سپاهيان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
در اين مقاله روايات مربوط به اين موضوع را ملاحظه مىفرماييد:
الف) فرماندهان سپاه
1. حضرت عيسى(ع)
دجّال به سوى حجاز حركت مىكند و عيسى (ع) در گردنه «هرشا» به او مىرسد و فريادى هولناك بر او مىكشد و ضربهاى سخت بر او فرود مىآورد و او را در شعلههاى آتش ذوب مىكند؛ آن سان كه سرب در آتش ذوب مىشود».(1)
فرود آوردن ضربهاى كه ذوب شدن دجّال را در پى دارد، شايد در اثر به كارگيرى مدرنترين سلاحهاى آن روز باشد و ممكن است حكايت از اعجاز حضرت عيسى كند.
در ويژگى حضرت عيسى(ع) آمده است: او چنان اُبّهتى دارد كه چون دشمن او را مىبيند، به ياد مرگ مىافتد؛ چنانكه گويى عيسى قصد جانش را كرده است.(2)
2. شعيب بن صالح(ع)
حسن بصرى مىگويد: در سرزمين رى، شخصى به نام شعيب بن صالح كه چهارشانه، سبزينه و بدون ريش است، خروج مىكند. لشكرى چهارهزار نفرى تحت امر دارد كه لباسهاىشان سفيد و پرچمهاىشان سياه است و آنان پيشقراول سپاهيان مهدى اند».(4)
عمار ياسر مىفرمايد: شعيب بن صالح، پرچمدار حضرت مهدى است.(5)
شبلنجى مىگويد: فرمانده لشكريان پيشرو حضرت مهدى(عج)، مردى از قبيله بنىتميم است كه محاسن كمى دارد و او را شعيب بن صالح مىنامند.(6)
محمد بن حنفيه مىگويد: از خراسان سپاهى حركت مىكند كه كمربندهاى سياه و پيراهن سفيد پوشيدهاند؛ جزو پيشقراولان سپاه، فرماندهاى به نام شعيب بن صالح يا صالح بن شعيب است كه از قبيله تميم است. آنان سپاهيان سفيانى را شكست داده، گريزان مىكنند و در بيتالمقدس فرود مىآيند و زمينه حكومت حضرت مهدى را پايهريزى مىكنند.(7)
3. اسماعيل فرزند امام صادق(ع) و عبداللَّه بن شريك
امام باقر(ع) مىفرمود: «گويا عبداللَّه بن شريك عامرى را مىبينم كه عمامه مشكى بر سر نهاده، دو طرف عمامهاش بين شانههايش افتاده، با سپاهى چهار هزار نفرى پيش روى قائم ما از دامنه كوه بالا مىروند و همواره تكبير مىگويند».(9)
4. عقيل و حارث
5. جبير بن خابور
6. مفضل بن عمر
7. اصحاب كهف
ب) ملّيت سپاهيان
در اين فصل برخى روايات را در اين زمينه يادآور مىشويم:
1. ايرانيان
امام باقر(ع) مىفرمايد: «نيروهايى با پرچمهاى سياه - كه از خراسان قيام كردهاند - در كوفه فرود مىآيند و هنگامى كه حضرت مهدى(عج) در شهر مكه ظهور مىكند، با آن حضرت بيعت مىكنند».(14)
امام باقر(ع) مىفرمود: «ياران حضرت قائم(عج) سى صد و سيزده نفرند و از فرزندان عجم (غير عرب) مىباشند».(15)
عبداللَّه بن عمر مىگويد: پيامبر(ص) فرمود: «خداوند قدرت شما (مسلمانان) را از عجمها قرار مىدهد؛ آنان شيرانى هستند كه هرگز از رزمگاه نمىگريزند. شما (عربها) را مىكشند و دارائىهاى تان را مىبرند».(16)
حذيفه نيز از پيامبر(ص) روايتى به همين مضمون نقل مىكند.(17) البته در دلالت اين روايت جاى انديشه و اشكال است. بر پايه روايات، روزى فرا مىرسد كه ايرانيان براى گسترش اسلام و بازگرداندن عربها به اسلام، بر آنان شمشير مىكشند و مخالفان را گردن مىزنند. وضعيت عربها در آن روزگار بسيار ناخوشايند است و روزهاى سخت و ناگوارى را در پيش دارند.
هر چند عجم به غير عرب گفته مىشود، ولى بهطور قطع ايرانيان را نيز در بر مىگيرد. بر اساس رواياتى ديگر، در زمينه سازى عملياتى كه پيش از ظهور و به هنگام قيام حضرت مهدى صورت مىگيرد، ايرانيان نقش اساسى دارند و تعداد فراوانى از جنگ آوران را تشكيل مىدهند.
در خطبهاى كه على(ع) درباره ياران مهدى(عج) و ملّيت آنها، ايراد كرده است، نام برخى از شهرهاى ايران ذكر شده است.
اصبغ بن نباته مىگويد: اميرمؤمنان(ع) خطبهاى ايراد كرد و در ضمن آن، حضرت مهدى(عج) و يارانش را - كه همراه حضرت قيام مىكنند - بر شمرد و فرمود: «از اهواز يك نفر؛ از شوشتر يك نفر؛ از شيراز سه نفر به نامهاى حفص، يعقوب و على؛ از اصفهان چهار نفر به نامهاى موسى، على، عبداللَّه و غلفان؛ از بروجرد يك نفر به نام قديم؛ از نهاوند يك نفر به نام عبدالرزاق؛ از همدان(18) سه نفر به نامهاى جعفر، اسحاق و موسى؛ از قم ده نفر كه هم نام اهل بيت رسول خدا هستند (و در حديثى ديگر هيجده نفر ذكر شده است)؛ از شيروان يك نفر؛ از خراسان يك نفر به نام دريد و نيز پنج نفر كه هم نام اصحاب كهف هستند؛ از آمل يك نفر؛ از جرجان يك نفر؛ از دامغان يك نفر؛ از سرخس يك نفر؛ از ساوه يك نفر؛ از طالقان بيست و چهار نفر؛ از قزوين دو نفر؛ از فارس يك نفر؛ از ابهر يك نفر؛ از اردبيل يك نفر؛ از مراغه سه نفر؛ از خوى يك نفر؛ از سلماس يك نفر؛ از آبادان سه نفر؛ از كازرون يك نفر».
پس اميرمؤمنان(ع) فرمود: «پيامبر اكرم(ص) سى صد و سيزده نفر از ياران مهدى(عج) به تعداد ياران بدر را براى من بر شمرد و فرمود: خداوند آنان را، در كمتر از يك چشم به هم زدن از مشرق و مغرب زمين، در كنار كعبه گرد مىآورد».(19)
چنانكه مشاهده مىكنيد از سى صد و سيزده نفر سپاه مخصوص حضرت مهدى(عج) -كه در آغاز قيام همراه آن حضرت هستند - هفتاد و دو نفر از شهرهاى كنونى ايران مىباشند و اگر طبق نقلى كه دلائل الامامه(20) طبرى آمده است، محاسبه شود، يا نام شهرهايى كه در آن روزگار از ايران بوده است، آورده شود، تعداد ايرانيان از اين نيز بيشتر مىشود.
در اين روايت گاهى نام شهرى دوبار آمده است يا اين كه نام چند شهر از يك كشور آمده است و آنگاه نام همان كشور نيز ذكر شده است.
در صورتى كه روايت بهطور صحيح نقل شده باشد، شايد نمايانگر تقسيمات و نامگذارى آن روزگار است و تقسيمات جغرافيايى اين عصر نمىتواند ملاك تفسير و فهم اين روايت قرار گيرد؛ زيرا نام شهرها تغيير يافته، گاهى نام يكى از شهرها، در روزگار كنونى بر كشورى گفته مىشود.
نكته ديگر اين كه با تطبيق دادن نام شهرها بر نقشه جغرافيايى كنونى جهان، شايد بتوان نتيجه گرفت كه ياوران حضرت در سراسر جهان پراكنده هستند و ممكن است واژه افرنجه - كه در روايت آمده است - اشاره به مغرب زمين باشد. اگر اين تطبيق و سخن صحيح باشد، روايت با جمله «لوخليت قلبت» مصداق و معنا پيدا مىكند؛ زيرا زمين در هيچ دورانى از افراد نيك تهى نمىگردد و گرنه سرنگون و نابود مىگردد.
در رواياتى ديگر از شهرهاى به خصوصى نيز نام برده شده است كه در اينجا به ذكر چند روايت درباره شهرهاى قم، خراسان و طالقان بسنده مىكنيم:
قم
امام صادق(ع) مىفرمايد: «خاك قم، مقدس است ... .مگر نه اين كه آنان ياران قائم ما هستند و دعوت كننده به حق ما مىباشند؟».(21)
عفان بصيرى مىگويد: امام صادق(ع) به من فرمود: «آيا مىدانى چرا شهر قم را به نام قم ناميدند؟» عرض كردم: خدا و رسولش و شما بهتر مىدانيد. فرمود: «زيرا مردم قم پيرامون قائم گرد مىآيند و با او مىمانند و پايدارى مىكنند و به او يارى مىرسانند».(22)
خراسان
اميرمؤمنان(ع) مىفرمايد: پيامبر(ص) فرمود: «... در خراسان گنجهايى است كه از جنس طلا و نقره نيست؛ بلكه مردانى هستند كه عقيده به خدا و رسولش، آنان را در كنار هم ديگر گرد خواهد آورد».(23) شايد مقصود اين است كه آنان در اعتقاد راستين به خدا و رسولش مشتركند. يا اين كه همه را خداوند در يك روز در مكه گرد خواهد آورد.
طالقان
اميرمؤمنان(ع) مىفرمايد: «خوشا به حال طالقان! زيرا خداوند در آنجا گنجهايى دارد كه از جنس طلا و نقره نيستند؛ بلكه مردانى مؤمن هستند كه خداوند را به حق شناختهاند و آنان ياوران حضرت مهدى(عج) در آخر الزمان مىباشند».(24)
2. عربها
رواياتى كه دلالت بر عدم شركت عربها دارد، در صورت صحيح بودن سند، قابل توجيه است؛ زيرا ممكن است در سپاهيان مخصوصى - كه در آغاز قيام همراه حضرت خواهند بود - عربها شركت نداشته باشند؛ چنانچه شيخ حرّ عاملى در كتاب اثبات الهداة روايات را اين گونه شرح داده است و درباره شهرهاى عربى نيز كه در روايات نام برده شده است، شايد از آنجا سپاهيان غير عربى - كه در آنجا سكونت دارند - به يارى حضرت بشتابند؛ نه كسانى كه اصالت عربى دارند و يا مراد حكومتها و دولتهاى عربى است. به اين دسته روايات توجّهكنيد:
امام صادق(ع) مىفرمايد: «از عربها بپرهيزيد؛ زيرا آينده بد و خطرناكى درپيشدارند؛ مگر نه اين است كه كسى از آنان همراه حضرت مهدى قيام نمىكند».(25) شيخ حرّ عاملى مىگويد: شايد مراد از اين سخن امام صادق(ع) آغاز قيام حضرت(ع) است يا كنايه از كمى شركت آنان است ... .
رسول خدا(ص) مىفرمايد: «بزرگان و انسانهاى شريفى از سرزمين شام (سوريه) به حضرت مهدى(عج) مىپيوندند و نيز كسانى كه از قبايل و سرزمينهاى گوناگون اطراف شام هستند؛ آنان چنانند كه گويى دلهاىشان پارههاى آهن است. آنان پارسايان شب و شيرانروزند».(26)
امام باقر(ع) مىفرمايد: «سى صد و سيزده نفر، به عدد ياران جنگ بدر، در ميان ركن و مقام (در كعبه) با حضرت مهدى(عج) بيعت مىكنند. در ميان آنان بزرگانى از مردم مصر و نيكانى از شام و نيكانى از مردم عراق به چشم مىخورند. حضرت فرمانروايى خواهدكرد، آن مقدار كه خدا بخواهد».(27)
نيز امام باقر(ع) درباره شهر كوفه مىفرمايد: «هنگامى كه حضرت قائم(عج) ظهور كند و به كوفه بيايد، خداوند از پشت كوفه (نجف) هفتاد هزار انسان صديق و راستگو را برمى انگيزد. آنان از ياران و اصحاب حضرتش خواهند بود».(28)
3. پيروان اديان گوناگون
امام صادق(ع) مىفرمايد: «روح مؤمنان، آل محمد(ص) را در كوههاى رضوى مىبينند و از غذاى آنان مىخورند و از نوشيدنىهاى آنان مىآشامند؛ در مجالس آنان شركت مىجويند و با ايشان هم سخن مىشوند تا روزگارى كه قائم ما اهل بيت قيام كند. در آن هنگام كه خداوند آنان را بر مىانگيزد؛ آنان گروه گروه، دعوت حضرت را مىپذيرند و همراه حضرت مىآيند. در آن روزگار صاحبان عقايد باطل به شك و ترديد دچار مىشوند و گروهها و احزاب و مدّعيان طرفدارى و پيروى، از هم مىپاشند و مقرّبان درگاه الهى (و مؤمنان) نجات مىيابند».(31)
ابن جريح مىگويد: شنيدهام هنگامى كه دوازده قبيله از بنى اسرائيل پيامبران خود را كشتند و كافر شدند، يك قبيله از اين رفتار پشيمان شد، و از كرده خويش بيزارى جستند و از خداوند درخواست جدايى ميان آنان با ديگر قبايل كردند. خداوند كانالى در زيرزمين گشود كه آنان به مدّت يك سال و نيم در آن حركت مىكردند تا اين كه از پشت سرزمين چين سر در آوردند و هنوز در آنجا به سر مىبرند. آنان مسلمان هستند و به قبله ما روى مىآورند.(32)
برخى مىگويند: جبرئيل در شب معراج، پيامبر اكرم(ص) را نزد آنان برد و حضرت ده سوره از سورههاى مكى قرآن را براى آنان خواند. آنان ايمان آوردند و رسالت حضرتش را تصديق كردند. پيامبر(ص) به آنان دستور داد در همانجا اقامت داشته باشند و شنبه (كه روز تعطيلى يهوديان است) كار را رها كنند و نماز را به پا دارند و زكات بدهند. آنان نيز پذيرفتند و اين وظايف را انجام دادند.(33) و فريضه ديگرى واجب نشده بود.
ابن عباس مىگويد: در تفسير آيه مباركه (وقَلنا مِنْ بعَدِهِ لِبَنى إسرائيلَ اسْكُنُوا الأرضَ فإذاجاءَ وَعْدُ الآخرِةِ جِئْنابِكُمْ لَفيفاً؛(34) و پس از آن به بنى اسرائيل فرمان داديم كه در آن سرزمين ساكنشويد تا از آن پس كه وعده آخرت فرا رسد، همه شما را باز مبعوث گردانيم). گفتهاند كه مراداز وعده آخرى، ظهور حضرت عيسى(ع) است كه بنى اسرائيل همراه آن حضرت قيام مىكنند؛ ولى اصحاب ما روايت كردهاند كه آنان به همراه حضرت قائم آل محمد(ص) قيام مىكنند.(35)
در تفسير آيه شريفه (وَمِنْ قَوْمِ موسى أمَّةٌ يَهْدُونَ بِالحقِّ و به يَعْدلُونَ؛(36) گروهى از قوم موسى به (دين) حق هدايت گرديده، به آن دين باز مىگردند (مردم را هم به دين اسلام و قرآن دعوت مىكنند)). مرحوم مجلسى مىفرمايد: در اين كه اين امت چه كسانى هستند، اختلاف نظر است.
برخى چون ابنعباس مىگويند: آنان قومى هستند كه در آن سوى چين زندگى مىكنند و ميان سرزمين آنان و چين، بيابانى از شن روان فاصله شده است. آنان هرگز در حكم خدا، دگرگونى و تبديل پديد نمىآورند.(37)
امام باقر(ع) در وصف آنان مىفرمايد: «آنان مالى را مخصوص به خود نمىدانند، بدون اين كه برادر ايمانىشان را در آن شريك بدانند. آنان نيز شب استراحت مىكنند و روز بيدارند و به كشاورزى اشتغال دارند. ولى كسى از ما (مردم) به سرزمين آنان نمىرسد و فردى از آنان به سرزمين ما (مردم) نمىآيد و آنان بر حق هستند».(38)
درباره آيه شريفه (وَمِنَ الَّذينَ قالُوا إنّا نصارىَ أخذنا ميثاقَهُم، فَنَسُوا حَظَّاً مِمّا ذُكِرُوا به؛(39) برخى از آنان كه گفتند: ما به كيش عيسى هستيم، از آنان عهد گرفتيم كه پيرو (كتاب) و رسول خدا باشند. آنان از آن چه (در انجيل) پند داده شدند، نصيب بزرگى را از دست دادند (و با حق مخالفت كردند)).
امام صادق(ع) فرمود: «نصارا اين راه و رسم را متذكر خواهند شد و گروهى از آنان همراه حضرت قائم(عج) خواهند بود».(40)
4. جابلقا و جابرسا
روايات متعدّد ديگرى نيز بر اين كه شهرها و سرزمينهاى ديگرى در جهان وجود دارد كه هرگز مردم آن، خدا را معصيت نمىكنند. براى آگاهى بيشتر به جلد 54 كتاب بحارالانوار رجوع كنيد.
از مجموع اين روايات فهميده مىشود كه حضرت مهدى(عج) در سراسر جهان لشكريان و پايگاههايى بهطور آماده دارد كه به هنگام ظهور، وارد پيكار مىشوند؛ ولى از برخى روايات فهميده مىشود كه آنان سالها پيش، از دنيا رفتهاند و براى يارى حضرتش، خداوند آنان را دوبار زنده كرده، به دنيا باز مىگرداند و آنان رجعت مىكنند.(42)
امام صادق(ع) مىفرمايد: «نجم فرزند اعين از كسانى است كه در رجعت (دوباره زندهشده) جهاد مىكند».(43) نيز درباره حمران و ميسر مىفرمايد: «گويا حمران بن اعين و ميسربنعبدالعزيز را مىبينم كه شمشير به دست گرفته، بين صفا و مروه (در كعبه) براى مردم خطبه مىخوانند».(44)
آية اللَّه خوئى در معجم الرجال الحديث، «يخبطان الناس» را به زدن با شمشير تفسيرمىكند.
همچنين امام صادق(ع) به داود(45) رقّى نگاه كرد و فرمود: «هر كس كه مىخواهد مردى از ياران حضرت قائم را ببيند، به اين مرد بنگرد. (يعنى اين مرد از ياران حضرت است كه دوباره زنده خواهد شد)».(46)
ج) تعداد سپاهيان
الف) سى صد و سيزده نفر - كه در روايات آمده است - نيروهاى ويژهاى هستند كه در آغاز قيام همراه آن حضرت خواهند بود. آنان در حكومت جهانى امام زمان(عج) از كارگزاران مىشوند؛ چنانچه مرحوم اربلى در كشف النعمه فرموده است: از اين روايت (روايت دههزارنفر) استفاده مىشود كه تعداد ياران حضرت در عدد سى صد و سيزده محدود نمىشود؛ بلكه اين تعداد، نفراتى هستند كه در آغاز قيام، همراه حضرت هستند.
ب) تعداد چهارهزار، ده هزار نفر و ... - كه در برخى روايات گفته شده است - آمار كل نيروهاى ارتش مهدى(عج) نيست؛ بلكه - همچنانكه از روايات نيز استفاده مىشود- هريك از اين ارقام، نمايانگر تعداد نيروهايى هستند كه در برههاى از زمان ظهور حضرت(ع) و يا در پيكار خاصى در گوشهاى از جهان شركت دارند. شايد هم مطلب ديگرى باشد كه ما آن را نمىدانيم كه با ظهور حضرت، روشن خواهد شد.
1. نيروهاى مخصوص
از اين كه حضرت مىفرمايد: «هر يك خود را در ميان سى صد نفر مىبيند»، دو احتمال تصور مىشود: 1. اين كه توان جسمى هر يك از آنان برابر سى صد نفر باشد؛ چنانكه توان هر يك از مؤمنان در آن روزگار برابر نيروى چهل مرد است. 2.هر كدام از آنان، سى صد نفر نيرو دارند و خود را در ميان سى صد نيرو تحت فرمان مىبينند. بنابراين احتمال، آنان حدود سى صد گردان نيروى نظامى را فرماندهى مىكنند و محتمل است كه همان ظاهر لفظ مراد باشد؛ يعنى هر يك خود را جزء آن عدّه مىداند؛ چنانكه بعضى گفتهاند.
امام زين العابدين(ع) مىفرمايد: «آنان كه از بستر خود براى يارى امام قائم(ع) ناپديد مىشوند، سى صد و سيزده نفر به تعداد اهل بدر هستند كه صبح آن شب (صبح روز بعد) در مكه گرد مىآيند».(48)
امام جواد(ع) مىفرمايد: «پيامبر خدا(ص) فرمود: امام زمان(عج) از سرزمين تهامه (مكه) ظهور مىكند. او گنجهايى دارد كه از جنس طلا و نقره نيست؛ بلكه آنها اسبهايى نيرومند و مردانى نامور به تعداد اصحاب بدر هستند. آنان سى صد و سيزده نفرند كه از سراسر جهان به دور او گرد مىآيند. كتاب مُهر كردهاى با حضرت است كه تعداد يارانش با نام، شهر، نوع نژاد، مشخصات و كنيه آنان در آن نوشته شده است. آنان همه در فرمانبردارى از مهدى(عج) مىكوشند».(49)
رسول خدا(ص) مىفرمايد: «مردم مانند پرندگان در اطرافش گرد مىآيند تا اين كه سىصد و چهارده مرد - كه در بين آنان زنانى نيز هستند - گرد مىآيند و آن حضرت بر هر ستمگر و فرزند ستمگرى پيروز مىگردد و عدالت چنان مىشود كه مردم آرزو مىكنند: اى كاش مردگانشان در بين زندگان بودند و از عدالت بهرهمند مىشدند».(50)
امام باقر(ع) مىفرمايد: «حضرت مهدى(عج) با سى صد و سيزده نفر به تعداد اصحاب بدر، بدون آگاهى و وعده قبلى ظهور مىكند؛ در حالى كه آنان چون ابرى پاييزى پراكندهاند؛ آنان شيران روز و نيايشگران شب هستند».(51)
ابان بن تغلب مىگويد: امام صادق(ع) فرمود: «به زودى سى صد و سيزده نفر به مسجد شما (مكه) مىآيند. مردم مكه مىدانند كه اين افراد نسبتى با پدران و اجدادشان ندارند (وجزو مردم مكه نيستند). هر كدام از آنان شمشيرى دارد كه بر روى آن كلمهاى ثبتاست كه از آن كلمه هزار كلمه (مشكل) گشوده و حل مىشود».(52)
در برخى از روايات، نام برخى از آنان گفته شده است كه به ذكر دو روايت بسندهمىكنيم:
امام صادق(ع) به مفضل بن عمر - يكى از اصحاب آن حضرت - فرمود: «تو و چهلوچهار مرد ديگر، جزو ياران و همراهان حضرت قائم هستيد».(53)
شايد مراد از چهل و چهار نفر، كسانى باشند كه از اصحاب امام صادق(ع) هستند.
نيز آن حضرت مىفرمايد: «هنگامى كه قائم آل محمد(ص) ظهور كند، بيست و هفت تن از پشت كعبه بيرون مىآيند و بيست و پنج تن از قوم موسى - كه همگى قاضيان به حق و عادل هستند - زنده مىشوند و نيز هفت تن از اصحاب كهف، يوشع وصى موسى، مؤمن آل فرعون، سلمان فارسى، ابادجانه انصارى و مالك اشتر به دنيا باز مىگردند».(54) در بعضى از روايات، مقداد بن اسود نيز ذكر شده است.
طبق روايات فرشتگان جابهجاكننده، مردگان نيكان را به اماكن مقدسى مانند خانه خدا منتقل مىكنند.(55) بنابراين، شايد اين مردگان از آن دستهاى باشند كه اجسادشان به كنار كعبه انتقال داده شده است و رجعت و دوباره زنده شدن آنان نيز از همانجا خواهد بود. طبق نقل ديگرى، اين مكان پشت شهر كوفه، يعنى شهر نجف است كه باز معناى روايت صحيح مىشود؛ زيرا اجسادشان به آن جا، يعنى نجف اشرف انتقال داده شده است.
شايسته ذكر است كه اين افراد، سابقه مبارزه در ابعاد سياسى و نظامى را با طاغوتهاى روزگار خويش داشتهاند؛ به خصوص سلمان فارسى، ابودجانه، مالك اشتر و مقداد كه در جنگهاى صدر اسلام شركت كرده، رشادتهاى بسيارى از خود نشان دادهاند و گروهى از آنان سابقه فرماندهى نيز داشتهاند.
2. ارتش مهدى(عج)
نيز آن حضرت مىفرمايد: «هنگامى كه خداوند به حضرت قائم(عج) اجازه قيام دهد، سى صد و سيزده تن با او بيعت مىكنند. آن حضرت در مكه توقف مىكند تا اين كه عدد اصحابش به ده هزار نفر برسد. آنگاه به سوى مدينه حركت مىنمايد».(57)
اميرمؤمنان(ع) مىفرمايد: «مهدى حدّاقل با لشكر دوازده هزار نفرى و حدّاكثر پانزدههزار نفرى ظهور مىكند. رعب و ترس از نيروى نظامى او، پيشاپيش سپاهيانش در حركت است. هيچ دشمنى با ايشان روبه رو نمىشود، جز اين كه شكست مىخورد. آنحضرت و سپاهيانش در راه خدا به سرزنش كسى نمىانديشند. شعار لشكريانش ايناست: بميران، بميران».(58)
امام صادق(ع) مىفرمايد: «امام زمان(عج) ظهور نمىكند، مگر آن كه حلقه و تعداد آنان كامل گردد». راوى پرسيد: تعداد آنان چند نفر است؟ حضرت فرمود: «ده هزار نفر».(59)
شيخ حرّ عاملى مىگويد: در روايت است كه تعداد كامل سپاه امام زمان(عج) صد هزار نفر است.(60)
3. گارد حفاظت
البته كلمه حرس كه در روايت است، به معناى اعوان و كمك نيز آمده است و اين معنا با عنوان حديث مناسب نيست؛ چون ممكن است مقصود ياران و اعوان حضرت باشد.
د) اجتماع سپاهيان
به روايتى در اينباره توجّه فرماييد:
امام صادق(ع) مىفرمايد: «هنگامى كه به حضرت مهدى(عج) اذن خروج و قيام داده شود، خداوند را به نام عبرى آن مىخواند. در آن هنگام يارانش - كه سى صد و سيزده نفرند و همانند ابرهاى پاييزى پراكندهاند - مهيّا مىشوند و آنان همان صاحبان پرچمها (وفرماندهان) هستند. برخى از آنان شب هنگام در حالى كه در بستر آرميدهاند، ناپديد مىشوند و به هنگام صبح خود را در مكه مىبينند و برخى به هنگام روز سوار بر ابرها ديده مىشوند. آنان با نام خود و پدر و فاميل و شهرت شناخته مىشوند».(62)
مفضل بن عمر مىگويد: عرض كردم: فدايت شوم؛ كدام دسته از نظر ايمان در مرتبه برترى قرار دارند؟ حضرت فرمود: «آنان كه بر فراز ابرها در حركت خواهند بود، همان ناپديدشدگانند كه در شأن آنان اين آيه مبارك فرود آمده است: (أَيْنَ ماتَكُونوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَميعاً؛(63) هر كجا باشيد، خداوند همگى شما را خواهد آورد).
رسول خدا(ص) مىفرمايد: «پس از شما اقوامى خواهند آمد كه زمين زير پاىشان جمع مىشود و دنيا به روى آنان گشوده مىگردد و مردان و زنان فارس، آنان را خدمت مىكنند. زمين كمتر از يك چشم به هم زدن، زير پاىشان طى مىگردد؛ به گونهاى كه هر يك از آنان مىتواند، شرق تا غرب زمين را در يك لحظه سپرى كند. آنان از اين دنيا نيستند و دنيا نيز در آنان بهره و سهمى ندارد».(64)
امام باقر(ع) مىفرمايد: «شيعيان و ياران مهدى(عج) از سراسر زمين به سوى او حركتمىكنند؛ زمين زير پايشان جمع مىشود و با طىّ الارض به امام(ع) مىرسند و با او بيعت مىكنند».(65)
عبداللَّه پسر عجلان مىگويد: خدمت امام صادق(ع) سخن از قيام حضرت مهدى(عج) به ميان آمد. به حضرت عرض كردم: چگونه از ظهور حضرت آگاهى مىيابيم؟ فرمود: «صبح مىكنيد، در حالى كه زير بالش خود، نامهاى را مىبينيد كه در آن نوشته شده است: پيروى از مهدى كار معروف و خوبى است».(66)
امام رضا(ع) مىفرمايد: «سوگند به خدا كه اگر قائم ما قيام كند، خداوند، شيعيان را از همه شهرها، نزد او گرد مىآورد».(67)
نيز امام صادق(ع) مىفرمايد: «در حالى كه جوانان شيعه، بر پشت بامها خوابيدهاند، ناگهان آنها را گروه گروه در يك شب و بدون وعده قبلى نزد حضرت مىآورند. آنگاه همگى صبحگاه نزد حضرت گرد مىآيند».(68)
ه ) شرايط پذيرش و آزمايش سپاهيان
امام(ع) ياران را اين گونه مىآزمايد تا از ميزان پيروى ايشان آگاه گردد. پس از آن، در ميان صفا و مروه - در كعبه - ظاهر مىشود و خطاب به يارانش چنين مىگويد: «من به كارى دست نمىزنم، مگر آن كه شما با من بر شرايطى بيعت كنيد و بر آن پاى بند باشيد و چيزى از آن را تغيير ندهيد؛ من نيز هشت چيز را متعهد مىشوم». يارانش در پاسخ امام(ع) همگى مىگويند: ما بهطور كامل تسليم هستيم و از تو پيروى مىكنيم و هر شرطى را كه قرار دهيد، مىپذيريم. بفرماييد آن شرايط چيست؟
حضرت به سوى كوه صفا در مكه به راه مىافتد و ياران نيز در پى او مىروند. در آنجا خطاب به آنان مىفرمايد: «با شما بر اين شرايط پيمان مىبندم: 1. از ميدان رزم نگريزيد. 2.دزدى نكنيد. 3. عمل نامشروع انجام ندهيد. 4.كارهاى حرام انجام ندهيد. 5. كار منكر و زشت انجام ندهيد. 6. كسى را جز به حق نزنيد. 7.زر و سيم نيندوزيد. 8. جو و گندم احتكار نكنيد. 9. مسجدى را ويران نسازيد. 10. به ناحق شهادت ندهيد. 11. مؤمنى را خوار و كوچك نكنيد. 12. ربا نخوريد. 13. در سختىها و مشكلات پايدارى كنيد. 14.فرد خداپرست و يكتاپرستى را لعنت نكنيد. 15. شراب ننوشيد. 16. لباس زربافت نپوشيد. 17.لباس ابريشم و حرير بر تن نكنيد. 18. شخص فرارى را تعقيب نكنيد. 19.خون حرامى را نريزيد. 20. به منافق و كافر انفاق نكنيد. 21. لباس خز نپوشيد. 22.خاك را بالش خود قرار دهيد (شايد به اين معنا باشد كه فروتن و متواضع باشيد). 23.از كارهاى ناشايست بپرهيزيد. 24. به معروف امر كنيد و از منكر باز داريد.
اگر به اين شرايط، پاى بند شويد و رفتار كنيد، بر من واجب است كه جز شما را بهعنوان ياور برنگزينم و نپوشم مگر آن چه شما مىپوشيد و نخورم جز، آنچه شما مىخوريد و بر مركبى كه شما سوار مىشويد، سوار شوم و هرجا كه شما باشيد، با شما باشم و هرجا كه رهسپار شويد، با شما بيايم و به نيروى كم خرسند و خشنود باشم و زمينرا از عدل و داد آكنده سازم؛ آن سان كه از ستم و جور پر شده است و خدا را بهگونهاى كه شايسته است، پرستش نمايم. من به آن چه گفتم، وفادار خواهم بود و شما نيز به عهد خود وفا كنيد».
اصحاب مىگويند: راضى شديم و به آن چه فرمودى با تو بيعت مىكنيم. آنگاه امام(ع) با تك تك ياران (به نشانه بيعت) مصافحه مىكند.(69)
البته بايد توجّه داشت كه حضرت، اين شرايط و آزمايش را با نيروهاى ويژه انجام مىدهد؛ زيرا آنان در حكومت امام(ع) از كارگزاران خواهند بود و آنانند كه با كردار خوب خود، در گسترش عدالت در جهان نقش مؤثرى دارند.
ضمناً، سند اين روايت مورد تأمّل است؛ چون از خطبة البيان است كه برخى آن را ضعيف دانستهاند؛ هر چند بعضى ديگر از بزرگان در مقام دفاع از آن برآمده، آن را تقويتكردهاند.(70)
و) ويژگىهاى سپاهيان
1. عبادت و پارسايى
و نيز آن حضرت مىفرمايد: «گويا قائم آل محمد(عج) و يارانش را در پشت شهر كوفه مىبينم. گويى پرندگان بر بالاى سر آنان بال گستردهاند. زاد و توشهشان پايان يافته و لباسهاىشان مندرس و ژنده است و سجده بر پيشانى آنان اثر گذارده است. آرى، آنان شيران روز و نيايشگران شبند. دلهاىشان مانند پارههاى آهن، محكم و استوار است. هركدام از آنان نيروى چهل مرد را داراست. كسى جز كافر و منافق آنان را نمىكشد. خداوند در قرآن از آنان اينگونه ياد كرده است:«(إنَّ ذلكَ لآياتٍ لِلْمُتّوسِّمينَ؛(72) در اين مطلب، هوشمندان را آيت و عبرت بسيار است)».(73)
2. عشق به امام و فرمانبردارى از او
امام صادق(ع) مىفرمايد: «ياران حضرت(عج) دستهاى خود را بر زين مركب امام(ع) مىكشند و با اين كار، درخواست بركت مىكنند. دور حضرت حلقه مىزنند و در جنگها جسم و جان خود را سپر بلاى او مىكنند و هر چه از آنان بخواهد، اجابت كرده، انجاممىدهند».(75)
نيز آن حضرت در توصيف ياران مهدى(عج) مىفرمايد: «او مردانى دارد كه گويا دلهاى شان از پاره آهن است ... آنان در برابر حضرت از يك كنيز نسبت به مولا و مالك خود، فرمانبردارتر و در برابر اوامرش تسليم هستند».(76)
رسول خدا(ص) مىفرمايد: «خداوند براى حضرت مهدى(عج) از گوشه و كنار جهان به تعداد اهل بدر، جنگجو گرد مىآورد. آنان در فرمانبردارى از حضرتش بسيار كوشا و مصممهستند».(77)
امام صادق(ع) مىفرمايد: «گويا مىبينم كه حضرت قائم(عج) و يارانش در نجف (كوفه) مستقر شدهاند (و چنان ثابت و استوارند) كه گويى پرنده بر سر آنان نشستهاست».(78)
جنگاوران چنان منظّم، بىحركت و تسليم محض در برابر حضرت مىايستند كه گويى پرنده بر سرشان نشسته است كه اگر كوچكترين حركتى از خود نشان دهند، پرنده پروازمىكند.
3. سپاهيان قدرتمند و جوان
امام صادق(ع) مىفرمايد: «منظور لوط پيامبر، از اين سخن خود كه به دشمنان گفت: ''اى كاش نيروى قدرتمندى عليه شما داشتم يا به استوانهاى محكم پناه مىبردم00000110000012، نيرويىهمانند نيروى مقتدر مهدى موعود(عج) و ياران او بود كه يك تن از آنان، توان چهل مرد را دارد. آنان دلهايى استوارتر از پارههاى آهن دارند و چون از برابر كوهها بگذرند، صخرهها به لرزه درآيند. شمشيرها را غلاف نمىكنند تا آن هنگام كه خداوند بخواهد و خشنود شود».(80)
امام سجاد(ع) در اين باره مىفرمايد: «آنگاه كه قائم ما قيام كند، خداوند سستى و ضعف را از شيعيان ما دور مىكند و دلهاىشان را چون پارههاى آهن محكم و استوار مىنمايد و به هر كدام از آنان قدرت چهل مرد را مىبخشد و آنان فرمانروايان و بزرگان زمين مىشوند».(81)
امام صادق(ع) مىفرمايد: «در حكومت مهدى(عج) شيعيان ما، فرمانروايان و بزرگان زمين خواهند بود و هر كدام از آنان، قدرت چهل مرد را داراست».(82)
امام باقر(ع) فرمود: «در دل شيعيان ما (امروز) از دشمنان ترس انداخته شده است؛ ولى روزگارى كه حكومت ما فرا رسد و امام مهدى(عج) ظهور كند، هر يك از شيعيان ما، از شير بىباكتر و از نيزه برندهتر خواهند شد. آنان دشمنان ما را با پا لگدمال مىكنند و با دست مىكشند».(83)
عبدالملك بن اعين مىگويد: هنگامى كه از خدمت امام باقر(ع) برخاستم، به دستم تكيه دادم و گفتم: آرزو داشتم، ظهور حضرت قائم(ع) را در روزگار جوانى، (روزهايى كه توان جسمى داشتم) درك كنم. امام(ع) فرمود: «آيا به اين خشنود نيستيد كه دشمنان شما يك ديگر را بكشند، ولى شما در خانههاى تان در امان باشيد؟ اگر امام(ع) ظهور كند، به هر يك از شما توان چهل مرد داده مىشود و دلهايتان همانند پارههاى آهن مىگردد؛ به گونهاى كه اگر با آن دلها به كوه بزنيد، كوهها را مىشكافد و ازجا مىكند و شما رهبران زمين و امانت داران آن خواهيد بود».(84)
امام صادق(ع) مىفرمايد: «به هنگام فرا رسيدن امر ما (حكومت حضرت مهدى) خداوند، ترس را از دل شيعيان ما برمىدارد و در دلهاى دشمنان ما جاى مىدهد. در آن هنگام هر يك از شيعيان ما از نيزه بُرندهتر و از شير شجاعتر مىشود. يك شيعه، دشمن خود را با نيزه هدف مىگيرد و با شمشير مىزند و زير پاى خود لگدمال مىكند».(85)
همچنين آن حضرت مىفرمايد: «ياران مهدى(عج) مردانى هستند كه دلهاى آنان مانند آهن سخت و محكم است. هرگز شك و شبههاى در ذات خدا، بر آن دلها راه نمىيابد. آنان از سنگها سخت ترند. اگر به آنان مأموريت داده شود تا كوهها را از جاى بركنند و جابهجاكنند، اين كار را به سرعت انجام مىدهند و اگر مأموريت سركوبى و نابودى شهرى به آنان داده شود، آن را ويران مىسازند (در سرعت عمل و قاطعيت چنانند كه) گويى عقابهايى بر اسبها نشستهاند».(86)
4. سپاهيان محبوب
5. عاشقان شهادت
پي نوشت :
1. الشيعة و الرجعه، جا، ص167.
2. ابنحمّاد، فتن، ص161.
3. ابنحمّاد، فتن، ص86؛ عقد الدرر، ص127؛ كنز العمّال، ج14، ص588.
4. ابنطاووس، ملاحم، ص53؛ عقد الدرر، ص130؛ الشيعة و الرجعه، ج1، ص210.
5. ابنطاووس، ملاحم، ص53؛ الشيعة و الرجعه، ج1، ص211.
6. نور الابصار، ص138؛ الشيعة و الرجعه، ج1، ص211.
7. ابنحمّاد، فتن، ص84؛ ابنالمنادى، ص47؛ دارمى، سنن، ص98؛ عقد الدرر، ص126؛ ابنطاووس، فتن، ص49.
8. الايقاظ من الهجعه، ص266؛ ر. ك: كشى، اختيار معرفة الرجال، ص217؛ ابنداود، رجال، ص206.
9. الايقاظ من الهجعه، ص266؛ ر. ك: بحارالانوار، ج53، ص67؛ اثبات الهداة، ج3، ص561.
10. الشيعة و الرجعه، ج1، ص158.
11. خرائج، ج1، ص185؛ بحارالانوار، ج41، ص296؛ مستدركات علم رجال الحديث 2: 118.
درباره جبير بن خابور با وجود پژوهش فراوان در كتابهاى شيعه و سنّى جز مطلب زير، مطلب ديگرى يافت نشد.
امام صادق(ع) فرمود: «جبير بن خابور، گنجينه دار معاويه بود. او مادر پيرى داشت كه در شهر كوفه زندگى مىكرد. روزى جبير به معاويه گفت: دلم براى مادرم تنگ شده است؛ اجازه بده تا از او ديدار كنم تا كمى از حقوقى كه بر گردن من دارد، ادا كنم.
معاويه گفت: در شهر كوفه چه كار دارى؟ در آنجا مرد جادوگرى به نام على بن ابىطالب است و اطمينان ندارم كه تو را نفريبد. جبير گفت: من با على كارى ندارم. من مىخواهم به ديدار مادرم بروم و حقّ او را بهجا آورم. جبير پس از كسباجازه عازم سفر شد. آنگاه كه به شهر كوفه رسيد چون اميرالمؤمنين(ع) پس از جنگ صفين پيرامون شهر كوفه ديدهبان گماشته بود و رفت و آمدها را كنترل مىكردند ديده بانان او را دستگير كردند و به شهر آوردند. على(ع) به او فرمود: «تو يكى از گنجينههاى خداوندى. معاويه به تو چنين گفته است كه من جادوگر هستم». جبير گفت: سوگند به خدا كه چنين گفته است.
حضرت فرمود: «تو مالى همراه داشتهاى كه مقدارى از آن را در منطقه عين التمر به خاك سپردهاى». جبير اين مطلب را نيز تصديق كرد. سپس اميرمؤمنان(ع) به امام حسن(ع) دستور داد تا از وى پذيرايى كند. روز بعد على(ع) به ياران خود فرمود: «اين شخص در جبل الاهواز ..». (ادامه مطلب در متن كتاب است).
12. دلائل الامامه، ص248؛ اثبات الهداة، ج3، ص573.
13. حصينى، الهدايه، ص31؛ ارشاد القلوب، ص286؛ حلية الابرار، ج2، ص601.
افراد ديگرى همچون: داو رق و نجم بن اعين، حمران بن اعين و ميسر بن عبدالعزيز هستند كه در روايات، بهزندهشدن دوباره آنان و حضورشان در زمام امام قائم(عج) اشاره شده است كه مادر بخش آينده بهآن اشاره خواهيم كرد.
14. ابنحمّاد، فتن، ص85؛ عقد الدرر، ص129؛ الحاوى للفتاوى، ج2، ص69.
15. نعمانى، غيبة، ص315؛ اثبات الهداة، ج3، ص547؛ بحارالانوار، ج52، ص369.
16. فردوس الاخبار، ج5، ص366.
17. عبدالرزاق، مصنّف، ج11، ص385؛ المعجم الكبير، ج7، ص268؛ حلية الاولياء، ج3، ص24؛ فردوس الاخبار، ج5، ص445.
18. احتمال دارد كه منظور قبيله همدان از قبايل عرب باشد.
19. ابنطاووس، ملاحم، ص146.
20. دلائل الامامه، ج316.
21. عن ابىعبداللَّه الصادق(ع): «تربة قم مقدسة ... . أما و انّهم أنصار قائمنا و دعاة حقنا..».؛ بحارالانوار، ج60، ص218.
22. بحارالانوار، ج60، ص216.
23. ابنطاووس، ملاحم، ص147؛ روضة الواعظين، ص310؛ بحارالانوار، ج52، ص304.
24. كشف الغمّه، ج3، ص268؛ كنز العمّال، ج14، ص591؛ شافعى، بيان، ص106؛ ينابيع المودّه، ص91.
25. طوسى، غيبة، ص284؛ اثبات الهداة، ج3، ص517؛ بحارالانوار، ج52، ص333.
26. ابنطاووس، ملاحم، ص142؛ بحارالانوار، ج52، ص304.
27. طوسى، غيبة، چاپ جديد، ص477؛ بحارالانوار، ج52، ص334؛ اثبات الهداة، ج3، ص518.
28. ابنطاووس، ملاحم، ص43؛ ينابيع المودّه، ج2، ص435؛ الشيعة و الرجعه، ج1، ص456.
29. نامش سماك بن خرشه انصارى است. مرحوم مامقانى دربارهاش مىفرمايد: من او را حسن الحال مىدانم... (تنقيحالمقال، ج2، ص68).
30. روضة الواعظين، ج2، ص266.
31. كافى، ج3، ص131؛ الايقاظ، ص290؛ بحارالانوار، ج27، ص308.
32. بحارالانوار، ج54، ص316.
33. بحارالانوار، ج54، ص316.
34. الاسراء (بنى اسرائيل) (17) آيه 104.
35. بحارالانوار، ج54، ص316.
36. اعراف (7) آيه 159.
37. بحارالانوار، ج54، ص316.
38. بحارالانوار، ج54، ص316.
39. مائده (5) آيه 14.
40. كافى، ج5، ص352؛ التهذيب، ج7، ص405؛ وسائل الشيعه، ج14، ص56؛ نورالثقلين، ج1، ص601؛ تفسير برهان، ج1، ص454؛ ينابيع المودّه، ص422.
41. بحارالانوار، ج54، ص334 و ج26، ص47.
42. شيعه بر اين عقيده است كه در همين دنيا و پس از ظهور حضرت مهدى(عج) امامان معصوم و گروهى از مؤمنان و گروهى از كافران دوباره زنده مىشوند و به دنيا باز مىگردند. در اين باره دهها روايت وارد شده است. مرحوم آية اللَّه والد(ره) در جلد دوم الشيعه و الرجعه به گستردگى در اين باره سخن گفته است. اخيراً اين كتاب رإ؛غغ حجة الاسلام ميرشاولد به نام ستاره درخشان ترجمه و منتشر كرده است و از اين جانب نيز پانزده سال پيش جزوهاى به نام رجعت از نظر شيعه منتشر شده است كه با استفاده از نوشتهها و سخنان مرحوم والدم مىباشد.
43. الايقاظ من الهجعه، ص269.
44. كشى، رجال، ص402؛ الخلاصه، ص98؛ قهبائى، رجال، ج2، ص289؛ الايقاظ، ص284؛ بحارالانوار، ج54، ص4؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص259.
45. درباره موثق بودن داود، علماى رجال بحثهاى گستردهاى كردهاند. برخى اين روايت را ضعيف شمرده و بعضى آن را موثق دانستهاند. روايت ديگرى از امام صادق(ع) نقل شده كه فرموده است: «منزلت و مقام داود نزد من، همانند موقعيت مقداد نزد پيامبر(ص) است». تنقيح المقال، ج2، ص414.
46. الايقاظ، ص264.
47. دلائل الامامه، ص320؛ المحجّه، ص46.
48. كمال الدين، ج2، ص654؛ عياشى، تفسير، ج2، ص56؛ نورالثقلين، ج1، ص139 و ج4، ص94؛ بحارالانوار، ج52، ص323.
49. عيون اخبار الرضا، ج1، ص59؛ بحارالانوار، ج52، ص310.
50. مجمع الزوائد، ج7، ص315.
51. ابنطاووس، ملاحم، ص64؛ الفتاوى الحديثيه، ج31.
52. كمال الدين، ج2، ص671؛ بصائر الدرجات، ص311؛ بحارالانوار، ج52، ص286.
53. دلائل الامامه، ص248؛ اثبات الهداة، ج3، ص573.
54. روضة الواعظين، ص266؛ اثبات الهداة، ج3، ص55.
55. درر الاخبار، ج1، ص258.
56. كمال الدين، ج2، ص654؛ عياشى، تفسير، ج1، ص134؛ نورالثقلين، ج4، ص98؛ ج1، ص340؛ العدد القويه، ص65؛ اثبات الهداة، ج3، ص548.
57. المستجاد، ص511.
58. ابنطاووس، ملاحم، ص65.
59. نعمانى، غيبة، ص307؛ اثبات الهداة، ج3، ص545.
60. اثبات الهداة، ج3، ص578؛ بحارالانوار، ج52، ص307، 367؛ بشارة الاسلام، ص190.
61. ابنحمّاد، فتن، ص106؛ عقد الدرر، ص143.
62. كمال الدين، ج2، ص672؛ عياشى، تفسير، ج1، ص67؛ نعمانى، غيبة، ص315؛ بحارالانوار، ج2، ص368؛ كافى، ج8، ص313؛ المحجّة، ص19.
63. بقره (2) آيه 148.
64. فردوس الاخبار، ج2، ص449.
65. روضة الواعظين، ج2، ص263؛ عقد الدرر، ص65؛ متقى هندى، برهان، ص145.
66. بحارالانوار، ج52، ص324؛ اثبات الهداة، ج3، ص582؛ ترجمه جلد 13، بحارالانوار ص916.
67. مجمع البيان، ج1، ص231؛ اثبات الهداة، ج3، ص524؛ نورالثقلين، ج1، ص140، بحارالانوار، ج52، ص291.
68. نعمانى، غيبة، ص316؛ بحارالانوار، ج52، ص198؛ بشارة الاسلام، ص198.
69. الشيعة و الرجعه، ج1، ص157؛ عقد الدرر، ص96.
70. مرحوم والدم در پاورقى جلد اوّل الشيعة و الرجعه، درباره خطبة البيان چنين فرمودهاند: ما اين خطبه را از كتاب دوحةالانوار شيخ محمد يزدى نقل كردهايم؛ ولى منحصر به اين كتاب نيست، بلكه در كتابهاى ديگرى نيز درج شده است. چنانچه آقا بزرگ طهرانى در جلد 7 الذريعه نام چند كتاب را ذكر مىكند:
1. قاضى سعيد قمى در شرح حديث غمامه م. 1103 ه . ق؛
2. محقق قمى در جامع الشتات، ص772؛
3. نسخهاى در كتابخانه امام رضا(ع) به تاريخ 729 ه . ق؛
4. نسخهاى به خط على بن جمال الدين به تاريخ 923 ه . ق؛
5. خلاصة الترجمان؛
6. معالم التنزيل.
اين خطبه عباراتى دارد كه با توحيد نمىسازد، ولى در همه نسخهها اين عبارات نيست و بدون شك از ساختههاى غلاتمىباشد.
امّا عباراتى هم چون: «انا مورق الاشجار و مثمر الثمار» مانند آن در روايت ديگر فراوان است؛ هم چون «بنا أثمرت الاشجار و أينعت الثمار، و جرت الأنهار و بنا تنزل الغيث و تنبت عشب الأرض» و در زيارت مطلقه چنين آمده است:
«وبكم تنبت الأرض أشجارها و بكم تخرج الأشجار و أثمارها ...». و در زيارت رجبيه: «أنا سائلكم و آملكم فيما إليكم التفويض و عليكم التعويض، فبكم يجبر المهيض و يشفى المريض و ...».
بنابراين، هر عبارتى كه مخالف ظاهر قرآن بود و قابل تأويل و توجيه صحيحى نبود، معصومين از آن برى و منزّه هستند؛ امّا جعلى بودن عبارات اين خطبه، سبب نادرستى همه خطبه شريف نمىشود.
71. بحارالانوار، ج52، ص308.
72. حجر (15) آيه 75.
73. بحارالانوار، ج52، ص386.
74. عياشى، تفسير، ج2، ص56؛ بحارالانوار، ج52، ص341.
75. بحارالانوار، ج52، ص308.
76. همان جا.
77. همان، ص310.
78. اثبات الهداة، ج3، ص585.
79. طوسى، غيبة، ص284؛ نعمانى، غيبة، ص315؛ ابنطاووس، ملاحم، ص145؛ كنز العمّال، ج14، ص592؛ بحارالانوار، ج52، ص334؛ اثبات الهداة، ج3، ص517.
80. كمال الدين، ج2، ص673؛ بحارالانوار، ج52، ص317 و 327.
81. كمال الدين، ج2، ص673؛ بحارالانوار، ج52، ص317، 327، 372؛ ينابيع المودّه، ص424؛ احقاق الحق، ج13، ص346.
82. مفيد، اختصاص، ص24؛ بحارالانوار، ج52، ص372.
83. مفيد، اختصاص، ص24؛ بصائر الدرجات، ج1، ص124؛ ينابيع المودّه، ص448، 489؛ اثبات الهداة، ج3، ص557؛ بحارالانوار، ج52، ص318، 372.
84. كافى، ج8، ص282؛ بحارالانوار، ج52، ص335.
85. خرائج، ج2، ص840؛ بحارالانوار، ج52، ص336؛ ر. ك: حلية الاولياء، ج3، ص184؛ كشف الغمّه، ج، ص345؛ ينابيع المودّه، ص448؛ مانند اين روايت از امام باقر(ع) رسيده است: بصائر الدرجات، ص24؛ بحارالانوار، ج2، ص189.
86. بحارالانوار، ج52، ص308.
87. كمال الدين، ج2، ص673؛ اثبات الهداة، ج3، ص493؛ بحارالانوار، ج52، ص327.
88. مستدرك الوسائل، ج11، ص114.