نویسنده: محمدرضا افضلی
سیر مرداناند در عالم مدد *** آن زمان کافغان مظلومان رسد
بانگ مظلومان ز هر جا بشنوند *** آن طرف چون رحمت حق میدوند
آن ستونهای خللهای جهان *** آن طبیبان مرضهای نهان
محض مهر و داوری و رحمتاند *** همچو حق بیعلت و بیرشوتاند
مهربانی شد شکار شیرمرد *** در جهان دارو نجوید غیر درد
هر کجا دردی دوا آن جا رود *** هر کجا پستیست آب آن جا دود
تنها مردان حق در این جهان، دلاوران و شیرمردانی هستند که هر گاه ستمدیدگان، فریاد یاری برکشند به یاری آنان ستاباند. و همانند رحمت حق تعالی بدان سو میدوند. مردان حق، هم چون ستونهایی برای دنیای رو به ویرانی و طبیب بیماریهای پنهان هستند. آنان سراپا محبت و دادرسی و عدالتاند و مانند حق تعالی، رحمت و لطفشان بیشائبه و بدون علت است. سبب یاری به دیگران را، اندوه و بیچارگی ستمدیده میدانند و بس. شیرمردان همانند دارویی هستند که خود در پی درد میروند و آن را درمان میکنند.
ای بسا دانش که اندر سر دود *** تا شود سرور بدان خود سر رود
سر نخواهی که رود تو پای باش *** در پناه قطب صاحب رأی باش
گرچه شاهی خویش فوق او مبین *** گرچه شهدی جز نبات او مچین
فکر تو نقش است و فکر اوست جان *** نقد تو قلب است و نقد اوست کان
او توی خود را بجو در اوی او *** کو و کو گو فاخته شو سوی او
ور نخواهی خدمت ابناء جنس *** در دهان اژدهایی همچو خرس
بوکه استادی رهاند مر تو را *** وز خطر بیرون کشاند مر تو را
«دانش» در این جا همان دانش ناقص و گمراه کننده است که سر را بر باد میدهد. به طور کلی «قطب صاحب رأی»، یعنی انسان صاحبنظر و آگاه، اما در اصطلاح صوفیان به بالاترین فرد اولیای خدا اطلاق میشود. مولانا میگوید: مردان حق و انسان کامل بر همهی جریانهای هستی احاطه دارند و مریدان در هر مرتبهای که باشند باز از او کمترند. «جز نبات او مچین»، یعنی فقط از او بهره بگیر و به او امید داشته باش. «نقد تو قلب است»، یعنی دانش ناقص مرید، مانند سکهی قلابی است و درمقابل آگاهی مرشد مانند طلاست. مولانا میگوید: کمال تو از طریق ارشاد و همت پیر حاصل می شود. «ابنای جنس» به معنای هم نوعان است. پیر هم یکی از ابنای جنس است و خدمت او قبول هدایت و ارشاد اوست.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول
بانگ مظلومان ز هر جا بشنوند *** آن طرف چون رحمت حق میدوند
آن ستونهای خللهای جهان *** آن طبیبان مرضهای نهان
محض مهر و داوری و رحمتاند *** همچو حق بیعلت و بیرشوتاند
مهربانی شد شکار شیرمرد *** در جهان دارو نجوید غیر درد
هر کجا دردی دوا آن جا رود *** هر کجا پستیست آب آن جا دود
تنها مردان حق در این جهان، دلاوران و شیرمردانی هستند که هر گاه ستمدیدگان، فریاد یاری برکشند به یاری آنان ستاباند. و همانند رحمت حق تعالی بدان سو میدوند. مردان حق، هم چون ستونهایی برای دنیای رو به ویرانی و طبیب بیماریهای پنهان هستند. آنان سراپا محبت و دادرسی و عدالتاند و مانند حق تعالی، رحمت و لطفشان بیشائبه و بدون علت است. سبب یاری به دیگران را، اندوه و بیچارگی ستمدیده میدانند و بس. شیرمردان همانند دارویی هستند که خود در پی درد میروند و آن را درمان میکنند.
ای بسا دانش که اندر سر دود *** تا شود سرور بدان خود سر رود
سر نخواهی که رود تو پای باش *** در پناه قطب صاحب رأی باش
گرچه شاهی خویش فوق او مبین *** گرچه شهدی جز نبات او مچین
فکر تو نقش است و فکر اوست جان *** نقد تو قلب است و نقد اوست کان
او توی خود را بجو در اوی او *** کو و کو گو فاخته شو سوی او
ور نخواهی خدمت ابناء جنس *** در دهان اژدهایی همچو خرس
بوکه استادی رهاند مر تو را *** وز خطر بیرون کشاند مر تو را
«دانش» در این جا همان دانش ناقص و گمراه کننده است که سر را بر باد میدهد. به طور کلی «قطب صاحب رأی»، یعنی انسان صاحبنظر و آگاه، اما در اصطلاح صوفیان به بالاترین فرد اولیای خدا اطلاق میشود. مولانا میگوید: مردان حق و انسان کامل بر همهی جریانهای هستی احاطه دارند و مریدان در هر مرتبهای که باشند باز از او کمترند. «جز نبات او مچین»، یعنی فقط از او بهره بگیر و به او امید داشته باش. «نقد تو قلب است»، یعنی دانش ناقص مرید، مانند سکهی قلابی است و درمقابل آگاهی مرشد مانند طلاست. مولانا میگوید: کمال تو از طریق ارشاد و همت پیر حاصل می شود. «ابنای جنس» به معنای هم نوعان است. پیر هم یکی از ابنای جنس است و خدمت او قبول هدایت و ارشاد اوست.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی، قم: مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، چاپ اول