همزمان با چاپ مقالهی نخستین ترجمهی فارسی گفتار در روش دکارت از وجود نسخهای خطی آگاه شدم که ترجمهی دیگری از همین رساله در کتابخانهی ملک است. (1) این رساله تحت عنوان نطق از ترکی به فارسی برگردانده شده و مترجم در انتهای کتاب به خط خوش خود چنین نوشته است:
"این کتاب مستطاب دوکارت حکیم الهی فرانسوی است که عبد حقیر فانی شیخ محمود ملقب به افضلالملک کرمانی در سنهی 1321 هـ. ق. در شیراز از ترکی ترجمه کردم و تا کسی مکرر او را ملاحظه نفرماید، مطالب او را ملتفت نمیشود و در قصبهی ماهان در شهر جمادیالثانیه 1322 تصحیح شد."
با درنظر گرفتن شهرت سیاسی و اهمیت علمی مترجم و سهمی که او مانند سه برادر دیگر خود از لحاظ تحول اجتماعی و تاریخی ایران معاصر داشته است، این ترجمه حائز اهمیت فوقالعاده است و اگر ما را برای آشنایی بیشتر با افکار دکارت یاری نکند، حداقل کمک فراوانی برای بهتر شناختن رادمردان تاریخ معاصر ایران خواهد کرد. البته راجع به افضلالملک و به خصوص راجع به برادر ارشد او، شیخ احمد روحی، که همراه دو تن از روشنفکران دوران معاصر ایران، یعنی میرزاآقاخان کرمانی و خبیرالملک در سال 1314 هـ. ق. به دستور محمدعلی میرزا، ولیعهد وقت، در تبریز کشته شدند، مطالب بسیار زیادی در کتب تاریخی آمده است و در سالهای اخیر از طریق انتشار مقالات تحقیقی جدید و با چاپ بعضی از نامههای شخصی ایشان، عملاً بیش از سابق از جزئیات زندگی و فعالیت ایشان اطلاعاتی به دست آمده است. درست است که هنوز نکات تاریک بسیاری وجود دارد، ولی در هر صورت خطوط اصلی چهرهی ایشان و افکار و نیات آنها تاحدودی برای ما شناخته است.
نگارنده بدون اینکه بخواهد یا حتی بتواند در اینجا اطلاعات بیشتری دربارهی زندگینامهی افضلالملک و آثار او در اختیار خوانندگان قرار دهد، با در نظرگرفتن موضوع این مقاله لازم میداند به اختصار و با استفاده از منابع متداول و شناخت شمهای از زندگی وی را یادآور شود:
"شیخ محمود که بعد به افضلالملک ملقب شد در سال 1267 هـ. ق. ولادت یافت. او سومین پسر آخوند ملامحمدجعفر بود که در علوم معقول و منقول و ادب مقام استادی داشت و در مسجدی، نزدیک خانهی خود، به پیشوایی و امامت میپرداخت و صبح و عصر حوزهی درسش دایر بود. شیخ محمود نیز مانند سه برادر دیگر خود تعالیم اولیه را از پدر آموخت و در سال 1305 به دنبال برادر خویش، شیخ احمد و میرزاآقاخان به اصفهان و سرانجام به اسلامبول رفت و جزو پیروان و نزدیکان سیدجمالالدین اسدآبادی درآمد. در این شهر برای روزنامهی اختر کار میکرد و از قرار معلوم سیدجمال توجه خاصی به او داشته و از نحوهی بیان و از مطالب پرمعنای او لذت میبرده است."
دربارهی خصوصیات ظاهری و صفات و استعدادهای او عطاءالملک روحی، برادرزادهی وی چنین مینویسد: (2)
"قدی داشت موزون و اندامی متناسب و چهرهای بس جذاب و بیانی شیوا که شنوندگان خود را مجذوب، بلکه مسحور سخنهای نمکین و کلمات شیرین خود میساخت. خط را نیکو مینوشت تا بدانجا که زیبایی خطش در حکومت کرمان، حسنعلی خان امیرنظام گروسی را به تمجید و تعریف واداشت و در فن نظم و شعر میرزاحبیب اصفهانی در اسلامبول استادش خواند."
در مباحث معقول و منقول نیز مهارت داشته است و علاوه بر تسلط کامل به زبان و ادب فارسی با زبانهای عربی و فرانسه (3) و ترکی نیز به اندازهی لازم و کافی آشنا بوده است.
افضلالملک پس از گرفتاری برادر خود و یاران او از اسلامبول به مصر رفت و بعد به طور ناشناس به کرمان آمد و در خانهی برادر بزرگتر خود، بحرالعلوم که به جای پدر تدریس میکرد پنهان شد. بعد از چند سال همین که جریان قتل ناصرالدین شاه از حدت اولیه افتاد، به پایتخت آمد و به علت سابقهی خانوادگیاش به او تهمت زدند که به قصد قتل مظفرالدین شاه به مرکز آمده است و به دستور کریمخان مختارالسلطنه به زندان افتاد. سرانجام از زندان به چهار خط و زبان، یعنی فارسی و فرانسوی و عربی و ترکی عریضهای نوشت و توسط امینالدوله که از حامیان او بوده است، نزد مظفرالدین شاه فرستاد و این امر موجب نجات او شد و با درنظرگرفتن کمالاتش ملقب به افضلالملک گشت. ظاهراً قسمت فارسی عریضهی فوق از کلمات بدون نقطه بوده است که در آن زمان نمونهای از مهارت نویسنده در فن ادب فارسی محسوب شده است. (4) افضلالملک به روایت اکثر اشخاصی که او را شناختهاند مردی بوده است صریح و دلیر. در این باره روایتی است که آن را به عینه از کتاب فرماندهان کرمان نقل میکنیم:
"میگویند وقتی عطاءالملک حاکم کرمان بود، با وجود اصراری که داشت، افضلالملک به دیدن او نرفت و گفت با قاتل برادرم روبرو نمیشوم، علاءالملک برای تهدید افضلالملک صحبت از بابی و ازلی و نومذهبی را پیش کشیده بود- روزی که میرزامهدی کلانتر مرده بود و در مسجدجامع پُرسه گذاشته بودند، علاءالملک به مسجد آمد. افضل تعمداً سرحوض وضو ساخت و همانطوری که آستینها را بالا زده بود، از پلهها بالا رفت که خود را به صدر رساند. در ضمن با صدای بلند به کنایه گفت: عجب است که من شیخ محمود پسر ملاجعفر ته باغ للهای چهل سال است کوس لامذهبی زدهام، کسی متوجه نشده و امروز برایم مذهب نو ساختهاند- حاکم از آن روز به بعد در باب افضل کوتاه آمد. (5)"
عطاءالملک روحی در مقالهی فوقالذکر خود وفات افضلالملک را در سن 55 سالگی و به تاریخ 1322 هـ. ق. در اصفهان دانسته است و مصراح «افضلالملک اصفهان جان داد» را مادهی تاریخ وفات او اعلام کرده است. (6)
با درنظر گرفتن زندگانی پرفراز و نشیب افضلالملک و اینکه او بر علیه جهل و ظلم و استبداد میجنگیده است و همچنین با توجه به اینکه در میان پیروان ایرانی سیدجمالالدین در شهر اسلامبول او از معلومات و استعداد علمی خاص و از قدرت قلم و از مکارم اخلاقی ممتازی برخوردار بوده، ترجمهی او را از رسالهی دکارت نباید به عنوان اثری تفننی و ادبی تلقی کرد. افضلالملک کسی نبوده است که برای کسب شهرت یا احیاناً برای به رخ کشیدن معلومات خود دست به چنین کاری بزند. خلاصه اینکه اگر تاریخ این ترجمه یکسال قبل از وفات او نباشد، مسلماً متعلق به دورهی اواخر عمر اوست. در حین ترجمه در حدود 54 سال داشته و مرد کاملاً جهاندیده و پختهای بوده است.
البته از مطاوی مقدمهی او بر این ترجمه میتوان حدس زد که رفتار او فقط در ظاهر با رفتار شیخ محمودِ پرشور و جوان که عهد بر برانداختن دستگاه موجود آن زمان بسته بود، فرق کرده است، والا هنوز سرسخت و با شهامت، حقیقتجو و حقیقتگو بوده و هدف و آرمان او نیز عوض نشده بود. البته ناکامیهای گذشته، سالهای دوری از وطن، سرنوشت تلخ یاران کشته شده، نیازهای اجتنابناپذیر روزمره، روش او را در رسیدن به این آرمان اندکی تغییر داده است. او هنوز خواهان اصلاحات همهجانبه است، ولی دیگر به تحقّق فوری آن اعتقاد ندارد. اصل را باید درست کرد وگرنه هر نوع تغییری بیثبات و گذران خواهد بود. باید در راه تحول اصیل فکری گام برداشت و از نتیجهی آنی چشم پوشید. ترجمهی رسالهی دکارت درست دنبالهی منطقی فعالیت سیاسی و علمی قبلی افضلالملک است با این فرق که این بار با درنظرگرفتن اینکه دکارت در تاریخ تحول فکر غربی نقطهی شروعی بوده است، او نیز میخواهد نقطهی شروع سالم و صحیحی به ایرانیان ارائه دهد.
گفتار دکارت در جهت تأیید اعتقادات افضلالملک است- شک دکارت میتواند نوعی «کسر اصنام» باشد، روش او روش ریاضی و نحلهی او اصالت عقل است، تعلیمات او رونقبخش تجسسات واقعی علمی و موفقیت فنی و علمی است. اخلاق او مبتنی بر اعتدال است و خدای او چون عقل و اراده صرف است و عنایت خاص به بشر دارد، میتواند احیاناً مورد قبول عامه باشد و عالمیان را از اعتقادات خصوصی یا خرافی رهایی بخشد و وحدت ایمان به وجود آورد.
افضلالملک نه فقط آرمان خود را در گفتار دکارت متجلی میبیند، بلکه روش او را برای تحقق بخشیدن بدین آرمان ضروری مییابد. او به این نکته پی میبرد که روش دکارت بذاته قدرتی دارد و کافی نیست که انسان صاحب عقل باشد، عمده این است که آن را درست به کار ببندد.
افضلالملک در مقدمهی ترجمه صریحاً منظور خود را از ترجمهی این رساله و فایده و سود مُترَتب بر آن توضیح میدهد. مقدمه با عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز میشود و اولین افادهی مترجم بدین قرار است:
"یکی از مؤمنین حکمت تازه فرنگستان، بلکه بزرگتر ایشان (دوکارت) حکیم الهی مشهور فرانسوی است و مهمتر آثار او همین نطق است که ترجمه میشود."
بعد از آنکه در همان صفحه اول مختصر اشارهای به قسمتهای مختلف حکمت میشود که در واقع در حکم طبقهبندی نارسای فلسفه و علم است، در مورد اهمیت اثر دکارت چنین میآورد:
"میتوان این نطق را مبدأ و اساس حکمت تازه شمرد و با اینکه از عصر نشر این حکمت سالها میگذرد باز به واسطهی اهمیت و مرغوبیتی که تاکنون دارد کهنه و منسوخ نشده است و هنوز نیز در مدارس و داراالفنونهای فرنگستان تدریس میشود». (7)"
مترجم کاملاً به ارزش کار دکارت واقف است و مقام او را بس والا میداند، چنانکه باز میگوید:
"تا امروز هنوز مایهی افتخار فرانسهها و از فیلسوفان معروف دنیا است افکار ابکارش انجمن انسانیت را باعث ترقیات و جمعیت بشریت را اسباب کشفیات است.» (8)"
افضلالملک به طور کلی در توضیحاتی که در مقدمهی خود در مورد اهمیت علم و حکمت مینویسد و بالاخص با نشان دادن نزدیکی این دو که متحداً عامل پیشرفت و ترقی ملتی میشود، بیش از پیش نزدیکی افکار خود را با اندیشههای میرزاآقاخان کرمانی، یار و همداستان برادر خود نشان میدهد. (9) استدلالهای او در عین سادگی پرمغز و عمیق است و کاملاً از لحن نگارش او پیداست که این چند صفحه نه فقط نتیجهی تأمل و دقت است، بلکه سخن نویسنده از دل برمیخیزد و دلالت بر آگاهی او از زمان و عصر خویش میکند- او مینویسد:
"ما در وقایع تاریخیه هر عصر که بنگریم و اسباب دقیقه و علل حقیقه تنزل و ترقی ملل آن عصر را کاوش کنیم، همه را ناشی از افکار اخلاقیه و اعتقادیه آن عصر ببینیم که کلاً داخل حوزه و دایره حکمت است و بس موجب ترقیات عظیمه هر دوری و کوری افکار عالیه علمیه فیلسوفان بزرگ و دانشمندان سترگ آن عصر بوده و هر وقت اصول علم تجدید گردیده، به کائنات شکلی نو و طرزی تازه بخشیده است. (10)"
در اینکه افضلالملک از لحاظ فلسفی تمایل به نوعی اصالت علم دارد و شناخت جهان و تسلط بر امور را بدون شناخت تجربی و عقلانی قوانین طبیعت مقدور نمیداند، نمیتوان شک کرد. او مینویسد:
"معیار درجهی ترقی و تنزل صنایع هر ملت و بدایع هر مملکت نظریات علمیه ایشان است، زیرا که ممکن نیست صنایع و پایه بدایع از درجهی علوم برتر رود. (11)"
با این حال نکتهای که حائز اهمیت است و حتماً باید بدان توجه کرد، این است که افضلالملک برخلاف بعضی از پیروان امروزی «اصالت علم» (12) سطحی نیست و کاملاً از تعلیمات دکارت بهره گرفته است و آگاه است که نه فقط ریشهی درخت دانش، حکمت و فلسفه است، بلکه در واقع به نظر او علم و حکمت مکمل یکدیگرند و علم بدون حکمت بیاساس است و حکمت بدون علم بیثمر. وی صریحاً میگوید:
"علم و حکمت در حقیقت یکی است که مقصود از علم جستجوی علل و پی بردن به اسباب و قوانین بیغش و غل است و حکمت علم را ریشه و اساس بیغل است». (13)"
چند سطر بعد اضافه میکند:
"حکمت است که حقیقت اشیا را آشکار میسازد و ریشهی جهالت و نادانی را برمیاندازد. بنابراین علم بدون حکمت به درد نخورد، بلکه نباشد و حکمت نیز به علم احتیاج دارد، زیرا که برای وصول به حقیقت و حصول بداهت علم، افکار را بر یک اصول و نظام مرتب سازد و قواعد کلیه را در استخراج مبادی عموم اشیا منتظم آورد تا عقل کلیات و مبادی را به سهولت درک کند. علم اسباب و آثار را در رشته کشد که تفتیشات و تحریّات ملکات عقلانی به آسانی به عمل آید و اختراعات جدیده و مبدعات بدیعه را به عرضه ظهور آورد- حکمت بیعلم بَر ندهد و ثمر نبخشد، زیرا حکمت به مثابهی ریشه و علم به منزلهی درخت است و میوهی این شجره صنایع نفیسه و آثار بدیعه». (14)"
در دنبالهی استدلال افضلالملک لحن خود را انتقادی کرده است و کاملاً معلوم است که به طور مستقیم اشاره به وضع علمی و فرهنگی زمان خود میکند و از تظاهر به پیشرفت و ترقی جامعهی ایرانی دلخور است و در واقع کوچکترین امیدی به علمگرایان همدورهی خود ندارد- این قسمت از نوشتهی افضلالملک واقعاً در خور تأمل است و انتقاد او تا بدین روز وارد به نظر میرسد. او مینویسد:
"ملت و مملکتی که در ان این درخت نروید و برنیاورد، همانا قاعی ضعف را ماند که در او چند چوب خشک نصب سازند و بر آن شکوفهها و میوههای عاریتی بیاویزند چیزی نگذرد که این شکوفهها از تابش آفتاب بخشکد و آن میوهها از وزش باد فرو ریزد، باز همان شود که بود. حتی عاد کالعرجون القدیم (15)»."
اکنون که با نیت افضلالملک در ترجمهی این رساله اندکی آشنا شدیم، به معرفی و بررسی عین نسخهی خطی موجود در کتابخانهی ملک میپردازیم. نام خطاط نسخه که در صفحه آخر درست قبل از چند عبارت به خط مترجم آمده است، سلمانالحسینی التبریزی خوانده میشود.
عنوان این رساله نطق ترجمه شده است و اسم دکارت، دوکارت نوشته شده است- متن خطی رساله جمعاً شامل 151 صفحه است که از این مقدار 12 صفحه به مقدمه، 81 صفحه به ترجمهی متن اصلی دکارت و 56 صفحه باقیمانده به شرح و تفسیر فلسفی کتاب اختصاص داده شده است.
مقدمه شامل ترجمهی مختصری از حال دکارت است و نکتهی جالب توجه اینکه تمام سنوات مهم زندگانی دکارت به تاریخ هجری قمری نوشته شده است (مثلاً تاریخ تولد او 1004 و تاریخ وفات او 1058 هـ. ق آمده است).
مسلماً 56 صفحه شروع و تفسیر همراه متن ترکی دکارت بوده است و به احتمال قوی زندگینامهی دکارت نیز در همان متن ضمیمه بوده است- دربارهی اینکه آیا این 56 صفحه شرح و تفسیر از مترجم ترکی این کتاب است و یا منضم به متن اصلی فرانسه بوده است، فعلاً با درنظرگرفتن اینکه از نام و نشان و سواد این مترجم اطلاعی نداریم و متن ترکی این کتاب را نمیشناسیم نمیتوان مطلبی گفت، ولی قدر مسلم این است که نویسنده این شرح و تفسیر، اعم از اینکه ترک یا فرانسوی بوده باشد، بدون شک با جهانبینی فلسفی دکارت کاملاً آشنا بوده و آثار دیگر این فیلسوف را به اندازهی لازم و کافی میشناخته است. در این قسمت رساله در ضمن تجزیه و تحلیل مسائل چه بسا اشاره به مطالبی میشود که در آثار دیگر دکارت، خاصه در رساله تأملات (16) آمده است. ترجمهی فارسی افضلالملک روان و سبک او با ذهن خواننده ایرانی آشناست و متن در بسیاری از موارد، به خصوص در انتخاب اصطلاحات عادی و مثالها، کاملاً رنگ ایرانی به خود گرفته است. مثلاً وقتی که دکارت از «پهلوانان و عیاران افسانهها (17)» صحبت میکند، افضلالملک اشاره به رموز حمزه و اسکندرنامه میکند. (18) تقریباً در تمام موارد، توضیحات فلسفی و تاریخی و جغرافیایی که میبایست به عنوان حاشیه بر متن نوشته شود، در داخل عبارت اصلی آورده شده است و فقط در یکی دو مورد استثنایی آنها را داخل (پرانتز) قرار دادهاند. فقط در یک مورد توضیح و شرح خارج از متن در پایین صفحه آورده شده که احتمالاً این قسمت از خود افضلالملک و در متن ترکی نبوده است. (19)
روی هم رفته بجز در مواردی که ادغام شرح و توضیح در اصل عبارت بر تفضیل آن افزوده است، جملات کوتاهتر و خلاصهتر از جملههای اصلی دکارت است و مثل این است که بیشتر منظور این فیلسوف بیان شده است، نه اینکه عین عبارات او ترجمه شده باشد- گاهی عین کلمات خارجی در متن آورده شده و از آنجایی که در بعضی از متون میرزاآقاخان نیز چنین است، باید این طور استنباط کرد که این گروه برای بهتر بیان کردن افکار خود اِبایی از این کار نداشتهاند و یا اینکه چون این کار در ایران آن زمان بیسابقه بوده است، به اندازهی امروز استعمال لغات خارجی در زبان فارسی زننده و مبتذل به نظر نمیرسید و دلالت بر کژ سلیقگی نمیکرده است. نقص مهم این است که متأسفانه در بعضی از موارد عبارات نادرست ترجمه شده و معنایی را نمیرساند که مورد نظر دکارت بوده است. البته با اینکه افضلالملک در انتهای این نسخه به خط خود مینویسد که این رساله را تصحیح کرده است و در حاشیهی بعضی از صفحات تصحیحات او به چشم میخورد، معالوصف میتوان تصور کرد که بعضی از این اغلاط از ناحیه خطاط ناشی شده باشد. به هر طریق قدر مسلم این است که متن ترکی که افضلالملک در اختیار داشته، خالی از غلط نبوده است. به همین دلیل و با درنظر گرفتن اینکه ترکیبات عبارات در اکثر موارد با ترکیب عبارات متن فرانسه مطابقت نمیکند، میتوان اعتقاد داشت که افضلالملک یا اصلاً متن فرانسه این رساله را نمیشناخته و یا در هر صورت برای ترجمهی خود از آن استفاده نکرده است. همین مطلب ما را وادار میکند که در مورد این ترجمه سؤالی را مطرح کنیم و در جستجوی پاسخی برای آن باشیم. با آشنایی که افضلالملک با زبان فرانسه داشته، چرا این رسالهی دکارت را از ترکی ترجمه کرده است؟
تنها پاسخ معقولی که برای این سؤال میتوان پیدا کرد، این است که به طور حتم متن فرانسهی این رساله در اختیار افضلالملک نبوده است و از طرف دیگر چون او به اهمیت فلسفه و روش دکارت به خوبی واقف بوده است، به هر نحو که شده باشد، خواسته است شمهای از این فلسفه را در اختیار هموطنان خود بگذارد، آن هم نه از آن لحاظ که بخواهد اثری آکادمیک ارائه دهد، بلکه بیشتر برای ارشاد و بیداری آنها. درست است که فقط متن ترکی در اختیار او بوده، انتخاب او تصادفی نبوده است. او کاملاً از ارزش کاری که به عهده گرفته بود، آگاه بوده و به ترجمهی خود امیدها داشته است. نواقصی که برای ترجمهی او برشمردیم، مانع از آن نیست که فکر اصلی دکارت و اصول روش او از متن فارسی مترجم مستفاد شود.
کار افضلالملک شبیه به کار غریقی است که پیام خود را در ظرف محفوظی به دریا انداخته است و امید دارد که طوفان جهل و امواج نامساعد مانع از این نشود که روزی این پیام به مقصد برسد. درست است که امروز با وجود ترجمهی فروغی ضرورت خاصی برای چاپ ترجمهی افضلالملک به نظر نمیرسد، مگر اینکه کسی بخواهد با سبک نگارش او و اصطلاحات خاصی که او به کار برده است آشنا شود، با این حال در مسیر تاریخی آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غربی، زحمت افضلالملک و ارزش کار او را نمیتوان نادیده گرفت. بدون شک اگر این اثر به موقع به چاپ میرسید، نه فقط امروز اطلاعات ما ایرانیان از فلسفههای جدید غربی وسیعتر بود، بلکه احتمالاً با آگاهی بیشتر و حفظ شخصیت و هویت ایرانی خود و با انتخاب صحیحتری مظاهر فرهنگی غربی را پذیرا میشدیم. در خاتمه قسمتی از رسالهی نطق و نیز قسمتی از تفسیر آن را به عنوان نمونه میآوریم:
"شکر خدای را که بهترین مشغولیات زندگی و حیات را که باعث فلاح و ترقیات نوع انسان است که مقصود تحری حقیقت و پیجویی امور بدیهی نفسالامری است برای خود انتخاب کردهام و از ماضی و مستقبلم امیدوار و راضیم. مع هذا کله محتمل است که خطا کرده باشم و این طلا و الماس که به گمان خود جستهام، جز پارچهای از مس و قطعهای از شیشه، چیزی دیگر نبود، زیرا که دانستهام نفس انسانی چقدر مستعد لغزش و خطا است، خاصه وقتی که ممدوح دوستان و محمود آشنایان باشد که ابداً اعتماد را نشاید. مقصود من در ایراد این نطق بیان مسلکی است که از برای کشف حقیقت افکار عمومی مردم انتخاب کردهام و واسطه برای محاکمات ما بین اقوال و آرای علما جستهام. به عنوان سرگذشت عمر خودم در این نطق که واقعاً لوحهی سرگذشت زندگانی من است گذاردهام و خدا را شاکرم که بر بیان این نطق موفق شدهام. بنابراین قصدم از این نطق نه تعلیم اصولست که برای هرکس در حسن ادارهی عقل لازم است، بلکه میخواهم بنمایانم چگونه بجد و جهد عقلم را روی نظام استعمال کردهام، زیرا کسی که خود را برای تنبیه و نصیحت دیگران حاضر میسازد، باید کمال مهارت و استادی را دارا باشد که خدای نکرده اگر ذرهای خطا و قصور در افاداتش یافت شود، مورد ملامت و سرزنش ابدی میشود. از این است که این نطق را نه به عنوان افاده و تعلیم نوشتم، بلکه به رسم تاریخ سرگذشتی از عمرم نگاشتم و آن امثال و حکایاتی را که شایسته اقتفا و اقتداست از آنها که سزاوار ابطال و امحاء و خطاست، محض عبرت روایت نمایم و امیدوارم که به این جهت به حال احدی اگر مفید نشود، ضرری نبخشد. (20)"
(عقل در همه کس به طور مساوات است) (21)
«مقصود از این سخن نه مهارت طبیعی و اکتسابی عقل است که حقیقت و واقعیت را از عالم خفاء به عرصه ظهور آورد، بلکه مقصود اقتدار عقل است که صحیح را از غلط و صواب را از خطا سوا میکند و مراد از عقل نه محاکمات و تفکرات انسانی است، بل عقل ذاتاً محاکم است، زیرا عقل آلت عالی است که به صورت بسیار بد هم میتوان او را استعمال کرد. از این است که هر انسانی عقل خود را هم میتواند خوب به کار برد و میتواند بد استعمال کند، اما جوهر عقل و به عبارت اخری آلت عقل که صواب و خطا را از هم جدا میکند، در هر کس مساوی است. این را نیز باید دانست که آنچه را میگویم در هر کس متساوی است عقل است، نه قوه حافظه و سرعت انتقال وحدت و فراست که آنها اوصاف و در درجهی دویم خواص خیالند، بلکه معیار عقل اقتداری است که صواب را از خطا تمیز داده و جدا میسازد و این اقتدار است که در همه کس مساوی است. خود این اقتدار بنفسه عقل است و عقل جز همین اقتدار چیز دیگری نیست. و اگر کسی دارای این اقتدار نیست ذهن او عبارت از یک هرج و مرجی است که نمیتواند در حق هیچ چیزی محاکمه معقولی بکند و در واقع از ادراک محروم مانده است- و مابین عاقل و بیعقل حد وسط و برزخ نیست و هرکس که مبتلای به عدم شعور مطلق نشده است صاحب عقل است، یعنی مقتدر بر تفریق صواب از خطا است.»
پینوشتها:
1. نخستین بار شادروان دانشپژوه نگارنده را از وجود این نسخه مطلع ساختهاند. از آقای ایرج افشاری که فتوکپی رسالهی خطی مزبور را در اختیار نگارنده گذاشتند، صمیمانه تشکر میکنم.
2. عطاءالملک روحی، «شرح حال شیخ محمود افضلالملک»، یادگار دوره پنجم، ش 8 و 9، تهران، 1328، ص 287 و 288.
3. حدس آقای دکتر باستانی پاریزی بر این است که افضلالملک مانند احمد روحی و میرزاآقاخان کرمانی مقدمات زبان فرانسوی را از ملاعباس کرمانی فراگرفته که اندکی این زبان را میدانسته است و بعد در اسلامبول به تکمیل آن پرداخته است.
4. عطاءالملک روحی در مقالهی مذکور خود، «رساله جغرافیای بلوچستان»، را از آثار عموی خود دانسته است، ولی چون این رساله کاملاً عین رسالهی میرزامهدی خان سرتیپ مهندس است، ظاهراً در این انتساب اشتباهی شده است.
5. شیخ یحیی احمدی، فرماندهان کرمان، تصحیح و تحشیه از دکتر باستانی پاریزی، تهران، انتشارات کتابفروشی دانش، 1354، حاشیه مصحح ص 151.
6. این تاریخ با وجود نامهای از افضلالملک به دست آمده است و تاریخ آن 3 ذیقعده 1324 هـ. ق. است، درست به نظر نمیآید. حدس آقای دکتر باستانی پاریزی بر این است که افضلالملک در حدود سال 1330 وفات یافته است. دربارهی این موضوع ن. ک. توضیح کتاب فرماندهان کرمان.
7. دکارت. نطق (گفتار در روش)، ترجمه و مقدمه، افضلالملک کرمانی، نسخهی خطی کتابخانهی ملک، ش 6172، 1321 هـ. ق.، مقدمه، ص 2.
8. همان، ص 10.
9. تصادفی نیست که این نسخهی خطی در کتابخانهی ملک در مجموعهای است که شامل رسالهی قهوهخانه سورات ترجمه و اقتباسی است که میرزاآقاخان از «café de Surate» اثر برناردن دو سنپیر نویسندهی فرانسوی کرده است.
10. همان، ص 4.
11. همان، ص 3.
12. Scientisme
13. همان، ص2.
14. همان، ص 3.
15. همان.
16. Médiations
17. این عبارت از ترجمهی فروغی است و در اصل متن فرانسه، دکارت paladins de nos roamans را نوشته است.
18. نطق، نسخهی خطی، ص 17.
19. همان، ص 13.
20. نطق، نسخهی خطی، ص 14.
21. همان، قسمت شرح و تفسیر، ص 1.
احمدی، شیح یحیی. فرماندهان کرمان، تصحیح و تحشیه از باستانی پاریزی، تهران، انتشارات کتابفروشی دانش، 1354.
دکارت، نطق (گفتار در روش)، ترجمه از ترکی و مقدمه: افضلالملک کرمانی، نسخهی خطی کتابخانهی ملک، ش 6172، 1321 هـ. ق.
روحی، عطاءالملک، «شرح حال شیخ محمود افضلالملک»، یادگار، دورهی پنجم، ش8و9، تهران. 1328.
منبع مقاله :
مجتهدی، کریم؛ (1394)، آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ سوم.