمان، چ1، 1371ش، ص 51. سروش اصفهانی نیز شعری در این باره دارد .ر.ک: عاشورا و شعر فارسی ص 158.
24-حماسه حسینی، ج 1، ص 26.
25-همان، ص 50.
26-لهوف، سید بن طاووس، برگردان: عباس عزیزی، صص 216ـ 217.
27-حماسه حسینی، ج 1، ص 362.
28-نگرشی انتقادی ـ تاریخی به ادبیات عاشورا، ص 138.
29-همان، ص 138. 30-ارزیابی سوگواری نمایشی، صص 217ـ 221، با تلخیص.
28-نگرشی انتقادی ـ تاریخی به ادبیات عاشورا، ص 138.
29-همان، ص 138. 30-ارزیابی سوگواری نمایشی، صص 217ـ 221، با تلخیص.