كشاورزى يكى از منابع مالى اهل بيت (علیهم السلام)
اهميت كشاورز از ديدگاه اسلام
در حديث ديگرى آمده است كه يزيد بن هارون واسطى مىگويد: از امام صادق (علیه السلام) درباره ارزش و شخصيت كشاورز سؤال كردم، حضرت در جواب فرمود: كشاورزان گنجينههاى خدا در روى زميناند. 2
در حديث ديگرى مىخوانيم از امام ششم (علیه السلام) درباره اين آيه كه خداى متعال مىفرمايد: «توكل كنندگان بايد فقط بر خدا توكل كنند.» سؤال شد مقصود از متوكلين چيست؟ فرمود: كشاورزان 3 كه گويا امام صادق (علیه السلام) يكى از مصاديق بارز متوكلان را ذكر كرده است .
اميرمؤمنان (علیه السلام) نيز به قشر كشاورز اهميت زيادى داده است، آن جا كه در عهدنامه تاريخى خود به مالك اشتر (استاندار مصر) مىنويسد: خراج و ماليات را دقيقاً زير نظر بگير! به گونهاى كه صلاح ماليات دهندگان باشد... بايد كوشش تو در آبادى زمين بيش از كوشش در جمع آورى خراج باشد، زيرا كه خراج جز با آبادانى به دست نمىآيد و آن كس كه بخواهد ماليات را بدون عمران و آبادانى مطالبه كند شهرها را خراب و بندگان خدا را نابود مىسازد و حكومتش بيش از مدت كمى دوام نخواهد داشت... و ويرانى زمين تنها به اين علت است كه كشاورزان و صاحبان زمين فقير مىشوند.4
امام صادق (علیه السلام) فرمود رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه واله) هنگام وفاتش به على (علیه السلام) وصيت كرد و فرمود: اى على در حضور تو به كشاورزان ستم نشود؛ 5
در حديث ديگرى نيز از آن حضرت مىخوانيم كه فرمود: اميرالمؤمنين (علیه السلام) هميشه به عمال و كارمندانش سفارش كشاورزان را مىكرد. 6
اميرمؤمنان (علیه السلام) در مورد ضرورت و اهميت بهرهبردارى از منابع طبيعى خدادادى مىفرمايد: «كسى كه آب و خاك (يعنى نيروى طبيعى) در اختيار دارد و نيروى انسانى خود را براى بهرهبردارى به كار نمىبندد و با فقر و گدايى مىگذارند لعنت و نفرين خدا بر او باد. 7
فعاليت اهل بيت (علیهم السلام) در زمينه كشاورزى
پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) و كشاورزى
ابن اثير مىنويسد: عجوه يك نوع خرمايى است بزرگتر از «صيحانى» كه رنگش متمايل به سياهى است و از چيزهايى است كه پيغمبر (صلی الله علیه واله) با دست خود آن را كاشت. 9
سمهودى هم آن جا كه انواع خرما را نام مىبرد، اين مطلب را از ابن اثير نقل مىكند: 10
در فدك يازده درخت خرما وجود داشت كه پيامبر (صلی الله علیه واله) آنها را به دست خود كاشته بود. فرزندان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ميوه آنها را به حجاج اهدا مىكردند و از بركت آنها، ثروت سرشارى عايد آنها مىشد تا اين كه در زمان متوكل عباسى «عبدالله بن عمر بازيار» شخصى به نام «بشران بن ابى اميه ثقفى» را به مدينه فرستاد و او اين درختها را قطع كرد و چون به بصره بازگشت، فلج شد. 11
رسول اكرم (صلی الله علیه واله) به درختكارى و زراعت علاقه فراوانى داشت و در فرصتهايى كه به دست مىآمد خود شخصاً درخت مىكاشت يا زمين را براى افشاندن بذر مهيا مىكرد كه اين مطلب ضمن روايات متعددى آمده است:
حضرت على (علیه السلام) باغچهاى را كه پيغمبر اكرم (صلی الله علیه واله) براى آن حضرت درختكارى نموده بود و على (علیه السلام) خود آن را به دست خويش آب مىداد به دوازده هزار درهم فروخت. 12
عمربن خطاب مىگفت: براى رسول خدا (صلی الله علیه واله) سه مورد غنيمت اختصاصى بود: غنايم بنى نضير كه معمولاً پيامبر (صلی الله علیه واله) خود مصرف مىكرد؛ فدك كه درآمد آن را به مصرف فقراى در راه مانده مىرساند؛ و خيبر كه آن حضرت درآمد آن را به سه بخش تقسيم كرده بود: دو بخش آن براى مهاجران بود و يك بخش آن را بين خويشاوندان خود تقسيم مىكرد و اگر چيزى از آنها زياد مىآمد ميان مهاجران فقير قسمت مىكرد. موسى بن حارثى از ابن عفير روايت كرد كه پيامبر (صلی الله علیه واله) درآمد غنايم بنى نضير را كه ويژه خود آن حضرت بود بين خويشاوندان خود تقسيم مىكرد و به هر كس كه مصلحت مىدانست لطف مىكرد. در ميان نخلستانهاى بنى نضير مقدار زيادى زراعت مىشد كه معمولاً پيامبر (صلی الله علیه واله) مصرف ساليانه جو و خرماى همسران خود و فرزندان عبدالمطلب را از آن جا تأمين مىكرد. و اضافه آن هم صرف خريد اسلحه و اسب براى جنگ مىشد. پيامبر ابو رافع را بر اموال بنى نضير گماشته بود و او گاهى ميوههاى نورس و نوبر براى آن حضرت مىآورد. صدقات آن حضرت از همين محل و همچنين از اموالى كه مخيريق به آن حضرت هبه كرده بود، تأمين مىشد. 13
اميرمؤمنان (علیه السلام) و كشاورزى
على (علیه السلام) از جمله افرادى نبود كه به جامعه و نيازهاى آن تنها از يك دريچه و آن هم دريچه خلافت بنگرد، كه اگر آن را به روى او بستند هر نوع مسؤوليت و تقيد را از خود سلب كند. آن حضرت به رغم آن كه از تصدى رهبرى سياسى بازداشته شد براى خود مسؤوليتهاى مختلفى قايل بود و از آن رو از انجام وظايف و خدمات ديگر شانه خالى نكرد و از طريق مختلف به صحنه خدمت وارد شد.
اهم اشتغالات اميرالمؤمنين (علیه السلام) در دوره خلفاى سه گانه به قرار زير بود:
الف: دفاع از حريم عقايد و اصول اسلام در برابر تهاجمات علمى علماى يهود و نصارا و پاسخگويى به سؤالات و دفع شبهات آنان؛
ب: هدايت و راهنمايى دستگاه خلافت در مسائل دشوار، بويژه امور قضايى؛
ج: انجام خدمات اجتماعى كه يكى از آنان كشاورزى و درختكارى است .
اميرالمؤمنان (علیه السلام) بسيارى از خدمات و انفاقات خود را از اين طريق انجام مىداد كه از جمله آنها آزاد كردن بردگان است، چرا كه آزاد ساختن بندگان از مستحباب مؤكد در اسلام است كه رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه واله) فرمود: هر كس مؤمنى را آزاد سازد، خداوند در برابر هر عضوى از آن بنده، عضوى از شخص آزاد كننده را از آتش جهنم آزاد مىسازد 14.
اميرمؤمنان (علیه السلام) در اين زمينه نيز همچون ساير خدمات و فضايل پيشگام بود و موفق شد از حاصل دسترنج خود (و نه از بيت المال) هزار بنده را بخرد و آزاد سازد.
امام صادق (علیه السلام) به اين حقيقت گواهى داده و فرموده است: على (علیه السلام) هزار بنده از دسترنج خود در راه خدا آزاد ساخت. 15
امام ششم (علیه السلام) درباره كاركردن و كشاورزى آن بزرگوار فرمود: «اميرمؤمنان (علیه السلام) بيل مىزد و نعمتهاى نهفته در دل زمين را استخراج مىكرد.»16
در حديث ديگرى آمده است كه امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«مردى نزد حضرت على (علیه السلام) يك وسق، 17 هسته خرما ديد. پرسيد هدف از گردآورى اين همه هسته خرما چيست؟ فرمود: همه آنها به اذن الهى درخت خرما خواهند شد. راوى مىگويد امام (علیه السلام) آن هستهها را كاشت و يك دانه تباه نشد و نخلستانى پديد آورد.» 18
اميرمؤمنان (علیه السلام) و حفر قنات
جعفر بن محمد از پدرش امام باقر (علیه السلام) نقل كرده است كه عمر زمينى را در ينبع به على بن ابيطالب داد، سپس آن حضرت زمينهايى خريده به آن ضميمه نمود و در آن چشمهاى احداث كر د و در حالى كه مشغول كندن چشمه بود ناگهان آب مانند گردن شتر بالا زد حضرت فرمود: به ورثه مژده دهيد. آن گاه آن را براى فقرا و مساكين و ابن سبيل و دور و نزديك در حال جنگ و صلح وقف نمود تا ذخيره روزى باشد كه روىهايى سفيد و صورتهايى سياه مىشود. 22
قنات ابى نيزر
ابونيزر از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه واله) و زندگى او در عهد آن حضرت بود. گفتهاند ابونيزر از فرزندان نجاشى بود كه اسلام آورد و با پيغمبر زندگى مىكرد. 23
محدث قمى مىگويد: استاد ما در كتاب مستدرك از كتاب كامل مبرد نقل مىكند كه ابونيزر از شاهزادگان عجم بود و در نزد من صحيح آن است كه از فرزندان نجاشى پادشاه حبشه بود و در كودكى به اسلام رغبت كرد و نزد رسول خدا آمده است اسلام آورد و با آن حضرت زندگى مىكرد و بعد از وفات رسول خدا با على (علیه السلام) و فرزندان او بود. ابو نيزر مىگويد: من از طرف على (علیه السلام) عهدهدار سرپرستى دو مزرعه «ابى نيزر» و «بغيبفه» بودم. روزى على (علیه السلام) آمد و گفت: طعامى نزد تو يافت مىشود؟ گفتم: طعامى هست كه آن را براى اميرالمؤمنين شايسته نمىدانم؛ كدويى است از كدوهاى مزرعه كه آن را با روغن بدبويى پختهام. فرمود: همان را بياور. پس دست خود را در آب شست و مقدارى از آن خوراك را ميل نمود، آنگاه دوباره به سوى آب برگشت و دستهاى خود را با ريگ پاكيزه كرد و آن دو را به هم گرفت و مقدارى آب خورد و فرمود: اى ابونيزر دستهاى پاكيزهترين ظرفهاست. سپس دستها را به شكم ماليد و فرمود: «من ادخله بطنه النار فابعده الله: كسى كه شكمش او را به آتش ببرد از رحمت خدا بىنصيب باد.» پس كلنگ را برداشت و به سوى چشمه سرازير شد و به كار مشغول گرديد. چندى كلنگ مىزد و از آب اثرى نبود پس بيرون آمد و نفسى كشيد و عرق از پيشانى گرفت و ديگر بار بالنگ به سوى چشمه برگشت و كلنگ مىزد و همهمه مىكرد تا آن كه آب مانند گردن شتر جستن گرفت و جارى شد. على (علیه السلام) با شتاب بيرون آمد و گفت: «اشهد الله انهاصدقه» خدا گواه باشد كه اين مزرعه وقف است»...24
