تاريخ تشيّع در نيشابور(1) قسمت دوم

سپس، حاكم به ذكر اسامى علما و بزرگان از اتباع الاتباع مى پردازد كه مقيم نيشابور بوده و يا از اين شهر ديدن كرده اند.58 از نظر زمانى، منظور حاكم دوره اى است كه افرادى همچون: احمد بن الحسن الحافظ ابوالحسن الترمذى از شاگردان احمد بن حنبل،59حجّاج، پدر مسلم بن حجاج60 و خود مسلم بن حجاج قشيرى نيشابورى (206 - 261 هـ)، مؤلف يكى از صحاح سته اهل سنت، در نيشابور مى زيستند.61 در ميان اين گروه به افراد ذيل برمى خوريم:
دوشنبه، 9 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاريخ تشيّع در نيشابور(1) قسمت دوم
تاريخ تشيّع در نيشابور(1) قسمت دوم
تاريخ تشيّع در نيشابور(1) قسمت دوم

نويسنده:محمد دشتى

اتباع الاتباع در نيشابور

سپس، حاكم به ذكر اسامى علما و بزرگان از اتباع الاتباع مى پردازد كه مقيم نيشابور بوده و يا از اين شهر ديدن كرده اند.58 از نظر زمانى، منظور حاكم دوره اى است كه افرادى همچون: احمد بن الحسن الحافظ ابوالحسن الترمذى از شاگردان احمد بن حنبل،59حجّاج، پدر مسلم بن حجاج60 و خود مسلم بن حجاج قشيرى نيشابورى (206 - 261 هـ)، مؤلف يكى از صحاح سته اهل سنت، در نيشابور مى زيستند.61 در ميان اين گروه به افراد ذيل برمى خوريم:
1 . ابوالصلت خادم على بن موسى الرضا;
2 . امام على بن موسى الرضا(عليه السلام). حاكم درباره حضور امام رضا(عليه السلام) در نيشابور مى نويسد:« اميرالمؤمنين على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب (رضى الله عنهم) ابوالحسن الامام الشهيد، سال 200ه وارد نيشابور گشت، و مدّتى در آن شهر اقامت گزيد تا اين كه مأمون امر به انتقال ايشان به مرو نمود و ايشان مدتى در مرو بود تا اين كه در سناباد طوس شب جمعه 21 رمضان 203ه در سن 49 سالگى به شهادت رسيد... .»62
3 . على بن جمعة بن هانى بن قنبر، غلام وفادار و با اخلاص اميرالمؤمنين على(عليه السلام); على بن جمعه، نبيره قنبر، در نيشابور متولد شد. حاكم در مورد نحوه و زمان مهاجرت جدّ على بن جمعه به نيشابور و افزونى افراد خاندان قنبر در اين شهر مى نويسد: «هانى هنگامى كه همراه جعدة بن هبيره كه قبلا نام وى در زمره تابعين ذكر شد - وارد نيشابور گشت، در اين شهر سكنى گزيد. آل قنبر در زمان ما خانواده بزرگى است و بيشتر تجمعشان در ناحيه «دروازه رى» مى باشد».63 طبعاً همراهى جعده و هانى در سفر و مهاجرت به نيشابور، گوياى سازگارى فكرى و اعتقادى جعدة و هانى بن قنبر است.
آل قنبر به خاطر تشيّعشان از بيم جان كوفه را ترك كرده و به نقاطى دور دست كه حرمت اهل بيت(عليهم السلام) و دوستان ايشان را نگه دارند و از چشم جبّار عراق در امان باشند مهاجرت كرده اند. چنان كه از گزارش حاكم استفاده مى شود، در پى شهادت قنبر، فرزند و نوه قنبر (هانى و جمعة بن هانى) به نيشابور مهاجرت كرده و در اين ديار متوطن گرديده و على بن جمعه، نبيره قنبر در نيشابور متولد شده است.
اما در خصوص مصاحبت و همراهى هانى بن قنبر با جعدة بن هبيره، هنگام مهاجرت به نيشابور، بايد بگوييم كه با توجه به اعزام جعدة بن هبيره به نيشابور به عنوان فرماندار خراسان توسط امام على (عليه السلام) در سال 37هـ. و نقض پيمان مردم نيشابور و عدم پذيرش جعده توسط مردم نيشابور و در نتيجه، بازگشت جعده به عراق64، به نظر مى رسد گزارش حاكم مبنى بر حضور جعده در نيشابور و نقل حديث توسط وى در نيشابور،65 مربوط به دوره هاى متأخر است و ظاهراً اين سفر همزمان با حاكميت حجاج بر عراق (75 - 95 هـ) و اقدام وى در كشتار محبّان و ياران نزديك امام على(عليه السلام) صورت گرفته است.
از گزارش حاكم به خوبى استفاده مى شود كه آل قنبر در نيشابور به گرمى مورد استقبال قرار گرفته و خاندان قنبر به مرور از جمله خاندان هاى معروف و سرشناس شهر گرديده و از ميان ايشان شخصيت هاى فرهيخته و عالم نيز ظهور كرده است.66
سخن آخر اين كه با توجه به آنچه گذشت و آنچه در پانوشت ذكر گرديد، بدون ترديد آل قنبر كه در عصر حاكم (قرن چهارم هـ) خاندان بزرگى را تشكيل مى داده اند، نقش زيادى در گسترش تشيع در نيشابور داشته اند و اين خاندان در هر نقطه از شهر كه ساكن بوده اند، مورد احترام مردم ولايت پرور نيشابور قرار داشته اند، به گونه اى كه حتى فاجعه حمله مغول نيز نتوانسته است آثار اين خاندان را از نيشابور بزدايد.
4 . ابوجعفر محمد بن جعفر بن محمد بن على بن حسن بن على بن ابى طالب (عليه السلام)معروف به «ديباج»; به گفته حاكم: «ابو جعفر ديباج وارد خراسان شد و در نيشابور فرود آمد و مشايخ و علماى نيشابور از او حديث شنيدند. وى در جرجان (گرگان) درگذشت و اكنون داراى مشهد و مزارى است (رضى الله عنه.)»67
5 . نضر بن زياد بن نهبك بن حل القاضى النيشابورى ابومحمد; به گفته حاكم، نضر بن زياد و اعقابش تا آخرين نفر كوفى مذهب بودند.68 ظاهراً عنوان «كوفى مذهب» اشاره به مذهب تشيع نضربن زياد و آل نضر است كه اهل كوفه بدان مشهور بودند و حاكم به جاى عنوان طعن آميز «رافضى»، از عنوان محترمانه اى استفاده نموده و آنان را «كوفى مذهب» خوانده است.به گفته حاكم وى در سال 213ه (در دوره حكومت عبدالله بن طاهر) عهده دار امر قضاوت نيشابور شد و در سال 236 ه درگذشت.69
در مورد طبقه «اتباع الاتباع» از علماى نيشابور، گذشته از افرادى كه اسامى آن ها ذكر شد، و حضور آنان در ميان مردم نيشابور مى تواند به شناخت وضعيت مذهب تشيع در اين شهر به ما كمك كند، چند نكته ديگر نيز حائز اهميت است: اولا، حاكم كه به عنوان يك سنى و پيشواى مذهبى و محدث بزرگ اهل سنت در قرن چهارم، از عثمان به عنوان اميرالمؤمنين نام مى برد70 و نسبت به همه صحابه با جمله «رضوان الله عليهم اجمعين» ابراز احترام مى نمايد،71 و از مسلم بن حجّاج محدّث بزرگ اهل سنت با احترام ياد مى كند، و هارون الرشيد را اميرالمؤمنين مى خواند.72 با اين حال، ملاحظه مى شود كه او از ياران امام على (عليه السلام)و علويان و نيز از حضرت رضا(عليه السلام) به عنوان امام شهيد و اميرالمؤمنين ياد نموده و آن حديث شريف را مبنى بر ديدار و دلجويى امام(عليه السلام) از زوّار خود پس از مرگ كه حاكى از مقام عظيم امام رضا(عليه السلام) است كه هيچيك از خلفا حتى در ديد اهل سنت به گرد آن نمى رسند با ديده قبول ذكر مى كند;73 و در كنار آن مأمون را، كه دستش به خون آن حضرت آلوده است به هيچ وجه نمى ستايد. چنين رويكردى از سوى حاكم به ائمه شيعه و هواداران تشيع، حاكى از نفوذ و احترام گسترده اهل بيت(عليهم السلام) و علويان در بين علما و محافل علمى و مردمى است. البته ممكن است همه تعبيرات از خود حاكم نباشد و خليفه نيشابورى كه در قرون هشتم و نهم ه مى زيسته ضمن تلخيص و ترجمه كتاب، تعابيرى بر اصل متن افزوده باشد، ليكن نمى توان منكر شد كه عبارات خود حاكم نيز در همين سياق بوده است، چنان كه ذكر بزرگان از علويان و ياران على(عليه السلام)در كنار علماى بزرگ اهل سنت مؤيد اين مدعاست.
ثانياً، در بين اسامى اتباع الاتباع نسبت به دوره هاى پيشين بيشتر به نام هاى حسن، حسين و يحيى برمى خوريم، كه اين مسئله نيز مى تواند تا حدى گوياى گرايش به اهل بيت(عليهم السلام) باشد.
ثالثاً، بسيارى از افراد كه به «نيشابورى» توصيف شده اند، به دنبال آن به عناوينى همچون «تميمى»، «كندى»، «بصرى»، «بغدادى»، «قشيرى»، «خزاعى»، «قرشى»، «جعفى»، «انصارى»، «كوفى»، «سلمى» و «هلالى» نيز توصيف شده اند. اين مطلب گوياى اين است كه اشخاص مزبور يا اصالتاً عرب بوده و ساكن نيشابور گشته اند و يا اين كه اصالتاً ايرانى و نيشابورى و جزء موالى اين قبايل بوده اند. در هر حال، اين موضوع حاكى از حضور قابل توجه عنصر عربى و افرادى از قبايل مورد اشاره در نيشابور است. اين مسئله از اين نظر داراى اهميت است كه دست كم در ميان برخى از قبايل و شهرهاى مزبور، تشيّع حضور چشمگيرى داشته است.74
تا به اين جا حاكم چهار طبقه از علما و بزرگان نيشابور، اعم از صحابه و غير ايشان را ذكر كرده است كه تا حدود سال 265ه را در بر مى گيرد; البته در اكثر موارد، حاكم تاريخ وفات اشخاص را ذكر نمى كند، ولى همان تعدادى كه تاريخ فوتشان ذكر شده، مطلب را روشن مى سازد; چنان كه در بين افرادى كه جزء اتباع الاتباع هستند به افرادى كه متوفاى سال هاى 248هـ، 249ه ، 256هـ، 261ه و 265 هـ. هستند، برمى خوريم. البته حاكم در اين بين از فضل بن شاذان نيشابورى (متوفى 260 هـ)، كه از صحابه امام جواد(عليه السلام) ، امام هادى(عليه السلام) و امام عسكرى(عليه السلام)شمرده شده، ياد نكرده است; كه احتمالا، اين اقدام به دليل شدّت و صلابت فضل در تشيّع بوده است.

ه ) طبقه پنجم و ششم از علماى نيشابور

حاكم در ادامه به ذكر طبقه پنجم از علماى نيشابور و آن ها كه به نيشابور وارد شده و سكنى گزيده اند و يا از آن شهر عبور كرده اند مى پردازد.75 در ميان افراد اين طبقه از علماى نيشابور كه امير اسماعيل بن احمد سامانى را نيز در خود جاى داده است76 به نشانه روشنى از وضعيت تشيع در اين شهر برنمى خوريم. تنها نكته اى كه در گزارش حاكم در ارتباط با فرهنگ تشيع جلب توجه مى كند اين است كه، در بين افراد اين طبقه اسم «جعفر» زياد به چشم مى خورد، در حالى كه اين نام در طبقات گذشته يا نبود و يا بسيار به ندرت پيدا مى شد. افرادى كه در اين طبقه ذكر شده اند، بيشتر متوفى سال هاى 280ه تا 320هـ. هستند. هم چنين در بين افراد اين طبقه به افرادى كه به عنوان «شافعى» توصيف شده اند زياد برمى خوريم، ولى عنوان «حنفى» اصلا ديده نمى شود. گذشته از اين، حاكم، فردى از اين طبقه را كه روايتى در مدح ابوحنيفه و مذمّت محمد بن ادريس شافعى نقل كرده است، به شدت مورد تكذيب و انكار قرار مى دهد و او را كذّاب مى خواند.77 اين موارد گوياى رواج و گسترش فقه شافعى، كه تمايل بيشترى به اهل بيت(عليهم السلام) دارد، در نيشابور است.
آن گاه حاكم به ذكر طبقه ششم از علماى نيشابور مى پردازد كه اكثرشان متوفاى سال هاى 310 تا 325هـ. هستند. حاكم، ابوالفضل بلعمى وزير را از جمله علماى اين طبقه بر مى شمارد.

و ) مشايخ حاكم نيشابورى

سپس حاكم اسامى كسانى را كه خود، آن ها را درك كرده و از ايشان حديث شنيده نقل مى كند.78 جالب اين است كه در ميان مشايخ حديث حاكم، جمع زيادى از سادات و شيعيان به چشم مى خورند. برخى از اساتيد حاكم در نقل حديث از اين قراراند:
1 . «احمد بن ابراهيم بن اسماعيل الامام اسماعيلى النيشابورى.79 ظاهراً اين شخص اسماعيلى مذهب بوده است.
2 . احمد بن محمد بن عبدالله القاضى ابوالحسين النيشابورى قاضى الحرمين; به گفته حاكم، وى پيشواى بلا منازع كوفيان در عصر خويش بود.80 همان گونه كه قبلا نيز ذيل عنوان «اتباع الاتباع» از علماى نيشابور اشاره شد، كوفيان به تشيع مشهور بوده اند و كوفه در پرتو سخنان و رهنمودهاى امام على (عليه السلام) در طى دوران خلافت ظاهرى اش، بزرگترين پايگاه تشيع محسوب مى شد81 و طبعاً اصطلاح «كوفى مذهب» كه پيش از اين گذشت و عبارت «پيشواى كوفيان» در اين جا اشاره به تشيّع كوفيان به عنوان بارزترين مشخصه آنان است; هم چنان كه گزارش اخير حاكم در ترجمه احمد بن محمد قاضى الحرمين نيشابورى، گوياى حضور قابل توجه كوفيان شيعه مذهب در نيشابور و نقش فعال آنان در صحنه فرهنگى و علمى اين شهر است.
3 . احمد بن محمد بن اسماعيل بن نعيم ابو حامد الطوسى الاسماعيلى.82 اين فرد نيز ظاهراً شيعه اسماعيلى بوده است.
4 . احمد بن محمد بن يحيى بن جبريل الذّهلى ابونصر النيشابورى; وى از نزديكان محمد بن يحيى الشهيد الذهلى بوده است.83 اين دو فرد نيز ظاهراً از شيعيان مبارز زيدى يا اسماعيلى بوده اند كه در معرض قتل و شهادت قرار گرفته اند.
5 . حسن بن على بن محمد بن محمد بن الحسن بن على بن عبدالله بن الحسين بن عبيدالله بن العباس بن على بن ابى طالب ابومحمد العلوى الواعظ الشهيد;84
6 . حسين بن داود بن على بن عيسى بن محمد بن القاسم بن الحسن بن الحسن بن على بن ابى طالب ابوعبدالله العلوى;85
7 . حمزة بن محمد بن احمد الزيدى الحسينى العلوى;86
8 . داود بن محمد ابن الحسين بن داود الحسين (الحسينى) العلوى;87
9 . زيد بن الحسين (بن) داود بن على الحسينى العلوى;88
10 . محمد بن احمد بن محمد النيشابورى السيد العلوى ملقّب به «زياره»; به گفته حاكم: «او شيخ طالبيان در نيشابور بلكه در خراسان بود»;89
11 . محمد بن احمد بن محمد بن عبدالله ابوالحسين بن زيارة العلوى;90
12 . محمد بن جعفر بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسن بن على بن ابى طالب (عليه السلام);91
13 . محمد بن الحسين بن داود الحسينى العلوى ابوالحسن النيشابورى;92
14 . محمد بن على بن الحسن الحسينى;93
15 . محمد بن على العلوى ابوجعفر اليمانى;94
16 . محمد بن عباس ابوبكر الأديب الخوارزمى.95 وى همان خوارزمى صاحب رسائل معروف و خواهرزاده محمد بن جرير طبرى، مؤلف تاريخ الامم والملوك است.96 ياقوت، ابوبكر خوارزمى را رافضى جسور معرفى مى كند.97 ابن اثير مى نويسد:« محمد بن عباس خوارزمى اديب و شاعر و شخصى فاضل بود.وى در سال 393 هجرى (17) در نيشابور وفات يافت.»98
17 . يحيى ابن محمد بن احمد بن محمد الحسينى العلوى;99
18 . ابومحمد ابى الحسن بن زيارة النيشابورى.100
19 . السيد ابوالفضل احمد بن محمد الحسينى العلوى النيشابورى.101
در بين علما و سادات اين طبقه كه معاصر حاكم و استاد او بوده اند و در بين ايشان افراد متوفاى سال هاى 342 تا 388 هجرى ديده مى شوند، اسامى على، حسن، حسين، محمد، احمد، و عبدالله بسيار به چشم مى خورد، ولى به اسم ابوبكر، عمر و عثمان بسيار به ندرت برخورد مى كنيم. نكته در خور توجه، كثرت سادات علوى در ميان دانشمندان نيشابور و استادان حاكم نيشابورى، محدث بزرگ اهل سنّت است. اين در حالى است كه به دشوارى مى توان تصور كرد كه دانشمندى علوى غير شيعه و سنّى مذهب باشد.
در مجموع، آن چه از تركيب طبقات علماى نيشابور از آغاز ورود اسلام به نيشابور تا اواخر قرن چهارم هجرى به دست مى آيد، روند رو به رشد مذهب تشيع در نيشابور است كه بدون ترديد در اين فرايند، حضور امام رضا(عليه السلام) و برخى اصحاب ائمه(عليهم السلام) و يا فرزندان آنان در نيشابور، نقش مهمى داشته است. اين امر را به ويژه از تركيب مذهبى اساتيد حديث حاكم (ابن البيّع) نيشابورى (321 - 403) مى توان فهميد; هم چنان كه اين موضوع از محتواى كتاب حديثى حاكم، يعنى المستدرك على الصحيحين نيز نمايان است. نكته ديگر اين كه در بين علماى اين طبقه، افراد ملقّب به «شافعى» زياد وجود دارند، در حالى كه تنها يك مورد ملقّب به «حنفى» ديده مى شود.102 در كنار علماى شافعى به علماى اسماعيلى و كرّامى (پيروان ابويعقوب اسحاق بن محمشاد كرّامى) نيز برخورد مى كنيم; به خصوص در مورد كرّاميان چنين استفاده مى شود كه در عصر حاكم حضور فعال و چشمگيرى داشته اند.

ز ) تأملى در شخصيت مذهبى حاكم نيشابورى

در پايان مبحث طبقات علماى نيشابور كه با تكيه بر كتاب تاريخ نيشابور، نوشته حاكم نيشابورى (321 403 هـ.) ارائه گرديد، مناست است تأملى در شخصيت حاكم، به ويژه شخصيّت مذهبى وى داشته باشيم كه اين موضوع نيز مى تواند تا حدى فضاى فكرى و مذهبى جارى در مراكز علمى نيشابور و خراسان و حتى جهان اسلام را منعكس كند; فضايى كه در آن مبانى فكرى و مذهبى شيعه دل بسيارى از اهل دانش منصف را نيز ربوده بود و آنان را به قضاوت منصفانه مى طلبيد، همان مبانى كه از متن سنت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)جوشيده و مرهون تلاش پى گير آن حضرت و مجاهدت هاى خستگى ناپذير ديگر معصومين(عليهم السلام) و عموم اهل بيت(عليهم السلام) و ياران مخلص ايشان بود. حاكم بدون ترديد يك فقيه و محدث بزرگ سنى مذهب پيرو مذهب شافعى است و در مورد علم حديث نزد حدود دو هزار نفر (هزار محدث نيشابورى و هزار محدث از ساير بلاد) اعم از خراسان و ماوراء النهر و عراق و حجاز، تلمذ كرده است.103 ذهبى از او با عناوين «علامه»، «شيخ المحدثين»، «بحرى از بحور علم»104 و «امام اهل حديث در عصر خود»105 ياد نموده است; ليكن او آن چنان تحت تأثير مكتب اهل بيت(عليهم السلام)بود كه ذهبى و برخى از ديگر علماى اهل سنت، اعتراف مى كنند كه «وى اندكى گرايش شيعى داشته است.»106ذهبى احاديثى همچون «حديث طير»، «حديث ولايت» (من كنت مولاه فعلى مولاه)107 و حديث «لا يحبّك الا مومن و لا يبغضك الا منافق»108 در شأن على (عليه السلام) را نقل مى كند كه مشروعيت تقدم ابوبكر بر امام على(عليه السلام) را زير سؤال مى برد.109
ذهبى حتى به ديدگاه برخى از علماى اهل سنت اشاره مى كند كه حاكم را «رافضى» و «شيعه متعصّبى كه از باب تقيّه انديشه خود را مخفى مى نمايد» و در عين حال «ثقه» و مورد اعتماد است، دانسته اند، اما ذهبى اين ديدگاه را رد كرده و حاكم را سنّى داراى گرايش شيعى معرفى مى كند.110
اما اين نكته در خور توجه است كه حاكم به عنوان يك دانشمند مسلمان، بى ترديد در يك خانواده شيعه و حوزه درسى شيعه پرورش نيافته بود، بلكه او از خانواده اى سنى مذهب برخاسته و از علماى فريقين، از جمله از علماى سادات، حديث شنيده بود و در نهايت، وى از نظر مذهبى تمايل به تشيع داشت و يا طبق قضاوت برخى از علماى اهل سنت، شيعه شده بود و تقيه مى كرد. هر چه باشد، اين موضوع زمينه مستعد رشد تشيع در نيشابور و حتى در جهان اسلام را نشان مى دهد.

ساختار شهر قديم نيشابور و جلوه هاى حضور تشيع

حاكم در بخشى از اثر خود به طور گذرا به بيان اوضاع و ساختار شهر نيشابور پرداخته، كه اين بخش از گزارش هاى وى نيز گوياى آن است كه جاى جاى شهر نيشابور جلوه گاه هايى الهام بخش از حضور تشيع را با خود داشته است. در ذيل به مواردى از اين دست مى پردازيم:

الف ) دروازه ابوالأسود

حاكم نيشابورى در مقام بيان محله هاى نيشابور كه در زمان وى چهل و هفت محله بوده و يك محله متوسط آن بيش از سيصد كوچه داشته است 111 از جمله به محله «دروازه ابوالأسود» اشاره مى كند.112
حاكم در مورد شخصيت ابوالأسود هيچ توضيحى ارائه نكرده است، ولى باتوجه به اين كه در كتب تراجم و رجال شيعه و سنّى و نيز تاريخ نيشابور و حتى جامع حديثى حاكم نيشابورى از شخصى با كنيه ابوالأسود كه مشهورتر از ابوالأسود دُؤَلى باشد، ذكرى به ميان نيامده تا اين كه ذكر عنوان «ابوالأسود» به صورت مطلق و بدون هرگونه قيد و توضيحى، به وى منصرف باشد، مى توان اطمينان داشت كه منظور از «دروازه ابوالأسود»، دروازه منسوب به ابوالأسود دُؤَلى است. در كتب رجالى و تراجم شيعى تنها از يك شخص با كنيه ابوالأسود ياد شده و او همان ظالم بن عمرو، ابوالأسود دُؤَلى كنانى است113 كه يكى از شيعيان وفادار و با اخلاص على(عليه السلام)بوده است.
در كتب رجالى و تراجم اهل سنت از سه شخص با كنيه «ابوالأسود» نام برده شده است، و اين در حالى است كه در برخى از اين منابع تنها نام ابوالأسود دُؤَلى مطرح گرديده است. اما در نحوه توصيف اين سه فرد مُكنّى به «ابوالأسود» در منابع اهل سنت نيز به گونه اى است كه شخصيّت ابوالأسود دُؤَلى بسيار برجسته تر از دو ابوالأسود ديگر است.
جالب اين است كه حاكم نيشابورى كه در تاريخ نيشابور «دروازه ابوالأسود» را مطرح نموده، در جامع حديثى خود، يعنى المستدرك على الصحيحين تنها ابوالأسود دُؤَلى را مطرح كرده و از وى درباره سه موضوع روايت نقل كرده است. در طى اين موارد گاه حاكم «ابوالأسود» را با توصيف به «دُؤَلى» ذكر كرده114 و گاه كنيه ابوالأسود را بدون وصف «دُؤَلى» آورده است كه اين گونه موارد نيز به دو صورت است: گاه دقيقاً محرز و تقريباً صريح است در اين كه منظور از «ابوالأسود» همان ابوالأسود دُؤَلى است; چرا كه قضيه مربوط به نقل يك ماجرا از ابوالأسود دُؤَلى است ولى از دو طريق و سند مختلف، به گونه اى كه چون متن روايت يكسان بوده، حتى حاكم متن روايت از طريق دوم را ذكر نكرده و با عبارت «الحديث» از آن گذشته است.115 بدين سان، در اين جا حاكم كنيه ابوالأسود را به صورت مطلق و بدون توصيف به «دُؤَلى» ذكر كرده و در عين حال يقيناً منظور حاكم از آن همان ابوالأسود دُؤَلى است
در نتيجه، مى توان گفت كه نيشابور مزيّن به نام ابوالأسود دُؤَلى بوده و مردم ولايت پرور نيشابور به افتخار شخصيت فرزانه اى همچون ابوالأسود دُؤَلى، يكى از دروازه هاى شهر بزرگ نيشابور را به وى منتسب ساخته اند.

ب ) زيارت گاه امام زادگان

حضور سادات در نيشابور به ويژه در قرن چهارم هجرى بسيار گسترده بود و از اين رو، نهاد «نقابت»، براى رسيدگى به شئون سادات در اين شهر فعال بود و علاوه بر وجود نقبا، نقيب النقباى سادات منطقه نيز در اين شهر مستقر بود و از نفوذ بسيارى برخوردار بود كه از جمله ايشان عالم بزرگوار، محدث و مؤلف كثير التأليف ابو محمد يحيى العلوى معروف به شيخ العترة بود كه در قرن چهارم مى زيست.116 بنابر اين، دور از انتظار نيست كه اين شهر قبور متبرك امام زادگان بسيارى را در خود جاى داده باشد. از اين رو، بنا به نقل حاكم، از جمله اماكن مورد توجه و احترام مردم نيشابور، روضات و مراقد امام زادگان بوده است. از عبارات خليفه نيشابورى، (تلخيص كننده تاريخ حاكم) استفاده مى شود كه مراقد مورد احترام مردم نيشابور، فراوان بوده، ولى بسيارى از آن ها احتمالا طى حمله مغول از ميان رفته، ولى مردم نيشابور چنان چه لوحى از مراقد آن بزرگواران را مى يافتند در تكريم و تعظيم آن درنگ نمى كردند.يكى از اين روضات مرقد امام زاده محمد محروق بوده كه امام رضا(عليه السلام) نيز با همه جلالت و شأن خود به زيارت روضه ايشان رفت.117
اما مورد ديگر، مرقد امام زاده شريف حسين حسنى بوده است كه خليفه نيشابورى از آن به عنوان يكى از مفاخر نيشابور ياد مى كند. وى در اين باره مى نويسد:
و از مفاخر نيشابور ديگر آن است كه اگرچه ائمه سادات در خاك پاك بسيار روضات دارند، اما روضات قرب از عيون اعيان و صدور نسابور پوشيده است، مگر آن كه در يكشنبه شانزدهم جمادى الاولى سنه اثنين و ثلثين و ثمان مأة (832 هـ.) در قرب جوار روضه تلاجرد، روضه سلطانى از اهل بيت قدوه اوليا و اصفيا(صلى الله عليه وآله) پيدا شد به اين لقب ونسب كه مسطور مى شود، مكتوب بر ورقى منشور، درسى معمور به خطى مطبوع موضوع درون روضه حضرت ايشان: هذا قبر الشريف الحسين بن ابوعبدالله داود بن على بن عيسى بن محمد بن القاسم بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابيطالب كرّم الله وجههم... توفى رضى الله عنه ليلة الخميس من ربيع الاول سنة اثنين و ثلاث مأة من الهجرة.118
گرچه لوح امام زاده شريف حسين در عصر خليفه، يعنى قرن نهم هجرى پيدا شده، ولى از عبارت لوح ايشان پيداست كه روضه وى و ديگر روضات امام زادگان مورد احترام خاص مردم نيشابور بوده و طبعاً اين روضات منشأ الهام فكر و مذهب شيعه بوده است.

ج ) قبرستان اهل بيت(عليهم السلام)

از تاريخ حاكم چنين برمى آيد كه حضور سادات علوى در نيشابور بسيار چشم گير بوده است. به همين دليل، افزون بر قبور پراكنده متعلق به شخصيت هاى علوى، ايشان مقبره ويژه اى منتسب به خود نيز داشته اند. به گفته حاكم اين قبور زيارتگاه مردم نيشابور و مورد احترام خاص ايشان بوده است. حاكم از جمله قبور زيارتگاه مردم نيشابور را «قبرستان اهل بيت(عليهم السلام)» ذكر نموده كه به تعبير وى، بسيارى از سادات علويه در اين مقبره مدفونند و از جمله قبور اين قبرستان، «روضه مقدسه سيد شهيد، الامام ابى جعفر الصوفى، محمد بن جعفر بن الحسين بن على بن عمر بن امير المؤمنين و يعسوب المسلمين كرّم الله وجههم بوده است.119

د ) ميدان حسينيّين

يكى ديگر از جلوه هاى اقبال مردم نيشابور به اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) نام گذارى برخى ميادين شهر به نام ذريّه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوده است، كه اين موضوع نيز با توجه به شيعه بودن نوع امام زادگان (عليهم السلام)، از مظاهر مذهب تشيع بوده است. بنا به نقل اصطخرى يكى از ميادين مهم شهر در مجاورت دار الأماره نيشابور و نزديك يكى از بازارهاى شهر، «ميدان حسينيّين» نام داشت. بنا به برخى از نسخه هاى اصطخرى، منظور از حسينيين يك سيد حسنى و يك سيد حسينى بوده است.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.