فلسفه‌ي جنگ

فلسفه‌ي جنگ (philosophy of war)، جنگ را فراتر از پرسش‌هاي معمول درباره‌ي تسليحات و استراتژي بررسي و درباره‌ي مسائلي مانند سبب‌شناسي جنگ، رابطه‌ي ميان جنگ و سرشت انساني و اخلاق جنگ، تحقيق مي‌كند. برخي ويژگي‌هاي فلسفه‌ي جنگ ممكن است با فلسفه‌ي تاريخ، فلسفه‌ي سياست و فلسفه‌ي حقوق هم‌پوشاني داشته باشند.
شنبه، 14 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فلسفه‌ي جنگ
فلسفه‌ي جنگ
فلسفه‌ي جنگ

مترجم: ابوالفضل حقيري قزويني
نظریه‌ی جنگ عادلانه، همراه با نظریه‌ی صلح‌طلبی، بر آن است که اصول اخلاقی در مورد جنگ مصداق دارند. اما بر خلاف نظریه‌ی صلح‌طلبی، بر اساس نظریه‌ی جنگ عادلانه توجیه اخلاقی جنگ را ممکن می داند.
فلسفه‌ي جنگ (philosophy of war)، جنگ را فراتر از پرسش‌هاي معمول درباره‌ي تسليحات و استراتژي بررسي و درباره‌ي مسائلي مانند سبب‌شناسي جنگ، رابطه‌ي ميان جنگ و سرشت انساني و اخلاق جنگ، تحقيق مي‌كند. برخي ويژگي‌هاي فلسفه‌ي جنگ ممكن است با فلسفه‌ي تاريخ، فلسفه‌ي سياست و فلسفه‌ي حقوق هم‌پوشاني داشته باشند.

آثار مربوط به فلسفه‌ي جنگ

شايد بزرگ‌ترين و نافذترين اثري كه درباره‌ي فلسفه‌ي جنگ نوشته شده «درباره‌ي جنگ» كارل فون كلاسوويتز باشد. اين كتاب تأملات مربوط به استراتژي را با پرسش‌هايي درباره‌ي سرشت انساني و هدف جنگ تركيب مي‌كند. كلاسوويتز به ويژه غايت‌شناسی جنگ را بررسي مي‌كند: آيا جنگ وسيله‌اي است براي رسيدن به هدفي غیر از خود جنگ يا خود مي‌تواند به تنهايي هدف باشد. وي نتيجه مي‌گيرد كه حالت دوم ممكن نيست و جنگ «سياست با وسايل متفاوت» است، يعني جنگ نمي‌تواند براي خود جنگ وجود داشته باشد.
رمان لئو تولستوي(Leo Tolstoy) «جنگ و صلح» حاوي گريزهاي فلسفي بسيار در باب فلسفه‌ي جنگ (و تفكرات متافيزيكي وسيع‌تري كه از مسيحيت و مشاهدات خود تولستوي از جنگ‌هاي ناپلئوني گرفته شده) است. اين كتاب بر روي تفكرات متأخر درباره‌ي جنگ مؤثر بوده است. فلسفه‌ي جنگِ مسيحي محور تولستوي (به ويژه رسالات او «نامه به هندو»(A Letter to Hindu) و «ملكوت خدا در درون توست»(The Kingdom of God is within You)) تأثير مستقيمي بر فلسفه‌ي مقاومت غيرخشونت‌آميز گاندي داشت كه بر هندوئيسم مبتني بود.
سان تسو(Sun Tzu) كتابي به نام «هنر جنگ»(The Art of War) نوشت، اما اين كتاب بيشتر درباره‌ي تسليحات و استراتژي بود تا فلسفه. مشاهدات سان تسو اغلب به فلسفه‌اي تبديل مي‌شود كه در وضعيت‌هايي فراتر از خود جنگ به كار مي‌رود. بخش‌هايي از شاهكار ماكياولي «امير»(The Prince) (و «گفتارها» (Discourses)) و بخش‌هايي از اثر ديگر خود او موسوم به «هنر جنگ»(The Art of War) درباره‌ي نكات فلسفي مربوط به جنگ بحث مي‌كنند. هر چند هيچ يك از اين كتاب‌ها را نمي‌توان اثري درباره‌ي فلسفه‌ي جنگ دانست.
فيلم «آپوكاليپس اكنون»(Apocalypse Now) (اقتباسي از «قلب تاريكي»(Heart of Darkness)) نيز حاوي تفاسير زيادي درباره‌ي فلسفه‌ي جنگ‌افزار، سبعيت و سرشت انساني است. اين تفاسير اغلب در گفتگوهاي ميان کلنل كورتز(Colonel Kurtz) و كاپيتان ويلارد(Captain Willard) بيان مي‌شوند، اما در رفتار و فلسفه‌ي كلنل كيلگور(Colonel Kilgore) نيز مطالب ظريف‌تري درباره‌ي جنگ وجود دارد.

سنن فكري

از آن جا كه فلسفه‌ي جنگ را اغلب زيرمجموعه‌ي شاخه‌ي ديگري از فلسفه (مثلاً فلسفه‌ي سياسي يا فلسفه‌ي حقوق) تلقي مي‌كنند، تعريف دقيق مكاتب فكري آن به همان معنايي كه مثلاً اگزيستانسياليسم يا عيني‌گرايي به مثابه‌ي جنبش‌هايي متمايز توصيف مي‌شوند، دشوار است. دائره‌المعارف فلسفي استانفورد، كارل فون كلاسوويتز را «تنها (به اصطلاح) فيلسوف جنگ» مي‌داند، و مراد آن اين است كه او تنها نويسنده‌ي فلسفي (عمده) است كه نظامي فلسفي پديد آورده كه منحصراً درباره‌ي جنگ است. اما در طول زمان، سنن فكري قابل تشخيصي درباره‌ي جنگ پديد آمده است، به نحوي كه برخي از نويسندگان مي‌توانند در اين ميان شاخه‌های بسیار متفاوتي را از هم تميز دهند (هر چند تا حدي با مسامحه).

شاخه‌های غايت‌شناختي

آناتول راپاپورت(Anatol Rapaport) در مقدمه‌اي بر ويرايش خود از ترجمه‌ي «درباره‌ي جنگ» كلاسوويتز که توسط جی. جی. گراهام(J. J. Graham) انجام شده است، سه سنت غایت شناختی عمده را در فلسفه‌ی جنگ شناسایی می کند: مصیبت‌محور، فرجام‌شناختی و سیاسی (در باره‌ی جنگ، مقدمه‌ی راپارپورت، ص. 13). این‌ها تنها سنن غایت شناختی فلسفه‌های جنگ نیستند، بلکه فقط سه سنت از میان سنن رایج‌اند. آن گونه که راپارپورت می‌گوید:
«به زبان استعاره، در فلسفه‌ی سیاسی جنگ با بازی‌های راهبردی (مانند شطرنج) مقایسه می‌شود؛ در فلسفه‌ی فرجام‌شناختی با مأموریت یا نتیجه‌ی نمایش، در فلسفه‌ی مصیبت‌محور با آتش‌سوزی یا همه گیری.
البته این‌ها تمام دیدگاه‌های مربوط به جنگ نیستند که در زمان‌ها و مکان‌های مختلف غالب بوده‌اند. مثلاً گاهی جنگ را تفریح یا ماجراجویی، تنها شغل مناسب برای یک نجیب‌زاده، کاری افتخارآمیز (مثلاً در دوران شوالیه‌گری)، آیین (مثلاً در میان آزتک‌ها)، نتیجه‌ی غرایز تهاجمی یا تجلی «آرزوی مرگ»، شیوه‌ی طبیعت برای تضمین بقای اصلح، کاری باطل (مثلاً در میان اسکیموها)، رسمی استوار، تقدیر مرگ مانند بردگان، و جنایت می‌دانسته‌اند» (در باره‌ی جنگ، مقدمه‌ی راپاپورت، ص. 17).
مکتب مصیبت‌محور که لئو تولستوی در رمان حماسی خود، جنگ و صلح، از آن حمایت می‌کند، جنگ را- اعم از آن که اجتناب‌پذیر باشد یا ناگزیر- مایه‌ی هلاکت انسانیت می‌داند که نتیجه‌ی چندانی جز خرابی و رنج ندارد و ممکن است موجب تغییرات شدید در جامعه شود، اما نه به معنای فرجام‌شناختی. دیدگاه تولستوی را می‌توان تحت مقوله‌ی فلسفه‌ی مصیبت‌محور جهانیِ جنگ قرار داد.
دیگر شاخه‌ی مکتب مصیبت‌محور، شاخه‌ی قومیت‌محور آن است که به ویژه به رنج‌هایی می‌پردازد که قوم یا ملت خاصی متحمل شده‌اند. مثلاً تلقی جنگ در دین یهود به مثابه‌ی کیفر بنی‌اسرائیل از سوی خدا که در برخی از اسفار عهد عتیق به آن اشاره شده است. مانند برخی از اسفار که جنگ را فعل مقاومت‌ناپذیر خدا می‌داند، تولستوی نیز بر جنگ به مثابه‌ی امری تأکید می‌کند که برای انسان روی می‌دهد و به هیچ روی در اختیار او نیست، بلکه نتیجه‌ی نیروهای مقاومت‌ناپذیر جهانی است (در باره‌ی جنگ، مقدمه‌ی راپاپورت، ص. 16).
مکتب فرجام‌شناختی تمام جنگ‌ها (یا جنگ‌های بزرگ) را به سوی هدفی روان می‌بیند و تأکید می‌کند که روزی نبرد نهایی راهی را که تمام جنگ‌ها دنبال کرده‌اند خواهد گشود و به خیزش بزرگ جامعه و جامعه‌ای جدید و رها از جنگ منتهی خواهد گردید (در نظریات مختلف، جامعه‌ی حاصله ممکن است آرمان‌شهر یا ضد آرمان‌شهر باشد). این دیدگاه دو شاخه دارد: نظریه‌ی مسیحایی و نظریه‌ی جهانی.
تصور مارکسیستی از جهانی کمونیست که پس از انقلاب آخرین پدید خواهد آمد و پرولتاریا بر آن حکومت می‌کند مثالی است از نظریه‌ی جهانی و مفهوم مسیحی نبرد آرماگدون که طلیعه‌ی ظهور دوم مسیح و شکست نهایی شیطان است، نمونه‌ای است از نظریه‌ای که می‌توان آن را تحت نظریات جهانی یا مسیحایی طبقه‌بندی کرد (در باره‌ی جنگ، مقدمه‌ی راپاپورت، ص. 15).
فلسفه‌ی فرجام‌شناختی مسیحایی از مفهوم یهودی-مسیحی مسیح گرفته شده است و بر اساس آن جنگ‌ها موجب وحدت انسانیت تحت یک دین یا رهبری واحد می‌شوند. جنگ‌های صلیبی، جهادها، تصور نازی‌ها از نژاد برتر، و مفهوم آمریکایی قرن نوزدهمی سرنوشت آشکار را می‌توان تحت این عنوان طبقه‌بندی کرد (در باره‌ی جنگ، مقدمه‌ی راپاپورت، ص. 15).
مکتب سیاسی که کلاسوویتز حامی آن است جنگ را ابزار دولت می‌داند. راپاپورت در صفحه‌ی 13 می‌گوید:
«کلاسوویتز جنگ را ابزار عقلانی سیاست ملی می‌داند. سه کلمه‌ی «عقلانی»، «ابزار» و «ملی» مفاهیم کلیدی پارادایم او هستند. در این دیدگاه، تصمیم به جنگ باید «عقلانی» باشد، به این معنا که باید بر هزینه‌ها و عواید برآورد شده‌ی جنگ مبتنی باشد. پس از آن، جنگ باید «ابزاری» باشد، به این معنا که باید برای رسیدن به هدفی انجام گیرد و هرگز به خاطر خود جنگ نباشد؛ هم چنین به این معنا که استراتژی و تاکتیک‌ها باید فقط معطوف به یک هدف، یعنی معطوف به پیروزی باشند. سرانجام، جنگ باید «ملی» باشد، به این معنا که هدف آن باید ارتقاء منافع دولت ملی باشد و تمام تلاش‌های ملت باید در خدمت به هدف نظامی بسیج شود».
او، سپس، فلسفه‌ی جنگ ویتنام و دیگر منازعات جنگ سرد را «نئو کلاسوویتزی» می‌نامد (در باره‌ی جنگ، مقدمه‌ی راپاپورت، ص. 13). سال‌ها پس از مقاله‌ی وی، جنگ با تروریسم و جنگ عراق که توسط ایالات متحده به رهبری رئیس جمهور بوش و به ترتیب در سال 2001 و 2003 آغاز گردید، اغلب بر اساس نظریه‌ی پیشدستی توجیه گردیده است، یعنی انگیزه‌ای سیاسی که حاکی از آن است که ایالات متحده برای پیشگیری از حملات دیگری مانند حملات 11 سپتامبر 2001 باید از جنگ استفاده کند.

شاخه‌های اخلاقی

روش احتمالی دیگر برای طبقه‌بندی مکاتب مربوط به جنگ را می‌توان در دائره‌المعارف فلسفه‌ی استانفورد یافت که بر اخلاق مبتنی است. دائره‌المعارف فلسفه‌ی استانفورد سه شاخه‌ی عمده را در اخلاق جنگ توصیف می‌کند: واقع‌گرایانه، صلح‌طلبانه، و نظریه‌ی جنگ عادلانه. به طور خلاصه:
• واقع‌گرایان نوعاً معتقدند که نظام‌های اخلاقی را که هدایتگر افراد در درون جوامع هستند، نمی‌توان در مورد جوامع به مثابه‌ی یک کل به کار بست. این نوع تفکر شبیه فلسفه‌ی ماکیاولی است و توسیدید و هابز را نیز می‌توان در این شاخه قرار داد.
• اما صلح‌طلبان معتقدند که ارزیابی اخلاقی جنگ ممکن است و جنگ همیشه غیراخلاقی است. گاندی، مارتین لوترکینگ و تولستوی حامیان مشهور روش‌های مقاومت غیرخشونت‌آمیز صلح‌طلبانه به جای جنگ هستند.
• نظریه‌ی جنگ عادلانه، همراه با نظریه‌ی صلح‌طلبی، بر آن است که اصول اخلاقی در مورد جنگ مصداق دارند. اما بر خلاف نظریه‌ی صلح‌طلبی، بر اساس نظریه‌ی جنگ عادلانه توجیه اخلاقی جنگ را ممکن می داند. مفهوم جنگِ اخلاقاً موجه در بنیان مفهومی بسیاری از قوانین بین‌المللی از قبیل کنوانسیون‌های ژنو قرار دارد. ارسطو، سیسرو، اگوستین، آکوینی(Aquinas) و هوگو گروتیوس(Hugo Grotius) از جمله‌ی فیلسوفانی هستند که از شکلی از نظریه‌ی جنگ عادلانه حمایت کرده‌اند. یک روش رایج ارزیابی جنگ عادلانه آن است که جنگ موجه است اگر (1) دولت یا ملتی آن را برای دفاع از خود انجام دهد یا (2) برای پایان دادن به نقض شدید حقوق بشر انجام گیرد. فیلسوف سیاسی، جان راولز از این معیارها به مثابه‌ی توجیهی برای جنگ حمایت کرده است.
منابع
1. Clausewitz, Carlvin, On War, England: Penguin Books, 1968, J. J. Graham translation, 1908. Anatol Rapaport, editor. Introduction and notes (c) Anatol Rapaport, 1968.
سایت باشگاه اندیشه




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط