ترکیب‌سازی و هم‌آیی واژگانی در شعر انقلاب اسلامی و پایداری

ترکیب‌سازی در یک زبان، مانند تکثیر سلّولی در بدن موجود زنده، بقای آن را تضمین می‌کند. پیدایش واژگان جدید نتیجه‌ی احساس نیاز اهل ادب به مصالح زبانی تازه است، تا اندیشه متفاوت خود را به زیباترین شکل بیان کنند. شعر
پنجشنبه، 4 آذر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
ترکیب‌سازی و هم‌آیی واژگانی در شعر انقلاب اسلامی و پایداری
 ترکیب‌سازی و هم‌آیی واژگانی در شعر انقلاب اسلامی و پایداری

 

نویسندگان:
دکترمحمدرضا عابدی (1)
الهام علی جولا (2)


 

چکیده

ترکیب‌سازی در یک زبان، مانند تکثیر سلّولی در بدن موجود زنده، بقای آن را تضمین می‌کند. پیدایش واژگان جدید نتیجه‌ی احساس نیاز اهل ادب به مصالح زبانی تازه است، تا اندیشه متفاوت خود را به زیباترین شکل بیان کنند. شعر انقلاب و پایداری محصول فضای فکری و اجتماعیِ متفاوتی است بنابراین، شاعران با مفاهیم تازه‌ای مواجه‌اند و نمی‌توانند برای بیان پاره‌ای از آن‌ها، استعداد زبانی و واژگانی مناسبی بیابند. ناگزیر به واژه‌سازی می‌پردازند. در این جستار، نوترکیب‌های به دست آمده، در پنج دسته‌ی کلّیِ اسم مرکب، صفت مرکب، ترکیبات ونددار، ترکیبات شبه ونددار و هم‌آیی بلاغی واژگان قرار گرفته‌اند. این نوشتار، پاسخگوی سؤالاتی است نظیر اینکه: چه مؤلّفه‌هایی در میزان توفیق در ساخت نوترکیب‌ها دخیل‌اند؟ زمینه‌های فکری غالب در ترکیب‌های جدید کدام‌اند؟ عناصر بلاغی در این ترکیب‌ها چه جایگاهی دارند؟ بر اساس چه معیارهایی می‌توان نوترکیب‌ها را دسته‌بندی کرد؟ بیشترین نوترکیب‌ها در آثار چه شاعرانی یافت می‌شود؟ نگارندگان به نمونه‌هایی بدیع از نوترکیب‌هایی ساخته شده در شعر انقلاب و پایداری دست یافته‌اند که غالب آن‌ها دربردارنده‌ی مضامین ادبی، دینی، ملی، حماسی، عرفانی، سیاسی و اجتماعی است.

1- مقدّمه

زبان، نخستین و گسترده‌ترین وسیله‌ی ارتباط در جوامع انسانی است که در عین پیچیده بودن استفاده از آن برای انسان‌ها به راحتی و در هر شرایطی امکان‌پذیر است. زبان، دستگاه پیچیده و نظام‌مندی است که اجزای تشکیل‌دهنده‌اش الفبا و واژگان است؛ واژه، کلید کشف تاریکی، رمز معماها و بزرگ‌ترین کشف انسان بر روی زمین است؛ اکتشافی که تا انسان هست، جاودانه پاک است و تازه می‌ماند. (براهنی، 1371: 60) انسان‌ها با زبان روابط اجتماعی برقرار کرده و با توسل به آن می‌اندیشند و به تفکرات خود نظم می‌دهند.

1-1- بیان مسئله

زبان یک وسیله‌ی ارتباطیِ درون‌زا، پویا و دینامیک است و به دلیل ماهیّت تحوّل‌پذیرش هرگز ایستا نیست (وحیدیان، 1386: 2). از این رهگذر، امکان ترمیم، نوزایی و تجدیدپذیری، در هر زبانی وجود دارد. وجود ظرفیت و امکانات کافی برای واژه‌سازی در یک زبان از رکود و مرگ زبان جلوگیری می‌کند. در میان شیوه‌های مختلف تولید واژگان جدید در یک زبان، ترکیب سهل‌الوصول‌ترین و اقتصادی‌ترین آنها است (سایپر، 1376: 99). زبان فارسی تقریباً از همه‌ی الگوها و فرایندهای واژه‌سازی، چه آنها که بیشتر در زبان‌های تصریفی به کار می‌روند (مانند اشتقاق) و چه آنها که ویژه‌ی زبان‌های ترکیبی‌اند (یعنی ترکیب) و حتّی فرایند وندافزایی و پیوند که بیشتر مربوط به زبان‌های پیوندی است، بهره می‌گیرد (عاصی، 1383: 34). به همین جهت، «زبان فارسی به لحاظ قدرت امکانات ترکیبی یکی از نیرومندترین زبان‌هاست.» (شفیعی کدکنی، 1380: 93)
شاعران بزرگی نظیر فردوسی، دانته، شکسپیر، حافظ، نظامی، متنّبی، مولانا، شهریار و ... تعدادی ترکیب تازه در شعر خود آفریده‌اند. این «شعرای بزرگ، کلمات خاصی دارند که شخصیّت آنها را می‌شناساند؛ زیرا که معنای خاصی داشته‌اند و مجبور بوده‌اند کلمه‌ای برای منظور خود پیدا کنند.» (اسفندیاری، 1368: 218). از این قبیل است، ترکیبِ «خلاف آمدِ عادت» در بیتِ «هرچه خلاف آمد عادت بود/ قافله‌سالار سعادت بود»، که نظامی آن را برای نخستین بار به کار برده است و حافظ در بیت «از خلاف‌آمد عادت بطلب کام که من/ کسب جمعیّت از آن زلف پریشان کردم» ترکیب مذکور را از او وام گرفته است. (شفیعی کدکنی، 1380: 93)
چون مبنای اصلی تحوّلات سبکی، تغییر در نوع نگاه شاعران است، ناگزیر این نگاه جدید، منشأ پیدایش واژگان و ترکیبات جدید می‌شود. از این رهگذر، بسامد ترکیبات نو در نقاط عطف تحوّلات سبکی نسبت به دوره‌هایی که یک سبک واحد در جریان بوده به مراتب بالاتر است. ادبیّات انقلاب اسلامی در ادب معاصر فارسی نقطه‌ی عطف و ساحتی نوین است. اینجا شاعران در عالمی متفاوت سیر می‌کنند؛ بایدها و نبایدها، و مبانی و مفاهیم شاعر انقلاب و پایداری با دیگر شاعران معاصر، به کلی یا به طور نسبی متفاوت است. این تفاوت‌ها به زبانی متفاوت می‌انجامد و ترکیبات و کلمات جدیدی را به دنبال می‌آورد. وجهه‌ی همت نگارنده در این نوشتار، بازنمایی کمّ و کیف فراهنجاری واژگانی و معرفی نوترکیب‌های این دوره است. از این رهگذر، 161 نوترکیب بدیع از آثار 23 شاعر معرفی شده است: موسوی گرمارودی 40 ترکیب، مهرداد اوستا 32 ترکیب، علی معلّم و قادر طهماسبی، هر کدام 12 ترکیب، محمود شاهرخی 9 ترکیب، مشفق کاشانی 7 ترکیب، حمید سبزواری، سلمان هراتی و حسین اسرافیلی، هر کدام 6 ترکیب، قیصر امین‌پور 5 ترکیب، استاد شهریار و عباس خوش عمل، هر کدام 4 ترکیب، یوسفعلی میرشکّاک، محمدرضا عبدالملکیان و محمدعلی مجاهدی، هر کدام 3 ترکیب، صدیقه و سمقی 2 ترکیب و امام خمینی، سیدحسن حسینی، طاهره صفارزاده، محمدعلی مردانی، پرویز بیگی حبیب‌آبادی، علیرضا قزوه و ساعد باقری، هر کدام 1 ترکیب.
در نمونه‌های زیر ترکیباتی نظیرِ خون بانو (بانوی حماسه و رزم): کدام برترید؟/ او .../ یا تو ای خون بانو (گرمارودی، 1383: 147)، به آیند: جبرییل صلاداده صلایی همه دلکش/ از نای شکرریز و شکربیز و به آیند (همان: 41)، سرکه سیما: کشته چندند بر پشته خموشیده/ سرکه سیمای بهنگام نجوشیده (معلم، 1385: 32) و هیچ سو: شکوه‌ای بال نیایش بازکرد/ زی فراز هیچ سو پرواز کرد (اوستا، 193: 1388) از این قبیل است.
شاعری که توانایی ابداع مفاهیم تازه را دارد، نیازمند واژگان جدیدی هست. او از امکانات زبان استفاده کرده و ترکیبات بدیعی می‌سازد (مدرسی، 1388: 50). تغییر در مفاهیم شعر، تبعی از تغییر نگاه شاعران به جهان است؛ اگر روزنه‌ی دید متحوّل شود، ناگزیر نوع تعبیر نیز تغییر می‌یابد؛ تغییر برداشت شاعر از مرگ و زندگی و درک او از موقعیت انسان در عالم، جملگی در کلام او تأثیر می‌گذارد و کلماتی متفاوت، با محتوا و لحن خاص می‌طلبد. پس، ناگزیر در پی لغات و ترکیبات جدید می‌گردد تا آنچه را که دیگران ندیده و نگفته‌اند، با زبانی متناسب بیان کند. حال، اگر او کلمه یا ترکیب درخوری نیابد، ناگزیر با توسل به استعداد بالقوه‌ی زبان به ترکیب‌سازی روی می‌آورد.
شاعران و صاحب‌ذوقان، بهترین لغت‌سازان زبانند؛ آنان کلماتی مانند دلستان، پری‌چهر، پنهان گریز و صدها مانند آن را ساخته‌اند و چنان زیبا در شعر خویش جای داده‌اند که بر دل‌ها نشسته است. لغت‌سازی، آیین و اصولی دارد که آن‌ها به خوبی از آن آگاه بوده‌اند. (فرشیدورد، 1380: 222) معمولاً بزرگان صاحب سبک از روزنه‌ی دید هنری متفاوتی به جهان پیرامون می‌نگرند و برای بیان پندارهای تازه و توصیف دنیای جدید خود، نیاز به کلمات تازه‌ای را احساس می‌کنند. اندیشه‌ی بدیع، معانی و صور خیال نو و زبان ادبی تازه‌ای به دنبال خود می‌آورد و بدین وسیله فصلی نوین در ادبیّات یک ملّت گشوده می‌شود. (سارتر، 1363: 16) از این رهگذر، دیدگاه کسانی چون سارتر که معتقدند شاعران تابع بی قید و شرط زبان نیستند و تن به کلیشه‌های رایج زبان نمی‌دهند، صائب می‌نماید. در ادبیّات پایداری انقلاب نه تنها روزنه‌ی دید جمال‌شناختی بلکه اندیشه جهان‌شناختی شاعران نیز تغییر می‌یابد و در حوزه‌ی معنا و مضمون و به تبع آن در ترکیب‌ها و تعابیر، تغییر جدی پدید می‌آید و لغات جدیدی وارد ادبیّات می‌شود؛ بیشتر نوترکیب‌ها با مضامینی چون انقلاب، جهاد، آزادی، دین، عشق و عرفان و حماسه، سیاست و جامعه ارتباط پیدا می‌کند. ردّ پای مضامین فوق را در ترکیباتی مانند «قرآن سرخ و خون آیه» (آیه‌ای از جنس خون دارای پیام الهی): تو قرآن سرخی/ خون آیه‌های دلاوریت را/ بر پوست کشیده‌ی صحرا نوشتی (گرمارودی، 1383: 86)، «تندر بانگ»: بارگی شبرنگ من در جوشنی/ دیو تندربانگ پولادین تنی (اوستا، 1388: 120)، «گل بوسه»: تصویرهای شعر تو/ تصویرهای سرخ/ گل‌بوسه گلوله (گرمارودی، 1383: 295)، «سینه‌سرخان مهاجر» (شهیدان): به راه سینه سرخان مهاجر/ ستمکاری چو گامی برنداری (خوش‌عمل، 1375: 77) و «حنجره‌ی دیگران»: آی دمندگان شیپورهای شایعه/ آی حنجره‌ی دیگران (هراتی، 1380: 225) می‌توان دید.

2-1- پشینه‌ی تحقیق

در باب واژگان و ترکیبات تازه‌‎ای که در دوره‌های مختلف شعر فارسی و یا به وسیله‌ی شاعران بزرگ پارسی‌گو، وارد این زبان شده، کار جدّی صورت نگرفته است. هرچند پاره‌ای پژوهش‌ها قابل ذکراند؛ مانند 1- سلسله مقالات «ترکیب در زبان فارسی 1 تا 6»، از علاءالدین طباطبایی؛ مبنای بحث در این مقالات، روابط نحوی و معنایی موجود میان واژگان سازنده‌ی کلمات مرکب است. 2- «صفت فاعلی مرکّب مرخّم: آری یا نه؟» از علیرضا خرمایی. این مقاله به نقد دیدگاه دستورنویسان سنّتی درباره‌ی صفت فاعلی مرکّب مرخّم می‌پردازد و سعی دارد از روزنه‌ی کاربردشناختی به این ساختار بنگرد. 3- «ترکیب‌سازی واژگانی در پنج گنج نظامی» از قدرت قاسمی‌پور. نویسنده در پی اثبات این مدعا است که توان ترکیب‌سازی نظامی با دیگر جنبه‌های استادی او همچون قصه‌پردازی، صور خیال و آفاق اندیشه‌اش برابر می‌کند. مبنای کار او دیدگاه فرمالیست‌های روسی است. 4- «فرآیند فراهنجاری واژگانی در اشعار شفیعی کدکنی» که درصدد بازنمایی شیوه‌های ابداع واژگان جدید در شعر شفیعی کدکنی است. نگارنده توفیق شاعر در ترکیب‌سازی را مرهون وسعت اطلاعات او و امکانات زبان فارسی در واژه‌سازی می‌داند. نیز کتاب‌هایی مانند «ساخت اشتقاقی واژه در فارسی امروز» از ایران کلباسی، «لغت‌سازی و وضع و ترجمه‌ی اصطلاحات علمی و فنی» از خسرو فرشیدورد، «اشتقاق پسوندی در زبان فارسی امروز» از خسرو کشانی و «ساخت زبان فارسی» از آزیتا افراشی، در این زمره قرار می‌گیرند.

3-1- ضرورت و اهمیّت تحقیق

اهمیّت این تحقیق، افزون بر معرفی ترکیب‌های جدید، در جواب دادن به سؤالاتی است که در این زمینه قابل طرح است؛ سؤالاتی مانندِ الف: زمینه‌های فکری غالب در ساخت ترکیب‌های جدید کدامند؟ ب: نوترکیب‌های ساخته شده در ادبیّات این دوره را به چند دسته می‌توان تقسیم کرد؟ و این دسته‌بندی بر اساس چه معیارهایی صورت می‌پذیرد؟ ج: میزان توفیق در ساخت ترکیبات تازه به چه مؤلّفه‌هایی بستگی دارد؟ د: عناصر بلاغی و زیباشناختی در ساخت ترکیبات جدید چه جایگاهی دارند؟ ه: ترکیبات جدید، در آثار چه شاعرانی از بسامد بالاتری برخوردار است؟

2- بحث

نوترکیب‌های موجود در آثار شاعران شاخص این دوره را می‌توان ذیل چند عنوان کلی تقسیم‌بندی کرد که عبارت‌اند از اسم مرکب، صفت مرکّب، ترکیبات ونددار، ترکیبات شبه‌ونددار و همایی بلاغی واژگان:

1-2- اسم مرکب

1-1-2- اسم+اسم

1-1-1-2- هسته‌ی پایان

آن‌گاه که ترکیب اسمی متشکل از دو اسم (اسم+اسم) باشد، ناگزیر یکی از آن دو هسته و دیگری وابسته‌ی آن است. چنانکه هسته‌ی ترکیب، جزء دوم باشد، اسم مرکب هسته پایان خواهد بود. در ترکیب‌های اسمی هسته پایان، اسم اوّل (وابسته) اسم دوم (هسته) را محدود می‌کند. مانند کلماتِ شب، غم و اندرز که در ترکیبات هسته پایانِ شب‌نامه، غم‌نامه و اندرزنامه، معنای هسته‌ی ترکیب (نامه) را محدود کرده‌اند. اسم مرکب هسته‌ی پایان، همان است که در دستور سنّتی آن را اضافه مقلوب نامیده‌اند؛ زیرا این دسته از ترکیبات از جابه‌جایی مضاف و مضاف‌الیه به دست می‌آیند. ترکیبات اسمی هسته‌ی پایان را به دو دسته تقسیم کرده‌اند؛ دسته‌ی اوّل اسم‌های مرکبی‌اند که در آن‌ها هم هسته و هم وابسته، هر دو معنی اسمی دارند. (طباطبایی، 1386: 190) ترکیباتِ حیرت‌سرا: کوه‌ها ای کوه‌های سرفراز/ ای در این حیرت‌سرا آیینه‌باز (اسرافیلی، 1381: 53)، شوی‌خانه: ای عروسان امشب!/ که گل گیستان را به ستاره آذین کرده‌اید/ و در هودجی از کهکشان به شوی‌خانه می‌روید (گرمارودی، 1383: 155) و التماس‎نامه: روزهای با شهادت آشنا شدن، گریستن/ ... روزهای التماس‌نامه خواستن ز مادر و پدر (طهماسبی، 1385: 38) از آن جمله‌اند:
در دسته دوم از ترکیبات اسمی هسته پایان، وابسته، معنای صفتی دارد. (طباطبایی، 1386: 191) یا اینکه می‌توان آن را تأویل به صفت کرد. در این حالت، ممکن است توصیف متضمّن معنای شباهت باشد. مانند گل پولک (پولکِ گل مانند): ستارگان/ گل پولک آستین منند گویا (گرمارودی، 1383: 189)، گل میخ (میخِ گل مانند): از دامن خیام سحر دست‌های صبح/ گل‌میخ‌های کوکب سیمینه می‌کشید (همان: 313)، گل گیس (گلیس گل مانند): و کنار آن تپه/ کز نرمریز بهاری باران/ گل گیس سبزش مرطوب است (گرمارودی، 1383: 160) و گل نغمه (نغمه گل مانند): سبز شد شهر ز گل نغمه تکبیری سبز/ کوچه در کوچه ز گل بانگ فراگیری سبز (مجاهدی، 1383: 57)؛ یا اینکه وابسته در مقام وصف، منشأ چیزی را بیان کند. نظیرِ سنگاب (آب ناشی از سنگ): از سینه هر کلمه/ هفت سنگاب معنا می‌جوشد (همان: 269)، سم ضربه (ضربه ناشی از سم): بر توسنی از جادو/ می‌تازی.../ و سم ضربه‌های توسنت/ تنها خاک تاریخ را برمی‌انگیزد (همان: 238)، نمک‌آبادی (آبادی ناشی از نمک): دور مداریدمان که دیر رسیدیم/ از نمک‌آبادی، از کویر رسیدیم (معلم، 1385: 90) ممکن است وابسته در جایگاه صفت نسبی نشسته و نسبت به مکان یا زمانی را بیان کند. مانندِ میان‌سو (سوی میانی): وقتی سفر از میان‌سوی دالان عطر اقاقی‌هاست/ شور درازای ره، باز باقی است/ (گرمارودی، 1383: 300) و شب فروغ (فروغ شبانه): چلچراغ آه کردم شبفروغ آسمان‌ها/ تا جمال عشق را از روزن زندان ببینم (کاشانی، 1382: 111)
در ترکیبِ «دل‌فرش» (فرشی از جنس دل) نیز وابسته به منزله‌ی صفت برای هسته است و جنس آن را بیان می‌کند: وقتی خبر ز آمدنت آمد/ گسترده شد/ در هر کجای خاک/ دل فرش عاشقان عطش‌ناک (عبدالملکیان، 1366: 127).

2-1-1-2- هسته‌ی آغاز:

اسم مرکبی است که جزء اوّل آن هسته و جزء دوم وابسته باشد. «صورت زیرساختی این نوع اسم مرکب، ترکیبی است نحوی شامل دو اسم که با نشانه‌ی اضافه به هم پیوند می‌یابند». (طباطبایی، 1386: 192) مانند «راه‌آهن» (راهِ آهن) یا ترکیب «گل سنگ» (گلِ سنگ): هزاران بار/ در حسرت هم‌پایی قاصدک‌ها مرده‌ام/ و در حسرت دیدن رویش گل‌سنگ (گرمارودی، 1383: 221)

3-1-1-2- متوازن:

اسم مرکبی است که هر دو جزء آن به یک اندازه در ساختار معنایی ترکیب نقش دارند؛ یعنی نمی‌توان یکی را هسته و دیگری را وابسته نامید. نوترکیبِ «زهرانگبین» از این قبیل است: مومیایی... / زهرانگبین لبخند دانایان مغموم را/ بر لب داشت (همان: 187). چه بسا ممکن است بین دو جزء تشکیل دهنده‌ی اسم مرکب متوازن حرف عطف «واو» بیاید. (طباطبایی، 1386: 192) نظیرِ «لیت و لعل» و «بوک و مگر»: چه قوم، قومی غافل، اسیر لیت و لعل/ چه قوم، قومی جاهل، ذلیل بوک و مگر (کاشانی، 1382: 40) گاه در بخشی از یک همایی واژگانی نیز نوعی توازن دیده می‌شود: مانند «مجمع طبع و طبیعت»: بهار مجمع طبع و طبیعت است و لیک/ به هر که ساخت معلّم به ما نساخت بهار (معلم، 1385: 222)

2-1-2- اسم+صفت

1-2-1-2- اسم+ صفت فاعلی:

ساخت صفت فاعلی مرکّب مرخّم، از فرآیندهای بسیار زایا و آسان‌یاب در واژه‌سازی است. طی این فرایند «عنصر غیرفعلی» (اسم، ضمیر مشترک، صفت، قید) قبل از ستاک حال فعل (مثلاً آموز و بین) قرار می‌گیرد و ماحصل آن، اسم یا صفت جدیدی (دانش‌آموز، خودبین) است.» (خرمایی، 1387: 63) برخی مرکب‌های اسمی که در شعر این دوره با بهره‌گیری از این الگو ساخته شده‌اند، عبارتند از قلم‌زن: تنی پای فرسود سال است و ماه/ همینم قلم‌زن به دفتر نوشت (اوستا، 222: 1388)، سحرآویز: در دشت شهادت چو نسیم سحرآویز/ با داغ دل لاله به تفسیر نشستیم (همان، 130)، آیینه‌باز: کوه‌ها ای کوه‌های سرفراز/ ای در این حیرت‌سرا آیینه‌باز (اسرافیلی، 1381: 53)، نطفه‌بند: خنده در گلزار هستی، نطفه‌بند شیون است (همان: 5)، تماشاجو: آه دیگر نه درختی است که من/ عطش چشم تماشاجو را بنشانم (هراتی، 1380: 276)، نغمه سنج: چه التفات به مرغان نغمه‌سنج چمن/ که باغ را به زبان شکوه‌های رنگین (اوستا، 1388: 43) گاه در اسامی مرکبی که با استفاده از الگویِ «اسم+صفت فاعلی» ساخته شده‌اند، صفت فاعلی معنایِ صفت مفعولی دارد. مانند پس‌ریز: ای تابناک‌تر از پس‌ریز باران بر برگ مانده/ ... ای شعر (گرمارودی، 1383: 195)، روشناس (روشناس غیب: انسان عارف): از کیمیای مهر تو ای روشناس غیب/ قلب ما ز بوته برون با عیار ناب (شاهرخی، 1370: 542).

2-2-1-2- اسم یا صفت جانشین اسم+ صفت مفعولی:

صفت مفعولی با افزودن پسوندِ «های غیرملفوظ» به ستاک گذشته افعال به دست آید. مانندِ رفته، نوشته و خورده. این صفت، گاه با اسمی که بعد از آن می‌آید، واژه مرکبی می‌سازد که غالباً صفت مرکّب و گاه اسم مرکب است (طباطبایی، 1387: 150). برخی اسامی مرکبِ نوترکیب در شعر انقلاب با استفاده از این الگو ساخته شده‌اند. مانند آتش‌زاد: آه خاموشان آتش‌زاد بی تأثیر نیست (اسرافیلی، 1381: 5)، سیاه‌زاده: چه باک اگر/ آن سیاه‌زاده‌ی سالوس.../ به سیاه‌کاری تن نمی‌زند (همان: 337)، نانجیب‌زاده: ملوک نانجیب‌زاده .../ آب را بر خاکستر ریخت (هراتی، 1380: 111).

3-1-2- صفت+ اسم:

این اسم مرکبّ که دستورنویسان به آن ترکیب وصفی مقلوب می‌گویند از جابه جایی صفت و موصوف (تقدم صفت بر موصوف) به دست می‌آید. این دسته از اسامی مرکب غالباً خوش‌ساخت و شیوا بوده و انسجام درونی بالایی دارند. نوترکیب‌هایی نظیرِ داغ ناله: بندیان خاک/ افلاک را ستاره‌شناسان می‌کنند/ از داغ ناله‌های جگرسوز تاب‌ناک (خوش‌عمل، 1375: 177)، شورابه: شورابه‌ی اشکی نابهنگام را/ برلبانم مزه مزه کردم (عبدالملکیان، 1366: 67)، کهنه‌رند: این تازه رویان کهنه رندان زمین‌اند/ با ناشکیبایان صبوری را قرین‌اند (معلم، 1385: 77) و نازک‌نای: به زلالی/ به ناگزیر/ چون شعر که از درون شاعر/ چون تراوش آب که از نازک‌نای (گرمارودی، 1383: 139)، در این طیف قرار می‌گیرند:

4-1-2- قید+ بن مضارع:

مانند سحرخند: ای به هر گردش چشم تو هزاران بدرود/ ای سحرخند تو را اشک و دریغ (اوستا، 86: 1388).

2-2- صفت مرکّب

1-2-2- اسم+اسم:

گاه از ترکیب دو اسم، یک صفت مرکّب حاصل می‌شود. معمولاً در این حالت، در زیرساخت ترکیب نوعی تشبیه نهفته است و به تبع آن یکی از دو اسم، معنای صفت حاصل می‌شود: مانند رخش‌دل (دارای دلی مانند دل رخش): اگر که رخش‌دلی بوی آشنا شنود/ کجا به دست سواری مهار خواهد ماند (امین‌پور، 1363: 99)، گل‌نفس (دارای نفسی مانند نفس گل): کاش در این فصل بی‌دردی نسیمی گل نفس/ گردحسرت را زروی برگ زردی می‌گرفت (مجاهدی، 1383: 89)، شقایق سیرت (شهید: دارای سیرتی مانند سیرت شقایق): سخت گمنامید امّا ای شقایق سیرتان/ کیسه می‌دوزند با نام شما شیادها (قزوه، 1385: 22). «رخش‌دل» در ردیف ترکیباتی مانند «بزدل» یا «مرغ‌دل» قرار می‌گیرد.

2-2-2- اسم+صفت

1-2-2-2- اسم+ صفت فاعلی مرکّب مرخّم:

این فرآیند از آسان‌ترین و پرکاربردترین روش‌ها در ترکیب‌سازی است. چنین نوترکیب‌هایی «بیش و پیش از هر چیز برای توصیف ویژگی‌ها و صفات افراد و اشیا به کار می‌روند» (قاسمی‌پور، 1390: 126) و صفت‌های مرکب به دست آمده از این شیوه، معمولاً، طبیعی و خوش تراش‌اند. در مثال‌های آتی ترکیب‌های نهمارجو: و خشوررو، دژخیم‌خو، اندک هنر، بسیار گو/ کاهل عمل، نهمارجو، آلوده جان، آلوده تن (سبزواری، 1367: 131)، نادره‌گو: قمری چه به سر دارد بر شاخه اگر نیست/ خود نادره‌گو شیخی بنشسته به منبر (گرمارودی، 1383: 147)، خردسوز (عاشق): ما خردسوزان عالم با جنون هم خانه‌ایم/ باده پیمایان عشق آیین نافرزانه‌ایم (خوش عمل، 1375: 28) و دل‌دوز: دوباره می‌آیی/ با صفایی دل‌دوزتر از تَرک‌های دست روستایی (گرمارودی، 1383: 200) از آن جمله‌اند:
این روش جزء زایاترین ابزارها در ساخت مرکب‌های وصفی است (خرمایی، 1387: 63)؛ به همین دلیل، بسامد نوترکیب‌هایی که با این شیوه ساخته می‌شوند، نسبت به شیوه‌های دیگر بیشتر است. این الگوی واژه‌سازی از آن جهت اهمیّت دارد که قدمت آن حتّی به سده‌های نخستین هجری و زمان فردوسی نیز می‌رسد. (فرشیدورد، 1380: 232) نوترکیب‌هایی چون نرم‌خیز: خوشا پرنده تنهاتر از من/ کوچک‌تر از عشق.../ نرم‌خیزتر از مهتاب (همان: 234)، غم‌‎گزا: با اندوهی والاتر از غم‌گزایی عشق .../ برای تو با چشم همه محرومان می‌گریم (گرمارودی، 1383: 131)، روان‌سوز: نشان درد روان‌سوز تست دفتر تو/ که بیستون اثر از رنج کوه‌کن دارد (اوستا، 33: 1388)، شورخند: عشق خوار انگاشته‌ای شورخند بخت من/ خوابناک ای بخت من زین تلخگون صهبای من (همان: 33) و نرم‌گریز: نرم گریزان/ آویزان/ پا برمی‌چینم از الوند/ و با پنجه بر البرز می‌جهم (گرمارودی، 1383: 189) نیز از این قبیل‌اند:

2-2-2-2- اسم+ صفت مفعولی مرکّب مرخّم:

از صفت‌های مرکبی که ترکیبی از اسم و صفت مفعولی مرکّب مرخّم هستند، آنچه عملاً برجای می‌ماند، اسم و بن ماضی است. چنانکه در نوترکیب‌هایی نظیرِ پس‌افکند (فرزند، یادگار): از آدم و از نوح بهین پور به گوهر/ وزختم رسل احمد مختار پس افکند (کاشانی، 1367: 235)، پای فرسود: تنی پای فرسود سال است و ماه/ همینم قلم‌زن به دفتر نوشت (اوستا، 1388: 222)، زرنوشت (طلایی، افتخارآمیز): ماندگار باد بر کتاب ذهن روزگار/ برگ‌های زرنوشت سرنوشت ما (طهماسبی، 1385: 38) و غزل پرورد: ای عشق غزل‌پرورد ای وحشی صحراگرد/ تنها شده‌ام برگرد، برگرد که می‌میرم (مجاهدی، 1383: 32) می‌توان دید:

3-2-2- صفت+ اسم:

این الگو در ساخت اسم مرکب نیز کاربرد دارد و همان است که در مباحث دستوری ترکیب وصفی مقلوب نامیده می‌شود؛ امّا کاربرد الگوی مذکور در ساختن صفت‌های مرکّب بیشتر از مرکّب‌های اسمی است. ترکیبات پرکاربردی نظیر «بزرگ‌مرد»، «زیبارو»، «نکوسیرت»، «روشن‌ضمیر»، «بلندبالا» و «بلندهمت» در این طیف قرار می‌گیرند. در نمونه‌های زیر نیز نوترکیب‌هایی مانند خوش‌بال: کدام شاپرک خوش بال/ چنین سیمرغ‌گون می‌پرد؟ (گرمارودی، 1383: 140)،
گرم تاب: این سوسمار خرد/ خفته بر صخره، در لالایی خورشید گرم‌تاب (همان: 184) و گران‌پی: تا گشت این حصار گران‌پی وطن مرا/ زد چون حصار سلسله در پا محن مرا (اوستا، 251: 1388) از این قبیل‌اند:

4-2-2- صفت+صفت:

گاهی صفت مرکّب از ترکیب دو صفت حاصل می‌شود. نظیرِ بدرام (سرکش): توسنی باشد جهان بدرام و صاحب ناشناس/ چابکی کن تا به منزل آیی از بیدای خویش (سبزواری، 1367: 128) که در آن، غالب خصوصیات یک ترکیب بدیع نظیر دلالت کامل ترکیب بر معنای مورد نظر، عدم وابستگی به متن و امکان استعمال آن در معنای مذکور در موارد دیگر، پیوستگی و گره‌خوردگی کامل میان دو جزء ترکیب، مشهود است. نیز «سرنگون موج‌خیز» (آسمان) در بیتِ «بر این سرنگون موج‌خیز کبود/ بگستردمی بال و پرسودمی» (اوستا، 1388: 320).

3-2- ترکیبات ونددار:

برای ایجاد یک مدخل واژگانی جدید می‌توان از شیوه وندافزایی بر ابتدا یا انتهای یک واژه مستعمل و شناخته شده بهره جست. زبان فارسی از جمله زبان‌هایی است که امکان استفاده از این فرآیند جهت واژه‌سازی در آن مهیاست. در این زبان، وندها متعدّدند؛ دسته‌ای از این وندها تصریفی‌اند و در ساخت واژگان جدید نقشی ندارند، امّا دسته دوم وندهای اشتقاقی‌اند که با استفاده از آن‌ها می‌توان ساخت‌های واژگانی تازه‌ای ابداع کرد. وندهای اشتقاقی به اقسام مختلف کلمات پیوسته و ترکیبات جدید می‌سازند.

1-3-2- پیشونددار

نارندم ار بخواهم این شب سحر شود/ باشد اگر به تخت سلیمانیم جلوس (امام خمینی، 1374: 128): «نارند»، ترکیبی زیبا و در عین حال رندانه است؛ دو جزء ترکیب به زیبایی درهم تنیده و جاافتاده است. چنان که می‌توان آن را بدون کوچک‌ترین ابهام معنایی، در موارد دیگر به کار بست. ترکیب «نافرزانه» را نیز، هم از جهت ساخت و هم از حیث هاله‌ی معنایی رندانه‌اش با ترکیب نارند می‌توان مقایسه کرد؛ زیرا چنانکه از فحوای بیت برمی‌آید، نافرزانه، به معنی بی‌خرد نیست؛ بلکه بیشتر مفهوم عاشق‌پیشه‌ی خردگریز از آن به ذهن متبادر می‌شود: ما خردسوزان عالم با جنون هم خانه‌ایم/ باده پیمانان عشق آیین نافرزانه‌ایم (خوش‌عمل، 1375: 28).
علی معلّم نیز ترکیب پیشونددار «بی‌هم» (بی‌یاور) را ساخته است که در مقابلِ «باهم» قرار دارد و به تقلید از آن ساخته شده است: بنشین ای به من از جمله فراهم‌تر/ من و تو از همه بی‌هم‌تر و باهم‌تر (معلّم، 1385: 32) دو نوترکیب «واگردان» و «واپاش» نیز از فعل پیشونددار صفت فاعلی مرخّم ساخته شده است که معنای صفت مفعولی از آن برمی‌آید: یاد لبخند تو در ذهن/ چو واگردان خاطره نوایی گرم/ به دل می‌نشست (گرمارودی، 1383: 123)؛ ای دل پنهان‌ترین روح من .../ و چالاک‌تر از واپاشی آبی که نوبالغان/ مستقیم از ناودان می‌نوشند/ ای شعر (همان: 195).

2-3-2- پسونددار

باور ندارم از تو این بیگناه خفتار/ پایان ره نزدیک و واماندن زرفتار (سبزواری، 1368: 119) شاعر در ابداع ترکیب «خفتار» (خوابیدن) به ترکیب‌های شناخته شده‌ای نظیر «رفتار» و «گفتار» نظر داشته است. به هر صورت، محصول کار او ساخت بدیع و استواری است. در مثال‌های زیر ترکیبات وندداری همچون «بهاور»: دردا که بیفکندیم از دفتر ایام/ در گردش سال و مه اوراق بهاور (سبزواری، 1367: 148)، ترانه‌زار: ترانه‌زار من تویی/ تو نوبهار هر کجا شکفته‌ای (اوستا، 1388: 64) و آفتاب آسا: آفتاب آسا خیال روی او/ سربرآرد هر دم از هر روزنی (همان: 196)، با تفاوت در شدت و ضعف چنین حالتی دارند:
نمونه‌های دیگری از نوترکیب‌های پسونددار در شعر اوستا، طهماسبی و گرمارودی عبارتند از خواب‌گون: راز هستی را که می‌گفتی یکی ایدر نیوش/ قصه‌های خوابگون از نرگس شهلای من (همان: 38)، خفتگاه: سرزمین باستان، شب خفتگاه کاروان/ افتخار روزگاران یادگار ازمنه (همان: 267)، ایمان‌کده: دیو بی‌باور کثرت ز میان تا برخاست/ شدم ایمان‌کده‌ی وحدت روح‌افزایی (طهماسبی، 1385: 150)، صخره‌وار: آیا مرگ واریز عمر است/ چون پس‌ریز باران/ مانده بر یال صخره‌واران (گرمارودی، 235: 1383) و سنبلستان: سنبلستان گیسو/ سایه‌بان شقایق‌های عذرات (همان: 257).

4-2- ترکیبات شبه‌ونددار:

افزون بر وندها، واژگانی نیز وجود دارند که مانند وند عمل می‌کنند؛ اگرچه در اصل، جزء وندها به حساب نمی‌آیند. «شبه وندها (موارد میان مرزی) کلمات آزادی هستند که در ترکیب با کلمات دیگر با معنایی به جز معنی اصلی خود به کار می‌روند. شبه‌وندها هرگاه معنی اصلی خود را از دست بدهند و یا دیگر به صورت آزاد به کار نروند، به وند تبدیل می‌گردند» (کلباسی، 1373: 145). شاعران در نمونه‌های زیر از واژگانی همچون «آباد»، «سرا»، «خانه» و «نامه» به عنوان شبه‌وند بهره جسته‌اند؛ در ترکیبات حیرت‌سرا: کوه‌ها ای کوه‌های سرفراز/ ای در این حیرت‌سرا آیینه‌باز (اسرافیلی، 1381: 53)، نازخانه: چقد نازشدی ای نازنین من امروز/ چقدر نازخریدی که نازخانه شدی (طهماسبی، 1385: 65)، التماس‌نامه: روزهای با شهادت آشنا شدن، گریستن/ روزهای التماس‌نامه خواستن ز مادر و پدر (همان: 38)، هرگزآباد: ناله‌ای بگشود پر بگرفت پای/ سوی عرش هرگز آباد خدای (اوستا، 193: 1388) و شوی‌خانه: در هودجی از کهکشان به شوی‌خانه می‌روید (گرمارودی، 1383: 155).
برخی از واژگان در حالت عادی شبه‌وند نیستند یا اینکه در عرف اهل زبان شبه‌وند به حساب نمی‌آیند؛ امّا ممکن است در عمل، به جهت کثرت ترکیب با کلمات دیگر، در جایگاه وند بنشینند و مانند وند عمل کنند. استعمال واژه‌ی «یار» در ترکیب «راه‌یار» کجا می‌روی (میرشکّاک، 1385: 77) البتّه «یار» در پاره‌ای موارد پسوند دارندگی است؛ چنانکه در «هوشیار» می‌بینم. امّا مواردی نیز هست که اگرچه وند نیست، ولی مانند وند عمل می‌کند. به جز راه‌یار، ده‌یار و به‌یار و کودک‌یار نیز از این قبیل‌اند. این حکم در مورد واژه‌ای مانند «سو»، در ساخت‌هایی مانند «میان‌سو» و «هیچ سو» نیز صادق است: وقتی سفر از میان سوی دالان عطر اقاقی‌هاست/ شور درازای ره، باز باقی است (گرمارودی، 1383: 300)، شکوه‌ای بال نیایش باز کرد/ زی فراز هیچ‌سو پرواز کرد (اوستا، 1388: 193).
ممکن است که برخی شاعران برای خود شبه‌وندهایی ویژه‌ای داشته باشند؛ منظور از شبه‌وندهای خاص، واژگانی است که احیاناً شاعر در ساخت‌های متعدّد و به کرّات از آنها بهره می‌گیرد، چنانکه گویی از آن‌ها تلقی وند دارد. در شعر مهرداد اوستا، واژگان «سیر»، «پیوند» و «سوز»، در ترکیبات آسمان سیر: که افزون‌تر ز یک لمعه نتابد/ چراغ آذرخش آسمان‌سیر (همان: 196)، گردون سیر: پشه گردون سیر شد همچون همای/ نیمی ابلیس آمد و نیمی خدای (همان: 196)، پیوندسوز: شکوه ترس ملامت‌خورده‌ی پیوندسوز/ حسرت بیم ندامت دیده تنهای من (همان: 37)، غم پیوند: اشک نی این شعله آه است بر دامان شب/ می‌زند مژگان خواب افشان غم‌پیوند من (همان: 124)، جگرپیوند: هاله بندد چون شباهنگام ای دلبند من/ تندباد ناله در آه جگرپیوندمن (همان: 123)، اندیشه‌سوز: اشک من این خلوت‌افروز غم اندیشه‌سوز/ کودک چشم جگرپیوند خون پالای من (همان: 31)، خواب‌سوز: بیش از اینم آذر دل برفروز/ ای شراب بزم‌ساز خواب سوز (همان: 196) چنین جایگاهی دارند:

5-2- هم‌آیی بلاغی واژگان به منزله‌ی ترکیب

کلمه سه ویژگی دارد: بار تصویری، بار موسیقیایی و بار فضاسازی. ترکیب (کلمه مرکب) هم، به جهت اینکه جانشین کلمه می‌شود و نقش کلمه را بازی می‌کند، از این سه خصوصیّت برخوردار است. برخی ساخت‌ها، اگرچه لزوماً کلمه مرکب نیستند، امّا خصوصیات فوق را کماکان در آنها می‌توان یافت. این ساخت‌ها معمولاً از هم‌آیی بلاغی واژگان به دست می‌آید. وقتی از هم‌آیی بلاغی سخن می‌گوییم، بدان معناست که دو یا چند واژه، هرچند فاقد پاره‌ای از خصوصیات یک ترکیب مستقل‌اند، امّا به جهت وجود عُلقه‌های بلاغی و هنری مستحکم در میان‌شان، در مجموع به منزله‌ی یک واحد زبانی عمل می‌کنند و تداعی‌گر بار مفهومی و محتوایی واحدی‌اند؛ بنابراین معنای به دست آمده از همآیی چند واژه با معنای تک تک واژه‌های زنجیره متفاوت است.

1-5-2- هم‌آیی استعماری

همآیی استعاری معمولاً متشکل از کلمه استعاره و قرینه صارفه‌ی آن است، به شرطی که از نهایت انسجام برخوردار بوده و به جهت قرار گرفتن در فضای معنایی واحد، جداکردن آنها از یکدیگر با حفظ معنای مورد نظر امکان‌پذیر نباشد. گاه، زمینه‌ی شکل‌گیری همآیی واژگانی، مفاهیم ادبی است. مانندِ بهار عاطفه (غزل): بهار عاطفه است این غزل که من دارم (حبیب‌آبادی، 1367: 69)، ارغنون خدا (شعر): چو سوز عشق نبینی به ساز عشق مپیچ/ که شعر نغمه‌ی عشاق ارغنون خداست (شهریار، ج 1379، 1: 111)، نقش‌بند قول و غزل (استاد شهریار): بشکست زهره بربط و لب بسته از سرود/ تا نقشبند قول و غزل زین دیار رفت (شاهرخی، 1370: 459)، پسر آسمان (حافظ): که جز تو ای پسر آسمان به روی زمین/ حمایل از کف جوزا گرفت وقت سحر (گرمارودی، 1383: 341)، الفبای درد (شعر): الفبای درد از لبم می‌تراود/ نه شبنم که خون از لبم می‌تراود (امین‌پور، 1385: 48)، از آن جمله است:
دسته‌ی دیگری از همآیی‌های واژگانی ناظر بر طبیعت و توصیف شاعرانه‌ی آن است؛ مانند بقچه‌ی نور (خورشید): در جوشن رزم صبح را تاباندیم/ یک باغ بنفشه در سحر رویاندیم/ تا بقچه نور وا شود در پس ابر/ مهمان خدا را به ضیافت خواندیم (باقری، 1367: 59)، عروس هودج خون (زعفران): من آیینه‌ی رنج روزگارانم/ عروس هودج خون زعفران ایرانم (گرمارودی، 1383: 454)، دریای باژگون روان (آبشار): ای از شکوه بیشتر و از وقار هم/ دریای باژگون روان آبشار هم (همان: 78)، پیک هرزه‌گرد (باد): پیک هرزه‌گرد باد/ از سوگ بزرگی می‌دهد پیغام (سزواری، 1367: 90)، دهان خشک زمین (چاه خشک): هنوز دهان خشک زمین/ چاه/ ز حیرت صبر بزرگ تو/ بازمانده است (سقمی، 1368: 13).
ردّ‌ پای دیگر موضوعات رایج در شعر انقلاب و پایداری نظیر مضامین دینی، حماسی، ملی و سیاسی- اجتماعی را نیز در همآیی‌های واژگانی می‌توان سراغ گرفت. مانند قتلگاه ترنّم (فضای خفقان و استبداد): پیام‌آورانی که در قتلگاه ترنّم/ سرودن علی‌رغم رنجبر/ اعجازشان بود (حسینی، 1385: 75)، خضر دریاها و امام آبها (غدیرخم): کیست؟ خضر دریاها امام آبها چیست؟ روشن آبگیری برتر از کوثر غدیر (میرشکّاک، 1385: 172)، نهایت ابهام جاده (دوردست قابل مشاهده‌ی جاده که موهوم و مبهم جلوه می‌کند): من از نهایت ابهام جاده می‌آیم/ هزار فرسخ سنگین پیاده می‌آیم (معلم، 39: 1385)، خواب شهید (از دنیا رفتن شهید): با صدای خروس آبادی/ چشم بیدار صبح پیدا شد/ باز این آسمان آبی رنگ/ مثل خواب شهید زیبا شد (همان: 382)، قرآن سرخ (امام حسین (ع)): تو قرآن سرخی/ «خون‌آیه»هایی دلاوریت را/ بر پوست کشیده‌ی صحرا نوشتی (همان: 86)، حریق سبز (درخت؛ درخت انقلاب): ریشه‌های این حریق سبز و رویش بلند/ تا بعید و ناپدید، یک نفس دویده است (طهماسبی، 1385: 40)، مهین طوطی غیب‌آموز (پیامبر اسلام (ص): مهین طوطی غیب‌آموز در آینه‌ی وحدت/ که بی‌قرآن قندآمیز او کام‌روایی نیست (شهریار، 1379: 409).
نیز از این قبیل است همآیی‌های موجود در مثال‌هایی نظیر سرزمین فرصت پرواز (جبهه): مادر!/ این نامه یک اشارت کوتاه.../ از سرزمین فرصت پرواز (عبدالملکیان، 1367: 193)، باغ بینش و کلام فشرده‌ی تاریخ (امام حسین (ع)): ای باغ بینش.../ تو کلام فشرده‌ی تاریخی/ کربلای تو مصاف نیست/ منظومه‌ی بزرگ هستی‌ست (گرمارودی، 1383: 176)، طفل نیل: چو طفل نیل صدها غرقه در بحر بلا بینی/ که طوفان‌شان نگهبان است تا آرد به ساحل‌ها (مردانی، 1367: 313)، نقاشی روح (عشق): عشق نقاشی روح است و به طفلی طرحی/ رنگ و روغن به جوانی به پیری پرداز (شهریار، ج 1379، 2: 668)، سقف‌های کاذب سربی (هوای آلوده‌ی شهرها): گفتند: / از سقف‌های کاذب سربی/ باران زرد/ باران شیمیایی/ می‌بارد (امین‌پور، 1385: 126)، مفتاح غم پنهان (ناله): ناله مفتاح غم پنهان بود/ جان صاحب درد را درمان بود (سبزواری، 1367: 177).

2-5-2- هم‌آیی مجازی:

در همآیی مجازی لفظ مجاز همراه یک یا چند کلمه دیگر که معمولاً قرینه مجازاند، می‌آید و در مجموع بار تصویری و معنایی واحدی را القا می‌کند. مانندِ رویش بلند (درخت: درخت انقلاب): ریشه‌های این حریق سبز و رویش بلند/ تا بعید و ناپدید، یک نفس دویده است (طهماسبی، 1385: 40)، موعظه‌ی مطرود (لطفاً سکوت): هیاهو در راهروها سرگردان می‌گذرد/ و به موعظه مطرود «لطفاً سکوت» نیشخند می‌زند (صفارزاده، 1365: 115)، تعجب سبز (بهار): بهار تعجب سبزی است/ در چشم‌های خاک (هراتی، 1380: 57)، اتفاق زرد (پاییز) و اتفاق سرد (مرگ): افتاد/ آن‌سان که برگ/ آن اتفاق زرد/ می‌افتد/ افتاد/ آن‌سان که مرگ/ آن اتفاق سرد/ می‌افتد (امین‌پور، 1385: 57)
نخستین و ابتدایی‌ترین خصوصیتی که می‌تواند به یک ترکیب تازه در نزد مخاطبان و اهل زبان مقبولیت بخشد، داشتن جلوه‌ی جمال‌شناختی است. این امر زمانی تحقق می‌یابد که ترکیب تازه در فضای طبیعی زبان و به تبعیت از قواعد زبان‌شناختی و دستوری ساخته شود و در عین حال، رنگ و بوی تکلف و تصنع نداشته باشد. واژه‌های گوش‌نواز و خوش‌صدا و به دور از تنافر آوایی، بی‌تردید برای ذوق سلیم خوشایندتر است. همچنین ترکیب‌هایی که دارای انسجام درونی بوده و اجزای آن از به هم‌پیوستگی بالایی برخوردار باشند، از احتمال کسب مقبولیت بیشتری برخوردارند. معیار مقبولیت واژگان و ترکیبات جدید در حوزه‌ی یک زبان، ذوق سلیم مخاطب است.
از رهگذر تحلیل نوترکیب‌های معرفی شده در این نوشتار، می‌توان در باب ویژگی‌های کلی ترکیبات بدیع به چند نکته اشاره کرد: الف: معمولاً در ترکیب‌های بدیع، مفهومی که از آن اراده می‌شود، حاصل جمع مفهوم همه اجزای آن نیست؛ بلکه برآمده از شکل ترکیب‌یافته اجزا و کلیت ترکیب یا عبارت است؛ مانند رخش‌دل (شجاع)، امام آبها (غدیرخم)، قتلگاه ترنم (اوج خفقان)، بهار عاطفه (غزل)، دریای واژگون روان (آبشار)، سرزمین فرصت پرواز (جبهه) ب: چنانکه معنا به ترکیب تحمیل نشود و ترکیب به خودی خود گویای آن باشد، میزان توفیق در ساخت ترکیب تازه بالاتر است. ج: یک نوترکیب موفق در دلالت بر معنای موردنظر، به هیچ وجه وابسته به متن نیست، چنانکه بدون داشتن قراین لفظی یا معنایی یا با داشتن کم‌ترین قرینه، معنا از آن قابل استنباط است؛ مانند خفتار (خفتن)، نهمارجو (زیاده‌خواه)، بدرام (سرکش)، نارند (کسی که رند نیست) د: ترکیب‌های جدید دو جزئی که یکی از دو جز را پیشوند یا پسوند تشکیل می‌دهد، خوش‌نشسته و بهتر جلوه می‌کنند؛ مانند بی‌هم، نارند، خفتار، درشت‌ناک، بهاور. ه: در ترکیبات و عباراتی نیز که یکی از اجزای آن را عنصر فعلی تشکیل می‌دهد، میزان موفقیّت شاعران بالاتر است. از این قبیل است ترکیباتی که در ساختن آن‌ها از صفت فاعلی یا صفت مفعولی مرخّم استفاده شده است. و: دسته دیگر از ترکیبات ابداعی شاعران، مواردی‌ست که در آنها پیوندهای بلاغی و بیانی نقش اصلی را ایفا می‌کنند؛ یعنی ترکیب متضمّن تشبیه و استعاره و مجاز بدیعی است؛ چیزی که در این نوشتار از آن به همآیی بلاغی واژگان تعبیر شده است؛ مانند عروس هودج خون (زعفران)، دریای باژگون روان (آبشار)، دل‌فرش، پیک هرزه‌گرد (باد)، ارغنون خدا (شعر)، نقاشی روح (عشق)، برج بی‌نیازی (قناعت)، سقف‌های کاذب سربی (هوای آلوده)، دهان خشک زمین (چاه بی‌آب)، مفتاح غم پنهان (ناله) ز: پاره‌ای از ترکیباتی که از بیش از دو جزء تشکیل یافته‌اند، در درون خود دو یا چند ترکیب اضافی متوالی دارند که اصطلاحاً از آن به تتابع اضافات تعبیر می‌شود؛ مانند عروس هودج خون، قتلگاه تمدن شرق، نهایت ابهام جاده و سرزمین فرصت پرواز.

3- نتیجه‌گیری

نتایح حاصل به شرح ذیل قابل دسته‌بندی است:
1- زمینه‌ی فکری و محتوایی غالب ترکیبات جدید در شعر انقلاب اسلامی، توصیف طبیعت و مضامین ادبی و تغزلی، دینی و عرفانی، سیاسی و اجتماعی، اخلاقی و تربیتی، و حماسی و ملّی است. 2- غالب ترکیب‌های جدید از ظرافت زیباشناختی، جذبه‌ی هنری و رنگ ادبی برخوردارند. 3- در اکثر قریب به اتفاق موارد، ذوق سلیم می‌تواند معنای مورد نظر را از ترکیب استنباط کند. 4- نوترکیب‌ها یا در دلالت خود مستقل‌اند و یا این که به کم‌ترین قرینه لفظی یا معنوی نیاز دارند. 5- در بسیاری از نوترکیب‌ها معنا از کلّ ترکیب برمی‌آید؛ یعنی معنایی که از کلّ ترکیب برمی‌اید، چیزی جز معنای دقیق و اصلی هر یک از اجزای آن است که این موضوع، نشان دهنده‌ی انسجام درونی ترکیب تازه است؛ هرچند موارد معتنابهی نیز وجود دارد که با تجزیه‌ی ترکیب، اجزای معنا از اجزای ترکیب قابل استنباط است. 6- در مواردی که ترکیب تازه ونددار، شبه ونددار، ترکیب وصفی مقلوب و یا اضافی مقلوب است، معمولاً افزون بر بی‌سابقه بودن، هماهنگی و همبستگی میان دو جز آن نیز در حد اعلاست و می‌توان دو جز ترکیب را بسان یک هیئت واحد و همچون یک واژه بسیط انگاشت. 7- از میان شاعرانی که سروده‌های‌شان در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است، بسامد ترکیب‌های بدیع، به ترتیب در شعر موسوی گرمارودی و مهرداد اوستا، بیش از دیگران است. در رده‌های بعدی نیز شاعرانی مانند علی معلّم، قادر طهماسبی، محمود شاهرخی، مشفق کاشانی، حسین اسرافیلی، سلمان هراتی، حمید سبزواری و قیصر امین‌پور قرار می‌گیرند.

پی‌نوشت‌ها:

1. استادیار زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه تبریز
2. دانشجوی دکتری پردیس البرز.

منابع تحقیق :
الف: کتاب‌ها
1. قرآن کریم
2. اسرافیلی، حسین. (1381). «آتش در گلو». تهران: سوره مهر.
3. اسفندیاری، علی. (1368). «درباره‌ی شعر و شاعری». گردآوری سیروس طاهباز. دفترهای زمانه.
4. امام خمینی، روح‌الله. (1374). «دیوان». چاپ پنجم. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
5. امین‌پور، قیصر. (1363). «تنفس صبح». تهران: حوزه‌ی هنری.
6. ......... (1385). «گزیده‌ی اشعار». چاپ نهم. تهران: مروارید.
7. ......... (1385). «گلها همه آفتاب گردانند». چاپ ششم. تهران: مروارید.
8. ........... (1385). چاپ هفتم. «آینه‌های ناگهان». تهران: نشر افق.
9. اوستا، مهرداد. (1373). «افسوس بی‌سخن». زیرنظر هادی سعیدی کیاسری. چاپ اول. تهران: حوزه‌ی هنری.
10. باقری، ساعد و محمّدی نیکو، محمدرضا. (1372). «شعر امروز». تهران: انتشارات الهدی.
11. براهنی، رضا. (1371). «طلا در مس (در شعر و شاعری)». تهران: نشر نویسنده.
12. حبیب‌آبادی، پرویز. (1369). «غریبانه». تهران: امیرکبیر.
13. حسینی، حسن. (1385). «هم صدا با حلق اسماعیل». چاپ دوم. تهران: سوره‌ی مهر.
14. خوش‌عمل، عباس. (1375). «گدازه‌های دل». چاپ اول. تهران: اطلاعات.
15. ساپیر، ادوارد. (1376). «زبان، درآمدی بر مطالعه سخن گفتن». ترجمه علی محمد حق‌شناس. تهران: سروش.
16. سارتر، ژان پل. (1363). «ادبیّات چیست». ترجمه ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی. چاپ سوم. تهران: کتاب زمان.
17. سبزواری، حمید. (1367). «سرود سپیده». تهران: کیان.
18. .......... (1368). «سرود درد». تهران: کیهان.
19. شاهرخی، محمود. (1370). «در غبار کاروان». تهران: کیهان.
20. شفیعی کدکنی، محمدرضا. (1383). «ادوار شعر فارسی». چاپ دوم. تهران: سخن.
21. شهریار، محمدحسین. (1379). «دیوان اشعار». جلد 1 و 2. چاپ بیست و یکم. تهران: نگاه.
22. صفارزاده، طاهره. (1365). «حرکت و دیروز». چاپ دوم. شیراز: نوید.
23. ........... (1365). «طنین در دلتا». شیراز: انتشارات نوید.
24. طهماسبی، قادر. (1385). «پری‌شدگان». تهران: سوره‌ی مهر.
25. عبدالملکیان، محمدرضا. (1366). «ریشه در ابر». تهران: سوره‌ی مهر.
26. فرشیدورد، خسرو. (1380). «لغت‌سازی و وضع اصطلاحات جدید علمی و فنی». تهران: سوره مهر.
27. کاشانی، عباس. (1382). «سیرنگ». تهران: نشر فرهنگ‎‌گستر.
28. کلباسی، ایران. (1373). «ساخت اشتقاقی واژه در زبان فارسی امروز». تهران: پژوهشگاه.
29. گرمارودی، علی. (1383). «صدای سبز». تهران: قدیانی.
30. قزوه، علیرضا. (1385). «از نخلستان تا خیابان». چاپ ششم. تهران: سوره‌ی مهر.
31. مجاهدی، محمدعلی. (1383). «یک بغل غزل». تهران: سوره مهر.
32. مردانی، محمدعلی. (1367). «فروغ ایمان». چاپ اول. تهران: امیرکبیر.
33. «مجموعه‌ی اشعار جنگ». (1367). به کوشش محمود شاهرخی و مشفق کاشانی. تهران: امیرکبیر.
34. معلّم، علی. (1385). «رجعت سرخ ستاره». چاپ دوم. تهران: سوره‌ی مهر.
35. میرشکّاک، یوسفعلی. (1385). «زخم بی‌بهبود»، تهران: سوره‌ی مهر.
36. وسمقی، صدیقه. (1368). «نماز باران». تهران: امیرکبیر.
37. ......... (1372). «دردهای مذاب». تهران. اطلاعات.
38. وحیدیان، تقی. (1386). «دستور زبان (1)». چاپ دهم. تهران: نشر سمت.
39. هراتی، سلمان. (1380). «مجموعه‌ی شعرهای سلمان هراتی». چاپ دوم. تهران: دفتر شعر جوان.
ب. مقاله‌ها
1. خرمایی، علیرضا. (1387). «صفت فاعلی مرکّب مرخّم: آری یا نه؟». مجله زبان و زبانشناسی. شماره پیاپی 7. بهار و تابستان صص 63-76.
2. طباطبایی، علاءالدین. (1386). «ترکیب در زبان فارسی (1)». نامه فرهنگستان، شماره 3 (پیاپی 35). صص 186- 213.
3. ............. (1387). «ترکیب در زبان فارسی (3)». نامه‌ی فرهنگستان. شماره 2 (پیاپی 38). صص 148-157.
4. عاصی، مصطفی. (1383). «پردازش دستوری زبان فارسی با رایانه». دستور (ویژه‌نامه فرهنگستان). جلد اول، شماره اول.
5. قاسمی‌پور، قدرت. (1390). «ترکیب‌سازی واژگانی در پنج گنج نظامی». پژوهش‌های زبان و ادبیّات فارسی. دوره جدید. سال سوم. شماره 2 (پیاپی 10). صص 117- 136.
6. مدرّسی، فاطمه. (1388). «فرایند فراهنجاری واژگانی در اشعار شفیعی کدکنی». فصلنامه زبان و ادب فارسی. شماره 42. صص 63-47.

منبع مقاله :
نشریه ادبیات پایداری (علمی- پژوهشی) سال 7، شماره 13، پاییز و زمستان 1394

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.