تبعيض نژادي در رژيم صهيونيستي
هنگامي كه انتفاضه 2000, مسجد الاقصي آغاز شد, شهروندان فلسطيني داخل اسرائيل مشاركت خودبا فلسطيني هاي سرزمين هاي اشغالي را با اعتصابي عمومي و تظاهرات در شهرها و روستاها ابراز كردند.
طبق گزارش سازمان ديدهبان حقوق بشر اين تظاهرات با استفاده مكرر و گسترده و مرگ آور از نيروي نظامي بر عليه تظاهر كنندگان غير مسلح فلسطيني مواجه شد درحالي که هيچ خطر جدي براي نيروهاي امنيتي اسرائيل در بر نداشت نيروهاي امنيتي اسرائيلي 13 فلسطيني را به قتل رساندند و بيش از صدها تن را مجروح ساختند.
درگيريهاي انتفاضه دوم پس از چندين سال فرآيند سازماندهي شكل گرفت كه طي آن شهروندان عرب رژيم يهودي به طور فزايندهاي بر حقوق ملي خود بعنوان فلسطينيان و حقوق مساوي خود بعنوان شهروندان اسرائيل تاكيد ميورزيدند.
در صف مقدم اين حركت دكتر عزمي بشاره يكي از فعالان فلسطيني داخل سرزمين هاي اشغال شده از سال 1948 و نماينده اتحاد دمكراتيك ملي قرار دارد. در گفتگوي پيش رو , دكتر بشاره, تناقضات دروني رژيم اسرائيل را به عنوان دولتي كه مي خواهد خود را يك جامعه سكولار و مدرن و قانون گرا معرفي كند, نشان مي دهد.
*بياييد ابتدا از شرايط موجود فلسطينيهاي داخل اسرائيل شروع كنيم. تبليغ مي شود كه آنها بر خلاف فلسطينيهاي سرزمينهاي اشغالي, از حقوق شهروندي مثل حق راي دادن و بسياري از حقوقي كه براي ديگر شهروندان رژيم اسرائيل وجود دارد برخوردارند.
اما خط مشي كلي شما در فعاليت هاي سياسي تان بر آنچه كه شما آن را تبعيض سازمان يافته مي ناميد استوار است; درباره اين موضوع چه توضيحي داريد؟
شهروندان فلسطيني اسرائيل هم از جنبه منفي مورد تبعيض واقع ميشوند, زيرا كه يهودي نيستند و هم از جنبه مثبت زيرا كه عرب هستند: اينها دو نوع متفاوت از تبعيض است كه محققان عموماً نه آن را درك ميكنند و نه به آن توجهي ميكنند.
براي نمونه ، در اين كشور كارگران خارجي زيادي وجود دارند كه مورد تبعيض واقع ميشوند زيرا كه يهودي نيستند، اما اين متفاوت از تبعيضي است كه ما, يعني فلسطيني ها با آن مواجه شدهايم.
ما هدف دو گونه تبعيض هستيم: مورد اول مربوط به نابرابريها در تخصيص بودجههاي رژيم است و تبعيض دوم به انكار هويت ما مربوط مي شود. اگر شما به خصوصيات اين عوامل مجزا توجه نكنيد تنها قادر به درك ناقصي از موضوع خواهيد بود.
براي درك اين مطلب كه به چه علت مردم در اكتبر 2000 به خيابانها ريختند و تظاهرات آنها را در مشاركت با فلسطينيهاي سرزمينهاي اشغالي به چه علت صورت گرفت, بايد به وجود اين تبعيضها توجه كنيد.
فرآيند تبعيض در مورد همه چيز برقرار است; در واقع شما بجاي آن كه جستجو کنيد در كجا اين تبعيضها وجود دارد بايد به دنبال آن باشيد كه در كجا وجود ندارد ، منظور آن است كه: اينها اسرار مخفي دولتي نيستند.
اسرائيل براي پذيرفتن ارتباط بين اعراب و سرزمينشان دچار يك مشكل ايدئولوژيك است.
اساساً دولت اسرائيل بر مبناي تكذيب اين ارتباط و تلقي آن كه اين ارتباط تهديدي را متوجه رژيم مينمايد بنا شده بود و از اين رو شما روند مصادره ها را در مقياسي گسترده ومداوم مشاهده مي كنيد.
روندي كه بيشتر و بيشتر و بيشتر ميگردد و نه بعلت اينكه دولت نياز خاصي به زمين هاي مصادره شده داشته باشد, بلكه بيشتر از آن جهت كه وجود زمينهاي مربوط به اعراب ايدئولوژي دولت اسرائيل را مخدوش مي كرد.
بدين ترتيب بعد از آن كه دولت تاسيس شد و پس از آنكه اعراب شهروندان آن شدندو در حالي كه هشتاد و پنج درصد سرزمينشان مصادره شده بود شش قانون با هدف خاص مصادره زمينهاي اعراب تصويب شد.
كلمه عرب در هيچ يك از اين قوانين موجود نيست. اين كار از آن رو انجام نشد که تنها به مصادره زمينهاي تحت مالكيت افراد خاص بپردازد. بلكه آن چيزي كه مصادره شد دقيقا همان زمينهاي عربي بود.
البته اينها جداي تبعيضات مربوط به تخصيص بودجه توسط دولت است. دولت تنها نيمي از ميزاني كه در آموزش و پرورش براي يك فرد يهودي در نظر ميگيرد براي يك عرب اختصاص ميدهد.
با اين همه ارقامي از اين دست تنها قسمتي از ماجرا را نشان ميدهد. آنها توضيح نميدهند كه يك كودك عرب بايد به كدام مدرسه برود و چه كسي مسوول تحصيلي اوست.
محتواي درسي چيست و مواردي از اين گونه. در هر موضوعي تبعيض وجود دارد.
واژهاي كه شايد به بهترين صورت بتواند مفهوم اين تبعيض را به تصوير بكشاند عبارت است از « روستاهاي به رسميت نشناخته شده» اينها روستاهايي هستند كه برخي قبل از 1948 و برخي بعد از 1948 در داخل اسرائيل تأسيس شده اند و از جانب اسرائيل به عنوان مناطق به رسميت نشناخته تلقي مي شوند.
زماني كه دولت طرحهاي توسعه را آماده مي كند به سادگي اين روستاهاي به رسميت نشناخته را ناديده مي گيرد.
به عنوان نمونه هنگام طراحي جاده هاي جديد يا توسعه خدماتي مانند آب و برق هيچ تلاشي براي اتصال اين روستاها به زير ساختهاي در حال گسترش صورت نميگيرد. و پس از آنكه نوبت به اجراي طرحها رسيد و ناگهان متوجه شدند كه اندازه و موقعيت يا وجود اين روستاها با تحقق طرح توسعه منافات دارد, اين طرح نيست كه اصلاح مي شود بلكه آن روستا است كه بايد اين اصلاح روي آن صورت بگيرد.
مردماني كه در آن روستا زندگي مي كنند به راحتي ناديده گرفته مي شوند. در حالي كه ديگران را از هلند، روسيه و جاهاي ديگر به اينجا ميآورند و مجتمع هايي مسکوني براي آنها طراحي و ساخته ميشود. تناقض بين دولت يهودي و شهروندان عرب آن را حتي ميتوان در نهادهاي عمومي و موسسات حكومتي و در نوع مشاغلي كه اعراب در آنها دارند يا دقيقا بگوييم ندارند مشاهده كرد.
*آيا اين تبعيض ها بر مبناي مصوبه قانوني و رسمي صورت مي گرفت؟
اين تبعيض ها به شيوهاي نهادينه شده انجام مي شود. در تاسيس اسرائيل بقدر كافي دقت شده است كه قوانيني وضع نشوند كه مشخصة اعراب را از دستيابي به مشاغلي معين به علت هويت عربيشان منع كند, اما در عمل آنها هرگز يك عرب را به آن مشاغل منصوب نميكنند.
اسرائيل هرگز اعلام نخواهد كرد كه بودجه ساليانه اين كشور, اعراب را مورد تبعيض قرار خواهد داد.
*شمابه تبعيضي كه توسط اسرائيل عليه شهروندان فلسطينياش اعمال ميشود اشاره كرديد.
اينها كساني هستند كه تقريباً يك پنجم كل راي دهندگان را تشكيل ميدهند. آيا جامعه اعراب رسما از پيگيري حقوق سياسي رسمي خود منع شده بوديا اينكه روند بسيج قدرت و منابعش اجازه نمي داد كه از حقوق خود دفاع كند؟
تا اواخر دهه 1970, اسرائيل به بهانههاي امنيتي اجازه فعاليت به احزاب سياسي اعراب را نميداد. در همان زمان و در هنگام دوره حاكميت نظامي, احزاب صهيونيستي - به عنوان نمونه حزب كارگر ـ فهرستي از نامزدهاي پارلماني اعراب را منتشر كردند.
البته اين اقدام آنها نه به دليل حمايت از تاسيس احزاب عرب بود بلكه اين اقدام به آن دليل صورت گرفت كه افرادي را كه داراي تسلط و تاثير قومي و طايفه اي بودند را به راي دادن به حزب كارگر سوق دهد.
اين افراد كه بعنوان نمايندگيهاي انتخاباتي در خدمت احزاب صهيونيستي بودند بيشتر به عنوان يك طبقه اجتماعي محسوب ميشدند نه پديدهاي سياسي.
به واقع رهبراني سنتي بودند كه موقعيت خويش را با وساطت بين اجتماع و دولت حفظ مي كردند. به عقيده من اين طبقه نشان مي داد كه اشغالگران هميشه نيازمند حضور همدستاني از اين نوع هستند. رهبران سنتي كه به كنيست وارد ميشدند در واقع به حزب كارگر براي توسعه حاكميت نظامي بر اعراب اسرائيل كمك مي كردند در اواخر دهه 1970, اولين تغيير در زماني رخ داد كه «حزب مترقي» به عنوان يك حزب قانوني سياسي ثبت شد. پس از آن نيز حزب «ائتلاف مترقي براي صلح» ,به عنوان يك حزب عربي يهودي به ثبت رسيد.
*چه شد كه مسوولان اسرائيلي روند مجوز تاسيس احزاب سياسي عرب بعنوان سازمانهاي قانوني را آغاز كردند؟
من اين اقدام را در جهت افزايش قدرت دولت اسرائيل ارزيابي ميكنم.
يعني در بعد داخلي در جهت بهبود رابطهاش با شهروندان عرب و در بعد منطقهاي در جهت افزايش قدرت نظامي خود و همچنين در جهت نمايش افزايش قدرت خود.
بعد از روز زمين در 30 مارس 1976 (كه در آن طي تظاهراتي وسيع, 6 عرب توسط نيروهاي امنيتي كشته و صدها تن نيز مجروح گرديدند.) دولت به اين نتيجهگيري رسيد كه مذاكره با اعراب بهتر است از اعمال فشار متراكم. البته در ابتدا آنها معتقد بودند كه احزاب عرب ميبايد سنتگرا و معتدل باشند.
اما ما با حداكثر استفاده از فضاي حاشيهاي موجود در جهت گسترش فعاليتهاي خود كوشيديم و به همين دليل است كه آنها امروزه ما را در دادگاههاي اسرائيل به تخطي قانون متهم ميكنند.
دادگاه عالي اظهار داشت كه ما در حال تخطي ازخط قرمز بين فعاليت قانوني و غير قانوني هستيم. به عنوان نمونه اخيراً رئيس سابق سرويس امنيتي (شاباك ياشين بت) آمي آيلون, مصاحبه مطبوعاتي طولاني اي ترتيب دادو در آن تهديد كرد كه فعاليت ما را غير قانوني اعلام خواهد كرد.
او مدعي شد كه وجود ما با مشخصه يهودي دولت اسرائيل در تناقض است و بنابراين دادستان كل بايد ما را تحت محدوديتهاي قانوني قرار دهد. از همين رو تلاشهايي براي غير قانوني اعلام كردن همه احزاب شروع شد.
*به نظر شما روند تبعيض آميز در باب فعاليت هاي سياسي و اجتماعي, از قوانين اسرائيل ناشي مي شود؟
آري اين موضوعي برخاسته از قانون است. اسرائيل به صورت متعارف, كشور يهوديان است و اين بدان معناست كه دولت بسياري از مردمي است كه شهروندان آن نيستند. دولت شهروندي اسرائيلي را به رسميت ميشناسد اما مفهوم مليت اسرائيلي را نميپذيرد و بدين دليل است كه بر هويت يهودي پافشاري ميكند.
يكبار از من پرسيده شد كه چرا مخالف مفهوم اسرائيلي گرائي (اصطلاح عمومي براي پذيرش و ادغام در چارچوب صهيونيستي دولت) هستم.
من گفتم از آن جهت مخالف فرايند اسراييليگرائي هستم كه هويت فرهنگي و ملي اعراب را كه قبل از ظهور دولت اسرائيل وجود داشت به حاشيه ميراند.
اسرائيل نه تنها دولت يهوديان است كه يك دولت يهودي هم هست.اين بدان معني است كه در اسرائيل, تمايزي بين مليت و مذهب وجود ندارد و اين امر با ادعاي اوليه دولت در تناقض است كه مي گويد براي خود هويتي مذهبي قايل نيست.
اعراب در اسرائيل خواهان پيوستن به اسرائيل نيستند چرا كه اسرائيل يك دولت يهودي است. آنها قسمتي از يك ملت كه ملت عرب ميباشد هستند كه زودتر از تاسيس اسرائيل تشكيل شد.
وضعيت ما مشابه يهوديان و يا آن دسته از آفريقاييهايي كه به امريكا برده شدند, نيست. اسرائيل به عنوان ظرف و قالبي براي يهوديان تلقي ميشد نه قالبي براي شهروندان خود و از اين رو تنها راه پيوستن به آن, تغيير (مذهب) است و هيچ راه ديگري وجود ندارد.
چرا كه ما دربارة مليت امريكايي صحبت نميكنيم كه شهروندي, امكان پيوستن شما به آن باشد, يا حتي فرانسه كه در آن ـ هر چند كمتر از امريكا ـ شهروندان هنوز راهي براي پيوستن به آن در اختيار دارند. آنچه ما از آن صحبت ميكنيم آن است كه در اين ساختار شما نميتوانيد از تساوي شهروندي صحبت كنيد.
*شما مي گوييد در اسرائيل با اعراب با تبعيض برخورد مي شود اما تبعيض در اسرائيل مانند تبعيض نژادي در آفريقاي جنوبي نيست; يعني به اعراب با زبان قانون گفته نميشود: «به گتوهاي خود برگرديد.از برابر ديدگان محو شويد، نميخواهيم صداي شما را بشنويم.»
نيازي به آن نيست. اگر اعراب در اسرائيل در معرض تبديل شدن به يك اكثريت بودند, آنگاه شما وضعيتي شبيه آفريقاي جنوبي را مشاهده مي كرديد. اما در اينجا قضيه بدين صورت نيست. اعراب يك اقليت هستند.
*پس آنها به دليل خصوصيت جمعيت غير چشمگيرشان تحمل ميشوند؟
البته آنها واقعاً تحمل هم نميشوند. محدوديتهاي روشني براي تحمل اين اقليت وجود دارد. قيام معروف اكتبر 2000 محدوديتها را به طور جدي نيز به نمايش گذارد. اقدام اعراب داخل اسرائيل براي همبستگي بين نواحي مختلف مردم فلسطين با گلوله پاسخ داده شد.
پيكر سياسي دولت اسرائيل به عنوان يك كل ـ شامل پارلمان ، قوه اجرايي ، ارتش ، تشكيلات امنيتي، قوه قضاييه همگي به عنوان قسمتي از جنبش صهيونيستي درآمده است.
البته حدي از اغماض براي خارجيها وجود دارد اما هنگامي كه اسرائيل احساس خطر كند اينها همگي به صورت كامل بر عليه جمعيت عرب و مسلمان بسيج ميشوند.
مهمترين شاخص ناآراميهاي اخير همان است كه نشان داد از نظر آنها ما جمعيتي مجاز شمرده نمي شويم.
طبق گزارش سازمان ديدهبان حقوق بشر اين تظاهرات با استفاده مكرر و گسترده و مرگ آور از نيروي نظامي بر عليه تظاهر كنندگان غير مسلح فلسطيني مواجه شد درحالي که هيچ خطر جدي براي نيروهاي امنيتي اسرائيل در بر نداشت نيروهاي امنيتي اسرائيلي 13 فلسطيني را به قتل رساندند و بيش از صدها تن را مجروح ساختند.
درگيريهاي انتفاضه دوم پس از چندين سال فرآيند سازماندهي شكل گرفت كه طي آن شهروندان عرب رژيم يهودي به طور فزايندهاي بر حقوق ملي خود بعنوان فلسطينيان و حقوق مساوي خود بعنوان شهروندان اسرائيل تاكيد ميورزيدند.
در صف مقدم اين حركت دكتر عزمي بشاره يكي از فعالان فلسطيني داخل سرزمين هاي اشغال شده از سال 1948 و نماينده اتحاد دمكراتيك ملي قرار دارد. در گفتگوي پيش رو , دكتر بشاره, تناقضات دروني رژيم اسرائيل را به عنوان دولتي كه مي خواهد خود را يك جامعه سكولار و مدرن و قانون گرا معرفي كند, نشان مي دهد.
*بياييد ابتدا از شرايط موجود فلسطينيهاي داخل اسرائيل شروع كنيم. تبليغ مي شود كه آنها بر خلاف فلسطينيهاي سرزمينهاي اشغالي, از حقوق شهروندي مثل حق راي دادن و بسياري از حقوقي كه براي ديگر شهروندان رژيم اسرائيل وجود دارد برخوردارند.
اما خط مشي كلي شما در فعاليت هاي سياسي تان بر آنچه كه شما آن را تبعيض سازمان يافته مي ناميد استوار است; درباره اين موضوع چه توضيحي داريد؟
شهروندان فلسطيني اسرائيل هم از جنبه منفي مورد تبعيض واقع ميشوند, زيرا كه يهودي نيستند و هم از جنبه مثبت زيرا كه عرب هستند: اينها دو نوع متفاوت از تبعيض است كه محققان عموماً نه آن را درك ميكنند و نه به آن توجهي ميكنند.
براي نمونه ، در اين كشور كارگران خارجي زيادي وجود دارند كه مورد تبعيض واقع ميشوند زيرا كه يهودي نيستند، اما اين متفاوت از تبعيضي است كه ما, يعني فلسطيني ها با آن مواجه شدهايم.
ما هدف دو گونه تبعيض هستيم: مورد اول مربوط به نابرابريها در تخصيص بودجههاي رژيم است و تبعيض دوم به انكار هويت ما مربوط مي شود. اگر شما به خصوصيات اين عوامل مجزا توجه نكنيد تنها قادر به درك ناقصي از موضوع خواهيد بود.
براي درك اين مطلب كه به چه علت مردم در اكتبر 2000 به خيابانها ريختند و تظاهرات آنها را در مشاركت با فلسطينيهاي سرزمينهاي اشغالي به چه علت صورت گرفت, بايد به وجود اين تبعيضها توجه كنيد.
فرآيند تبعيض در مورد همه چيز برقرار است; در واقع شما بجاي آن كه جستجو کنيد در كجا اين تبعيضها وجود دارد بايد به دنبال آن باشيد كه در كجا وجود ندارد ، منظور آن است كه: اينها اسرار مخفي دولتي نيستند.
اسرائيل براي پذيرفتن ارتباط بين اعراب و سرزمينشان دچار يك مشكل ايدئولوژيك است.
اساساً دولت اسرائيل بر مبناي تكذيب اين ارتباط و تلقي آن كه اين ارتباط تهديدي را متوجه رژيم مينمايد بنا شده بود و از اين رو شما روند مصادره ها را در مقياسي گسترده ومداوم مشاهده مي كنيد.
روندي كه بيشتر و بيشتر و بيشتر ميگردد و نه بعلت اينكه دولت نياز خاصي به زمين هاي مصادره شده داشته باشد, بلكه بيشتر از آن جهت كه وجود زمينهاي مربوط به اعراب ايدئولوژي دولت اسرائيل را مخدوش مي كرد.
بدين ترتيب بعد از آن كه دولت تاسيس شد و پس از آنكه اعراب شهروندان آن شدندو در حالي كه هشتاد و پنج درصد سرزمينشان مصادره شده بود شش قانون با هدف خاص مصادره زمينهاي اعراب تصويب شد.
كلمه عرب در هيچ يك از اين قوانين موجود نيست. اين كار از آن رو انجام نشد که تنها به مصادره زمينهاي تحت مالكيت افراد خاص بپردازد. بلكه آن چيزي كه مصادره شد دقيقا همان زمينهاي عربي بود.
البته اينها جداي تبعيضات مربوط به تخصيص بودجه توسط دولت است. دولت تنها نيمي از ميزاني كه در آموزش و پرورش براي يك فرد يهودي در نظر ميگيرد براي يك عرب اختصاص ميدهد.
با اين همه ارقامي از اين دست تنها قسمتي از ماجرا را نشان ميدهد. آنها توضيح نميدهند كه يك كودك عرب بايد به كدام مدرسه برود و چه كسي مسوول تحصيلي اوست.
محتواي درسي چيست و مواردي از اين گونه. در هر موضوعي تبعيض وجود دارد.
واژهاي كه شايد به بهترين صورت بتواند مفهوم اين تبعيض را به تصوير بكشاند عبارت است از « روستاهاي به رسميت نشناخته شده» اينها روستاهايي هستند كه برخي قبل از 1948 و برخي بعد از 1948 در داخل اسرائيل تأسيس شده اند و از جانب اسرائيل به عنوان مناطق به رسميت نشناخته تلقي مي شوند.
زماني كه دولت طرحهاي توسعه را آماده مي كند به سادگي اين روستاهاي به رسميت نشناخته را ناديده مي گيرد.
به عنوان نمونه هنگام طراحي جاده هاي جديد يا توسعه خدماتي مانند آب و برق هيچ تلاشي براي اتصال اين روستاها به زير ساختهاي در حال گسترش صورت نميگيرد. و پس از آنكه نوبت به اجراي طرحها رسيد و ناگهان متوجه شدند كه اندازه و موقعيت يا وجود اين روستاها با تحقق طرح توسعه منافات دارد, اين طرح نيست كه اصلاح مي شود بلكه آن روستا است كه بايد اين اصلاح روي آن صورت بگيرد.
مردماني كه در آن روستا زندگي مي كنند به راحتي ناديده گرفته مي شوند. در حالي كه ديگران را از هلند، روسيه و جاهاي ديگر به اينجا ميآورند و مجتمع هايي مسکوني براي آنها طراحي و ساخته ميشود. تناقض بين دولت يهودي و شهروندان عرب آن را حتي ميتوان در نهادهاي عمومي و موسسات حكومتي و در نوع مشاغلي كه اعراب در آنها دارند يا دقيقا بگوييم ندارند مشاهده كرد.
*آيا اين تبعيض ها بر مبناي مصوبه قانوني و رسمي صورت مي گرفت؟
اين تبعيض ها به شيوهاي نهادينه شده انجام مي شود. در تاسيس اسرائيل بقدر كافي دقت شده است كه قوانيني وضع نشوند كه مشخصة اعراب را از دستيابي به مشاغلي معين به علت هويت عربيشان منع كند, اما در عمل آنها هرگز يك عرب را به آن مشاغل منصوب نميكنند.
اسرائيل هرگز اعلام نخواهد كرد كه بودجه ساليانه اين كشور, اعراب را مورد تبعيض قرار خواهد داد.
*شمابه تبعيضي كه توسط اسرائيل عليه شهروندان فلسطينياش اعمال ميشود اشاره كرديد.
اينها كساني هستند كه تقريباً يك پنجم كل راي دهندگان را تشكيل ميدهند. آيا جامعه اعراب رسما از پيگيري حقوق سياسي رسمي خود منع شده بوديا اينكه روند بسيج قدرت و منابعش اجازه نمي داد كه از حقوق خود دفاع كند؟
تا اواخر دهه 1970, اسرائيل به بهانههاي امنيتي اجازه فعاليت به احزاب سياسي اعراب را نميداد. در همان زمان و در هنگام دوره حاكميت نظامي, احزاب صهيونيستي - به عنوان نمونه حزب كارگر ـ فهرستي از نامزدهاي پارلماني اعراب را منتشر كردند.
البته اين اقدام آنها نه به دليل حمايت از تاسيس احزاب عرب بود بلكه اين اقدام به آن دليل صورت گرفت كه افرادي را كه داراي تسلط و تاثير قومي و طايفه اي بودند را به راي دادن به حزب كارگر سوق دهد.
اين افراد كه بعنوان نمايندگيهاي انتخاباتي در خدمت احزاب صهيونيستي بودند بيشتر به عنوان يك طبقه اجتماعي محسوب ميشدند نه پديدهاي سياسي.
به واقع رهبراني سنتي بودند كه موقعيت خويش را با وساطت بين اجتماع و دولت حفظ مي كردند. به عقيده من اين طبقه نشان مي داد كه اشغالگران هميشه نيازمند حضور همدستاني از اين نوع هستند. رهبران سنتي كه به كنيست وارد ميشدند در واقع به حزب كارگر براي توسعه حاكميت نظامي بر اعراب اسرائيل كمك مي كردند در اواخر دهه 1970, اولين تغيير در زماني رخ داد كه «حزب مترقي» به عنوان يك حزب قانوني سياسي ثبت شد. پس از آن نيز حزب «ائتلاف مترقي براي صلح» ,به عنوان يك حزب عربي يهودي به ثبت رسيد.
*چه شد كه مسوولان اسرائيلي روند مجوز تاسيس احزاب سياسي عرب بعنوان سازمانهاي قانوني را آغاز كردند؟
من اين اقدام را در جهت افزايش قدرت دولت اسرائيل ارزيابي ميكنم.
يعني در بعد داخلي در جهت بهبود رابطهاش با شهروندان عرب و در بعد منطقهاي در جهت افزايش قدرت نظامي خود و همچنين در جهت نمايش افزايش قدرت خود.
بعد از روز زمين در 30 مارس 1976 (كه در آن طي تظاهراتي وسيع, 6 عرب توسط نيروهاي امنيتي كشته و صدها تن نيز مجروح گرديدند.) دولت به اين نتيجهگيري رسيد كه مذاكره با اعراب بهتر است از اعمال فشار متراكم. البته در ابتدا آنها معتقد بودند كه احزاب عرب ميبايد سنتگرا و معتدل باشند.
اما ما با حداكثر استفاده از فضاي حاشيهاي موجود در جهت گسترش فعاليتهاي خود كوشيديم و به همين دليل است كه آنها امروزه ما را در دادگاههاي اسرائيل به تخطي قانون متهم ميكنند.
دادگاه عالي اظهار داشت كه ما در حال تخطي ازخط قرمز بين فعاليت قانوني و غير قانوني هستيم. به عنوان نمونه اخيراً رئيس سابق سرويس امنيتي (شاباك ياشين بت) آمي آيلون, مصاحبه مطبوعاتي طولاني اي ترتيب دادو در آن تهديد كرد كه فعاليت ما را غير قانوني اعلام خواهد كرد.
او مدعي شد كه وجود ما با مشخصه يهودي دولت اسرائيل در تناقض است و بنابراين دادستان كل بايد ما را تحت محدوديتهاي قانوني قرار دهد. از همين رو تلاشهايي براي غير قانوني اعلام كردن همه احزاب شروع شد.
*به نظر شما روند تبعيض آميز در باب فعاليت هاي سياسي و اجتماعي, از قوانين اسرائيل ناشي مي شود؟
آري اين موضوعي برخاسته از قانون است. اسرائيل به صورت متعارف, كشور يهوديان است و اين بدان معناست كه دولت بسياري از مردمي است كه شهروندان آن نيستند. دولت شهروندي اسرائيلي را به رسميت ميشناسد اما مفهوم مليت اسرائيلي را نميپذيرد و بدين دليل است كه بر هويت يهودي پافشاري ميكند.
يكبار از من پرسيده شد كه چرا مخالف مفهوم اسرائيلي گرائي (اصطلاح عمومي براي پذيرش و ادغام در چارچوب صهيونيستي دولت) هستم.
من گفتم از آن جهت مخالف فرايند اسراييليگرائي هستم كه هويت فرهنگي و ملي اعراب را كه قبل از ظهور دولت اسرائيل وجود داشت به حاشيه ميراند.
اسرائيل نه تنها دولت يهوديان است كه يك دولت يهودي هم هست.اين بدان معني است كه در اسرائيل, تمايزي بين مليت و مذهب وجود ندارد و اين امر با ادعاي اوليه دولت در تناقض است كه مي گويد براي خود هويتي مذهبي قايل نيست.
اعراب در اسرائيل خواهان پيوستن به اسرائيل نيستند چرا كه اسرائيل يك دولت يهودي است. آنها قسمتي از يك ملت كه ملت عرب ميباشد هستند كه زودتر از تاسيس اسرائيل تشكيل شد.
وضعيت ما مشابه يهوديان و يا آن دسته از آفريقاييهايي كه به امريكا برده شدند, نيست. اسرائيل به عنوان ظرف و قالبي براي يهوديان تلقي ميشد نه قالبي براي شهروندان خود و از اين رو تنها راه پيوستن به آن, تغيير (مذهب) است و هيچ راه ديگري وجود ندارد.
چرا كه ما دربارة مليت امريكايي صحبت نميكنيم كه شهروندي, امكان پيوستن شما به آن باشد, يا حتي فرانسه كه در آن ـ هر چند كمتر از امريكا ـ شهروندان هنوز راهي براي پيوستن به آن در اختيار دارند. آنچه ما از آن صحبت ميكنيم آن است كه در اين ساختار شما نميتوانيد از تساوي شهروندي صحبت كنيد.
*شما مي گوييد در اسرائيل با اعراب با تبعيض برخورد مي شود اما تبعيض در اسرائيل مانند تبعيض نژادي در آفريقاي جنوبي نيست; يعني به اعراب با زبان قانون گفته نميشود: «به گتوهاي خود برگرديد.از برابر ديدگان محو شويد، نميخواهيم صداي شما را بشنويم.»
نيازي به آن نيست. اگر اعراب در اسرائيل در معرض تبديل شدن به يك اكثريت بودند, آنگاه شما وضعيتي شبيه آفريقاي جنوبي را مشاهده مي كرديد. اما در اينجا قضيه بدين صورت نيست. اعراب يك اقليت هستند.
*پس آنها به دليل خصوصيت جمعيت غير چشمگيرشان تحمل ميشوند؟
البته آنها واقعاً تحمل هم نميشوند. محدوديتهاي روشني براي تحمل اين اقليت وجود دارد. قيام معروف اكتبر 2000 محدوديتها را به طور جدي نيز به نمايش گذارد. اقدام اعراب داخل اسرائيل براي همبستگي بين نواحي مختلف مردم فلسطين با گلوله پاسخ داده شد.
پيكر سياسي دولت اسرائيل به عنوان يك كل ـ شامل پارلمان ، قوه اجرايي ، ارتش ، تشكيلات امنيتي، قوه قضاييه همگي به عنوان قسمتي از جنبش صهيونيستي درآمده است.
البته حدي از اغماض براي خارجيها وجود دارد اما هنگامي كه اسرائيل احساس خطر كند اينها همگي به صورت كامل بر عليه جمعيت عرب و مسلمان بسيج ميشوند.
مهمترين شاخص ناآراميهاي اخير همان است كه نشان داد از نظر آنها ما جمعيتي مجاز شمرده نمي شويم.