مولوی و تأثیر اولیای حق در نظام هستی

مولانا از سخنان پیامبر به این نتیجه می‌رسد: آن بی‌گناه و برگزیده‌ی حق، مرشد کامل یا مرد حق است که مورد قبول حق می‌باشد و در دست قدرت حق مانند کمانی است که هر چه از او سر می‌زند، تیری است که پروردگار از این کمان می‌افکند.
سه‌شنبه، 4 آبان 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مولوی و تأثیر اولیای حق در نظام هستی
 مولوی و تأثیر اولیای حق در نظام هستی

 

نویسنده: محمدرضا افضلی




 
آن که بی‌وزر است شیخ است ای جوان *** در قبول حق چواندر کف کمان
شیخ کی بود پیر، یعنی موسپید *** معنی این مو بدان ای کژ امید
هست آن موی سیه هستی او *** تا ز هستی‌اش نماند تای مو
چون که هستی‌اش نماند پیر اوست *** گر سیه‌مو باشد او یا خود دوموست
هست آن موی سیه وصف بشر *** نیست آن مو موی ریش و موی سر
عیسی اندر مهد بردارد نفیر *** که جوان ناگشته ما شیخیم و پیر
گر رهید از بعض اوصاف بشر *** شیخ نبود کهل باشد ای پسر
چون یک موی سیه کان وصف ماست *** نیست بر وی شیخ و مقبول خداست
چون بود مویش سپید ار با خود است *** او نه پیر است و نه خاص ایزد است
ور سر مویی ز وصفش باقی است *** او نه از عرش است او آفاقی است

مولانا از سخنان پیامبر به این نتیجه می‌رسد: آن بی‌گناه و برگزیده‌ی حق، مرشد کامل یا مرد حق است که مورد قبول حق می‌باشد و در دست قدرت حق مانند کمانی است که هر چه از او سر می‌زند، تیری است که پروردگار از این کمان می‌افکند. (ما کمان تیراندازش خداست).
مولانا اشاره به ظاهر انسان کامل و موی سپید او می‌کند، اما سخن را بی‌درنگ به عالم معنا می‌کشاند: این موی سپید، آن موی سپید نیست که در سال خورده‌ای می‌بینی. موی سپید این است که سیاهی هستی مادی از میان رفته و یک تار مو از خودی او باقی نمانده باشد. «کژامید»، یعنی کسی که به جای امید به حق، به موازین و اسباب این جهانی امید می‌بندد و امیدهای او منحرف و در جهت دوری از حق است. «دومو» کسی که موهایش سفید و سیاه است. «هستی» وجهه‌ی نفسانی زندگی و دل‌بستگی به آن چه دنیایی است. «وصف بشر» به معنای صفات مادی انسان است. مولانا حضرت عیسی را مثال می‌زند که مطابق آیه‌های 29 تا 34 سوره «مریم» از هنگام ولادت سخن گفت و در گهواره، نبوت خود را اعلام کرد. مولانا می‌گوید: کسی که قسمتی از اوصاف حیات مادی را از کف می‌دهد پیر است، اما انسان کامل نیست. هنگامی که ذرّه‌ای از این اوصاف با او نباشد، در هر سنی و با هر سیمایی انسان کامل است. «با خود است»، یعنی هنوز خود را می‌بیند و اوصاف بشری با اوست. «آفاقی» به معنای دنیایی است.

زان بیاورد اولیا را بر زمین *** تا کندشان رحمة‌للعالمین
خلق را خواند سوی درگاه خاص *** حق را خواند که وافر کن خلاص
جهد بنماید ازین سو بهر پند *** چون نشد گوید خدایا در مبند
رحمت جزئی بود مر عام را *** رحمت کلی بود هُمّام را
رحمت جزوش قرین گشته به کل *** رحمت دریابود هادی سبل
رحمت جزئی به کل پیوسته شو *** رحمت کل را تو هادی بین و رو
تا که جزو است او نداند راه بحر *** هر غدیری را کند ز اشباه بحر
چون نداند راه یم کی ره برد *** سوی دریا خلق را چون آورد
متصل گردد به بحر آن گاه او *** ره برد تا بحر هم چون سیل و جو
ور کند دعوت به تقلیدی بود *** نه از عیان و وحی تأییدی بود

مولانا درباره‌ی تأثیر اولیای حق در نظام هستی سخن می‌گوید: «رحمة‌للعالمین» در آیه‌ی 107 سوره «انبیا» صفت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است و مولانا همه‌ی مردان حق را به نسبت، رحمتی برای عالمیان می‌داند. مولانا چگونگی رحمت بودن اولیاء‌الله را بیان می‌کند: اولیاء‌الله از یک سو، مردم این جهان را به سوی درگاه خاص دعوت می‌کنند و از سوی دیگر، از خدا درخواست می‌کنند: خداوندا، الطاف خود را نسبت به مردم فراوان کن و آنان را رهایی ده. اولیاء‌الله از این طرف و در این دنیا برای پند و اندرز مردم می‌کوشند و چنان‌چه مردم گوش به نصیحت آنان نسپارند، روی به درگاه الهی می‌کنند و چنین عرضه می‌دارند: خداوندا، درِ رحمت را به روی بندگانت مبند و مسدود نکن. «رحمت جزوی»، یعنی رحم و دلسوری یا مهربانی در مسائل محدود این عالم که در همه مردم هست. «رحمت کلی» لطف منبعث از لطف حق است که مردم کامل و صاحب همت دارای آن هستند. «هُمّام» جمع هام به معنای صاحب همّت است. مولانا می‌گوید: رحمت این جهان انسان کامل، به رحمت کلی حق پیوسته و رحمت بی‌پایانی شده است که در سیر الی‌الله دیگران را هدایت می‌کند. «سبل» جمع سبیل به معنای راه‌هاست. «رحمت جزوی» خطاب به همه‌ی کسانی است که مهربانی و رحمتی دارند. مولانا می‌گوید: انسانی که رحمت کلی را نشناخته و به آن نپیوسته است، هر آب‌گیری را دریا می‌بیند و چون راه دریای حقیقت را نمی‌داند، نه خود به آن راه می‌یابد و نه می‌تواند دیگران را به آن هدایت کند. تا هنگامی که راه دریا را نیافته است، اگر دیگران را به سوی حق دعوت کند، تقلید است، نه دعوت حقیقی، زیرا هنوز حقایق را عیان ندیده و پروردگار به او الهامی نکرده و مورد تأیید پروردگار نیست.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.