خلاصه سخن
و در جاى ديگر فرمود: صدقه من امروز به چهل هزار مىرسد. 26
مرحوم مجلسى از سيد بن طاووس نقل مىكند كه على (علیه السلام) فرمود: اگر صدقه من امروز ميان بنىهاشم تقسيم شود، همه را كفايت خواهد كرد. 27
مراد از صدقه در اين حديث زكات نيست، بلكه وقفهايى است كه آن حضرت وقف كرده بود و صدقه جاريه قرار داده بود و حاصل غله آنها اين مقدار مىشد. 28
شافعى مىنويسد:
والى مدينه (نوشته و وقفنامه) صدقه على بن ابيطالب را بيرون آورد و گفت: اين نوشته را از آل ابى رافع گرفتهام كه پيش آنها بوده است. سپس والى دستور داد آن را براى من قرائت كردند. 29
شخصى به نام عبدالاعلى مىگويد: به امام صادق (علیه السلام) گفتم مردم عقيده دارند كه شما مال زيادى داريد. فرمود: من از اين مطلب ناراحت نمىشوم. اميرالمؤمنين (علیه السلام) روزى مىگذشت و مردمى كه آن جا بودند نگاه مىكردند، در حالى كه على (علیه السلام) پيراهن پارهاى در برداشت. گفتند على مال و ثروتى ندارد. حضرت اين سخن را شنيد و به كسى كه صدقههاى او را سرپرستى مىكرد دستور داد، صدقهها را جمع كرده و بفروشند و همه را نقد كنند سپس دستور داد همه را يك جا گرد آوردند و همان اشخاص را خواست و نشان داد كه اين همه مال (كه مانند خرما روى هم انباشته شده بود) صدقه مال من است و دستور داد بين فقرا تقسيم كنند. 30
در حديث ديگرى آمده است: به اميرالمؤمنين (علیه السلام) خبر رسيد كه طلحه و زبير مىگويند على فقير است و مالى ندارد. حضرت به وكلاى خود دستور داد غلهاش را جمع كنند. سال كه رسيد آنها را خدمت حضرت آوردند و مقدار صدقه صد هزار درهم معين شده بود. آنها را در مقابل خود ريخت و دنبال طلحه و زبير فرستاد آمدند. فرمود: به خدا سوگند هيچ كس در اين مال حقى ندارد. (همه از خود من است) از نزد حضرت بيرون رفتند و مىگفتند على مال و ثروت دارد. 31
اميرمؤمنان (علیه السلام) اموال زيادى داشت كه سيد رضى مىنويسد: پيامبر (ص) بعضى اموالش را به حضرت على (علیه السلام) داد. 32
اموال ديگر را هم از طرقى كه يادآور شديم به دست آورد و به هر حال در مدينه اموال فراوانى داشت. از جمله نوشتهاند: (در مدت اقامت و خلافت على (علیه السلام) در كوفه)روزى اسامة بن زيد به اميرمؤمنان (علیه السلام) پيغام داد كه سهم مرا از اموال مجاهدان بفرست. او اضافه كرد من پيوسته طرفدار تو بودم و اگر در كام شير درندهاى بودى من نيز خود را به تو مىرساندم.
اميرمؤمنان (علیه السلام) در پاسخ او نوشت: اين اموال متعلق به مجاهدان است، ولى من در مدينه مالى دارم هر قدر خواستى از آن بگير. 33
مرحوم صاحب جواهر در كتاب خمس ضمن بحثى كه مىگويد: «دنيا و آنچه در آن است مال محمد (صلی الله علیه واله) و آل او مىباشد»، در حديثى از امام صادق (علیه السلام) نقل مىكند كه آن حضرت فرمود: «اين كه من از شما درهمى مىگيرم بدان جهت است كه مال شما را پاك كنم وگرنه من در مدينه جزء كسانى هستم كه بيشترين مال را دارند. 34
هنگامى كه على (علیه السلام) در كوفه بود مخارج او و خانوادهاش از غله املاك ينبع به دست مىآمد. 35
اشكال
ابن ابى الحديد مىگويد: عثمانيه 36 در مقام اشكال تراشى به على (علیه السلام) مىگويند: ابوبكر از دنيا رفت و هيچ درهم و دينارى از خود به ارث نگذاشت و حال آن كه على (علیه السلام) از دنيا رفت در حالى كه مزارع زيادى از خود به ارث گذاشت (پس ابوبكر زاهدتر از او بوده است).
جواب
جواب اين اشكال چنين داده شده است كه همه مىدانند على (علیه السلام) چشمهها را با دسترنج خود در «مدينة»، «ينبع» و «سويقه» درآورده است و زمينهاى موات زيادى را احيا نمود. سپس آنها را از ملك خود بيرون كرد و براى مسلمانان صدقه قرار داد و از اين املاك در هنگام مرگ در ملكش چيزى باقى نماند.
مگر نمىبينى كتابهاى سيره و تاريخ را كه نزاع زيد بن على و عبدالله بن حسن را درباره صدقههاى على (علیه السلام ) نقل كردهاند در حالى كه على (علیه السلام) براى بچههاى خود چيزى باقى نگذاشت مگر چند غلام و كنيز و هفتصد درهم كه اندوخته بود تا براى خدمت در خانه خود خدمتكارى بخرد، 37كه قيمتش 28 دينار بود... و ابوبكر نيز چيزى باقى نگذاشت چون كه زنده نماند و اگر زنده بود او هم همين كار را مىكرد.
مگر نمىبينى كه عمر چهل هزار درهم براى «ام كلثوم» 280 مهر قرار داد و پرداخت. زيرا عمرش طولانى شد تا ثروتمند شد، ولى با اين فرق كه بعضى از راه تجارت دارا شدند و بعضى از راه كشاورزى و بعضى از فئ (ظاهراً مرادش از جمله آخر عثمان باشد)، امام على (علیه السلام) برترى دارد زيرا كه با دست خود كاركرد و زمين را شخم زد و آبيارى كرد و درختكارى نمود( تا صاحب ثروت گرديد). همه اينها را خودش كار كرد و خود انجام داد و (در آخر) براى خود و فرزندانش هم چيزى باقى نگذاشت، چرا كه هر چه داشت وقف نمود.
رسول خدا (صلی الله علیه واله) نيز از دنيا رفت در حالى كه مزارع زياد و بزرگى در خيبر و فدك و بنى النضير و وادى نخله و ظائف داشت كه بعد از رحلتش صدقه شد: به سبب خبرى كه ابوبكر نقل كرده است (كه در بحث صدقات رسول خدا (ص) ذكر شده است) ابن ابى الحديد سپس مىگويد: اگر اميرمؤمنان به اين جهت كه باغ و نخل داشت مورد سرزنش قرار بگيرد و براى او عيبى محسوب شود پس رسول خدا (صلی الله علیه واله) هم اين گونه بود و حال اين كه اگر كسى اين را بر پيغمبر خرده بگيرد، سبب كفر و الحاد اوست. 38
امام سجاد (علیه السلام) و كشاورزى
وى مىنويسد: امام سجاد (علیه السلام) به كسى كه كارهاى حضرت را انجام مىداد و ناظر دخل و خرج بود و در شب خرماها را چيده بود فرمود: اين كار را انجام مده، مگر نمىدانى رسول خدا (صلی الله علیه واله) از درو كردن (زراعت) و چيدن (ميوه) در شب نهى فرموده است... 39 و همان گونه كه در بحث املاك ائمه گذشت امام سجاد (علیه السلام) در محلى به نام «عنابه» در اطراف مدينه مزرعهاى داشت كه هنگام ميوه در آن جا اقامت مىكرد. 40
امام باقر (علیه السلام) و كشاورزى
محمد بن منكدر (41) مىگويد:
محمد بن على بن الحسين (علیه السلام) را ديدم، مىخواستم او را موعظه كنم، اما او مرا موعظه كرد. از او پرسيدند چگونه تو را موعظه كرد، گفت: در وقتى كه هوا گرم بود به يكى از نواحى مدينه مىرفتم. ابوجعفر محمد بن على به من برخورد. او كه مردى تنومند و سنگين وزن بود، در حالى به من رسيد كه بر دو غلام سياه يا دو برده تكيه داده بود. با خود گفتم: سبحان الله، پيرمردى از بزرگان قريش در اين ساعت گرما با اين حالت در پى دنياست! من بايد او را نصيحت كنم.
نزديك او رفتم و به او سلام كردم. او همچنان نفس زنان و عرق ريزان جواب داد. گفتم: خداوند حال تو را نيكو گرداند، پيرمردى هستى از بزرگان قريش. در اين ساعت گرما و با اين ناراحتى چگونه مشغول به دنياى خويش هستى؟ چه مىبينى اگر مرگت برسد و تو در اين حال باشى؟ او گفت: اگر مرگ من برسد و من در چنين حالتى باشم مرگ من در وقتى فرا رسيده كه مشغول به اطاعت خدا هستم، اطاعتى كه بدان وسيله خود و خانوادهام را از تو و ساير مردم بىنياز نمايم.
تنها چيزى كه من از آن مىترسم اين است كه در حالى مرگ من برسد كه مشغول معصيت خدا باشم. گفتم: راست گفتى، خداوند تو را مشمول رحمت خود گرداند. من مىخواستم تو را موعظه كنم ولى تو مرا نصيحت كردى.42
امام صادق (علیه السلام) و كشاورزى
در روايت ديگرى از فضل بى ابى قره نقل شده است كه گفت: بر امام صادق (علیه السلام) وارد شديم در حالى كه در باغچه خود مشغول فعاليت بود عرض كرديم فدايت شويم اجازه بفرماييد اين كار را ما و يا غلامانتان انجام دهيم. فرمود: نه. مرا به حال خود بگذاريد، زيرا دوست دارم كه خداى عزوجل مرا در حالى ببيند كه با دست خويش كار مىكنم. و براى كسب حلال، خود را به زحمت انداختهام. اميرالمؤمنين (علیه السلام) در شدت گرما به دنبال رفع نيازهاى زندگىاش مىرفت، به اين منظور كه خداوند او را ببيند در راه كسب حلال خود زحمت مىكشد. 45 مرحوم شيخ طوسى در حديثى از قول هشام بن احمر نقل مىكند كه گفت: خدمت امام صادق (علیه السلام) رسيدم و خواستم درباره مفضل بن عمر از وى سؤال كنم در حالى كه روز بسيار گرمى بود و از شدت گرما عرق بر سينهاش جارى بود و در باغ خود مشغول كار بود. قبل از اين كه سؤال كنم، حضرت جواب مرا داد...46
در حديث ديگرى آمده است كه شخصى به نام اسماعيل بن جابر گفت: خدمت امام صادق (علیه السلام) رسيدم در حالى كه در باغ خود بيلى به دست گرفته و با آن راه آب را باز مىكرد و مشغول آبيارى بود و لباسى همانند كرباس پوشيده بود كه گويى از تنگى بر بدنش دوخته شده است. 47
كسانى هم بودند كه در مزرعه آن حضرت كار مىكردند و در امر كشاورزى كمك مىكردند و اجرت و مزدشان را مىگرفتند، چنان كه در حديثى آمده است:
شخصى به نام شعيب مىگويد: گروهى را براى كاركردن در باغى كه از آن امام صادق (علیه السلام) بود به كار واداشتم تا عصر كار كنند، وقتى كه از كار فارغ شدند حضرت به (معتب) فرمود: مزدشان را قبل از اين كه عرق آنها خشك شود بپرداز. 48
امام کاظم (علیه السلام) و كشاورزى
امام هشتم (علیه السلام) و كشاورزى
بنابراين ائمه معصومين (علیهم السلام) املاك و مزرعههايى داشتند و خودشان در آنها مشغول كشاورزى بودند كه حموى در مورد ديگر مىنويسد: نقمى محلى است در اطراف مدينه كه ملك آل ابى طالب بوده است. 51 از مواردى كه به عنوان نمونه گذشت بخوبى روشن مىشود كه يكى از طرق تأمين معاش و گذراندن زندگى اهل بيت پيامبر (صلی الله علیه واله) و نيز كمك كردن به ديگران كشاورزى بوده است .
آنچه گذشت بيانگر اين مطلب است كه پيامبر و ائمه معصومين (علیهم السلام) مانند ساير مردم كار مىكردند و اين كه پيامبر (صلی الله علیه واله) شخصاً درخت خرما مىكاشت و اميرمؤمنان و ائمه (علیهم السلام) به شغل كشاورزى علاقه وافرى داشتند و خود به اين كار مبادرت مىورزيدند، براى اين بود كه مردم را به اين نكته مهم توجه دهند كه زندگى آنها وابسته به كار و توليد است و يكى از منابع مالى آنان كشاورزى بود كه هم به زندگى خود مىرسيدند و هم به زندگى ديگران .
پاسخ به يك سؤال
الف: كارهاى توليدى مانند كشاورزى، بافندگى، دامدارى؟...
ب: كارهاى خدماتى مانند پزشكى، پرستارى، رانندگى، رفتگرى، باربرى و...
ج: كارهاى فرهنگى و عقيدتى مانند ارشاد و هدايت مردم، شغل اساتيد دانشگاهها، دانشجويان، فرهنگيان، نويسندگان و... از اين رو كار منحصر به كار توليدى نيست و اگر مفهوم كار تنها همان كارهاى توليدى باشد، بايد علما و دانشمندان، پيشوايان دينى، اساتيد دانشگاهها و نويسندگان و...را در شمار كسانى كه بيكار هستند به حساب آورد، با اين كه اين گونه نيست و اگر كسى بداند مفهوم كار چيست و كارگر كيست اين نوع سؤالها را مطرح نمىكند.
پي نوشت :
1- الكلينى، ابى جعفر محمد بن يعقوب، الفروع م الكافى، تهران، منشورات دارالكتب الاسلاميه، 1391 ه'ق، ج .5 كتاب المعيشه، باب فضل الزراعه، ص 261، حديث .7 الفيض الكاشانى، الوافى، قم، منشوارت مكتبة آيت الله مرعشى، 1404 ه'ق، ج 3، ص .23 الحرالعاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، بيروت، منشورات داراحياء التراث العربى، 1391 ه'ق، ط 4، ج .13 كتاب المزارعه، باب 3، ص 194، حديث 7.
2- وسائل الشيعه، همان، ج .12 ابواب مقامات تجارت، ص 25، حديث .3 ابى جعفر محمد بن الحسن الطوسى، تهذيب الاحكام، تصحيح على اكبر الغفارى، تهران، نشر صدوق، ط 1، 1376، 1418 ه'ق، ص 442، حديث 259.
3- وسائل الشيعه، همان، حديث .5 الشيخ الصدوق، محمد بن على، من لايحضره الفقه، تهران، منشورات دارالكتب الاسلاميه، 1390 ه'ق، ط 5، ج 3، ص .160 النورى، الطبرسى، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل، تهران، منشورات المكتبة الاسلاميه، 1383 ه'ق،ج 2، ص 501.
4- الدكتور صبحى صالح، نهجالبلاغه، قم، منشورات دارالهجرة، 1395 ه'ق، نامه 53.
5- الحرالعاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، بيروت، منشورات داراحياء التراث العربى، 1391 ه'ق، ط 4، ج 13، كتاب المزارعه و المساقاه، باب 20، ص 216، حديث 2.
6- وسائل الشيعه، همان،حديث 1.
7- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، منشورات مؤسسه الفواء، 1403 ه'، ق، ط 2، ج 100، ص 65.
8- الكلينى، ابى جعفر محمد بن يعقوب، الفروع من الكافى، تهران، منشورات دارالكتب الاسلاميه، 1391 ه'ق، ج .5 كتاب المعيشه، ص 74، حديث .2 وسائل الشيعه، ج .12 ابواب مقدمات تجارت، ص 22، باب 9، حديث 2.
9- مشروح اين حديث و مدرك آن در «بحث امام هفتم (ع) و كشاورزى» آمده است .
10- ابن اثير، النهاية فى غريب الحديث و الاثر، ناشر مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، ج 3، ص 188.
11- موسوى قزوينى حائرى، سيد محمد حسن، فدك با مقدمه استاد عبدالفتاح عبدالمقصود، مطبوعات النجاح بالقاهره، ط 1، 1396 ه'، 1976 م، ص .195 ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، 1382 ه'، ج 16، ص .217 الامين العاملى، السيد محسن، نقض الوشيعه او الشيعة بين الحقايق و الاوهام، منشورات مؤسسه الاعلى للمطبوعات، بيروت، لبنان، ط 4، ص 1403 ه'، 1983 م، ص 396.
12- قمى، شيخ عباس، سفينة البحار، مؤسسه انتشارات فراهانى، بىتا، ج 2، ص 24.
13- واقدى، محمد بن عمر واقد، المغازى، تحقيق الدكتور مارسدن جونس، نشر دفتر تبليغات اسلامى، رمضان 1414 ه'، ج 1، ص .378 الدكتور جواد على، المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، دارالعلم للملائين، بيروت، مكتبة النهضة بغداد، ط 2، مارس 1971، ج 7، ص 43.
14- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، منشورات مؤسسه الوفاء 1403 ه'ق، ط 2، ج .101 ص 194 ، حديث .9 الشيخ الصدوق، محمد بن على، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تهران، منشورات مكتبة الصدوق، تصحيح على اكبر الغفارى، بىتا، ص .166
15- الكلينى، ابى جعفر، محمد بن يعقوب، الفروع من الكافى، تهران، منشورات دارالكتب الاسلاميه، 1391 ه'ق، ج 5، ص 74، حديث 4 و حديث .3 مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، منشورات مؤسسه الوفاء، 1403 ه'ق، ط 2، ج 41، ص .43
16- فروع كافى، همان، حديث 2.
17- يك وسق معادل شصت صاع و هر صاع تقريباً يك من است .
18- الكلينى، ابى جعفر محمد بن يعقوب، الفروع من الكافى، تهران، منشورات دارالكتب الاسلاميه، 1391 ه'ق، ج 5، ص 74، حديث .6 الحرالعاملى، محمد بن الحسن،وسائل الشيعه، بيرت، منشورات داراحياء التراث العربى، 1391 ه'ق، ط 4، ج 12، ص 25، حديث 1 و 2، با اندك تفاوت.
19- عين به معناى چشمه و قنات است .
20- النميرى، ابو زيد عمر بن شبه، تاريخ المدينة المنورة، مطبعة قدس، قم، ناشر دارالفكر، 1410 ه' ق، 1368 ش، ج 1، ص .221 السمهودى، نورالدين، وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفى، تحقيق محمد محيى الدين، بيروت، لبنان، دارالكتب العلمية، ط 4، 1404 ه'، 1984 م، ج 4، ص 1271 و 1334.
21- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء 1403ه'ق، ط 2، ج 41، ص 32 - .33 ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، تصحيح و تعليق سيد هاشم رسولى محلاتى، قم، مؤسسه انتشارات علامه، ج 2، ص 123.
22- بيهقى ،ابى بكر، احمد بن حسين بن على، السنن الكبرى، لبنان، بيروت، دارالمعرفة، ج 6، ص .160 بلاذرى، ابى الحسن، فتوح البلدان، بيروت، دارالكتاب العلميه، 1398 ه'، 1978 م، ص .28 تاريخ المدينة، همان، ص .220 الشيبانى، كتاب احكام الاوقاف، ص 10.
23- ابن حجر العسقلانى، الاصابه فى تمييز الصحابة، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1328 ه'ق، ج 4، ص .199 مبرد ابوالعباس، الكامل فى اللغة و الادب، بيروت، دارالكتب العلميه، 1407 ه'، 1987 م، ج 2، ص 173 - 172.
24- القمى، الشيخ عباس، الكنى والالقاب، تهران، منشورات مكتبة صدر، بىتا، ج 3، ص 138 الاصابة، همان النورى، الطبرسى، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل، تهران، منشورات المكتبه الاسلاميه، 1383 ه'ق، ج 2، ص 268 .514- الهيثمى، على بن ابى بكر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، منشورات دارالكتاب، بيروت، لبنان، ج 9، ص .123 اين حديث به همين مضمون و با تفاوت در عبارات در اين منابع آمده است: البلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، تحقيق و تعليق شيخ محمد باقر محمودى، منشورات مؤسسه الاعلمى، بيروت، لبنان، ط 1، 1394 ه'، 1974م، ج 2، ص .117 الحسينى المرعشى التسترى، القاضى السيد الشهيد نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل به اهتمام حسن الغفارى، كتابفروشى اسلاميه، 1388 ه'ق، ج 8، ص. 574 ابن اثير، اسدالغابه فى معرفه الصحابه، داراحياء التراث العربى، بيروت، لبنان، ج 4، ص .23 الحلبى، برهان الدين، السيره الحلبيه، بيروت، لبنان، داراحياء التراث العربى، 1320 ه'ق، ج 2، ص 207 مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، منشورات مؤسسه الوفاء، ط 2، 1403 ه'ق، ج 41، ص 26 و 43.
25- مجمع الزوائد، همان. تراتيب الاداريه، همان، ص 402 و .407 اسدالغابه، همان. مسند احمد، همان. حليه الاولياء، همان. كنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، همان، ج 13، ص 179.
26- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، ط 2، 1403 ه'، 1983 م، ج 41، ص .43 به نقل از كشف المحجة مىنويسد: على (ع) فرمود: من با فاطمه ازدواج كردم در حالى كه زيراندازى نداشتم و الان صدقه من اگر بين بنىهاشم تقسيم شود همه را كفايت مىكند. قمى، شيخ عباس، سفينةالبحار، ج 2، ص 558.
27- اسدالغابه، همان، ص .24 تراتيب الاداريه، همان، ص .407 القندوزى الحنفى، الحافظ سليمان بن ابراهيم، ينابيع الموده با مقدمه سيد محمد مهدى السيد حسن الخرسان، منشورات مكتبة بصيرتى، قم، ط 8، 1385 ه'، 1966 م، ج 1، ص 147 و ج 2، ص 372.
28- بيهقى، ابى بكر احمد بن حسين بن على، السنن الكبرى، بيروت، لبنان دارالمعرفه، ج 6، ص .161 شافعى، ابى عبدالله محمد بن ادريس، ج 3، ص 281 - 279.
29- الكلينى، ابى جعفر محمد بن يعقوب، الفروع من الكافى، تهران، منشورات دارالكتب الاسلاميه، 1391ه'ق، ج .6 كتاب الزى و التجمل، ص 439، حديث .8 مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، منشورات مؤسسه الوفاء 1403 ه'ق، ط 2، ج 41، ص 125، حديث 34.
30- فروع كافى، همان، ص .440 بحارالانوار، همان، حديث 35.
31- الشريف الرضى، خصائص الائمه عليهم السلام، خصائص اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع)، منشورات مؤسسة الاعلمى، للمطبوعات، بيروت، لبنان، ط 1، 1406 ه'، 1986 م، ص 61.
32- الشيرازى، السيد عليخان، الدرجات الرفيعه فى طبقات الشيعه، مؤسسه الوفاء بيروت، ط 2، 1403 ه'، ص 445.
33- النجفى، الشيخ محمد حسن، جواهر الكلام، تحقيق شيخ عباس قوچانى، بيروت، داراحياء التراث العربى، ط 7، ج 16، ص .3 الحرالعاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشيعة، بيروت، منشورات داراحياء التراث العربى، 1391 ه'ق، ط 4، ج .6 كتاب الزكاه و الخمس، ص .337 الشيخ الصدوق علل الشرايع، النجف، منشورات مكتبة الحيدريه، 1385 ه'ق، ص 378، باب 107 علة اخذ الخمس.
34- وسائل الشيعه، ج .11 كتاب الجهاد، ص 83، باب 40.
35- عثمانيه گروهى بودند كه بعد از كشته شدن عثمان به وجود آمدند. اين گروه معتقد به مظلوميت عثمان و فضيلت او بودند و با على (ع) و اهل بيت خصومت مىورزيدند. و در واقع اين گروه يك گروه اموى و ناصبى بودند.
36- اين كه على (ع) هفتصد درهم اندوخته بود... در الامامة و السياسه نيز آمده است. الدينورى، ابى محمد عبدالله بن مسلم، الامامة و السياسة، الطبعة الاخيره، مصر، 1388 ه'، 1969 م، ج 1، ص 162.
37- گويا مقصود، ام كلثوم دختر على (ع) است. ماجراى ازدواج عمر با ام كلثوم در برخى از منابع آمده است، اما از نظر تاريخى مسلم نيست و سخت مورد اختلاف است.
38- ابن ابى الحديد، شرح نهجالبلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، داراحياء الكتب العربيه، 1382 ه'، 1962 م، ج 15، ص 147 - 146.
39- الحرالعاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، بيروت، منشورات داراحياء التراث العربى، 1391 ه'ق. ط 4، ص .138 كتاب الزكوة، باب 14، باب كراهة الحصاد و الجذاب، حديث .10 يادآورى اين نكته در اين جا بى مناسبت نيست كه چرا امام سجاد (ع) به او فرمود در شب ميوهها را نچيند. پاسخ سؤال از دنباله همان روايت و نيز روايات ديگرى كه از ائمه (ع) رسيده است روشن مىگردد. در حديثى مىخوانيم ابا بصير مرادى مىگويد امام صادق (ع) به من فرمود: شب ميوه را نچين و زراعت را درو مكن... سپس درباره علت آن فرمود:... اگر اين كار را كردى قانع و معتر نزد تو نخواهند آمد. از حضرت سؤال كردم قانع و معتر چيست؟ فرمود: قانع كسى است كه اگر چيزى به او بدهند قناعت مىكند و راضى مىشود و اعتراضى ندارد، اما معتر كسى است كه به سراغ تو مىآيد و سؤال و تقاضا مىكند و اى بسا به آنچه مىدهى راضى نشود و اعتراض كند. در قرآن هم آمده است... و اطعموا القانع و المعتر، سوره حج، آيه .36 بنابراين اگر در شب زراعت را درو كردى و ميوهها را چيدى سائل پيش تو نخواهد آمد و اين همان است كه قرآن مىفرمايد: از ميوه آن به هنگامى كه به ثمر مىنشيند بخوريد و حق آن را به هنگام درو بپردازيد.
40- حموى، ياقوت، معجم البلدان، دار بيروت، للطباعه و النشر، 1408 ه'، 1988 م، ج 4، ص .160 سمهودى، نورالدين، وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفى، بيروت، لبنان، دارالكتب العلمية، ط 4، 1404 ه'، ج 4، ص 1269.
41- محمد بن منكدر يكى از صوفيه و زهاد و تاركان دنيا بوده و تفكر درستى نداشته، اما صاحب ادعا بوده است .
42- المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء الكاشانى، مولى محسن، تصحيح و تعليق على اكبر غفارى، قم، انتشارات اسلامى، مدرسين حوزه علميه قم، چ 2، بىتا، ج 3، ص .142 الكلينى، ابى جعفر محمد بن يعقوب، الفروع من الكافى، تهران، منشورات دارالكتب الاسلاميه، 1391 ه'،ق، ج 5، ص .73 مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، منشورات مؤسسه الوفاء، ط 2، 1403 ه'ق، ج 100، ص 8، حديث 36 و ج 46، ص 287.
43- الكلينى، ابى جعفر محمد بن يعقوب، الفروع من الكافى، تهران، منشورات دارالكتب الاسلاميه، 1391 ه'ق، ج 5، ص 76، حديث .13 مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، منشورات مؤسسه الوفاء، ط 2، 1403 ه'ق،، ج 47، ص .57 الحرالعاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، بيروت، منشورات داراحياء التراث العربى، 1391 ه'ق، ط 4، ج 12، ص .23 ابواب مقدمات تجارت، باب 9، حديث 7.
44- فروع كافى، همان، ص 77، حديث .15 التسترى، محمد تقى، بهج الصباغه فى شرح نهج البلاغه، تهران، منشورات مكتبه الصدر، بىتا، ج 9، ص .101 وسائل الشيعه، همان حديث 9.
45- الشيخ الصدوق، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، تهران، منشورات دارالكتب الاسلاميه، 1390 ه'ق، ط 5، ص 99، حديث 30 - .31 وسائل الشيعه، همان، ص 24، حديث .11 احمد امين، التكامل فى الاسلام، مطبعة الاداب، النجف الاشرف، 1385 ه'، 1965 م، ج 4، ص 39.
46- الطوسى، ابى جعفر، الغيبة، ص .223 مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، ط 2، 1403 ه'ق. ج 47، ص 340.
47- الكلينى، ابى جعفر، محمد بن يعقوب، الفروع من الكافى منشورات تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1391 ه'ق، ج 5، ص 76.
48- فروع كافى، همان، ص .289 بحارالانوار، همان، ص 57.
49- الكلينى، ابى جعفر، محمد بن يعقوب، الفروع من الكافى، تهران، منشورات دارالكتب الاسلاميه، 1391 ه'.ق، ج 5، ص 75، حديث .10 الحرالعاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، بيروت، منشورات داراحياء التراث العربى، 1391 ه'ق، ط 4، ج .12 ابواب مقدمات تجارت، ص 23، حديث 6.
50- حموى، ياقوت، معجم البلدان، دار بيروت للطباعة و النشر، 1408 ه'، 1988 م، ج 5، ص .100 سمهودى، وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفى، تحقيق محمد محيى الدين، بيروت، لبنان، دارالكتب العلمية، ط 4، 1404 ه'، 1984 م، ج 4، ص 1198.
51- معجم البلدان، همان، ج 4، ص .318 وفاء الوفاء، همان، ص .1323