گردآوری و تنظیم: رسول سعادتمند
قدر این سیّد را بدانید
آیتالله صادق خلخالی:
یک روز تابستان در خیابان پامنار تهران در منزل آقای کاشانی (آیتالله کاشانی) بودم، آقای کاشانی میگفت: قدر این سیّد را بدانید که این سیّد شما را نجات میدهد. بیسوادها قدر این سیّد را بدانید!ما هم که در آن موقع جوان و پر جنبوجوش بودیم، با فداییان اسلام رابطه داشتیم؛ اما امام تظاهر به ارتباط نمیکردند. (1)
این اعجوبه را از کجا پیدا کردی؟
خانم خدیجه ثقفی (همسر امام):
امام به آقای کاشانی ارادت داشت. ابتدا وقتی آقا برای ازدواج آمدند تهران و هشت روزی منزل آقا جانم اقامت کردند، آقای کاشانی هم آمده بود و همدیگر را دیده بودند؛ برای اینکه خانه آقای کاشانی و آقا جانم در یک کوچه بود و با هم رفیق بودند. در همانجا آقای کاشانی به آقاجانم گفته بود: «این اعجوبه را از کجا پیدا کردی؟» (2)من از نزدیک ایشان را میشناختم
امام:
ما در زمان خودمان هم آقای کاشانی را دیدیم. آقای کاشانی از جوانی در نجف بودند و یک روحانی مبارز بودند. مبارزه با استعمار، آن وقت البته انگلستان بود مبارزه با او. در ایران هم که آمدند تمام زندگیشان صرف همین معنا شد و من از نزدیک ایشان را میشناختم. در یک وقت وضع ایشان طوری شد که وقتی که از منزل میخواست حرکت کند فرض کنید بیایند به مسجد شاه، مسجد شاه مطلع میشد، در نظر داشتند، اعلام میشد، این طور بود وضع ایشان. بعدش دیدند که اگر یک روحانی در میدان باشد لابد اسلام را در کار میآورد، این حتمی است و همین طور هم بود. از این جهت شروع کردند به جوسازی. آن طور جوسازی کردند که یک سگی را عینک به آن زدند – و آن طور که من شنیدم – عینک زدند و از طرف مجلس آوردند این طرف و اسم آیتالله. و من خودم در یک مجلسی بودم که مرحوم آقای کاشانی وارد شد در آن مجلس، مجلس روضه بود، هیچ کس پا نشد. من پاشدم و یکی از علمای تهران که الآن هم هستند و من جا دادم به ایشان – جا هم ندادند. این جو را درست کرده بودند برای آقای کاشانی که دیگر از منزلش نمیتوانست بیرون بیاید، در یک اتاقی محبوس بود در منزلش طوری که نمیتوانست بیرون بیاید. چند دفعه هم گرفتند چه کردند. آنجا هم شکست دادند، مسلمین را شکست دادند. (3)باید آقای کاشانی را تأیید کرد
آیتالله محمد واعظزاده خراسانی:
در سال 1327 من به اتفاق رفقای طلبه، برای زیارت به قم رفتم. یک شب به ملاقات آیتالله بروجردی در منزلشان رفتیم. جلسهی استفتا بود و عدهای هم بودند. دست ایشان را بوسیدیم و پایین اتاق نشستیم، در آن جلسه یک مسألهی سیاسی مطرح شده بود و آن مسأله این بود که یکی از رؤسای دانشگاه اعلام کرده بود که دانشگاه باید مستقل باشد و نباید هیچ چیز را بر آن تحمیل کنند، نه دین را و نه سیاست را. در تهران مرحوم آیتالله کاشانی این مسأله را دنبال میکرد تا آن شخص تعقیب شود. شرح این جریان به قم رسیده بود. در آن مجلس از جمله کسانی که اصرار داشتند آیتالله بروجردی باید در این کارها دخالت کنند، امام بودند. مثل اینکه آیتالله بروجردی از جهاتی در این موارد تأمل میکردند؛ ولی امام میگفتند: «باید ایتالله کاشانی را که در کار است، یاری و تأیید کرد.» همان موقع معلوم بود که ایشان در این مسائل نظر دارند و حتی اصرار دارند که آیتالله بروجردی را هم وادار کنند علیه کارهای دستگاه موضع بگیرند. این مسأله بعداً در حوزهی قم به صورت یک مسألهی عمومی حوزه درآمد. (4)درس خود را تعطیل کردند
آیتالله یوسف صانعی:
مرحوم آیتالله کاشانی را به خاطر درگیریها و مخالفتهایی که با مصدق داشت از شخصیت اجتماعی انداختند. ایشان مریض شدند و تنها کسی که از قم به عیادت آیتالله کاشانی رفت امام بود. به این خاطر حوزهی درس اصول امام تعطیل شد.آن روز صبح امام درس فقهشان را دادند؛ ولی درس اصول به خاطر رفتن ایشان به عیادت مرحوم کاشانی تعطیل شد. این حرکت امام زمانی بود که برای مرحوم آقای کاشانی سرودهای مبتذل میخواندند و مرحوم کاشانی را در روزنامهها با سرودها و شعرهای مبتذل هتک میکردند.
امام که در آن زمان دارای شخصیت علمی و شخصیت اجتماعی (البته شخصیت علمی در حوزههای علمیه و شخصیت اجتماعی در نزد خواص) بودند برای عیادت مرحوم آیتالله کاشانی به تهران رفتند. دلیلی و شاهدی از این زندهتر نمیشود پیدا کرد که امام به همهی جهات عنایت دارند؛ یعنی امام نمیروند به دیدن آیتالله کاشانی به عنوان یک مسلمانی که بخواهد از یک بیمار عیادت کند، و به دیدن آیتالله کاشانی به عنوان یک روحانی هم نرفتند، که روحانیون زیادی مریض میشدند و بنا نبود که امام به دیدن آنها بروند. امام وقت خودشان را صرف واجب میکردند. تشییع جنازه معمولاً نمیآمدند. امام دنبال کار دیگر و هدف دیگری بودند. اینجاست که میروند عیادت آیتالله کاشانی و مخصوصاً درسشان را هم تطعیل میکنند. (5)
دو روز فاتحه گرفتند
آیتالله غلامرضا رضوانی:
امام پس از رحلت آیتالله کاشانی به مناسبت تعظیم مقام ایشان دو روز مجلس فاتحه در مسجد اعظم گرفتند و خودشان هم در آن مجلس شرکت فرمودند. (6)اسلام، دین سیاسی است
حسنین هیکل (روزنامهنگار مشهور مصری و سردبیر الاهرام):این توسعه عظیم جنبش از کجا ناشی میشود؟
این قدرت، ناشی از اسلام است. در زمان کاشانی – مصدق، اصل سیاست بود. جنبههای سیاسی جنبش قوی بود. در زمان کاشانی، هم به وی نوشتم و هم گفتم، که باید جنبههای دینی را توجه کنید. نتوانستند و یا نخواستند. ایشان به جای تقویت جنبههای دینی و به جای آنکه جهات دینی را به جهات سیاسی غلبه بدهند، خودشان سیاسی شدند؛ رئیس مجلس شدند، که اشتباه بود. (7)
پینوشتها
1. همان، ص 10.
2. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 5، ص 10.
3. صحیفهی امام، ج 18، ص 248 – 249.
4. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 5، ص 11 – 12.
5. همان، ص 12.
6. همان، ص 13.
7. صحیفهی امام، ج 5، ص 268.
سعادتمند، رسول؛ (1389)، درسهایی از امام: یاد یاران؛ قم: انتشارات تسنیم، چاپ اول