جنبشهاي نوپديد ديني و مخالفان آنها در آمريكاي قرن 21 (1)

در آغاز قرن بيست و يكم ايالات متحده به لحاظ ديني، پلورال‌ترين جامعه‌اي بود كه تا آن زمان وجود داشت. بيش از دو هزار گروه ديني بدوي مختلف (انشعابها)(2) در آمريكا وجود دارند كه متعلق به طيفهاي مختلف اديان جهانند. در طي قرون 19، تنوع دين،‌در وهله‌ي اول درون جامعه مسيحي بود؛ 16 كليساي مسيحي كه در بدو تشكيل اين ملت وجود داشت، صدسال بعد از تشكيل، بيش از 300 انشعاب جديد به وجود آورد. هرچه به پايان قرن 19 نزديك مي‌شويم، با اين امر روبه رو مي‌شويم كه همه‌ي
دوشنبه، 9 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنبشهاي نوپديد ديني و مخالفان آنها در آمريكاي قرن 21 (1)
جنبشهاي نوپديد ديني و مخالفان آنها در آمريكاي قرن 21 (1)
جنبشهاي نوپديد ديني و مخالفان آنها در آمريكاي قرن 21 (1)

نويسنده: جيمز گوردون مــلتون
در آغاز قرن بيست و يكم ايالات متحده به لحاظ ديني، پلورال‌ترين جامعه‌اي بود كه تا آن زمان وجود داشت. بيش از دو هزار گروه ديني بدوي مختلف (انشعابها)(2) در آمريكا وجود دارند كه متعلق به طيفهاي مختلف اديان جهانند. در طي قرون 19، تنوع دين،‌در وهله‌ي اول درون جامعه مسيحي بود؛ 16 كليساي مسيحي كه در بدو تشكيل اين ملت وجود داشت، صدسال بعد از تشكيل، بيش از 300 انشعاب جديد به وجود آورد. هرچه به پايان قرن 19 نزديك مي‌شويم، با اين امر روبه رو مي‌شويم كه همه‌ي اديان اصلي جهان، مراكز اوليه و اصلي خود را به رسميت رسانده‌اند، هرچند نسبتاً كوچكند. از سال 1880 تا به امروز، دهه به دهه مرتباً تعداد اديان جديد در جامعه‌ي آمريكا افزايش يافته است، هم انشعابهاي مسيحي و هم طيف وسيعي از بوديسم، هندو، مسلمان و حتي گروههاي يهودي. آهنگ رشد اديان جديد، چه در شرايط تشنج و چه در حالت آرامش نسبي جامعه، چه در شرايط تشنج و چه در حالت آرامش نسبي جامعه، چه در شرايط جنگ و چه در حال صلح، چه در وضعيت خوب اقتصادي و چه در وضعيت بد اقتصادي، كاهش نيافته است.{1}
پلوراليسم آمريكا، در سايه‌ي احيا مدرن سنت باطني(3) غربي، شاهد بسط قابل توجهي است. گرايش به علوم خفيه(4) كه در ابتداي قرن19، چيزي جز يك عامل و فاكتور در فرهنگ غربي تلقي نمي‌ شد، در قرن مذكور با ايجاد معنويت گروي،(5) حكمت اشراقي،(6) رشد طالع‌بيني و ظهور اعتقاد به تناسخ، آشكارا رواج يافت. اين رشد در دهه‌ي 1980 در مورد جنبش عصر جديد، كامل تر اتفاق افتاد. اين جنبش، بسياري را به عقايد باطني كشاند و در عين حال تصويري تازه براي آنچه سابقاً به عنوان علوم خفيه محض كنار نهاده شده بود ترسيم نمود.
اين فرهنگ بسيار پلوراليستي، برپايه سنت قانوني مندرج در اولين متمم قانون اساسي آمريكا كه از آزادي ديني سخن مي‌گفت مبتني شد (تعبير لفظي اين سنت قانوني، بعدها در قانون اساسي دول مختلف گنجانده شد). اين سنت، با ديگر تعهدات قانوني اساسي در مورد آزادي بيان و گردهمايي گره خورد.(7) تعهدات مزبور، بيشتر، توسط متمم چهاردهم وارد قانون اساسي شدند، متممي كه بيان مي‌داشت: «هيچ دولتي نبايد قانوني تصويب يا تحميل كند كه حقوق يا مصونيتهاي شهروندان ايالات متحده را محدود كند و نيز هيچ دولتي نبايد بدون طي پروسه‌ي قانوني، كسي را از زندگي، آزادي يا مالكيت محروم نمايد، همچنين نبايد هيچ كس را درون محدوده‌ي خويش از برخورداري مساوي از اعمال قوانين ممنوع نمود»،
آمريكا همچنين، تأكيدي بر فردگرايي همراه با اين رويكرد دارد كه «زندگي كن و بگذار زندگي كنم». اين رويكرد، مداراي همواره فزاينده‌اي را در قبال تنوع سبكهاي زندگي ايجاد مي‌كند. اما با وجود اين مدارا، حوزه عمومي آمريكا همواره محدوديتهاي خود را اعمال مي‌كرد و بررسي اينكه رفتار قابل قبول، چه حد و مرزي دارد، منبع دائمي تنش در فرهنگ آمريكا بود. قرن بيستم، شاهد نزاعي عظيم در مورد پذيرش كار كردن زنان، انتقال مردم آمريكايي- آفريقايي به طبقه‌ي متوسط و حضور جمعيتهاي آشكار زنان همجنس‌باز، مردان همجنس باز، دوجنسي و تغيير جنسيتي بود.
تغييرات پوياي جامعه‌ي آمريكا جمعيتهاي ديني اديان اصلي را تغيير نداده است. مسيحيت آمريكا در دهه‌هاي نخست قرن بيستم به وسيله مجادله‌ي بنيادگرايي با مدرنيسم ، عميقاً دچار شكاف شد. اين مجادله در ميان همه‌ي انشعابها سريان يافت انشعابهايي با تفاوتهاي الهياتي كه غالباً ناشي از اعتقادات عميق آنها درباره‌ي پذيرش يا رد تغييرات در جامعه آمريكا و اهميت اخلاق اجتماعي در برابر اخلاقيات شخصي بود. در نيمه دوم قرن بيستم، اين شكاف به صورت گزينش ميان اهتمام به جنبش تقريب مذاهب يا اهتمام به اوانجليسم خودش را نشان داد. آمريكاييها اين تقسيم را از طريق آرايش مجدد گروهها، شوراي جهاني كليساها و انجمن جهاني اوانجليك، به سراسر جهان اشاعه دادند.
عوامل متعددي با رشد پلوراليسم آمريكا در طي زمان مرتبط بوده‌اند. يكي از اين عوامل مهاجرت است. غالب اديان جديد در ايالات متحده همانند ساير كشورها به وسيله مهاجران، از نقاط ديگر جهان وارد شده‌اند. اگرچه برخي از اين اديان در جمعيت يك قوم، محدود مانده‌اند، اما اكثريت آنها خصوصاً با روند آمريكايي شدن جمعيتهاي قومي، در آمريكاي ميانه، مقبوليت يافته‌اند. با آنكه رشد كلي تحت تأثير قرار نگرفته است، اما تصويب قوانين مختلف مخاجرت، توسعه اديان خاصي را به شدت تغيير داده است. يكي ديگر از عوامل، رشد جمعيت است كه كشش دائماً فزاينده‌اي براي اعضاي بالقوه نسبت به گروههاي جديد ايجاد كرده است. رشد جمعيت مزبور با شهري شدن روبه رشد حوزه عمومي آمريكا همراه شده است. ابهام زندگي شهري، فضايي خصوصي مهيا كرده است كه گروههاي جديد و بسيار متفاوت مي‌توانند در آن بدون نظارت مستمر حوزه‌ي عمومي ادامه حيات دهند.

1- اديان نوپديد در اواخر قرن 20

پويايي دين آمريكا كه خود را در توليد مستمر گروههاي ديني جديد بروز داده است، مشكل تمييز جنبشهاي نوپديد ديني از ديگر انواع جنبشها را نيز پيش كشيده است. واژه‌ي «جنبشهاي نوپديد ديني» البته از ژاپن وارد شد. اين واژه در ژاپن براي متمايز ساختن طيف اديان جديدي به كار مي‌رفت كه در پي تحميل شدن آزادي ديني به سبك آمريكايي بر كشور در سال 1945 ايجاد شدند. در طي بيست سال بعد، تعداد متنوعي از گروههايي كه سابقاً سركوب مي‌شدند و دسته‌ي كثيري از گروههايي كه تازه احداث شده بودند، مدعي در دست داشتن بخش مهمي از جمعيت شدند. اين واژه به آمريكا وارد شد تا نام گروههاي آسيايي (كه در پي تغيير قوانين مهاجرت، در سال 1965 به اين كشور وارد شده بودند) و گروههاي مسيحي (كه مي‌خواستند نسلي از كودكان را كه در پايان دهه‌ي 1960 به سن رشد مي‌رسيدند اوانجليك سازند) باشد.
اديان جديد در فضايي نزاع‌انگيز به سر مي‌برند، برخي از آنها به خاطر باورهاي يگانه و بي‌نظيرشان و برخي ديگر به خاطر الگوهاي رفتاري متمايزشان (همچون اوانجليسم پرفشار،(8) جماعت‌گرايي،(9) اخلاق جنسي متفاوت به خاطر درگير شدن در فعاليت غيرقانوني و يا خشونت‌آميز برجسته شده‌اند. همچنين آن گونه كه اين نام نشان مي‌دهد، اديان جديد در چشم انداز ديني نسبتاً جديد هستند. درست همان‌طور كه مردم از امور ناشناخته به طور كلي مي‌هراسند، نامأنوس بودن فراوان اديان جديد در ابتداي ظهورشان نيز غالباً اضطراب‌زا است. در راستاي اهداف اين نوشتار، «جنبشهاي نوپديد ديني» را بايد به معني گروههاي ديني خاصي گرفت كه اولين بار در جامعه‌ي آمريكا پس از جنگ جهاني دوم ظهور يافته‌اند و آنها كه جوانان را سيبل اوليه‌ي خويش قرار داده‌اند تا آنان را به عضويت درآورند.
محيط آشوبناك دوران افزايش زاد و ولد (محيط جماعت‌گرايي، استفاده از مواد مخدر، زندگي در خيابانها) توجه دانشمندان علوم اجتماعي را به خود جلب كرد، و در همين حال، ائتلاف قابل ملاحظه‌ي جوانان فاقد وابستگي ديني، نيز تعدادي از اوانجليستها و ميسيونرها را به خود جلب مي‌كرد. ژاپن، گذار خود به يك پلوراليسم افراطي را در حالتي نسبتاً مسالمت‌آميز انجام داد، امام موقعيت ويژه‌ي ابتداي دهه‌ي 1970 در آمريكا، جنبش مدرن آگاهي از كيش را به وجود آورد، يكي از مشكلاتي كه در برابر متولدين دوره‌ي تكثرزاد و ولد قرار داشت، مشكل اشتغال بود. اقتصاد آمريكا در سازگار شدن با افزايش ناگهاني افراد جديدي كه وارد بازار كار مي‌شدند ناتوان از آب درآمد. اين امر به جوانان خياباني انگيزه‌اي بيشتر براي پيوستن به گروههاي ديني‌اي مي‌داد كه به شدت متقاضي عضويت جوانان بودند و زندگي در آنها علاوه بر پايبندي به گروه، براي‌شان شغل، دوستان و مكاني براي زندگي فراهم مي‌كرد. چنين گروههاي به شدت متقاضي عضو، بافتي ديد براي حل معضل جوانان در مورد خط‌مشي زندگي، امور جنسي و پايبنديهاي ديني فراهم كردند. به كارگيري گروههاي ديني به عنوان سكوهاي پرش به استقلال شخصي، ظاهراً به اينجا ختم مي‌شد كه جوانان،‌در تعارض با والدين خويش قرار مي‌گرفتند، والديني كه گروههاي مزبور را چنان رقيباني براي قلوب فرزندانشان مي‌ديدند.
جدا از صدها جنبش نوپديد ديني كه در اين زمان پديد آمدند تعداد اندكي از گروههاي به شدت متقاضي عضو (مثلاً كليساي وحدت‌بخش، جامعه بين‌المللي براي آگاهي كريشنا، رسالت زندگي الوهي، راه بين‌المللي) تلاش كردند با ساختن كادري از كارمندان تمام وقت، خود را توسعه دهند تا تلاش شديد اوانجلستي را رهبري نمايند. اين گروهها موجب خشم والدين شدند. آنها باورشان نمي‌شد گروهها، پسران و دخترانشان را با وعده‌ي مشاغل تجاري يا حرفه‌هايي در قبال زندگي و كار با ديني جديد، سئوال برانگيز و دون‌رتبه، به دام اندازند.
دهه‌ي 1970 را مي‌توان به عنوان اولين فاز يك جنبش جديد آگاهي از كيش به حساب آورد. واژه‌ي «كيش»، به عنوان لقبي بسزا براي اديان جديد تنفربرانگيز ، از مسيحيان اوانجليك اقتباس شد. در دهه‌ي 1970 چند گروه از والدين در ايالات متحده ظهور كردند و اعضاي آنها به دنبال وسايل موثري بودند تا فرزندانشان را از NRMها بيرون كشيده، به سوي شغل و سبك زندگي مقبول‌تري جهت دهند. از دهه‌ي 1970 تاكنون، تاريخ تعارض اديان جديد با فرهنگ آمريكا در ضمن تلاشهايي (هرچند عمدتاً ناكام) از سوي ضد كيش‌گرايان رقم خورده است، تلاشهايي براي تحريض دولت به حمايت از جنگ صليبي خود و فعاليتهاي مختلفشان جهت پيشبرد دستور كاري خويش كه با سرباز زدن دولت از درگيري در اين كار مواجه شد. گروههاي والدين ابتدا براين امر حقوقي جبراني در محاكم متمركز شدند كه از طريق قوانين محافظه‌كارانه، بستگان فرد گرويده به كيشها را قادر سازند تا جوان نوكيش را از گروه، خارج كنند، اما اين تلاش به سرعت به بن‌بست رسيد. آنان همچنين بر برنامه‌ريزي بازگرداني متمركز شدند، تاكتيكي فراقانوني مبني بر ربودن فردي از افراد يك گروه و قرار دادن وي در تحت فشار شديد رواني براي تبري‌جستن از گروه. والدين به زودي آموختند كه نياز به ياري طيف گسترده‌اي از متخصصين دارند تا به آنان دريافتن راه حلي سكولار براي معضلشان كمك كنند. محاكم و مراكز اجراي قانون در برابر نگراني والدين نسبت به پيوستن فرزندانشان به اديان كوچك كاملاً احساس بي‌مسئوليتي مي‌كردند. در نوامبر سال 1978، با حادثه‌ي مرگبار جونزتاون، همه چيز تغيير كرد. گرچه معبد مردم،(10) گروهي در زير يك انشعاب اصلي بود، اما به سرعت به مظهور يك كيش خطرناك تبديل شد. با اين وجود، گروههاي والدين دريافتند كه نمي‌توانند واكنش مؤثري در قبال حادثه‌ي مرگبار جونزتاون انجام دهند. آنان فاقد سازماني ملي بودند. در طي چند سال بعد آنان دو سازمان ايجاد كردند: بنياد آزادي شهروندان، كه گروهي عملگرا بود، برنامه‌ريزي بازگرداني را ترفيع داد و طرحهاي ابتكاري متعددي براي جذب حمايت مردمي درانداخت و بنياد خانواده‌ي آمريكايي (AFF) كه در تحقيق و آموزش در زمينه‌ي كيش به طور تخصصي فعاليت نمود. چند سال نگذشت كه CFF)) به شبكه آگاهي از كيش (CAN) تبديل شد.
با CFF به نوبه خود و نيز با انزجار عمومي در مورد واقعه‌ي مشهور جونزتاون، تعداد برنامه‌هاي بازگرداني به شدت افزايش يافت و مراكز توان‌بخشي نيز توسعه يافتند، مراكزي كه در آنها افرادي كه به طور موفق تحت برنامه‌ريزي بازگرداني قرار گرفته بودند، دريافت كمك مي‌كردند تا عزمشان را براي ترك گروه و بازگشت به جامعه اصلي جزم‌تر نمايند. ضد كيش‌گرايان طرحهاي ابتكاري مختلفي را در سطح دولت و قانون‌گذاران هم‌رأي با خود به اجرا گذاردند و تلاش كردند وسيله‌اي براي به وسط گود كشيدن دولت به عنوان طرفدار والدين ببايند. اين طرحهاي ابتكاري، همه بدون استثنا از سوي ائتلاف آزادي خواهان جديد را به عنوان تهديدي عليه موجوديت خويش مي‌ديدند دچار شكست شدند.
نقش صدها گروه ضدكيش مسيحي اوانجليك در شكل دادن به باور عمومي درباره‌ي اديان جديد به طور عمده ناديده گرفته شده است، زيرا آنها دخالت مستقيمي در برنامه‌هاي بازگرداني و بسياري از پرونده‌هاي محاكم و طرحهاي ابتكاري براي قانون‌گذاري كه از سوي سازمانهاي متعدد آگاهي از كيش ارائه شده بودند، نداشتند. با اين حال، درك علت موفقيت تلاشهاي آگاهي از كيش در دهه‌ي 1980 بدون لحاظ مبارزه جمعي عليه اديان جديد كه توسط سازمانهايي نظير مؤسسه تحقيق مسيحي،(11) پروژه جعليات معنوي(12) و امداد مسيحي شرقي(13) تبليغ شد ميسر نيست. اين گروهها بدون لحاظ افت و خيزها در جنجال سكولار بر سر كيش،از يكسو به توليد موجي وسيع از نوشتجات در محكوميت آنچه اديان شيطاني محسوبشان مي‌كنند ادامه دادند و از سوي ديگر در اينترنت، حضوري چشمگير به هم رساندند.{2}




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط