نویسنده: محسن جهانگیری
مقدمتاً به عرض میرساند یکی از ویژگیهای عصر بیکن شکّاکیّت است، به ویژه شک در حکمت مدرسی. مونتنی (Michal De Montaigne: 1533-1592) آن شکاک نامدار عصر آشکارا میگفت: شک بارزترین نشانهی حکمت است. بیکن (1561-1626 م) بلاشک از آثار وی مطلع و شاید هم متأثر بوده است، که در کتاب مقالات (The Essays) خود از مونتنی به نیکی نام برده و به روایتی کتاب مزبور را به تقلید از کتاب مقالات وی، مقالات نامیده است.
بیکن نیز در این راه از همعصران خود عقب نماند و به اکثر معلومات اسلافش با شک و تردید نگریست و احیاناً از شکّاکان مشهور که یقینی بودن علم و ادراک را انکار میکردند ستایش کرد و البته با آنها به توافق کلّی نرسید. خلاصه بیکن در علوم اسلاف شک و تردید روا داشت و گویی مانند خلف دانایش دکارت شک را وسیله و مقدمهی وصول به یقین شناخت که تأکید کرد روش جدید باید با شک آغاز شود.
اصول اولیهای که بدون تحقیق کافی پذیرفته شدهاند باید از نو آزمایش و مورد بررسی قرار گیرند. گفتنی است که مرسن (Marin Merson:1588-1648) دوست دکارت نیز او را شکّاک خوانده است، اما تنها به این دلیل که از ارسطو انتقاد کرده و به یافتهها وگفتههای پیشینیان اعتماد نکرده است. گویا در آن عصر منتقدان ارسطو را شکّاک میخواندهاند.
حاصل اینکه عدهای بیکن را شکّاک انگاشته و چنان که اشاره شد او خود نیز احیاناً از شکّاکان به نیکی نام برده و شک را سرآغاز روش جدید شناخته است. بنابراین باید اعتراف کرد که او در تحقیقات علمی و تأملات فلسفی نوعی شک را لازم میدانسته است. اما مسلماً شک او نه شک عام و مطلق بوده که مانند پورن (Pyrrho of Elis:365-275 B.C) آن شکّاک معروف حس و عقل هر دو را بیاعتبار بداند و حصول علم و یقین را یکسره انکار نماید، و نه مذهب ظنّ و احتمال (probabilism) که مانند آکادمیها (جانشینان افلاطون) تنها حصول احتمال را ممکن بداند و حصول یقین را ناممکن پندارد.
زیرا او هم از پیروان پورن انتقاد کرده و هم از آکادمیها خرده گرفته که در شک راه افراط میپیمایند و حصول یقین را در هیچ موردی ممکن نمیشناسند و بدینترتیب مردم را از کشف حقیقت و وصول به یقین مأیوس میکنند. البته با وجود این آکادمیها را بر پیروان پورن ترجیح میدهد؛ چرا که افراط آنها در شک به پایهی اینها نمیرسد، شک او مانند خلف دانایش دکارت نیز نبوده که شک دقیقاً روش او باشد و برای وصول به یقین در همه چیز شک نماید، حتی در هستی خودش. به عبارت دقیقتر میتوان گفت شک او شک عالم است نه فیلسوف، یعنی شک برای او به عنوان یک مسئلهی فلسفی مطرح نشده و نه تنها صلاحیّت حواسّ و استعداد عقل را هرگز مورد سؤال قرار نداده بلکه در مقابل تأکید کرده، نمیتوان حجیّت را از حواسّ و فاهمه با همهی ضعفی که دارند سلب کرد، بلکه باید برای آنها وسایل کمکی لازم فراهم آورد تا کشف حقیقت امکان یابد.
میگوید: «عقیدهی کسانی که منکر علم یقینی هستند در وهلهی اول با روش من سازگار مینماید، اما در نهایت از من جدا شده، در برابر من قرار میگیرند زیرا آنها قاطعانه میگویند که حصول علم به هیچ امری ممکن نیست، من هم قاطعانه میگویم با روشی که اکنون متداول است حصول علم به طبیعت امری ممکن نیست انها حجیّت را از حواسّ و فاهمه سلب میکنند در حالی که من برای فهم صحیح وسایلی تهیه میبینم».
خلاصه او شکّاک به معنای متبادر کلمه نبود بلکه چنانکه اشاره شد در گفتههای پیشینیان بالاخص ارسطو و ارسطوئیان شک و تردید و یا احیاناً توقف روا میداشت آن هم به این دلیل که آنها راه و روش درستی نداشتند و بدون مشاهده و تجربهی دقیق جزئیات احکام کلی ساختهاند. لذا از قیاس متداول ارسطوئیان خرده گرفت که کبریات در آغاز کار بدون تجربهی دقیق و صحیح و با عجله و شتاب از جزئیات گرفته شده و بعدها بدون تجربهی جدید و به صرف تقلید پذیرفته شدهاند.
بنابراین روش قدیم و منطق ارسطو را برای کشف حقایق علمی نابسنده شناخت و تأکید کرد که این روش در تفسیر طبیعت (interpretaion of nature) کارایی ندارد و علم تازهای به دست نمیدهد، بلکه تنها به اثبات حقیقتی میپردازد که مقدمهی کبری متضمّن آن است، لذا در برابر ارغنون ارسطو به تنظیم منطق و ارغنون جدیدی اهتمام ورزید و کتابی به نام ارغنون جدید «Novum Organum» به رشتهی تحریر درآورد که حاوی روش اوست و بنابر اظهارنظر اهل نظر در طرز تفکّر متفکران دورهی «تجدید حیات علمی و ادبی اروپا» (رنسانس) بسیار مؤثر افتاد و در نتیجه افکار اروپائیان و بلکه مردم جهان را به مسیری جدید راهنمایی کرد، چنانکه سورلی (Sorely) آن را حاوی پیام بیکن برای بشریّت و عامل تأثیر وی در اخلافش شناخت و مکولی (Lord Macaulay:1800-1859) نوشت: دو کتاب ارغنون نو و فزونی و ارجمندی دانش عقلهایی را حرکت دادند که آنها دنیا را به حرکت درآوردند.
به عنوان جملهی معترضه نظر من هم این است که تمدّن امروزی و یا به اصطلاح تمدن جدید و آنچه پس از وی در این پنج قرن اخیر در دنیا رخ داده حاصل راه و روش و تحقق افکار و پیشبینیها و تعبیر راستین رؤیاهای فرانسیس بیکن و همفکران اوست.
اهتمام به روش
اهتمام به روش مخصوص بیکن نیست بلکه این مهم از ویژگیهای عصر بیکن بوده که متفکّران و پژوهندگان این عصر در برابر روش قدما روشهای جدیدی برای تحقیق پیشنهاد کردند که برخلاف روش کهن که بیشتر بر قیاس تکیه داشت و از کلی به جزئی میرفت، از بررسی جزئیات آغاز میکرد تا به قوانین کلی دست یابد. امثال ویوز (Vives:1492-1540) و سنچز (Sanches:1551-1623) این راه و روش را پسندیدند و ستودند و کسانی مانند تلسیو (Telesio: 1509-1588)، گیلبرت (Gilbert:1544-1603، طبیب و فیزیکدان انگلیسی)، گالیله و کپلر آن را به کار بستند؛ اما هیچیک از اشخاص مزبور مانند بیکن در این راه کار نکرد و موفقیت شایانی به دست نیاورد.روش پیشنهادی بیکن
او در کتاب ارغنون نو پس از انتقاد و خردهگیری از روش پیشینیان، بدینصورت به شناساندن روش و منطق خود میپردازد که «اما روش من که توضیحش آسان ولی عمل به آن دشوار است از این قرار است که من برای یقین مدارج متصاعد قایلم و عمل حس را در صورتی که با نوعی تصحیح، تأیید و مراقبت شده باشد میپذیرم، اما قسمت معظم عمل ذهن را که به دنبال حس پیدا میشود مردود میدانم و به جای آن برای ذهن راهی جدید و مطمئن باز میکنم و آن اینکه ذهن باید کار خود را مستقیماً از ادراک حسی ساده آغاز کند و قدم به قدم تحت مراقبت قرار گیرد و هدایت شود».او تأکید میکند: روش پیشنهادی وی برخلاف روش سنّتی - که صرفاً نشانگر راه غلبه در بحث است - عبارت است از قواعد شناخت و تفسیر طبیعت، غلبهی بر آن و تحت نظارت درآوردن قوانین آن. بنابراین عقیده دارد و مژده میدهد که اگر روش وی اعمال شود انسانها طبیعت را خواهند شناخت و اسرارش را به تدریج کشف خواهند کرد و اکتشافات و اختراعات نه به اتفّاق و تصادف بلکه برحسب قواعد رخ خواهد داد.
قواعد روش
قاعدهی اول:
باید تمام پیشداوریها و تعصبات و خطاها و اشتباهات و به تعبیر وی بتها را باید از ذهن زدود تا ذهن به صورت آیینهی صاف و همواری درآید و واقعیت را که آن چنانکه هست بنمایاند.قاعدهی دوم:
باید تمام منقولات را کنار گذاشت و در علوم قدما شک و تردید روا داشت و از نو به مشاهده و تجربه پرداخت، اما البته تجربه هم نباید از حدود خود تجاوز کند. او تأکید میکند شرط انجام این مهم مطالعهی تاریخ طبیعی است که او خود بدین کار اهتمام ورزید رسالات و کتب بسیاری به نامهای تاریخ بادها، الفبای طبیعت، تاریخ گوگرد، جیوه و نمک، جنگل جنگلها و... به رشتهی تحریر درآورد.قاعدهی سوم:
حواسّ و فاهمه باید با وسایل کمکی تقویت شوند و خطاهای حواسّ هم باید تصحیح شوند، به حافظه هم نباید اعتماد کرد بلکه لازم است از قید کتابت یاری گرفته شود.قاعدهی چهارم:
در مشاهده و تجربه باید به موارد منفی اهتمام ورزید و به موارد مثبت اکتفا نکرد، زیرا در ساختن مفاهیم و احکام کلّی اهمیت موارد منفی بیش از موارد مثبت است که ممکن است حتی یک مورد منفی حکم را به کلّی تغییر دهد. او شدیدترین اعتراضی که به روش قدما میکند همین است که میگوید: آنها تنها به موارد مثبت بسنده کردند و از موارد منفی غفلت ورزیدند.قاعدهی پنجم:
باید تحقیق را با مشاهدهی جزئیات آغاز کرد امّا نباید یکباره به کلیات و یا کبریّات بسیار کلّی جَست، بلکه برای رسیدن به آن باید مراحلی پیمود با احتیاط و گام به گام نه با عجله و شتاب به این صورت: مرحلهی اول مشاهدهی جزئیات، مرحلهی دوم کلیات سفلی یا جزئیترین احکام، مرحلهی سوم کلیّات وسطی، مرحلهی چهارم کلیات کبری و یا کلّیترین احکام. کلیات سفلی با تجربهی محض کمی فرق دارند بنابراین فاقد اهمیتاند، اما کلیات وسطی که همان قوانین علوم و فنوناند احکام و قضایایی صادق، واقعی و زندهاند و امور و سرنوشت انسانها وابستهی به آنهاست. کلیات کبری برخلاف مبادی قدما که بیکن آنها را انتزاعی میانگاشت انتزاعی نیستند بلکه واقعیت دارند.نکتهی قابل توجه اینکه بیکن با تمام اهمیتی که برای قواعد خود قایل بود آنها را ثابت و لایتغیر نمیدانست و برای روش و منطق خود اعتبار مطلق قایلّ نبود بلکه معتقد به تحوّل آن بود و میگفت هرگاه اکتشافات ترقی کند فنّ و روش اکتشافات نیز ترقی خواهد کرد.
جدولها
همچنانکه گفتیم بیکن از استقرای اسلاف خود خرده گرفت و آن را ناقص شناخت به این دلیل که آنها تنها به موارد مثبت بسنده کرده و از موارد منفی غفلت میورزیدند و با عجله و شتاب احکام کلّی صادر میکردند که از اعتبار کافی برخوردار نبود. لذا او برای تکمیل روش استقراء و یا به عبارت دیگر ارائهی روش استقرایی خود که گاهی هم روش علمی (Scientific Method) نامیده، سه جدول پیشنهاد کرد که به نام جدولهای سهگانهی بیکن معروف شده است به این صورت:جدول حضور (Table of Essence and presence)
جدول غیاب (Table of Absence)
جدول درجات یا مقایسه (Table of Degrees or the Table of Comparison)
جدول حضور حاوی مواردی است، که طبیعت موضوع تحقیق در آن حضور دارد. مثلاً اگر مورد تحقیق طبیعت حرارت باشد، در جدول حضور تمام مواردی ثبت میشود که طبیعت مزبور در آن موارد حاضر است. بیکن در کتاب ارغنون نو از موارد مزبور بیست و هشت مورد یادداشت کرده است. جدول غیاب حاوی مواردی است که طبیعت موضوع تحقیق در آن غایب است، یعنی حاوی موارد منفی است. اگر طبیعت مورد تحقیق همان حرارت باشد در جدول غیاب مواردی ثبت میشود که حرارت در آن موارد غایب است.
جدول درجات یا مقایسه، محتوی مواردی است که طبیعت موضوع تحقیق، درجات مختلف مییابد و این اختلاف درجات متناسب است با پیدایش تغییر در موارد مذکور.
پس از تنظیم جدولهای مزبور استقرای راستین برای کشف صور (Forms) یعنی قوانین آغاز میشود و با نظر و مقایسهی امور و مواردی که در جدولهای نامبرده ثبت شده چیزی را کشف میکنیم که وقتی که طبیعت ملحوظ یعنی مثلاً حرارت حاضر است، حاضر، و وقتی که غایب است غایب و تغییراتش نیز متناسب با تغییرات آن است.
اکنون نظر به آنچه ذکر شد در استقراء دو مرحله پیش میآید. مرحلهی اول مرحلهی طرد و حذف است. در این مرحله آنچه حاضر بوده در موردی که طبیعت مورد تحقیق غایب بوده، با غایب بوده، در موردی که طبیعت مورد تحقیق حاضر بوده و یا متناسب با تغییرات آن تغییر نیافته ممکن نیست صورت طبیعت مذکور باشد. بنابراین، این امر و نظایر آن باید حذف و کنار گذاشته شوند.
مرحلهی دوم مرحلهی علم یا تصدیق مثبت است. در این مرحله آنچه حذف نشده و باقی مانده که با حضورش حرارت حاضر، با غیابش غایب و متناسب با تغییرش متغیّر است. صورت امر ملحوظ منظور شده و در تعریف آن آورده میشود. بیکن این مرحله را آغاز تفسیر و یا دستچین نخستین مینامد و چنین میگوید: پس از حذف و طرد طبایع و امور مذکور آنچه باقی میماند صورت امر ملحوظ شناخته میشود. در خصوص حرارت که تاکنون مورد بحث ما بوده عمل حذف این نتیجه را میدهد که آن حرکت است که در مورد شعله، و همچنین مایعات جوشان یا نزدیک به جوش به بارزترین وجه ظاهر میشود. در نهایت نظر میدهد که نه حرارت مولّد حرکت است و نه حرکت مولّد حرارت اگرچه در مواردی هر دو صحیح است، بلکه ذات و ماهیت حرارت حرکت است نه چیز دیگر، به عبارت دیگر حرکت جنس است و حرارت یکی از انواع آن.
قایل توجه است چنانکه اشاره شد این محصول نخستین استقراء است. اعمال دیگری نیز هستند که مراحل نهایی استقراء نام گرفتهاند و عبارتند از مرحلهی موارد ممتاز، مرحلهی مؤیّدهای استقراء، مرحلهی تصحیح استقراء، مرحلهی تنویع تحقیق طبق طبیعت موضوع، حق ویژهی طبایع، حدود استقراء، ملازمت تمرین، تدارکات تحقیق و بالا بردن و پایین آوردن درجهی قضایا. حضّار محترم میدانند که تفصیل اینها از حوصلهی این خطابه خارج است.
در خاتمه شایسته آمد چند جملهای نیز دربارهی ارزش فلسفه و به ویژه منطق و روش او سخن گفته شود. دربارهی وی مانند هر شخصیت علمی و فلسفی دیگر نظرهای مختلف اظهار شده است. برخی برای وی اهمیت و اعتبار فوقالعاده قایل شده و به مدح و ستایشش پرداختهاند از جمله کاولی (Abraham Cowleye:1618-1667) شاعر انگلیسی او را در ردیف خدایان و قهرمانان افسانهای قرار داده، پیامبرش خواندنه و موسای جدید انگاشته است. جان درایدن (John Dryden:1621-1700) شاعر و نقّاد انگلیسی این جملهی پرشکوه را دربارهاش نوشته که: جهان تنها علم کنونیاش را مدیون بیکن نیست، آیندهاش را نیز مدیون اوست. دیدرو (Denis Diderot:1713-1784) او را طرّاح جهان قاموس علوم و فنون و نابغهای بزرگ معرفی کرده است.
دالامبر (Jean Le Rond D'Alembert: 1717-1783) از وی با عنوان بزرگترین و جهانیترین و فصیحترین فلاسفه نام برده، فیلسوفان بزرگی همچون لایب نیتس، هیوم، و کانت نیز از وی به بزرگی نام بردهاند. در مقابل این بزرگان عدهای دیگر نیز از وی خرده گرفته و به انتقادش پرداختند، چنانکه مکولی گفت: در استقرای بیکن چیز جدید و شایستهی توجه نیافته، دومتر (De Maistre) هم نوشت بیکن از روشی که باید در علوم به کار برده شود چیزی نفهمیده است.
وِوِل (William Whewell:1794-1866) از نمایندگان برجستهی استقراگرایی قرن نوزدهم انگلیس نیز در مقام انتقادش کتاب تحت عنوان نوگشتهی ارغنون نور نگاشت. چنانکه ملاحظه میشود داوری در این مقام بسیار دشوار است ولی در عین حال به نظر میآید که این نکته اتفاقی و غیرقابل انکار باشد که در روش و استقرای وی نکات مثبت و کارآمدی موجود است و او با ارائهی روش خود توانسته با قدرت و صراحت تمام مسیر تفکر و اندیشهی متفکران عصر خود را از طرز تفکر قرون وسطایی و ارسطوزدگی به مسیری جدید و نو راهنمایی کند.
منبع مقاله :
مجله دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران، شمارههای 1 و 2 و 3 و 4، سال 25، پاییز 1367، ش، ص 33-51.