مسيحيت پست مدرن!

مسيحيت‌ كه‌ شالوده‌ جوامع‌ غربي‌ و روحانيت‌ آن‌ را تشكيل‌ مي‌دهد در حال‌ نابودي‌ است‌. ما از دوره‌ روشنگري‌ مدرنيسم‌ عبور كرديم‌ و ازطريق‌ دوره‌ متحول‌ پست‌ مدرنيسم‌ رو به‌ سوي‌ عصري‌ هستيم‌ كه‌ به‌ هر حال‌ بعداً با آن‌ مواجه‌ خواهيم‌ شد. اين‌ پارادايم‌(1) تغيير درجهان‌بيني‌ محلي‌، ملي‌ و جهاني‌ بوده‌ و لذا نتيجه‌ آن‌ بروز تكثر فرهنگي‌ است‌. ما شاهد سقوط‌ هولناك‌ كهنه‌ و قديم‌ و ظهور زجرآور جديدهاهستيم‌. اين‌ موضوع‌ به‌ ياري‌ عواملي‌ مانند انقلاب‌ ديجيتالي‌(2)، شركت‌هاي‌ فرامليتي‌، نظام‌هاي‌ قبيله‌اي‌ متجدد، توده‌هاي‌ شهرنشين‌ وانفجار جمعيت‌ جان‌ دوباره‌اي‌ گرفته‌ است‌.
سه‌شنبه، 17 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مسيحيت پست مدرن!
مسيحيت پست مدرن!
مسيحيت پست مدرن!

نويسنده: جاناتان کمبل
مسيحيت‌ كه‌ شالوده‌ جوامع‌ غربي‌ و روحانيت‌ آن‌ را تشكيل‌ مي‌دهد در حال‌ نابودي‌ است‌. ما از دوره‌ روشنگري‌ مدرنيسم‌ عبور كرديم‌ و ازطريق‌ دوره‌ متحول‌ پست‌ مدرنيسم‌ رو به‌ سوي‌ عصري‌ هستيم‌ كه‌ به‌ هر حال‌ بعداً با آن‌ مواجه‌ خواهيم‌ شد. اين‌ پارادايم‌(1) تغيير درجهان‌بيني‌ محلي‌، ملي‌ و جهاني‌ بوده‌ و لذا نتيجه‌ آن‌ بروز تكثر فرهنگي‌ است‌. ما شاهد سقوط‌ هولناك‌ كهنه‌ و قديم‌ و ظهور زجرآور جديدهاهستيم‌. اين‌ موضوع‌ به‌ ياري‌ عواملي‌ مانند انقلاب‌ ديجيتالي‌(2)، شركت‌هاي‌ فرامليتي‌، نظام‌هاي‌ قبيله‌اي‌ متجدد، توده‌هاي‌ شهرنشين‌ وانفجار جمعيت‌ جان‌ دوباره‌اي‌ گرفته‌ است‌. سقوط‌ مدرنيسم‌ و ظهور چيز ديگري‌ به‌ جاي‌ آن‌ در جاي‌ جاي‌ كره‌ خاكي‌ قابل‌ لمس‌ است‌. ناامني‌و بي‌اعتمادي‌ مصيبت‌ و بلايي‌ جهاني‌ است‌. فرهنگ‌هاي‌ مدرن‌ دچار بحران‌ هستند، كليسا نيز دچار بحران‌ شده‌، كليسايي‌ كه‌ خود را بامدرنيسم‌ سازگار كرد از سوي‌ مدرنيست‌ها ناديده‌ گرفته‌ مي‌شود و بالاتر از آن‌، اين‌ است‌ كه‌ با ظهور پست‌ مدرنيسم‌ كاملاً به‌ كناري‌ نهاده‌شده‌. كليسا در پاسخ‌ به‌ مشكلي‌ كه‌ علت‌ آن‌ پست‌ مدرنيسم‌ است‌ كدام‌ گزينه‌ را انتخاب‌ مي‌كند. آيا در بحبوحه‌ اوضاع‌ به‌ وجود آمده‌ به‌ دنبال‌رشد و توسعه‌ خود خواهد بود يا براي‌ پرهيز از خطر و روبه‌رو شدن‌ با آن‌ عقب‌نشيني‌ خواهد كرد؟ بسياري‌ از رهبران‌ مسيحي‌ از وضعيت‌بحراني‌ حاكم‌ در دوره‌اي‌ كه‌ در آن‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌ آگاه‌ هستند. آنان‌ مشغول‌ پاسخگويي‌ به‌ شكست‌ها، ناكامي‌ها و آنچه‌ كه‌ مشاهده‌ مي‌كنندهستند و مي‌انديشند كه‌ چگونه‌ با مخالفان‌ عقايد خود به‌ مقابله‌ برخيزند. موج‌ فزاينده‌اي‌ از پست‌ مدرن‌ و عوامل‌ مرتبط‌ با آن‌ در قبال‌روحانيت‌ و مبلغين‌ مذهبي‌ انتقاد مي‌كنند. نظرات‌ بسياري‌ از آنان‌ در قياس‌ با كالور(3) و تب‌(4) كه‌ عقايد معتدلي‌ را ارائه‌ كرده‌اند بسيار بدبينانه‌است‌. در پاسخ‌ به‌ موجي‌ كه‌ اخيراً با آن‌ مواجه‌ شده‌ايم‌، به‌ چهار مورد به‌ شرح‌ ذيل‌ اشاره‌ مي‌كنم‌:
• فرضيه‌اي‌ كه‌ چهره‌ مدرنيسم‌ را به‌ مراتب‌ مذهبي‌تر از پست‌ مدرنيسم‌ مي‌شناسد.
• رد اين‌ موضوع‌ كه‌ اميد و فرصتي‌ براي‌ تفسير و سازگاري‌ كتاب‌ مقدس‌ در فرهنگ‌هاي‌ پست‌ مدرن‌ وجود دارد.
• عدم‌ آگاهي‌ بسياري‌ از چگونگي‌ تسليم‌ كليسا در برابر مدرنيسم‌.
ـ رد فرضيه‌ دعوت‌ از كليسا براي‌ تغييرات‌ بنيادين‌ و سازمان‌ يافته‌ به‌ منظور اعاده‌ ماهيت‌ مذهبي‌، و دستيابي‌ به‌ اهداف‌ تبليغي‌ و تبشيري‌خود براي‌ سازگار شدن‌ با فرهنگ‌هاي‌ پست‌ مدرن‌. علي‌رغم‌ وجود خطرات‌ عديده‌ در تغييرات‌ جاري‌ فرهنگي‌، ما هنوز قادر به‌ تشخيص‌ وعمل‌، در فرصت‌ مطلوب‌ پيش‌ آمده‌ به‌ منظور انجام‌ رسالتمان‌ در درون‌ فرهنگ‌هاي‌ پست‌ مدرن‌ هستيم‌. من‌ به‌ طور مجمل‌ به‌ چهار مطلب‌مورد اشاره‌ كه‌ ارتباط‌ مستقيمي‌ با انجام‌ وظيفه‌ ما در دنياي‌ پست‌ مدرن‌ دارند خواهم‌ پرداخت‌.

شناخت‌، فرهنگ‌ و نهادينه‌ شدن‌

كالور و تب‌ هر دو دريافتي‌ كلي‌ از چگونگي‌ ترويج‌ پست‌ مدرن‌ و جهاني‌ كه‌ ترسيم‌ مي‌كند ارائه‌ مي‌دهند. پست‌ مدرن‌ فلسفي‌ و فرهنگ‌ پست‌مدرن‌ چالش‌ خوفناكي‌ در عرصه‌ جهاني‌ پديد آورده‌ است‌. هر دو نفر بر اين‌ باورند كه‌ پست‌ مدرنيسم‌ تهديدي‌ براي‌ كليسا به‌ شمار مي‌رود. به‌ويژه‌ به‌ دليل‌ فقدان‌ ايمان‌ آن‌ به‌ حقيقت‌ مطلق‌. تب‌ جهان‌ متمايل‌ به‌ پست‌ مدرن‌ را اين‌گونه‌ توصيف‌ مي‌كند: "دنيايي‌ كه‌ هرگز تا به‌ اين‌ حد با صليب‌ دشمن‌ نبوده‌ است‌". كالور پا را بسيار فراتر نهاده‌ تأكيد مي‌كند: "من‌ اعتقاد راسخ‌ دارم‌ كه‌ پست‌ مدرنيسم‌ به‌ طور كامل‌ و مطلق‌تفكري‌ غيرمسيحي‌ است‌." عقيده‌ او درباره‌ مدرنيسم‌ و ارتباطش‌ با مسيحيت‌ در قياس‌ با پست‌ مدرنيسم‌ بسيار مثبت‌ است‌. او پست‌مدرنيسم‌ را به‌ عنوان‌ يك‌ پديده‌ فرهنگي‌ نوظهور كاملاً رد مي‌كند و اعتقاد دارد هر دو عامل‌ فرهنگ‌ و شناخت‌ از پست‌ مدرن‌ دچار سقوط‌ وانحراف‌ شده‌ است‌. اين‌ دو عامل‌ مي‌توانند هم‌ به‌ صورت‌ دو پل‌ ارتباطي‌ و هم‌ به‌ صورت‌ دو مانع‌ در مواجهه‌ با كتاب‌ مقدس‌ عمل‌ كنند. مامي‌بايست‌ بر عليه‌ پست‌ مدرنيسم‌ كه‌ با تمام‌ توان‌ به‌ مسيحيت‌ توهين‌ مي‌كند جبهه‌گيري‌ كنيم‌. اين‌ موضوع‌ به‌ همين‌ سادگي‌ها هم‌ نيست‌، پست‌ مدرنيسم‌ در حقيقت‌ عكس‌العملي‌ بود در مقابل‌ مدرنيسم‌، پست‌ مدرن‌ها هر چند به‌ شدت‌ ضد خدا و ضد مسيح‌ هستند ولي‌ بيش‌ ازاينها ضدمدرنيسم‌ هستند. معتقدان‌ به‌ پست‌ مدرن‌ در ارتباط‌ با نهادينه‌ شدن‌ مذهب‌ شكيبايي‌ اندك‌ يا ناشكيبايي‌ از خود بروز مي‌دهند. اين‌امر تهديدي‌ در قلمرو مسيحيت‌ به‌ شمار مي‌رود. چرا كه‌ كليسا در مقابل‌ روشنفكران‌ مدرنيست‌ و عوامل‌ مبتلابه‌ اجتماعي‌ مانند: منطق‌گرايي‌،عمل‌گرايي‌، نهادگرايي‌، حرفه‌اي‌گري‌، روشنگري‌، به‌ طور كنترل‌ شده‌اي‌ تسليم‌ شده‌ بود. با رد مسيحيت‌ مدرن‌ توسط‌ پست‌ مدرنيست‌ها، آنهادر اظهارنظر راجع‌ به‌ كتاب‌ مقدس‌ بازتر عمل‌ كرده‌ و اظهارات‌ تازه‌اي‌ را ابراز كردند كه‌ خارج‌ از انديشه‌ مدرنيسم‌ بود. براي‌ برداشت‌ محصول‌از ميان‌ پست‌ مدرن‌ها براي‌ كليسا، ما مي‌بايست‌ انديشه‌ فلسفي‌ پست‌ مدرنيسم‌ و اظهارات‌ فرهنگي‌ پست‌ مدرنيته‌ را درك‌، و خودمان‌ را بادقت‌ تمام‌ براي‌ هر فرضيه‌اي‌ (مدرن‌ يا پست‌ مدرن‌) كه‌ هم‌ سطح‌ با وحي‌ خداوند نباشد آماده‌ كنيم‌. در عين‌ حال‌ بايد به‌ خاطر داشته‌ باشيم‌كه‌ رسالت‌ ما انتقاد يا محكوم‌ كردن‌ فرهنگي‌ خاص‌ نيست‌، بلكه‌ هدف‌ نهادينه‌ كردن‌ صفات‌ نيك‌ در همه‌ فرهنگ‌هاست‌.

ترجمه‌ و تفسير فرهنگي‌

بسياري‌ از رهبران‌ مسيحي‌ از ديدن‌ اينكه‌ مزرعه‌ پست‌ مدرن‌ مناسب‌ براي‌ برداشت‌ است‌ ناكام‌ ماندند. به‌ عبارتي‌ ديگر اكثر رهبران‌ مسيحي‌از درك‌ اين‌ واقعيت‌ عاجزند كه‌ در حيطه‌ پست‌ مدرن‌ امكان‌ برداشت‌ محصول‌ وجود دارد. از سويي‌ اگر با پيشنهاد كالور مبني‌ بر اينكه‌ اكثرمسيحيان‌ غربي‌ در حال‌ حاضر مبلغين‌ فرهنگ‌ متعاطي‌ در جوامع‌ پست‌ مدرن‌ هستند، موافق‌ باشيم‌ از سوي‌ ديگر با گروه‌ كثيري‌ از رهبران‌مسيحي‌ كه‌ به‌ طرز اسف‌باري‌ فاقد ابزار و دانش‌ لازم‌ براي‌ تعبير و تفسير "پست‌ ـ مسيحي‌" و فرهنگ‌هاي‌ پست‌ مدرن‌ هستند مواجه‌مي‌شويم‌. نتيجه‌ مشهود شكستي‌ خواهد بود نه‌ تنها فقط‌ در برابر موانع‌ بلكه‌ در ايجاد پل‌هاي‌ ارتباطي‌ لازم‌ با پست‌ مدرنيسم‌. كليسا به‌ هيچ‌روي‌ مشغول‌ ايجاد ارتباط‌ با پست‌ مدرن‌ از طريق‌ كتاب‌ مقدس‌ نيست‌، فرهنگ‌هاي‌ مدرن‌ شايد توسط‌ ساختارهاي‌ مذهبي‌ قلمرو مسيحيت‌به‌ نوعي‌ با مسيحيت‌ امتزاج‌ پيدا كرده‌ باشند اما اكثر مردم‌ بدون‌ هيچ‌گونه‌ تأثيرپذيري‌ همچنان‌ از تعاليم‌ عيسي‌ مسيح‌(ع‌) پيروي‌ مي‌كنند.مخالفت‌ پست‌ مدرن‌ها با نهادينه‌ كردن‌ مذهب‌ به‌ معناي‌ ضديت‌ آنها با خداوند نيست‌. آنها به‌ وسعت‌ و دامنه‌ روح‌ معترفند اما نمي‌دانندچگونه‌ بايد خدا را تجربه‌ كنند. پيروان‌ پست‌ مدرن‌ مدعي‌ اينكه‌ خدا وجود ندارد نيستند بلكه‌ خدايي‌ را كه‌ آنها مطرح‌ مي‌كنند خارج‌ از دسترس‌و هرگونه‌ تصور است‌ و معتقدند كتاب‌ مقدس‌ (انجيل‌) واقعي‌ نيست‌. اين‌ جويندگان‌ جديد معنويت‌ به‌ طرِق مختلف‌ عكس‌العمل‌هايي‌ را درمخالفت‌ با اشكال‌ گوناگون‌ مذهب‌ مدرن‌ و شيوه‌هاي‌ ابداعي‌ بشر براي‌ شناخت‌ خدا از خود بروز مي‌دهند. به‌ عبارتي‌ ساده‌تر، پست‌ مدرن‌هاضد دين‌ و ضد جويندگان‌ معنويت‌ بنيادين‌ هستند. آنان‌ فرياد مي‌زنند كه‌ مي‌خواهند معنويت‌ و تقدس‌ را لمس‌ كنند (تجربه‌ كنند). پست‌مدرن‌ فرصت‌ مناسبي‌ را براي‌ تفسير و تعبير كتاب‌ مقدس‌ و به‌ شكلي‌ ساده‌ در بحبوحه‌ بحران‌هاي‌ فرهنگي‌ ـ مذهبي‌ دراختيار كليسا قرارداده‌ است‌. مشكل‌ اينجاست‌ كه‌ كليسا نمي‌داند چگونه‌ بايد ايجاد ارتباط‌ كند و چگونه‌ انجيل‌ را به‌ طرزي‌ خوب‌ و مناسب‌ ارائه‌ كند. ما قادر به‌درك‌ "زبان‌ِ دل‌" پست‌ مدرن‌ها نيستيم‌. براي‌ كليسا برداشتن‌ محصول‌ از پست‌ مدرن‌ مستلزم‌ گوش‌ فرا دادن‌ به‌ سخنان‌ اشخاصي‌ است‌ كه‌داراي‌ اطلاعات‌ فرهنگي‌ بوده‌ و قادرند پيام‌ كتاب‌ مقدس‌ را زنده‌ كنند، مسلط‌ به‌ تعبير و تفسير فرهنگ‌هاي‌ خودي‌ و تفسير و تأويل‌ حقايق‌زندگي‌ براي‌ مردم‌، در متن‌ جامعه‌ و با تكيه‌ بر داشته‌هايشان‌ هستند.

كتاب‌ مقدس‌ و اقليتي‌ فراسوي‌ مرزهاي‌ فرهنگي‌

در حالي‌ كه‌ بسياري‌ اذعان‌ به‌ نياز بشر به‌ پست‌ مدرن‌ متعهد رهايي‌بخش‌ دارند كه‌ جامع‌ و كامل‌ و غيرقابل‌ انتزاع‌ است‌. از خودشان‌نمي‌پرسند كه‌ اين‌ ساختارهاي‌ مسيحيت‌ مدرن‌ بود كه‌ به‌ طور مؤثر از برخورد و درگيري‌ با پست‌ مدرن‌ جلوگيري‌ كرد. نكته‌ حائز اهميت‌ اين‌است‌ كه‌ عيسي‌ مسيح‌(ع‌) فراسوي‌ همه‌ فرهنگ‌هاست‌. عيسي‌(ع‌) مدرن‌ نيست‌، پست‌ مدرن‌ هم‌ نيست‌، و به‌ همين‌ نحو پيكر و بنيان‌ اويعني‌ كليسا هم‌ نه‌ مدرن‌ است‌ و نه‌ پست‌ مدرن‌. با اين‌ وجود با هر دو پارادايم‌ فرهنگي‌ همزيستي‌ مي‌كند و نهايتاً اينكه‌ جامعه‌ مسيحي‌طريقي‌ از زندگي‌ است‌ كه‌ مظهر كشمكش‌ و رقابت‌ با هر فرهنگي‌ در هر زمان‌ و مكان‌ به‌ حساب‌ مي‌آيد. رسالت‌ روحاني‌ في‌ نفسه‌ و فطرتاً قابل‌ تفسير و انعطاف‌ است‌. خداوند در طول‌ تاريخ‌ همواره‌ خود را مرتبط‌ با چارچوب‌هاي‌ فرهنگي‌ هر جامعه‌اي‌ مجسم‌ كرده‌ است‌. زندگي‌ وكار مسيح‌(ع‌) سرمشق‌ و نمونه‌اي‌ براي‌ رسالت‌ كليسا شد و در واقعيت‌، خداوند بالاتر از همه‌ قرار گرفت‌. كتاب‌ مقدس‌ در زمان‌ و فضاي‌خاصي‌ توسط‌ مسيح‌(ع‌) وارد فرهنگ‌ها شد (14:1 يوحنا(5)). لامين‌ سانع‌(6) در اثر ماندگار خود به‌ نام‌ "تفسير انجيل‌" قابليت‌ تفسير كتاب‌مقدس‌ را ارزيابي‌ كرد. همان‌گونه‌ كه‌ سانع‌ انديشه‌ تفسير پيام‌ كتاب‌ مقدس‌ را در فرهنگ‌ها بسط‌ داد، ما نيز مي‌بايست‌ ياد بگيريم‌ كه‌ چگونه‌وجود جامعه‌ مذهبي‌ را در فرهنگ‌ها تعميم‌ بدهيم‌. تفسير و ترجمه‌ فرايند مستمر تعهد، مسؤوليت‌ و جان‌ بخشيدن‌ به‌ كلام‌ است‌ و در اين‌راستا عملكرد طبيعي‌ يك‌ جامعه‌ روحاني‌ پرداختن‌ به‌ فرهنگ‌ خودي‌ است‌. ماهيت‌ و رسالت‌ كليسا به‌ عنوان‌ سازماني‌ پويا، خيلي‌ پست‌ مدرن‌(مفهوم‌ دوستانه‌) در مقابله‌ با ملاك‌هاي‌ سازمان‌ يافته‌ مدرنيته‌ (دوستانه‌)، ايجاب‌ مي‌كند براي‌ باقي‌ ماندن‌ در پيكره‌ مسيحيت‌ به‌ طور دائم‌ درحال‌ كُشتي‌ گرفتن‌ و كشمكش‌ باشيم‌. اين‌ امر مستلزم‌ داشتن‌ اقتدار انجيلي‌ و قابليت‌ ترجمه‌ و تفسير از آن‌ است‌. كليساي‌ پس‌ از مسيح‌(ع‌) بااتخاذ شكل‌ واحدي‌ از فرهنگ‌، كه‌ در آن‌ هم‌ كتاب‌ مقدس‌ و هم‌ جامعه‌ مذهبي‌ تبليغ‌ و تفسير مي‌شد، به‌ فرهنگ‌هايي‌ كه‌ قابليت‌ پذيرش‌ آن‌را داشتند عرضه‌ شد. اگر كليساها در متن‌ پست‌ مدرن‌ رشد كنند و دوام‌ بياورند، پيوسته‌ مي‌توانند به‌ طريقي‌ كه‌ پست‌ مدرن‌ها و سايرفرهنگ‌هاي‌ مستقل‌ آن‌ را درك‌ كنند ترجمه‌ و تفسير شوند و تا زماني‌ كه‌ ايمان‌ به‌ اساس‌ و جاودانگي‌ خداوند وجود دارد كليساي‌ او نيز بايدمطابق‌ با خواست‌هاي‌ او طراحي‌ شود.
براي‌ برداشت‌ محصول‌ از پست‌ مدرن‌، كليسا بايد بداند كه‌ تعابير مذهبي‌ همانند انجام‌ سفري‌ است‌ كه‌ دو سؤال‌ و يا دو راه‌ عمده‌ به‌ آن‌منتهي‌ مي‌شود. اول‌ اينكه‌: راه‌ عيسي‌ چه‌ بود؟ ثانياً ما چگونه‌ قادر به‌ حفظ‌ راه‌ و شريعت‌ او در اين‌ تغييرات‌ و نوسان‌هاي‌ فرهنگي‌ خواهيم‌بود؟ به‌ طور مجمل‌ زندگي‌ كليسا به‌ نوعي‌ بازتاب‌ زندگي‌ عيسي‌ مسيح‌(ع‌) است‌ كه‌ در فرهنگ‌هاي‌ بومي‌ تجسم‌ و عينيت‌ پيدا كرده‌ است‌ و لذابرقراري‌ ارتباط‌ جديد، يعني‌ ارائه‌ كتاب‌ مقدس‌ و جامعه‌ مذهبي‌ در متن‌ و سياقي‌ جديد موجب‌ تحقق‌ آرمان‌هاي‌ آن‌ خواهد شد و تنها درصورتي‌ مي‌توان‌ به‌ حركت‌هاي‌ خودجوش‌ و فطري‌ مردم‌ اميدوار شد كه‌ كتاب‌ مقدس‌ به‌ صورت‌ راهنما و سرمشقي‌ در زندگي‌ و فرهنگ‌هاي‌مردم‌ جلوه‌گر شود.

كشف‌ كليساي‌ قابل‌ انعطاف‌

امروزه‌ گروه‌هاي‌ بسياري‌ تلاش‌ مي‌كنند تا كليساي‌ پست‌ مدرن‌ را "طراحي‌"، "توليد" و حتي‌ "اختراع‌" كنند. اما آيا عقيده‌ كليساي‌ پست‌مدرن‌" بهتر از عقيده‌ "كليساي‌ مدرن‌" خواهد بود؟ آيا ما واقعاً مي‌خواهيم‌ هزاره‌ ديگري‌ از نفوذ فرهنگي‌ كليسا را آغاز كنيم‌؟ تلاش‌ براي‌پست‌ مدرن‌ بودن‌ شكستي‌ قطعي‌ و اجتناب‌ناپذير است‌. ما مي‌بايست‌ حركتي‌ فراسوي‌ مأموريت‌ پست‌ مدرن‌ و كليساي‌ پست‌ مدرن‌ داشته‌باشيم‌. براي‌ كليسا برداشتن‌ محصول‌ از پست‌ مدرن‌ مستلزم‌ صدور جواز مرگ‌ مدرنيسم‌ است‌. كليسا قادر به‌ ايجاد تغيير در دنيا نخواهد شد تازماني‌ كه‌ خود متفاوت‌ از دنيا باشد. پست‌ مدرنيسم‌ در حيطه‌ مأموريت‌ خويش‌ در صدد ايجاد پارادايم‌ جديدي‌ است‌ كه‌ اين‌ پارادايم‌ در مواجهه ‌با مباني‌ ديني‌، همه‌ تصورات‌ عالم‌ مسيحيت‌ را زير سؤال‌ مي‌برد. كليسا براي‌ تبديل‌ شدن‌ به‌ وسيله‌اي‌ براي‌ ايجاد تغييرات‌ رهايي‌بخش‌مي‌بايست‌ اشتباهات‌ فاحشي‌ را كه‌ در مدرنيسم‌ دچار آن‌ شد به‌ كناري‌ نهاده‌ و سعي‌ در افشاء هويت‌ خود به‌ عنوان‌ جامعه‌اي‌ روحاني‌نمايد. يعني‌ پيروان‌ راه‌ خدا و مسيح‌ در درون‌ فرهنگ‌ها، نه‌ پيروان‌ فرهنگي‌! پست‌ مدرنيسم‌ شايد يكي‌ از بزرگترين‌ موهبت‌ها براي‌ كليساي‌ غرب به همراه داشته ‌باشد و آن‌ واداشتن‌ كليسا براي‌ اصلاح‌ چهره‌اي‌ است‌ كه‌ از خداوند در اذهان‌ مردم‌ ترسيم‌ كرده‌ است‌. پست‌ مدرنيسم‌ از كليسا خواستار اصلاح‌بنيادين‌ عواملي‌ مانند: نحوه‌ تبليغ‌، استراتژي‌ كليسا، تنصير(7)، پيروي‌ از مسيح‌(ع‌)(8) و عملكرد كلي‌ كليسا است‌. نه‌ تنها كارهايي‌ را كه‌مي‌خواهيم‌ در اين‌ زمينه‌ها انجام‌ دهيم‌ بايد ارزيابي‌ كنيم‌ بلكه‌ چگونگي‌ راهكارها و دستيابي‌ به‌ آنها نيز بايد بررسي‌ شود. زمان‌ واقعي‌ براي‌دعوت‌ به‌ يك‌ جامعه‌ اصيل‌ مسيحي‌ وقتي‌ خواهد بود كه‌ هر دو وجه‌ فرهنگي‌ و روحاني‌ آن‌ به‌ دقت‌ سنجيده‌ و زمينه‌يابي‌ شده‌ باشند، به‌ويژه‌در مورد كساني‌ كه‌ قالب‌ پست‌ مدرن‌ به‌ خود گرفته‌اند. تب‌ ( Tebb) عقيده‌ راگزبرگ‌ را درخصوص‌ ناديده‌ گرفتن‌ كليسا و به‌ عبارتي‌ كليساي‌ درتبعيد رد مي‌كند. راگزبرگ‌ گفته‌ بود: "موقعيت‌ ممتاز ما از بين‌ رفته‌ و با نسلي‌ مرده‌ از درون‌، در جوامع‌ خود روبه‌رو هستيم‌ و حالا ما نسل‌جايگزين‌ آنان‌ مي‌باشيم‌." درست‌ مثل‌ ظهور اسراييل‌ در تبعيد همراه‌ با نفرتي‌ عظيم‌ از كفر و بت‌پرستي‌. حال‌ اين‌ سؤال‌ مطرح‌ است‌، آياكليسا هم‌ خواهد توانست‌ به‌ همان‌ نحو يعني‌ پس‌ از 1700 سال‌ سازگاري‌ با مدرنيسم‌ ظهور خود را اعلام‌ كند. اين‌ موضوع‌ مي‌تواند ما را وادار به‌ حركتي‌ انقلابي‌ در درون‌ فرهنگ‌هاي‌ پست‌ مدرن‌ بكند. در كوران‌ بحران‌ اخير فرهنگي‌ ـ مذهبي‌، بيشترين‌ عامل‌ متقاعدكننده‌ در تجلي ‌حقانيت‌ كتاب‌ مقدس‌ در برابر فرهنگ‌هاي‌ پست‌ مدرن‌، وجود مردم‌ با خدايي‌ است‌ كه‌ مظهر و تجسم‌ عيني‌ راه‌ عيسي‌ مسيح‌ (ع‌) هستند نه‌كمتر و نه‌ بيشتر!
هر چيز ديگري‌ را كه‌ بخواهيم‌ به‌ اساس‌ راه‌ عيسي‌ مسيح‌(ع‌) اضافه‌ كنيم‌ خطراتي‌ را متوجه‌ تفسيرپذيري‌ كليسا خواهد كرد. درست‌همانند كليساهاي‌ روحاني‌ عهد باستان‌ كه‌ به‌ طريقي‌ ساده‌ راه‌ عيسي‌(ع‌) را دنبال‌ مي‌كردند. هم‌اكنون‌ ما نيز مي‌بايست‌ با مردم‌ در حيطه‌ وقلمرو خودشان‌ برخورد كرده‌، سخنان‌ بديل‌ خود را با زبان‌ دل‌ آنان‌ بيان‌ كنيم‌ و مؤمنان‌ جديدي‌ را تربيت‌ كنيم‌ كه‌ بتوانند بوميان‌ هر ناحيه‌اي‌را با اصطلاحات‌ كليسايي‌ مختص‌ همان‌ منطقه‌ راهنمايي‌ و ارشاد كنند. مهمترين‌ و قوي‌ترين‌ پيام‌ براي‌ پست‌ مدرن‌ها همانا اعلام‌ موجوديت‌كليسا به‌ عنوان‌ كليساست‌ نه‌ يك‌ نهاد يا مؤسسه‌، موجوديتي‌ زنده‌، در حال‌ تنفس‌ و جامعه‌اي‌ روحاني‌. پست‌ مدرنيسم‌ مبتلابه‌ نوعي‌ تشنگي‌روحي‌ است‌ كه‌ نمي‌تواند خود را با دكترين‌، استراتژي‌ يا نهادگرايي‌ ارضاء كند. تنها يك‌ نفر از سوي‌ مسيح‌(ع‌) و از پيكره‌ او، يا جامعه‌ مؤمنان‌قادر به‌ فرو نشاندن‌ اين‌ تشنگي‌ است‌. كليسا به‌ طور مؤثري‌ مي‌تواند از طريق‌ بوجود آوردن‌ جوامعي‌ اصيل‌ و روحاني‌ كه‌ متشكل‌ از پيروان‌حقيقي‌ عيسي‌ مسيح‌(ع‌) باشند رسالت‌ خود را در پست‌ مدرن‌ به‌ انجام‌ برساند.

وجود بيشترين‌ فرصت‌هاي‌ پست‌ مدرن‌

متلاشي‌ كردن‌ مدرنيته‌ و رها كردن‌ كليساي‌ مدرن‌ ايجاب‌ مي‌كند كه‌ خداوند فكر تازه‌اي‌ به‌كار ببندد!!!
ما مي‌بايست‌ در جامعه‌ به‌ شدت‌ در حال‌ تغيير خود عواملي‌ مانند معنويت‌، فرهنگ‌، محيط‌ زيست‌، سياست‌، علوم‌ روانشناختي‌ و... را به‌طور كامل‌ درك‌ و شناسايي‌ كرده‌. پاسخي‌ درخور و قابل‌ تفسير براساس‌ كتاب‌ مقدس‌ به‌ همه‌ آنها عرضه‌ كنيم‌. و نهايتاً اينكه‌ مؤثرترين‌ عامل‌در برابر پست‌ مدرنيته‌ اشتغال‌ كليسا به‌ كارهاي‌ روحاني‌ يعني‌ پرداختن‌ به‌ خداوند متعال‌ است‌. بسيار بيش‌ از گذشته‌ كليسا نيازمند نيايش‌ باچشماني‌ باز است‌ درست‌ مانند پل‌ مقدس‌ (از حواريون‌) در كليساي‌ كالاسين‌(9) كه‌ به‌ مردم‌ توصيه‌ كرد: "خود را وقف‌ عبادت‌ كنيد، تقواي‌الهي‌ پيشه‌ كنيد و شكرگزار باشيد، در انتخاب‌ راه‌ عقل‌ خود را به‌ كار بنديد و از هر فرصتي‌ بهره‌ گيريد، سخنان‌ شما همواره‌ سرشار از زيبايي‌هاباشد، آنها را با لحني‌ خوش‌ ادا كنيد، و بدين‌ طريق‌ است‌ كه‌ به‌ زيبايي‌ قادر به‌ پاسخگويي‌ به‌ هر فردي‌ خواهيد شد. ]كولسيان‌ ـ باب‌ 4: 2 تا6(10)[" خداوند خود ناظر آنچه‌ كه‌ در پست‌ مدرن‌ اتفاِ مي‌افتد هست‌. كليسا بايد تقواي‌ خود را حفظ‌ كند و با آمادگي‌ كامل‌ از فرصت‌هاي‌ به‌دست‌ آمده‌ به‌ خوبي‌ استفاده‌ كند. درست‌ مانند زماني‌ كه‌ با فروتني‌ و با رويي‌ خوش‌ و ملايم‌ براي‌ اداي‌ وظيفه‌ خود تلاش‌ مي‌كرد. آماده‌ براي‌تغيير و با اتكال‌ به‌ خداوند تلاش‌ كند تا فرهنگ‌هاي‌ پست‌ مدرن‌ را با كتاب‌ مقدس‌ سازگار كند. درست‌ مانند مردان‌ قوم‌ بني‌اسراييل‌(11) كه‌مورد ستايش‌ واقع‌ شدند. "آنها زمان‌ را درك‌ كردند و دانستند كه‌ اسراييل‌ چه‌ بايد بكند. ]1، انجيل‌، باب‌ 12 آيه‌ 32(12)[" از اين‌ رو لازم‌ است‌كليسا هم‌ زمان‌ و هم‌ راه‌هايي‌ را كه‌ به‌ خداوند ختم‌ مي‌شوند بشناسد. اكنون‌ زمان‌ آن‌ فرا رسيده‌ كه‌ كليسا چشمان‌ خود را به‌ پست‌ مدرن‌ بازكند و بذر كتاب‌ مقدس‌ را در راهي‌ بيافشاند كه‌ معتقدان‌ جديد پست‌ مدرن‌ خود عامل‌ و به‌بارآورنده‌ اين‌ بذر باشند. شايد روح‌القدس‌ به‌ كليسانيرويي‌ تازه‌ ببخشد تا بتواند به‌ راحتي‌ در راه‌ عيسي‌ مسيح‌(ع‌) و با فرهنگ‌ پست‌ مدرن‌ زندگي‌ كند. درود و سلام‌ بر شما. همان‌گونه‌ كه‌ پدربراي‌ من‌ فرستاد من‌ نيز در قالب‌ پست‌ مدرن‌ به‌ شما مي‌فرستم‌.

نكته‌ پاياني‌ :

ارائه‌ چينن‌ بيانيه‌ تام‌الاختياري‌ از پست‌ مدرنيته‌ مثل‌ اين‌ است‌ كه‌ گفته‌ شود:
"فرهنگ‌ چيني‌ كاملاً غيرمسيحي‌ است‌" يا "فرهنگ‌ اروپايي‌ غيرمسيحي‌ است‌". جنبه‌ فرهنگي‌ پست‌ مدرن‌ نه‌ مثبت‌تر از سايرفرهنگ‌هاست‌ نه‌ منفي‌تر از آنها.
اين‌ موضوع‌ اصلي‌ پايان‌نامه‌ من‌ بود (پايان‌نامه‌ دكتري‌): جامعه‌ مسيحي‌ قابل‌ انعطاف‌: مذهب‌شناسي‌ براي‌ فرهنگ‌هاي‌ پست‌ مدرن‌ وفوِ آن‌.
*جاناتان‌ كمبل‌ Janathan Campbell از سال‌ 1922 تا 1999 به‌ عنوان‌ طراح‌ استراتژيك‌ كليساهاي‌ مناطق‌ لوس‌آنجلس‌ و آمريكاي‌شمالي‌ و استاديار حوزه‌ علميه‌ Golden Gate Baptist Theological Seminary خدمت‌ كرد. زمينه‌ مطالعاتي‌ او فرهنگ‌هاي‌ پست‌ مدرن‌است‌ و دكتري‌ خود را از School of World Mission و حوزه‌ علميه‌ فولر Fuller Seminary اخذ كرد. در حال‌ حاضر او به‌ عنوان‌ معاون‌Ingram Labsllc كه‌ يك‌ مؤسسه‌ رسانه‌اي‌ است‌ در سياتل‌ فعاليت‌ مي‌كند.

پانوشت‌ها:

1- paradigm
2- digital
3- Clive Calver
4- Elizabeth Tebbe
5- John (1:14)
6- Lamin Sanneh
7- evangelism
8- discipleship
9- colossian
10- (Col. 4: 2-6)
11- men of Issachar
12- (1 chron. 12:32)





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.