![تحول گفتمانهای معلّمی در ایران امروز تحول گفتمانهای معلّمی در ایران امروز](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/18954.jpg)
![تحول گفتمانهای معلّمی در ایران امروز تحول گفتمانهای معلّمی در ایران امروز](/userfiles/Article/1395/11/1/18954.jpg)
نویسنده: نعمت الله فاضلی
چشم انداز تاریخی بر تحولات معلمی
در این مقاله ابتدا به طرح مسئله میپردازم، سپس تحولات معلمی را در چشم انداز تاریخی در سه مرحله کلی شامل دوره ظهور معلمی و شکل گیری آن به مثابه موقعیتی فرهنگی، تحول معلمی به سوی فعالیتی حرفهای و شغلی و «فرهنگی شدن» معلمی بررسی میکنم. در نهایت به بررسی چشم انداز آینده معلمی در ایران خواهم پرداخت. رویکرد نظری این بررسی، چشم انداز فرهنگی و از لحاظ روش شناختی، تحلیل تاریخی و تفسیر انتقادی معلمی از راه «بافتمندسازی تاریخی و اجتماعی Contextualization» آن در بستر تاریخ معاصر ایران است. البته برای این بررسی هیچ گونه تحقیق تجربی نظام مند انجام ندادهام، بلکه مباحث مطرح شده مبتنی بر تجربه زیسته و تأملات مردم نگارانه و نظری است. این مقاله به نوعی، تحلیل تاریخی گفتمان معلمی در ایران معاصر است. در این زمینه تاکنون دادهها و تحلیلهای نظری و تجربی عرضه نشده است. از این رو طبیعتاً، بحث حاضر کاستیهای زیادی دارد. در عین حال، محدودیتهای مقاله اجازه نمیدهد که مباحث را از حد موجود فراتر ببرم و به بیان و توصیف جزئیات بیشتری بپردازم.نکتهای را هم اضافه کنم؛ در جمع حاضر در آن نشست، تعدادی از معلمان از شهرها و روستاهای گوناگون کشور حضور داشتند. دیدار با معلمانی که در روستاهای دورافتاده کشور تدریس میکنند و از طریق وبلاگ و مجله رشد مدرسه فردا به عنوان نویسنده شناخته شدهاند، برای نگارنده بسیار جالب و پراحساس بود. زیرا به عنوان روستازادهای که خود روزگاری توسط این معلمان روستایی تربیت شدهام، نسبت به همه معلمان به ویژه معلمانی که در روستاهای دورافتاده با نیروی عشق فعالیت میکنند، احساس دِین و تعهد میکنم. وقتی آقای عادل دور و آقای شعرانی را در آن نشست دیدم، احساس کردم آقا معلمهای دوران مدرسهام را دیدهام. آنان با همان صفای معلمی از تجربههایشان صحبت کردند و من هم پیشتر از طریق وبلاگهایشان از زندگی و کار معلمی آنان اطلاع داشتم. دوست دارم این مقاله را به پاس دینی که معلمان مدرسهام بر من دارند، به همه معلمان تقدیم کنم، گرچه میدانم ران ملخی است پیش سلیمان بردن.
طرح مسئله: گفتمان معلمی
معلمی یکی از فعالیتهای انسانی است که از زمان پیدایش جامعه انسانی متمدن و از زمانی که نهاد اجتماعی تعلیم و تربیت شکل گرفت، به وجود آمد. در این دوره تاریخی طولانی، معلمی متناسب با تحول جامعه انسانی و دگرگونی در نهاد تعلیم و تربیت، متحول شده است. آنچه در هر جامعهای مسلم مینماید، وجود و ضرورت عوامل و افرادی برای «انتقال فرهنگ» به نسل نو رسیده است. نسل آدمی بدون اکتساب و یادگیری امکان حیات نخواهد داشت. انسانها برخلاف دیگر جانداران نمیتوانند با اتکای محض بر غرایز و امیال یا نیروهای جسمانی خود زندگی کنند. آنان ناگزیرند، برای تأمین نیازهای مختلف زیستی، ارتباطی و اجتماعیشان نمادها و معانی را خلق کنند و آنها را از طریق فرایندهای یاددهی و یادگیری به یکدیگر منتقل و بر روی هم انباشته سازند. این نمادها و معانی «نظامهای فرهنگی» را تشکیل میدهند که در قالب دین، علم، هنر، ادبیات، زبان، فلسفه و فناوری سازمان داده شدهاند. این نظامهای فرهنگی از راههای متفاوت انتقال فرهنگی از نسلی به نسل دیگر انتقال داده میشوند. در طول تاریخ چند هزار ساله زندگی بشر ابزارها و عوامل انتقال فرهنگی گوناگون به وجود آمده است. نهاد تعلیم و تربیت همواره یکی از عوامل بوده و معلمی از ارکان اصلی این نهاد است؛ اما معلمی چیست و معلم کیست؟ما انسانهای قرن بیست و یکم بیش از آنکه درباره این پرسشها بیندیشیم، معمولاً معلم و معلمی را در زندگی روزمره و در عمل تجربه میکنیم و با آن سر و کار داریم. جدا از میلیونها انسان که در کار تعلیم و تربیت و حرفه معلمی هستند، تقریباً همه انسانهای امروز حداقل برای دورهای کوتاه با معلم و معلمی سر و کار دارند؛ زیرا همه ناگزیر باید برای مدتی آموزش ببینند و در مدرسه یا مؤسسه آموزشی یا برنامه آموزشی چیزهایی را فرا بگیرند. اکثر آنان نیز سالهای طولانی از عمر خود را در مدرسه و مؤسسات آموزشی میگذرانند. به همین دلیل هرگاه از هر مشکل انسانی در جامعه امروز سخنی گفته میشود، آموزش را هم به عنوان یکی از علل آن مشکل و هم به عنوان یکی از راههای رفع آن، مطرح و بیان میکنیم و در تمام موارد معلم و معلمی بخشی از موضوع است.
ولی شگفت این است که حداقل در جامعه امروز ما کمتر درباره معلمی به نحو دقیق و روشمند سخن گفته و تحقیق کردهایم. این سخن به معنای آن نیست که درباره معلمی حرفی زده نمیشود. حجم انبوهی از گفتارها درباره مدرسه، نظام آموزش و پرورش، راهبردهای یادگیری و یاددهی، تعلیم و تربیت، مشکلات و چالشهای این حوزهها و بسیاری مطالب دیگر وجود دارد و در تمام این گفتارها، معمولاً یکی از مباحث درباره معلم و معلمی است. میتوان این مجموعه گفتارهای مرتبط با معلم و معلمی را «گفتمان معلمی» نامید.
گفتمان معلمی شیوه سخن گفتن ما درباره معلمی است. در این گفتمان است که معلمی معنا میشود، کارکرد و ارزشهای خود را به دست میآورد و ارتباطش با جامعه و نظام آموزشی شکل میگیرد. در دنیای معاصر، معنا و محتوای گفتمان معلمی در چارچوب نظامهای آموزش و پرورش نوین و متناسب با نظام اجتماعی برآمده از تحولات مدرن و انقلابات آن، شامل پیدایش انقلاب شهرنشینی، انقلاب آموزشی (آموزش عمومی و آموزش عالی)، انقلاب سیاسی (شکل گیری دولتهای ملی جدید)، انقلاب سبک زندگی (گسترش مصرف، زیبایی شناسانه شدن زندگی و ...) ، انقلاب ارتباطات (حمل و نقل و فناوریهای اطلاعاتی) و تحولات دیگر شکل گرفته و تحول یافته است.
مطالعات تعلیم و تربیت در ایران معمولاً کمتر به توصیف و تحلیل گفتمان معلمی در معنای مورد نظر در اینجا پرداخته است. این نوع مطالعات در ایران غالباً در چارچوب مطالعات برای ارتقای نقش و کارکرد آموزشی و تدریس معلمان و تا حدودی نیز شناخت مشکلات صنفی و شغلی ایشان بوده است. مسئله فهم معنای معلمی و رویکردهای جامعه به معلمی یا نسبت جامعه با معلمی، در دستور کار مطالعات و گفتمان معلمی در ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته و یا هرگز مورد توجه نبوده است. این موضوعی است که میخواهم در اینجا به آن بپردازم.
به عنوان محقق انسان شناس و مطالعات فرهنگی، گمان میکنم برای شناخت آموزش و کمک به توسعه آن و بهبود کاراییاش نیازمند آن هستیم که روابط بین معلمی و جامعه و فرهنگ ایران را به درستی بررسی کنیم. امروزه پرسشهای متعددی درباره معلمی در جامعه ما وجود دارد که درباره آنها کمتر میدانیم. برای مثال، این پرسشها وجود دارند که:
- معلمی در جامعه ایران چگونه تعریف و معنا شده است؟
- تحولات جامعه و فرهنگ ایران طی دهههای متفاوت چه تأثیری در تحول معنای معلمی داشته است؟
- معلمی در جامعه ایران چه نقشها و کارکردهایی دارد؟
- تحولات نظام آموزشی و نهاد مدرسه چه تأثیری بر نقشها و کارکردهای معلمی داشته است؟
- چگونه میتوان معلمی را متناسب با نیازها و شرایط جامعه امروز ایران ساخت؟
تحول معنای معلمی در چشم انداز تاریخی
در چشم اندازی تاریخی در سطح جهان، معلم را میتوان در سه دوره تاریخی تعریف کرد: معلم سنتی، معلم مدرن و امروزی و معلم فردا. در ساختار سنتی مدرسه یعنی محلی برای آموزش که در دوره مدرنیته متقدم در قرن 19 همزمان با پیدایش نظام مدرسهای جدید پدیدار شد. در جامعه ایران هم، در واقع از همان سالها یعنی 1250 هجری شمسی، با تأسیس مدارس جدید «رشدیه» ، نهاد مدرسه در معنای امروزی آن به وجود آمد و بعد تحول پیدا کرد. تقریباً از آن زمان تا سال 1340 یعنی حدود کمتر از یک قرن، دوران سنتی یا متقدم مدرسه در ایران و جهان نامگذاری شد، اما از سال 1340 به بعد معلمی به تدریج از یک موقعیت فرهنگی به نوعی حرفه اداری یا شغلی تغییر هویت داد. در نتیجه این تحول، بسیاری از کارکردهای فرهنگی و اجتماعی معلمی از آن گرفته شد. این امر به تدریج موجب کاهش منزلت و جایگاه معلمان در ایران شد.شاید بتوان گفت یکی از علل ناکامی یا پایین بودن کارایی مدارس در انتقال فرهنگ و امر آموزش، همین تنزل منزلت معلمان باشد. این تغییر هویت یا معنای معلمی، نتیجه تحولات گوناگون اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در جامعه ایران بود. در دهه اخیر، در نتیجه تحولات گوناگون در جامعه ایران، زمینه برای تحول مجدد معنا و هویت معلمی به وجود آمده است. میتوان گفت مدرسه در آینده برای ایفای نقشهای اصلی خود راهی جز تقویت منزلت اجتماعی گوناگون از جمله گسترش نقشها و کارکردهای آن ندارد.
ظهور معلمی به مثابه موقعیت فرهنگی
پیدایش مدارس جدید در ایران با این ذهنیت بود که مدرسه محل تولید و انتقال فرهنگ مدرن است. از این رو، هنگام گسترش این مدارس به آموزش و پرورش «اداره فرهنگ» میگفتند. همچنین نامگذاری مدارس دوره ابتدایی به «دبستان» یعنی محل یا نهادی که در آن به کودکان «ادب» (ادبیات) و «آداب» میآموزند و مدارس دوره متوسطه به «دبیرستان»، یعنی نهادی که در آن به جوانان «دبیری» یا نویسندگی میآموزند، براساس همین پیش فرض بود که مدرسه نهاد تولید و انتقال فرهنگ است.به لحاظ تاریخی نیز ما مفهوم «دبیر» را به همین معنای موقعیت فرهنگی به کار میگیریم. کتاب مجمعالنوادر یا همان چهار مقاله نظامی عروضی (550 هـ)، نوشته احمد نظامی سمرقندی، چهار فصل دارد. فصل اول آن درباره نویسندگی یا به تعبیر نظامی عروضی «دبیری» است. دبیر در آنجا به معنی نویسنده به کار میرود. انتخاب نام دبیر در دوره جدید برای معلمان هم بر اساس همان تفکر سنتی ما بود که به یک موقعیت فرهنگی اشاره داشت. از این رو، در این دوره معلم در جامعه «موقعیت و منزلت فرهنگی» داشت و مجموعه گستردهای از وظایف و نقشها را برعهده داشت. در این دوره معلم حداقل چند نقش و کارکرد زیر را به طور روشن ایفا میکرد:
1- تدریس در مدرسه
در این دوره معلم در کلاس درس حضور مییافت و کار تعلیم و تربیت را انجام میداد؛ یعنی مدرس یا آموزگار بود. بنابراین «معلمِ مدرس» نخستین شکل و وظیفه معلمی است و چنین معنایی در تصور عمومی از معلمی بسیار جا افتاده است. زیرا این نقش و عملکرد معلمی پایدارترین و اصلیترین نقش معلمی محسوب میشود و از ابتدای پیدایش مدارس جدید تاکنون این نقش باقی مانده است؛ اما معلمی چیزی بیش از تدریس و آموزگاری بود. اگر وظیفه معلمی به کار تدریس محدود میشد، معلم هرگز نمیتوانست منزلت و موقعیت فرهنگی وسیعی را که در این دوره داشت به دست آورد.2- مدیریت مدرسه
یکی از ویژگیهای نظامهای آموزشی مدرن این است که مدیران آن در تمام سطوح مدارس از میان معلمان و استادان انتخاب میشوند. یعنی نظام آموزشی سازمانی نیست که از بیرون برای آن مدیر آورد. همه جای دنیا این گونه است. بنابراین «مدیرِ معلم» در واقع گونه دوم معلمی است. این نقش و کارکرد معلمی نیز همچنان باقی است. بسیاری از معلمان در دوران فعالیت شغلیشان، علاوه بر تدریس برای مدتی کار مدیریت را نیز تجربه میکنند، ولی معلمی در دوران سنتی یا اولیه آن چیزی بیش از تدریس و مدیریت بود.3- معلم به عنوان مصلح اجتماعی
نقش اجتماعی معلمان در دوران اولیه پیدایش و گسترش مدارس جدید بسیار متنوع و گسترده بود. معلمان در ساختار سنتی و دوران اولیه، سرمشق زندگی مدرن بودند و رفتار، گفتار و باورهای آنان برای مردم الگو دانسته میشد. به طور کلی، مردم آنان را «قهرمانان مدرن» به حساب میآوردند و از ایشان به عنوان نماینده عقل جدید و برگزیده جامعه دوران مدرن نام میبردند. این نقش معلمان در توسعه فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران به ویژه در محیطهای روستایی و شهرهای کوچک، تا دو دهه اخیر نیز تداوم داشته است. حتی اکنون نیز در روستهای کوچک گاه مانند یک قهرمان و منجی ایفای نقش میکنند، اما در شهرها و به ویژه کلان شهرها معلمان دیگر کارکرد سرمشق فرهنگی را عهدهدار نیستند.در این دوره معلمان، همچنین نقش روشنفکر عرصه عمومی و مبارز سیاسی داشتند و گاهی معلمان در جنبشهای اجتماعی و مبارزات سیاسی شرکت میکردند و در ایجاد تغییرات سیاسی نقش داشتند. بعد از مشروطیت هم در همه احزاب سیاسی از حزب توده گرفته تا جنبشهای مذهبی اسلامگرا معلمان بیشترین حضور را داشتند و تقریباً بسیاری از مبارزان، معلم بودند. این نقش سیاسی تا دهههای اخیر ادامه یافت. برای مثال، در دوران انقلاب اسلامی، معلمان در راهپیماییها و اعتصابات و آگاهی دادن به دانشآموزان نقش مهمی برعهده داشتند.
4- تولید فرهنگ
در این دوره آغازین، معلمان بخش مهمی از کار «تولید فرهنگ» نه در معنای مدرسهای آن، بلکه در معنای تولید دانش، ادبیات و هنر را در همه جای دنیا از جمله ایران به عهده داشتند. یعنی در این دوره، معلمان بخش اعظم شاعران، نویسندگان، روزنامهنگاران، ادیبان، فرهیختگان و فاضلان جامعه را تشکیل میدادند. جایزه نوبل 1917 که نوبل ادبیات بود، به هنریک پونتوپیدان معلم دانمارکی تعلق گرفت. رمان آقا معلم، نوشته فرانک مک کورت نیز «جایزه پلیتزر» ادبیات را دریافت کرد. این رمان را یک معلم ایرلندیتبار آمریکایی بر اساس تجربههای 30 سال معلمیاش نوشت.در ایران نیز بسیاری از بزرگان ما معلم بودند. مهدی اخوان ثالث، نیمایوشیج، سیمین بهبهانی، جلال آل احمد، علی شریعتی، سهراب سپهری، محمود کیانوش، محمد بهمن بیگی، صمد بهرنگی و بسیاری دیگر، همه معلم بودند. این نویسندگان افراد سرشناس و شخصیتهای ملی به شمار میروند. در کنار ایشان انبوهی از نویسندگان معلم کمتر شناخته شده یا گمنام وجود دارند.
معلمان در این دوره موقعیت فرهنگی خاصی داشتند و افرادی از طبقه متوسط و متوسط به بالا بودند که استعداد و سرمایههای فرهنگی داشتند. در آن دوره اینترنت، تلویزیون، رادیو، سینما و حتی مطبوعات به گستردگی امروز وجود نداشت و آموزش عالی هم به شکل امروز گسترده نبود. در نتیجه مدرسه مهمترین نهاد فرهنگی در دوران مدرنیته متقدم بود که افراد با استعداد و نخبگان در آن فعالیت میکردند.
ایفای نقشها و کارکردهای گسترده مذکور توسط معلمان ناشی از نیازهای جامعه ایران در این دوره است. به تعبیر دیگر، شخصیت و اخلاق فردی و قابلیتهای روانشناختی یا اخلاقی معلمان موجب منزلت و موقعیت فرهنگی معلمان نمیشد، بلکه برعکس این نظام اجتماعی و شرایط فرهنگی جامعه بود که شخصیت و قابلیتهای ویژهای را به معلمان میبخشید و زمینهساز شکلگیری و شکوفایی استعدادهای معلمان میشد. این شرایط را به نحو مجمل میتوان چنین بیان و توصیف کرد: فقدان نهادها و مؤسسات فرهنگی مانند رسانهها و مطبوعات، فقدان یا محدود بودن نهادهای آموزشی جدید مانند مؤسسات آموزش عالی، وجود زمینههای تاریخی و فرهنگی تقویت کننده ذهنیت جامعه برای ایفای نقشها و کارکردهای اجتماعی بزرگ توسط معلمان، مانند تأکید جهانبینی اسلامی بر نقش و جایگاه معلم و مربی در جامعه و نظام آموزشی (به تعبیر دیگر مشروعیت دینی معلمی)، احترام اجتماعی والای معلمان و افراد عالم در جامعه اسلامی و در فرهنگ مردم ایران (به تعبیر دیگر مقبولیت اجتماعی معلمی).
ظهور معلمی در دوره آغازین پیدایش مدارس جدید در ایران از این نظر اهمیت دارد که در این دوره ما معلمی را در معنایی تازه و متفاوت از «مکتبدار» و «ملا»، کسانی که در نظام مکتبخانه سنتی وظیفه سوادآموزی را برعهده داشتند، ابداع و تجربه میکردیم. مکتبداران منادیان سنت و وارثان میراث فرهنگی تاریخ ما بودند و صرفاً در چارچوب نظام فرهنگی سنتی وظایف و نقشهایشان تعریف میشدند، اما معلمان در این دوره غالباً کسانی بودند که از سویی وارث سنت و میراث فرهنگی گذشته ایران بودند و از سوی دیگر پیشگامان فرهنگ نوین. در این دوره تاریخی، معلمی از پیوند سنت و مدرنیته ایرانی سرچشمه میگرفت. به عبارتی روشنتر، معلمی نوعی «ابداع سنت» در چارچوب ارزشهای نظام آموزش جدید بود.
از آن جهت معلمی را ابداع سنت مینامم که معلمی و تعلیم و تربیت سابقه دیرینهای در فرهنگ و تمدن ایران و اسلام داشت. طبیعتاً معلمان نمیتوانستند در این دوره ناگهان و بدون وامگیری و تأثیرپذیری از میراث فرهنگی ایران، هویت و کارکردهای خود را تعریف کنند. این واقعیت را نه تنها از عملکرد نهاد معلمی بلکه از زندگی و شخصیت معلمان این دوره نیز میتوانیم شناسایی کنیم. برای مثال اگر به شخصیت و زندگی معلمان قدیمیتر مراجعه کنیم، میبینیم که اغلب این معلمان دارای خط خوش و زیبا، تسلط بیشتر بر زبان و ادبیات فارسی، آشنایی بیشتر با موسیقی و هنرهای سنتی، آگاهی بیشتر از تاریخ و فرهنگ ایرانی، عزت نفس و کاریزمای اخلاقی، عشق و علاقه شدید به کار تعلیم و تدریس، انضباط و سختگیری در آموزش و ... هستند. در نتیجه در این دوره معلمان شخصیتهای فرهنگی بودند که دانش و فرهیختگی ناشی از ترکیب مجموعهای از ارزشهای سنتی و مدرن را در خود جمع داشتند.
تحول معلمی به مثابه حرفه
در دورههای بعد از سال1340 جامعه ایران و از جمله نظام آموزش و پرورش به تدریج تغییرات گستردهای پیدا کرد. این تغییرات سبب ایجاد تحول اساسی در معنای معلمی شد. معلمی در این دوره به تدریج به حرفه بوروکراتیک یا اداری تبدیل شد و از چارچوب فرهنگی پیشین بیرون آمد. این تحولات را میتوان در چند محور کلی شامل پیچیده شدن تقسیم کار اجتماعی و کاهش کارکردهای معلمی به حرفه تدریس، کاهش توان اقتصادی و درآمد معلمان و قرار گرفتن معلمی در موقعیت طبقه فرودست اجتماعی، کاهش کارکرد آموزشی معلمان در ساختار مدرسه و برنامه درسی، و تبدیل شدن آموزش به امری غیرخلاق و اداری نام برد. توصیف و تحلیل این تحولات نیازمند بررسیهای گسترده تجربی و نظری است که از عهده بحث اکنون ما بیرون است اما تحول معنای معلمی و افول آن را به طور مختصر میتوان چنین توضیح داد:به تدریج که جامعه ایران از ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی توسعه مییافت و تقسیم کار اجتماعی پیچیدهتر و انباشت ثروت بیشتر میشد، معلمی روال وارونهای را طی کرد. مسئله پیچیدهتر شدن تقسیم کار اجتماعی شاید بیشترین تأثیرگذاری را در تحول معنای معلمی داشت. در گذشته به دلیل فقدان مؤسسات و نهادهای فرهنگی و اجتماعی، معلمان باید بسیاری از نیازهای فرهنگی جامعه را پاسخ میدادند. با توسعه آموزش عالی و گسترش وسایل ارتباط جمعی، نهادهای فرهنگی و فرهنگسراها و مراکز و مؤسسات بزرگ مولد فرهنگ، همه اینها رقبا و به تدریج جانشینان آموزش و پرورش شدند. در نتیجه معلمی موقعیت فرهنگی خودش را تقریباً از دست داد. با ظهور مؤسسات و نهادهای فرهنگی و اجتماعی به نوعی نقشها و مسئولیتهایی که بر عهده معلمان و نهاد معلمی بود از آن گرفته شد.
تحول در برنامه درسی و نظام مدرسه نیز بر تقلیل کارکردهای معلمان تأثیر گذاشت. از این دوره به بعد نه تنها مسئولیتها و کارکردهای اجتماعی معلمان بلکه کارکردهای آموزشی معلمان نیز با تحول برنامه درسی به تدریج تحول و تقلیل یافت و مفهوم مدرسه عوض شد. معلم در روش تدریس و برنامه آموزشی در دوران اولیه، محور مدرسه بود. برنامه آموزشی و کتاب درسی با معلم تعریف میشد. معلم تعیین کننده وضعیت مدرسه و نظام آموزشی بود و به همین دلیل، برنامه درسی حول نقش او تعریف میشد. معلم خلاقیت داشت، دستش باز بود و هنوز همه امور آموزشی استاندارد نبود.
از سال 1340 به بعد در ایران به تدریج آموزش و پرورش همگانی میشود. دولت پهلوی که میخواهد مدرسه را به عنوان ماشین و دستگاه ایدئولوژیکی برای بازتولید هویتهای ملی متناسب و وفادار به آرمان پادشاهی و سلطنت در نظر بگیرد، نمیتواند به معلم که باید در مدرسه تعیین کننده برنامه درسی باشد، اعتماد کند. به همین دلیل، نظام آموزشی را به این سو میبرد که همه امور مدرسه به تدریج از بالا تعریف شود. معلم درست حکم دستگاه ضبط صوت را پیدا میکند که کارش فقط «بازتولید مکانیکی دانش» برای دانشآموزان است. در نتیجه، در نظام آموزش و پرورش از همان سالهای 1340 هویت خلاق و آفرینشگر، و آفرینندگی فرهنگی، هنری و ادبی از معلمان گرفته میشود.
در واقع دانشی که به معلم انتقال میشود، دانشی غیرخلاق است. هویت معلمی نه تنها دیگر موقعیت فرهنگی گذشته را ندارد، بلکه اساساً نام فرهنگ هم بر آموزش و پرورش نامی اضافی است که به تدریج برداشته میشود. آموزش و پرورش و نظام مدرسهای تعریف جدیدی پیدا میکند که در آن بیشتر ساختار مطرح است. یعنی معلمی به مثابه یک فعالیت فرهنگی، در مدرسه جایگاه کانونی ندارد و فقط نقشی مکانیکی در زنجیره امور مدرسه ایفا میکند. مدرسه کارخانهای است که میخواهد آدمهای کلیشهای و شهروند «حکومت محور» تربیت کند. معلم مأمور و معذور است. او فقط مطالبی را حفظ کرده و به دانشآموزان منتقل میکند.
تحول موقعیت اقتصادی معلمی نیز از تحولات تأثیرگذار بر نهاد معلمی بود. کم کم به دلیل گسترش آموزش و پرورش و محدودیت بودجه دولت برای تأمین حقوق و مزایای شغلی بالا برای جمعیت چند صد هزار نفری معلمان، جایگاه معلم در نظام اقتصادی کشور به عنوان جایگاه قشر فرودست تعریف میشود. این موضوع نیز بر تغییر تصور اجتماعی از شغل معلمی تأثیر میگذارد. این تأثیرگذاری، هم از جنبه نمادین و تغییر جایگاه و منزلت اجتماعی معلمان است و هم از نظر مشکلات مادی و اقتصادی که معلمان با آن درگیر میشوند.
از سالهای 1340 به بعد، جامعه ایران با تحولات ناشی از سیاستهای نوسازی دولت، به سوی جامعهای مصرفی تحول مییابد. در نتیجه، خانوادهها و افراد به پول و درآمد بیشتری برای پاسخگویی به نیازهای مادی روزافزون و زندگی مصرفی محتاج میشوند. برآیند این دو تحول، کاهش توان دولت در تأمین درآمد بیشتر برای معلمان به دلیل گسترش نظام آموزش و پرورش است که موجب تضعیف موقعیت اقتصادی معلمی در جامعه میشود. این تحولات سبب تضعیف مقبولیت اجتماعی معلمی و کاهش میل افراد دارای سرمایه فرهنگی بالا به نظام آموزشی میشود. در نتیجه در اثر تحولات طبقات اجتماعی، معلم از نظر اقتصادی از گروه اجتماعی زیرین طبقه متوسط انتخاب میشود، نه طبقه متوسط و متوسط به بالای جامعه امری که در گذشته معکوس بود.
البته منظور از مباحثی که در اینجا مطرح میسازیم فهم «روند غالب» یا «روند عمومی» در زمینه تحول نهاد معلمی است. مسلماً در هر زمان همواره عده زیادی از معلمان هستند که با روند غالب تفاوت دارند. برای مثال، در دوره «ظهور معلمی» برخی معلمان فاقد ویژگیهایی بودند که گفتیم. همچنین در دوره «افول معلمی» نیز معلمانی هستند که خصایص اجتماعی و فرهنگی برجسته و ممتازی دارند. این نکته را نیز باید در نظر داشت که تحلیل ما در اینجا بیش از آنکه معطوف به جنبههای شخصی معلمان باشد، معطوف به فهم نهاد معلمی و کارکردها، تحولات، پیامدها و زمینههای این تحولات است.
فرهنگیشدن معلمی
معلمی طی دو دهه اخیر با تغییراتی همراه بوده است؛ تغییراتی که در آینده ادامه مییابد و احتمالاً معنای تازهای از معلمی در حال ظهور خواهد بود. میتوان این «تحولات در راه» برای معنای معلمی را «فرهنگی شدن معلمی» نامید. منظور از فرهنگی شدن، گسترش کارکردها و نقشهای اجتماعی و فرهنگی معلمان است. در شرایط کنونی معلمان پیش از گذشته میتوانند به ایفای نقش روشن فکرانه در عرصه عمومی بپردازند و استعدادها و خلاقیتهای خود را در مدرسه و بیرون از مدرسه به نمایش بگذارند. این سخن به معنای آن نیست که شرایط گذشته به نحو آشکاری تغییر کرده، یا منزلت فرهنگی گذشته معلمان احیا شده است؛ بلکه منظور این است که روند تحولی شکل گرفته و شروع شده و ما اکنون در آغاز این روند هستیم. در شرایط کنونی، انتظارات اجتماعی از معلمان در حال تغییر است و فرصتها و امکان بیشتری برای ایفای نقشهای فرهنگی معلمان فراهم شده است.معلمان در ساختار فرهنگی و اجتماعی و نظام آموزشی کنونی به مجموعهای از فرصتها و امکانها دست یافتهاند که در گذشته برای آنها وجود نداشت. نخستین فرصت، دسترسی به آموزش عالی و تحصیلات دانشگاهی است. اکنون تقریباً تمام معلمان کشور تحصیلات دانشگاهی و آموزش عالی دارند. در گذشته اغلب معلمان تحصیلاتی در سطح دیپلم داشتند اکنون در نتیجه گسترش آموزش عالی، نه تنها همه معلمان تحصیلات دوره کارشناسی دارند بلکه عده زیادی نیز تحصیلات تکمیلی به ویژه دوره کارشناسی ارشد را گذراندهاند.
یکی دیگر از امکانات مهم معلمان، دسترسی گسترده و آسان به دانش و منابع علمی و فرهنگی است. این دسترسی هم از طریق اینترنت و فناوریهای ارتباط مجازی میسر است و هم از طریق انبوه کتابها و مجلاتی که وزارت آموزش و پرورش و دیگر مؤسسات انتشاراتی تولید و منتشر میسازند. معلمان اکنون به سادگی میتوانند به هر نوع دانشی که علاقه یا نیاز داشته باشند، دست یابند.
علاوه بر این، در زمینه دانشهای مرتبط با فعالیتهای حرفهای و آموزشی آنان، مانند مباحث تعلیم و تربیت، راهبردها و فنون آموزش و تدریس و دیگر زمینههای مورد نیاز آنان، تحولات چشمگیری در دو دهه اخیر در ایران به وجود آمده است. رشتههای دانشگاهی گوناگونی مرتبط با آموزش و پرورش، مانند فناوری آموزشی، مطالعات برنامه درسی، مدیریت آموزشی، جامعهشناسی آموزش و پرورش، فلسفه تعلیم و تربیت، و علوم تربیتی در دورههای گوناگون کارشناسی تا دکترا، در بسیاری دانشگاههای کشور عرضه و آموزش داده میشوند. این رشتهها دانشهای روزآمد و اطلاعات ضروری را برای معلمان مهیا میسازند. همچنین، انبوه پایان نامهها، مقالات علمی و کتابهای تألیفی و ترجمهای در زمینه دانشهای آموزش و پرورش به زبان فارسی تولید شده است و در دسترس معلمان قرار دارد. این دانشها نوعی «آگاهی انتقادی» و «دانش فنی» گسترده نسبت به مسائل آموزش و پرورش و از جمله مباحث معلمی ایجاد کرده است.
در نتیجه امکانات و فرصتهای مذکور، معلمان امروزه زمینه لازم برای تقویت تواناییها و قابلیتهای ذهنی و خلاقه خود را در اختیار دارند. برای مثال، در نتیجه گسترش اینترنت، جمع بزرگی از معلمان این فرصت را به دست آوردهاند که از طریق وبلاگنویسی و ابزارهای مجازی دیگر، به نوشتن و عرضه خلاقیتهای خود بپردازند. در گذشته تنها معلمان نخبه و برگزیدگان آنها این مجال را داشتند که به انتشار دیدگاهها و بیان نظرات خود بپردازند، اما امروزه معلمان در سراسر کشور حتی در روستاهای دورافتاده نیز این فرصت را دارند که تجارب و دیدگاههایشان را در وبلاگ قرار دهند و از این طریق مانند یک نویسنده در گفت و گوهای عرصه عمومی مشارکت کنند.
علاوه بر این، نظام آموزش و پرورش نیز به سوی بهرهبرداری گسترده از امکانات اینترنت روی آورده و شبکه زیرساختهای سخت افزاری و نرم افزاری لازم را برای معلمان فراهم ساخته است. نظام آموزش و پرورش ایران مانند دیگر ملل جهان به سوی شبکهای و الکترونیکی شدن در حرکت است. این امر موقعیتهای تازهای برای فعالیت فرهنگی معلمان فراهم میسازد.
تحول اساسی دیگر، فراهم شدن زمینهای مناسب برای تحول نظام مدرسهای است. ناکارآمدی و عدم تناسب برنامه درسی مدارس با نیازهای فردی و جمعی بازار کار و مهارتهای زندگی موجبات نارضایتی گسترده از عملکرد نظام آموزشی در سطوح متفاوت را فراهم کرده است. از این رو، طی سالهای اخیر این نظام به طور پیوسته به بازبینی و تغییر برنامه درسی و دیگر ارکان نظام آموزشی پرداخته است. در این شرایط پویا، فرصتهای زیادی برای بازتعریف نقش و عملکرد معلمان به وجود آمده است.
اساساً دانش برنامه درسی و دانشآموزی تغییر کرده است. دانشهای یاددهی- یادگیری به طور گستردهای بر ذهن کارشناسان، مدیران و برنامهریزان تأثیر گذاشتهاند و ذهنیتهای تازهای در جهان به وجود آوردهاند. اساساً خیلی از آموزههای پیشین، در دنیای امروز توسط نشریات و مجلات، کتابها، اینترنت، رادیو، تلویزیون، وبلاگها و وبسایتها عرضه میشوند. این امر سبب شده است که شبکهای از دانشهای مرئی و نامرئی به وجود بیاید. در آموزش و پرورش وجود دهها مجله رشد با شمارگان بالا و تنوع در موضوعات تخصصی، گوشههایی از این تحول عظیم است که شبکه وسیعی از معلمان را جذب میکند تا آنها هم بنویسند. «فرایندهای جهانی شدن» سبب شده است که آموزش دیگر امری محلی نباشد و هویت جهانی پیدا کند.
روند آینده در امتداد همین تحولاتی که در 10 سال اخیر شروع شده است، رقم خواهد خورد. ما به مدرسهای در معنای متفاوت میرسیم. اینجا بحث مهم این است که در نظام مدرسهای جدید، جای معلم کجا است و معلم مؤلف چه نقشی دارد.
در مجموع، تحولاتی که در دهه اخیر به وجود آمده است، سبب شده نظام اجتماعی برخی از ناکارآمدیهای مدرسه مدرن را آشکار کند. یکی از آنها همین تقلیل معنای معلم به مدرس است. بله، معلم تدریس میکند و قطعاً این واقعیتی درست و انکارناپذیر است. البته معلم، مدیر هم هست و برای اینکه بتواند مدیر و مدرس باشد، نمیتواند از نقشهای اجتماعی دیگرش، یعنی معلم به عنوان مصلح اجتماعی، معلم به عنوان محقق و معلم به عنوان مؤلف دست بکشد. اگر این سه نقش را از معلم بگیریم، دیگر مدرس هم نخواهد بود و نمیتواند تدریس کند. یعنی در فرایندی 50 ساله، معلم کوچک میشود و نقشش تقلیل پیدا میکند.
متأسفانه علوم تربیتی جدید هم در کوچک شدن نقش معلم سهم کمی نداشته است. چرا که گفتمان غالب این رشته وانمود میکرد با بحثهای مربوط به روشهای تدریس، راهبردهای تدریس یا «فناوری آموزشی» مسئله پایان مییابد؛ یعنی ما معلم را به فناوریهای آموزشی مجهز میکنیم و به او آموزش میدهیم که چگونه حرف بزند و چگونه از تخته سیاه استفاده کند و .... و به این ترتیب مشکل بالا بردن کارایی معلمان رفع میشود. اما این کارها را کردیم و هیچ اتفاقی نیفتاد. بحرانهای آموزش و پرورش نه تنها کمتر نشد، بلکه بیشتر هم شد و فرودستی معلم روز به روز بیشتر شد.
در نتیجه، نخستین واکنش به افول جایگاه معلم و معلمی این بود که به طور عاطفی «روز معلم» را گرامی بداریم و درباره معلم شعر بگوییم و معلمان را نوازش کنیم تا بخشی از این فرودستی که به طور تاریخی در 50 سال اخیر برایشان ایجاد کردهایم، جبران شود. واکنش دیگر مطرح شدن بحث «مدرسهزدایی» بود. بحرانهای مدرسه در نتیجه تقلیل نقش اجتماعی معلم سبب میشود که مدرسه ناکارآمد شود و عدهای از نظریه پردازان مثل پائولوفرپره، ایوان ایلیچ و دیگران به سمت تغییر نظام آموزشی بروند، یا بگویند که مدرسه را ببندید و کلاً تعطیل کنید و یا از مدرسه به عنوان ماشین مولد مدرک دیپلم و بیماری مدرکگرایی و ماشین مکنده بودجه و سرمایه اجتماعی و فرهنگی یاد کنند.
از اینجا، محققان علوم تربیتی و دانشهای مربوط به آموزش و پرورش متوجه میشوند که دانشها و تخصصهای آنها نتوانسته آگاهی لازم را به ما بدهد. ما باید سراغ رویکردی فرهنگی درباره فهم مدرسه با معلم مؤلف برویم؛ چون در ساختار جدید معلمان نقشها و کارکردهایشان را از دست میدهند و نارضایتیشان بیشتر میشود. به خصوص که شغل معلمی هم هیچ وقت درآمدزا نبوده است. آنچه معلم را به مدرسه پیوند میدهد، سازمان یادگیرنده مدرسه است. یعنی فقط دانشآموزان نیستند که در مدرسه باید فرایند یاددهی - یادگیری را تمرین کنند و خلاقیتهایشان شکوفا شود، مدرسه در معنای آرمانی خودش، جایی است که اول معلم باید یاد بگیرد و بعد دانشآموزان.
اگر معلمان به طور مستمر و هر روزه نتوانند به خودشان ثابت کنند که چیزی را خلق کردهاند و چیزی را یاد گرفتهاند، آن روز از مدرسه به طور ناخودآگاه یا خودآگاه ناراضی بیرون میروند. رضایت واقعی معلم تابع آن است که احساس کند در فرایند تولید معنا در مدرسه به طور فعال مشارکت دارد، ولی آیا امروز معلم در فرایند تولید معنا در مدرسه مشارکت دارد؟
معلم به جای اینکه نقش ماشین مکانیکی و ضبط صوت را داشته باشد، باید بتواند در خلق و آفریدن معناها مشارکت کند. این از کجا شروع میشود؟ از آنجا که معلم دبیر شود؛ یعنی نویسنده شود. ایفای نقشهای مصلح، محقق، مدیر و مدرس زمانی برای معلم امکان پذیر است که معلم مؤلف شود. حال موضوع این تألیف میتواند شعر باشد یا موسیقی و یا هنر. از تألیف متنهای آموزشی برای مدرسه و دانشآموزان گرفته تا تألیف منابع و متون آزاد عمومی در وبلاگ، وبسایت، مجله و روزنامه. به هرحال معلم نیاز دارد به خلق متن بپردازد تا بتواند در متن مدرسه به عنوان موجودی معناساز حضور پیدا کند. از این رو، اصلیترین راه برای رفع مشکل مدرسه و توسعه آن، بازگشت به معنای دبیر و فراموش کردن مفهوم آموزگار است. رسیدن به این واقعیت که باید معلم کارکرد و نقشهای خود را در بستر پست مدرن امروزی به کمک ابزارهایی که در اختیارش قرار دارد، بازتعریف کند. امروزه معلمان ما به طور خودجوش نه نظاممند، از طریق استفاده «آی سی تی» حضور فرهنگی خود را اعلام میکنند. این فناوری جدید بخشی از ابزاری است که ما در اختیار گرفتهایم تا بتوانیم معلمی را احیا کنیم. همین مجلات رشد هم ابزار ارزشمندی هستند. لحظهای از بیرون به موضوع نگاه کنید. سازمان سی چهل مجله دارد که شمارگان مجلات دانش آموزی آن به یک میلیون و دویست هزار نسخه میرسد. ما هیچ مجلهای در ایران نداریم که صد هزار نسخه شمارگان داشته باشد، چه برسد به یک میلیون و دویست هزار نسخه. مجلات رشد در حوزههای تخصصی متعدد و برای سنین متفاوت منتشر میشوند. اگر برگردیم به پنجاه شصت سال پیش، متوجه میشویم که در جامعه چقدر فضا برای سخنرانی، تولید دانش و گفت و گو کم بود.
مدرسه مولد فرهنگ و معنا است و معلمان کسانی هستند که به این منابع و معادن بزرگ معنا دسترسی آسان و بیواسطه دارند. به همین دلیل هم هست که صیادان گوهر معنا در 100 تا 150 سال گذشته، وقتی به این معادن رسیدند، زود از آنها بهرهبرداری کردند و نام خودشان را در تاریخ جاودانه ساختند. آن گوهر معنا چیست؟ تجربههای انسانی. اصلیترین دانشهای ما، آن دسته از دانشهایی هستند که از تجربه ما برمیخیزند. تجربههای معلمان، اصلیترین تجربههای انسانی هستند؛ زیرا معلمان با طیف گوناگونی از مراحل رشد انسان سرو کار دارند: از شش هفت سالگی تا دوران جوانی. دورههایی که در آنها انسانها فطرت پاک خودشان را بروز میدهند و جوهر درونی خودشان را آشکار میکنند.
مدرسه طیف وسیعی از گروههای اجتماعی را دارد؛ یعنی مدرسه منشور جامعه است. شما در مدرسه با همه تنوعات و پویاییهای جامعه سر و کار دارید. در مدرسه، هر انسانی نماینده فرهنگی است که در آن زندگی میکند. شما نمایندگان خردهفرهنگهای گوناگون ایران را هر روز در کلاس درس حاضر میکنید و با این نمایندگان سخن میگویید و این نمایندگان با شما سخن میگویند. مدرسه به مثابه یک مرکز یا مؤسسه فرهنگی، ماهیتاً برای همین کار درست شده است که در آن با معنا و تجربه سر و کار داشته باشیم؛ بنویسیم، بیاموزیم، یاد بدهیم و یاد بگیریم. ما در مدرسه با نمادها و پردازش نمادها سر و کار داریم. خود مؤلفهها و اقتضائات ساختاری مدرسه ایجاب میکند که ما بیندیشیم، بپرسیم و کنجکاوری کنیم.
در کل، معلم در محیطی زندگی میکند که جامعه از او میطلبد درباره این تجربهها سخن بگوید و آنها را بازنمایی کند و جدی بگیرد. بنابراین، مدرسه به مثابه میدانی انباشته از این معناها است و معلم به عنوان مؤلف میتواند تجربههای خودش را از مدرسه گردآوری کند. هرکس این کار را کرد، شاهکاری آفرید. مدیر مدرسه آلاحمد یا آقا معلم اثر فرانک مک کورت، انبوهی از شاهکارهای ادبیات دنیا و همچنین انبوهی از کتابهای علمی از آن جملهاند. مدرسه نه فقط ادیبان بزرگ را میپرورد که معلمان بزرگ ادبیات ما میشوند، بلکه در حوزه علم یعنی جامعهشناسی، انسانشناسی، فلسفه، مطالعات فرهنگی، علوم تربیتی و ... نقش مولد و انسانساز دارد. معلم نه تنها در زمینه ارتقای سرمایه فرهنگی فردی خودش کار بزرگی میکند، بلکه از همه مهمتر، بر سرمایه فرهنگی جامعه میافزاید و عادتهای خلاقه ایجاد میکند: عادت به خواندن و نوشتن اندیشیدن و پرسیدن، کنجکاو و مولد بودن و عدم مصرفکنندگی. معلم این موقعیت را دارد که در نظام مدرسه به عنوان مؤلف خودش را باز تعریف کند؛ چون جامعه از او ایفای چنین نقشی را میخواهد. به طورکلی دنیای امروز دنیای مؤلفان است.
صحبت خود را با این جمله تمام میکنم که شما از اهمیت معلم و مؤلف بودن آگاه هستید. در وبلاگها و وبسایتهایتان، در مجله مدرسه فردا و مجلات دیگر قلم زدهاید و طعم شیرین نوشتن را تجربه کردهاید. حال اگر بخواهیم نقش خود را وسیعتر کنیم، باید بتوانیم پیامآوران و سفیران جامعه آینده و مدرسه آینده باشیم و پیام خود را با صدای رساتر و آگاهی انتقادی عمیقتر، از جایگاه معلم و مؤلف به گوش همه برسانیم؛ این پیام که «معلم فردا، معلم مؤلف است». باید دوران میانی که بدان اشاره کردم و بحرانهایی که برای آموزش ایجاد کرده است، به پایان برسد. اگر میخواهیم مدرسه، مدرسه بماند، باید بنویسیم، بنویسیم، بنویسیم و بنویسیم.
منبع مقاله :
فاضلی، نعمتالله، (1392) تاریخ فرهنگی ایران مدرن: گفتارهایی در زمینه تحولات گفتمانی ایران امروز از منظر مطالعات فرهنگی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول