درسی که امام خمینی (ره) از سید الشهداء (ع) آموخت

پس از رحلت پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم وقتی حکومت به دست انسان‏های نالایق افتاد، فرهنگ اصیل اسلامی به تدریج از فضای جامعه برچیده شد. ارزش‏های والای انسانی یکی پس از دیگری به ورطه فراموشی سپرده شد و دگرگون گردید. تبعیض نژادی، قومیت‏گرایی درتقسیم بیت‏المال و انتصاب‏های غیرمعقول در توزیع قدرت و مسئولیت‏ها، شیوع یافت.1
يکشنبه، 8 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
درسی که امام خمینی (ره) از سید الشهداء (ع) آموخت
درسی که امام خمینی (رحمت الله علیه) از سید الشهداء (سلام الله علیه) آموخت
 

نویسنده: عبد الرحیم موگهی

اشاره

پس از رحلت پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم وقتی حکومت به دست انسان‏های نالایق افتاد، فرهنگ اصیل اسلامی به تدریج از فضای جامعه برچیده شد. ارزش‏های والای انسانی یکی پس از دیگری به ورطه فراموشی سپرده شد و دگرگون گردید. تبعیض نژادی، قومیت‏گرایی درتقسیم بیت‏المال و انتصاب‏های غیرمعقول در توزیع قدرت و مسئولیت‏ها، شیوع یافت.1
فاصله طبقاتی در عرصه‏های اقتصادی، که ارمغان دوران جاهلیت بود، دوباره در میان مسلمانان رواج یافت و روح و جان و رمق جامعه را گرفت. مردان حماسه‏ساز و جهادگر به سوی سست عنصری و بی‏تفاوتی سوق داده شدند؛ به طوری که در مدت حکومت پنج ساله امام علی علیه‏السلام ، به یاری آن حضرت برنخاستند و به ارزش‏های جاهلی رو آورده و پشت به امام معصوم، حرکت انحرافی خود را ادامه دادند.
بعد از شهادت امام علی علیه‏السلام مرکز حکومت اسلامی از مدینه و کوفه به شام انتقال یافت و در زمان معاویه و پسرش یزید، فساد و تباهی در سرزمین‏های اسلامی به اوج خود رسید. در این هنگام، امام حسین علیه‏السلام چون اوضاع سیاسی و اجتماعی اسلام را این‏گونه آشفته و مضطرب دید، قیام بر ضدّ حکومت شیطانی را آغاز کرد. آن حضرت در این راه هرگز از ملامت وتوجیه مصلحت‏اندیشان و مداراگران تردیدی به دل راه نداد؛ تا پای جانِ خود و یارانش در این وادی ماند و با حماسه‏ای تاریخی، اساس حکومت یزیدی را به یک باره ویران ساخت.
در طول تاریخ بشر، انسان‏های بسیاری، از مکتب حماسی اباعبداللّه الحسین علیه‏السلام سرمشق گرفتند و برضدّ ظلم و جور و طاغوت‏های زمان قیام کردند و تا مرحله بذل جان و شهادت، از حیثیت، شرف، استقلال، دین، مذهب و فرهنگ خویش دفاع نمودند که تحقیق و تفحّص پیرامون هریک، مجال دیگری می‏طلبد.
در این نوشتار، سعی بر این است تا به بخشی از این تأثیرگذاری که در انقلاب اسلامی ایران نمود یافت و چگونگی تأثیرپذیری حضرت امام خمینی قدس‏سره از نهضت اباعبداللّه الحسین علیه‏السلام اشاره شود و این موضوع در حدّ توان، مورد بررسی و مقایسه اجمالی قرار گیرد.

1. سازش ناپذیری

قال الحسین علیه‏السلام لولید بن عقبه:
«انّا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و بنا فتح اللّه و بنا ختم اللّه. و یزید رجل فاسق، شارب الخمر، قاتل النفس المحرمة، معلن بالفسق و مثلی لایبایع بمثله».2
هنگامی که یزید به جانشینی پدرش معاویه بر مسند قدرت قرار گرفت، فرمانروای مدینه را مأمور کرد تا از امام حسین علیه‏السلام بیعت گیرد. آن امام همام وقتی پیام یزید را دریافت، خطاب به ولید (فرمانروای مدینه) نخست مقام و منزلت خود و خاندان و اهل بیت علیهم‏السلام را یادآوری کرد؛ سپس به ویژگی‏های نابهنجار یزید مانند: عصیان، سرکشی، می‏گساری، آدم‏کشی و ترویج فساد در جامعه اشاره نموده و فرمودند:
«هرگز شخصی مانند من نمی‏تواند از کسی مثل یزید پیروی کرده و با او بیعت بکند.»
اماماز این لحظه مبارزه آشکار خود را با حکومت طاغوتی آغاز کرد.
پس از چهارده قرن، حضرت امام خمینی علیه‏السلام که یکی از فرزندان همین خاندان بود، چون تمام آن اوصاف و خصوصیات اخلاقی یزید را در عملکرد و قوانین حکومت‏های غرب و شرق به طور پیچیده و گسترده مشاهده نمود و رژیم شاه را هم نوکر حلقه به گوش و عامل اجرای سیاست‏های شیطانی غرب در ایران و منطقه دید، همانند جدّش اباعبداللّه الحسین علیه‏السلام زندگی در این سیستم و رژیم را بر خود و دیگران روا ندانست و برای مبارزه با همه آنها، شور حسینی را در جامعه به پا کرد.
او در نخستین روزهای نهضت، ضمن سخنرانی‏ها و بیانیه‏های متعدد، جنایت‏های آمریکا، اسرائیل و رژیم حاکم بر ایران را نسبت به اسلام برای مردم تشریح کرد و با استناد به جمله معروف امام حسین علیه‏السلام که می‏فرماید: «انّی لا اری الموت الاّسعادة و لا الحیوة مع الظالمین الاّ بَرَما»،3 تکلیف مردم، علما و حوزه‏های علمیه را در قبال این جنایت‏ها تبیین کردند. ایشان با الهام از همین مکتب رهایی‏بخش و بویژه جمله مورد بحث «و مثلی لایبایع بمثله»، در طول نهضت و در موارد مختلف چنین می‏فرمودند:
الف: «... برای من جای شبهه نیست که سکوت در مقابل دستگاه جبّار، علاوه بر هدم اسلام و مذهب تشیّع، نابودی با ننگ است. امروز مسلمین و خصوص علماء اعلام در مقابل خدای تبارک و تعالی مسئولیت بزرگی دارند. من برای چند روز زندگی با عار و ننگ، ارزشی قائل نیستم...».4
ب: «... خمینی را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد کرد... من از آن آخوندها نیستم که در این‏جا بنشینم و تسبیح دست بگیرم. من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم. پایگاه استقلال اسلامی این‏جاست. باید این مملکت را از این گرفتاری‏ها نجات داد...».5
ج: «... آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هردو بدتر. همه از هم بدتر و همه از هم پلیدتر. اما امروز سروکار ما با این خبیث‏هاست؛ با آمریکاست...6 دنیا بداند که هر گرفتاری که ملت ایران و ملل مسلمین دارند، از اجانب است، از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمریکا خصوصاً متنفر است...».7
د: «... من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نموده‏ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم. قدرت‏ها و ابرقدرت‏ها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی یکه و تنها هم بماند، به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت‏پرستی است، ادامه می‏دهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنه‏های مغضوبِ دیکتاتورها، خواب راحت را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگانی که به ستم و ظلم خویشتن اصرار می‏نمایند، سلب خواهد کرد...».8
ه: «... من بارها گفته‏ام رابطه ایران و آمریکا، رابطه گرگ و میش است و هرگز بین آن دو آشتی نیست...9 ما تا آخر ایستاده‏ایم و با آمریکا رابطه برقرار نخواهیم کرد؛ مگر این که دست از ظلم بردارد...».10
قال الحسین علیه‏السلام :
«اَلا و انَّ الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین، بین السّلّة و الذّلّة و هیهات منّا الذّلّة یأبی اللّه ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و...».11
امام حسین علیه‏السلام چون وظیفه خود را مبارزه و قیام تشخیص داد، از این رو برای ادامه نهضت و سازمان‏دهی آن، از مدینه خارج شد. در این هنگام برخی از مشاهیر و اصحاب از روی مصلحت‏اندیشی، خیرخواهی و احیاناً خودباختگی، آن حضرت را به سکوت و مدارا دعوت کردند و یا آن که جهت رهایی از ظلم و ستم بنی‏امیه، از امام خواستند به سرزمین یمن مهاجرت کند. اباعبداللّه علیه‏السلام نیز مناسب حال هریک، جوابی فرموده و خروج و قیام، جهاد در راه خدا، دفاع از حریم اسلام و مبارزه با طاغوت را بر همه آنها ترجیح داد. حتی در روز عاشورا طی خطابه‏ای، برای چندمین بار بر این امر به عنوان یک اصل و ارزش، تأکید کرد و فرمود:
«بدانید و آگاه باشید! این حرام‏زاده، پسر حرام‏زاده مرا بر سر دو راهی قرار داده است: یا به مبارزه برخیزم و به فوز عظیم شهادت نایل آیم و یا با سکوت خود، ذلّت و خواری را برگزینم. اما ذلّت و خواری، از ما دور است و خدا و رسولش و مؤمنان، آن را سزاوار ما نمی‏دانند».
سپس آن حضرت تا مرحله شهادت به نهضت خود ادامه داد و درس آزادگی، رشادت و پایداری در برابر ظلم، کفر و شرک را برای امت اسلامی و همه انسان‏ها از خود به ودیعه گذاشت.
شبیه این اتفاق در انقلاب اسلامی برای حضرت امام خمینی قدس‏سره هم رخ داد. او چون حرکت حماسی خود را بر ضدّ رژیم دست نشانده اجانب شروع کرد، افراد و شخصیت‏های مختلف از روی حسن نیّت و ساده‏اندیشی و با این قبیل تصورات که «شاه، شیعه است»؛ «اگر شاه برود، مملکت کمونیستی می‏شود»؛ «با مشت خالی نمی‏توان جلوی توپ و تانک ایستاد»؛ «شاه بماند و سلطنت بکند نه حکومت» و... سعی داشتند ایشان را از ادامه مبارزه باز بدارند. همچنین از جانب عوامل ساواک و ایادی مختلف رژیم ترفندها و تلاش‏های پیگیری در این باره انجام پذیرفت؛12 ولی هیچ کدام سودی نبخشید. حضرت امام خمینی علیه‏السلام در فروردین 1341 ضمن بیانات مهمی، رژیم پهلوی را خونخوارتر از مغول معرفی نمود و با اعلام خطر جدّی، سکوت علما در برابر جنایت‏های شاه را، همراهی با دستگاه جبّار دانست؛13 چنان که مقاومت یک ساله او منجر به فاجعه مدرسه فیضیه در فروردین 1342 گردید که رژیم می‏خواست با این جنایت تاریخی، در محافل حوزوی ترس ایجاد کند و مردم و علما را به عقب نشینی وادارد. اما امام خمینی قدس‏سره با سخنرانی‏ها و بیانیه‏های آتشین، اقشار مختلف مردم را در صحنه مبارزه نگاه داشت و همه را به مقاومت و سلحشوری دعوت کرد. او در یکی از نامه‏های خود به برخی از آقایان، خطاب به مزدوران شاه چنین نوشت:
«... من اکنون قلب خود را برای سرنیزه‏های مأمورین شما حاضر کردم؛ ولی برای قبول زورگویی‏ها و خضوع در مقابل جبّارهای شما، حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا احکام خدا را در هر موقع مناسبی، بیان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را برملا می‏کنم...».14
در همین ایام که فضای اختناق و سرکوب بر کشور حاکم بود، یکی از مراجع بزرگ نجف با ارسال نامه‏ای از امام خمینی قدس‏سره و سایر مراجع و علما درخواست کرد تا از ایران خارج شده و به نجف اشرف هجرت نمایند و در جوار حرم امام علی علیه‏السلام به تدریس، تحقیق و زندگی آرام بسنده کنند؛ اما امام خمینی قدس‏سره در بخشی از جواب آن نامه، ضمن تشکر از ایشان، چنین مرقوم فرمودند:
«... ما می‏دانیم با هجرت مراجع و علمای اعلام ـ اعلی‏اللّه کلمتهم‏ـ مرکز بزرگ تشیّع در پرتگاه هلاکت افتاده و به دامن کفر و زندقه کشیده خواهد شد... که ما از آن بیمناکیم. ما عجالتاً در این آتش سوزان به سر برده و با خطرهای جانی صبر نموده، از حقوق اسلام و مسلمین و از حریم قرآن و استقلال مملکت اسلام دفاع می‏کنیم و... ما تکلیف الهی خود را ان شاء اللّه ادا خواهیم کرد و به «اِحْدَی الْحُسْنَیَین» نایل خواهیم شد؛ یا قطع دست خائنین از حریم اسلام و قرآن کریم و یا جوار رحمت حق ـ جلّ و علا ـ انّی لا اری الموت الاّسعادة ولا الحیوة مع الظالمین الاّ برما...».15
پس از حماسه جاویدان 15 خرداد 42 و مخالفت با قرارداد ننگین «کاپیتولاسیون» در 4 آبان 43، مزدوران رژیم در هر دو مرحله، معظّم‏له را شبانه از منزلشان در قم ربودند و در تهران و در مکان‏های مختلف زندانی کردند؛ سپس به ترکیه و از آن‏جا به عراق تبعید نمودند. امام خمینی قدس‏سره در طول اقامت اجباری در نجف، بدون آن که کوچک‏ترین کُرنشی به سردمداران حزب بعث از خود نشان بدهد، سرافرازانه به تدریس، تحقیق و تربیت شاگردان برجسته پرداخت و در مواقع لزوم با سخنرانی و صدور بیانیه و ارسال پیام‏هایی، به نهضت تاریخی خود ادامه داد. در مهر ماه 1357، انقلاب اسلامی ایران با رهبری و هدایت‏های قاطعانه امام خمینی قدس‏سره به مرحله سرنوشت سازی رسید؛ چنان که دشمنان احساس خطر کردند. در این هنگام رژیم بعثی عراق به دستور و فشار رژیم شاه و با راهنمایی آمریکا، رهبر کبیر انقلاب را بر سر دو راهی سکوت و سلامتی یا خروج و در به دری قرار داد. امام امت به تأسّی از جدّش اباعبداللّه الحسین علیه‏السلام یک لحظه هم این ذلّت را تحمّل نکرد و تصمیم به خروج و قیام گرفت و در جواب مأموران امنیتی عراق فرمود:
«... اگر شما مسئولیت‏هایی در قبال ایران دارید، من نیز به نوبه خود در برابر اسلام و ملت ایران مسئول هستم و ناگزیرم وظیفه‏ای را که خداوند برایم تعیین کرده است و آن را یکی از تکالیف معنوی خود می‏دانم، انجام دهم...».16
سپس راهی مرز کویت شد. چون دولت کویت از ورود معظّم‏له به آن کشور ممانعت کرد، به طور موقت به کشور فرانسه مهاجرت کرد و در آن‏جا طی مصاحبه‏ای، علّت خروج خود از نجف را، چنین بیان داشت:
«... اگر من در نجف می‏ماندم، خود را گناهکار احساس می‏کردم. برای من غیرممکن است که بی‏تفاوت بمانم...17 اگر نگذارند در این جا (پاریس) فعالیت سیاسی خود را ادامه دهم، فرودگاه به فرودگاه سفر خواهم کرد و در آن‏جا خواسته‏های خود را بیان خواهم کرد...».18
ایشان در بخشی از پیام‏های خود به ملت ایران، طلاب، دانش‏آموزان و دانشجویان سراسر کشور ضمن تأکید بر ادامه نهضت و ارائه رهنمودهای مهم، علت هجرت خود به پاریس را چنین بیان فرمودند:
«... اکنون که من به ناچار باید ترک جوار مولی امیرالمؤمنین علیه‏السلام را نمایم و در کشورهای اسلامی دست خود را برای خدمت به شما ملت محروم، که مورد هجوم همه جانبه اجانب و وابستگان به آنان هستید، باز نمی‏بینم و از ورود به کویت با داشتن اجازه، ممانعت نموده‏اند، به سوی فرانسه پرواز می‏کنم. پیش من مکان معینی مطرح نیست؛ عمل به تکلیف الهی مطرح است؛ مصالح عالیه اسلام و مسلمین مطرح است...».19
«... دوستان عزیز! فشار شاه موجب شد که نتوانم به فعالیت اسلامی خود که تکلیف الهی است، ادامه دهم و تصمیم گرفتم به یکی از کشورهای اسلامی مهاجرت نمایم. کویت با داشتن گذرنامه و اجازه ورود، حتی عبور از شهر تا فرودگاه را برای خود خطرناک خواند. فعلاً عازم پاریس شدم تا با تمام مشکلات به وظیفه دینی خود که خدمت به کشور اسلامی و مردم محروم وطنم است، موفق گردم...».20
قال الحسین علیه‏السلام لمحمّد حنفیّة:
«انّی لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فی اُمَّةِ جَدّی. اُریدُ اَنْ آمِرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهی عَنِ المُنْکَرِ وَ اَسیرَ بِسیرَةِ جَدّی وَ اَبی علیّ بن ابی‏طالب علیهماالسلام ».21
امام سوم شیعیان در وصیتی به برادرش محمد حنفیّه، اهداف و انگیزه‏های قیام عاشورا را در سه موضوع خلاصه کرد:
1 ـ اصلاح در میان امت.
2 ـ اجرای امر به معروف و نهی از منکر.
3 ـ نشر فرهنگ و سیره پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و امام علی علیه‏السلام .

آن حضرت به خوبی می‏دانست که هیچ یک از موارد فوق با وجود حاکمیت جور و ستم، امکان‏پذیر نیست؛ لذا نخست مبارزه با سردمدارانِ یزید را در سرلوحه برنامه‏های اصلاحی و مبارزاتی خویش قرار داد تا با سرنگونی آن و تشکیل یک حاکمیت الهی، زمینه را برای تحقّق کامل آن سه اصل مهم آماده سازد. و اصولاً می‏توان دریافت که یکی از سیره‏ها و سنّت‏های مهم و اصیل در میان انبیا، همین مبارزه با طاغوتیان و تبهکاران است و این مطلب، خود یکی از مصادیق بارز امر به معروف و نهی از منکر نیز به شمار می‏آید و با وجود یک حاکم جائر هرگز نمی‏توان زمینه‏ای برای اصلاح جامعه تصور کرد. بنابراین، امام حسین علیه‏السلام در این حرکت حماسی به هر سه موضوع عینیّت بخشید: هم به سیره و سنت انبیا و جدّ بزرگوار و پدرش عمل کرد؛ هم آمر به معروف و ناهی از منکر در بُعد حکومتی و اجتماعی شد و هم این که، یک نوع اصلاحِ عمیق و اساسی در جامعه به وجود آورد.
در اوایل دهه چهل (1341)، زمانی که سیره انبیا کلاًّ در ایران و جهان به دست فراموشی سپرده شده بود، «امر به معروف و نهی از منکر» تنها در بُعد فردی و اغلب در موارد کم اهمیت، به کار گرفته می‏شد و لذا اصلاح جامعه هم کاری بس دشوار، بلکه محال جلوه می‏نمود. حضرت امام خمینی قدس‏سره به پیروی از مکتب اباعبداللّه الحسین علیه‏السلام به جنگ با طاغوت‏های عصر برخاست و پرچم مبارزه با کفر و شرک جهانی را بر دوش گرفت. این، در حالی بود که در فضای آن ایام، دخالت در این گونه مسائل، خلاف شأن یک روحانی تلقّی می‏شد و جرأت و شهامت افزون می‏طلبید. البته اگر هم کسان اندکی احساس مسئولیت نموده و فعالیت‏های سیاسی انجام می‏دادند و اعتقاد به مبارزه داشتند، تنها به اظهار تأسّف و نصیحت به دولت بسنده می‏کردند یا نهایتاً خواستار «عمل به قانون اساسی و انتخابات آزاد»22 می‏شدند و هرگز با رژیم و شخص شاه درگیر نمی‏شدند!
ولی حضرت امام خمینی قدس‏سره منشأ همه گرفتاری‏ها را رژیم سلطنتی، شخص شاه و دولت‏های آمریکا، شوروی و اسرائیل دانست23 و اعلام کرد:
«با وجود رژیم شاه و ایادی بیگانگان در ایران، عمل به قانون اساسی امکان‏پذیر نیست و انتخابات هم هرگز آزاد نخواهد شد.»24
رهبر کبیر انقلاب در اغلب سخنرانی‏ها و بیانیه‏های خود به این مهم تأکید کرد تا این که به پشتیبانی اقشار مختلف مردم، رژیم شاه را سرنگون ساخت و اُبّهت ساختگی دولت‏های جهانخوار را ـ که در اذهان و تار و پود مردم به منزله یک کابوس وحشتناک جلوه‏گر بود ـ درهم شکست و جرأت و شهامت و قدرت ایستادگی در مقابل مستکبران را به مستضعفان عالم آموخت. ایشان با این حرکت حماسی، هم جامعه بشری، بویژه مسلمانان را به اصلاح و بازگشت به خویشتن فراخواند، هم امر به معروف و نهی از منکر را در سطح بین المللی زنده کرد و گسترش داد و هم به سیره انبیا و ائمه معصومین علیهم‏السلام عمل نمود.
به علاوه در آن ایام، اغلب کسانی که می‏خواستند با فساد مبارزه کنند، همواره از ریشه آن غفلت ورزیده و تنها با شاخ و برگ‏های فساد درگیر می‏شدند و طبیعتاً این روند، ناخواسته به تقویت ریشه می‏انجامید و به منزله «آب در هاون کوبیدن» بود. مانند: مبارزه با افراد معمولیِ بهائیت ـ که اغلب به خاطر فقر مالی به آن فرقه گمراه روی آورده بودندـ و یا درگیر شدن با رانندگان اتوبوس و تاکسی برسر پخش موسیقی مبتذل و امثال آن؛ در حالی که بنیان‏گذار اصلی بهائیت و تولید کننده ترانه‏های مبتذل در ایران، خود رژیم شاه و نخست‏وزیرش امیرعباس هویدا بود که هیچ کس با آنها کاری نداشت! اگر این روند ادامه می‏یافت، نه تنها فساد و تباهی از بین نمی‏رفت، بلکه روز به روز بر وسعت و عمق آن افزوده می‏شد. در این هنگام حضرت امام خمینی قدس‏سره حرکت ریشه‏ای خود را آغاز کرد و همگان را به ریشه‏های فساد و گمراهی متوجه ساخته و در موارد گوناگون می‏فرمودند:
«... مطالعه باید بکنیم ببینیم ما تکلیفمان چیست؟ قرآن به ما چه گفته؟ باید چه بکنیم؟ هی ما قرآن را خوانده‏ایم که فرعون کذا و کذا، موسی کذا و کذا، تدبر نکردیم که خوب، آن چیزی که گفته، برای چه گفته؟ برای این که تو هم مثل موسی باشی نسبت به فرعون عصرت. تو هم عصایت را بردار مخالفت کن با این مردک...».25
«... آن وقتی که پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در حجاز بودند... ابوسفیان و امثال اینها، اینها نظیر حکّام و سلاطین بودند و دارای همه چیز بودند و پیغمبر اسلام با آنها در افتاد... جلوتر بروید حضرت موسی عصایش را برداشت با فرعون، با سلطان ـ عرض می‏کنم ـ مصر با او در افتاد نه این که از قِبَل سلطان مصر مردم را خواب کرد. مردم را با همین عصا و با همین تبلیغات بر ضدّ سلطان عصر خویش شوراند...».26
«... علمای اسلام، پیغمبر اسلام، ائمه اسلام همیشه مخالفت با این سلاطین عصر خودشان کرده‏اند...».27
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، حضرت امام خمینی قدس‏سره همچنان این روند کارساز و تفکّر طاغوت برانداز خویش را ادامه داد و مردم جهان و بخصوص مسلمانان را بر ضدّ استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا فراخواند. چنان‏که معظّم له در یکی از پیام‏های خود به مناسبت سالگرد کشتار خونین حجّاج در مکه، چنین می‏نویسد:
«... من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام می‏کنم اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همه دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی تمامِ آنان از پای نخواهیم نشست؛ یا همه آزاد می‏شویم و یا به آزادی بزرگ‏تری که شهادت است، می‏رسیم و...».28
«... البته ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین المللی اسلامی‏مان بارها اعلام نموده‏ایم که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم؛ حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را، توسعه‏طلبی و تفکّر تشکیل امپراطوری بزرگ می‏گذارند، از آن باکی نداریم و استقبال می‏کنیم. ما درصدد خشکانیدن ریشه‏های فاسد صهیونیزم، سرمایه داری و کمونیزم در جهان هستیم، ما تصمیم گرفته‏ایم به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظام‏هایی را که بر این سه پایه استوار گردیده‏اند، نابود کنیم و نظام اسلام رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را در جهان استکبار ترویج نماییم و دیر یا زود، ملت‏های دربند شاهد آن خواهند بود.
ما با تمام وجود از گسترش باج خواهی و مصونیت کارگزاران آمریکایی ـ حتی اگر با مبارزه قهرآمیز هم شده باشد ـ جلوگیری می‏کنیم، ان شاء اللّه ما نخواهیم گذاشت از کعبه و حج، این منبر بزرگی که بر بلندای بام انسانیت قرار گرفته و باید صدای مظلومان را به همه عالم منعکس سازد و آوای توحید را طنین اندازد، صدای سازش با آمریکا و شوروی و کفر و شرک نواخته شود و از خدا می‏خواهیم که این قدرت را به ما ارزانی دارد که نه تنها از کعبه مسلمین، که از کلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ آمریکا و شوروی را به صدا در آوریم...».29

پی نوشت :

1 ـ ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی‏الحدید، ج 1، ص 198؛ ناسخ‏التواریخ، محمدتقی سپهر؛ تاریخ خلفاء، جلال الدین سیوطی.
2 ـ اللهوف علی قتلی الطفوف، سیدبن طاووس، ص 23.
3 ـ صحیفه نور، ج 1، ص 25.
4 ـ همان، ص 50
5 ـ همان، ص 65.
6 ـ همان، ص 105.
7 ـ همان، ص 110.
8 و 9 ـ همان، ج 20، ص 113.
10 ـ همان، ج 19، ص 74.
11 ـ اللهوف، ص 97؛ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، مرکز تحقیقات باقرالعلوم(ع)، ص 423.
12 ـ در هر دو مورد، به کتب تاریخ انقلاب اسلامی مراجعه شد.
13 ـ صحیفه نور، ج 1، ص 8 و 12.
14 ـ همان، ص 40.
15 ـ همان، ص 43.
16 ـ روزنامه اطلاعات، شنبه 15/7/1357.
17 ـ همان، یکشنبه، 16/7/1357.
18 ـ کیهان، سه شنبه، 18/7/1357.
19 ـ صحیفه نور، ج 2، ص 111.
20 ـ همان، ص 115.
21 ـ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 291.
22 ـ این خواسته‏ها و شعارها برای اغفال مردم و انحراف نهضت، هر از چندگاهی از جانب رژیم و شاه در مطبوعات عنوان می‏شد و با کمال تأسف مورد استقبال برخی محافل مذهبی و روشنفکری قرار می‏گرفت!
23 ـ ر.ک: صحیفه نور، ج 1، ص 56، 62، 94، 105، 106، 207، 274، ج 2، ص 4، 8، 26، 41، 67، 103، 117، 121، 132، 181 و...
24 ـ همان، ج 2، ص 82 و 87.
25 ـ همان، ص 34.
26 ـ همان، ص 165.
27 ـ همان، ص 183 و 207.
28 ـ همان، ج 20، ص 118.
29 ـ همان، ص 232.

منبع: ماهنامه کوثر




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط