برگردان: شیرزاد پیک حرفه
ادم اسمیت در 17 جولای 1790، در 67 سالگی، دیده از جهان فروبست. او هیچ فرزندی نداشت و وصیت کرد که بیشتر اموالش به یکی از بستگان دورش داده شوند. او برای بقیهی جهان دو کتاب بسیار پرفروش و بخشهایی از نوشتههای ناتمامش را به یادگار گذاشت. منصفانه نیست اگر بگوییم نظریهی عواطف اخلاقی، پس از مرگ اسمیت، گمنام ماند، اما یقیناً میتوان گفت که این اثر تحتالشعاع اثر بعدی اسمیت قرار گرفت. پژوهشی دربارهی ماهیت و علل ثروت ملل طلایهدار انقلاب سرمایهداری شد که برای همیشه اقتصاد و سیاست را دستخوش تغییر کرد. سرمایهداری شیوهی نگاه آدمیان به تشخیص و تبیین را تغییر داد. انگیزهها دیگر بر اساس ارضای امیال تبیین میشوند و موفقیت بر اساس سرمایه و شهرت مشخص میشود. فروکاستِ آدمیان به دستگاههای مصرف کننده، بسیار با آن چیزی که اسمیت در ذهن خود میپروراند، فاصله دارد. چنین نگرشی به انسان بیشتر با دیدگاههای هابز و مندویل به تعاملات اجتماعی سازگار است؛ نه دیدگاه استاد اسکاتلندی فلسفه که حواسپرتیاش تقریباً همهی کسانی که او را میشناختند، مجذوب خود کرده بود.
اسمیت وقوع انقلاب صنعتی را پیشبینی نکرده بود. انقلاب صنعتی، بیش از هر رخداد دیگری، تقسیم کار را به شیوهی غالب تولید بدل کرد. تأثیر انسانزدایانه ماشینیشدن زندگی بشر، پستترین جنبههای کار را بر صدر نشاند و قدر نهاد و اجتماعیترین جنبههای آن را نادیده گرفت. آیا این به معنای منسوخ شدن اثر اسمیت است؟ پاسخ من به این پرسش منفی است. این بدان معناست که محققان باید با دقت و حساسیت بیشتری قصد اولیهی اسمیت و نیز نگرش نظاممندش به علم اقتصاد را بررسی کنند. من بر این باورم که امروز اثر اسمیت همانند زمان انتشارش ارزشمند است.
اثر اسمیت، حقیقتی ژرف را به ما آموزش میدهد: اقتصادی که اهتمام و توجهی به اخلاق نداشته باشد، نااخلاقی نیست، بلکه غیراخلاقی است. نظامی سازمانی که آنقدر بین فاعل و تماشاگر بیطرف جدایی میافکند که مانع بروز و ظهور همدلی میشود، معیوب و نیازمند اصلاح است. نظامی سیاسی که در آن تعداد زیادی گرسنه و بیسواد وجود داشته باشند و در آن گوش شنوایی برای شنیدن صدای طیف وسیعی از افراد جامعه وجود نداشته باشد دیگر به هیچ وجه نظامی منسجم نیست. بازار آزاد باید در بطن یک جامعه وجود داشته باشد؛ نه اینکه آن را قلب ماهیت کند. عدهای بر این باورند که تغییرات اجتماعی باید ردِّ اسمیت و پیروانش انجام شوند. اما من بر این باورم که اوضاع جامعه فقط در صورتی بهبود خواهند یافت که اسمیت را در پرتو پیام واقعیاش بازخوانی کنیم و کاریکاتور آشفته حرص و طمع و کمیتمحوری را، که تصویر بیشتر اقتصادهای معاصر است، درهم بشکنیم.
من، در این بخش، کوشیدهام نشان دهم که با وجود تصویر غالب از اسمیت به عنوان مروج و حامی سرمایهداری لیبِرتَریَنِ بیروحِ خودمحور، او در واقع به دنبال پروراندنِ اخلاق بود و به رفع نیازهای فقرا اهتمام خاصی داشت. من همچنین معتقدم که اسمیت، فقط در صورت حمایت نهادهایی که برای خنثی کردن ویژگی ذاتاً تفرقهانگیز و استثمارگر سرمایهداری طراحی شدهاند، بازار آزاد را ساختاری قابل قبول میدانست. اگر کسی مجبور باشد تحقیقش را با اقتصادِ اسمیت آغاز کند و نظریههای اخلاقیاش را نادیده بگیرد یا وارونه به سمتشان حرکت کند، آنگاه احتمالاً درمییابد که چرا اقتصادهایی که صرفاً مبتنی بر لسه فرند و جامعهای که ذاتاً رقابتی و فاقد حس همدردی است، ممکن است به اسمیت نسبت داده شوند. اما اسمیت، خود، اثرش را اینگونه نمیدید. چنین نگرشی گاهشماری وقایع را، که اسمیت به خوانندگانش توصیه میکرد، نادیده میگیرد. اسمیت سالهای پایانی عمرش را صَرف اصلاح نظریهی عواطف اخلاقی کرد. توجه همیشگی اسمیت به نظریهی عواطف اخلاقی بیانگر اهمیت آن است.
عدهای از اسمیت برای پیشبرد اهداف [شخصی] خود استفاده میکنند. آنان عامدان اقتصاد اسمیت را از اخلاقش جدا میکنند و این شیوه را به شاگردان خود آموزش میدهند. آنان با توسل به نظام سیاسی که فقط مشروط به فهم شفاف و پذیرش تعهد اخلاقی نسبت به دیگران قابل دفاع است، غفلتو سوء استفاده خود را توجیه میکنند. اسمیت این تعهد اخلاقی را نسبت به دیگران داشت و آشکارا و به عالمانهترین شیوه از آن دفاع میکرد. او به ما یادآور میشود که باید به یکدیگر توجه کنیم و همگی برای نیل به خیر عمومی مسئولیم. او بازار را سازوکاری مفید برای نیل به این هدف میدانست و بیشتر عمرش را صرف دفاع از این ادعا کرد.دو طرح نیمه تمام در زمان ما وجود دارند. طرح نخست، عبارت است از حوزهی پژوهشی مربوط به اسمیت. آثار جدیدی که دربارهی اسمیت نوشته شدهاند بر ارتباط درونی نظام او تأکید میکنند و توجه خاصی به نظریهی اخلاقی او دارند. این کار باید ادامه پیدا کند. محققان باید به جای میراث بسیار غلط مشکل ادم اسمیت، اثر او را دوباره احیا کنند. جای هیچ شک و شبههای نیست که برای انجام این کار باید نظریهی عواطف اخلاقی و پژوهشی دربارهی ماهیت و علل ثروت ملل را مکمل یکدیگر دانست؛ نه جدا از هم. لازمه این کار آن است که اسمیت را نخست فیلسوف و در درجه دوم اقتصاددان بدانیم. از آنجا که چنین تحقیقهایی بیشتر در دانشگاهها انجام میشوند، انجام این طرح مستلزم طرح مباحث میانرشتهای و تأکید بر لزوم ارتباط گروههای فلسفه، علوم سیاسی و اقتصاد با یکدیگر است. طُرفه اینکه فقدان این ارتباط مسئلهای است مربوط به همدلی. این گروهها، امروز آنقدر تقسیم شدهاند که دیگر نمیتوانند یکدیگر را بفهمند. این مشکل باید حل شود.
طرح دوم مستلزم آمیزهای است میان نظریه و عمل. این طرح عبارت است از تحلیل دوبارهی لیبرالیزم؛ واژهای که برای آن دسته از نظامهای سیاسی به کار برده میشود که حقوق فردی را بر صدر مینشانند و قدر مینهند و به شهروندان اجازه میدهند که خود بر اساس علایق و سلایق خویش خیر را تعبیر و تفسیر کنند. این نظریه، پس از فراگیری، باید عملی شود و به صورت قانون درآید. البته این گفت و گو، پیشاپیش، به طرق گوناگون، گفتمان سیاسی معاصر را تحتالشعاع قرار میدهد. دغدغههای مربوط به رفاه، تبعیض مثبت، خصوصیسازی آموزش، نقش انتخاب در آموزش، جایگاه دین در سیاست و مسایل مربوط به تنوع، همگی، موضوعاتیاند که اسمیت، هر چند به طور غیرمستقیم، در آثارش بدانها پرداخته است و شگفتا که او به حمایت از دیدگاهی مشهور است که به هیچوجه حامیِ آن نیست. شاید ما باید دوباره به دنبال تحقق توصیه اسمیت باشیم و چه بسا او چیزهای بیشتری برای گفتن ما داشته باشد.
منبع مقاله :
وینستین جک راسل؛ (1392)، زندگی و اندیشههای ادم اسمیت، ترجمهی شیرزاد پیک حرفه، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول