نویسنده: محمدحسن قدردان قراملکی
ماهیت و چیستی امامت
مسئله امامت یکی از مباحث کلیدی اسلام است که از صدر اسلام تاکنون موافقان و مخالفان بسیاری داشته و چه بسا طرفین یکدیگر را تکفیر نموده و در پی آن نیز انسانهای متعددی کشته شدهاند، (1) لذا برای تعیین موضوع بحث و پاسخ از شبهات مخالفان به تحلیل دقیق و موشکافانه امامت با رویکردهای مختلف میپردازیم.الف. امامت از منظر اهل سنت
اهل سنت مقام و منزلت امامت را فروکاسته و آن را در حد یک مسئله حکومتی، سیاسی و اجتماعی تحلیل میکنند که هرگونه اقدام درباره آن نه از شئون الهی بلکه از شئون دنیوی و مردمی تلقی میشود. به دیگر سخن آنان امامت را به عنوان یک مسئله فقهی و فرعی و فعل مکلف قلمداد نموده و لذا تعیین خلیفه و امام را نیز به عهده مردم از طرق مختلف مثل بیعت، شورای حل و عقد گذاشته و در نتیجه حاکم نیز یک انسان عادی خواهد بود. اینکه مسئله امامت فعل خداوند و یک مسئله کلامی و اصول اعتقادی باشد، چنانکه شیعه بر آن است، اهل سنت آن را انکار کردند. در اینجا به آرای برخی از اهل سنت اشاره میشود:1. اسکافی (240 ق.): «ان الامامة لاتشبه بالنبوة و هوی بالامارة اشبه». (2)
2. ماوردی (م 450 ق.): «الامامة موضوعة خلافة النبوة فی حرامة الدین و سیاسة الدنیا و عقدها لمن یقوم بها و واجب بالاجماع». (3)
3. امام الحرمین جوینی (م 478 ق.): «الامامة ریاسة تامة و زعامة عامة تتعلق بالخاصة و العامة من مهمات الدین و الدنیا». (4)
4. امام غزالی ( م 505 ق): «ان النظر فی الامامة ایضا لیس من المهمات و لیس ایضا من فنّ المعقولات بل من الفقهیات». (5)
5. سیفالدین آمدی ( م 631 ق): «و اعلم ان الکلام من الامامة لیس من اصول الدیانات و لا فی الامور اللابدیات بحیث لایسع المکلف الأعراض عنها بل لعمری ان المعرض عنها لارجی من الواغل فیها». (6)
6. قاضی ایجی (م 756 ق): «الامامة ریاسة عامة فی امور الدین و الدنیا». (7)
توضیح اینکه وی اشکال این تعریف را نقض آن با نبوت ذکر میکند و خود تعریف دیگری ارائه میدهد:
هی خلافة الرسول فی اقامة الدین بحیث یجب اتباعه علی کافة الأمة.
نکته شایان توجه اینکه وی در این تعریف خلافت را تنها به امر دین تفسیر کرده است. لکن به نظر میرسد حذف قید دنیا یا از روی نسیان یا تفسیر جامع دین است که شامل دنیا نیز میشود. به هر حال قید دنیا نیز مورد توجه وی در امامت بوده است. دلیل آن ذکر صفات و شرایط امام به معنای عام در ادامه بحث است که میگوید:
الشرط: ذو رأی لیقوم بامور الملک، شجاع لیقوی علی الذب عن الحوزة... یجب ان یکون عدلاً لئلا یجور عاقلا لیصلح للتصرفات. (8)
7. سیدشریف جرجانی (م 816 ق): وی در شرح مواقف به تعریف ایجی قید حوزه ملت و دنیا را افزوده است، «هی خلافة الرسول فی اقامة الدین و حفظ حوزة الملة...». (9)
8. تفتازانی (م 793 ق): «ریاسة عامة فی امر الدین و الدنیا خلافة عن النبی». (10)
9. ابن خلدون (م 808ق): «الخلافة حمل الکافة علی مقتضی النظر الشرعی فی مصالحهم الاخرویة و الدنیویة الراجعة الیها». (11)
10. قوشچی (م 879 ق): «ریاسة عامة امر الدین و الدنیا خلافة عن النبی». (12)
ب. امامت از منظر امامیه
برخلاف اهل سنت که نگاهشان به مسئله امامت یک نگاه عادی و دنیوی در حد یک مسئله سیاسی و اجتماعی بود؛ امامیه، امامت را فراتر از دنیوی نگریسته و آن را یک امر الهی و آسمانی تلقی میکند. در اینجا نخست به تعاریف اندیشوران امامیه میپردازیم:1. شیخ صدوق (م 381 ق): او با تفسیر معنای «مولی» در حدیث غدیر به واجب الاطاعة میگوید:
فهو معنی الامامة لان الامامة انها هی مشتقة من الأئتمام بالانسان و الأئتمام هو الأتباع و الاقتداء و العمل بعمله و القول به.
وی طاعت امام و دیگر فضایل امام را تالی تلو پیامبر میداند و تنها امر نبوت و وحی را استثنا میکند.
و یجب ان یعتقد انه یلزم من طاعة الامام ما یلزمنا من طاعة النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و انّ کل فضل آتاه الله (عزوجل) بنبیه فقد اتاه الله الامام الا النبوة. (13)
2. شیخ مفید (م 413 ق): «الامام هو الانسان الذی له رئاسة عامة فی امور الدین و الدنیا نیابة عن النبی». (14)
3. سیدمرتضی (م 436 ق): «الامامة ریاسة عامة فی الدین بالاصالة لا بالنیابة عمن هو فی دارالتکلیف». (15)
4. شیخ طوسی (م 460 ق): «الامام هو الذی یتولی الریاسة العامة فی الدین و الدنیا جمیعا». (16)
5. محقق طوسی (م 672 ق): الامام هو الانسان الذی له الریاسة العامة فی الدین و الدنیا بالاصاله فی دارالتکلیف». (17)
6. ابن میثم بحرانی (م 679ق): «الامامة رئاسة عامة لشخص من الناس فی امور الدین و الدنیا بالاصالة». (18)
7. علامه حلی (م 726 ق): «الامام هو الانسان لاذی له الریاسة العامة فی امور الدین و الدنیا بالاصالة فی دارالتکلیف». (19)
8. حمصی رازی (م اوایل سده هفتم ق): «رئاسة عامة فی امور الدین بالاصالة». (20)
وی در ادامه بحث نخست علت عدم ذکر قید «الدنیا» در تعریف امامت را اشاره و خاطرنشان میسازد قید «امور الدین» عام و کلی بوده و کلیات امور دنیوی مثل رفع اختلاف طبقات و قشرهای مختلف جامعه مثل صنعتگران و خطاطان را شامل میشود، ولو اینکه رسیدگی به امور صنفی و جزئی از قبیل تعیین برترینها و دستمزدها از شئون امام نیست. (21)
9. فاضل مقداد (م 826 ق): «فهی رئاسة عامة فی الدین و الدنیا لشخص انسانی خلافة عن النبی». (22)
10. عبدالرزاق لاهیجی (م 1072 ق): «ریاست عامة مسلمین در امور دنیا و دین بر سبیل خلیفگی و نیابت از پیغمبر». (23)
تعریفهای فوق تعریف متکلمان بوده است که نوعاً به ریاست و حکومت بسان اهل سنت تأکید میداشتند، لکن عارفان و فلاسفه خصوصاً حکمت متعالیه مؤلفه اساسی امامت را ولایت باطنی امام تحلیل میکنند.
نگاه اولیه به تعاریف اهل سنت و امامیه در تعریف امامت چنین وانمود میکند که هر دو مکتب کلامی تعریف مشترک و واحدی از امامت ارائه میدهند، چرا که هر دو امامت را به «ریاست بر دو قلمرو حزوه دین و دنیا» تعریف نموده و آن را پذیرفتند. لکن این داوری چنان که ذکر شد حاصل نگاه اولیه است. (24)
با نگاه دوباره به تعاریف و در شرایط و صفات لازم در شخص میتوان موارد اختلاف دو مکتب کلامی در موضوع امامت را به شرح ذیل تبیین کرد. (25)
1. چگونگی تعیین حاکم (اصل نصب یا اختلاف)
اشاره رفت هر دو مکتب در تعریف و تفسیر امامت به ریاست عامه به دین و دنیا اتفاق نظر دارند، لکن باید به این نکته توجه شود که خاستگاه و مبدأ مشروعیت و حقانیت حکومت امامت و حاکم از دیدگاه آن دو مکتب متفاوت است.امامیه معتقد است که حسب مقتضای ادله امامت منصبی مقدس، الهی و برخوردار از صفات و شرایط خاصی مانند عصمت و علم کامل است که تعیین آن باید توسط وحی و خداوند صورت گیرد، (مشروعیت الهی= اهل نصب)، در سوی دیگر اهل سنت بر حسب تفسیر سطحی خود از امامت ریاست دنیوی و دینی و لحاظ علم در حد حداکثر اجتهاد و نفی عصمت) برای تعیین امام راهکارهای مختلفی مانند بیعت، اجماع اهل حل و عقد، نص خلیفه پیشین، غلبه و زور، (26) ارائه دادند که جملگی آنها در تقطیع مشروعیت تعیین امام از وحی و خداوند مشترک است و اکثریت قریب به اتفاق آنان تأکید میکنند که از طرف خداوند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای منصب خلافت و امامت هیچگونه نص و نصبی صورت نگرفته است. به تعبیر خود اهل سنت امامت و مشروعیت آن یک مسئله فقهی و از فروع دین است که به انتخاب مردم تفویض شده است. (27) از این مبنا چند تفاوت فرعی دیگر بین امامیه و اهل سنت در مسئله امامت اصطیاد میشود.
الف. اعتبار یا عدم اعتبار اذن مستخلف عنه:
اهل سنت با اینکه امامت را به خلافت و جانشینی منصب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تعریف میکنند، لکن این ادعایشان کامل نیست، چرا که آنان تصدی مسند رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط خلفا را به اذن و اجازه حضرت مشروط نمیدانند، در حقیقت خلیفه و خلافت بدون اذن مستخلف عنه صورت گرفته است. اما بنابر مکتب امامیه تصدی منصب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باید با اذن حضرت انجام گیرد و در همین راستا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه السلام) و دیگر امامان را به این منصب برگزیده است.ب. رویکرد فقهی یا کلامی:
اهل سنت با فروکاستن ارزش مسئله امامت و جری آن به صرف حکومت آن را یک مسئله فقهی فرعی تفسیر نموده که بر مردم به عنوان یک فعل، واجب است برای خود حاکمی انتخاب کنند. (28) اما امامیه از آنجا که امامت و امام را تالی تلو نبوت و پیامبر میداند، معتقد است که امامت از مباحث اصولی و اساسی علم کلام و دینپژوهی میباشد که در علم کلام باید بحث و بررسی شود. (29) البته این به معنای نفی بحث فقهی از امامت نیست، بلکه مقصود این است که جایگاه اصلی و اولیه امامت در علم کلام میباشد، [اگرچه] مسئله امامت در علم عرفان و حکمت متعالیه نیز قابل طرح و تبیین است.2. نگاه حداقلی و حداکثری به صفات امام (علم و عصمت)
یکی دیگر از موارد اختلاف اهل سنت و شیعه در تعریف و تبیین امامت لحاظ و اعتبار صفات خاص امام میباشد، اهل سنت به دلیل نگاه سطحی به امامت و پایینآوردن مقام و منزلت آن، (نقش امام به عنوان یک حاکم نهایت حاکم دینی) صفات حداقلی برای امام ملحوظ داشتند که مهمترین و چالشیترین آنها عبارتند از:الف. علم دینی در حد اجتهاد؛ ب. عدالت و تقوا. (30)
روشن است بسندگی در صفت علم به حد اجتهاد- که دارای مراتب قوت و ضعف است- بر دو نکته دلالت میکند. اولی عدم اعتبار صفت اعلمیت در امام است که لازمه آن تجویز امامت مفضول بر فاضل است. و دومی خطا در اجتهاد است که نتیجه آن تجویز خطای امام در تفسیر دین و آموزههای آن میباشد.
مشهور اهل سنت صفت عدالت و تقوا را در ابتدای امامت و خلافت پذیرفته، اما اعتبار آن را در استمرار حکومت مورد مناقشه قرار دادند، بعضیشان معتقدند در صورت بروز فسق و خلاف عدالت برای حاکم در اثنای حکومت آن موجب سلب مشروعیت خلافت وی نمیگردد، چنان که باقلانی، (31) تفتازانی (32) و نسفی (33) تصریح میکنند که امام هرگز با غصب اموال، قتل نفوس و عدم اجرای حدود از منصب خود عزل نمیشود و امت تنها وظیفه دارند او را نصیحت و نهایت وی را بترسانند.
در سوی دیگر امامیه امامت را مفسّر حقیقی و حافظ دین انگاشته است که برحسب چنین مقامی آنان به جای اجتهاد، علم لدنی و الهامی و به جای عدالت، عصمت را جایگزین نمودهاند که برحسب آن از میان صحابه تنها امام علی (علیه السلام) از چنین ویژگی ممتازی برخوردار بوده است. (34)
بر این اساس امام از منظر اهل سنت تنها به عنوان حاکم و حداکثر حاکم دینی مطرح بوده و لازمه انکار صفت علم الهامی و عصمت، عدم حجیت و مرجعیت علمی و دینی امام است، اما از منظر امامیه امام به دلیل برخورداری از صفت علم الهی و عصمت، جانشین حقیقی پیامبر و مانند او از مرجعیت علمی، دینی و حجت برخوردار است.
3. حجت الهی و مرجعیت علمی و دینی امام
لازمه صفت علم غیبی، الهام و عصمت ائمه، حجیت قول و فعل آن بزرگواران در حق بندگان که لازمهاش واجب الاطاعه بودنشان است.4. امام واسطه فیض و قطب (رویکرد فلسفی- عرفانی)
فِرَق مهم یا یکی از فِرَقهای مهم امامیه و اهل سنت نوع نگاه آن دو به شخص و جایگاه امام است. امامیه امام را نه صرف خلیفه ظاهری پیامبر بلکه جانشین حقیقی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میدانند که خلیفه و مستخلف عنه باید واجد شرایط و صفات خاص باشند تا صلاحیت تصدی مقام نبوت و امامت را داشته باشد. یکی از این صفات به مقام و منزلت امام پیش خداوند متعال برمیگردد، به این معنی که، چنانکه پیامبران الهی به علت حالات معنوی خاص و دارا بودن صفات کمالی انسانهای برتر و وارسته زمان خود بودند و به همین جهت مورد لطف و عنایت الهی قرار گرفته و به مقام نبوت مبعوث شدند، شخص امام نیز چنین باید باشد. پیش از مقام امامت میبایست واجد همه صفات کمالی لازم برای انسان کامل باشد تا با عنایت ربوبی به مقام امامت منصوب شود، به تعبیر عرفانی امام باید اول «ولی» باشد تا در پرتو ولایت به مقام امامت برسد، چنان که ولایت گوهر نبوت است.این رویکرد به امام و امامت رویکرد فلسفی و عرفانی به اصل نبوت و چیستی آن است، فلاسفه و عرفا در تعریف نبی خاطرنشان کردند که نبی دارای نفس قدسیه تکامل یافتهای است که در پرتو تهذیب آن با عالم غیبی «فرشتگان» و به تعبیری «عقل فعال» ارتباط برقرار نموده و وحی را از آن اخذ مینماید، امامیه معتقدند که امام نیز مانند پیامبر دارای نفس تکامل و مهذبی است که میتواند با عالم غیب ارتباط برقرار کند و چه بسا عالم ممکن نیز تحت تأثیر نفس قدسیه وی قرار گیرد، که در اصطلاح از آن به «ولایت تکوینی» تعبیر میشود. نهایت فرق نبی و امام درباره دریافت وحی و شریعت جدید است که آن با بعثت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به نقطه پایان خود رسیده است.
عرفا نقش «ولی» را بالاتر از ارتباط با غیب میدانند و معتقدند «ولی مطلق» یا «قطب» واسطه فیض و حجت الهی در عالم است که هیچوقت جهان از آن تهی نمیماند. (35)
نکته قابل ذکر اینکه عرفا این نکته ظریف و عرفانی را از احادیث شیعه در وصف «امام» اقتباس کرده و آن را بر «ولی» تطبیق دادهاند که البته بعضی در تطبیق آن بر مصداق دچار اشتباه شدهاند.
حاصل آنکه امامیه «امام» را در حد یک ولی مطلق و انسان کامل مرتبط با عالم غیب و واسطه فیض الهی و حجت آسمانی میدانند، اما اهل سنت آن را به یک انسان عادی نهایت در حد اجتهاد و عدالت فروکاهیده و بعضاً منکر اعتبار شرط عدالت در استمرار حکومت حاکم شدهاند.
5. وجوب عقلی یا نفی امامت
از موارد اختلاف در بحث امامت بین شیعه و سنی درباره نحوه وجوب امامت است، به این معنا که آیا وجوب امامت حکم عقل بدون حکم شرع است و یا اینکه عقل در این مسئله حکمی ندارد و نقل، حکم آن را تعیین نموده است؟هر دو مکتب درباره اصل وجوب امامت و خلافت اتفاقنظر دارند، لکن اختلافشان در وجوب عقلی یا نقلی است. اکثریت اشاعره و جمعی از معتزله (36) وجوب امامت را از باب دلیل سمعی و امامیه و برخی از معتزله آن را از باب وجوب عقلی پذیرفتند. (37)
بنابر دیدگاه اشاعره و معتزله تعیین امام نه بر خداوند بلکه بر مردم واجب است. (38) (حکم وجوب فقهی)، اما امامیه معتقدند تعیین امام بر حسب صفات کمالی خداوند مانند صفت حکمت و لطف بر خداوند واجب است. البته این وجوب، وجوب کلامی (یعنی استفاده از صفات خدا= مِن الله) است و نه وجوب فقهی که بر خدا (علی الله) باشد.
ج. مراتب و شئون امام و امامت
نگاه اهل سنت و امامیه در تفسیر امامت و مراتب آن مختلف است، اهل سنت امام را به حد یک حاکم دینی تنزل داده و مرتبه او را زعامت و سلطنت سیاسی میدانند و چون عصمت و علم غیب را شرط امامت نمیدانند، تفسیر او از آموزههای دینی نیز حجت نخواهد بود، اما امامیه به دلیل نوع نگاه عمیقشان به امام برای وی شئون و مراتب مختلفی قائلاند که اینجا به عناوین آن اشاره میشود:1. حکومت و حاکمیت:
مشهورترین شأن و منزلت امام نزد متکلمان حکومت و زعامت امور دنیوی و سیاسی مردم است که هر دو مکتب (امامیه و اهل سنت) آن را در تعریف امامت آوردهاند.در سدههای اخیر برخی از روشنفکران «سکولارها» از میان هر دو مکتب تسنن و تشیع منکر منصب فوق شدند، سکولارهای اهل تسن مانند علی عبدالرزاق معتقدند که نبوت و امامت از عرصه دنیا و حکومت جداست و نبی بما هو نبی و به تبع آن امام تنها عهدهدار تبیین آموزههای دین و هدایت مردم به سوی خدا و آخرت است.
نکته قابل ذکر اینکه این منصب یکی از مناصب و شئون امام و جانشین پیامبر است نه همه و تمام شأن امام، لذا موضوع نزاع اهل سنت و تشیع صرف معنای فوق نیست و به تعبیر استاد مطهری انحصار محل اختلاف شیعه و تسنن به آن از خطاهای بعض عالمان شیعه بوده است. (39)
2. مرجعیت علمی و دینی:
یکی از منصبهای مهم آسمانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تبیین آموزههای دینی بود که به دلیل ارتباط او با وحی تبیین و تفاسیر وی از آموزههای دین به منزله حجت الهی برای مسلمانان تلقی میشد که همه میبایست قلباً و عملاً مطیع و ملتزم به آن گردند که در اصطلاح از آن به «مرجعیت علمی و دینی» یاد میشود.شیعه معتقد است پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) این منصب خود را نیز به امامان تفویض نموده است و به دلیل عصمت و ارتباط ائمه با عالم غیب از طریق الهام نه وحی، تبیین و تفسیر آنان از آموزههای دینی مانند پیامبر حجت الهی خواهد بود. لکن اهل سنت به دلیل انکار اصل شرط عصمت و ارتباط با عالم غیب در امامت از یک سو، و پذیرفتن عدم عصمت خلفای راشدین و خطاهای علمی آنان نمیتوانند امام و حاکم را به وصف «مرجعیت علمی و دینی» متصف نمایند.
3. ولایت عامه:
شأن سوم نبی مخصوصاً پیامبر اسلام مقام خلافة الله است، پیشتر اشاره شد که پیامبران با تهذیب نفس خودشان به مقام قرب الهی نائل آمده و مظهر و مجلی صفات الهی هستند. از دیدگاه اکثریت امامیه امامان از این منظر در درجه بالای کمال قرار داشته و بر همه پیامبران جز پیامبر اسلام برتری دارند.امامان با برخوردار بودن از ولایت عامه بر جهان هستی و قلوب انسانها اشراف دارند. (40)
اکثریت امامیه هر سه شأن فوق را برای ائمه قائل و معتقدند امامت نیز با این سه وصف تحقق پیدا میکند، به دیگر سخن وقتی سخن از امام و امامت بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به میان میآید نباید اذهان بالفور به یک شأن مثلاً حکومت متمرکز و منعطف شود و گفته شود که امام یعنی حاکم؛ بلکه باید گفت امام یعنی: مرجع علمی و دینی و شارح اسلام و حجت خدا. در این صورت باید سراغ کاندیداهایی رفت که واجد همه صفات فوق باشند. لذا شیعه تأکید دارد که سه شأن فوق بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها در حضرت علی (علیه السلام) خلاصه میشود.
پینوشتها:
1. شهرستانی، الملل و النحل، ص 24.
2. المعیار و الموازنة، ص 43. با تحقیق شیخ محمدباقر محمودی.
3. الاحکام السلطانیة، ص 5.
4. غیاث الأمم فی التیاث الظلم، ص 22.
5. الأقتصاد فی الاعتقاد، ص 275، باب سوم.
6. غایة المرام فی علم الکلام، ص 363.
7. شرح مواقف، ج8، ص 376.
8. همان، ص 381.
9. همان.
10. شرح المقاصد، ج3، ص 469.
11. مقدمه، ص 191 و نیز مینویسد: «قصای امر الامامة انها قضیة مصلحیة اجماعیة و لاتلحق بالعقاید» (تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 588).
12. شرح تجرید الاعتقاد، ص 381.
13. معانی الأخبار، ص 69.
14. سلسلة مؤلفات، النکت الاعتقادیه، ج10، ص 39.
15. الحدود و الحقایق، بحث امامت و نیز: الذخیره فی علم الکلام، ص 409
16. شرح العبارات المصطلحة بین المتکلمین، نقل از: امامتپژوهی، ص 42.
17. تلخیص المحصل. ص 426؛ رسالة الامامة، ص 457.
18. قواعد المرام، ص 74: النجاة فی القیامة فی تحقیق امر الامامة، ص 41.
19. الألفین فی امامة مولانا امیرالمؤمنین، ص 12؛ باب حادی عشر، بحث امامت.
20. المنقذ من التقلید، ج2، ص 234.
21. همان، صص 236 و 237.
22. اللوامع الالهیه، ص 319 و ارشادالطالبین الی نهج المسترشدین، ص 325.
23. گوهر مراد، صص 2- 461.
24. برخی مانند حکیم لاهیجی بر این اشتراک توجه داشته و آن را از عجایب امور وصف کرده است (گوهر مراد، ص 462).
25. مدعا اختلاف جوهری در تعریف است نه تباین، به این معنی که هر دو مکتب در قسمتی از تعریف وجه مشترکی نیز دارند و آن «ریاسة عامه بر دین و دنیا» است که توضیح آن و نیز مخل اختلاف اهل سنت و تشیع در متن خواهد آمد.
26. ر. ک: غزالی، احیاء العلوم، ج2، ص 141؛ فضائح الباطنیة، باب 9 و 10، صص 9- 176؛ شرح المقاصد، ج3، ص 470؛ ماوردی، الاحکام السلطانیة، ص 6؛ شرح مواقف، ج8، ص 351.
27. ر. ک. ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص 6؛ قاضی ابویعلی، الاحکام السلطانیه، ص 23؛ شرح المقاصد، ج3، ص 469.
28. ر. ک: غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 234؛ آمدی، غایة المرام فی علم الکلام، ص 363؛ شرح المقاصد، ج3، ص 269؛ شرح المواقف،ج8، ص 334.
29. عالمان امامیه بعد از پذیرفتن اصل کلامی و از آموزههای اساسی و مهم بودن اصل امامت در اینکه امامت آیا از اصول دین یا اصول مذهب است، دو دیدگاه مختلف دارند.
30. ر. ک: بغدادی، کتاب اصول الدین، ص 147؛ قاضی ایجی، شرحالمواقف، ج8، ص 381؛ امامالحرمین جوینی، کتاب الأرشاد، ص 358؛ تفتازانی، شرحالمقاصد، ج5، ص 244؛ ابن خلدون، مقدمه، ص 191؛ قاضی عبدالجبار، شرح الأصول الخمسه، ص 751.
31. ر. ک: تمهید الأوایل، ص 478.
32. ر. ک: شرح المقاصد، ج3، ص 470.
33. «و لا یتغزل بالفسق و الجور»، (شرح عقاید اهل سنت، با شرح عبدالملک السعدی، ص 267).
34. ر. ک: شیخ صدوق، الاعتقادات، مندرج در مصنفات شیخ مفید، ج5، ص 96.
35. ر. ک: الهیات شفا، ص 455؛ مصنفات شیخ اشراق، ج2، ص 11؛ صدرالمتألهین، تفسیر القرآن الکریم، ج6، ص 299؛ مطهری، آثار، ج4، ص 848. نکته قابل ذکر اینکه در این نگرش عرفای اهل سنت با امامیه مشترکاند و میتوان گفت آنان دیدگاه امامیه را پذیرفتند و لکن آنان جایگاه مزبور را به غیر امامان از جمله خودشان نیز جاری و شامل میدانند و همچنین عرفای اهل سنت منکر اهل نصب هستند. (محیالدین عربی، فصوص، فص داودیه؛ الفتوحات، ج1، صص 254 و 143).
36. «الذین اوجبوهما سمعاً فهم جمهور اصحابنا و اکثر المعتزلة» (فخر رازی، تلخیص المحصل، ص 406)، و نیز ر. ک: سیفالدین آمدی، ابکار الأفکار، ج3، ص 417؛ غایة المرام فی علم الکلام، ص 309؛ شرحالمقاصد، ج3، ص 471؛ شرح مواقف، ج8، ص 376؛ مقدمه ابن خلدون، ص 196.
37. علاوه بر دو دیدگاه فوق، برخی مانند جاحظ و کعبی قائل به جمع (وجوب عقلی و سمعی) و برخی دیگر مانند خوارج منکر اصل وجوب هستند. (شرح المواقف، ج8، ص 377).
38. اشاعره مهمترین دلیل سمعی خودشان را اتفاق مسلمانان صدر اسلام بعد از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در تعیین خلیفه و ترک تغسیل و تدفین پیکر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ذکر میکنند! (شرح مواقف، ج8، ص 377؛ شرح المقاصد، ج3، ص 473)
39. ر. ک: مجموعه آثار، ج4، صص 845 و 858.
40. ر. ک: مطهری، مجموعه آثار، ج4، صص 848 و 866.
منبع مقاله : زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایرانشناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل