دعاهای قرآنی

آدم و حوا داستان پر رمز و رازى دارند. خداوند آنان را در بهشت جاى داد و دستور داد تا از فلان میوه یا دانه نخورند. اما شیطان آنان را وسوسه كرد و آنان از آن خوردند و گرفتار شدند. خداوند به آنان گفت: «آیا من شما را از آن نهى نكردم و نگفتم كه شیطان دشمن آشكار شماست؟» در این هنگام، آدم و حوا توبه كردند و دست به دعا برداشتند و گفتند:
چهارشنبه، 11 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دعاهای قرآنی
دعاهای قرآنی
دعاهای قرآنی

نويسنده:حسین واثقى

دعاى آدم و حوا در قرآن

آدم و حوا داستان پر رمز و رازى دارند. خداوند آنان را در بهشت جاى داد و دستور داد تا از فلان میوه یا دانه نخورند. اما شیطان آنان را وسوسه كرد و آنان از آن خوردند و گرفتار شدند. خداوند به آنان گفت: «آیا من شما را از آن نهى نكردم و نگفتم كه شیطان دشمن آشكار شماست؟»
در این هنگام، آدم و حوا توبه كردند و دست به دعا برداشتند و گفتند:
رَبّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكونَنَّ مِنَ الخاسِرینَ(1)؛ بارالها، ما به خود ستم كردیم ـ كه نافرمانى تو كردیم ـ اگر ما را نیامرزى و به ما رحم نكنى ما از زیانكاران خواهیم بود.

دعاهاى حضرت نوح (عليه السلام) در قرآن

- حضرت نوح، يكى از پيامبران الهى بود كه عمرى دراز يافت به گونه‏اى كه عمر او ضرب المثل شده است.
نوح مردم را به خداپرستى و معرفت فرا مى‌خواند و از بت‌پرستى و جهالت باز مى‌داشت. مردم كه با عقايد پدران خويش خو گرفته بودند و از انديشه و تفكر به دور بودند نوح را تهديد كردند كه «اى نوح اگر از كارت دست برندارى تو را سنگباران مى‌كنيم.»
نوح دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ إِنَّ قَوْمى كَذَّبُونِ * فافْتَحْ بَيْنى وَ بَيْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنى وَ مَنْ مَعِى مِنَ المُؤمِنينَ(2)؛ پروردگارا، قوم من مرا تكذيب كردند. بين من و آنان داورى كن، و مرا و كسانى كه با من ايمان آورده‏اند از دست آنان نجات بخش.
خداوند در قرآن كريم مى‌فرمايد: «ما نوح و همراهان او را نجات داديم و ديگران را غرق كرديم.»
- در قرآن كريم يك سوره به نام حضرت نوح آمده است و تمام اين سوره مربوط به داستان آن حضرت است. خداى متعال مى‌فرمايد: «ما نوح را به سوى قومش فرستاديم پيش از آن كه عذاب دردناك به سراغشان آيد. او به مردم گفت: من شما را هشدار مى‌دهم، خدا را بپرستيد و تقواى الهى را پيشه گيريد و مرا اطاعت كنيد. اگر چنين كنيد خداوند شما را مى‌آمرزد و اجل شما را به تأخير مى‌اندازد.»
اين پيام و تبليغ، مردم را بيدار نكرد و به همين سبب نوح از سرِ درد با خداوند چنين گفت: «بارالها، شب و روز مردم را دعوت كردم و هر چه بيشتر فراخواندم مردم بيشتر گريزان شدند، هر گاه آنان را به آمرزش تو دعوت مى‌كنم انگشت به گوش مى‌كنند، لباس بر سر مى‌كشند تا پيام مرا نشنوند و بر كردار خود اصرار مى‌ورزند. به طور علنى و پنهانى آنان را خواندم و گفتم از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد چرا كه او آمرزنده است. اوست كه باران بر شما فرو مى‌فرستد و اموال و پسران به شما مى‌دهد و باغ‏ها و نهرها برايتان فراهم مى‌آورد.»
نوح سپس آيات و نشانه‏هاى حق تعالى را در عالم آفرينش برايشان بازگو كرد. اما باز هم بيدار نشدند و به يكديگر سفارش مى‌كردند كه از بت‏هاى خود دست برنداريد. آنان در گناهان غوطه‌ور شدند و سرانجام اهل جهنم گشتند.
در اين هنگام نوح دست به دعا برداشت و به پروردگار عرضه داشت:
رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الكافِرِينَ دَيّاراً * إِنَّك َ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَك َوَلا يَلِدُوا إِلاّ فاجِراً كَفّاراً * رَبِّ ا غْفِرْ لِى وَ لِوالِدَى وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِى مُؤْمناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَالمُؤْمِناتِ وَلا تَزِدِ الظّالِمِينَ إِلاّ تَباراً(3)؛ بارالها، از كافران بر روى زمين هيچ كس باقى نگذار. اگر آنان را رها كنى بندگان تو را گمراه مى‌كنند و به جز تبهكارِ كافر، فرزندى نياورند. بارالها، مرا و پدر و مادرم و هر مؤمنى را كه به خانه‏ام وارد شود و همه مردان و زنان با ايمان را بيامرز و بر نابودى ستمگران بيفزا.
- خداوند در سوره قمر مى‌فرمايد: «در دوران گذشته قوم نوح بنده ما را تكذيب كردند و گفتند او ديوانه و جن زده است.» نوح هم دست به دعا برداشت و خداوند را خواند و چنين گفت:
أَنّى مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ(4)؛ بارالها، من در هدايت مردم شكست خوردم؛ تو خود مرا يارى فرما.
- در سوره مؤمنون آمده است: «ما نوح را به سوى قومش فرستاديم. او به مردم گفت: اى قوم من، خداوند را بپرستيد، به جز او براى شما خدايى نيست، آيا پروا نمى‌كنيد؟»
گروه كافران گفتند: «نوح چون شما بشر است كه مى‌خواهد بر شما برترى جويد؛ اگر خداوند مى‌خواست پيامبرى بفرستد فرشتگانى را به پيامبرى مى‌فرستاد، نوح ديوانه است.»
در اين هنگام نوح دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ انْصُرْنى بِما كَذَّبُونِ(5)؛ بارالها، در برابر تكذيب اين مردم مرا يارى كن.
خداوند مى‌فرمايد: «به نوح وحى كرديم كه زير نظر و راهنمايى ما كشتى بساز، و هرگاه فرمان رسيد و آب از تنور فوران كرد از هر يك از حيوانات دو عدد و نيز خانواده‏ات را سوار بر كشتى كن، و هرگاه تو و همراهان در كشتى مستقر شديد بگو:
اَلْحَمْدُلله‏ِِ الَّذى نَجّينا مِنَ الْقَوْمِ الظالمِينَ * وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنى مُنْزَلاً مُبارَكاً وَ أنْتَ خَيْرُ المُنْزِلينَ(6)؛ حمد براى خدايى است كه ما را از دست ستمكاران نجات داد. و بگو: بارالها، مرا در منزلگاهى مبارك جاى ده، [زيرا] تو بهترين فرود آورندگانى.»
پيامبر گرامى (صلّى الله عليه وآله) به حضرت على (عليه السلام) فرمود: «اى على، هرگاه در جايى منزل كردى بگو: اللّهمّ أنزِلنى مُنْزَلاً مبارَكاً و أنت خير المنزِلين؛ چرا كه خير و خوبى آن منزل روزى تو مى‌شود و شرّ و بدى آن از تو دور مى‌شود.»(7)
در حديث «أربع مائة» كه على (عليه السلام) چهار صد سخن كوتاه و نغز در آداب زندگى و بندگى براى يارانش بيان فرمود، آمده است: «هر گاه جايى منزل كرديد بگوييد: اَللّهُمَّ أَنْزِلْنَا مُنْزَلاً مُبَارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ المُنْزِلِينَ.»(8)
- نوح 950 سال در ميان مردم تبليغ يكتاپرستى و پاكى و درستى كرد. اما ده قرن تبليغ و دعوت، آن مردم خفته جاهل را بيدار نكرد و به هوش نياورد، و از آن همه بذر توحيد و خداپرستى به جز بسيار اندك در دل سخت‏تر از سنگ آنان جوانه نزد و به بار ننشست. افزون بر آن، پيامبر الهى را به باد استهزا مى‌گرفتند و تهمت‏هايى كه خود شايسته آن بودند به او مى‌بستند و مؤمنان همراه او را مردمانى پست مى‌خواندند....
با چنين پيشينه عصيان و تبهكارى است كه به فرمان الهى از آسمان باران شديدى باريدن مى‌گيرد و از جاى جاى زمين چشمه‏ها مى‌جوشد و سيل و طوفان همه جا را فرا مى‌گيرد.
نوح كه از پيش آماده چنين شرايطى است؛ به مؤمنان و همراهان خود مى‌گويد تا بر كشتيى كه به دست خود او ساخته شده است، سوار شوند. نوح به هنگام سوار شدن بر كشتى مى‌گويد:
بِسْمِ الله‏ِ مَجْريها وَ مُرْسيها إِنَّ رَبّى لَغَفُورٌ رَحيم(9)؛ به نام خداست حركت و توقف كشتى؛ به درستى كه پروردگارم آمرزنده و مهربان است.
در اين هنگام، آب از آسمان و زمين به ‏هم مى‌پيوندد و همه جارا فرا مى‌گيرد و همه نابكاران سيه روز را در كام خود فرو مى‌كشد. در حالى كه نوح و همراهانش بر كشتى نجات سوارند و بر سطح آب در حركتند. وقتى كه آب همه جا را فرا گرفت و همه گمراهان لجوج را به كام مرگ كشيد، فرمان الهى بر توقف باران و جوشش زمين صادر مى‌شود و كشتى نوح بر كوه «جودى» آرام مى‌يابد. در اين ميانه، نوح كه پسر نادرستش را در ميان غرق شدگان مى‌بيند دست به دعا بر مى‌دارد و مى‌گويد:
رَبِّ إِنَّ ابْنى مِنْ أَهْلى وَ إِنَّ وَعْدَكَ الحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمينَ(10)؛ بارالها، پسرم از خانواده من است (و تو وعده‏داده بودى كه خانواده مرا نجات دهى) و وعده تو حق است و تو احكم الحاكمين هستى.
خداوند فرمود: «اى نوح، او از خاندان تو نيست، او ناشايست است، آنچه را كه به آن آگاهى ندارى از من مخواه، من تو را پند مى‌دهم، مبادا از جاهلان باشى.»
نوح به خود آمد و گفت:
رَبِّ إِنّى أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لى بِهِ عِلْمٌ، وَإِنْ لا تَغْفِرْ لى وَتَرْحَمْنى أَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ (11)؛ بارالها، من به تو پناه مىبرم از اين كه چيزى را كه به آن آگاهى ندارم از تو بخواهم، اگر مرا نيامرزى و به من رحم نكنى از زيان‏كاران خواهم بود.

دعاى حضرت ایّوب (علیه السلام)در قرآن

ایوب یكى از پیامبران الهى است كه به خاطر صبرش زبانزد همگان است. خداوند به ایوب نعمت بسیار داده و او هم به طاعت الهى كمر بسته و شكرگزار نعمت‏هاى الهى بود. شیطان به بندگى ایوب حسد برد و گفت: خداوندا، اگر ایوب فرمانبر است؛ به خاطر نعمت‏هایى است كه به او داده‏اى، وگرنه فرمان نمى‌برد.
سرانجام، زمینه و زمان آزمایش ایوب فرا رسید و گرفتار امتحان الهى شد.
ایوب ثروت و مكنت و فرزندان را یكى پس از دیگرى از دست داد. در تمام مراحل این آزمایش بزرگ، صبر ایوب بر حوادث و پیشامدهاى تلخ چیره شد و آنگاه كه نیمه‏جانى بیش برایش نمانده بود دست به دعا برداشت و چنین گفت:
أَنّى مَسَّنِى الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ(12)؛ بارالها، ضرر و زیان به جان من رسید و تو ارحم الراحمین هستى.
شیخ طبرسى گوید: «این سخن ایوب، كنایه‏اى ظریف براى طلب حاجات است.»(13)
در آیه دیگر آمده است كه ایوب چنین گفت:
أَنّى مَسَّنِى الشَیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ(14)؛ پروردگارا، شیطان با سختى و رنج و عذاب به سراغ من آمد.
به هر حال، دعاى ایوب مستجاب شد و از این امتحان بزرگ سربلند برآمد و بر شیطان و پیروانش روشن شد كه ایوب در شادى و غم، دارایى و ندارى، تندرستى و بیمارى خداپرست و خدادوست است.
ندا رسید: «با پایت زمین را بخراش، چشمه‏اى بر مى‌آید كه آبش بیمارى‌هاى تو را مداوا مى‌كند و هم نوشیدنى گوارا براى تو است.»
خداوند سلامتى را به او برگرداند و از فرزندان و خاندان دو چندان به او عنایت كرد. ثروت و مكنت رفته باز آمد و زندگى او بیش از پیش رونق یافت.
درباره تفسیر «فرزندان دوچندان به او عنایت كرد» از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند، آن حضرت فرمود: «علاوه بر فرزندانى كه در این امتحان بزرگ از دنیا رفته بودند، فرزندانى كه پیش از آن هم از ایوب وفات یافته بودند، زنده شدند.»(15)

دعاى سربازان طالوت در قرآن

یكى از داستان‏هاى قرآنى، داستان طالوت و جالوت است. بنى‌اسرائیل پس از دوره حضرت موسى (علیه السلام) به پیغمبر خود مى‌گویند: «فرماندهى را بر ما بگمار تا به فرمان او در راه خدا پیكار كنیم.» از جانب حق تعالى، طالوت به فرماندهى آنان گماشته مى‌شود. در آغاز آنان از این انتصاب رخ بر مى‌تابند و نمى‌پذیرند، سرانجام با تأكید پیامبر الهى به آن تن مى‌دهند و در ركاب او براى نبرد با جالوت كافر تبهكار و لشكر او حركت مى‌كنند.
دو لشكر مقابل یكدیگر صف آرایى مى‌كنند و آماده نبرد مى‌شوند. سربازان موحّد طالوت در این هنگام دست به دعا بر مى‌دارند و مى‌گویند:
رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَانْصُرْنا عَلَى الْقَومِ الكافِرینَ(16)؛ بارالها، صبر و پایدارى بر ما فرو ریز، و گام‏هاى ما را استوار دار، و ما را بر كافران پیروز فرما.
پس از این دعا به جنگ می‌پردازند؛ موحّدان پیروز، و كافران فرارى مى‌شوند.

دعاى همسر فرعون در قرآن

در سوره تحریم به ناسازگارى بعضى از همسران پیامبر اكرم (صلّى الله علیه وآله وسلّم) اشاره شده است و در پایان سوره چند نمونه مثبت و منفى از زنان خوشبخت و بدبخت یاد مى‌شود. دو نمونه منفى و بدعاقبت، همسران نوح و لوط هستند. آن دو با این كه با دو پیامبر الهى در زیر یك سقف زندگى مى‌كردند، از چنین زمینه‏اى بهره نگرفتند تا به كمال معنوى برسند بلكه به آن دو پیامبر خیانت كردند و اهل آتش شدند. در مقابل، از دو نمونه مثبت یاد مى‌شود؛ یكى مریم، و دیگرى آسیه همسر فرعون. آسیه در خانه فرعون بود و با او زندگى مى‌كرد، اما ادّعاى خدایى او را باور نداشت، بلكه یك انسان موحّد بود كه خداوند در قرآن كریم از او به عنوان نمونه و مَثَل براى مؤمنان یاد مى‌كند. گویند وقتى فرعون دانست كه همسرش خداپرست است به دستور او شكنجه‏اش كردند تا زیر شكنجه جان داد.
ملكه موحّد فرعون در زیر شكنجه اینگونه خدا را مى‌خواند و دعا مى‌كرد:
رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَكَ بَیْتاً فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ(17)؛ بارالها، براى من نزد خودت در بهشت خانه‏اى بساز، و مرا از فرعون و كردارش نجات ‏ده، و مرا از قوم ستمكار رهایى بخش.
رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «سه نفر، یك چشم بر هم زدن به وحى كافر نشدند، مؤمن آل یاسین، على بن أبى طالب، آسیه همسر فرعون.» (18)
در حدیث دیگرى رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم)، آسیه همسر فرعون را یكى از چهار زن برترِ بهشتیان شمرد.
دعاهايى كه خداوند به پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آموخت
1. در سوره زمر، خداوند متعال به پيامبرش حضرت محمّد (صلّى الله عليه وآله) آموزش‏هاى متعددى مى‌دهد. يكى از آن تعليمات اين دعاست كه اى محمد بگو:
اللّهُمَّ فاطِرَ السَّمواتِ وَالأَرْضِ عالِمَ الغَيْبِ وَالشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبادِكَ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ(19)؛ اى پروردگار آفريننده آسمان‏ها و زمين، داناى پنهان و پيدا، تو حكم مى‌كنى بين بندگانت در آنچه كه در آن اختلاف كنند.
2. دشمنان حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) افراد عنود و لجوجى بودند و هر روز براى گريز از پيام حق و گمراه كردن مردم، نغمه‏اى ساز مى‌كردند. اما در برابر هر سخن و بهانه‏اى، جواب شايسته‏اى از پيامبر دريافت مى‌كردند. و چه بسا پيامبر در انتظار مى‌ماند تا از سوى خداوند جواب مناسبى صادر شود، تا هم به دشمنان پاسخ دهد و هم بر عزم و اراده آن جناب بيفزايد. در پايان سوره انبياء ضمن جواب به منكران توحيد، خداوند به حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله) آموزش مى‌دهد كه اينگونه بگو:
رَبِّ احْكُمْ بِالحَقِّ وَ رَبُّنا الرَّحْمـنُ المُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ(20)؛ پروردگارم، به حق داورى كن، و پروردگار ما بخشنده‏اى است كه از او يارى جويند بر آنچه شما (از دروغ و باطل) گوييد.
3. خداوند متعال به پيامبر گرامى‌اش حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) اينگونه تعليم و آموزش مى‌دهد كه بگو:
رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَ أَنْتَ خَيْرُ الرّاحِمينَ(21)؛ خداوندا! بيامرز، و رحم كن، تو بهترين رحم كنندگانى.
گرچه در اين آيه نفرمود چه كسى را بيامرز و به چه كسى رحم كن، اما به كمك آيات و ادلّه ديگر در مى‌يابيم كه رسول خدا(صلّى الله عليه وآله وسلّم) براى خود و براى همه مسلمانان از حق تعالى آمرزش و رحمت طلب مى‌كند. و چون رسول الله‏ (صلّى الله عليه وآله وسلّم) الگوى همگان است، ما هم به آن جناب اقتدا مى‌كنيم و مى‌گوييم: «رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَ أَنْتَ خَيْرُ الرّاحِمينَ.»
4. خداوند بزرگ به پيامبر اسلام (صلّى الله عليه وآله وسلّم) دستور مى‌دهد كه براى قرائت آن بخش از قرآن كه در حال وحى بر آن حضرت است پيش از پايان يافتن وحى، شتاب نكند. به آن حضرت فرمان مى‌دهد كه بگو:
رَبِّ زِدْنى عِلْماً(22) ؛ پروردگارا، دانش مرا بيشتر فرما.
با توجه به اين نكته كه پيامبر ما داناترين آفريدگان خداست در عين حال حق تعالى به او چنين دستورى مى‌دهد، بر ما كه از علم و دانش ذرّه‏اى بيش نداريم ضرورى‌تر و لازم‏تر است كه اين دعا را تكرار و از خداوند حكيم دانش فراوان طلب كنيم.
پيامبر ما فرمود: «هرگاه روزى بر من بگذرد كه در آن بر دانشم نيفزايم، طلوع خورشيد در چنين روزى بر من مبارك مباد.»(23)
5. ما مسلمان و پيرو قرآنيم. قرآن كريم با «بِسم الله‏ِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» و سپس با «الحَمْدُ لله‏ِ رَبِّ العَالَمِينَ» آغاز مى‌شود.
پيامبر اسلام فرموده است: هر كار با نام خدا و حمد الهى آغاز نشود پايان خوش و كاملى ندارد.
در سوره اسراء خداوند دعايى را به حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله) تعليم مى‌دهد كه هر وقت بر كارى تصميم گرفتى براى موفقيت در آن اين‏ طور دعا كن:
رَبِّ أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِى مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِـيراً(24)؛ بارالها، مرا با صدق و استوارى داخل كن، و با صدق و درستى بيرون آر، و براى من از جانب خود تسلّطى يارى بخش قرار ده.
اين دعاى قرآنى در آغاز هر كار، شايسته و مناسب است تا شروع و پايان آن به درستى و استوارى باشد و در هنگامه كار يارى الهى همراهى كند. در تاريخ آمده است: پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه وآله وسلّم) هنگام فتح مكه اين دعا را خواندند.
و از امام (عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «هرگاه در شرايط ترسناك قرار گرفتى اين آيه را بخوان.»(25)
6. حضرت محمّد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرمود: «نه من و نه هيچ پيامبرى پيش از من، پيامى به عظمت و سنگينى توحيد نياورده‏اند.»
چون پيام توحيد بزرگ و عظيم بود، بيشترين فرصت‏هاى تبليغى پيامبران را به خود اختصاص داد، پيامبر ما هم براى معرفى توحيد، گفت و گوهاى بسيار با مردم داشت. آيات و نشانه‏هاى خداوند را براى مردم باز مى‌گفت و از آنان مى‌خواست به تأمل و دقت نشينند. در آغاز سوره شوري، خداوند موادّ لازم را براى اين گفت و گوها به پيامبرش مى‌آموزد و در ضمن به او تعليم مى‌دهد تا بگويد:
الله‏ُ رَبّى عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنيبُ(26)؛ الله‏ پروردگار من است، بر او توكل كردم و به سوى او باز مى‌گردم.
7. يكى از آموزش‏هاى الهى و قرآنى حمد و سپاس الهى است، و ديگرى ياد نيك و شايسته از برگزيدگان وادى توحيد، يعنى پيامبران و اولياى الهى كه راهنمايان بشر به سوى تقوا و پاكى و عدالت و توحيد بودند. آنانى كه خداوندشان برگزيد تا مشعل هدايت ديگران به سوى خدا و آخرت باشند. خداوند به حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرمان مى‌دهد كه بگو:
الْحَمْدُ لله‏ِ وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذينَ اصْطَفى(27)؛ تمام‏ حمد و سپاس براى خداست، و سلام بر بندگانش، آنان كه برگزيد.
8. مهمترين پيام پيامبران الهى، توحيد و خداپرستى بوده است. پيامبر ما هم به ‏سان ديگر پيامبران پايه و شالوده دعوتش يكتاپرستى بود و سعى مى‌كرد تصوير درستى از توحيد ذات و صفات و افعال به بشر ارائه دهد، و به دور از خرافات و پندارها، توحيد ناب و خالص را تبيين كند. در قرآن كريم آياتى كه مربوط به توحيد است از آيات ديگر بيشتر است. هر بار كه مردم نادان براى كجروى خود بهانه‏اى مى‌تراشند و بر پايه انديشه‏هاى جاهلى، اعتراض مى‌كنند پيامبر با صبر و سعه صدر به آنان پاسخ سنجيده مى‌دهد. يك بار پس از پاسخ به آنان به فرمان الهى چنين مى‌گويد:
الحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى لَمْ يَتَّخِذ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِى المُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِى مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً(28)؛ حمد و سپاس خدايى‌راست كه فرزندى نگرفته و در حكومت، شريكى براى او نيست، و هم‌پيمانى براى يارى او در مشكلات نيست (چرا كه احتياج ندارد) و بزرگ دار او را، برترين بزرگ داشتن.
رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرمود: «آيه عزّت را بسيار بخوانيد.» پرسيدند: آيه عزت كدام است؟ فرمود: «الحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى لَمْ يَـتَّخِذ وَلَداً...»
9. پيامبر ما در راه ابلاغ پيام الهى، از ناكسان آزار بسيار ديد. و هرگاه كه فشار روحى و روانى و تبليغاتى دشمن اوج مى‌گرفت، خداوند پيامبرش را دلدارى و روحيه مى‌داد.
در صلح حديبيه به هنگام نوشتن صلحنامه، يكبار به گاه نوشتن بسم الله‏ الرحمن الرحيم در آغاز صلحنامه، و بار ديگر به وقت نوشتن كلمه «رسول الله‏» در پى نام آن حضرت، قريشيان اعتراض كردند و نتيجه آن شد كه به جاى بسم الله‏ الرحمن الرحيم، "باسمك اللهمّ" بنويسند، همان طور كه در جاهليت مى‌نوشتند، و لقب «رسول الله‏» را هم از پى نام آن حضرت حذف كنند. از آن ‏جا كه اين دشمنى و عناد آنان روحيه پيامبر را مى‌آزرد خداوند براى حمايت و دلدارى به آن حضرت فرمود بگو:
هوَ رَبّى لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتابِ(29)؛ او پروردگار من است، به جز او خدايى نيست، بر او توكل كردم و به سوى او باز مى‌گردم.
10. يكى از تعليمات خدا به پيامبرش حضرت محمّد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) اين است كه بگو:
إِنَّ صَلاتى وَ نُسُكى وَ مَحْياى وَ مَماتى لله‏ِِ رَبِّ العالَمينَ(30)؛ به درستى كه نماز من، عبادات من، زندگى من و مرگ من براى خداوند است كه پروردگار جهان‏هاست.
11. پيامبر ما از منافقان رنج بسيار ديد؛ آنان كه به زبان، تظاهر به اسلام مى‌كردند و در دل اعتقاد به آن نداشتند بلكه در پى كارشكنى و شيطنت و عيب‏جويى بودند. خداوند هم از درون و شيوه آنان، پيامبرش را آگاه مى‌كرد. به همين سبب درجاى جاى قرآن كريم از منافقان و كج‏رفتارى آنان ياد مى‌شود. آنان كه مى‌ديدند از گفت و گوها و محفل آنان، پيامبر خبردار مى‌شود، به جاى اصلاح كار و برنامه خود و آمدن به راه راست، شيوه خود را عوض كردند و اين‌بار با زبان ايما و اشاره پيام‏هاى خود را به يكديگر مى‌رساندند. اين‌بار هم خداوند پيامبرش را از روش آنان آگاه ساخت و ضمن تجليل از آن حضرت به وى فرمود: در برخورد با چنين مشكلات بگو:
حَسْبِى الله‏ لا إِلهَ إلاّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظيم(31)؛ خداوند مرا بس است، به جز او خدايى نيست، بر او توكل كردم، او كه صاحب عرش عظيم است.
پيامبر گرامى فرمود: «هر كس صبح و شب هفت بار اين دعا را بخواند خداوند كارهاى مهمش را كفايت كند.»(32)
عبداللّه‏ بن عباس گويد: «اين دعاى ابراهيم (عليه السلام) بود هنگامى كه او را در آتش افكندند، و دعاى حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) هنگامى كه دشمنان عليه آن حضرت گرد آمدند.»(33)
12. در قرآن كريم گاهى ملاحظه مى‌شود دعاهايى را خداوند به پيامبرش ياد مى‌دهد. گرچه در اين نوع جملات طرف خطاب حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) است، اما از آنجا كه پيامبر براى همگان اسوه و الگوست، پيداست كه اينگونه خطاب‏ها شامل حال ديگران نيز مى‌شود.
يكى از آموزش‏هاى خداى متعال به حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) اين ‏دعاست:
قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ المُلْكِ تُؤْتِى المُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ المُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَي‏ءٍ قَدِيرٌ * تُولِجُ اللَّيلَ فِى النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الحَى مِنَ المَيِّتِ وَ تُخْرِجُ المَيِّتَ مِنَ الحَيِّ و َتَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ(34)؛ اى محمد، بگو بارالها، صاحب حقيقى حكومت تويى، به هر كه خواهى حكومت دهى و از هر كه خواهى باز ستانى، هر كه خواهى عزيز و گرامى دارى و هر كه را خواهى ذليل و پست گردانى، تمام خيرات به ‏دست تو است، به درستى كه تو بر هر چيز توانايى. شب را در روز فرو مى‌برى و روز را در شب فرو مى‌برى، زنده را از مرده برآورى و مرده را از زنده خارج سازى، و هر كه را خواهى بى‌شمار روزى مى‌دهى.

ذكر دو حديث

1. پيامبر گرامى (صلّى الله عليه وآله) فرمود: «اسم اعظم كه هرگاه به آن دعا كنند مستجاب شود عبارت است از: قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ المُلك... بغيرِ حِسابٍ.»(35)
2. معاذ بن جبل گويد: روز جمعه‏اى از رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) باز ماندم و نتوانستم نماز جمعه را با آن حضرت به جا آورم. پس از آن كه رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) مرا ديد پرسيد:
«اى معاذ چه چيز تو را از نماز جمعه باز داشت؟» گفتم: اى رسول خدا! يوحناى يهودى چند وقيه طلا از من طلب دارد و درِ خانه‏ام ايستاده بود تا از خانه خارج شوم و طلبش را از من درخواست كند و من ندارم تا طلب او را بپردازم. به اين سبب از خانه خارج نشدم.
حضرت فرمود: «اى معاذ، آيا دوست دارى خدا قرض تو را ادا كند؟ گفتم: آرى يا رسول الله‏. فرمود: «آيه قل اللّهُمَّ مَالِكَ المُلكِ را تا بغيرِ حسَاب بخوان و سپس بگو: يا رَحمانَ الدُّنيا والآخِرَةِ وَ رَحِيمهما تُعطى مِنهُما ما تشاءُ و تَمْنَعُ مِنهما ما تشاءُ، اِقضِ عَنّى دَيْنى. اگر به اندازه تمام زمين طلا بدهكار باشى خداوند ادا مى‌كند.»
13. خداوند متعال شيوه احتجاج و گفت و گو با كفار را به رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) آموزش مى‌دهد و آن جناب آن شيوه را به كار مى‌بندد و پس از آن كه اين گفت و گوها به ثمر نمى‌نشيند و آنها بر جهل و گمراهى خود اصرار مى‌ورزند به آن حضرت تعليم مى‌دهد كه دعا كند و بگويد:
رَبِّ إِمّا تُرِيَنّى ما يُوعَدُونَ * رَبِّ فَلا تَجْعَلْنى فى القَوْمِ الظالِمينَ(36)؛‌ پروردگارم، اگر اراده كرده‏اى آن عذابى را كه به كفار وعده داده‏اى به من نشان دهى. پروردگارم، پس مرا در ميان ستمگران قرار مده.

استعاذه

استعاذه يعنى پناه بردن به خداوند متعال از فتنه انگيزان و شرّ آنها. در قرآن كريم بارها خداوند بزرگ حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) را تعليم مى‌دهد كه از وسوسه‏هاى شياطين و پليدان به خداوند پناه برد.
در دو سوره فصّلت(37) و اعراف(38)، خداوند به پيامبرش مى‌فرمايد: «اگر شيطان تو را وسوسه كرد به خدا پناه بر، همانا او شنوا و داناست.» در سوره مؤمنون، به حضرت محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم) اين‏گونه تعليم مى‌دهد كه دعا كن و بگو:
رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ * وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ(39)؛ پروردگارم، از وسوسه‏هاى شيطان‏ها به تو پناه مى‌برم. و پناه مى‌برم به تو پروردگارم، از اين ‏كه آنان نزد من حاضر شوند.
دو سوره آخر قرآن كريم مُعَوَّذَتين نام گرفته است كه در آنها خداوند به پيامبر گرامى ما دستور مى‌دهد كه بگويد:
بِسم الله‏ِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الفَلَقِ * مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ * وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ * وَ مِنْ شَرِّ النَّفّاثاتِ فِى العُقَدِ * وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ؛ بگو پناه مى‌برم به پروردگار سپيده صبح، از شرّ مخلوقات و از شرّ شب تار هنگامى كه در آيد و از شرّ جادوگرانى كه در گره‏ها دمند. و از شرّ حسود آنگه كه حسد ورزد.
بِسم الله‏ِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
قُلْ أَعُوذُ بِرَّبِ النّاسِ * مَلِك ِ النّاسِ * إِلهِ النّاسِ * مِنْ شَرِّ الوَسْواسِ الخَنّاسِ * الَّذِى يُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النّاسِ * مِنَ الجِنَّةِ وَالنّاسِ؛ بگو پناه مى‌جويم به پروردگار آدميان، پادشاه آدميان، معبود آدميان، از بدى وسوسه كننده خنّاس؛ آن كه در دل مردمان وسوسه كند كه از جنّ و انسان است.

دعاى بلقیس؛ ملكه سبا

خداوند به سلیمان حكومتى بى‌نظیر عطا كرد. پرندگان نیز در تسخیر سلیمان بودند. روزى سلیمان در میان پرندگان، هدهد را ندید. زمانى نگذشت كه هدهد باز آمد و گفت: از سرزمین سبا براى تو خبرى آورده‏ام. در آن ‏جا زنى با امكانات بسیار و تختى عظیم حكم مى‌راند و مردم آن در برابر خورشید سجده مى‌كنند.
سلیمان نامه‏اى به ملكه آن سرزمین مى‌نویسد و هدهد آن را به مقصد مى‌رساند. ملكه پس از رایزنى و مشورت با سران، هدیه‏اى براى سلیمان مى‌فرستد كه سلیمان آن را نمى‌پذیرد.
پس از گذشت زمان و مراحلى، ملكه به سوى دربار سلیمان بار سفر مى‌بندد و وارد كاخ سلیمان مى‌شود و به نشانه توبه و ایمان مى‌گوید:
رَبِّ اِنّى ظَلَمْتُ نَفْسى وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ(40)؛ بارالها، من بر خودم ستم كردم و با سلیمان به خداوند عالمیان ایمان آوردم.

دعاهاى حضرت یوسف (علیه السلام) در قرآن

- یكى از پیامبران الهى یوسف است. داستان حضرت یوسف در قرآن كریم، بلند و پر نكته است. حسد، برادران را وادار مى‌كند كه او را به چاه بیندازند. قافله‏اى سر مى‌رسد و دلو را در چاه مى‌افكنند تا آب بكشند و استفاده كنند. ناباورانه مى‌نگرند به جاى آب، نوجوانى زیبا از چاه سر برآورد. او را به بردگى مى‌گیرند و در مصر به فروش مى‌رسانند. یوسف به عنوان برده به كاخ عزیز مصر راه مى‌یابد و زلیخا همسر عزیز، شیفته یوسف مى‌شود و مى‌خواهد از او كام گیرد.
یوسف پاكدامنِ پیغمبرزاده، به گناه تن نمى‌دهد. او را تهدید به زندان مى‌كنند. یوسف دست به دعا برمى‌دارد و مى‌گوید:
رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَى مِمّا یَدْعُونَنى إِلَیْهِ وَ إِلاّ تَصْرِفْ عَنّى كَیْدهُنَّ أصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلینَ(41)؛ بارالها، زندان براى من دوست داشتنى‌تر است از گناهى كه مرا به سوى آن فرا مى‌خوانند، اگر مكر زنان را از من مگردانى با آنان درآمیزم و از جاهلان خواهم بود.
خداوند هم دعاى او را مستجاب فرمود و مكر زنان دربار را از او بگرداند. پس یوسف را زندانى كردند.
- یوسف مدتى را در زندان مى‌گذراند. سال‏ها و حكایت‏ها مى‌گذرد تا آن كه براى تعبیر خواب پادشاه مصر در زندان به نزد او مى‌آیند. یوسف از موقعیت استفاده مى‌كند، از بى‌گناهى خود مى‌گوید، و از سبب زندانى شدن خود جویا مى‌شود.
پیام او را به پادشاه مى‌رسانند. پادشاه زنان را احضار مى‌كند. همه زنان، به‏ ویژه زلیخا همسر پادشاه، بر گناهكارى خود و بى‌گناهى یوسف گواهى مى‌دهند. یوسف از زندان آزاد، مقرّب دربار و وزیر دارایى و اقتصاد مى‌شود.
در كنعان مردم دچار قحطى مى‌شوند و براى تهیّه آذوقه به سوى مصر رو مى‌آورند. مصر كه با تدبیر یوسف داراى انبارهاى بزرگ غلّه شده است پذیراى فرزندان یعقوب مى‌شود.
باز هم حكایت‏ها مى‌گذرد تا آنگاه كه خبر یوسف به یعقوب مى‌رسد و یعقوب و خاندانش راهى مصر و بر سراى بزرگ یوسف وارد مى‌شوند.
یوسف، پدر و مادرش را احترام مى‌كند و بر تخت مى‌نشاند و برادرانش در برابر او به خاك در مى‌افتند و براى خداوند سجده مى‌گزارند. با پدید آمدن چنین صحنه‏اى، خوابى كه یوسف در نوجوانى دیده بود و به پدرش بازگو كرده بود تعبیر مى‌شود. در چنین شرایطى یوسف دست به دعا بر مى‌دارد و با خداوند چنین مناجات مى‌كند:
رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِى مِنَ المُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِى مِنْ تَأْوِیلِ الأَحادِیثِ فاطِرَ السَّمـواتِ وَالأَرضِ أَنْتَ وَلِیّى فِى الدُّنْیا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنى مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِى بِالصّالِحینَ(42)؛ بارالها، تو به من ریاست دادى، و تعبیر خواب را تو به من آموختى، اى آفریننده آسمان‏ها و زمین، تو ولى و سرپرست من در دنیا و آخرت هستی، مرا مسلمان بمیران و به نیكوكارانم بپیوند.

دعاى حضرت يونس (عليه السلام) در قرآن

حضرت يونس يكى از پيامبران الهى بود. او زمانى دراز مردم را به توحيد و يكتاپرستى فرا خواند. ليكن اين دعوت و تبليغ طولانى مردم را به راه نياورد و آنان همچنان بر كفر خود لجاجت مى‌كردند. در اين هنگام كه يونس از جهل و كفر آنان به خشم آمده بود، پيش از آن كه از خداوند اجازه گيرد از شهر خارج شد و سر به بيابان گذاشت. رفت تا به ‏دريا رسيد. به قدرت الهى يك ماهى بزرگ دهان باز كرد و يونس را بلعيد. يونس بدون آن كه در شكم ماهى هضم شود زندانى شد و دانست اين سزاى آن است كه بدون اذن الهى، مأموريت خود را رها كرده است.
در چنين شرايطى با دلى شكسته و قطع اميد از همه ‏جا، دعا كرد و گفت:
لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ(43)؛ خدايا، معبودى به جز تو نيست، از هر عيب، منزّهى. به درستى كه من از كسانى هستم كه بر خود ستم كردم.
خداوند در قرآن كريم مى‌فرمايد: «ما دعاى او را مستجاب كرديم و او را از غم نجات داديم، و اين چنين همه مؤمنان را نجات مى‌دهيم.»
حضرت يونس كه از شكم ماهى و درياى عميق نجات يافته بود، به محل مأموريت خود باز آمد و مردم هم كه در غياب او به خود آمده بودند به گرد او جمع شدند و راه پاكى و خدا پرستى در پيش گرفتند.

چند نكته

1. خداوند در پايان داستان يونس مى‌فرمايد: «و كذلكَ نُنجِى المؤمنين؛ ما اين ‏چنين مؤمنان را از غم و گرفتارى نجات مى‌دهيم.» گويا داستان يونس براى اين در قرآن آمده است كه اين قانون كلى و سنّت هميشگى الهى بازگو شود: نجات مؤمنان گرفتار، برنامه دائمى خداست كه در همه زمان‏ها و مكان‏ها و در تمام نسل‏ها جارى است.
پر واضح است كه اين بشارت و مژده‏اى براى همه ماست.
پيامبر گرامى ما فرمود: «آيا شما را راهنمايى كنم به اسم اعظم الهى، كه هر گاه خداوند با آن اسم خوانده شود جواب دهد، و هر گاه با آن اسم از خداوند درخواست شود پاسخ دهد؟ آن دعاى يونس است كه در تاريكى‌ها خواند: «لا إِلهَ إلاّ أنتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظّالمينَ.»
مردى پرسيد: اى رسول خدا! آيا اين دعا مخصوص يونس بود يا براى همه مؤمنان است؟ پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرمود: «آيا نشنيدى بقيه آيه را: «وَ كَذلِكَ نُنْجِى المُؤمِنينَ.»(44)
2. عارفان الهى به دعاى حضرت يونس اهميت فراوان مى‌دهند و بدان اهتمام ورزند و آن را ذكر يونسيّه نامند.
3. دعاهاى معصومان(عليهم السلام) ريشه قرآنى دارد. چرا كه آنان فرزندان قرآنند و از معرفت زلال قرآنى بهره‏مندند. امام حسين(عليه السلام) با اقتباس از دعاى حضرت يونس، در دعاى عرفه گويد:
لا إلهَ إلاّ أنْتَ سُبْحانَكَ إنّى كُنْتُ مِنَ الظالمينَ. لا إلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مَنَ المُسْتَغْفِرينَ. لا إلهَ إلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إنّى كُنْتُ مِنَ المُوَحِّدينَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الخائِفينَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الوَجِلينَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الرّاجينَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الرّاغِبينَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ المُهَلِّلينَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ السّائِلينَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ المُسَبِّحينَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ المُكَبِّرينَ. لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ رَبّى و رَبُّ آبائى الأَوَّلينَ؛
به جز تو خدايى نيست، منزّهى از عيب، من از ستمكارانم. به جز تو خدايى نيست، منزهى تو، من از استغفار كنندگانم. به جز تو خدايى نيست، منزّهى تو، من از يكتا پرستانم. به جز تو خدايى نيست، منزّهى، من از بيمناكان از عذاب توام. به جز تو خدايى نيست، منزّهى تو، من از افراد ترسانم. به جز تو خدايى نيست، منزّهى تو،
من از اميدوارانم. به جز تو خدايى نيست، تو منزّهى ، من از آرزومندانم. به جز تو خدايى نيست، منزهى تو، من از لا اله اِلاّ اللّه‏ گويانم. به جز تو خدايى نيست، منزّهى تو، من از گدايانم. به جز تو خدايى نيست، منزهى تو، من از تسبيح گويانم. به جز تو خدايى نيست، منزّهى تو، من از الله‏ اكبر گويانم. به جز تو خدايى نيست، منزهى تو كه پروردگار من و پروردگار پدران پيشين منى.

چند حديث در فضيلت اين دعا

1. پيامبر گرامى(صلّى الله عليه وآله): «هر بيمار مسلمانى كه اين دعا را بخواند، اگر در آن بيمارى (بهبودى نيافت و) مرد پاداش شهيد به او داده مى‌شود، و اگر بهبودى يافت خوب شده در حالى كه تمام گناهانش آمرزيده شده است.»(45)
2. رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم): «آيا به شما خبر دهم از دعايى كه هر گاه غم و گرفتارى پيش آمد آن دعا را بخوانيد گشايش حاصل شود؟» اصحاب گفتند: آرى اى رسول خدا. آن حضرت فرمود: «دعاى يونس كه طعمه ماهى شد: لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ.»(46)
3. امام صادق (عليه السلام): «عجب دارم از كسى كه غم زده است چطور اين دعا را نمى‌خواند لا اِلهَ اِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ» چرا كه خداوند به دنبال آن مى‌فرمايد: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِى المُؤْمِنِينَ.» (ما او را پاسخ داديم و از غم نجات داديم و اين چنين مؤمنان را نجات مى‌دهيم.)(47)
4. مرحوم كلينى نقل مى‌كند: مردى خراسانى بين مكه و مدينه در ربذه به امام صادق (عليه السلام) برخورد و عرضه داشت: فدايت شوم من تاكنون فرزنددار نشده‏ام، چه كنم؟
حضرت فرمود: «هر گاه به وطن برگشتى و خواستى به سوى همسرت روى، آيه "وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَهَبَ مُغاضِـباً فَـظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِى الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلـهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمِـينَ" را تا سه آيه بخوان، إن شاء الله‏ فرزنددار خواهى شد.»(48)

دعاى سلیمان(علیه السلام) براى حكومتى بى‌نظیر

سلیمان و پدرش داود از پیامبران الهى بودند كه خداوند در قرآن كریم از آنان به نیكى یاد مى‌كند. از آن ‏جا كه سلیمان (علیه السلام) شیفته اسب بود، لشكریان او مسابقه اسب دوانى ترتیب داده بودند تا براى نبرد با دشمن آماده باشند و سلیمان از آن، سان مى‌دید. مسابقه به درازا كشید و وقت فضیلت نماز سپرى شد. خداوند كه خواست سلیمان را بیازماید جنازه‏اى بر تخت او افكند. سلیمان به درگاه الهى رو كرد و دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ اغْفِرْلى وَ هَبْ لى مُلْكاً لا یَنْبَغى لأَحَدٍ مِنْ بَعْدى إِنَّكَ أَنْتَ الوَهّابُ(49)؛ خداوندا، مرا بیامرز و حكومتى به من ببخش كه شایسته هیچ كس پس از من نباشد، همانا تو بسیار عطا كننده‏اى.
خداوند متعال هم خواسته او را برآورد و حكومتى بى‌نظیر به او عطا كرد. پس از گذشت هزاران سال هنوز هم داستان مُلك سلیمان بر سر زبان‏هاست و از آن به بزرگى و عظمت یاد مى‌شود.

دعاهاى حضرت زكريا (عليه السلام) در قرآن

دعا براى درخواست فرزند
زكريّا يكى از پيامبران الهى است. او يك عمر توحيد و خداپرستى و پاكى و درستى را تبليغ كرد و مردم را به راه راست هدايت نمود. آنگاه كه به سنّ پيرى رسيد فكر مى‌كرد به زودى مرگ به سراغ او خواهد آمد و در غمى جانكاه فرو رفت.
غم و اندوه زكريا براى آن بود كه فرزندى نداشت و از نزديكان او هم كسى نبود كه راه او را ادامه دهد و از اين نظر بسيار اندوهگين شد كه مشعل هدايتى كه از ديرباز در خاندان او و به دست پدران او بوده است به خاموشى گرايد.
پيرى خود و عقيم بودن همسر، او را از چشم داشتن به لطف الهى باز نداشت او اين خواسته و آرزوى خود را در موارد گوناگون از خداوند درخواست كرد كه در سه‏ جاى قرآن كريم از آن ياد شده است:
الف) "حنّه" همسر عمران در حال حاملگى نذر كرده بود فرزندى كه به دنيا مى‌آورد خدمتگزار بيت‌المقدس شود. وقتى كه زايمان كرد دختر زاييد و گفت: «خداوندا دختر زاييدم ـ گرچه آرزو داشتم پسر باشد ـ و او را مريم ناميدم و از شيطان رجيم به تو پناه دادم.»
خداوند هم نذر او را قبول كرد. زكريا كه شوهر خاله مريم و بزرگِ بيت‌المقدس بود سرپرستى مريم را بر عهده گرفت و او را بزرگ كرد. و در ميان مسجد براى او محرابى ساخت كه مريم در آن به عبادت مى‌پرداخت. زكريا هرگاه براى سركشى به مريم به محراب او داخل مى‌شد مشاهده مى‌كرد طعام گوارا و ميوه‏هاى غير فصل نزد مريم موجود است، از مريم مى‌پرسيد: «اينها از كجا براى تو آمده است؟»
جواب مى‌شنيد: «از جانب خداوند متعال آمده، و خداوند به هر كس خواهد روزى بى‌حساب مى‌دهد.»
در اين هنگام، عبادت و معنويت و كمالات مريم، زكريا را تكان داد و با خود گفت: چه مى‌شد من چنين فرزندى داشتم و بلافاصله دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِيَّةً طَيِّبَةً اِنَّكَ سَميعُ الدُّعاء(50)؛ بارالها، به من ذريه و فرزندانى پاكيزه از نزد خود ببخش، به درستى كه تو شنونده دعايى.
سپس در حالى كه در محراب نماز مى‌گزارد؛ فرشتگان الهى به او بشارت دادند كه خداوند فرزندى به نام يحيى كه بزرگ و پاكدامن و پيامبر خواهد بود به تو عطا مى‌كند.
زكريا ناباورانه گفت: «كجا من پسرى خواهم داشت، چرا كه خود پير و همسرم نازاست؟!»
جواب آمد: «خداوند انجام مى‌دهد آنچه را خواهد.»
ب) در آغاز سوره مريم آمده است: ياد كن رحمت پروردگارت را بر حضرت زكريا. آنگاه كه آهسته پروردگارش را خواند و گفت:
رَبِّ إِنِّى وَهَنَ العَظْمُ مِنِّى وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيّاً * وَ إِنِّى خِفْتُ المَوالِى مِنْ وَرائِى وَ كانَتِ امْرَأَتِى عاقِراً فَهَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً * يَرِثُنِى وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً(51)؛ بارالها، استخوانم سست شده و موى سپيد، سرم را فرا گرفته است، تاكنون هرگاه تو را خوانده‏ام بدعاقبت نبوده‏ام. من از موالى پس از خود مى‌ترسم، همسرم نيز عقيم است، فرزندى به من عطا كن از جانب خود كه وارث من و وارث آل يعقوب باشد، و او را پسنديده بدار.
از جانب خداوند ندا آمد: «اى زكريا تو را بشارت مى‌دهيم به پسرى كه نامش يحيى است و پيش از اين همنامى نداشته است.»
زكريا گفت: «پروردگارا، كجا من پسرى خواهم داشت در حالى كه همسرم نازاست؟»
جواب آمد: «خداى تو اين چنين مى‌خواهد و براى او آسان است. پيشتر تو را آفريدم در حالى كه چيزى نبودى.»
خداوند يحيى را با كتاب و حكمت به زكريا عطا فرمود.
ج) در سوره انبياء، در مقام ياد پيامبران و اشاره به زندگى و بندگى‌شان، آنگاه كه نوبت به زكريا مى‌رسد، خداوند مى‌فرمايد: آنگاه كه زكريا پروردگارش را ندا داد و گفت:
رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَ أَنْتَ خيْرُ الوارِثينَ(52)؛ بارالها، مرا تنها نگذار و تو بهترين وارثانى.
و خداوند فرمايد: «ما دعاى او را مستجاب كرديم و يحيى را به او بخشيديم و همسرش را به صلاح آورديم، آنان در كارهاى خير شتاب داشتند و با اميد و بيم ما را مى‌خواندند و در برابر ما خاشع بودند.»

ذكر چند حديث

1. در تاريخ آمده است: «رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) هر گاه حضرت على (عليه السلام) را در جنگ‏ها به ميدان مى‌فرستاد دعا مى‌كرد و مى‌گفت: «رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَ أَنْتَ خيْرُ الوارِثينَ»؛ بارالها مرا تنها مگذار ـ يعنى على را از من مگير ـ و تو بهترين وارثانى.»(53)
2. مرحوم كلينى از حارث نصرى حكايت مى‌كند كه او گويد: «به امام صادق (عليه السلام) گفتم: خاندان من همه منقرض شده‏اند و من هم فرزندى ندارم. (كنايه از اين كه به من دعايى تعليم كن تا به بركت آن فرزنددار شوم).
حضرت فرمود: در سجده بگو: «رَبِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَةً طَيِّبَةً إنَّكَ سَميعُ الدُّعاء»، «رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَ انْتَ خَيْرُ الْوارِثينَ.»
حارث گويد: من به دستور حضرت عمل كردم و در سجده‏ام اين دو آيه را خواندم. خداوند به من دو پسر به نام‏هاى على و حسين عطا كرد.»(54)
3. على بن محمد صيمرى كاتب گويد: «با دختر جعفر بن محمد كاتب ازدواج كردم و او را بسيار دوست داشتم، اما از اين ازدواج فرزندى نصيبم نشد. به سراغ امام هادى (عليه السلام) رفتم و داستان خود را براى او باز گفتم. او تبسّم كرد و فرمود: انگشترى فراهم كن كه نگينش فيروزه باشد و بر آن بنويس: «رَبِّّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَ أنْتَ خَيْرُ الْوارِثينَ.» صيمرى گويد: به دستور حضرت عمل كردم، يك سال نگذشت كه از آن همسر، پسرى روزى‌ام شد.»(55)
روايات ديگرى هم درباره نحوه طلب فرزند از خداوند آمده است.(56)

دعاى صاحبان باغ سوخته

در زمان‏هاى دور، در سرزمین یمن مرد با ایمانى زندگى مى‌كرد. او باغ و بستان بزرگ و آبادى داشت و به هنگام برداشت محصول، فقیران و تهى‌دستان به باغ او مى‌آمدند و بهره مى‌بردند. وقتى كه پدر از جهان رخت بر بست پسران مالك باغ شدند و تصمیم گرفتند از میوه و ثمره باغ به مستمندان چیزى ندهند. زمان برداشت محصول فرارسید، آنان با خود گفتند:
فردا صبح بى سر و صدا به باغ مى‌رویم و به سرعت محصول را جمع مى‌كنیم و تا تهى‌دستان از شروع برداشت محصول بى‌خبر هستند ما كار را تمام كرده و آن را به خانه و انبار مى‌آوریم. آنان بدون آن ‏كه توجه كنند كه نعمت‏ها همه از خداست و خداوند در محصول آنان براى فقرا سهمى قرار داده است، با این تصمیم، شب خوابیدند تا پگاه به باغ روند.
همان شب آتش الهى، باغ را سوزاند به گونه‏اى كه صبحگاهان وقتى كه آنان به باغ رسیدند با خود گفتند: اشتباه آمدیم، این باغ ما نیست. برادر عاقل‏تر گفت: مگر به شما نگفتم تسبیح الهى گویید و به یاد خداوند باشید و جانب حق را پاس دارید!
آنان از غفلت به در آمدند و هشیار شدند و به اشتباه خود پى بردند و گفتند:
سُبْحانَ رَبِّنا إِنّا كُنّا ظالمِین(57)؛ منزّه است پروردگار ما، همانا ما ستمكارانیم.
آنان یكدیگر را ملامت كردند و به گناه خود اقرار و اعتراف كردند و تصمیم گرفتند راه راست و درست، و روش پدر خردمند خود را در پیش گیرند و گفتند:
عَسى رَبُّنا أَنْ یُبْدِلنا خَیْراً منْها إِنّا إِلى رَبِّنا راغِبُونَ(58)؛ امیدواریم پروردگار ما بهتر از آن باغ؛ به ما دهد، ما به سوى پروردگار خود رو مى‌كنیم.

پي نوشت :

1- اعراف، آیه 23.
2- شعراء (26) آيات 117 و118.
3- نوح (71) آيات 26 ـ 28.
4- قمر (54) آيه 10.
5- مؤمنون / ذ 26. همين جمله در همين سوره در آيه 39 از زبان پيامبر ديگر آمده است و نام او به صراحت ذكر نشده است. بعضى آن پيامبر را هود «پيشواى قوم عاد»، و بعضى ديگر صالح «پيامبر قوم ثمود» مى‌دانند.
6- مؤمنون/ 28 و 29.
7- تفسير صافى، ج3، ص399.
8- خصال، ص634.
9- هود/41.
10- هود/45.
11- هود/47.
12- انبیاء/ آیه 83.
13- مجمع البیان، ج7، ص59.
14- ص/ آیه 41.
15- صافى، ج3، ص351.
16- بقره/ آیه 250.
17- تحریم/ آیه 11.
18- نورالثقلین، ج5، ص377.
19- زمر (39) آيه 46.
20- انبياء (21) آيه 112.
21- مؤمنون (23) آيه 118.
22- طه (20) آيه 114.
23- تفسير صافى، ج3، ص322.
24- اسراء (17) آيه 80.
25- تفسير صافى، ج3، ص212.
26- شورى (42) آيه 10.
27- نمل (27) آيه 59.
28- اسراء (17) آيه 111.
29- رعد (13) آيه 30.
30- انعام (6) آيه 162.
31- توبه (9) آيه 129.
32 و 33- لكل دعاء فى القرآن قصة وإجابة، ص 69.
34- آل عمران (3) آيات 26 ـ 27.
35- نورالثقلين، ج3، ص324/ الدّر المنثور، ج2، ص25.
36- مؤمنون (23) آيات 93 و94.
37- فصّلت (41) آيه 36.
38- اعراف (7) آيه 200.
39- مؤمنون (23) آيات 97 و98.
40- نمل/ آیه 44.
41- یوسف/ آیه 33.
42- یوسف، آیه 101.
43- انبياء، آيه 87.
44- قوارع القرآن، ص67.
45- قوارع القرآن، ص67.
46- كشاف، ج3، ص132، پاورقى.
47- خصال، ص218.
48- كافى، ج6، ص10.
49- سوره ص/آیه 35.
50- آل عمران/ آيه 38.
51- مريم/ آيات 3 ـ 5.
52- انبياء/ آيه 89.
53- مروج الذهب، ج2، ص422.
54- كافى، ج6، ص8 / مجمع البيان، ج7، ص61.
55- نور الثقلين، ج3، ص456.
56- كافى، ج6، ص7 ـ 10/ نور الثقلين، ج3، ص456.
57- قلم/ آیه 29.
58- قلم/ آیه 32.

منبع: كتاب دعاهاى قرآن




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط