خصوصيت فقهى محدوده كعبه

چون كعبه معظّمه، اولين خانه اى است كه به عنوان معبد بنا شده، جهات فراوانى در شرافت آن نقش دارد: 1 ـ محدوده كعبه خصوصيات فراوان فقهى دارد; در تمام روى زمين تنها اين سرزمين است كه هركس از بيرون بخواهد وارد آن شود (ولو در غير موسم حج) ابتدا بايد در يكى از مواقيت احرام بسته سپس وارد گردد; از اين رو ورود غير مسلمان به حرم ممنوع است چون بايد احرام ببندد و احرام از كافر متمشى نمى شود.
پنجشنبه، 19 دی 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خصوصيت فقهى محدوده كعبه
خصوصيت فقهى محدوده كعبه
خصوصيت فقهى محدوده كعبه

نويسنده: عبداللّه جوادى آملى
چون كعبه معظّمه، اولين خانه اى است كه به عنوان معبد بنا شده، جهات فراوانى در شرافت آن نقش دارد:
1 ـ محدوده كعبه خصوصيات فراوان فقهى دارد; در تمام روى زمين تنها اين سرزمين است كه هركس از بيرون بخواهد وارد آن شود (ولو در غير موسم حج) ابتدا بايد در يكى از مواقيت احرام بسته سپس وارد گردد; از اين رو ورود غير مسلمان به حرم ممنوع است چون بايد احرام ببندد و احرام از كافر متمشى نمى شود.
تنها كسانى كه مكرراً تردّد دارند; مانند راننده ها و نظائر آن مستثنى هستند. حتى كسى كه قصد تجارت يا غير تجارت دارد; مثلاً مى خواهد براى درمان به بيمارستان مكه مراجعه كند يا براى ديدار دوستش وارد مكه شود، گرچه در موسم حج نباشد نيز بايد احرام ببندد.
2 ـ امن بودن اين محدوده; گذشته از برقرار ساختن امنيت تكوينى، قبل از اسلام (آمنهم من خوف)، بعد از اسلام نيز ضمن حفظ همان امنيت تكوينى، يك سلسله دستورات امنيت تشريعى نيز داده شد كه: «مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً».
اين جمله به صورت ماضى استمرارى (كان آمناً) بيان شد و نفرمود: «من دخله أمن»; زيرا همواره در آن جا امنيت تشريعى حكفرماست و اختصاصى به مسأله تهاجم
ابتدايى ندارد كه هركس وارد شد نبايد او را اذيت كرد بلكه اگر كسى مستحق عقوبت بوده به آن جا پناه آورد، تا در آن جا جرمى را مرتكب نشود در امان است و نمى توان حدّى را بر او جارى ساخت، تا خارج گردد.
پس آزار و ايذاى كسى كه به حرم وارد شده، حرام است مگر آنكه در خارج، جنايتى كرده و به حرم پناهنده شده باشد كه در اين صورت بخشى از ايذا جايز است گرچه بخش ديگر حرام مى باشد و اگر در خود حرم مرتكب جرمى شد هيچگونه ايذايى نسبت به او حرام نيست، البته در حد اجراى حدود.
اما ايذائى كه نسبت به او جايز است، عبارت از اين است كه: خريد و فروش، پناه دادن، اجاره يا عاريه دادن خانه، غذا دادن يا فروش غذا به او ممنوع است. جواز اينگونه اذيّت ها، به خاطر وادار كردن او به خروج از حرم است تا حدود الهى در موردش اجرا گردد.
و در مورد دوم (چنانچه گذشت) چون حرمت حرم را رعايت نكرده همان طور كه اگر خونى را بريزد بايد قصاص شود، درباره عدم رعايت حرمت حرم نيز بايد قصاص شود «والحرمات قصاص».1

حكم فقهى خاص كعبه:

3 ـ اين خانه به جهت شرافت خاصّش; حكم فقهى خاصّى نيز دارد! و آن اينكه اگر كسى متعمداً و معانداً (معاذاللّه) كعبه معظّمه را آلوده و نجس كند حكمش اعدام، و اگر مسجدالحرام را عمداً نجس كند حكمش ضرب شديد است.
روايات معتبرى، اين چند بخش را بيان مى كند كه اينك قسمتى از آنها را براى پى بردن به كيفيّت جرم و ميزان اجراى حدود مى آوريم:
مرحوم صاحب وسائل در وسائل الشيعه رواياتى را نقل مى كند:
1 ـ صحيحه ابى الصلاح كنانى: «قال: قلت لأبى عبداللّه ـ عليه السلام ـ أيّما أفضل، الإيمان أو الإسلام؟ فقال ـ ع ـ : الإيمان، قال قلت: فأوجدنى ذلك...».
حضرت صادق ـ ع ـ ، از
باب تشبيه معقول به محسوس، مى فرمايد: ايمان به منزله كعبه و اسلام به منزله حرم است. اگر كسى وارد حرم شد ممكن است وارد كعبه نشده باشد ولى اگر وارد كعبه شد حتماً حرم را نيز درك كرده است.
باز عرض كردم مسأله را برايم وجدانى كن (اوجدنى ذلك; يعنى اجعلنى و اجداً له) تا آن را خوب بيابم.
امام صادق ـ ع ـ سؤال فرمود: «ما تقول فيمن أحدث فى المسجد الحرام متعمداً»؟ اگر كسى عمداً و از روى عناد مسجدالحرام را آلوده كند حكمش چيست؟ أبى الصلاح مى گويد: عرض كردم: قبلاً از شما آموخته ايم كه حكم او تنبيه شديد است. حضرت فرمود: درست جواب دادى، حال اگر كسى (معاذاللّه) درون كعبه را آلوده سازد حكم فقهى وى چيست؟ عرض كردم: حكمش اعدام است. فرمود: درست گفتى. آنگاه فرمود: آيا معلوم نمى شودكه كعبه ازمسجدالحرام افضل است؟2
2 ـ روايت دوم نيز از ابى الصلاح است قريب به همين مضمون.
3 ـ از عبدالرحيم القصير است كه از امام صادق ـ ع ـ سؤال شد فرق اسلام و ايمان چيست؟ حضرت فرمود: اگر كسى وارد حرم و سپس وارد كعبه گردد; مانند كسى است كه اول اسلام آورده سپس ايمان بياورد امّا اگر كسى كعبه را آلوده سازد او را بيرون برده گردنش را مى زنند.3
3 ـ از «سماعه» است كه: اگر كسى داخل كعبه شود و از روى عناد آنجا را آلوده كند، از كعبه و حرم بيرون برده و گردنش را مى زنند.4

وجه جمع بين روايات

در روايت اول (صحيحه ابى الصلاح كنانى) فرمود: «حكمش اعدام است»; اما نگفت كجا اعدام كنند; آيا اين دو روايت مى تواند مقيّد روايت اول باشد؟ (كه او را به بيرون از حرم برده و اعدام مى كنند) يا غير از حمل مطلق بر مقيد، يك نوع «جمع دلالى» ديگر دارد؟ ; يعنى
كسى را كه در حرم اعدام مى كنند، عنادش بيشتر و آن را كه در خارج حرم اعدام مى كنند عنادش كمتر است؟
به هر حال بين اين دو دسته از روايات، جمعى فقهى لازم است و جامع آنها اين است كه: «اگر كسى عمداً حرمت كعبه را نقض كرد، حكمش اعدام است» كه بيانگر عظمت كعبه است.
روايات مذكور حكم شديد فقهى را در مورد نقض حرمت كعبه بيان مى كرد. اما رواياتى كه حكم تخفيفى را مى رساند مرحوم صاحب وسائل آنها را در كتاب الحج باب 14 از ابواب «مقدمات الطواف و مايتبعها» آورده است.

4 ـ حكم مجرم در حرم و غير حرم:

1 ـ محمد بن اسماعيل از فضل بن شاذان و آن دو از ابن ابى عمير و او از معاوية بن عمار5 نقل كرده است كه: «قال سألت ابا عبداللّه ـ عليه السلام ـ عن رجل قتل رجلاً فى الحل ثم دخل الحرم قال لايقتل ولايطعم ولايُسقى ولايباع ولايُؤدى حتى يخرج من الحرم فيقام عليه الحدّ».6
كسى را كه انسانى را كشته و وارد حرم شده باشد در حرم اعدام نمى كنند، بلكه آب و غذا و... ـ چه به صورت رايگان و غير رايگان ـ در اختيارش قرار نمى دهند تا از حرم خارج شود و حد را بر او جارى سازند.
معاوية بن عمار از امام ششم ـ سلام الله عليه ـ سؤال ديگرى كرد كه: «فما تقول فى رجل قتل فى الحرم أوسرق»؟
اگر كسى در حرم، شخصى را كشت يا مالى را سرقت كرد، حكمش چيست؟ «قــال ـ عليه السلام ـ يقام عليه الحد فى الحرم صاغراً» حكم قاتل اعدام است ولى كسى كه در حرم مرتكب قتل شد گذشته از اعدام در حرم، تحقير هم مى شود (نظير «حتى يُعطعوا الجزية عن يد وهم صاغرون»).7 «لأنه لم ير للحرم حرمة»; چون براى حرم حرمتى نديد; يعنى رأيش اين بوده كه حرم حرمتى ندارد.

گرچه به مقتضاى «من

اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم»،8 اعدام قاتل واجب و اهانتش حرام است اما در اينجا اهانت او راجح است چون او حرمت حرم را رعايت نكرده است. خدا هم فرمود: «من اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم»، او حرمتها و مقدسات شما را ناديده گرفت و گرامى نشمرد، شما هم او را محترم نشماريد.
معلوم مى شود كعبه به منزله حيثيت مسلمانان به حساب مى آيد و همه موظفند حرمتش را حفظ كنند. «فقال هذا فى الحرم و قال لاعدوان الاّ على الظالمين»9 او در حرم ظلم كرده، و نمى شود در حرم به كسى تعدّى كرد جز بر ظالم; او هم ظالم است.10
2 ـ روايت دوم نيز صحيحه و از «حلبى» است كه از امام صادق ـ سلام اللّه عليه ـ در مورد آيه شريفه «و من دخله كان آمناً» سؤال مى كند. امام مى فرمايد:
«اذا احدث العبد فى غير الحرم جناية ثم فرّ الى الحرم لم يسع لأحد أن يأخذه فى الحرم و لكن يمنع من السوق ولايبايع ولايطعم و لايسقى و لايكلّم فانّه اذا فعل ذلك يوشك ان يخرج فيؤخذ و اذا جنى فى الحرم جناية اقيم عليه الحدّ فى الحرم لأنّه لم يرع للحرم حرمة».
اگر كسى در غير حرم جنايتى كرده، به حرم فرار نمود، كسى نمى تواند او را دستگير كند، ليكن او را از رفتن به بازار جلوگيرى مى كنند، كسى به او آب و غذا نمى دهد و با او سخن نمى گويد تا مجبور شود از حرم خارج گردد. وقتى اين سختگيريها نسبت به او انجام گرفت از حرم بيرون مى آيد، او را دستگير مى كنند و حدّ الهى را درباره اش جارى مى سازند. اگر كسى در خود حرم جنايتى مرتكب شود حدود الهى در همان حرم اجرا مى شود، زيرا او حرمت حرم را رعايت نكرده است.11
3 ـ روايتى است از «على بن حمزه»12 كه به صحت و وثاقتِ دو روايت قبلى نمى رسد، اما مضمونش با آن دو يكى است:
«عن ابى عبداللّه ـ عليه السلام ـ سألت عن قول اللّه ـ عزّ وجلّ: «و من دخله كان آمنّاً» قال: «إن سرق سارق بغير مكة أو جَنى جناية على نفس ففرّ إلى مكة لم يؤخذ مادام فى الحرم حتى يخرج منه ولكن يمنع من السوق فلايبايع ولايجالس حتى يخرج منه فيؤخذ و ان أحدث فى الحرم ذلك الحدث أخذ فيه» اين مضمون نيز همانند دو روايت قبلى است.13
4 ـ روايت چهارم: از صدوق ـ رضوان الله عليه ـ است كه: «روي أنّ من جنى جناية ثم لجأ إلى الحرم لم يقم عليه الحد ولايطعم ولايشرب ولايؤذى (لايؤوى ظ) حتى يخرج من الحرم فيقام عليه الحدّ فان أتى الحدّ فى الحرم أخذ به فى الحرم لانه لم ير للحرم حرمة».14
ظاهر اين است كه روايت جديدى نباشد بلكه مضمون روايات ديگر را مرحوم صدوق در «فقيه» نقل كرده است.
5 ـ روايتى است از علل، حفص بن بخترى مى گويد: از امام صادق ـ عليه السلام ـ سؤال كردم «عن الرجل يجنى الجناية فى غير الحرم ثم يلجأ إلى الحرم أيقام عليه الحد؟ قال لا ولايطعم ولايسقى و لايكلّم و لايبايع فانه اذا فعل ذلك به يوشك ان يخرج فيقام عليه الحدّ و اذا جنى فى الحرم جناية اقيم عليه الحد فى الحرم لانه لم ير للحرم حرمة».15
حدّ كسى كه در خارج حرم جنايتى كرده سپس وارد حرم شده، در داخل حرم اجرا نمى شود، ولى به او غذا نمى دهند و...»
6 ـ روايتى است «مرسله» و «مرفوعه» كه مرحوم «شيخ طوسى» ـ رضوان الله عليه ـ نقل مى كند عن بعض أصحابنا يرفع الحديث عن بعض الصادقين ـ عليهماالسلام ـ قال: «التحصين بالحرم إلحاد»;16 كسى كه در حرم متحص شود نحوه اى از الحاد است.
ظاهراً ناظر به تحصّن جانى در حرم مى باشد لذا در همين باب نقل شده است.
7 ـ أيوب بن اعين عن ابى عبدالله ـ عليه السلام ـ قال: إن امرأة كانت تطوف وَ خلفها رجل
فأخرجت ذراعها فقال بيده حتى وضعها على ذراعها فأثبت الله تعالى يده فى ذراعها حتى قطع الطواف و أرسل الى الأمير و اجتمع الناس و أرسل الى الفقهاء فجعلوا يقولون اقطع يده فهو الذى جنى الجناية فقال: هيهنا أحد من ولد محمّد رسول الله ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ ؟ فقالوا: نعم الحسين بن على ـ عليهماالسلام ـ قدم الليلة فأرسل اليه فدعاه و قال أنظر مالقياذان فاستقبل القبلة و رفع يده و مكث طويلاً يدعوا ثم جاء اليهما حتّى خلّص يده من يدها فقال الأمير: ألانعاقبه بما صنع؟ فقال: لا».17
زنى در حال طواف بود و مردى پشت سر او قرار داشت. زن دستش را بيرون آورد و مرد دست خود را دراز كرده روى ذراع زن گذاشت! ذات اقدس اِله آن دو دست را به يكديگر چسبانيد. طواف تمام شد، آن دو را نزد امير بردند. مردم براى ديدن صحنه اجتماع كرده بودند; هم براى مسأله شرعى و هم به جهت قفل شدن دو دست كه چگونه باز مى شود. امير مكه افرادى فرستاد تا فقهاى مكه را آورده، مسأله را حل كنند. فقهاى مكه نظر دادند كه: سرانجام بايد دو دست قفل شده و به هم چسبيده باز شود و چاره اش قطع دست مرد است; زيرا او جنايت كرده است. امير مكّه ديد كه اين جريان عادى نبوده و كار آسانى نيست، پرسيد: «آيا از اهل بيت پيامبر ـ ص ـ كسى اينجاهست؟» گفتند: حسين بن على ـ ع ـ شب گذشته وارد مكه شده است.
كسى را خدمت حضرت سيدالشهدا ـ ع ـ فرستاد، به حضرت عرض كرد: اين مشكل به دست شما حل مى شود، ببينيد اين دو به چه وضعى مبتلا شده اند؟! حضرت رو به قبله ايستاده دعاى طولانى كرد، سپس نزد آن دو آمد و اين دستها را باز كرد. امير خدمت حضرت حسين بن على ـ ع ـ عرض كرد: آيا اين مرد را به كيفر برسانيم؟ فرمود: نه. اين شخص آزاد شده خود حضرت بود.

مرحوم صاحب وسائل

اين روايت را حمل بر توبه جانى كرده، و فرموده اند: قبل از اين كه جرم ثابت شود، آن حالت را هركس ببيند توبه مى كند. (اِلاّ الدين تابوا من قبل اَن تقدروا عليهم).18
به هر حال اين جريان، «قضيةٌ فى واقعة» است. چنين حكمى تنها از ناحيه معصوم ـ سلام الله عليه ـ شايسته مى باشد. در اين جا حضرت فرمود: حدّ جارى نمى شود و اين از موارد نادرى است كه از ناحيه حضرت سيدالشهداء ـ سلام الله عليه ـ حكم فقهى نقل شده و در اثر ستم امويان ـ عليهم من الرّحمن ما يستحقون من العذاب ـ روايتى فقهى از حضرت نقل نشده است. آنها سعى مى كردند كه مردم، اين بزرگواران را به عنوان مرجع فقهى نشناسند.
مرحوم ابن بابويه در كتاب شريف توحيد نقل مى كند كه سيدالشهدا ـ ع ـ در مجلسى نشسته بود، ابن عباس (كه از شاگردان اين خانواده است) نيز حضور داشت، نافع بن ازرق مسأله اى در حضور امام از ابن عباس سؤال كرد! وقتى حضرت شروع كردند به جواب گفتن، آن مرد در كمال وقاحت گفت: من از تو سؤال نكردم! سپس ابن عباس معرفى مى كند كه اينها خانواده علمند، اينها اهل معرفتند و اگر جوابى بدهند حق است.19
تمام رواياتى كه از حضرت سيدالشهدا، در بين هزاران روايت فقهى نقل شده، شايد از عدد انگشتان تجاوز نكند! اين چنين آنان را منزوى كردند! در اثر تبليغات سوء عده اى باورشان شده بود كه اينها مرجع دينى و فقهى مردم نيستند!
8 ـ روايتى است از «قرب الإسناد». حميرى از احمد بن محمد بن ابى بصير نقل كرده: عن الرضا ـ عليه السلام ـ قال: «سأله صفوان و أنا حاضر عن الرجل يؤدب مملوكه فى الحرم؟»
آيا كسى مى تواند مملوكش را در حرم تنبيه كند؟ حضرت فرمود: چنين نيست كه كسى مجاز باشد مملوك خود را در حرم تنبيه
كند. آنها (مملوكها) نيز مجاز نيستند سوء استفاده كرده هر كارى دلشان مى خواهد انجام دهند، از اين رو لازم است خيمه خود را به گونه اى نصب كند كه بخشى از آن در حرم و بخشى در خارج حرم قرار گيرد تا اگر مملوك استحقاق تنبيه داشت، در خارج حرم تنبيه كند. فقال: كان ابوجعفر ـ ع ـ يضرب فسطاطه فى حد الحرم بعض اطنابه فى الحرم و بعضها فى الحل فاذا أراد أن يؤدب بعض خدمه أخرجه من الحرم فأدّبه فى الحل»20 البته تأديب درجاتى دارد.
9 ـ اين روايت مضمون ديگرى دارد: «قال ابوعبدالله ـ عليه السلام ـ من رأى أنّه فى الحرم و كان خائفاً أمن»21 مقصود امن از عذاب قيامت است.
10 ـ از امام ششم ـ سلام الله عليه ـ سؤال مى شود كه «من دخله كان آمناً» يعنى چه؟ فرمود: «إذا أخذ السارق فى غير الحرم ثم دخل الحرم لم ينبغ لأحد أن يأخذه ولكن يمنع من السوق و لايبايع ولايكلّم فانه اِذا فعل ذلك به أوشك ان يخرج فيؤخذ فاذا أخذ اُقيم عليه الحد فان اَحدث فى الحرم اُخذ و اُقيم عليه الحدّ، حدّه فى الحرم لأنه من جنى فى الحرم اقيم عليه الحد فى الحرم».22
11 ـ در اين روايت «من دخله» را توسعه داده، مى فرمايد: «يأمن فيه كلّ خائف مالم يكن عليه حدّ من حدوداللّه ينبغى أن يؤخذ به، قلت: فيأمن فيه من حارب اللّه و رسوله وسعى فى الأرض فساداً؟ قال: هو مثل من مكر «يَكَر خ ل» فى الطريق فيأخذ الشاة والشى فيضع به الإمام ماشاء»; اگر كسى مثل راهزن شد، امام، ولى امر مسلمين هرگونه تصميمى را كه بخواهد در مورد او اعمال مى كند.
خصوصيتى كه اين روايت دارد، اين كه: «... و سألته عن طائر دخل الحرم قال: لايؤخذ ولا يُمَسّ لأن اللّه يقول: من دخله كان آمناً»23 به استناد اين حديث جمله «من دخله» شامل غير ذوى العقول نيز مى شود; زيرا حرف «مَنْ» گاهى بر حيوان نيز اطلاق مى گردد; نظير اين آيه شريفه كه: «خداوند همه را از آب
خلق كرد «منهم مَن يمشى على رجلين و منهم مَنْ يمشى على أربع و منهم من يمشى على بطنه».24
گرچه براى آيه، معناى ديگرى هم ذكر كرده اند كه: خداوند همه را از آب خلق كرده ولى خط مشى افراد، فرق مى كند: بعضى روى دو پا راه مى روند، بعضى روى چهار پا، و بعضى روى شكم مى خزند، كسى كه تنها فكرش در خوردن خلاصه مى شود مصداق من يمشى على بطنه است و...، ظاهر آيه شامل خزنده ها هم مى شود.
12 ـ از عبدالله بن سنان است كه از امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ سؤال مى كند: «أرأيت قوله: «و من دخله كان آمناً» البيت عنى أوالحرم؟ قال: من دخل الحرم من الناس مستجيراً به فهو آمن و من دخل البيت مستجيراً به من المذنبين فهو آمن من سخط اللّه»; يعنى أمن كلامى با امن فقهى اشتباه نشود; حكم فقهىِ كسى كه به حرم وارد شد اين است كه در امان است ولى اگر كسى وارد كعبه شود «خائفاً مستجيراً» او از عذاب قيامت نجات پيدا مى كند. البته يقيناً حكم فقهيش نيز محفوظ است. ولى «و من دخل الحرم من الوحش و السباع و الطير فهو آمن من ان يهاج أو يوذى حتى يخرج من الحرم».25
13 ـ امام صادق ـ ع ـ فرمود: «و من دخله كان آمناً» فقال: إذا أحدث العبد فى غير الحرم ثم فرّ الى الحرم لم ينبغ ان يؤخذ و لكن يمنع من السوق و لايبايع و لايطعم ولايُسقى و لايكلّم فانه اذا فعل ذلك به يوشك ان يخرج فيؤخذ و ان كان احدثه فى الحرم اخذ فى الحرم».26
و از همين قبيل است روايتى كه مرحوم مجلسى اوّل در «روضة المتقين» نقل نموده و ديگران نيز آورده اند كه: از امام ـ عليه السلام ـ سؤال مى شود: چنانچه در بين پرنده ها حيوان درنده اى آمد كه حرمت كعبه را حفظ نمى كند، مزاحم كبوترهاى حرم است چه كنيم؟ حضرت فرمود: براى آن شبكه و دامى بگسترانيد («انصبوا» يا مراد نصب شبكه است يا به معناى
عداوت) «واقتلوه» چون اين حيوان حرمت حرم را رعايت نكرده حيوانات ديگر را مى آزارد، بايد آن را كشت.27
در كنار اين روايات روايتى است درباره مسأله «دَيْن» كه اگر بدهكارى فرار كرده به مكّه پناه برد و طلبكار او را در آنجا ديد، از او مطالبه نكند و صبر كند تا از حرم بيرون بيايد. اين روايت غير از مسأله قصاص نفس يا قصاص طرف است.
تفسير «نورالثقلين» و صاحب «وسائل» روايتى را از «كافى» نقل مى كنند: عن سماعة بن مهران عن أبى عبدالله ـ ع ـ قال سألته عن رجل لى عليه مال فغاب عنِّى زماناً ثمّ رأيته يطوف حول الكعبة أفاَتقاضاه مالى؟ قال ـ ع ـ لا، لاتسلم عليه و لاترّوعه حتى يخرج من الحرم».
كسى به من بدهكار بود كه مدت مديدى از من غايب شد، او را در حال طواف ديدم آيا تقاضاى مال و دَيْنم را بنمايم؟ حضرت فرمود: تقاضا مكن، حتّى به او سلام نيز نكن كه مبادا خجل و شرمنده شود! و او را نترسان.28
معلوم مى شود كه امنيت هم براى حيوان است و هم براى انسان; چه در مسأله حدود و قصاص و چه در مسأله دين و قرض. البته كسانى كه در خود حرم هستند حسابشان جداست.
در «تفسير نورالثقلين» روايتى است كه از معصوم ـ ع ـ مى پرسد: اگر حيوانى اهلى وارد حرم شد، آيا مى توان آن را صيد كرد؟ فرمود: نه.29 بعضى از اين روايات حمل بر حرمت و بعضى حمل بر كراهت مى شود.

توسعه مسجدالحرام

«بيت اللّه» اولين خانه اى است كه به عنوان معبد براى مردم ساخته شده، آن هم در سرزمين «غير ذى زرع»، اگر آبادانى در آن جا صورت گرفته، و بناهايى ساخته شده، حتماً بعـد از كعبـه بـوده اسـت; زيـرا ابـراهيم خليل ـ سلام الله عليه ـ به ذات اقدس
اله، عرض كرد: «ربنا انى اسكنت من ذرّيتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرّم».30 بعداً خانه هايى در اطراف كعبه ساخته شد تا به صورت «بلد» درآمد. پس در حقيقت بناهاى مجاور حريم كعبه را غصب كرده اند واگر توسعه لازم باشد، مى توان آنها را تخريب نموده، حرم را توسعه داد.
نقل شده است كه: دستگاه حكومت عباسى، براى توسعه مسجدالحرام مجبور شد بعضى از خانه ها را تخريب كند; عده اى فكر مى كردند كه اين كار غاصبانه است، فقهاى اهل سنت هم فتوا دادند كه جايز نيست ولى از امام ششم و ابى ابراهيم ـ عليهما السلام ـ استفتاء كردند31 آنها همين جواب را دادند كه چون بيت اللّه اول بوده و بعد عدّه اى حريم آن را غصب كرده، اطرافش خانه ساخته اند، در حقيقت آنها غاصبند و تخريب اين بيوت مانعى ندارد.
آرى اگر ابتدا ملك، از آن مردم بوده و در كنار ملك مردم كعبه را بنا شد (نظير مساجد معمولى) تخريب آن بناها بدون اذن صاحبانش جـايز نبود. فتواى اين دو معصوم ـ سلام الله عليهما ـ مايه گشايشى شد تا خانه هاى اطراف را تخريب كرده، مسجد را توسعه دهند.32
در تفسير «نورالثقلين» روايتى از عياشى نقل كرده اند كه:
«اراد أبو جعفر أن يشترى من أهل مكة بيوتهم أن يزيد فى المسجد فأبوا عليه فأرغبهم فامتنعوا فضاق بذلك فاتى أبا عبداللّه»; قرار شد منصور دوانيقى با پرداخت پول زياد اين كار را انجام دهد امّا مردم حاضر نشدند خانه هايشان را بفروشند، حضور امام ششم ـ سلام الله عليه ـ رسيده و... سپس جريانى را كه آورديم نقل مى كند.33
مكه أم القرى است پس هدىً للعالمين است
در بعضى از روايات «بكّه» به موضع بيت و «مكّه»
بر خود شهر تفسير شده است; چنانكه در بعضى از تعبيرات نيز «بكّه» مرادف مكه قرار گرفته است.34 از اينكه مكّه ام القرى است (اگر ام القراى نسبى مراد نباشد). «هدىً للعالمين» معناى خود را حفظ مى كند.
گاهى گفته مى شود پايتخت هركشور ام القراست، ولى ام القراى نسبى است. اگر براساس حديث «دحوا الأرض»35 و مانند آن، گفتيم مكه ام القراست; يعنى امّ همه قرايى است كه در جهان وجود دارد، و همه به اين سمت، متوجهند، قهراً «هدى للعالمين» خواهد بود.

ويژگى مقام ابراهيم از نظر روايات:

مقام ابراهيم از آيات بيّنات است; چون در رواياتى از ائمّه ـ عليهم السلام ـ از آيات بينات سؤال شود، مى فرمايند: مقام ابراهيم، حجر اسماعيل، حجراسود از آيات بيّنات هستند، بعضى از روايات هرسه را از آيات بيّنات مى شمرد.36
سرّ ذكر شدن «مقام ابراهيم» از بين آيات بيناتْ اختصاص به مقام ابراهيم نيست، بلكه براى اين است كه نسبت به آيات ديگر يك نوع برجستگى دارد.
تفسير نورالثقلين روايتى را از زراره نقل مى كند: «قلت لأبى جعفر ـ ع ـ أدركت الحسين صلوات الله عليه؟ قال: نعم، اذكر و انا معه فى المسجد الحرام والناس يقومون على المقام يخرج الخارج يقول قد ذهب به السيل و يخرج منه الخارج فيقول هو مكانه، قال: فقال لى يا فلان ما صنع هؤلاء؟ فقلت: أصلحك اللّه يخافون أن يكون السيل قد ذهب بالمقام فقال ناد ان شاءاللّه قد جعله علماً لم يكن ليذهب به فاستقروا و كان موضع المقام الذى و صفه ابراهيم ـ عليه السلام ـ عند جدار البيت فلم يزل هناك حتّى حوّله أهل الجاهلية الى المكان الذى فيه اليوم فلما فتح النبى ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلم ـ مكّة رده الى الموضع الذى وضعه ابراهيم».
زراره مى گويد: به امام باقر ـ ع ـ عرض كردم: آيا خدمت
حضرت سيدالشهداء رسيديد؟ (سن شريف امام باقرـ ع ـ در كربلا، بيش از دو سال بود) فرمود: بله يادم هست كه من در خدمتش در مسجدالحرام بودم خانه را سيل گرفته بود كعبه در نقطه اى قرار گرفته كه با كمترين بارندگى سيل متوجه آن خواهد شد چون از چهار طرف كوه سنگى است كه آب را جذب نمى كند و حرم در آن نقطه فرودين قرار دارد. هنگام سيل مردم كنار مقام بودند، وقتى بيرون مى رفتند از آنها سؤال مى شد كه داخل حرم چه خبر؟ بعضى مى گفتند: مقام را آب برد و بعضى مى گفتند مقام سرجايش هست.
سيدالشهدا فرمود: اينها چه مى گويند، چه كردند؟ اينها مى ترسند كه مقام ابراهيم را سيل برده باشد (چون سنگ كوچكى است كه قابل نقل و انتقال است).
آنگاه فرمود: به مردم بگو مطمئن باشند هرگز سيل مقام ابراهيم را نمى برد، چون خدا آن را آيت، علم و نشانه خود قرار داده است. «فاستقروا» يعنى آرام باشيد (يا مردم آرام گرفتند).
ابتدا مقام نزديك ديوار كبعه بود «حتى حوّله اهل الجاهليّة الى المكان الذى فيه اليوم فلما فتح النبى ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ مكة ردّه الى الموضع الذى وضعه ابراهيم»37 آنگاه حادثه عصر خلفا را نيز ذكر مى كند كه نيازى به نقل آن نيست.
حسن بن محبوب از ابن سنان نقل مى كند كه وى از امام صادق ـ سلام الله عليه ـ سؤال كرد: «ان اوّل بيت... فيه آيات بينات ما هذه البيّنات؟ قال ـ ع ـ مقام ابراهيم حيث قام على الحجر فاثّرت فيه قدماه و الحجرالأسود و منزل اسمعيل».38
مرحوم صاحب وسائل نيز اين روايت را نقل كرده است.
وجه نامگذارى مكّه و بكه در روايات:
آيا «مكّه» خصوص قريه است و «بكه» نه تنها موضع
بيت بلكه موضع حجرى (حجراسود) است كه «يبك الناس بعضهم بعضاً»؟ اين روايت را نيز از نورالثقلين نقل كرده اند.39
روايت ديگرى هست كه از امام صادق ـ ع ـ سؤال شد: «لِمَ سميت الكعبة بكة؟ فقال: لبكاء الناس حولها و فيها»40 اين سخن با اشتقاق ادبى سازگار نيست; زيرا «بكّ» مضاعف و «بكى» ناقص است. وجوه ديگرى براى نامگذارى اين سرزمين به بكّه گفته شده كه بخشى از آن گذشت.

امنيّت باطنى حرم

1 ـ جمله «و من دخله كان آمناً» داراى يك معناى ظاهرى فقهى است و يك معناى باطنى; در مورد معناى باطنى، از علل الشرايع نقل شده است كه امام ششم ـ سلام الله عليه ـ به أبى حنيفه فرمود: «يا أبا حنيفة تعرف كتاب اللّه حق معرفته و تعرف الناسخ و المنسوخ؟ قال نعم قال يا ابا حنيفة لقد ادّعيت علماً ويلك ما جعل اللّه ذلك الاّ عند أهل الكتاب الذين انزل الله عليهم ويلك ولاهو الاّ عند الخاصّ ذرية نبيّنا محمّد ـ صلى اللّه عليه و آله و سلم ـ و ما ورثك الله من كتاب حرفاً».41
فرمود: تو يك حرف نيز از قرآن، ارث نبرده اى; آنگاه از او در مورد اين آيه پرسيد كه: منظور از: «سيروا فيها ليالى و أيّاماً آمنين» چيست؟ او در جواب گفت فكر مى كنم مراد فاصله بين مكّه و مدينه باشد; يعنى وقتى مى خواهيد حج انجام دهيد «سيروا فيها ليالى و أيّاماً آمنين» حضرت جواب نقضى داده فرمود: مگر نمى دانى كه: «ان الناس يقطع عليهم بين مكة و المدينة فتؤخذ أموالهم و لايأمنون على أنفسهم و يقتلون؟» رهزنيهايى كه بين مكه و مدينه صورت مى گيرد را چگونه پاسخ خواهى گفت؟ گرچه خود مكه، امن است امّا فاصله دهها فرسخ بين مكه و مدينه نا امن است؟! پس منظور اين نيست. «فسكت ابوحنيفة»; ابوحنيفه ساكت شد. حضرت فـرمود: «يــا ابـا حنيفة!
اخبـرنـى عــن قـول اللّـه ـ عزّوجلّ ـ «من دخله كان آمناً» أين ذلك من الأرض؟» مقصود كجاست؟ عرض كرد: «الكعبة» فرمود: «افتعلم أن الحجاج بن يوسف حين وضع المنجنيق على بن زبير فقتله كان آمناً فيها». ابن زبير در كعبه متحصّن شده بود، حجاج منجنيق بسته، كعبه را ويران نموده، وى را دستگير كرده كشتند; چرا براى او امن نبود؟ «فسكت»; باز ابوحنيفه ساكت شد. «فقال ابوبكر الحضرمى جعلت فداك الجواب فى المسألتين الأوّلتين؟» ابوبكر حضرمى به امام صادق ـ ع ـ عرض كرد جواب اين دو سؤال چيست؟ فرمود: «يا ابابكر سيروا فيها ليالى و أيّاماً آمنين اى مع قائمنا اهل البيت» آن لقب خاص را مى برد كه با شنيدن برخاستن رواست، يعنى وقتى حضرت ـ سلام الله عليه ـ ظهور كرد همه اين راهها امن خواهد شد «وأما قوله تعالى: من دخله كان آمنا42 فمن بايعه و دخل معه و مسح على يده و دخل فى عقدة أصحابه كان آمنا» البته مراد امن مطلق (تكوينى و تشريعى) است اما امن نسبى همچون مسأله حيوانات اهلى و غير اهلى در روايات ديگر آمده است.
2 ـ عـلى بـن عبـدالعـزيـز از امـام صـادق ـ سلام الله عليه ـ سؤال مى كند: «فيه آيات بيّنات مقام ابراهيم و من دخله كان آمناً» يعنى چه؟ حضرت فرمود: «اطلاق آن مراد نيست; زيرا «يدخله المرجىء و القدرى و الحرورى و الزنديق الذى لايؤمن باللّه».
و اينها در امان نيستند. «قلت فمن جعلت فداك؟ پس منظور چيست؟ «قال: من دخله و هو عارف بحقّنا كما هو عارف به خرج من ذنوبه و كفى همّ الدنيا و الآخرة»43 كه بيان بعضى از مصاديق معنوى اين كريمه است وگرنه مصداق فقهى آن قبلاً گذشت و ظاهر آن به قوت خود باقى است.
3 ـ روايات ديگرى نيز در اين زمينه هست كه «و من دخله» يعنى هركس داخل در بيت ولايت و امامت شود،44 كه مؤيّد بُعْد معنوى قضيّه است. چنانچه مستحب است
وقتى زائر نزديك بيت اللّه آمد، حلقه باب را بگيرد و عرض كند: «اللهم ان البيت بيتك والعبد عبدك و قد قلت «و من دخله كان امناً» فآمنّى من عذابِك واجرنى من سخطك»45 كه عذاب معنوى مراد است.

اهميّت حج از نظر روايات:

1 ـ روايت معروفى از اصول كافى نقل شده كه زراره از امام باقر ـ سلام الله عليه ـ نقل مى كند كه فرمود: «بنى الإسلام على خمسة اشياء على الصلوة والزكاة والحجّ و الصوم و الولاية» زراره عرض كرد: «و أىّ شىء من ذلك أفضل؟ قال: الولاية أفضل لانّها مفتاحهنَّ والوالى هو الدليل عليهن» معلوم مى شود تنها ولايت معنوى مقصود نيست بلكه ولايت به معناى رهبرى و حكومت اسلامى نيز مراد است; زيرا كليد همه اينها مسأله رهبرى است، و والىْ بر همه آنها مقدّم است. آنگاه فضايل هركدام را ذكر كرده تا به حج مى رسد و به آيه «ولله على الناس...» استشهاد كرده، مى فرمايد: «لحجة مقبولة خير من عشرين نافلة».46
2 ـ در نهج البلاغه نيز از جريان حج به عظمت ياد شده مى فرمايد: «جعله سبحانه و تعالى للإسلام علماً و للعائذين حرماً فرض حقه و أوجب حجّه و كتب عليكم وفادته»47 چنانكه آيه مباركه «ففرّوا الى اللّه»48 بر حج تطبيق شده; يعنى «حجّوا» حج كنيد. در اين جا حضرت فرمود: فقاله سبحانه: «وللّه على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلاً و من كفر فان اللّه غنّى عن العالمين».49
3 ـ نبى اكرم ـ صلّى الله عليه و آله ـ به اميرالمؤمنين ـ سلام اللّه عليه ـ وصيت فرمود: «يا على تارك الحج و هو مستطيع كافر»; زيرا خدا فرمود: «ولِلّه على الناس حِجُّ البيت من استطاع اليه سبيلاً و من كفر فان اللّه غنى عن العالمين»50 و روايات ديگرى كه در اين باب هست.

حكم «لقطه» (پيدا شده) حرم:

مسأله فقهى ديگر كه از مختصات سرزمين حرم است، مسأله «لقطه» است. برداشتن لقطه در اسلام مكروه است و اگر كسى در غير حرم، آن را برداشت و از يافتن صاحبش آيش و نااميد شد هم مى تواند صدقه بدهد و هم مى تواند تملك كند ولى در خصوص حرم، عدّه اى فتوا داده اند كه كسى حق برداشتن آن را ندارد، و اگر برداشت تنها مى تواند معرفى كند تا به دست صاحبش برسد و حق صدقه دادن يا تملك نمودن آن را ندارد. اين فرق فقهى لقطه حرم با غير حرم است.
صاحب وسائل در كتاب حج، بابى به اين منظور، اختصاص داده (باب احكام لقطة الحرم) از امام مى پرسند: لقطه حرم با غير حرم چه فرقى دارد؟ مى فرمايد: لقطه غير حرم را مى توان تملك كرد ولى لقطه حرم را نه.
1 ـ «سألت ابا عبداللّه عن اللقطة و نحن يومئذ بمنى فقال ـ ع ـ اما بأرضنا هذه فلا يصلح و اما عندكم فان صاحبها الذى يجدها يعرّفها سنة فى كل مجمع ثم هى كسبيل ماله» در اين سرزمين (حرم) نبايد خود را مخيّر بين تصدق و تملك بداند ولى در غير مكه، هرگاه شخص چيزى را يافت و برداشت، يك سال معرفى مى كند وقتى از يافتن صاحبش نا اميد شد مى تواند آن را تملك كند يا صدقه بدهد تا فضيلتش محفوظ باشد.51
2 ـ از امام باقر ـ ع ـ از لقطه حرم پرسيدند، فرمود: «لاتمسّ ابداً حتى يجيئ صاحبها فيأخذها، قلت فان كان مالاً كثيراً؟ قال فان لم يأخذها إلاّ مثلك فليعرفها» عرض كردم مال فراوانى است. فرمود: اگر گيرنده مثل تو (فضيل بن يسار) باشد مى تواند براى معرفى بردارد52 (ولى ديگرى ممكن است برداشته پس از مدتى معرفى ناروا تملك كند).
3 ـ امام صادق ـ ع ـ : «اللقطة لقطتان، لقطة الحرم و تعرف سنة فان وجدت صاحبها و إلاّ تصدقت بها و لقطة غيرها تعرف سنة و ان لم تجد صاحبها فهى كسبيل مالك»53 اين همان
فرقى است كه امام ـ عليه السلام ـ بين نقطه حرم و غير حرم مى گذراند. روايات ديگرى نيز به همين مضمون هست.

اجاره و حكم آن در حرم:

از موارد احكام فقهى مربوط به حرم اين است كه بعضى اجاره دادن خانه هاى حرم را براى زائران، ممنوع مى دانند و بعضى ديگر آن را مكروه مى شمارند. سرش اين است كه در قرآن مى فرمايد: «سواءً العاكف فيه و الباد»54 دستور اصلى نيز همين بود كه ساكنين مكه درِ خانه هاى خود را باز بگذارند تا زائران، با سكونت در آنها، مناسك خود را انجام داده برگردند; اجاره دادن خانه هاى مكه مكروه است; زيرا خداوند فرمود: «سواء العاكف فيه والباد» كسى كه اهل مكه است با كسى كه از باديه، به قصد زيارت مشرف مى شود، همه در اين ايام حق بهره بردارى يكسان دارند، پس نه مى توان اجاره داد و نه مردم را از ورود در آن منع كرد.
معاويه ـ عليه من الرحمن ما يستحق ـ اولين كسى بود كه براى خانه ها درب گذاشت و جلوى مردم را گرفت.
1 ـ قال ابوعبدالله ـ عليه السلام ـ «انّ معاوية أوّلَ من علّق على بابه مصراعين بمكة فمنع حاجّ بيت اللّه ما قال اللّه ـ عزّ وجلّ ـ «سواء العاكف فيه و الباد» و كان الناس اذا قدموا مكة نزل البادى على الحاضر حتى يقضى حجّه».55
2 ـ «لم يكن لدور مكة أبواب و كان أهل البلدان يأتون بقطر انهم فيدخلون فيضربون بها و كان اول من بوّبها معاوية».56
3 ـ و نيز همين مضمون را دارد روايتى كه در آن از حضرت صادق ـ سلام الله عليه ـ درباره «سواء العاكف فيه و الباد» سؤال مى كنند، و در جواب مى فرمايد: «لم يكن ينبغى ان يوضع على دور مكة أبوابٌ لأن للحاج أن ينزلوا معهم فى دورهم فى ساحة الدّار حتى يقضوا مناسكهم و اوّل من جعل لدور مكة ابواباً معاوية».57
4 ـ روايت پنجم و ششم نيز به همين مضمون است،
در روايت ششم آمده است كه تا زمان حضرت امير ـ سلام الله عليه ـ به همين منوال بود، (حتى كان فى زمن معاوية)58 كه اوضاع برگشت.
5 ـ عن على ـ ع ـ أنّه كره اجارة بيوت مكة و قرأ: «سواء العاكف فيه و الباد».59
6 ـ «ليس ينبغى لأهل مكة أن يمنعوا الحاج شيئاً من الدور ينزلونها».60

اقامت در مكه:

از جمله مختصات مكه آن است كه مجاورت حرم و ماندن در مكه مكروه است و قساوت قلب مى آورد. بابى در اين زمينه هست كه: «زر فانصرف». شايسته نيست كه انسان در آنجا مقيم شود; زيرا مايه قساوت قلب است.
امام صادق ـ ع ـ فرمود: «لا أحب للرجل ان يقيم بمكة سنة و كره المجاورة بها و قال ذلك يقسى القلب».61

ورود مشركين به سرزمين مكه

ورود مشركين، نه تنها به كعبه و مسجدالحرام بلكه به غير مسجدالحرام نيز حرام است «انما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا»62 اين نيز بابى دارد، كه ورود مشركين در سرزمين حرم ممنوع بوده بر مسلمانها لازم است آن مكان را تنزيه كرده، آنان را طرد نمايند.

نحوه بنا در اطراف كعبه:

از خصايص حرم است كه: «لاينبغى لأحد ان يرفع بناء فوق الكعبة».63
كسى كه خانه مى سازد شايسته نيست كه خانه خود را بلندتر از كعبه قرار دهد، بلكه بايد خيلى فاصله بگيرد; چون ارتفاع كعبه مشخص بوده و در گودى قرار دارد; هركس هرجا خانه بسازد بالأخره بالاتر از كعبه قرار مى گيرد مگر اين كه، ارتفاعش به اندازه كعبه باشد. ولى بالاخره بايد فاصله بگيرد، پس ساختن خانه اى كه كعبه را مستور كند مكروه است براى اينكه، اطرافش براى
زائران خالى باشد.

پي نوشت :

1 ـ مائده: 45.
2 ـ وسائل الشيعه، كتاب حدود، ابواب بقية الحدود، باب 6، ص 579.
3 و 4 ـ وسائل الشيعه، ج 18، ص 579.
5 ـ البته وجود پدر على بن ابراهيم در سلسله سند، روايت را از صحيحه بودن خارج نمى كند.
6 ـ نسخه وسائل «ولايؤذى» است ولى ظاهراً لايؤوى صحيح است، يعنى او را مأوا نمى دهند.
7 ـ توبه: 29.
8 ـ بقره: 194.
9 ـ بقره: 193.
10 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 337.
11 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 337.
12 ـ «على بن حمزه بطائنى» آنچه را قبل از واقفى شدن از ابى بصير نقل كرده معتبر است و بعد از واقفى شدن بحث اين است كه آيا وقف او وى را از وثاقت انداخته يا نه؟
13 و 14 ـ وسائل، ج 9، ص 337.
15 و 16 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 338، علل الشرايع، ص 444.
17 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 338، علل الشرايع، ص 441.
18 ـ مائده: 34.
19 ـ توحيد صدوق، ص 80.
20 و 21 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 338.
22 و 23 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 339.
24 ـ نور: 45.
25 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 339.
26 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 340.
27 ـ روضة المتقين.
28 ـ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 371 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 365.
29 ـ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 370.
30 ـ ابراهيم: 37.
31 ـ در دو عصر از دو خليفه استفتائاتى حضور حضرتين آمده.
32 ـ تفسير عيّاشى، ج 1، ص 186 ـ 185 و وسائل الشيعه، ج 9، ص 331.
33 ـ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 366.
34 ـ تفسير نورالثقلين، ج1، ص 367 ـ 366.
35 ـ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 365.
36 ـ تفسير نورالثقلين، ج1، ص 367 ـ 366.
37 ـ تفسير نورالثقلين، ج1، ص 367.
38 ـ كافى، ج 4، ص 223.
39 ـ تفسير نورالثقلين، ج1، ص 367.
40 ـ تفسير نورالثقلين، ج1، ص 366.
41 ـ مراد «علم الوراثة» است كه مخصوص اهل بيت ـ عليهم السلام ـ مى باشد اما «علم الدّراسة» را در حوزه و غير حوزه مى توان فراگرفت.
42 ـ تفسير نورالثقلين، ج1، ص 368.
43 ـ تفسير عياشى، ج 1، ص 190 ـ تفسير نورالثقلين، ج1، ص 369.
44 ـ تفسير نورالثقلين، ج1، ص 369.
45 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 374.
46 ـ اصول كافى، ج 2، ص 18.
47 ـ مراد وفد حق است; يعنى مهمانان الهى.
48 ـ ذاريات: 50.
49 ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
50 ـ تفسير نورالثقلين، ج1، ص 374.
51 و 52 و 53 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 361.
54 ـ حج: 25.
55 و 56 و 57 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 367.
58 و 59 و 60 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 368 و 369.
61 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 343.
62 ـ توبه: 28.
63 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 343.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط