خصلتهاى پسنديده باقر العلوم (علیه السلام)
نويسنده: حضرت آية الله حاج سيد محمد تقى مدرسى
خداوند هيچ بندهاى را براى عهدهدار شدن مقام امامت بر نمىگزيند و او را حجّت آشكار خويش بر آفريدگانش قرار نمىدهد مگر آنكهخصلتهاى پسنديده در وجود او به كمال رسيده باشد و در خدا ترسى و اجلال او و نشان دادن اخلاص در بندگى كه در تمام گفتار و كردارش براى خدا الگو و نمونه باشد. پس جز به صواب سخن نمىگويد و جز كارنيك انجام نمىدهد.
اگر ما به نقل برخى از خصلتهاى پسنديده امام باقر يا خصال يكى ازمعصومينعليهم السلام مىپردازيم، براى آن است كه شواهد روشنى بياوريم تا مارا به وجود اين صفات رهنمون شود ما بر سر آن نيستيم كه تمام زندگىامام را در اين صفات خلاصه كنيم و يا فضيلتها و ويژگيهاى پسنديدهووالاى او را گرد آوريم. هرگز، ما از پيش مىدانيم كه زندگى آنان تصويرى واقعى از قرآن كريم است وآنچه ما در باره آنان مىدانيم تمامابعاد زندگى آنها را در بر نمىگيرد، زيرا معمولاً گوشهاى از ويژگيها و فضايل آنان توجّه مورخان را به خود جلب كرده است و آنان را واداشته تا در باره اين بُعد بيش از ابعاد ديگر بنويسند و از پرداختن به ديگر ابعاددر مقايسه با آن بُعد، دست نگه دارند. مثلاً آنان جنبه عبادت را درزندگى امام سجادعليه السلام بسيار برجسته كرده از آن بسيار سخن گفتهاند، امّا بُعد علمى آنحضرت را فروگذاردهاند و بر عكس در مورد امام باقرعليه السلام بيشتر به جنبه علمى آنحضرت پرداختهاند تا به جوانب ديگر.
بنابراين ما به ذكر برخى از پرتوهايى كه از زندگى امام باقر بر ماتابيده است، بسنده مىكنيم و خواننده را وامىگذاريم تا خود با قياس باآنچه ذكر مىشود به ديگر ابعاد نا گفته آنحضرت نيز پىبرد.
ابن شهرآشوب در كتاب مناقب در مورد امام باقر مىنويسد:
او راستگوترين و گشاده روترين و بخشندهترين مردمان بود. در مياناهل بيت كمترين ثروت و در عين حال بيشترين هزينه را داشت. هرجمعه يك دينار صدقه مىداد و مىفرمود: صدقه روز جمعه به خاطر فضيلت اين روز بر ديگر روزها، دو چندان مىشود. چون پيشامدى غمانگيز به او روى مىنمود زنان و كودكان را جمع مىكرد و آنگاه خود دعامىكرد و آنان آمين مىگفتند. بسيار ذكر خدا مىگفت. راه مىرفت درحالى كه ذكر خدا مىكرد. غذا مىخورد در حالى كه ذكر خدا مىكرد با مردم سخن مىگفت، امّا اين امر او را از ذكر خدا باز نمىداشت. فرزندانش را جمع مىكرد و به آنان مىفرمود تا سر زدن آفتاب ذكر بگويند. هر كس از آنان را كه مىتوانست قرآن بخواند به تلاوت قرآن وهر كس را كه نمىتوانست به گفتن ذكر، امر مىفرمود. شيخ مفيد نيز درباره آنحضرت مىگويد: مراتب بخشندگى او در خاص و عام آشكار و بزرگوارىاش در ميان مردم مشهور و با وجود كثرت عيال و متوسّط بودن وضع زندگىاش به تفضيل واحسان شناخته شده بود.
از سليمان بن دمدم نقل شده است كه گفت: آنحضرت از پانصد درهم تا ششصد و تا هزار درهم جايزه مىداد و هيچ گاه از دادن صله به برادران وديداركنندگان و اميدواران و آرزومندانش به ستوه نمىآمد. هر گاه مىخنديد، مىفرمود: خداوندا بر من خشم مگير!.
أبى در كتاب نثر الدر مىنويسد: هر گاه فرد دردمند و گرفتارى رامىديد، زير لب استعاذه مىگفت و هيچ گاه از اهل خانهاش شنيده نشد كه به فقير بگويد: اى فقير خدا به تو بركت دهد و يا اى فقير اين را بگير بلكهآنحضرت همواره مىفرمود كه فقيران را با بهترين نامهايشان صدا بزنند.(1)
ابو نعيم اصفهانى به هنگامى كه از امام باقر در كتاب خود (حليةالاولياء) نام مىبرد او را با اين صفات وصف مىكند: حاضر، ذاكر،خاشع، صابر ابو جعفر محمّد بن على الباقر.(2)
در باره خشوع فراوان آن امام در برابر خداوند ، از افلح، آزاد كردهابوجعفر بشنويم كه چه مىگويد: با محمّد بن على به قصد حج بيرونشدم. چون به مسجد در آمد به خانه خدا نگريست با بانك بلندگريست. عرض كردم: پدر و مادر فدايت مردم به شما مىنگرند اى كاشاندكى صداى خود را پايين مىآورديد. امام به من پاسخ داد: واى بر تو اىافلح! چرا نگريم؟! شايد خداى تعالى در اثر اين گريه بر من به مهربانى بنگرد و فردا در پيشگاهش سر فراز و رستگار شوم. افلح گويد: آنگاه امام طواف كرد وسپسآمد تا نزد مقام نماز گزارد سپس سر از سجودش برداشت وديدم كه پيشانى آن حضرت از بسيارى اشك، خيس و تر شده است.
افلح مىافزايد: آنحضرت هر گاه مى خنديد، مىفرمود: خداوندا برمن خشم مگير!(3)
فرزند بزرگوارش امام جعفر صادقعليه السلام در وصف اخلاص و عبادت پدرش چنين مىفرمايد:
پدرم بسيار ذكر خدا مىگفت. من با او مىرفتم، و او ذكر خدامىگفت. با او غذا مىخوردم و او ذكر خدا مىگفت. با مردم سخنمىگفت، امّا اين امر او را از ذكر خدا باز نمىداشت. زبانش را مىديدم كه به كامش مىچسبيد و با اين وصف پيوسته از گفتن ذكر لا اله الا اللَّه باز نمىايستاد. ما را جمع مىكرد و به ما مىفرمود كه تا سرزدن آفتاب ذكرخدا بگوييم و هر يك از ما را كه مىتوانست بخواند به تلاوت قرآن فرمان مىداد و هر كه نمى توانست، مىفرمود ذكر بگويد.(4)
امام صادقعليه السلام در همين باره باز مىفرمايد:
من بستر پدرم را مىگستردم و انتظار مىكشيدم تا بيايد. چون او به بسترش مىآمد و مىخوابيد من نيز به سوى بستر خود مىرفتم. شبى او ديركرد و من به جستجويش به مسجد رفتم. مردم همه در خواب بودند. ناگهان پدرم را ديدم كه در مسجد به حال سجده است. در مسجد جز اوكس ديگر نبود. نالهاش را مىشنيدم كه مىگفت: پيراستهاى پروردگارا!تو، به حقيقت پروردگار منى. از روى تعبّد و بندگى تو را سجده مىكنم.معبودا! كردار من اندك است پس تو خود آن را برايم دو چندان كن. بارالها! مرا از شكنجهات در روزى كه بندگانت را بر مىانگيزى، در اماننگاه دار و بر من نظر كن كه تو البته توبه پذير ومهربانى.(5)
آنحضرت بسيار به قرآن عشق مىورزيد و بدان علاقه نشان مىداد وتحت تأثير آيات آن قرار مىگرفت. ابان بن ميمون قداح گويد: ابوجعفرعليه السلام به من فرمود: قرآن بخوان؟ پرسيدم: از كدام سوره بخوانم؟ فرمود: از سوره نهم (توبه). ابان گويد: آمدم كه حواس خود را بر آنسوره متمركز كنم آنحضرت فرمود: از سوره يونس بخوان ابان گويد: اينآيه را خواندم:
لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى وَزِيَادَةٌ وَلاَ يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ.(6)
"براى كسانى كه ايمان آوردند نيكوى و زيادت است و هرگز بر رخسارشانگرد خجالت و ذلّت ننشيند."
امام با شنيدن اين آيه فرمود: بس است. آنگاه گفت: رسول خداصلى الله عليه وآلهفرمود: در شگفتم كه چطور وقتى قرآن مىخوانم پير نمىشوم.(7)
او از كتاب پروردگارش، معارف دينى را الهام مىگرفت تا آنجا كهراويان را وامىداشت تا از وى در باره منشأ قرآنى گفتههايش سؤال كنند.ابو الجارود در اين باره ماجرايى نقل كرده است. وى مىگويد: ابوجعفر عليه السلام فرمود: چون درباره چيزى با شما سخن گفتم مرا از سرچشمه قرآنى آن بپرسيد. سپس فرمود: خداوند از قيل و قال و تباه شدن مال و بسيار سؤال كردن نهى فرموده است. پرسيدند: اى فرزند رسول خدااين مورد در كجاى قرآن آمده است؟
فرمود: خداوند عز و جل در كتابش مىفرمايد:
لاَ خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِن نَجْوَاهُمْ...(8).
"هيچ خيرى در بسيارى از نجواهاى آنان نيست."
و مىفرمايد: وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَاماً(9).
"و اموالى كه خداوند شما را بهنگاهبانى آن گماشته بهدست سفيهان مدهيد."
و نيز مىفرمايد: لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ(10).
" از چيزهايى مپرسيد كه چون براى شما آشكار شود، بدتان مىآيد و غمناك مىشويد."
چون از احوالش جويا مىشدند، فرصت را غنيمت مىشمرد و پاسخىمىداد كه هم تذكرى بود براى خودش و هم پند و تذكرى براى پرسشكننده، در اين باره روايت شده است كه به محمّد بن على عليه السلام عرض شد: چگونه صبح كردى؟ فرمود:
صبح كرديم در حالى كه در نعمت غوطه وريم و به گناهان گرفتار.خداوند با ارزانى داشتن نعمتها بر ما، به ما دوستى مىورزد و ما با ارتكاب معاصى به او خشم مىگيريم در حالى كه ما بدو نيازمنديم و او ازما بىنياز است.(11)
آنحضرت عليه السلام كاملاً به فرمان خداوند تسليم بود. يكى از اصحابش روايت مىكند كه عدّهاى نزد ابو جعفر آمدند و ديدند كه پسر آنحضرت بيمار و خود وى نيز ناراحت و اندوهگين است و آرام و قرار ندارد. ديداركنندگان گفتند: به خدا قسم اگر به وى مصيبتى رسد، مىترسيم از او چيزى ببنيم كه خوش نداريم. پس ديرى نپاييد كه صداى شيون و زارى برآن پسر بلند شد. در اين لحظه امام باقر بارويى گشاده و حالتى متفاوت با آنچه پيش از اين داشت، بر ديدار كنندگانش وارد شد.
آنان عرض كردند: فدايت شويم، ما از حالتى كه شما پيش از اينداشتيد، مىترسيديم (با مرگ اين كودك) حادثهاى پيش آيد كه موجب اندوه و ناراحتّى ما شود! حضرت به آنان پاسخ داد: ما مايليم كسانى كه به آنان علاقه داريم، سالم بمانند و بهبود يابند. اما هنگامى كه فرمان خداجارى مىشود به آنچه كه او دوست مىدارد گردن مىنهيم.(12)
آنحضرت از انجام هيچ كردار صالحى فرو گذار نمىكرد. در اين باره روايت جالبى از زبان يكى از اصحاب آنحضرت نقل شده است.
راوى مىگويد: ابوجعفرعليه السلام در تشييع جنازه يكى از مردان قريشحاضر شد. من نيز با آنحضرت بودم. مردى بنام عطاء در ميان تشييعكنندگان بود. ناگاه زنى فرياد سرداد. عطاء گفت: اى زن اگر ساكت نشوى ما باز مىگرديم، امّا زن خاموش نشد و در نتيجه عطاء بازگشت. راوىمىگويد: به ابو جعفر گفتم: عطاء بازگشت امام پرسيد: چرا؟ گفتم:
اين زن فرياد سر داد و عطاء به او گفت: يا خاموش شو يا ما باز مىگرديم و چون اين زن دست از فرياد بر نداشت عطاء هم بازگشت.
امامعليه السلام فرمود: به راه خود ادامه دهيم . اگر ما باطلى را با حق ببينيم و حق را به باطل واگذاريم حق مسلمان را ادا نكردهايم. چون بر جنازه نماز گزارده شد، صاحب عزا به ابوجعفر عرض كرد: باز گرد كه تو پاداشخود را گرفتى خداوند تو را بيامرزد. تو نمىتوانى راه بروى، امّا آنحضرت از بازگشت امتناع ورزيد. به آنحضرت عرض كردم: صاحب عزا به تو اجازه بازگشت داد و من حاجتى دارم كه مىخواهم آن را از شما در خواست كنم:
آنحضرت پاسخ داد: من با جنازه مىروم. ما به اجازه او نرفتيم و بهاجازه او هم باز نمىگرديم بلكه اين فضل و پاداشى است كه ما آن را طلبكرده بوديم. انسان تا آن اندازه كه به دنبال جنازه مىرود، پاداش آن رادريافت مىكند.(13)
معاشرت آنحضرت با ديگران در نهايت ادب و بزرگوارى بود. به عنوان مثال ابو عبيده از ادب امام باقرعليه السلام به هنگام سفر روايتى نقل كرده و گفته است: من رفيق راه ابو جعفر بودم. ابتدا من سوار مىشدم و سپسآنحضرت. پس چون هر دو بر پشت مَركب سوار مىشديم، سلام مىكرد و احوال مىپرسيد مانند كسى كه انگار تا اين لحظه دوستش را نديده بود و با من مصافحه مىكرد و به هنگام پايين آمدن، پيش از من فرود مىآمد و چون هر دو قرار مىيافتيم، سلام مىداد و احوالپرسى مىكرد چنان كهگويى تازه دوستش را ديده است. پس به او عرض كردم: اى فرزند رسولخدا كارى مىكنى كه پيشينيان ما چنين نكردهاند و اگر حتّى يك بار هماين كار را بكنند، بسيار است.
امام فرمود: "آيا نمىدانى در مصافحه چه چيزى (نهفته) است؟ دومؤمن كه با يكديگر برخورد مىكنند و يكى از آنها با ديگرى مصافحه مىكند گناهان آن دو فرو مىريزد چونان كه برگ از درخت مىريزد وخداوند تا زمانى كه آن دو از هم جدا شوند به آن دو مىنگرد.(14)"
در رفتار با مردم نكو كار و عفيف و پاكدامن بود. بدين سان از گناه ديگران تا آنجا كه مىتوانست چشم مىپوشيد و همين بهترين اثر را در دلمردمان مىگذاشت.
روزى مردى مسيحى (از روى طعنه) به آنحضرت گفت: تو بقرى(گاوى)؟
امام فرمود: نه من باقرم. باز مرد به قصد طعنه گفت: تو فرزند آشپزى؟
امام فرمود: آشپزى حرفه مادرم بود. مرد باز گفت: تو پسر آن زنسياه چرده زنگى بد اخلاقى؟
حضرت پاسخ داد: اگر تو راست مىگويى خداوند او را بيامرزد و اگرتو دروغ مىگويى خداوند تو را بيامزرد!
مرد نصرانى از اخلاق امام باقر مات و مبهوت ماند و همين امر او را واداشت تا به دست امام باقر به دين اسلام تشرّف يابد.(15)
رفتار آنحضرت با مستضعفان با نرمى و مهربانى متمايز بود. فرزندش امام صادق مىفرمايد:
هنگامى كه كارى را به غلامان خود مىسپاريد و بر آنان سنگين مىآمد، با ايشان در انجام آن همكارى كنيد. همانطوريكه پدرم، امام باقرعليه السلام، وقتى به خدمتكاران خود دستورى مىداد، پس مىنگريست اگرآن كار سنگين بود مىگفت بسم اللَّه و با آنان همكارى مىكرد و اگر سبك بود از آنان دور مىشد.(16)
چه بسا كار كردن آنحضرت در مزرعهاش به همين خاطر بوده است، زيرا ائمه بر اين باور بودهاند كه كار و كوشش امرى محبوب در نزد خداست و آنها را به بارگاهش نزديكتر مىكند.
در اين باره امام صادق عليه السلام روايت مىكند كه محمّد بن مكدرمىفرمود: من گمان نمىكردم كسى همانند على بن الحسين جانشين شايستهاى از خود به يادگار گذارد تا آنكه فرزندش محمّد بن على را ديدم.خواستم او را پندى داده باشم، امّا او مرا اندرز گفت. يارانش به وىگفتند: او تو را چه پندى فرمود؟ گفت: در يكى از ساعتهاى بسيار گرمروز به يكى از نواحى مدينه رفته بودم. در آنجا محمّد بن على را كه مردى تنومند بود، ديدم. او به دو غلام سياه يا دو نفر از دوستانش تكيّه دادهبود. به خودم گفتم: بزرگى از بزرگان قريش در اين ساعت و با اين حالتدر طلب دنيا مىكوشد؟!
خدا را شاهد گرفتم كه به او اندرز دهم. پس نزديك او شدم و بر وىسلام كردم. او كه بسيار عرق كرده بود، باگشاده رويى سلام مرا پاسخ داد.به او گفتم: خداوند اصلاحت كند! بزرگى از بزرگان قريش در اين ساعتو با اين حالت در طلب دنيا مىكوشد شايد در اين حالت مرگت فرارسد؟!امام خود را از دست غلامانش رها كرد و سپس بر پاى خويش ايستادو فرمود: به خدا قسم اگر مرگ در اين حالت مرا دريابد، در حالى نزد منآمده است كه به طاعت خداوند مشغولم و بدين وسيله خود را از تووديگران بى نياز سازم، امّا من از اين مىترسم كه مرگم زمانى فرا رسد كهبه نا فرمانى خداوند مشغول باشم. من با شنيدن اين سخن عرض كردم:خدايت رحمت كند! من مىخواستم شما را نصيحت گويم، امّا شما مرااندرز داديد.(17)
امام مىتوانست از خدمتگزارانش در كار سر و سامان دادن بهكشتزارش استفاده كند، امّا او دوست مىداشت براى تحصيل معاشخانوادهاش كوشش كند و خود را به رنج اندازد.
به عنوان خاتمه سخن، به نقل حديثى از امام صادقعليه السلام در باره نحوه برخورد پدرش مىپردازيم: ابو جعفرعليه السلام به هنگام شهادت، غلامان بدخويش را آزاد كرد و خوبان آنها را نگاه داشت. من گفتم: اى پدر اين بدان را آزاد مىكنى و آن خوبان را نگاه مىدارى؟ فرمود: اينان ازمن اندوهناك شده اند پس اين در برابر آن.(18)
بدين سان امام باقر به عنوان والاترين و جاودانه ترين نمونه خصال واخلاق پسنديده در آمد. اين در حالى است كه مىتوان يقين داشت كهراويان، بى ترديد جز موارد اندكى از ابعاد زندگى نورانى و آكنده ازحكمت و هدايت حضرتش را براى ما نقل نكردهاند.
سلام و درود جاويد الهى همواره بر او باد!
اگر ما به نقل برخى از خصلتهاى پسنديده امام باقر يا خصال يكى ازمعصومينعليهم السلام مىپردازيم، براى آن است كه شواهد روشنى بياوريم تا مارا به وجود اين صفات رهنمون شود ما بر سر آن نيستيم كه تمام زندگىامام را در اين صفات خلاصه كنيم و يا فضيلتها و ويژگيهاى پسنديدهووالاى او را گرد آوريم. هرگز، ما از پيش مىدانيم كه زندگى آنان تصويرى واقعى از قرآن كريم است وآنچه ما در باره آنان مىدانيم تمامابعاد زندگى آنها را در بر نمىگيرد، زيرا معمولاً گوشهاى از ويژگيها و فضايل آنان توجّه مورخان را به خود جلب كرده است و آنان را واداشته تا در باره اين بُعد بيش از ابعاد ديگر بنويسند و از پرداختن به ديگر ابعاددر مقايسه با آن بُعد، دست نگه دارند. مثلاً آنان جنبه عبادت را درزندگى امام سجادعليه السلام بسيار برجسته كرده از آن بسيار سخن گفتهاند، امّا بُعد علمى آنحضرت را فروگذاردهاند و بر عكس در مورد امام باقرعليه السلام بيشتر به جنبه علمى آنحضرت پرداختهاند تا به جوانب ديگر.
بنابراين ما به ذكر برخى از پرتوهايى كه از زندگى امام باقر بر ماتابيده است، بسنده مىكنيم و خواننده را وامىگذاريم تا خود با قياس باآنچه ذكر مىشود به ديگر ابعاد نا گفته آنحضرت نيز پىبرد.
ابن شهرآشوب در كتاب مناقب در مورد امام باقر مىنويسد:
او راستگوترين و گشاده روترين و بخشندهترين مردمان بود. در مياناهل بيت كمترين ثروت و در عين حال بيشترين هزينه را داشت. هرجمعه يك دينار صدقه مىداد و مىفرمود: صدقه روز جمعه به خاطر فضيلت اين روز بر ديگر روزها، دو چندان مىشود. چون پيشامدى غمانگيز به او روى مىنمود زنان و كودكان را جمع مىكرد و آنگاه خود دعامىكرد و آنان آمين مىگفتند. بسيار ذكر خدا مىگفت. راه مىرفت درحالى كه ذكر خدا مىكرد. غذا مىخورد در حالى كه ذكر خدا مىكرد با مردم سخن مىگفت، امّا اين امر او را از ذكر خدا باز نمىداشت. فرزندانش را جمع مىكرد و به آنان مىفرمود تا سر زدن آفتاب ذكر بگويند. هر كس از آنان را كه مىتوانست قرآن بخواند به تلاوت قرآن وهر كس را كه نمىتوانست به گفتن ذكر، امر مىفرمود. شيخ مفيد نيز درباره آنحضرت مىگويد: مراتب بخشندگى او در خاص و عام آشكار و بزرگوارىاش در ميان مردم مشهور و با وجود كثرت عيال و متوسّط بودن وضع زندگىاش به تفضيل واحسان شناخته شده بود.
از سليمان بن دمدم نقل شده است كه گفت: آنحضرت از پانصد درهم تا ششصد و تا هزار درهم جايزه مىداد و هيچ گاه از دادن صله به برادران وديداركنندگان و اميدواران و آرزومندانش به ستوه نمىآمد. هر گاه مىخنديد، مىفرمود: خداوندا بر من خشم مگير!.
أبى در كتاب نثر الدر مىنويسد: هر گاه فرد دردمند و گرفتارى رامىديد، زير لب استعاذه مىگفت و هيچ گاه از اهل خانهاش شنيده نشد كه به فقير بگويد: اى فقير خدا به تو بركت دهد و يا اى فقير اين را بگير بلكهآنحضرت همواره مىفرمود كه فقيران را با بهترين نامهايشان صدا بزنند.(1)
ابو نعيم اصفهانى به هنگامى كه از امام باقر در كتاب خود (حليةالاولياء) نام مىبرد او را با اين صفات وصف مىكند: حاضر، ذاكر،خاشع، صابر ابو جعفر محمّد بن على الباقر.(2)
در باره خشوع فراوان آن امام در برابر خداوند ، از افلح، آزاد كردهابوجعفر بشنويم كه چه مىگويد: با محمّد بن على به قصد حج بيرونشدم. چون به مسجد در آمد به خانه خدا نگريست با بانك بلندگريست. عرض كردم: پدر و مادر فدايت مردم به شما مىنگرند اى كاشاندكى صداى خود را پايين مىآورديد. امام به من پاسخ داد: واى بر تو اىافلح! چرا نگريم؟! شايد خداى تعالى در اثر اين گريه بر من به مهربانى بنگرد و فردا در پيشگاهش سر فراز و رستگار شوم. افلح گويد: آنگاه امام طواف كرد وسپسآمد تا نزد مقام نماز گزارد سپس سر از سجودش برداشت وديدم كه پيشانى آن حضرت از بسيارى اشك، خيس و تر شده است.
افلح مىافزايد: آنحضرت هر گاه مى خنديد، مىفرمود: خداوندا برمن خشم مگير!(3)
فرزند بزرگوارش امام جعفر صادقعليه السلام در وصف اخلاص و عبادت پدرش چنين مىفرمايد:
پدرم بسيار ذكر خدا مىگفت. من با او مىرفتم، و او ذكر خدامىگفت. با او غذا مىخوردم و او ذكر خدا مىگفت. با مردم سخنمىگفت، امّا اين امر او را از ذكر خدا باز نمىداشت. زبانش را مىديدم كه به كامش مىچسبيد و با اين وصف پيوسته از گفتن ذكر لا اله الا اللَّه باز نمىايستاد. ما را جمع مىكرد و به ما مىفرمود كه تا سرزدن آفتاب ذكرخدا بگوييم و هر يك از ما را كه مىتوانست بخواند به تلاوت قرآن فرمان مىداد و هر كه نمى توانست، مىفرمود ذكر بگويد.(4)
امام صادقعليه السلام در همين باره باز مىفرمايد:
من بستر پدرم را مىگستردم و انتظار مىكشيدم تا بيايد. چون او به بسترش مىآمد و مىخوابيد من نيز به سوى بستر خود مىرفتم. شبى او ديركرد و من به جستجويش به مسجد رفتم. مردم همه در خواب بودند. ناگهان پدرم را ديدم كه در مسجد به حال سجده است. در مسجد جز اوكس ديگر نبود. نالهاش را مىشنيدم كه مىگفت: پيراستهاى پروردگارا!تو، به حقيقت پروردگار منى. از روى تعبّد و بندگى تو را سجده مىكنم.معبودا! كردار من اندك است پس تو خود آن را برايم دو چندان كن. بارالها! مرا از شكنجهات در روزى كه بندگانت را بر مىانگيزى، در اماننگاه دار و بر من نظر كن كه تو البته توبه پذير ومهربانى.(5)
آنحضرت بسيار به قرآن عشق مىورزيد و بدان علاقه نشان مىداد وتحت تأثير آيات آن قرار مىگرفت. ابان بن ميمون قداح گويد: ابوجعفرعليه السلام به من فرمود: قرآن بخوان؟ پرسيدم: از كدام سوره بخوانم؟ فرمود: از سوره نهم (توبه). ابان گويد: آمدم كه حواس خود را بر آنسوره متمركز كنم آنحضرت فرمود: از سوره يونس بخوان ابان گويد: اينآيه را خواندم:
لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى وَزِيَادَةٌ وَلاَ يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ.(6)
"براى كسانى كه ايمان آوردند نيكوى و زيادت است و هرگز بر رخسارشانگرد خجالت و ذلّت ننشيند."
امام با شنيدن اين آيه فرمود: بس است. آنگاه گفت: رسول خداصلى الله عليه وآلهفرمود: در شگفتم كه چطور وقتى قرآن مىخوانم پير نمىشوم.(7)
او از كتاب پروردگارش، معارف دينى را الهام مىگرفت تا آنجا كهراويان را وامىداشت تا از وى در باره منشأ قرآنى گفتههايش سؤال كنند.ابو الجارود در اين باره ماجرايى نقل كرده است. وى مىگويد: ابوجعفر عليه السلام فرمود: چون درباره چيزى با شما سخن گفتم مرا از سرچشمه قرآنى آن بپرسيد. سپس فرمود: خداوند از قيل و قال و تباه شدن مال و بسيار سؤال كردن نهى فرموده است. پرسيدند: اى فرزند رسول خدااين مورد در كجاى قرآن آمده است؟
فرمود: خداوند عز و جل در كتابش مىفرمايد:
لاَ خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِن نَجْوَاهُمْ...(8).
"هيچ خيرى در بسيارى از نجواهاى آنان نيست."
و مىفرمايد: وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَاماً(9).
"و اموالى كه خداوند شما را بهنگاهبانى آن گماشته بهدست سفيهان مدهيد."
و نيز مىفرمايد: لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ(10).
" از چيزهايى مپرسيد كه چون براى شما آشكار شود، بدتان مىآيد و غمناك مىشويد."
چون از احوالش جويا مىشدند، فرصت را غنيمت مىشمرد و پاسخىمىداد كه هم تذكرى بود براى خودش و هم پند و تذكرى براى پرسشكننده، در اين باره روايت شده است كه به محمّد بن على عليه السلام عرض شد: چگونه صبح كردى؟ فرمود:
صبح كرديم در حالى كه در نعمت غوطه وريم و به گناهان گرفتار.خداوند با ارزانى داشتن نعمتها بر ما، به ما دوستى مىورزد و ما با ارتكاب معاصى به او خشم مىگيريم در حالى كه ما بدو نيازمنديم و او ازما بىنياز است.(11)
آنحضرت عليه السلام كاملاً به فرمان خداوند تسليم بود. يكى از اصحابش روايت مىكند كه عدّهاى نزد ابو جعفر آمدند و ديدند كه پسر آنحضرت بيمار و خود وى نيز ناراحت و اندوهگين است و آرام و قرار ندارد. ديداركنندگان گفتند: به خدا قسم اگر به وى مصيبتى رسد، مىترسيم از او چيزى ببنيم كه خوش نداريم. پس ديرى نپاييد كه صداى شيون و زارى برآن پسر بلند شد. در اين لحظه امام باقر بارويى گشاده و حالتى متفاوت با آنچه پيش از اين داشت، بر ديدار كنندگانش وارد شد.
آنان عرض كردند: فدايت شويم، ما از حالتى كه شما پيش از اينداشتيد، مىترسيديم (با مرگ اين كودك) حادثهاى پيش آيد كه موجب اندوه و ناراحتّى ما شود! حضرت به آنان پاسخ داد: ما مايليم كسانى كه به آنان علاقه داريم، سالم بمانند و بهبود يابند. اما هنگامى كه فرمان خداجارى مىشود به آنچه كه او دوست مىدارد گردن مىنهيم.(12)
آنحضرت از انجام هيچ كردار صالحى فرو گذار نمىكرد. در اين باره روايت جالبى از زبان يكى از اصحاب آنحضرت نقل شده است.
راوى مىگويد: ابوجعفرعليه السلام در تشييع جنازه يكى از مردان قريشحاضر شد. من نيز با آنحضرت بودم. مردى بنام عطاء در ميان تشييعكنندگان بود. ناگاه زنى فرياد سرداد. عطاء گفت: اى زن اگر ساكت نشوى ما باز مىگرديم، امّا زن خاموش نشد و در نتيجه عطاء بازگشت. راوىمىگويد: به ابو جعفر گفتم: عطاء بازگشت امام پرسيد: چرا؟ گفتم:
اين زن فرياد سر داد و عطاء به او گفت: يا خاموش شو يا ما باز مىگرديم و چون اين زن دست از فرياد بر نداشت عطاء هم بازگشت.
امامعليه السلام فرمود: به راه خود ادامه دهيم . اگر ما باطلى را با حق ببينيم و حق را به باطل واگذاريم حق مسلمان را ادا نكردهايم. چون بر جنازه نماز گزارده شد، صاحب عزا به ابوجعفر عرض كرد: باز گرد كه تو پاداشخود را گرفتى خداوند تو را بيامرزد. تو نمىتوانى راه بروى، امّا آنحضرت از بازگشت امتناع ورزيد. به آنحضرت عرض كردم: صاحب عزا به تو اجازه بازگشت داد و من حاجتى دارم كه مىخواهم آن را از شما در خواست كنم:
آنحضرت پاسخ داد: من با جنازه مىروم. ما به اجازه او نرفتيم و بهاجازه او هم باز نمىگرديم بلكه اين فضل و پاداشى است كه ما آن را طلبكرده بوديم. انسان تا آن اندازه كه به دنبال جنازه مىرود، پاداش آن رادريافت مىكند.(13)
معاشرت آنحضرت با ديگران در نهايت ادب و بزرگوارى بود. به عنوان مثال ابو عبيده از ادب امام باقرعليه السلام به هنگام سفر روايتى نقل كرده و گفته است: من رفيق راه ابو جعفر بودم. ابتدا من سوار مىشدم و سپسآنحضرت. پس چون هر دو بر پشت مَركب سوار مىشديم، سلام مىكرد و احوال مىپرسيد مانند كسى كه انگار تا اين لحظه دوستش را نديده بود و با من مصافحه مىكرد و به هنگام پايين آمدن، پيش از من فرود مىآمد و چون هر دو قرار مىيافتيم، سلام مىداد و احوالپرسى مىكرد چنان كهگويى تازه دوستش را ديده است. پس به او عرض كردم: اى فرزند رسولخدا كارى مىكنى كه پيشينيان ما چنين نكردهاند و اگر حتّى يك بار هماين كار را بكنند، بسيار است.
امام فرمود: "آيا نمىدانى در مصافحه چه چيزى (نهفته) است؟ دومؤمن كه با يكديگر برخورد مىكنند و يكى از آنها با ديگرى مصافحه مىكند گناهان آن دو فرو مىريزد چونان كه برگ از درخت مىريزد وخداوند تا زمانى كه آن دو از هم جدا شوند به آن دو مىنگرد.(14)"
در رفتار با مردم نكو كار و عفيف و پاكدامن بود. بدين سان از گناه ديگران تا آنجا كه مىتوانست چشم مىپوشيد و همين بهترين اثر را در دلمردمان مىگذاشت.
روزى مردى مسيحى (از روى طعنه) به آنحضرت گفت: تو بقرى(گاوى)؟
امام فرمود: نه من باقرم. باز مرد به قصد طعنه گفت: تو فرزند آشپزى؟
امام فرمود: آشپزى حرفه مادرم بود. مرد باز گفت: تو پسر آن زنسياه چرده زنگى بد اخلاقى؟
حضرت پاسخ داد: اگر تو راست مىگويى خداوند او را بيامرزد و اگرتو دروغ مىگويى خداوند تو را بيامزرد!
مرد نصرانى از اخلاق امام باقر مات و مبهوت ماند و همين امر او را واداشت تا به دست امام باقر به دين اسلام تشرّف يابد.(15)
رفتار آنحضرت با مستضعفان با نرمى و مهربانى متمايز بود. فرزندش امام صادق مىفرمايد:
هنگامى كه كارى را به غلامان خود مىسپاريد و بر آنان سنگين مىآمد، با ايشان در انجام آن همكارى كنيد. همانطوريكه پدرم، امام باقرعليه السلام، وقتى به خدمتكاران خود دستورى مىداد، پس مىنگريست اگرآن كار سنگين بود مىگفت بسم اللَّه و با آنان همكارى مىكرد و اگر سبك بود از آنان دور مىشد.(16)
چه بسا كار كردن آنحضرت در مزرعهاش به همين خاطر بوده است، زيرا ائمه بر اين باور بودهاند كه كار و كوشش امرى محبوب در نزد خداست و آنها را به بارگاهش نزديكتر مىكند.
در اين باره امام صادق عليه السلام روايت مىكند كه محمّد بن مكدرمىفرمود: من گمان نمىكردم كسى همانند على بن الحسين جانشين شايستهاى از خود به يادگار گذارد تا آنكه فرزندش محمّد بن على را ديدم.خواستم او را پندى داده باشم، امّا او مرا اندرز گفت. يارانش به وىگفتند: او تو را چه پندى فرمود؟ گفت: در يكى از ساعتهاى بسيار گرمروز به يكى از نواحى مدينه رفته بودم. در آنجا محمّد بن على را كه مردى تنومند بود، ديدم. او به دو غلام سياه يا دو نفر از دوستانش تكيّه دادهبود. به خودم گفتم: بزرگى از بزرگان قريش در اين ساعت و با اين حالتدر طلب دنيا مىكوشد؟!
خدا را شاهد گرفتم كه به او اندرز دهم. پس نزديك او شدم و بر وىسلام كردم. او كه بسيار عرق كرده بود، باگشاده رويى سلام مرا پاسخ داد.به او گفتم: خداوند اصلاحت كند! بزرگى از بزرگان قريش در اين ساعتو با اين حالت در طلب دنيا مىكوشد شايد در اين حالت مرگت فرارسد؟!امام خود را از دست غلامانش رها كرد و سپس بر پاى خويش ايستادو فرمود: به خدا قسم اگر مرگ در اين حالت مرا دريابد، در حالى نزد منآمده است كه به طاعت خداوند مشغولم و بدين وسيله خود را از تووديگران بى نياز سازم، امّا من از اين مىترسم كه مرگم زمانى فرا رسد كهبه نا فرمانى خداوند مشغول باشم. من با شنيدن اين سخن عرض كردم:خدايت رحمت كند! من مىخواستم شما را نصيحت گويم، امّا شما مرااندرز داديد.(17)
امام مىتوانست از خدمتگزارانش در كار سر و سامان دادن بهكشتزارش استفاده كند، امّا او دوست مىداشت براى تحصيل معاشخانوادهاش كوشش كند و خود را به رنج اندازد.
به عنوان خاتمه سخن، به نقل حديثى از امام صادقعليه السلام در باره نحوه برخورد پدرش مىپردازيم: ابو جعفرعليه السلام به هنگام شهادت، غلامان بدخويش را آزاد كرد و خوبان آنها را نگاه داشت. من گفتم: اى پدر اين بدان را آزاد مىكنى و آن خوبان را نگاه مىدارى؟ فرمود: اينان ازمن اندوهناك شده اند پس اين در برابر آن.(18)
بدين سان امام باقر به عنوان والاترين و جاودانه ترين نمونه خصال واخلاق پسنديده در آمد. اين در حالى است كه مىتوان يقين داشت كهراويان، بى ترديد جز موارد اندكى از ابعاد زندگى نورانى و آكنده ازحكمت و هدايت حضرتش را براى ما نقل نكردهاند.
سلام و درود جاويد الهى همواره بر او باد!
پي نوشت :
1) فى رحاب ائمّة أهل البيت - سيرة الباقر، ص6.
2) حلية الاولياء، ص289.
3) حلية الأولياء، ص290.
4) همان مأخذ، ص298.
5) حلية الأولياء، ص301.
6) سوره يونس، آيه 26.
7) حلية الاولياء، ص303.
8) سوره نساء، آيه 114.
9) سوره نساء، آيه 5.
10) سوره مائده، آيه 101.
11) حلية الاولياء، ص304.
12) حلية الاولياء، ص301.
13) حلية الاولياء، ص301.
14) همان مأخذ، ص289.
15) حلية الاولياء، ص289.
16) همان مأخذ، ص303.
17) حلية الاولياء، ص287.
18) همان مأخذ، ص300.