حکایاتی از آيت الله گلپايگاني (ره) - 2
توجهات حضرت مهدی (عج)
کتابدار مدرسه حجتیه می گفت:
« در خواب دیدم که به محضر حضرت حجت مشرف شده ام و ایشان دفتر شهریه ای دارند و به طلاب شهریه می دهند.
جلو رفتم عرض کردم اسم مرا هم در دفتر شهریه یادداشت فرمائید. حضرت به شخصی که همراهشان بود و دفتر را در دست داشت فرمودند: « اسم ایشان را هم بنویس. »
وقتی دفتر باز شد که اسم مرا بنویسند دیدم بالای دفتر نوشته شده؛ دفتر شهریه آیت الله گلپایگانی!
این قضیه حاکی از توجه حضرت به ایشان است. و ایشان در صرف وجوه تا آنجا که مقدور بود طبق خواسته حضرت عمل می کرد.
ایشان با اینکه به پول اهمیت نمی داد ولی در صرف بیت المال نهایت احتیاط را می کردند.»
همچنین در این رابطه حجت الاسلام باقر گلپایگانی از آیت الله گلپایگانی نقل کردند:
« چند روز پیش از تصادف مرحوم حجت الاسلام مهدی گلپایگانی یک فردی آمد پیش ما و عرضه داشت که حضرت صاحب الزمان علیه السلام فرموده اند:
« در این روزها خطری متوجه شما خواهد شد. برای برطرف شدن آن خطر این دعا را با خود داشته باشید. »
و دعایی به ما دادند. من سؤال کردم راجع به حاج آقا مهدی چطور؟
در جواب فرمودند: در خصوص ایشان چیزی به من نفرموده اند.
بعد از چند روز حاج آقا مهدی تصادف کرده و جان باختند، ولی خطر از ما در تحت توجهات حضرتش مرتفع شد. »
« در خواب دیدم که به محضر حضرت حجت مشرف شده ام و ایشان دفتر شهریه ای دارند و به طلاب شهریه می دهند.
جلو رفتم عرض کردم اسم مرا هم در دفتر شهریه یادداشت فرمائید. حضرت به شخصی که همراهشان بود و دفتر را در دست داشت فرمودند: « اسم ایشان را هم بنویس. »
وقتی دفتر باز شد که اسم مرا بنویسند دیدم بالای دفتر نوشته شده؛ دفتر شهریه آیت الله گلپایگانی!
این قضیه حاکی از توجه حضرت به ایشان است. و ایشان در صرف وجوه تا آنجا که مقدور بود طبق خواسته حضرت عمل می کرد.
ایشان با اینکه به پول اهمیت نمی داد ولی در صرف بیت المال نهایت احتیاط را می کردند.»
همچنین در این رابطه حجت الاسلام باقر گلپایگانی از آیت الله گلپایگانی نقل کردند:
« چند روز پیش از تصادف مرحوم حجت الاسلام مهدی گلپایگانی یک فردی آمد پیش ما و عرضه داشت که حضرت صاحب الزمان علیه السلام فرموده اند:
« در این روزها خطری متوجه شما خواهد شد. برای برطرف شدن آن خطر این دعا را با خود داشته باشید. »
و دعایی به ما دادند. من سؤال کردم راجع به حاج آقا مهدی چطور؟
در جواب فرمودند: در خصوص ایشان چیزی به من نفرموده اند.
بعد از چند روز حاج آقا مهدی تصادف کرده و جان باختند، ولی خطر از ما در تحت توجهات حضرتش مرتفع شد. »
دعای مستجاب
حجت الاسلام میرشاه ولد امام جماعت شهرستان ملایر نقل می فرمودند:
در یکی از بیمارستانهای تهران، پنج شش روز بود که در بخش «سی سی یو» تحت مراقبت بودم، وضع روحی و جسمی ام در شرائط فوق العاده نامناسبی بود.
در شب هفتم در عالم رؤیا دیدم که آیت الله گلپایگانی در کنار بسترم سجاده پهن کرده است و با حالت خاصی مشغول نماز و تهجد می باشد.
تا از خواب بیدار شدم به خود گفتم من از این وضعیت وخیم شفا و نجات پیدا خواهم کرد. نماز و دعای ایشان در کنار بسترم، نشانی از استجابت این دعا است.
اتفاقاً آقای انصاریان مدیر انتشارات انصاریان به عیادت اینجانب آمده بود من خوابی را که شب دیده بودم کوتاه و فشرده برای او تعریف نمودم که چنین صحنه ای را در عالم رؤیا دیدم.
ایشان در بازگشت به قم این خواب را برای آقا بازگو کرده بود. آقا مکثی نموده و از آقای انصاریان پرسیده بودند:
« آن رویا در چه شبی بوده است؟ »
پاسخ دادند در فلان شب، آقا فرمودند:
« من در آن شب، افرادی را در قنوت نماز شب یاد کرده و نام بردم، یکی هم آقای میر شاه ولد بود... »
در یکی از بیمارستانهای تهران، پنج شش روز بود که در بخش «سی سی یو» تحت مراقبت بودم، وضع روحی و جسمی ام در شرائط فوق العاده نامناسبی بود.
در شب هفتم در عالم رؤیا دیدم که آیت الله گلپایگانی در کنار بسترم سجاده پهن کرده است و با حالت خاصی مشغول نماز و تهجد می باشد.
تا از خواب بیدار شدم به خود گفتم من از این وضعیت وخیم شفا و نجات پیدا خواهم کرد. نماز و دعای ایشان در کنار بسترم، نشانی از استجابت این دعا است.
اتفاقاً آقای انصاریان مدیر انتشارات انصاریان به عیادت اینجانب آمده بود من خوابی را که شب دیده بودم کوتاه و فشرده برای او تعریف نمودم که چنین صحنه ای را در عالم رؤیا دیدم.
ایشان در بازگشت به قم این خواب را برای آقا بازگو کرده بود. آقا مکثی نموده و از آقای انصاریان پرسیده بودند:
« آن رویا در چه شبی بوده است؟ »
پاسخ دادند در فلان شب، آقا فرمودند:
« من در آن شب، افرادی را در قنوت نماز شب یاد کرده و نام بردم، یکی هم آقای میر شاه ولد بود... »
خاکِ پای عالم ربّانی!
آیت الله شیخ علی پناه اشتهاردی از علمای حال حاضر قم نقل می کنند:
« شهادت آیت الله سعیدی با فوت پدر همسر اینجانب مقارن شده بود.
به آیت الله گلپایگانی نامه نوشتم که فلان روز برای مجلس ترحیم پدر زنم تشریف بیاورید. ایشان فرمودند:
« به دلیل شهادت آقای سعیدی حالم خوب نیست. لذا بعداً خودم خدمت می رسم. »
در این مدت همسر اینجانب از درد شدید کمر رنج می برد، دچار بیماری کمر بود. بعد از پنج شش ماه آیت الله گلپایگانی برای عرض تسلیت به منزل ما آمدند. بعد از اینکه ایشان از منزل رفتند به همسرم گفتم :
شما که از این بیماری رنج می بری مقداری نبات یا قندی می آوردید و به آقا می دادید تبرک کنند و می خوردید، شاید شفا پیدا کنید.
ایشان گفتند: من شفا یافتم و حالم کاملاً خوب است و بیماری از من مرتفع شد!
گفتم: چطور؟ مگر چه کردید؟
گفت: وقتی آقا وارد منزل شدند و نشستند نعلین آقا را برداشتم و به موضع درد کشیدم و از آن لحظه به بعد دیگر دردی احساس نمی کنم و درد رخت بربست.
این نشان از معنویت و ارتباط والای آیت الله گلپایگانی با خدا و عالم بالا داشت البته از این کرامات کم نیست و من نمونه ای از آن را به شیفتگان اهل بیت علیهم السلام عرض کردم. »
« شهادت آیت الله سعیدی با فوت پدر همسر اینجانب مقارن شده بود.
به آیت الله گلپایگانی نامه نوشتم که فلان روز برای مجلس ترحیم پدر زنم تشریف بیاورید. ایشان فرمودند:
« به دلیل شهادت آقای سعیدی حالم خوب نیست. لذا بعداً خودم خدمت می رسم. »
در این مدت همسر اینجانب از درد شدید کمر رنج می برد، دچار بیماری کمر بود. بعد از پنج شش ماه آیت الله گلپایگانی برای عرض تسلیت به منزل ما آمدند. بعد از اینکه ایشان از منزل رفتند به همسرم گفتم :
شما که از این بیماری رنج می بری مقداری نبات یا قندی می آوردید و به آقا می دادید تبرک کنند و می خوردید، شاید شفا پیدا کنید.
ایشان گفتند: من شفا یافتم و حالم کاملاً خوب است و بیماری از من مرتفع شد!
گفتم: چطور؟ مگر چه کردید؟
گفت: وقتی آقا وارد منزل شدند و نشستند نعلین آقا را برداشتم و به موضع درد کشیدم و از آن لحظه به بعد دیگر دردی احساس نمی کنم و درد رخت بربست.
این نشان از معنویت و ارتباط والای آیت الله گلپایگانی با خدا و عالم بالا داشت البته از این کرامات کم نیست و من نمونه ای از آن را به شیفتگان اهل بیت علیهم السلام عرض کردم. »
مجالس ذکر مصیبت در شرایط سخت حکومتی
ایشان محکم و استوار در عقیده و در حفظ کیان اسلام و مکتب اهل بیت(ع) بود، وجودش تجسم عینی کلام علی علیه السلام بود که فرمودند:
« المؤمن کالجبل، لا تحرکه العواصف:
مومن همانند کوه استواری است که وزش بادهای تند او را نمی لرزاند. »
در خفقان حکومت پهلوی ، یک سال شرائط جوری شد که در ایام فاطمیه حتی بعضی از مراجع هم مجالس روضه را تعطیل کرده بودند.
عده ای به آقا گفتند: آقا روضه نگیریم که عمال حکومت سوء استفاده می کنند و به بهانه آن شما را اذیت می کنند. ایشان فرمودند:
« باید روضه مان را همچون سابق داشته باشیم. به علاوه حالا که بیچاره و گرفتار هستیم باید بیشتر و با حال بهتری مجالس اهل بیت(ع) را برگزار کنیم که شاید خدا به برکت اهل بیت(ع) ما را از این مشکل نجات دهد! »
عرض کردند: آقا حالا که می خواهید روضه بگیرید، پس خودتان به مجلس تشریف نیاورید یا کمتر بیائید. آقا در جواب فرمودند:
« ما مردم را دعوت کنیم برای مجلس عزا و خودمان نیاییم اگر بلائی قرار است نازل شود ما هم با مردم هستیم. »
لذا مجلس روضه را همچون سابق برگزار کردند، و جمعیت زیادی در جلسه شرکت کرده بودند.
بعد ازظهر آن روز ساواک به منزل ایشان وارد شده و افراد دفتر را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
بعد آمدند کنار اتاق شخصی ایشان، شیشه اتاق را شکستند و گاز اشگ آور به داخل اتاق انداختند که آقا به خاطر همین امر به اتاق کناری تشریف برده بودند.
به خاطر همین قضیه حال آقا و عیالشان وخیم شد و آنها را به بیمارستان منتقل کردند. جالب اینکه با اینحال آقا فردای همان روز روضه را برگزار کردند که البته افراد محدودی شرکت داشتند.
باز نقل کردند:
در ایام بمباران که اغلب مردم شهر را ترک کرده بودند. ایشان در قم ماندند و در این مدت هیچوقت به جای دیگری نرفتند.
چون خود را در پناه اهل بیت(ع) می دانستند. وقتی ایام فاطمیه فرا رسید. آقا فرمودند مجلس روضه می گیریم و مجلس را برگزار کردند روز سوم طبق سنوات قبل از منزل همراه هیئت عزاداری برای عرض تسلیت به حضرت معصومه(س) به حرم مطهر حضرت معصومه(س) مشرف شدند.
اعتقاد ایشان به اهل بیت(ع) عصمت و طهارت یک اعتقاد راستین و راسخ بود. نه تظاهر و خودنمائی و به هر قیمتی در ترویج مکتب اهل بیت(ع) می کوشیدند.
حتی حاضر بودند در احیاء این مکتب خود را فدا کنند. خود ایشان نقل می کنند:
« در زمان مرحوم آیت الله حائری بین علما صحبت بود که چه کنیم ایام عزاداری است و مجلس عزا نمی توانیم برگزار کنیم و مامورین اجازه نمی دهند مجلس بگیریم.
من گفتم در خانه ما بین الطلوعین مجلس عزا می گیریم و خودم هم منبر می روم و روضه می خوانم مجلس روضه را برگزار کردیم مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم و آقا شیخ ابوالقاسم کبیر و دیگر بزرگان هم به مجلس مشرف می شدند و بنده خودم منبر می رفتم و روضه می خواندم. »
« المؤمن کالجبل، لا تحرکه العواصف:
مومن همانند کوه استواری است که وزش بادهای تند او را نمی لرزاند. »
در خفقان حکومت پهلوی ، یک سال شرائط جوری شد که در ایام فاطمیه حتی بعضی از مراجع هم مجالس روضه را تعطیل کرده بودند.
عده ای به آقا گفتند: آقا روضه نگیریم که عمال حکومت سوء استفاده می کنند و به بهانه آن شما را اذیت می کنند. ایشان فرمودند:
« باید روضه مان را همچون سابق داشته باشیم. به علاوه حالا که بیچاره و گرفتار هستیم باید بیشتر و با حال بهتری مجالس اهل بیت(ع) را برگزار کنیم که شاید خدا به برکت اهل بیت(ع) ما را از این مشکل نجات دهد! »
عرض کردند: آقا حالا که می خواهید روضه بگیرید، پس خودتان به مجلس تشریف نیاورید یا کمتر بیائید. آقا در جواب فرمودند:
« ما مردم را دعوت کنیم برای مجلس عزا و خودمان نیاییم اگر بلائی قرار است نازل شود ما هم با مردم هستیم. »
لذا مجلس روضه را همچون سابق برگزار کردند، و جمعیت زیادی در جلسه شرکت کرده بودند.
بعد ازظهر آن روز ساواک به منزل ایشان وارد شده و افراد دفتر را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
بعد آمدند کنار اتاق شخصی ایشان، شیشه اتاق را شکستند و گاز اشگ آور به داخل اتاق انداختند که آقا به خاطر همین امر به اتاق کناری تشریف برده بودند.
به خاطر همین قضیه حال آقا و عیالشان وخیم شد و آنها را به بیمارستان منتقل کردند. جالب اینکه با اینحال آقا فردای همان روز روضه را برگزار کردند که البته افراد محدودی شرکت داشتند.
باز نقل کردند:
در ایام بمباران که اغلب مردم شهر را ترک کرده بودند. ایشان در قم ماندند و در این مدت هیچوقت به جای دیگری نرفتند.
چون خود را در پناه اهل بیت(ع) می دانستند. وقتی ایام فاطمیه فرا رسید. آقا فرمودند مجلس روضه می گیریم و مجلس را برگزار کردند روز سوم طبق سنوات قبل از منزل همراه هیئت عزاداری برای عرض تسلیت به حضرت معصومه(س) به حرم مطهر حضرت معصومه(س) مشرف شدند.
اعتقاد ایشان به اهل بیت(ع) عصمت و طهارت یک اعتقاد راستین و راسخ بود. نه تظاهر و خودنمائی و به هر قیمتی در ترویج مکتب اهل بیت(ع) می کوشیدند.
حتی حاضر بودند در احیاء این مکتب خود را فدا کنند. خود ایشان نقل می کنند:
« در زمان مرحوم آیت الله حائری بین علما صحبت بود که چه کنیم ایام عزاداری است و مجلس عزا نمی توانیم برگزار کنیم و مامورین اجازه نمی دهند مجلس بگیریم.
من گفتم در خانه ما بین الطلوعین مجلس عزا می گیریم و خودم هم منبر می روم و روضه می خوانم مجلس روضه را برگزار کردیم مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم و آقا شیخ ابوالقاسم کبیر و دیگر بزرگان هم به مجلس مشرف می شدند و بنده خودم منبر می رفتم و روضه می خواندم. »
ارادت به علماء گذشته
جناب آقای محمد حسین فیض می گوید:
شب تولد حضرت زهرا سلام الله علیها( دوم آذر 1379) جهت تزریق آمپول و فیزیوتراپی خدمت ایشان مشرف شدم، ایشان مشغول قرائت قرآن بودند بعد از اینکه قرائت قرآن ایشان تمام شد من مختصری از زندگی نامه شیخ انصاری که در روزنامه کیهان نوشته شده بود تماماً برای ایشان خواندم.
در طول شنیدن داستان ایشان گریه می کردند بطوریکه خود من هم تحت تاثیر ایشان قرار گرفتم از شدت گریه قادر به درست ادا کردن کلمات نبودم.
در پایان ایشان فرمودند:
« در مورد شیخ انصاری حق مطلب ادا نشده ایشان خدمت زیادی به فقه شیعه نمودند. چه خوبست در مورد شخصیت این بزرگان مطالب بیشتر بنویسند و همگان باید این زندگی نامه ها را مطالعه و سرمشق زندگی خود قرار دهند. »
شب تولد حضرت زهرا سلام الله علیها( دوم آذر 1379) جهت تزریق آمپول و فیزیوتراپی خدمت ایشان مشرف شدم، ایشان مشغول قرائت قرآن بودند بعد از اینکه قرائت قرآن ایشان تمام شد من مختصری از زندگی نامه شیخ انصاری که در روزنامه کیهان نوشته شده بود تماماً برای ایشان خواندم.
در طول شنیدن داستان ایشان گریه می کردند بطوریکه خود من هم تحت تاثیر ایشان قرار گرفتم از شدت گریه قادر به درست ادا کردن کلمات نبودم.
در پایان ایشان فرمودند:
« در مورد شیخ انصاری حق مطلب ادا نشده ایشان خدمت زیادی به فقه شیعه نمودند. چه خوبست در مورد شخصیت این بزرگان مطالب بیشتر بنویسند و همگان باید این زندگی نامه ها را مطالعه و سرمشق زندگی خود قرار دهند. »
اهتمام به امور روحانیون
از آقای محمد حسین فیض نقل است که:
ایشان همیشه موقعی که از اوضاع بیمارستان (بیمارستانی که توسط خود ایشان تأسیس شد) سؤال می فرمودند، تاکید داشتند که از روحانیون و افراد مستضعف غافل نشوید. اگر روحانی به شما مراجعه کرد به همین اکتفا کنید که ایشان ملبس به لباس روحانیت است.
از ایشان سوال نکنید که آیا در این بیمارستان پرونده دارید، یا دفترچه درمانی این مؤسسه را دارید یا خیر. یا در کدام مدرسه درس می خوانید چون ممکن است که از شهرهای دیگر به بیمارستان مراجعه کرده باشند.
نسبت به درمان ایشان و خانواده شان کمال اهتمام بورزید و نگذارید که آزرده خاطر از بیمارستان بیرون برود. هر کدام از مسؤلین بیمارستان خدمت ایشان مشرف می شدند این سفارش را می فرمودند.
ایشان همیشه موقعی که از اوضاع بیمارستان (بیمارستانی که توسط خود ایشان تأسیس شد) سؤال می فرمودند، تاکید داشتند که از روحانیون و افراد مستضعف غافل نشوید. اگر روحانی به شما مراجعه کرد به همین اکتفا کنید که ایشان ملبس به لباس روحانیت است.
از ایشان سوال نکنید که آیا در این بیمارستان پرونده دارید، یا دفترچه درمانی این مؤسسه را دارید یا خیر. یا در کدام مدرسه درس می خوانید چون ممکن است که از شهرهای دیگر به بیمارستان مراجعه کرده باشند.
نسبت به درمان ایشان و خانواده شان کمال اهتمام بورزید و نگذارید که آزرده خاطر از بیمارستان بیرون برود. هر کدام از مسؤلین بیمارستان خدمت ایشان مشرف می شدند این سفارش را می فرمودند.
به شیخ عبدالکریم پناه ببرید!
حاج باقر گلپایگانی (فرزند ایشان) می گوید:
مرحوم آقای حائری در مقابل جور و ستم حکومت پهلوی این توجه را داشتند که اگر می خواستند، سر و صدایی بکنند مبارزه شروع می شد ولی حالا به کجا منتهی می شد معلوم نبود.
از طرفی ایشان می فرمودند: من فعلاً در صدد بذرپاشی هستم، اگر بخواهم یک چنین کاری کنم [علیه رژیم پهلوی قیام کنم] این مختصر بذری هم که ریخته شده از بین می رود و این کار به منقرض شدن حوزه می انجامد و با سیاستی که آقای حائری داشت حوزه علمیه قم باقی ماند و پرورش یافت و بارور شد تا به پیروزی انقلاب منجر شد.
آقای گلپایگانی نقل می کردند:
« آیت الله نور الله نجفی اصفهانی اعتقاد داشت که باید با رضا شاه مخالفت کرد، و عده کثیری از علماء ایران به رهبری آیت الله حاج آقا نور الله در قم جمع شدند و همه علیه رضا شاه به خاطر عمل نکردن رضا شاه به قانون اساسی قیام کردند.
ولی حاج شیخ از آنها استقبال نکرد و با نظریه آنان موافقت نکرد. من آنوقت در مدرسه فیضیه طلبه بودم. از یک طرف چون خلافکاریهای رضا شاه خیلی زیاد و آشکار بود و شیخ {حائری} نظرش سکوت بود.
آقا نورالله و بزرگان دیگر اعتقاد داشتند که باید مبارزه کنیم. ما در حیرت بودیم که چه کار کنیم دنبال استاد باشیم، یا آقا نورالله؟ روی این جهت متوسل شدیم به آقا امام زمان علیه السلام و عرض کردیم:
« آقا تکلیف ما را مشخص فرمائید، که در این اوضاع چه باید بکنیم؟ »
در همین روز ظهر ماه رمضان در مدرسه فیضیه خوابیده بودم در عالم رؤیا دیدم لوحی در آسمان هست و بر آن نوشته:
« فاذا ظهر علیکم الفتن فعلیکم بالشیخ عبدالکریم:
هر گاه فتنه ها بر شما روی آورد به شیخ عبدالکریم پناه بیاورید و او را داشته باشید. »
از این جریان من فهمیدم که تکلیف چه می باشد. خواب ما را عده ای از آقایان به حاج شیخ نقل کرده بودند. وقتی که من خدمت حاج شیخ رسیدم حاج شیخ دم در منزل با لهجه یزدی به من فرمودند:
« اگر این خواب از خوابهای صادقانه باشد. باید پشت کرد و چماق خورد. »
هر کی هر چه می گوید: ما دم نزنیم و کار خودمان را انجام بدهیم. و من فهمیدم کار شیخ مورد تایید حضرت حجت(ع) می باشد و فعلاً مصلحت در این است. باید توجه داشت کار ایشان آنوقت کار مهمی بود و شیخ بهترین موضع را گرفته بود که سکوت کردن بود چون اگر ایشان مبارزه کرده بودند برای رضا شاه مهم نبود که بطور کلی حوزه را منقرض بکنند.
در این راستا آیت الله اراکی فرموده بودند:
« آنوقت یکی از نمایندگان قم برای من گفت که رضا شاه گفته بود اگر حاج شیخ عبدالکریم کوچکترین حرکتی می کرد. او را به جائی تبعید می کردم که عرب نی بیاندازد. »
باز آقای گلپایگانی فرموده بودند:
« ما پیش خود حساب می کردیم اگر حاج شیخ بعد از رضا شاه از دنیا برود، حوزه باقی می ماند. و اگر قبل از رضا شاه بمیرد حوزه امیدی برای بقایش نیست. اتفاقاً حاج شیخ قبل از رضا شاه فوت کرد و حوزه باقی ماند و بهتر هم شد.
ما آن وقت فهمیدیم که نگهدار حوزه کس دیگری هست. و اینجور نیست که ما نگهدار آن باشیم و من یقین دارم تا مادامی که ما خوب عمل کنیم حوزه نگهدار دارد.
تا زمانی که طلبه های ما طوری عمل نکنند که حضرت نظرش برگردد حوزه محافظ دارد. ولی خدا نکند که اعمال ما طوری باشد که نظر حضرت برگردد. »
مرحوم آقای حائری در مقابل جور و ستم حکومت پهلوی این توجه را داشتند که اگر می خواستند، سر و صدایی بکنند مبارزه شروع می شد ولی حالا به کجا منتهی می شد معلوم نبود.
از طرفی ایشان می فرمودند: من فعلاً در صدد بذرپاشی هستم، اگر بخواهم یک چنین کاری کنم [علیه رژیم پهلوی قیام کنم] این مختصر بذری هم که ریخته شده از بین می رود و این کار به منقرض شدن حوزه می انجامد و با سیاستی که آقای حائری داشت حوزه علمیه قم باقی ماند و پرورش یافت و بارور شد تا به پیروزی انقلاب منجر شد.
آقای گلپایگانی نقل می کردند:
« آیت الله نور الله نجفی اصفهانی اعتقاد داشت که باید با رضا شاه مخالفت کرد، و عده کثیری از علماء ایران به رهبری آیت الله حاج آقا نور الله در قم جمع شدند و همه علیه رضا شاه به خاطر عمل نکردن رضا شاه به قانون اساسی قیام کردند.
ولی حاج شیخ از آنها استقبال نکرد و با نظریه آنان موافقت نکرد. من آنوقت در مدرسه فیضیه طلبه بودم. از یک طرف چون خلافکاریهای رضا شاه خیلی زیاد و آشکار بود و شیخ {حائری} نظرش سکوت بود.
آقا نورالله و بزرگان دیگر اعتقاد داشتند که باید مبارزه کنیم. ما در حیرت بودیم که چه کار کنیم دنبال استاد باشیم، یا آقا نورالله؟ روی این جهت متوسل شدیم به آقا امام زمان علیه السلام و عرض کردیم:
« آقا تکلیف ما را مشخص فرمائید، که در این اوضاع چه باید بکنیم؟ »
در همین روز ظهر ماه رمضان در مدرسه فیضیه خوابیده بودم در عالم رؤیا دیدم لوحی در آسمان هست و بر آن نوشته:
« فاذا ظهر علیکم الفتن فعلیکم بالشیخ عبدالکریم:
هر گاه فتنه ها بر شما روی آورد به شیخ عبدالکریم پناه بیاورید و او را داشته باشید. »
از این جریان من فهمیدم که تکلیف چه می باشد. خواب ما را عده ای از آقایان به حاج شیخ نقل کرده بودند. وقتی که من خدمت حاج شیخ رسیدم حاج شیخ دم در منزل با لهجه یزدی به من فرمودند:
« اگر این خواب از خوابهای صادقانه باشد. باید پشت کرد و چماق خورد. »
هر کی هر چه می گوید: ما دم نزنیم و کار خودمان را انجام بدهیم. و من فهمیدم کار شیخ مورد تایید حضرت حجت(ع) می باشد و فعلاً مصلحت در این است. باید توجه داشت کار ایشان آنوقت کار مهمی بود و شیخ بهترین موضع را گرفته بود که سکوت کردن بود چون اگر ایشان مبارزه کرده بودند برای رضا شاه مهم نبود که بطور کلی حوزه را منقرض بکنند.
در این راستا آیت الله اراکی فرموده بودند:
« آنوقت یکی از نمایندگان قم برای من گفت که رضا شاه گفته بود اگر حاج شیخ عبدالکریم کوچکترین حرکتی می کرد. او را به جائی تبعید می کردم که عرب نی بیاندازد. »
باز آقای گلپایگانی فرموده بودند:
« ما پیش خود حساب می کردیم اگر حاج شیخ بعد از رضا شاه از دنیا برود، حوزه باقی می ماند. و اگر قبل از رضا شاه بمیرد حوزه امیدی برای بقایش نیست. اتفاقاً حاج شیخ قبل از رضا شاه فوت کرد و حوزه باقی ماند و بهتر هم شد.
ما آن وقت فهمیدیم که نگهدار حوزه کس دیگری هست. و اینجور نیست که ما نگهدار آن باشیم و من یقین دارم تا مادامی که ما خوب عمل کنیم حوزه نگهدار دارد.
تا زمانی که طلبه های ما طوری عمل نکنند که حضرت نظرش برگردد حوزه محافظ دارد. ولی خدا نکند که اعمال ما طوری باشد که نظر حضرت برگردد. »
فرزندم محمد رضا خانه ندارد!
یکی از علمای بزرگ که الان در قید حیات هستند و از مدرسین زاهد می باشند، می فرمودند:
آقای گلپایگانی اجاره نشین بودند و حدود 25 خانه عوض کرده بودند. بعضی از این خانه ها قضیه ای جالب دارد. یکی از خانه ها خانه ای است که آقا در باغ پنبه در اوایل زندگی شان اجاره کرده بودند.
وقتی آقا رفته بودند در کوچه های باغ پنبه برای پیدا کردن خانه، پیرزنی که در کوچه اسم آقا را می پرسند؟ آقا جواب می دهند: « سید محمد رضا. »
باز می پرسند از کجا هستید؟ آقا می فرمایند: « گلپایگانی »، پیر زن می گوید: آقا منزل ما در اختیار شماست.
خیلی اصرار می کنند که آقا در منزل او ساکن شود. آقا می پرسند مادر چرا اینقدراصرار می کنی که در منزل شما ساکن باشم.
پیر زن می گوید: دیشب خوابی دیده ام، که به خاطر آن خواب از صبح تا حالا منتظر « سید محمد رضا» بودم.
دیشب مادرت فاطمه زهرا(س) را خواب دیدم، مرا به اسم صدا زد و فرمودند:
« فرزندم محمد رضا خانه ندارد و دنبال خانه می باشد خانه ات را به او بدهید.»
به خاطر این خواب از صبح منتظر شما هستم.
آقای گلپایگانی اجاره نشین بودند و حدود 25 خانه عوض کرده بودند. بعضی از این خانه ها قضیه ای جالب دارد. یکی از خانه ها خانه ای است که آقا در باغ پنبه در اوایل زندگی شان اجاره کرده بودند.
وقتی آقا رفته بودند در کوچه های باغ پنبه برای پیدا کردن خانه، پیرزنی که در کوچه اسم آقا را می پرسند؟ آقا جواب می دهند: « سید محمد رضا. »
باز می پرسند از کجا هستید؟ آقا می فرمایند: « گلپایگانی »، پیر زن می گوید: آقا منزل ما در اختیار شماست.
خیلی اصرار می کنند که آقا در منزل او ساکن شود. آقا می پرسند مادر چرا اینقدراصرار می کنی که در منزل شما ساکن باشم.
پیر زن می گوید: دیشب خوابی دیده ام، که به خاطر آن خواب از صبح تا حالا منتظر « سید محمد رضا» بودم.
دیشب مادرت فاطمه زهرا(س) را خواب دیدم، مرا به اسم صدا زد و فرمودند:
« فرزندم محمد رضا خانه ندارد و دنبال خانه می باشد خانه ات را به او بدهید.»
به خاطر این خواب از صبح منتظر شما هستم.
مجالس عزاداری امام حسین(علیه السّلام) تعطیل بردار نیست!
باز ایشان می فرمودند:
« در دورانی که در مدرسه فیضیه حجره داشتم مصادف بود با حکومت پهلوی و مبارزه شدید با مجالس امام حسین علیه السلام من سخت نگران بودم و از کارهای پهلوی و تعطیل نمودن مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام ناراحت بودم روزی در خواب دیدم ظرفی پر از آب است.
ناگهان مقداری تربت امام حسین علیه السلام در آن ریختند و آب شروع به جوشش کرد تا ظرف لبریز شد و همه جا را پر کرد.
از خواب بیدار شدم. و خوابم را چنین تعبیر کردم که نام امام حسین علیه السلام و مجالس عزاداری آنحضرت بار دیگر تجدید می شود و اوج می گیرد و موجش همه جا را پر می کند. »
منبع: www.salehin.com
« در دورانی که در مدرسه فیضیه حجره داشتم مصادف بود با حکومت پهلوی و مبارزه شدید با مجالس امام حسین علیه السلام من سخت نگران بودم و از کارهای پهلوی و تعطیل نمودن مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام ناراحت بودم روزی در خواب دیدم ظرفی پر از آب است.
ناگهان مقداری تربت امام حسین علیه السلام در آن ریختند و آب شروع به جوشش کرد تا ظرف لبریز شد و همه جا را پر کرد.
از خواب بیدار شدم. و خوابم را چنین تعبیر کردم که نام امام حسین علیه السلام و مجالس عزاداری آنحضرت بار دیگر تجدید می شود و اوج می گیرد و موجش همه جا را پر می کند. »
منبع: www.salehin.com