نویسنده: محمدحسن قدردان قراملکی
کسانی که مقام امامت و امام را به حد حاکم و نهایت یک عالم دینی پایین آوردند شبهه در اعتبار علم غیب در امام و امامت میکنند و میگویند علم غیب و به تعبیری علم لدنی در مقام امامت و شخص امام شرط نیست، اهل سنت از همان ابتدا بنابر تعریفی که از امام و امامت ارائه میدهند منکران علم لدنی در امامان بودند. اخیراً این شبهه در بین بعضی مطرح شده است. (1) آنان با تمسک به فراز برخی روایات از جمله نهجالبلاغه و اینکه امام علی (علیه السلام) خود را مصداق «العلماء» ذکر کرده با اعتبار و اشتراط علم غیب در امامت مخالفت کردند. (2)
نقد و نظر
در نقد این شبهه نکات ذیل درخور تأمل است:الف. فروکاستن مقام امامت به حاکم و شخص عادی
اهل سنت با دید سطحی به مسئله امامت نگریسته و آن را در حد یک حاکم دینی و نهایت یک عالم و مجتهد که علمش خطاپذیر است، فروکاستند، اما امامیه با الهام از آیات مانند آیه اعطای امامت به حضرت ابراهیم بعد از نبوت، (3) شأن امامت را در حد نبوت بلکه بالاتر از آن حفظ نمودند و از آنجا که امام علی (علیه السلام) و دیگر ائمه اطهار توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) امامت برگزیده شدند، بالضروره صفات و حالات امام را نیز دارا خواهند بود، افزون بر اینکه در روایات نبوی به صفات والای حضرت علی (علیه السلام) مانند عصمت و علم لدنی تصریح شده است.ب. مخالفت با روایات
شاید اینجا گفته شود که لازمه فوق یعنی فروکاستن امامت به فرد عادی خود ادعای منکران است و آن را نیز میپذیرند، در این صورت یک اشکال دیگری بر شبهه فوق مطرح میشود و آن اینکه در تعریف امام و امامت و شرایط و صفات دخیل و مؤثر در آن باید مبنا و ملاک مشخص شود.آیا هر کس هر نحو خواست میتواند امام و صفات آن را تعریف نموده و منکر صفات دیگر گردد؟
ما از طراحان شبهه و مخالفان صفاتی نظیر علم لدنی و عصمت میپرسیم در تعریف امامت و امام ما یا باید به قرآن و روایات پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و خود امامان مراجعه کنیم یا اینکه از تحلیل عقلی امامت حقیقت آن را بشناسیم؟ به تعبیری راه کشف حقیقت مقام امام و امامت مقام نقل یا عقل است؟
اگر از راه عقل وارد شویم، نیاز به امام دارای صفات عصمت و علم لدنی در عصر بعد از خاتمیت نیاز مبرم جامعه اسلامی بوده است تا درخت نوپای اسلام به حرکت خود ادامه میدهد، همچنین علم غیب رهاورد ولایت باطنی و لازمه عصمت و حجت الهی بودن امام است.
اما اگر بخواهیم اعتبار صفات خاص (علم لدنی و عصمت) را در امامت از راه نقل بررسی نماییم، باید گفت خوشبختانه روایات متعددی در این مقوله وارد شده است. اینکه ادعا شده صفات فوق در نصوص روایی نیامده و ابداع متکلمان در سده سوم به بعد است، از بیخبری از روایات نشئت گرفته است، اینجا به عنوان نمونه به چند روایت اشاره میشود.
امام سجاد (علیه السلام) در روایتی بلند و ژرف صفات فرابشری خاصی از مقام امامت و امامان برمیشمارد، خودشان را «حججالله»، «امان اهل الارض»، «وسیله حفظ آسمانها از فروریختن به زمین»، «واسطه نزول باران، نشر رحمت و خروج برکات زمین» و «هلاک مردمان در صورت فقدانشان» وصف میکند.
نحن ائمة المسلمین و حجج الله علی العالمین ... نحن اهل الأرض کما ان النجوم امان لأهل السماء و نحن الذین یمسک الله السماء اَن تقع علی الأرض الا باذنه بنا یمسک اَن تمید باهلها و بنا ینزل الغیب و ینشر الرحمة و یخرج برکات الأرض و لولا ما فی الارض منا لساخت باهلها. (4)
امام رضا (علیه السلام) در تعریف امام فرمود:
الامام المخصوص بالعلم ... واحد دهره لایدانیه احد و لایعادله عالم و لایوجد منه بدل و لا له بدل و لانظیر مخصوص بالفضل. کلّ من غیر طلب منه و لامن اکتساب بل اختصاص من المفضّل الوهاب ... الامام عالم لایجهل و اودع قلبه ینابیع الحکمة و ألهمه العلم الهاماً. (5)
در این روایت امام (علیه السلام) در مقام تعریف و به تعبیری کالبدشکافی دقیق و تخصصی حقیقت و ماهیت امام و مقام امامت میباشد و در ابتدای روایت تصریح میکند که امامت از جهت قدر و شأن و منزلت اجل از آن است که خردهای انسانی به گوهر آن دست یابند. در فراز فوق حضرت علم امام را علم مخصوص وصف میکند که نظیر ندارد بلکه اصلاً هیچ عالمی به آن نمیتواند نزدیک گردد. علم امام جهلبردار نیست. بالاخره علم امام صرف فضل الهی است که به امامان اعطا نموده و از جنس الهام است.
با این وصف آیا میتوان مدعی شد امامان در معرفی خود از صفات فرابشری استفاده نکردند؟
با این وصف آیا میتوان مدعی شد که علم امام علم عادی و امام نیز در شمار عالمان قرار دارد، نهایت وی از دیگران اعلم است؟! آیا چنین تعابیری سزاوار یک محقق و منزلت امامان است؟
اما کلام حضرت علی (علیه السلام) در نهجالبلاغه در پیمان گرفتن خداوند از «علما» درباره عدم سکوت در مقابل گرسنگی مردم و ظلم ظالمان و تطبیق آن بر خود حضرت باید گفت حضرت در اینجا در مقام تبیین فلسفه پذیرفتن حکومت است و اینکه پذیرفتن دفاع از حقوق گرسنگان و مظلومان در برابر ظالم نه وظیفه «امام» بلکه تمامی عالمان است و لذا نمیتوان مدعی شد که حضرت امامت را به عالم بودن تعریف نموده است. این گونه استناد و استدلال انسان را به یاد مَثَل معروف میاندازد که: غریق به هر چیزی دست دراز میکند: «الغریق یتشّبث بکل الحشیش». طراح شبهه فوق چرا روایات دیگر حضرت در باب صفات فرابشری خود را فراموش میکند. آنجا که حضرت از ناشناخته ماندن مقام و حقیقت شخصیت و نیز اصل امامات در قرآن برای صحابه و مردمان معاصر گلایه میکند.
حتی ابقی وحدی او قلیل من شیعتی الذین عرفوا فضلی و فرض امامتی من کتاب الله عزوجل و سنتة رسول الله. (6)
تنها ماندم، نهایت اندکی از شیعیانم با من همراهی کردند، آنان که فضل من، وجوب امامت بر اساس کتاب الله و سنت رسول خدا را میشناختند.
و دهها بلکه صدها روایت دیگر که حضرت از آفرینش اختصاصی خود و اتحاد روح خویش با پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و نیز اصل نصب سخن میگوید.
پینوشتها:
1. «لولا حضور الحاظر و قیام الحجة بوجود الناصر و ماأخذ الله علی العلماء ... لألقیتُ حبلها علی غاربها». (نهجالبلاغه، خطبه 3).
2. «علی خود را در این عبارت شریف علما خطاب میکند ... امام علی در نهجالبلاغه به جای اینکه خود را به علم غیب معرفی کند، (یعنی آنچه که متکلمان گفتهاند)، از پیمان خدا با عالمان سخن میگوید و به نظر ما اعلم علما خود اوست. بحث در این است که آیا «علم غیب» شرط امامت است یا نه؟ به هر حال اصل علم غیب ایشان محور بحث من نیست، شرط بودن آن محور سخن است». (کدیور، مجله مدرسه، اردیبهشت 1385، ش3، ص 95).
3. بقره، 124.
4. فرائدالسمطین، ج1، ص 45؛ نقل از: موسوعة الامامة، ج5، ص 286.
5. عیون اخبار الرضا، ج2، صص 6- 195.
6. کافی، ج8، ص 59.
منبع مقاله : زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایرانشناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل