گزارشی از طرحهای پنهان برای نابودی بشر
ویلیام انگدال که سالها در حوزه بیوتکنولوژی فعالیت کرده است بهخوبی از طرحهای خاندانهای حاکم بر آمریکا برای نابودی نسل و زراعت با استفاده از تراریختهها پرده برمیدارد.
به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری تسنیم، انتشار سلسله گزارشهایی در تسنیم درباره گسترش استفاده از محصولات تراریخته، آثار غیرقابل جبران آن بر نسل و زراعت و گنجانده شدن آن در برنامه ششم که باعث قانونی شدن آن می شود باعث استقبال متخصصان امر و اعتراض برخی شد، به طوریکه خطر سیاسی شدن موضوع و خارج شدن آن از فضای کارشناسی وجود دارد. بهزاد قرهیاضی عضو پژوهشکده بیوتکنولوژی کشاورزی در واکنش به احتمال ایجاد اختلالات ژنتیکی ناشی از مصرف محصولات تراریخته (دستکاری ژنتیکی شده) کشاورزی گفت: اینکه دشمنان بخواهند برای ضربه زدن به یک کشور از محصولات تراریخته بهعنوان یک سلاح استفاده و آنها را عقیم کنند، از لحاظ علمی امکان آن وجود ندارد... طرح و ادعای چنین مطالبی ناشی از بیاخلاقی فناوریهراسان است.
ولی استفاده از پژوهش های انجام شده توسط متخصصین ممتاز بین المللی لایه های بیشتری از واقعیت آنچه اصلاح گونه ها و بهبود وضعیت تغذیه مردم نامیده می شود عیان می کند. "هنری کیسینجر" سیاستمدار کهنه کار آمریکایی اعتقاد داشت که مهار نفت و انرژی، باعث کنترل دولت ها می شود و کنترل غذا قدرت مهار مردم را می دهد. شاید به سادگی نتوان عنوان کرد که برنامه ای پنهانی برای دستکاری های ژنتیک در غذای انسان در حال انجام است اما "ویلیام انگدال" این موضوع را به خوبی شرح داده است.
وی نویسنده کتاب "بذرهای نابودی: برنامه ای پنهان برای دستکاری ژنتیک" است که در تحقیقات خود به این نتیجه می رسد، برخی از نخبگان سیاسی اجتماعی آمریکا به دنبال کنترل بر اساسی و ضروری ترین پایه های بقای انسانها هستند تا از این راه بتوانند قوت غالب مردم بیشتر مناطق جهان، یعنی نان را به نفع خود مصادره کنند البته آنها به دنبال کنترل کشاورزی در کل جهان نیز هستند.
وی در این کتاب خواننده را وارد بازی های قدرت سیاسی و پشت پرده آزمایشگاه های علمی و شرکت های بزرگ می کند و نشان می دهد؛ روشهای منفعت طلبانه در کنار فساد دولتها باعث دستکاری های ژنتیک محصولات کشاورزی توسط شرکتها و آزمایشگاهها شده و در نهایت کنترل جهانی غذای بشر به وسیله عده ای معدود را موجب می شود. این کتاب در برخی مقاطع همچون کتابهای پلیسی سرشار از جرایم انجام شده به وسیله بازیگران این بازی شوم است.
نویسنده در مقدمه کتاب با اشاره به سخنانی از جورج کنان سیاستمدار و نظریه پرداز آمریکایی اینگونه آورده است که آمریکا حدود نیمی از ثروت جهان را در اختیار دارد اما در کل کمتر از 7 درصد مردم جهان شهروند آمریکا هستند. این شکاف میان مردم آمریکا و دیگر نقاط جهان رو به افزایش است. وظیفه واقعی برای آینده آمریکا این است که یک الگو از روابط را برنامه ریزی کند که به امریکا اجازه دهد تا موقعیت برتر خود را بدون اینکه گزندی به امنیت ملی آن برسد حفظ کند. باید برای این کار احساسات را کنار گذاشت و همه تمرکز خود را معطوف به اهداف ملی فوری ساخت. آمریکا نیازمند این نیست که خود را گول بزند اما می تواند بر روی خیرخواهی جهانی و ظاهری زیبا از نوع دوستی تمرکز کند. (جورج کنان این سخنان را در سال 1948 بیان کرد) در کتاب ویلیام انگدال نشان داده می شود که گروه کوچکی از نخبگان سیاسی اجتماعی در واشنگتن بعد از جنگ جهانی دوم تمام تلاش خود را بکار گرفتند تا اختلاف متمایز خود با دیگران را حفظ کنند و بر منابع اندک جهان بعد از جنگ فایق بیایند.
این کتاب که اولین بخش از مجموعه کتاب های این نویسنده که با عنوان کلی قرن جنگ: نظم نوین جهانی و سیاست های نفتی امریکا- در انگلیس منتشر شد خط قرمزی از قدرت را دنبال می کند که به دنبال سیطره بر بقا و غذای روزانه بشریت است. فردی که به صورت نمادین منافع آمریکایی ها در بعد از جنگ را محافظت می کرد هنری کیسینجر بود که در دهه 1970 میلادی سیاست موازنه قدرت ژئوپلیتیک را دنبال می کرد و به نظر می آمد که در زیر کمربندهای امنیتی خود انواع توطئه ها و دسیسه ها را به همراه دارد. وی بود که کنترل نفت را مساوی با کنترل دولت ها و کنترل غذا را معادل با مهار ملت ها می دانست. البته ریشه این سیاست ها به دهه 1930 و هنگامی باز می گردد که چند نهاد خصوصی ایجاد شدند تا ثروت و قدرت را برای تعدادی از خانواده های آمریکایی تضمین کنند. این خانواده ها از بوستون تا نیویورک و از فیلادلفیا تا واشنگتن را به همراه رسانه های مردمی این نقاط در اختیار داشتند و تصمیم هایی را در چارچوب East Coast Establishment اتخاذ کردند، اما ماهیت قدرت در آمریکا بعد از جنگ نمایان شد و مراکز متعددی در نقاط مختلف از سیاتل تا جنوب کالیفورنیا همچون هوستون، لاس وگاس و آتلانتا و میامی را به عنوان شاخک های حساس برای تقویت قدرت امریکا آسیا و ژاپن تا امریکای لاتین ایجاد کردند.
تصویر مرکز ایجاد شده بوسیله بیل گیتش برای دستکاری ژنتیکی مواد غذایی
انگدال معتقد است که همه چیز در ظاهر قدرت و منابع معدنی و طلای سیاه خلاصه نمی شود. از سال های بعد از جنگ جهانی دوم در ظاهر طلای سیاه یعنی نفت به عنوان ابزار قدرت باعث جنگ های بسیاری شد. گرچه برخی افراد پر نفوذ امریکایی راه سعادت خود را در نفت می دیدند اما برخی دیگر حوزه ای متفاوت را انتخاب کردند که همچون منابع انرژی اقتصاد جهانی را نیز تحت تاثیر می گذاشت. این حوزه بخش های آموزش، سلامت، دارو و بسیاری دیگر از جنبه های زندگی را تحت پوشش قرار می داد این بخش علمی بود حوزه بیولوژی و کشاورزی را در بر می گرفت. اقدامات این دسته از نخبگان برای بیشتر مردم امریکا ناشناخته باقی مانده است و موضوع آن نیز با عنوان "ارگانیسم یا موجوداتی با ژنتیک تغییریافته" یا GMO شناخته می شوند. اما به سرعت مشخص شد که این اقدام بدون نگاه به تاریخ سیاسی خانواده پرقدرت راکفلر امکان پذیر نیست.
چهار برادری که در سه دهه بعد از جنگ جهانی دوم نقشی مهم را در شکل دادن به قرن امریکایی ایفا کردند. در واقع این ارگانیسم های تغییر داده شده نشان دادند که نخبگان آمریکایی به دنبال آن هستند تا با هر هزینه ای همه جهان را تحت سیطره خود در آورند. سه دهه قبل قدرت در اختیار این خانواده منحصر شده بود اما اکنون که سه برادر محو شده اند پروژه مورد نظر ان ها برای سلطه جهانی به وسیله دیگران و حتی نهادهای دولتی همچون پنتاگون اما اغلب با شیوه ای نرم تر و با عناوینی همچون دموکراسی دنبال می شود و حتی با قدرت نظمی از این سیاست ها حمایت می کند.
بیل گیتس مالک مایکروسافت نیز در این ماجرا با راکفلر همداستان شده است. در سال های ابتدایی تنها چهار شرکت بزرگ چند ملیتی وارد عرصه تولیدات غذایی و کشاورزی شدند که بیشتر مردم جهان در خوراک روزانه خود به آنها در رژیم غذایی خود در زمینه ذرت، سویا، برنج، گندم و حتی سبزیجات، میوه جات و پنبه وابسته بودند. ردّ پای این شرکتها حتی در ایجاد برخی بیماری ها در حیوانات و انسان ها دیده می شود.
سه شرکت از این چهار شرکت خصوصی رابطه گرم و پرقدرتی را با پنتاگون و بخش تحقیقات تسلیحات شیمیایی آن داشتند و چهارمین شرکت که گرچه عنوان سوییسی را یدک می کشید اما در حوزه مدیریتی انگلیس قرار داشت. همچون شرکت های نفتی، در حوزه تجارت کشاورزی نیز این پروژه جهانی آمریکایی - انگلیسی محسوب می شد. در ماه می سال 2003 درست قبل از بمباران و نابودی بغداد به وسیله آمریکا، رییس جمهور امریکا فرایندهای GMO را در یک اقدام استراتژیک اولویت سیاست خارجی خود در دوران پس از جنگ اعلام کرد. مقاومت اتحادیه اروپا که دومین تولید کننده بزرگ محصولات کشاورزی بود مانع موفقیت جهانی این پروژه آمریکایی شد.
آلمان، فرانسه، اتریش، یونان و دیگر کشورهای اتحادیه اروپا مجدانه اجازه ندادند تا به دلایل بهداشتی و علمی این اقدام صورت گیرد. به همین دلیل بسیاری از کشورهای جهان نیز به این خط مشی مردد شدند. تا اینکه در ابتدای سال 2006 سازمان تجارت جهانی اتحادیه اروپا را مجبور کرد درهایش را به تولیدات GMO باز کند و این کار یک پیروزی بزرگ برای شرکت های آمریکایی محسوب می شد. بعد از اشغال عراق نیز امریکا تلاش بسیاری کرد تا کشاورزی عراق را هم زیر کشت دانه های مهندسی ژنتیک شده در آورد و این کار را با دست و دل بازی گسترده وزارت کشاورزی آمریکا انجام داد. جالب اینجاست که اولین و بزرگ ترین تجربه از این نوع مهندسی در کشاورزی در دهه 1990 میلادی در کشوری صورت گرفت که به صورت سنتی تحت دستکاری های خانواده راکفلر و بانک های نیویورک قرار داشت. این کشور آرژانتین بود.
در بخش های مختلف این کتاب نشان داده می شود که چگونه فساد، رشوه، فشارهای دولتی، دروغ و حتی کشتار و جرایمی وحشتناکی برای تولید و گسترش GMO مورد استفاده قرار گرفت. این جرایم در ابتدا با نام کارآمد سازی کشاورزی و دوستی با محیط زیست و حل معضل گرسنگی جهانی مطرح و اجرایی شده اند اما نکته اینجاست که هدفشان تنها پول و سود بوده است. خانواده های قدرتمندی که فدرال ریزرو، بانک انگلیس، بانک ژاپن و بانک مرکزی اروپایی را کنترل می کنند پول کافی را برای نابودی و خلق سود دارند. هدف آنها در سطحی بالاتر کنترل زندگی بر روی زمین و برتری بر همه است، اما هنوز یکی دو دهه تا سیطره بر غذای جهان فاصله دارند. این جنبه از داستان GMO نیاز به بازخوانی دارد.
ساده انگاری برخی که همه نوع تجارت با پوسته علمی را تقدیس کرده و الزاما مفید می دانند باعث می شود ایران به آزمایشگاه دیگری پس از آرژانتین، عراق و دیگران تبدیل شود. سونامی سرطان و بیماری های دست ساخته آزمایشگاههای غربی زنگ خطر را مدتهاست به صدا درآورده و استفاده از تجارب بشری در مقابله با جنایات علمی! را ضروری می سازد. نامه محمد جواد ظریف در دو دهه قبل نشانه هوشیاری ایشان در شناختن نیات شوم خاندان های حاکم آمریکایی است و نباید با مخلوط کردن بحثهای سیاسی روز با مسائل کلان، زمینه آسیب رسیدن به امنیت غذایی و سلامت مردم را فراهم کرد.
منبع مقاله : تسنیم نیوز
ویلیام انگدال که سالها در حوزه بیوتکنولوژی فعالیت کرده است بهخوبی از طرحهای خاندانهای حاکم بر آمریکا برای نابودی نسل و زراعت با استفاده از تراریختهها پرده برمیدارد.
به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری تسنیم، انتشار سلسله گزارشهایی در تسنیم درباره گسترش استفاده از محصولات تراریخته، آثار غیرقابل جبران آن بر نسل و زراعت و گنجانده شدن آن در برنامه ششم که باعث قانونی شدن آن می شود باعث استقبال متخصصان امر و اعتراض برخی شد، به طوریکه خطر سیاسی شدن موضوع و خارج شدن آن از فضای کارشناسی وجود دارد. بهزاد قرهیاضی عضو پژوهشکده بیوتکنولوژی کشاورزی در واکنش به احتمال ایجاد اختلالات ژنتیکی ناشی از مصرف محصولات تراریخته (دستکاری ژنتیکی شده) کشاورزی گفت: اینکه دشمنان بخواهند برای ضربه زدن به یک کشور از محصولات تراریخته بهعنوان یک سلاح استفاده و آنها را عقیم کنند، از لحاظ علمی امکان آن وجود ندارد... طرح و ادعای چنین مطالبی ناشی از بیاخلاقی فناوریهراسان است.
ولی استفاده از پژوهش های انجام شده توسط متخصصین ممتاز بین المللی لایه های بیشتری از واقعیت آنچه اصلاح گونه ها و بهبود وضعیت تغذیه مردم نامیده می شود عیان می کند. "هنری کیسینجر" سیاستمدار کهنه کار آمریکایی اعتقاد داشت که مهار نفت و انرژی، باعث کنترل دولت ها می شود و کنترل غذا قدرت مهار مردم را می دهد. شاید به سادگی نتوان عنوان کرد که برنامه ای پنهانی برای دستکاری های ژنتیک در غذای انسان در حال انجام است اما "ویلیام انگدال" این موضوع را به خوبی شرح داده است.
وی نویسنده کتاب "بذرهای نابودی: برنامه ای پنهان برای دستکاری ژنتیک" است که در تحقیقات خود به این نتیجه می رسد، برخی از نخبگان سیاسی اجتماعی آمریکا به دنبال کنترل بر اساسی و ضروری ترین پایه های بقای انسانها هستند تا از این راه بتوانند قوت غالب مردم بیشتر مناطق جهان، یعنی نان را به نفع خود مصادره کنند البته آنها به دنبال کنترل کشاورزی در کل جهان نیز هستند.
نویسنده در مقدمه کتاب با اشاره به سخنانی از جورج کنان سیاستمدار و نظریه پرداز آمریکایی اینگونه آورده است که آمریکا حدود نیمی از ثروت جهان را در اختیار دارد اما در کل کمتر از 7 درصد مردم جهان شهروند آمریکا هستند. این شکاف میان مردم آمریکا و دیگر نقاط جهان رو به افزایش است. وظیفه واقعی برای آینده آمریکا این است که یک الگو از روابط را برنامه ریزی کند که به امریکا اجازه دهد تا موقعیت برتر خود را بدون اینکه گزندی به امنیت ملی آن برسد حفظ کند. باید برای این کار احساسات را کنار گذاشت و همه تمرکز خود را معطوف به اهداف ملی فوری ساخت. آمریکا نیازمند این نیست که خود را گول بزند اما می تواند بر روی خیرخواهی جهانی و ظاهری زیبا از نوع دوستی تمرکز کند. (جورج کنان این سخنان را در سال 1948 بیان کرد) در کتاب ویلیام انگدال نشان داده می شود که گروه کوچکی از نخبگان سیاسی اجتماعی در واشنگتن بعد از جنگ جهانی دوم تمام تلاش خود را بکار گرفتند تا اختلاف متمایز خود با دیگران را حفظ کنند و بر منابع اندک جهان بعد از جنگ فایق بیایند.
این کتاب که اولین بخش از مجموعه کتاب های این نویسنده که با عنوان کلی قرن جنگ: نظم نوین جهانی و سیاست های نفتی امریکا- در انگلیس منتشر شد خط قرمزی از قدرت را دنبال می کند که به دنبال سیطره بر بقا و غذای روزانه بشریت است. فردی که به صورت نمادین منافع آمریکایی ها در بعد از جنگ را محافظت می کرد هنری کیسینجر بود که در دهه 1970 میلادی سیاست موازنه قدرت ژئوپلیتیک را دنبال می کرد و به نظر می آمد که در زیر کمربندهای امنیتی خود انواع توطئه ها و دسیسه ها را به همراه دارد. وی بود که کنترل نفت را مساوی با کنترل دولت ها و کنترل غذا را معادل با مهار ملت ها می دانست. البته ریشه این سیاست ها به دهه 1930 و هنگامی باز می گردد که چند نهاد خصوصی ایجاد شدند تا ثروت و قدرت را برای تعدادی از خانواده های آمریکایی تضمین کنند. این خانواده ها از بوستون تا نیویورک و از فیلادلفیا تا واشنگتن را به همراه رسانه های مردمی این نقاط در اختیار داشتند و تصمیم هایی را در چارچوب East Coast Establishment اتخاذ کردند، اما ماهیت قدرت در آمریکا بعد از جنگ نمایان شد و مراکز متعددی در نقاط مختلف از سیاتل تا جنوب کالیفورنیا همچون هوستون، لاس وگاس و آتلانتا و میامی را به عنوان شاخک های حساس برای تقویت قدرت امریکا آسیا و ژاپن تا امریکای لاتین ایجاد کردند.
تصویر مرکز ایجاد شده بوسیله بیل گیتش برای دستکاری ژنتیکی مواد غذایی
چهار برادری که در سه دهه بعد از جنگ جهانی دوم نقشی مهم را در شکل دادن به قرن امریکایی ایفا کردند. در واقع این ارگانیسم های تغییر داده شده نشان دادند که نخبگان آمریکایی به دنبال آن هستند تا با هر هزینه ای همه جهان را تحت سیطره خود در آورند. سه دهه قبل قدرت در اختیار این خانواده منحصر شده بود اما اکنون که سه برادر محو شده اند پروژه مورد نظر ان ها برای سلطه جهانی به وسیله دیگران و حتی نهادهای دولتی همچون پنتاگون اما اغلب با شیوه ای نرم تر و با عناوینی همچون دموکراسی دنبال می شود و حتی با قدرت نظمی از این سیاست ها حمایت می کند.
مهندسی مرگ
ویلیام انگدال با ارائه آمارها و اسناد دقیق اثبات می کند که مهندسی ژنتیک و ثبت اختراع از گیاهان و دیگر موجودات زنده بدون در نظر گرفتن تاریخ و اهداف سیاسی آمریکا غیرقابل درک است. جورج کنان، هنری اوییس، آورل هریمن و چهار برادر راکفلر بخشی را در کشاورزی با عنوان تجارت کشاورزی ایجاد کردند و باعث انقلابی سبز در این بخش در کشورهای در حال توسعه شدند تا بازارهای جدیدی را برای تولیدات شیمیایی و پالایشگاهی خود ایجاد کنند و همزمان وابستگی آن ها به تولیدات نفتی را نیز گسترش دهند.بیل گیتس مالک مایکروسافت نیز در این ماجرا با راکفلر همداستان شده است. در سال های ابتدایی تنها چهار شرکت بزرگ چند ملیتی وارد عرصه تولیدات غذایی و کشاورزی شدند که بیشتر مردم جهان در خوراک روزانه خود به آنها در رژیم غذایی خود در زمینه ذرت، سویا، برنج، گندم و حتی سبزیجات، میوه جات و پنبه وابسته بودند. ردّ پای این شرکتها حتی در ایجاد برخی بیماری ها در حیوانات و انسان ها دیده می شود.
سه شرکت از این چهار شرکت خصوصی رابطه گرم و پرقدرتی را با پنتاگون و بخش تحقیقات تسلیحات شیمیایی آن داشتند و چهارمین شرکت که گرچه عنوان سوییسی را یدک می کشید اما در حوزه مدیریتی انگلیس قرار داشت. همچون شرکت های نفتی، در حوزه تجارت کشاورزی نیز این پروژه جهانی آمریکایی - انگلیسی محسوب می شد. در ماه می سال 2003 درست قبل از بمباران و نابودی بغداد به وسیله آمریکا، رییس جمهور امریکا فرایندهای GMO را در یک اقدام استراتژیک اولویت سیاست خارجی خود در دوران پس از جنگ اعلام کرد. مقاومت اتحادیه اروپا که دومین تولید کننده بزرگ محصولات کشاورزی بود مانع موفقیت جهانی این پروژه آمریکایی شد.
آلمان، فرانسه، اتریش، یونان و دیگر کشورهای اتحادیه اروپا مجدانه اجازه ندادند تا به دلایل بهداشتی و علمی این اقدام صورت گیرد. به همین دلیل بسیاری از کشورهای جهان نیز به این خط مشی مردد شدند. تا اینکه در ابتدای سال 2006 سازمان تجارت جهانی اتحادیه اروپا را مجبور کرد درهایش را به تولیدات GMO باز کند و این کار یک پیروزی بزرگ برای شرکت های آمریکایی محسوب می شد. بعد از اشغال عراق نیز امریکا تلاش بسیاری کرد تا کشاورزی عراق را هم زیر کشت دانه های مهندسی ژنتیک شده در آورد و این کار را با دست و دل بازی گسترده وزارت کشاورزی آمریکا انجام داد. جالب اینجاست که اولین و بزرگ ترین تجربه از این نوع مهندسی در کشاورزی در دهه 1990 میلادی در کشوری صورت گرفت که به صورت سنتی تحت دستکاری های خانواده راکفلر و بانک های نیویورک قرار داشت. این کشور آرژانتین بود.
ساده انگاری برخی که همه نوع تجارت با پوسته علمی را تقدیس کرده و الزاما مفید می دانند باعث می شود ایران به آزمایشگاه دیگری پس از آرژانتین، عراق و دیگران تبدیل شود. سونامی سرطان و بیماری های دست ساخته آزمایشگاههای غربی زنگ خطر را مدتهاست به صدا درآورده و استفاده از تجارب بشری در مقابله با جنایات علمی! را ضروری می سازد. نامه محمد جواد ظریف در دو دهه قبل نشانه هوشیاری ایشان در شناختن نیات شوم خاندان های حاکم آمریکایی است و نباید با مخلوط کردن بحثهای سیاسی روز با مسائل کلان، زمینه آسیب رسیدن به امنیت غذایی و سلامت مردم را فراهم کرد.
منبع مقاله : تسنیم نیوز