جامه خراسانى بر قامت كعبه
تاريخچه پوشش كعبه از روزگار جاهليت تا عهد خلفا موضوعى است كه مورد تحقيق مورّخان و محققان قرار گرفته و با مراجعه به منابع و مآخذ مربوط، به آسانى
مى توان به اطلاعات پيرامون آن موضوع دست يافت، و ما در اين مقال قصد تفصيل موضوع را نداريم و با مرورى كوتاه و مختصر به آن مى نگريم.
قلقشندى، صاحب «صبح الاعشى» به نقل از «اخبار مكّه» تأليف ازرقى نقل مى كند كه اسعد حميرى (تبّع) نخستين كسى بود كه (در روزگار جاهليّت) كعبه را جامه پوشانيد.
جامه كعبه در روزگار جاهليّت:
در روزگار صدر اسلام:
هنگامى كه ملوك مصر بر حجاز استيلا يافتند پوشانيدن جامه كعبه را در انحصار خويش در آوردند.اين انحصار تا سده نهم هجرى ادامه يافت.
رخدادى كه در اين مقاله به بررسى آن خواهيم پرداخت، در نيمه اوّل سده نهم هجرى، در روزگار پادشاهان مملوك مصر ـ الملك الاشرف تا الملك الظاهرـ و فرمانرواى خراسان يا به قول مورّخان عرب «ملك شرق» شاهرخ ميرزا (د850 ق) فرزند امير تيمور گوركان اتّفاق افتاده است.
بلند پروازى هماى همّت شاهرخ:
هنر و آبادى اين سرزمين است. شاهرخ از اوايل رسيدن به قدرت آرزوى پوشانيدن جامه كعبه را در سر مى پرورانيد، آرزويى كه تا آن روزگاران تنها فرمانروايان عرب حق داشتند، داشته باشند، نه عجميان.
شاهرخ مى خواست با رسيدن به اين آرزوى بزرگ هم يك افتخار معنوى و بى نظير را كسب كند و هم با سنّت شكنى و ابطال سلطه تبعيض گرايانه مماليك مصر، مقام و افتخار عمده بين المللى را به دست آورد. به قول عبدالرزاق سمرقندى، صاحب مطلع السعدين، «هميشه هماى همّت بلند پرواز در هواى آن طيران مى نمود كه جامه براى بيت الله الحرام، از روى نياز ارسال نمايد و اين معنى بى اجازه سلطان مصر صورت نمى بست».
نخستين كوشش:
كتابهاى ابن حجر و مقريزى:
1 ـ شرح بخارى از شهاب الدين احمدبن حجر عسقلانى.
2 ـ تاريخ السلوك لدول الملوك، از تقى الدين احمدبن على مقريزى.
اين مطلب توجه و اطلاع حلقه هاى علمى هرات را به اكتشافات جديد در جهان دانش آن روز مى رساند.
مطلب دوّم: در نامه يادشده بود كه شاهرخ ميرزا نذر كرده است كه براى كعبه جامه اى تهيه كرده و بفرستد. و مطلب سوم: آنكه شاهرخ پيشنهاد كرده بود تا آب چشمه به شهر مكه جارى سازد.
گويا او مى خواسته است از تجارب آبيارى به وسيله قنوات و كاريزها كه در خراسان معمول بوده در آبيارى شهر مكّه استفاده به عمل آيد.
ابن تغرى بردى مؤلف «النجوم الزهراة» مى نگارد كه هيچيك از تقاضاهاى ملك
شرق مورد پذيرش پادشاه مصر قرار نگرفت، امّا ابن اياس مؤلف «بدايع الزهور» مى نويسد كه سلطان شرح بخارى و تاريخ مقريزى را براى شاهرخ فرستاد، امّا از پذيرفتن درخواست شاهرخ در ارسال جامه كعبه و جارى ساختن آب چشمه به مكّه خوددارى كرد. ملك اشرف به شاهرخ نوشت كه اوقافى براى پوشش كعبه هست، كه نيازى به هيچ يك از شاهان در اين مورد نيست، و در باب چشمه نوشت كه در مكّه چاهها و چشمه ها بسيار است و نيازى به ساختن چشمه جديد نيست (ظاهراً او در مورد قنات و كاريز معلوماتى نداشته و آن را هم مانند چاهها و چشمه هاى معمولى مى پنداشته است).
ابن حجر هم مى نويسد كه 3 مجلّد «فتح البارى بشرح البخارى» را براى ملك شرق تهيّه كرده است.
خشم و تهديد:
الملك الاشرف تسليم نشد و نامه درشت شاهرخ را همچنان با كلمات درشت جواب گفت و به قول ابن اياس: «من دقّ الباب سمع الجواب». نامه هاى عتاب آميز شاهرخ مكرر گرديد ولى بى نتيجه ماند. ابن تغرى بردى كه به روشنى رنگ نژادپرستى از نوشته هاى او نمايان است، در مورد لجاجت الملك الاشرف و رد تقاضاى شاهرخ مى نويسد كه ثبات و ايستادگى اشرف در برابر خواسته هاى شاهرخ، پس از فتح قبرس، مهمترين اقدامى بود كه وى در طول سالهاى سلطنت خويش انجام داد.
او مى نگارد كه الملك الاشرف با در دست گرفتن انحصار امتياز پوشانيدن جامه كعبه حرمت مصر و حرمت حكام مصر را تا قيامت حفظ كرد. امّا از مطالبى كه در ديگر
تواريخ مصر در اين باب درج است برمى آيد كه نوشته ابن تغرى بردى گزاف و چاپلوسى به حاكم مصر بوده; زيرا در نامه بعدى كه شاهرخ به اشرف فرستاد از وصول هداياى او اطمينان داده شده است.
فرستاده جديد ـ داماد سيد شريف گرگانى:
الملك الاشرف قاضيان چهار مذهب را در مجلسى فراخواند و تقاضاى ملك شرق را با آنان در ميان نهاد و خواست تا در آن مورد فتوا بدهند. قاضى القضات بدرالدين حنفى جواب داد كه: اين نذر منعقد نمى گردد.
ابن حجر قضات اربعه را به باد انتقاد گرفته و از جوابهاى نامربوط آنان ياد مى كند. او مى نويسد كه بعضى از قاضيان بدون آنكه از آنان پرسشى شده باشد خود هم سؤال و هم جواب را نوشته بودند. برخى نوشته بودند كه «چون اين عمل تعطيل وقف مى كند، جايز نيست.» يكى نوشته بود كه «چون با اين عمل بر سلطان مصر تحكّم صورت مى گيرد، جايز نيست.» امّا سلطان خود عذر آورد كه مبادا با اين كار راه پوشانيدن جامه كعبه براى شاهان ديگر باز گردد. ابن حجر مى نويسد كه من هم در واقع همان جواب سلطان را عذر آوردم كه با موافقت به اين عمل، رخنه و راهى براى ديگران باز خواهد شد.
شريف تاج الدين را هنگام بازگشت به خراسان، اقطوه موساوى مؤيّدى مهماندار همراهى مى كرد كه نامه جوابيه سلطان را به عنوان شاهرخ با خود داشت.
امتياز منحصر به شاهان مصر است:
مردمان خواهد رسيد.
در 4 شوّال نامه تهديد آميزى از شاهرخ به قاهره رسيد كه در آن از گرفتن حقّ الورود از بازرگان در بندر انتقاد شده و مشعر بر حركت شاهرخ ميرزا به جانب قدس بود.
فرستاده سلطان مصرـ اقطوه ـ در 28جمادى الثانى 839 به قاهره بازگشت و فرداى آن روز شيخ صفا فرستاده شاهرخ به قاهره رسيد كه نامه ديگرى از شاهرخ آورد.
رسول را كتك زدند و در آب سرد غوطه دادند:
الملك الاشرف شيخ صفا را در اصطبل سلطانى به حضور پذيرفت. شيخ با صداى بلند نامه شاهرخ را مى خواند و ملك اشرف آن را مى شنيد. شاهرخ در اين نامه سلطان را نايب خويش خوانده و دستور داده بود كه خطبه و سكّه را به نام او كند. چون قرائت نامه به اينجا رسيد، شيخ صفا خلعتى را كه از خراسان آورده بود، نزديك برد تا سلطان آن را بپوشد. با اين خلعت تاجى هم براى اشرف فرستاده بودند.
الملك الاشرف شكيبايى از كف داد و دستور داد تا خلعت را دريدند و فرستاده نگونبخت را به سختى كتك زدند و با آنكه روزى سرد بود، شيخ صفاى هروى بيچاره را در بركه اصطبل غوطه دادند، چنانكه به سرحد مرگ رسيد و كس را جرأت شفاعت نبود. ابن تغرى بردى مى نگارد كه هرگز تا آن روز سلطان را به آن اندازه خشمگين نديده بوده است. پس سلطان شيخ صفا را به حضور فراخواند و پاسخهايى درشت به او سپرد تا به فرستنده خويش باز گويد. از جمله گفت كه شاهرخ مرا به نيابت خويش در مصر مى گمارد، ولى من او را به شحنگى كوچكترين روستاى قلمرو خويش نخواهم پذيرفت. پس دستور داد كه فرستاده شاهرخ و همراهان او را به راه دريا از مصر بيرون كردند. آنان به مكه رفتند و تا موسم حج صبر كردند و حج گزاردند و باز گشتند.
ابن تغرى بردى زدن فرستاده شاهرخ و دريدن نامه او را ستوده و اين كار را از خوبترين و بزرگترين كارهاى الملك الاشرف در طول سلطنتش مى شمارد. امّا اشرف پس از اين واقعه بسيار نزيست و پس از مرگ او در 841 ق فرزندش الملك العزيز مدتى كوتاه سلطنت و خلع گرديد و الملك الظاهر بر تخت پادشاهى مصر نشست.
خواب ميرآخور به حقيقت پيوست
الملك الظاهر در 12 جمادى الآخر 843 فرستاده شاهرخ را كه از هرات آمده بود به حضور پذيرفت مورّخان خراسانى از جمله عبدالرزاق و خواند مير مى نويسند: چقماق بيگ ـ كه همين الملك الظاهر باشد ـ در روزگار الملك الاشرف منصب ميرآخورى داشت. شبى در خواب ديد كه شاهرخ او را برداشته برتخت شاهى نشانيد. به همين سبب چون به سلطنت رسيد، جيجكتوقا را كه از اميران خاص او بود، به رسالت نزد شاهرخ به هرات فرستاد. جيجكتوقا در 843ق به هرات رسيد و به دستبوسى شاهرخ توفيق يافت.
استقبال شاهانه از فرستاده مصرى
شاهرخ احوال الملك الظاهر را از رسول پرسيد و براى او جايى در دست راست تعيين گرديد. در آن روز ضيافتى بزرگ ترتيب دادند و بيشتر ظروف آن ضيافت از زر سرخ گوهر نشان بود. اميران و شاهزادگان نيز هريك او را ضيافتى جداگانه دادند و هدايايى گرانبها به او بخشيدند.
دانشمندان مصر از خراسان كتاب مى خواهند:
1 ـ تأويلات اهل سنّت و جماعت، از شيخ ابومنصور ماتريدى، 2 ـ تفسير كبير علاّمه رازى، 3 ـ شرح تلخيص جامع خواجه مسعود بخارى، 4 ـ شرح كشّاف مولانا علاءالدين پهلوان،5 ـ روضه در مذهب شافعى.
به روايت خواند مير با آنكه كتابها در كتابخانه هرات موجود بود، دستور داده شد كه پنج كتاب را جديداً به خطّ خوش نوشتند و جدول كشيدند و به جيجكتوقا تسليم كردند. جيجكتوقا پس از دريافت 50 هزار دينار با هداياى گرانبها عازم مصر شد. پنجاه نوكر او نيز افزون بر اسب و جامه هريك هزار دينار انعام دريافت داشتند. و شاهرخ به حكّام اصفهان، شيراز، يزد و كاشان نيز دستور داد كه از فرستادگان پذيرايى كنند و به آنان انعام بدهند.
فرستاده اى كه در راه درگذشت:
پايتخت مصر را به افتخار فرستادگان خراسان آذين بستند:
به مطلب مى رسد جوياى كام آهسته آهسته:
جامه را در يزد ساخته بودند:
جامه كعبه را در حدود 100تن همراهى مى كردند. چون به شام رسيدند، امرا و اعيان شام هم مقدم آنان را گرامى داشتند. و چون در روز 5 شنبه 15 شعبان 848 وارد مصر شدند جمعى از مقربان و خواص الملك الظاهر به استقبال آنان شتافتند وآنان را در منزل جمال الدين استاندار در ناحيه بين القصرين فرود آوردند. فرستادگان در روز 2شنبه 11رمضان 848 به حضور الملك الظاهر سلطان مصر رسيدند. سلطان به مناسبت ورود آنان محفلى آراسته و دستورات خاصى صادر كرده بود كه سخاوى و ابن تغرى بردى از آن به تفصيل ياد مى كنند.
فرستادگان را غارت كردند:
پوزشخواهى سلطان از خراسانيان:
مجازات غارتگران
سلطان مصر فرستادگان خراسانى را با حاجيان مصرى به مكّه فرستاد و آنان در روز عيد قربان جامه را از داخل خانه كعبه آويختند و پس از انجام مراسم حج، به هرات بازگشتند و گزارش سفر پرماجراى خويش را به شاهرخ بيان داشتند.
مـآخذ مقـاله
ـ ابن اياس حنفى، محمدبن احمد، بدايع الزهور فى وقايع الدهور، ج 2، ص 245 ـ 244.
ـ ابن تغرى بردى يوسف، النجوم الزهراة فى ملوك مصر و القاهرة، ج 14، ص 77، 266 ـ 265 و ج 15، ص 366 ـ 364.
ـ ابن حجر عسقلانى، احمدبن على، انباءالغمر بابناء العمر، بيروت، 1406 ق، ج 8، ص 49، 330 ـ 329.
ـ خواندمير، غياث الدين محمد، حبيب السير، تهران، ج 3، ص 633 ـ 626.
ـ سخاوى، محمدبن عبدالرحمان، التبر المسبوك فى ذيل السلوك، قاهره.
ـ عبدالرزاق سمرقندى، مطلع اليفسدين و مجمع البحرين، خطى.
ـ قلقشندى، احمدبن على، صبح الاعشى فى صناعة الانشاء بيروت 1407 ق.
ـ مقريزى تقى الدين احمد السلوك لمعرفة دول الملوك، قاهره،