بازشناسی سازمان مجاهدین خلق (2)-
رابطه مجاهدین خلق با روحانیت
ارتباط مجاهدین با روحانیت را باید از دو زاویه دنبال كرد. نخست ارتباط فكری؛ دوم ارتباط سیاسی و تشكیلاتی. اما به لحاظ ارتباط فكری، مجاهدین به رغم آن كه معتقد بودند ازبرخی از روحانیون باید بهره ببرند، اما اسلامشناسی حوزوی را نمیپذیرفتند و آن را برایمبارزه كافی نمیدانستند. این باور آنان، پیشینه داشت. از شهریور بیست به این سو، نسلی ازاسلام شناسان برآمدند كه روحانی نبودند و با پیگیریهای شخصی خود مطالعاتی در زمینهاسلام كرده، مقالاتی نوشته بودند. مراجعهای كوتاه به نوشتههای دینی دهه بیست و سی، اعماز آنچه به صورت كتاب یا مقاله به صورت مستقل یا در مجلات مذهبی نوشته شده، بهخوبی نشانگر ظهور چنین نسلی از اسلام شناسان یا مدعیان اسلامشناسی است. مجاهدیندر این جهت، ایدهآلشان مهندس بازرگان بود. آنان به همه اندیشههای وی اعتقاد نداشتند، اما به هر روی، اسوه آنان ایشان بود. بهعبارت دیگر، مجاهدین بریدن از روحانیت و مرجعیت را از نهضت آزادی به ارث برده بودند. آقای گرامی به درستی خاطرنشانمیكند كه «آقای بازرگان نسبت به اشخاص روحانی احترام میگذاشت ولی به روحانیت به عنوان جامعه و صنف اجتماعی كماعتنا بود.»(34) مجاهدین خود را وارث جریانی میدانستند كه بنا نداشت اسلام را از مرجعیت بگیرد. نفس این اندیشه كه سازمان درهمان آغاز به فكر تدوین ایدئولوژی افتاد، نشان میداد كه سازمان به روحانیت و مرجعیت اعتقادی ندارد و در برخوردش باروحانیت، تنها در اندیشه استفاده ابزاری از آن است.(35) آقای گرامی هم كه در بیرون و درون زندان با آنان حشر و نشر داشت،میگوید: »مجاهدین به هیچ وجه، قوبل نداشتند كه یك روحانی به آنها خوراك فكری بدهد و كلا ضد روحانیت بودند.«(36) چنانكه مرتضی الویری كه نخستین همكاری خود را با سازمان مجاهدین از طریق وحید افراخته آغاز كرد، مینویسد: آنها وقتی كهفهمیدند من از شیوه امام خمینی تبعیت میكنم، در این باره به من هشدار داده، گفتند: كار درستی نیست كه از روحانیت تبعیتكنی. این روحانیت است كه باید به دنبال قشر پیشرو بیاید نه بالعكس.(37) شخصی دیگری از مجاهدین هم در مشهد به دلیل آن كهسرِخود تفسیر سوره حمد آقای خامنهای را تكثیر كرده بود، مورد سرزنش سازمان قرار گرفت.(38)
یكی از مظاهر بیاعتقادی مجاهدین به اسلام حوزوی، عدم اعتقاد آنان به رسالههایعملیه بود كه آنان را محصول شرایط دوره فئودالیسم میدانستند. به واقع آنان، به هیچ رویبه افكار رسمی حوزوی اعتقادی نداشته و نسبت به مسائل فقهی رساله نیز با بیاعتناییكامل برخورد میكردند، چنان كه در مسائل اعتقادی نیز برداشت ویژه خویش را داشتند.مرحوم ربانی شیرازی در باره خاطرات خود در برخورد با این گروه در زندان میگوید: در رابطه با مسائل اجتهاد و مرجعیت، نظرآنها این بود كه میگفتند ما كوركورانه تقلید نمیكنیم و مسأله تقلید را ابدا قبول نداشتند، كما این كه ما میدیدیم كه در كارها وعبادتشان به هیچ وجه مسأله تقلید و رساله در كار نیست. كارهایی را كه به نظر خودشان اسلامی میآمد، انجام میداند. مثلا دررابطه با نمازی كه میخواندند، در سال 50 وقتی كه محمد حنیف نژاد را گرفته بودند و من هم به زندان قزل قلعه وارد شدم، دیدمكه اینها به ظاهر بچههای خوبی هستند، اما هیچ گونه مسألهای از مسائل اسلامی را بلد نیستند، وضو را غلط میگیرند، نماز راگرچه با آب و تاب ولی غلط میخوانند. من دو سه بار با مسؤولانشان صحبت كردم كه این برای شما خیلی بد است كه یكسازمان ادعای اسلامی دارد عبادات را غلط انجام دهد و مسائل دینی خود را بلد نباشد. به یكی از آنها كه قبلا طلبه بود گفتم كهمسائل دینی را برای آنها مطرح كن، دو سال بعد كه دوباره به زندان رفتم وضع آنها هیچ تغییری نكرده بود. آنها مسائل دینی راقبول نداشتند و رسالهها را به كل باطل میدانستند. حتی بچه هایی كه در بیرون رساله را عمل میكردند وقتی بهمجاهدینپیوستند در سالهای آخر اصلا رساله را قبول نداشتند و میگفتند كه در آن خمس، زكات و تجارت هست؛ ما اصلا قبولنداریم.(39)
حسین روحانی از عناصر ایدئولوژیك سازمان كه بعدها در مركزیت پیكار قرار گرفت، در پاسخ به این پرسش كه وضع اعتقادیسازمان مجاهدین خلق چگونه بود، مینویسد: به مسأله تقلید اعتقادی نداشتند و طبعا در این مورد مرجع آنها سازمان بود ومواضع سازمان و دستورات آن و نه هیچكس دیگر. مشركین را قبل از آن كه كسانی بدانند كه به خدا اعتقاد ندارند، كسانیمیدانستند كه سد راه خدا و سد راه تكامل هستند. ماركسیسم را تا آنجا كه به جنبههای اجتماعی و سیاسی آن مربوط میشد، مثلماتریالیسم تاریخی، ارزش اضافه و… به همان شكل التقاطیاش قبول داشتند. كمونیستها را به عنوان عناصر و یا گروههایانقلابی قابل احترام میدانستند و حاضر به همكاری با آنها بودند و دلیلشان هم این بود كه آنها مشرك نیستند و در راه مردم و علیهامپریالیسم كه تجلی سد راه تكامل انسانهاست، مبارزه میكنند. به همین سبب، سرمایهداران و جنایتكاران را علی رغم ادعایمسلمانی، مسلمان نمیدانستند؛ چرا كه آنها به عنوان سد كنندگان راه خدا و راه تكامل بودند. (از پرونده) در این صورت، لازمبود تا خودش متونی را تدوین كند تا بتواند بر اساس آن، نیروهای سازمان را به لحاظ فكری تغذیه كند. حاصل تلاش فكری آنان،تدوین چند متن آموزشی بود.
اما به لحاظ سیاسی و تشكیلاتی، سازمان مجاهدین بدون حمایت مالی روحانیوننمیتوانست كار جدی انجام دهد. در این زمینه بسیاری از روحانیون مبارز كه با پدید آمدنمجاهدین سرشوق آمده بودند، به حمایت از آنان پرداختند. این حمایت، پس از حادثهسیاهكل در اسفند 49 كه نشان از افزایش فعالیت كمونیستها داشت، بیشتر شد. این رویه همچنان ادامه داشت تا آن كه به مروركسانی از روحانیون دریافتند كه وضعیت فكری سازمان چندان مناسب نیست و سازمان به تدریج در مسیر فروغلطیدن دراندیشههای انحرافی است. در اینجا مروری بر مواضع روحانیون نسبت به سازمان خواهیم داشت.
در اصل نخستین حادثهای كه سبب شد تا برخی از روحانیون در جریان پدید آمدنسازمان قرار گیرند، ربوده شدن هواپیمای ایران به عراق توسط مجاهدین بود. در این هواپیما 9 نفر از اعضای سازمان بودند وتوسط بعثیها زندانی شدند.(40) مجاهدین بلافاصله به بررسی راههای نجات آنان افتادند. یك مسیر، استفاده از نفوذ امام در عراقبود. برای این كار میبایست كسی وساطت میكرد و این شخص، كسی جز آیت الله طالقانی نبود. بدین ترتیب آقایطالقانینامهای به امام نوشت و نامه را با این آیه آغاز كرد: انّهم فتیة آمنوا بربهم و زدناهم هدی. اما امام آنها را تأیید نكردند.(41) در واقعخواست آقای طالقانی این بود كه امام برای آزاد كردن مجاهدین رباینده، به بعثیها رو بزند؛ اما امام فرموده بودند: بعثیهاآدمهای عوضی و وابسته و انگلیسی هستند و من بنا ندارم از آنان خواهش كنم.(42) توجیه دیگری كه نجات حسینی نقل كرده ایناست كه امام فرمود: در اینجا اگر من توصیه كسی را بكنم، بر او سختتر میگیرند؛ نمونهای هم از سال 1343 برای شخص رابط نقل كرده بود.(43)
با این حال، روحانیون مبارز داخل ایران، همچنان به سازمان كمك میكردند. آقایمهدوی كنی نیز در جایی از حمایتی كه ایشان و آقایان هاشمی و لاهوتی از مجاهدین میكردند، سخن گفته میگوید: ما برای اینآقایان (مجاهدین) خیلی كتك خوردیم. بنده دو ماه به خاطر همین آقایان شكنجه دیدم؛ ولی احدی را لو ندادم.(44) ایشان در ادامهاز ارتباط احمد رضایی با خودش و رفت و آمد او به مسجد جلیلی و سوالاتی كه از او در زمینه تألیف كتاب راه امامحسینمیكرده، یاد كردهاند. و باز میافزاید كه به مسعود رجوی گفتم: من در راه شما شكنجه دیدم؛ پولهایی كه ما به شما میدادیمبه خاطر چه بود؟(45)
طبق گزارش ساواك پس از محكومیت سران مجاهدین كه در سال 1350 دستگیر شدهبودند، شماری از روحانیون به منزل مراجع رفته از آنان میخواهند تا به احكام دادگاهاعتراض كنند. در این ارتباط چندین نفر دستگیر شدند كه عبارت بودند از: مهدی ربانی املشی،(46) محمدعلی گرامی، محمدیزدیو احمد جنتی،(47) و شیخ احمد آذری.(48)
آقای ربانی شیرازی یكی از كسانی بود كه حمایت مالی فراوانی از مجاهدین كرد. ایشان در سال 54 به آقای جعفری گفته بود: منفقط در سال 1350 از وجوهات بازار، چندین میلیون تومان به سازمان مجاهدین كمك كردم. آقای ربانی از سال 54 به بعد،زمانی كه با انحراف این گروه به خوبی آشنا شد، به بچههای مذهبی سخت هشدار میداد كه به مجاهدین نزدیك نشوند.(49) درگزارش دیگری آمده است كه مرحوم ربانی در سال 56 سخت بر ضد مجاهدین ماركسیست شده فعالیت میكرد و حتی حركتمجاهدینِ مذهبیِ پیشین را نیز رد مینمود. در این گزارش ضمن نقل این كه حبیب الله آشوری از مجاهدین ماركسیست حمایتمیكرد و در این ارتباط با عباس شیبانی درگیر شد، آمده است: ربانی از قول ]آقای [خمینی نقل كرده كه به گروههای چریك ومسلح كمك مالی نكنند و سهم امام را در جهت نشر كتب مفید دینی خرج نمایند و افزود: حبیب الله پیمان به خاطر گرایشاتماركسیستی مورد تأیید كامل بازاریها نیست، ولی مورد حمایت دانشجویان قرار گرفته و كتب او در زندان مورد استفاده و استنادمجاهدین است.(50)
آیت الله انواری نیز در باره مواضع آقای ربانی نسبت به مجاهدین به بنده گفتند: ربانی در زندان حتی جواب سلام مجاهدین را همنمیداد. یكبار رجوی به من گفت: این رفیق شما انتظار دارد ما هر روز، صبح به صبح خدمت ایشان برسیم و گزارش كار بدهیم!در یكی از اسناد ساواك هم آمده است: روز جمعه 1/11/1355 به منزل ربانی رفتم. عدهای از جمله سید هادی خسروشاهی درآنجا بودند. خسروشاهی از ربانی پرسید: اعلام مواضع ایدئولوژیك مجاهدین در زندان چه انعكاسی داشت؟ ربانی در پاسخگفت: انعكاس بدی داشت. عدهای از مذهبیها از مبارزه دلسرد شده بودند و حتی میگفتند اگر برای دین محكوم به حبس ابدهم بشویم زهی افتخار، ولی بعد از این همه از خودگذشتگی، معلوم شد كه برای مطامع كمونیستی، آن هم غلط، مبارزه كردهایم.زهی بدبختی، و افزود: در بندهای پایین زندان كمونیستها به بعضی از طلاب گفته بودند كه، اگر روزی قدرت را به دستبگیریم، در مرحله اول شماها را از دم مسلسل میگذرانیم!(51) مرحوم ربانی جزوهای هم در زندان بر ضد التقاطیها مینویسد و آنرا به دست طلبهای با نام مقدسی میدهد كه منافقین از او ربوده به مأموران زندان تحویل میدهند و پس از آن ایشان را برده،سروصورتش را تیغ زده و شكنجه میكنند.(52)
مرحوم ربانی در كتاب «حركت طبیعی از دیدگاه دو مكتب (ص 195 - 194) نیز بهتفصیل در باره التقاطی بودن اندیشههای مجاهدین بدون آن كه تصریح كند، سخن گفتهاست. ایشان در مصاحبهای كه در مرداد 59 با نشریه پیام انقلاب در باره سخنرانی 4 تیر ماه59 امام خمینی در باره مجاهدین داشت در این باره گفت: ما در زندان كه بودیم به خوبیلمس كردیم كه آنها ماركسیسم را لباس اسلام پوشانیده و به خورد جوانان میدادند. لذا درزندان وقتی میدیدیم كه فدائیان ]خلق[ یا گروههای دیگر میگویند اسلام مرده بود و مجاهدین آمدند روح ماركسیسم در آندمیدند و اسلام زنده شد، اینها سكوت كرده و نمیگفتند كه این مطلب دروغی است و اسلام خودش یك مكتب است. اینهااسلام را به این معنایی كه ما قبول داشتیم، نمیپذیرفتند، و آن را به همان عنوان كه یك ماركسیست میگوید كه مذهب روبناستقبول كرده بودند كه زیربنای آن ماركسیسم و روبنایش اسلام است و تازه اسلامی هم كه اینها میگفتند در موقع تبیین به كار بعضیاز دورههای تاریخی میخورد نه به كار تمام دورههای اسلامی. مثلا برای مسائل بیع و تجارت و اقتصاد و غیره را وقتی بیانمیكردند میگفتند این مربوط به 14 قرن پیش از این است و مسائل اقتصادی امروز باید از سوسیالیسم سرچشمه بگیرد. لذا اینهاكاملا در مسائل ایدئولوژی اسلام را به صورت روبنا درآورده بودند و زیربنا را ماركسیسم میگرفتند.(53)
به هر روی، تبلیغات مرحوم ربانی و در این اواخر، آقای راستی كاشانی كه به عنوان نماینده امام شهرت داشتند، نقش مهمی در جداكردن بچههای مذهبی از مجاهدین داشت. آقای منتظری هم در جایی به این نكته اشاره كرده است كه »آقای ربانی خیلی بامجاهدین بد بود».(54)
در سال 51 كه صحبت اعدام مجاهدین بود، آقای موسی صدر به درخواست برخی از دوستانش از جمله شهید بهشتی و دیگرانپذیرفت تا وساطت كند. در واقع تصور بر این بود كه به خاطر موقعیت امام موسی صدر در لبنان برای ایران، شاه وساطت او را درباره مجاهدین خواهد پذیرفت كه چنین نشد.(55)
افزون بر حمایت مقطعی روحانیون از مجاهدین، برخی از فرزندان آنان پیش از انقلاب و در آستانه آن به مجاهدین پیوستند. از آنجمله حسین جنتی - پسر آیت الله احمد جنتی- است كه از فعالان سازمان بود و در سال 54 با اعتراف وحید افراخته دستگیرشده و به زندان افتاد.(56) در زندان به گروه رجوی پیوست و پس از انقلاب، در درگیری كشته شد. همچنین از دو تن از فرزندانآقای محمدی گیلانی، فرزندان آقای لاهوتی و گلزاده غفوری باید یاد كرد كه در حوالی انقلاب به مجاهدین پیوستند و پس ازانقلاب در دادگاههای انقلاب محاكمه و اعدام شدند. فرزند آیت الله طالقانی نیز در شمار مجاهدین بود كه در جای دیگری نامهارتدادیه وی را خواهیم دید.
روزگاری حمایت از مجاهدین توسط روحانیون مبارز به صورت یك ارزش درآمدهبود، چنان كه آقای بازرگان در باره یكی از آنان گفته بود: آقای ... اگر سوره قل اعوذ برب الناس را هم تفسیر كند، در شأنمجاهدین آن را نازل میكند.(57)
به هر روی، در حوالی سال 50 شماری از روحانیون در ایران، از فعالیت سیاسی مجاهدین حمایت كرده و مخصوصا به لحاظ مالیآنان را تأمین میكردند. این رویه تا زمانی كه سازمان مشی خود را به آرامی از اردیبهشت سال 52 به بعد عوض كرد، ادامه داشت.پس از آن كه در شهریور سال 1354 تحول درونی سازمان به طور رسمی آشكار شد، این كمكها قطع گردید. آقای رفسنجانی كهزمانی از آنان حمایت كرده و از امام میخواست تا از آنها حمایت كند،(58) وقتی با جریان كودتای ارتدادی داخل سازمان مواجهشد، در سفر سال 54 به نجف، از امام خواستند تا به همان موضع خود در عدم حمایت از برخورد مسلحانه ادامه دهد.(59)
آقای منتظری، كه نامهای در حمایت از مجاهدین به امام نوشته بود - در ادامه خواهد آمد - بعدها در سال 59 در باره وضعیت فكریسازمان در آن زمان، این توضیحات را داد: من خلاصه این كتابها را وقتی خواندم - شاید تا اندازهای در حوزه قم معروف باشم،چون من در مسائل فلسفی آشنا هستم ومن مدرّس فلسفه بودم در قم - خلاصه دیدم كه این كتابهای آقایان زیربنایش كمونیستیمحض است و به قول بعضی رفقا همان مسائلی است كه ماركسیستها دارند اینها را طرح كردند و قبول كردند و پذیرفتهاند،منتهی چیزی كه هست لفظ خدا را مثلا در بالایش گذاشتهاند و همان طور كه «غربزدگی» میگویند، اینها تقریبا خیلی«كمونیستزده بودند»، و آن اساس تعلیماتشان آن تعلیمات غلطی بود و میتوان گفت پلی بود كه جوانان از این مسیر به طرفماركسیسم بروند.(60) وی در همان مصاحبه، تصریح كرد كه پیش از زندان به دلیل آن كه از آثار آنان چیزی نخوانده بوده، در برابرآنها موضعگیری نكرده است: گناه من این است كه قبل از زندان نتوانستم بخوانم. در زندان كه بیكار بودم، خواندم دیدم افكار،افكار التقاطی و انحرافی است.(61)
این مسائل بیش از همه برای روحانیونی كه در زندان بودند، و بویژه در سال 54 و 55آشكار شد. آقای منتظری با اشاره به ماركسیست شدن بچههای مجاهدین و گسترش ماركسیسم، اشاره به این نكته دارد كه برخیاز روحانیون و متدینین زندان، در این فكر افتادند كه به نحوی آزاد شده و با ماركسیسم مبارزه كنند. ایشان مینویسد: در همینارتباط بود كه آقای كروبی و آقای عسكراولادی و آقای انواری و بعضی دیگر حاضر شدند با انجام مقدماتی آزاد شوند، ماباایننظریه مخالف بودیم... مسأله این است كه افرادی امثال آقای انواری و آقای عسكراولادی عمرشان را در زندان گذراندهبودند و واقعا خسته شده بودند و فكر میكردند وتشخیص داده بودند به شكلی بروند بیرون بلكه كاری انجام بدهند.(62)
مجاهدین خلق و امام
حسین روحانی نیز در پیكار ش 70 (ص 12 7، ش 71، ص 10) مطالبی در ارتباط با مسائل نجف و برخورد مجاهدین با امامآورده است. همچنین در ش 76 (ص 16) پاسخ امام را در مقابل نامه آیت الله طالقانی برای نجات مجاهدین كه با هواپیما بهعراق رفته بودند، آورده و اظهار میدارد كه امام دو مطلب را گفت: نخست آن كه اگر من وساطت كنم وضع آنها بدتر میشود ودوم آن كه قصد آن ندارم تا از بعثیها درخواستی بكنم. همچنین تراب حق شناس میگوید كه نامه مفصل هاشمی رفسنجانی رابه امام در باره مجاهدین، من به عراق بردم (ش 77، ص 13) حق شناس میافزاید: آقای مطهری هم سفارش شفاهی كرده بود(77، ص 13). همین طور مجدالدین محلاتی هم نامهای در حمایت از مجاهدین به امام نوشت (همانجا) حق شناس میافزاید:آیت الله خمینی هیچ جواب مثبتی به آن نامهها نداد (پیكار ش 77، ص 13).
حقشناس میافزاید: آقای منتظری هم نامهای در حمایت مجاهدین نوشت. متن این نامه و تصویر آن در پیكار 77 ص 14 آمدهاست؛ اما متن نامه: پس از تقدیم سلام و تحیّت، به عرض عالی میرساند، چنانچه اطلاع دارید عده زیادی از جوانهای مسلمان و متدیّن گرفتارند و عدهای از آنان در معرض خطر اعدام قرار گرفتهاند. تصلّب آنان نسبت به شعائر اسلامی و اطلاعات وسیع و عمیقآنان بر احكام و معتقدات مذهبی معروف و مورد توجه همه آقایان روحانیون واقع شده. و از مراجع و جمعی از علمای بلاداقداماتی برای تخلص آنان كردهاند و چیزهایی نوشته شده. بجا و لازم است از طرف حضرتعالی نیز در تأیید و تقویت و حفظدماء آنان چیزی منتشر شود. این معنا در شرایط فعلی ضرورت دارد؛ چون مخالفین سعی میكنند آنان را منحرف قلمداد كنند.البته كیفیت آن بسته به نظر حضرتعالی است.
تراب حق شناس میگوید در بهمن 50 جلسات مرتبی با آیت الله خمینی در باره سازمان مجاهدین داشتیم. (ش 77). حسینروحانی نماینده دیگر مجاهدین در عراق هم در پیكار ش 78، ص 79 13، ص 15 مطالبی گفته و در ص 16 میگوید مجموعهجلسات تقریبا ده ساعت میشد. ما تك تك دیدهگایمان را میگفتیم و ایشان در آخر نظرش را میگفت. آخرین جملهای كه آیتالله خمینی به من گفت، این بود: آقا، این مطلب را پیش خودتان داشته باشید، واقع امر این است كه من اعتقادی به مبارزه مسلحانهندارم (ش 80، ص 17) پس از آن هم به اختلاف نظر مجاهدین با ایشان در باره تكامل و معاد اشاره كرده است.
حسین روحانی پس از انقلاب اعتراف كرد كه از طرف سازمان، بهنجف رفته و طی هفت جلسه باامام گفتگو كرده است. وی دوكتاب راه امام حسین و كتاب راه انبیاء ، راه بشر را به امام داده است. وی توضیح میدهد كه امام تحلیل ما را از معاد، یك تحلیل مادیقلمداد كرد.(64) مورد دوم بحث تكامل بود كه ما به تكامل انواع داروینی اعتقاد داشتیم كه امام آن را مخالف احكام قرآنی شمرد.همچنین وی میگوید كهامام صریحا گفت كه من با جنگ مسلحانه مخالفم. امام به وی تأكید میكند كه من در باره ایدئولوژی شماباید از روحانیون ایران مانندمطهری،طالقانی،منتظری ورفسنجانی تحقیق كنم.(65) شگفت آن كه آقای سید محمود دعایی كه خوددرنجف بوده، تلاش فراوانی كرده است كه تا نظر امام را نسبت بهمجاهدین مساعد كند، اما در این كار توفیقی حاصل نكردهاست.(66) امام در سال 56 در باره این پرسش كه چرا مجاهدین خلق را تأیید نكرد، به یكی از روحانیون انقلابی گفته بود: چونكاملا شناخته شده نبودند و برای من معلوم نبود كه در آینده به كجا میروند و كارشان به كجا منتهی میشود، بنابراین من اینها راتأیید نكردم.(67) در آستانه ورود امام به بهشت زهرانیز قرار بود تا مادر رضائیها و احمد صادق - پدر ناصر صادق - صحبت كنند كهامام تنها با خوشامدگویی فرزند صادق امانی موافقت كرد.(68)
متهم بودن مجاهدین به داشتن ایدئولوژی التقاطی، در روزهای پس از انقلاب هم مطرحبود و به همین دلیل مسعود رجوی طی نامهای كه به امام نوشت، اعتقاد سازمان را به پنج اصل اصول دین بیان كرد.(69)
پینوشت:
34) خاطرات آیت الله محمدعلی گرامی، ص 222
35) هیچ گزارشی از ارتباط اعضای سازمان تا پیش از تماس حسین روحانی و تراب حق شناس دو نماینده مجاهدین در عراق، با امام گزارشنشده و نشانی از پیوند آنان با نهضت روحانیت تا پیش از سال پنجاه در دست نیست. از این زمان به بعد نیز صرفا تكیه مالی به روحانیت داشتندو س. تراب حقشناس از اعضای قدیمی مجاهدین خلق، در مصاحبهای گفته است كه در عین آن كه ما از برخی از روحانیون مترقی در بارهبرداشت هایی از قرآن و نهج البلاغه استفاده میكردیم، اما «در همان زمان، ما به این نتیجه رسیده بودیم كه به هیچ وجه نمیتوانیم از آنان رداشته باشیم كه به اصطلاح آن روز خودمان تدوین ایدئولوژی انقلابی اسلام را برای ما به عهده بگیرند.» بنگرید: نشریه هفتگی پیكار ش 28 77مهر 1359
36) خاطرات آیت الله محمدعلی گرامی، ص 368
37) خاطرات مرتضی الویری، ص 35
38) قدرت و دیگر هیچ، خاطرات طاهره باقر زاده، ص 39
39) پیام انقلاب، ش 7 12 مرداد 1359، ص 13 - 12
40) شش نفر اصلی كه در دبی زندانی شدند عبارت بودند از: سید جلیل سید احمدیان، (عضو بعدی گروه پیكار كه پس از انقلاب كشته شد) موسی خیابانی، محسن نجات حسینی، كاظم شفیعیها، حسین خوشرو (كه بعدها در سال 56 از سازمان كناره گرفت.) و محمود شامخی. سهنفری كه وارد هواپما شده آن را ربودند عبارت بودند از: حسین روحانی، صادق سادات دربندی و رسول مشكینفام. 41) بنگرید: هاشمی رفسنجانی، ج 1، ص 248
42) بنگرید: از نهضت آزادی تا مجاهدین، ج 1، ص 374
43) بر فراز خلیج فارس، ص 160
44) یادنامه ابوذر زمان، ص 286
45) همانجا، ص 288 - 287
46) وی مكرر دستگیر و زندانی شد و در مرداد 52 به سه سال تبعید در شوشتر محكوم شد كه مدتی را در شوشتر و بقیه آن را در فردوس گذراند.فعالیتهای گسترده وی در فردوس ساواك را وادار كرد تا او را از انجام كارهای تبلیغی باز دارد. بنگرید: یاران امام به روایت اسناد سااك، آیتالله ربانی املشی، ص 206 وی پس از بازگشت از تبعید نیز بار دیگر به دلیل فعالیتهای سیاسیش دستگیر و تبعید گردید. بر اساس گزارشهاییكه ساواك در پرونده وی نگاه داشته، او در آستانه انقلاب یكی از روحانیون فعال به شمار میآمده ا47 یاران امام به روایت اسناد ساواك، آیت الله ربانی املشی، ص 138
48) همان، ص 141
49) بنگرید به دیدگاهها ایشان در این باره در: ربانی شیرازی آیه استقامت، صص 145 - 141 50 انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواك، ج 1، صص 275 - 274
51) نگرید: یاران امام به روایت اسناد ساواك، مرحوم ربانی، ص 359
52) همانجا، ص 367. در همانجا ص 383 - 382 تحلیلهای ساواك از تلاش متدینین برای جدا كردن راه مبارزه از كمونیستها و حتی گشودندو جبهه نبرد یكی با رژیم و دیگری با كمونیستها قابل توجه و خواندنی است.
53) پیام انقلاب، ش 7 12 مرداد 59، ص 13 - 12
54) خاطرات، ج 1، ص 380
55) گویا نظر شاه پس از این ماجرا، نسبت به امام موسی صدر بدبینانه شده بود. وقتی اسدالله علم به شاه میگوید كه به سفیر آمریكا گفتم، اركانایران سه چیز است: شیعه، زبان فارسی و سلطنت؛ شاه گفت: متأسفانه شیعهها پفیوز هستند. در عراق كاری از پیش نمیبرند، در ن هم همینطور در ایران هم هرچه تودهای داشتیم از شیعهها بوده است. علم دفاع میكند كه شیعهها اقلیت هستند. باز شاه نسبت به ناتوانی آنان در لبنانتأكید میكند. علم میگوید: جهت آن متفرق بودن شیعهها بود. شاه میگوید: حالا هم كه صدر آمده و اول ما ا كردیم بعد تو سرخ ازكار در آمد و آدم دورویی شد. علم میافزاید: دیگر عرضی نكردم. (یادداشتهای علم، ج 4، ص 265
56) اعترافات سریع و صریح افراخته یكی از عوامل از هم پاشیده شدن اصلی سازمان و هوادارانی بود كه به آن كمك میكردند. بعد از انقلاب یكیاز كادرهای بالای ساواكدر باره وی گفت: وحید افراخته آن قدر صمیمیت نشان داد كه حتی در جریان دستگیری محمد حسن ابراری، مأموبه او اطمینان كردند و مسلسل بدستش دادند و در خیابان خواجه عبدالله انصاری، این وحید افراخته بود كه همراه سایر مأموران با مسلسلمحمد حسن ابراری را تعقیب میكرد
57) بنگرید: شریعتی آن گونه كه من شناختم، محمد مهدی جعفری، ص 37
58) وی نامهای در این ارتباط برای امام نوشت كه قرار بود توسط عزت الله سحابی به خارج فرستاده شود. اما زنی كه مأمور بردن نامه بود، به دامپلیس افتاد و نامه لو رفت. پس از آن، هاشمی و سحابی دستگیر شدند. هاشمی ارتباط خود را با نامه انكار كرد و سحابی كه مسؤولیرا پذیرفتهبود، به دوازده سال حبس محكوم شد. بنگرید: تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله، ج1، صص 433 - 432 59) هاشمی رفسنجانی، ج 1، ص 248
60) روزنامه كیهان، ش 9 11032 تیرماه 1359، ص 2 ؛ روزنامه جمهوری اسلامی، ش 311، )تیرماه 59). وی بعدها در خاطراتش از زندان زمانشاه گفت: سازمان مجاهدین خلق در ابتدا بر اساس اسلام و تشیع تشكیل یافت؛ ولی نه آنان به سراغ اهل علم و متخصصین مسائل اسلامیرفتند و اهل علم به آنان توجه كردند و قهرا كار به دست افراد فرصت طلب و ناوارد افتاد و به انحراف كشیده شد. (خاطرات، ج1، ص 390)وی پس از آن هم خاطراتی از تلاش مجاهدین در زندان در تمسخر نسبت به مسلمانان متدین دارد. حقیقت آن است كه جریان تحول درسازمان، نه یك انحراف، بلكه درست مطابق اصولی بود كه در سازمان طراحی شده بود. بحث، بحث فرصتطلبی نبود؛ بلكه دقیقا فرصتطلبیكاری بود كه پیش از این تحول وجود داشت؛ یعنی عدهای از نام خدا و اسلام سوء استفاده كرده، بچههای مذهبی را به دام ماركسیسم انداختند.البته كمونیست شدههای ، چنان روشهای استالینی در تصفیه عناصر مذهبی به كار بردند كه جای نفس كشیدن بر آنان باقی نگذاشتند.طبیعی چنین بود كه اگر از روشهای دمكراتیك استفاده میكردند،این وسعت انحراف در سازمان پدید نمیآمد.
61) بنگرید: كیهان، ش 9 11032 تیرماه 1359
62) خاطرات، ج 1، صص 394 - 393
63) متن این مصاحبهها را در ضمایم كتاب آوردهایم.
64) دعایی در این باره میگوید: امام در باره كتاب «راه انبیاء راه بشر» فرمودند كه اینها ضمن این كتاب میخواهند بگویند كه معادی وجود ندارد ومعاد، سیر تكاملی همین جهان است و این چیزی است بر خلاف معتقدات اصولی اسلام. بنگرید: روزنامه جمهوری اسلامی، ش 16 317ماه 1359. وی تأكید میكند كه اینها كتاب «شناخت» را نیاورده بودند و تنها كتاب «راه انبیاء راه بشر» و كتاب «اقتصاد به زبان ساده» را برایامام آوردند. گزارش خود امام را از این دیدارها بنگرید در: صحیفه امام، ج 8، صص 144 -143)
65) اینها نكاتی است كه روحانی در مصاحبه تلویزیونی خود پس از انقلاب ابراز كرد. خود امام نیز بدون آن كه نام وی را بیاورند، از ملاقات او باخود در نجف یاد كردهاند. بنگرید: نهضت امام خمینی، ج 3، صص 652 – 651.
66) روزنامه جمهوری اسلامی، ش 2 (317 تیر 59) ص 3
67) خاطرات موحدی ساوجی، ص 208
68) به نقل از آقای بادامچیان.
69) بنگرید: مجموعه اعلامیه و موضعگیریهای سیاسی سازمان مجاهدین خلق ایران، صص 128 - 127 70) بنگرید: از نهضت آزادی تا مجاهدین، ص 381 - 380. در واقع، كادرهای اصلی سازمان به ویژه شخص حنیف نژاد سخت به كار ایدئولوژیكاعتقاد داشته و از تجربههایی كه از جبهه ملی تا نهضت آزادی به دست آورده بود، تمام تلاش خود را برای تدوین كار ایدئولوژیك میگذاشت؛افشار اعضای پایین سازمان برای مبارزه عملی و سپس حركت فدائیان خلق، آنان را وادار كرد تا زودتر وارد عمل شوند. بنگرید: همانجا، ص399 ما
70) بنگرید: از نهضت آزادی تا مجاهدین، ص 381 - 380. در واقع، كادرهای اصلی سازمان به ویژه شخص حنیف نژاد سخت به كار ایدئولوژیكاعتقاد داشته و از تجربههایی كه از جبهه ملی تا نهضت آزادی به دست آورده بود، تمام تلاش خود را برای تدوین كار ایدئولوژیك میگذاشت؛افشار اعضای پایین سازمان برای مبارزه عملی و سپس حركت فدائیان خلق، آنان را وادار كرد تا زودتر وارد عمل شوند. بنگرید: همانجا، ص399 ما
بازشناسی سازمان مجاهدین خلق (1)- پیدایش و شكل گیری هویت
بازشناسی سازمان مجاهدین خلق (3)- تشدید فعالیت های نظامی و رقابت با فداییان خلق
بازشناسی سازمان مجاهدین خلق (4)- حسن و محبوبه، تراژدی یا انحطاط ایدئولوژیك