اختلاف و برادرى در انديشه سياسى امام راحل
نويسنده:حجت الاسلام مهدى مهريزى
پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران اختلاف نظرهاى فكرى و سياسى ميان بانيان و حاميان انقلاب اندك اندك شكل گرفت. اين اختلاف نظرها گرچه با وجود شخصيت نيرومند و پرنفوذ و مقبول امام خمينى (قدس سره الشریف) و نيز شرايط ويژه جنگ، كمتر زمينه بروز پيدا مى كرد، اما قابل كتمان نبود و در پايان دهه اول انقلاب و آستانه انتخابات مجلس سوم به اوج رسيد و انشعاب در جامعه روحانيت را درپى داشت.
در اين برهه از زمان آقاى محمدعلى انصارى نامه اى به امام مى نگارد و نگرانى هايش را از اين وضع ابراز مى دارد.
امام در تاريخ ۱۰/۸/۱۳۶۷ در پاسخ، رهنمودهايى را مرقوم داشت كه به «تحكيم برادرى» موسوم شد، در اين پاسخ بسيارى از اين مباحث نظرى مربوط به پيدايش اختلاف، ريشه ها، معيارها و اصول، اختلاف مجاز و ممنوع قيد شده كه مع الاسف تاكنون مورد تجزيه و تحليل فقهى، عقيدتى و سياسى قرار نگرفته است.اين مقاله تلاش مى كند به عنوان درآمد، مبانى فقهى و دينى اين رهنمودها را در پنج بخش به بحث بگذارد:
۱- ضرورت اختلاف نظرهاى فقهى ۲- ضرورت گشوده بودن باب اجتهاد ۳- اختلاف روا و ناروا ۴- ريشه هاى اختلاف ۵- ادب دينى اختلاف.
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب حجت الاسلام آقاى حاج شيخ محمد على انصارى (دامت افاضاته)، نامه شما را مطالعه كردم، مساله اى را طرح كرده ايد كه پاسخ به آن كمى طولانى مى گردد ولى از آن جا كه من به شما علاقه مندم، شما را مردى متدين و دانا ـ البته كمى احساساتى ـ مى دانم و از محبت هاى بى دريغت نسبت به من هميشه ممنونم. به عنوان نصيحت به شما و امثال شما ـ كه تعدادشان هم كم نيست ـ مسايلى را تذكر مى دهم:
كتاب هاى فقهاى بزرگوار اسلام پر است از اختلاف نظرها و سليقه ها و برداشت ها در زمينه هاى مختلف نظامى، فرهنگى و سياسى و اقتصادى و عبادى، تا آنجا كه در مسايلى كه ادعاى اجماع شده است قول و يا اقوال مخالف وجود دارد و حتى در مسايل اجماعى هم ممكن است قول خلاف پيدا شود، از اختلاف اخبارى ها و اصولى ها بگذريم. از آنجا كه در گذشته اين اختلافات در محيط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در كتاب هاى علمى آن هم عربى ضبط مى گرديد، قهرا توده هاى مردم از آن بى خبر بودند و اگر باخبر هم مى شدند، تعقيب اين مسايل برايشان جاذبه اى نداشت. حال آيا مى توان تصور نمود كه چون فقها با يكديگر اختلاف نظر داشته اند ـ نعوذ بالله ـ خلاف حق و خلاف دين خدا عمل كرده اند؟ هرگز، اما امروز با كمال خوشحالى به مناسبت انقلاب اسلامى حرف هاى فقها و صاحب نظران به راديو و تلويزيون و روزنامه ها كشيده شده است، چرا كه نياز عملى به اين بحث ها و مسايل است؛ مثلا در مساله مالكيت و محدوده آن، در مساله زمين و تقسيم بندى آن، در انفال و ثروت هاى عمومى، در مسايل پيچيده پول و ارز و بانكدارى، در ماليات، در تجارت داخلى و خارجى، در مزارعه و مضاربه و اجاره و رهن در حدود و ديات، در قوانين مدنى، در مسايل فرهنگى و برخورد با هنر به معناى اعم؛ چون عكاسى، نقاشى، مجسمه سازى، موسيقى، تئاتر، سينما، خوشنويسى و غيره، در حفظ محيط زيست و سالم سازى طبيعت و جلوگيرى از قطع درخت ها حتى در منازل و املاك اشخاص، در مسايل اطعمه و اشربه، در جلوگيرى از مواليد در صورت ضرورت و يا تعيين فواصل در مواليد، در حل معضلات طبى همچون پيوند اعضاى بدن انسان و غير به انسان هاى ديگر، در مساله معادن زيرزمينى و روزمينى و ملى، تغيير موضوعات حرام و حلال و توسيع و تضييق بعضى از احكام در ازمنه و امكنه مختلف در مسايل حقوقى و حقوق بين المللى و تطبيق آن با احكام اسلام، نقش سازنده زن در جامعه اسلامى و نقش تخريبى آن در جوامع فاسد و غيراسلامى، حدود آزادى فردى و اجتماعى بر خورد با كفر و شرك و التفاط و بلوك تابع كفر و شرك، چگونگى انجام فرايض در سير هوايى و فضايى و حركت برخلاف جهت حركت زمين يا موافق آن با سرعتى بيش از سرعت آن و يا در صعود مستقيم و خنثى كردن جاذبه زمين و مهم تر از همه اينها، ترسيم و تعيين حاكميت ولايت فقيه در حكومت و جامعه كه همه اينها گوش هاى از هزاران مساله مورد ابتلاى مردم و حكومت است كه فقهاى بزرگ در مورد آنها بحث كرده اند و نظراتشان با يكديگر مختلف است و اگر بعضى از مسايل در زمان هاى گذشته مطرح نبوده است و يا موضوع نداشته است، فقهاى امروز بايد براى آن فكرى بنمايند.
لذا در حكومت اسلامى هميشه بايد باب اجتهاد باز باشد و طبيعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مى كند كه نظرات اجتهادى ـ فقهى در زمينه هاى مختلف ولو مخالف با يكديگر آزادانه عرضه شود و كسى توان و حق جلوگيرى از آن را ندارد ولى مهم شناخت درست حكومت و جامعه است كه براساس آن نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامه ريزى كند كه وحدت رويه و عمل ضرورى است و همين جا است كه اجتهاد مصطلح در حوزه ها كافى نمى باشد بلكه يك فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد و يا نتواند افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و به طور كلى در زمينه اجتماعى و سياسى فاقد بينش صحيح و قدرت تصميم گيرى باشد، اين فرد در مسايل اجتماعى و حكومتى مجتهد نيست و نمى تواند زمام جامعه را به دست گيرد.
اما شما بايد توجه داشته باشيد تا زمانى كه اختلاف و موضع گيرى ها در حريم مسايل مذكور است، تهديدى متوجه انقلاب نيست. اختلاف اگر زيربنايى و اصولى شد، موجب سستى نظام مى شود و اين مساله روشن است كه بين افراد و جناح هاى موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفا سياسى است ولو اين كه شكل عقيدتى به آن داده شود. چرا كه همه در اصول با هم مشتركند و به همين خاطر است كه من آنان را تاييد مى نمايم. آنها نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان براى كشور و مردم مى سوزد و هر كدام براى رشد اسلام و خدمت به مسلمين طرح و نظرى دارند كه به عقيده خود موجب رستگارى است. اكثريت قاطع هر دو جريان مى خواهند كشورشان مستقل باشد، هر دو مى خواهند سيطره و شر زالو صفتان وابسته به دولت و بازار و خيابان را از سر مردم كم كنند، هر دو مى خواهند كارمندان شريف و كارگران و كشاورزان متدين و كسبه صادق بازار و خيابان زندگى پاك و سالمى داشته باشند، هر دو مى خواهند دزدى و ارتشا در دستگاه هاى دولتى و خصوصى نباشد، هر دو مى خواهند ايران اسلامى از نظر اقتصادى به صورتى رشد نمايد كه بازارهاى جهان را از آن خود كند، هر دو مى خواهند اوضاع فرهنگى و علمى ايران به گونه اى باشد كه دانشجويان و محققان از تمام جهان به سوى مراكز تربيتى و علمى و هنرى ايران هجوم آورند، هر دو مى خواهند اسلام قدرت بزرگ جهان گردد. پس اختلاف بر سر چيست؟ اختلاف بر سر اين است كه هر دو عقيده شان است كه راه خود باعث رسيدن به اين همه است. ولى هر دو بايد كاملا متوجه باشند كه موضع گيرى ها بايد به گونه اى باشد كه در عين حفظ اصول اسلام براى هميشه تاريخ، حافظ خشم و كينه انقلابى خود و مردم عليه سرمايه دارى غرب و در راس آن امريكاى جهانخوار و كمونيسم و سوسياليزم بين الملل و در راس آن شوروى متجاوز باشند.
هر دو جريان بايد با تمام وجود تلاش كنند كه ذره اى از سياست نه شرقى و نه غربى جمهورى اسلامى عدول نشود كه اگر ذره اى از آن عدول شود، آن را با شمشير عدالت اسلامى راست كنند. هر دو گروه بايد توجه كنند كه دشمنان بزرگ مشترك دارند كه به هيچ يك از آن دو جريان رحم نمى كنند. دو جريان با كمال دوستى مراقب امريكاى جهانخوار و شوروى خائن به امت اسلامى باشند. هر دو جريان بايد مردم را هوشيار كنند كه درست است كه امريكاى حيله گر دشمن شماره يك آنها است ولى فرزندان عزيز آنان زير بمب و موشك شوروى شهيد گشته اند. هر دو جريان از حيله گرى هاى اين دو ديو استعمارگر غافل نشوند و بدانند كه امريكا و شوروى به خون اسلام و استقلال شان تشنه اند.
خداوندا! تو شاهد باش من آنچه بنا بود به هر دو جريان بگويم گفتم، حال خود دانند. البته يك چيز مهم ديگر هم ممكن است موجب اختلاف گردد ـ كه همه بايد از شر آن به خدا پناه ببريم ـ كه آن حب نفس است كه اين ديگر اين جريان و آن جريان نمى شناسد. رييس جمهور و رييس مجلس و نخست وزير، وكيل، وزير و قاضى و شوراى عالى قضايى و شوراى نگهبان، سازمان تبليغات و دفتر تبليغات، نظامى و غيرنظامى، روحانى و غيرروحانى، دانشجو، غيردانشجو، زن و مرد نمى شناسد و تنها يك راه براى مبارزه با آن وجود دارد و آن رياضت است، بگذريم.
اگر آقايان از اين ديدگاه كه همه مى خواهند نظام و اسلام را پشتيبانى كنند به مسايل بنگرند، بسيارى از معضلات و حيرت ها برطرف مى گردد ولى اين بدان معنا نيست كه همه افراد تابع محض يك جريان باشند. با اين ديد گفته ام كه انتقاد سازنده معنايش مخالفت نبوده و تشكل جديد مفهومش اختلاف نيست. انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه مى شود. انتقاد اگر به حق باشد، موجب هدايت دو جريان مى شود. هيچ كس نبايد خود را مطلق و مبراى از انتقاد ببيند. البته انتقاد غير از برخورد خطى و جريانى است. اگر در اين نظام كسى يا گروهى خداى ناكرده بى جهت در فكر حذف يا تخريب ديگران برآيد و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتما پيش از آن كه به رقيب يا رقباى خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد كرده است. در هر حال يكى از كارهايى كه يقينا رضايت خداوند متعال در آن است، تاليف قلوب و تلاش جهت زدودن كدورت ها و نزديك ساختن مواضع خدمت به يكديگر است. بايد از واسطه هايى كه فقط كارشان القاى بدبينى نسبت به جناح مقابل است، پرهيز نمود. شما آن قدر دشمنان مشترك داريد كه بايد با همه توان در برابر آنان بايستيد، لكن اگر ديديد كسى از اصول تخطى مى كند، در برابرش قاطعانه بايستيد.
البته مى دانيد كه دولت و مجلس و گردانندگان بالاى نظام هرگز اصول و داربست ها را نشكسته اند و از آن عدول نكرده اند. براى من روشن است كه در نهاد هر دو جريان اعتقاد و عشق به خدا و خدمت به خلق نهفته است. با تبادل افكار و انديشه هاى سازنده مسير رقابت ها را از آلودگى و انحراف و افراط و تفريط بايد پاك نمود. من باز سفارش مى كنم كشور ما در مرحله بازسازى و سازندگى به تفكر و به وحدت و برادرى نياز دارد. خداوند به همه كسانى كه دلشان براى احياى اسلام ناب محمدى و نابودى اسلام امريكايى مى تپد، توفيق عنايت فرمايد و شما و همه را در كنف عنايت و حمايت خويش محافظت فرمايد و انشاءالله از انصار اسلام و محرومين باشيد.
روح الله الموسوى الخمينى
و اهدنا به لما اختلف فيه من الحق باذنك.
]بار خدايا[ ما را به واسطه امام زمان (ع) نسبت به آن چه اختلاف شده از حقيقت، هدايت فرما.
با اين همه نمى توان پذيرفت كه همه گونه اختلاف در دامنه زندگى انسانى برچيده شود. مگر مى توان جهالت و نسيان انسان ها را از ميان برد. مگر مى توان تفاوت انسان ها را در استعداد علم آموزى و درك واقعيت ها ناديده انگاشت، مگر مى توان درجات علمى گوناگون آدميان را انكار كرد. با وجود اين ها اختلاف امرى ضرورى و واقعيتى اجتناب ناپذير است.
اين مطلب در نصوص مختلف دينى مورد تأكيد قرار گرفته است. از يك سو تفاوت انسان ها در فهم و درك به عنوان يك اصل مطرح است.
«قال اميرالمؤمنين (عليه السلام): و ليس كل العلم يستطيع صاحب العلم ان يفسره لكل الناس لان منهم القوى و الضعيف و لان منه ما يطاق حمله و منه ما لا يطاق حمله.»
«دانشمند نمى تواند تمام دانش را براى مردم بازگو كند زيرا برخى از مردم توانمندند و برخى ناتوان، پاره اى از دانش ها را مى توان حمل كرد و پاره اى حمل آن دشوار است.»
«قال اميرالمؤمنين (عليه السلام): يا اباذر ان سلمان لو حدثك بما يعلم لقلت رحم الله قاتل سلمان.»
«اى ابوذر، اگر سلمان آنچه را مى داند بر زبان آورد خواهى گفت: خداوند رحمت كند قاتل سلمان را.»
و بر همين پايه انبيا با مردم به اندازه عقل و درك آنان سخن مى گفتند:
«قال رسول الله: انا معاشر الانبياء امرنا ان ننزل الناس على منازلهم و نكلم الناس بقدر عقولهم.»
«ما پيامبران مامور هستيم مردم را در جايگاه خويش بنشانيم و با مردم به اندازه عقل آنان سخن بگوييم.»
و از سوى ديگر اصل اختلاف را پيامبر مايه رحمت دانستند: «اختلاف امت من، رحمت است.»
از نصوص دينى كه بگذريم واقعيت هاى تاريخى كه بر فقه و حديث گذشته نيز از اين حقيقت پرده برمى دارد. اختلاف فقيهان و نيز اختلاف محدثان به آن اندازه است كه كتاب هاى فراوانى در ريشه يابى اين اختلاف ها و چگونگى برخورد با آن نوشته شده است.
اين همه در حوزه فقه و فروغ دين است، در معارف و اعتقادات كه اختلاف نظرها جاى خود دارد. شيخ مفيد اعتقادات صدوق را از اول تا آخر نقد مى كند و به نام «تصحيح اعتقادات الاماميه» عرضه مى دارد.
خلاصه سخن آن كه اختلاف در مسايل نظرى امرى طبيعى است متون دينى، سيره عالمان و انديشمندان بر آن دلالت دارد و واقعيت هاى خارجى در مسايل فقهى و غير آن بر آن گواهى مى دهد از اين رو نشايد به بهانه اختلاف نظرها مرزهاى غيرمستند و ناموجه را به كار گرفت و دايره مسلمانان و مومنان را تنگ ساخت و توقع داشت آنچه ما گفتيم ديگران بپذيرند و پيروى كنند و راه هرگونه اظهارنظر مسدود گردد.
چنين دينى، رمز جاودانگى اش، ارايه قواعد كلى ثابت، تبيين اهداف دايمى و روشن و تجويز انطباق آن بر شرايط و موضوعات جديد است و اين همان« تفقه در دين» يا «اجتهاد» است كه رمز بقاى دين است. شهيد مطهرى فرموده است.
«اجتهاد يا تفقه در دوره خاتميت وظيفه بسيار حساس و اساسى بر عهده دارد و از شرايط امكان جاويد ماندن اسلام است. اجتهاد را به حق، نيروى محركه اسلام خوانده اند. ابن سينا فيلسوف بزرگ اسلامى با روشن بينى خاصى اين مساله را طرح مى كند، مى گويد:
كليات اسلامى ثابت و لايتغير و محدود است و اما حوادث و مسايل، نامحدود و متغير است و هر زمانى مقتضيات مخصوص خود و مسايل مخصوص خود، دارد؛ به همين جهت ضرورت دارد كه در هر عصر و زمانى گروهى متخصص و عالم به كليات اسلامى و عارف به مسايل و پيش آمدهاى زمان عهده دار اجتهاد و استنباط حكم مسايل جديد از كليات اسلامى بوده باشند.»
و نيز گفته است:«به نظر من يكى از معجزات اسلام خاصيت اجتهاد است.»
گرچه درباره وجود اجتهاد در عصر پيامبر و امامان (ع) ترديد شده است، اما قراين بسيار حاكى از وجود چنين امرى در ميان فرزانگان مسلمان آن روزگار است.
از قرآن كه بگذريم كه در «آيه نفر» به تفقه امر كرده، در قول و تقرير معصومان (ع) نمونه هاى بسيار مى بينيم. گرچه در صدد اثبات اين امر نيستيم، اما اشارتى بر وجود اجتهاد در عصر حضور لازم است.
رسول خدا بر اجتهاد برخى صحابه، صحه گذاشته و آن را تقرير مى كردند.
ائمه شيعه (ع) با شيوه هاى مختلف، بزرگان ياران خويش را بدان ترغيب كرده اند. از قبيل:
۱- بيان اين كه: وظيفه ما القاى اصول است و بر شماست تفريع.
۲- فرمان افتا به بعضى از صحابه خويش. فرمان حضرت على (ع) به قثم بن عباس
۳- ارجاع مردم به فقيهان از قبيل: ارجاع به ابوبصير اسدى، زكريا بن آدم، محمدبن مسلم، يونس بن عبدالرحمن، عبدالملك بن جريح، عمرى و فرزندش، زراره، حارث بن مغيره.
به جز اين شيوه به قراين ديگر نيز بر مى خوريم كه حاكى از وجود اجتهاد در آن عصر است:
۱- نهى از فتوا دادن به غير علم.
۲- نهى از حكم به غير ما انزل الله.
۳- نهى از عمل به آراى بنى فضال و عمل به روايات آنان.
ابن نديم هم نام تعدادى از فقيهان شيعه در اين عصر را آورده است.
تا اين زمان گرچه اجتهاد در ميان شيعيان رواج داشت، اما به تاليف و تصنيفى در اين باب بر نمى خوريم.
باز بودن باب اجتهاد را مى توان به جز ادله دينى و شرعى از نوشته هاى فقيهان و اصوليان نيز به دست آورد. آنچه در باب «اجتهاد» در علم اصول و فقه استدلالى نگارش يافته، گواه روشنى بر اين ادعا است.
و ...
با اين پشتوانه تاريخى است كه امام خمينى فرمود:
... لذا در حكومت اسلامى هميشه بايد باب اجتهاد باز باشد و طبيعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مى كند كه نظرات اجتهادى - فقهى در زمينه هاى مختلف ولو مخالف با يكديگر آزادانه عرضه شود و كسى توان و حق جلوگيرى از آن را ندارد.»
از همين رو امام در اين نامه فرموده است: اختلاف اگر زير بنايى و اصولى شد، موجب سستى نظام مى شود و اين مساله روشن است كه بين افراد و جناح هاى موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد صرفاً سياسى است ولو اين كه شكل عقيدتى داشته باشد.
آنگاه در خلال سخن از پنج اصل و مبنا ياد كرده و اختلاف در غير آن را روا مى شمرد. آن اصول و مبانى عبارتند از:
۱- اسلام
۲- قرآن
۳- انقلاب اسلامى
۴- استقلال در عرصه هاى سياسى، اقتصادى، علمى و فرهنگى:
۵- رفاه عمومى و برچيدن ستم اقتصادى.
اين ها اصولى است كه به گفته امام هر دو جريان بدان وفادارند و اختلاف نظرها پس از اين ها است.
به گفته شهيد سيد محمد باقر صدر، بخشى از مسايل دينى و فقهى جزو مسلمات است و در آن اختلافى نيست، در بخش ديگر اجتهادهاى گوناگون وجود دارد و در بخش سومى دين سكوت كرده كه منطقه الفراغ نام دارد.
طبيعى است به جز بخش نخست، اختلاف فهم و برداشت در دو حوزه ديگر اجتناب ناپذير است.
بلى مخالفت عملى با قوانين مصوب اجتماعى تا زمانى كه قانون است به معناى اختلاف نيست و كسى نمى تواند آن را تجويز كند زيرا مستلزم هرج و مرج در زندگى اجتماعى خواهد بود.
گاه اختلاف از بستر انديشه و زمينه هاى علم و معرفت برمى خيزد و گاه بستر آن خصلت خودخواهى و حب نفس است. امام مى فرمايد: «بايد از شر اين پديده به خداوند پناه بريم و تنها راه مبارزه با آن رياضت است.»
نكته اى كه بايد به آن توجه داشت اين است كه نمى توان در برابر اختلاف نظرها جبهه گيرى كرد و انگيزه خوانى نمود و آن را متهم به خودخواهى و حب نفس كرد. بلكه اين تقسيم بندى آگاهى بخشى در مقام ثبوت مى كند و در مقام اثبات به آسانى نمى توان داورى كرد و در چنين عرصه هايى نمى توان ديگران را متهم كرد. به تعبير ديگر تا شواهد اطمينان آور و عامه پسند كه نزد ديگران قابل دفاع باشد، در اختيار قرار نگيرد به هيچ رو نمى توان از آن دم زد.
خلاصه آن كه اين سخن امام هشدارى است كه افراد در خود فرو روند و تامل و مراقبت كنند، كه اختلاف نظرشان از روى خودخواهى نباشد، نه اين كه توصيه اى باشد كه ديگران به داورى رقيبان رو كنند و آنان را به نقد كشند.
۱- پرهيز از خود مطلق بينى
اولين ادبى كه مى بايست منظور نظر همگان باشد اين است كه خود را مطلق و مبرا از خطا و انتقاد نبينند. امام در اين نامه فرموده است:
«هيچ كس نبايد خود را مطلق و مبرا از انتقاد نبيند.»
امامان معصوم (ع) با داشتن مقام عصمت و علم غيب با ديگران مشورت مى كردند و گاه از آنان مى خواستند از انتقاد فروگذار نكنند.
اين سخن تاريخى و درخشان اميرمومنان گوشه اى از اين خلق و خوى علوى است:
«پس از گفتن حق يا رايزنى در عدالت باز مايستيد، كه من نه برتر از آنم كه خطا كنم و نه در كار خويش از خطا ايمنم، مگر كه خدا مرا در كار نفس، كفايت كند كه از من بر من تواناتر است.
همچنين به مالك اشتر سفارش مى كند كه نزديك ترين افراد نزد تو آنان باشند كه بيشتر تلخى هاى حق را بر زبان جارى مى سازند.
اگر از مطلق انگارى پرهيز شود راى و نظر ديگران ارج و منزلتى پيدا مى كند. چه نيكو است كه از سيره عملى امام خمينى عبرت گرفته شود كه در برخى مسايل حكومتى كه فتوايش دشوارى در پى داشت به ديگر فقيهان ارجاع مى داد و راى مخالف خود را مبناى عمل جامعه قرار مى داد.
هنگامى كه عقبه فرزند ربيعه پيشواى بنى اميه نزد پيامبر آمد تا پيامبر(ص) را از دعوت بازدارد گفت: اى محمد! اگر ثروت مى خواهى به تو مى بخشيم واگر دنبال رياست هستى تو را رييس قرار مى دهيم.
پس از اين كه سخن عقبه تمام شد رسول خدا فرمود: سخنت تمام شد اى عقبه؟ گفت: بلى. فرمود: آيا سخن مرا مى شنوى؟ گفت: بگو. آنگاه پيامبر آيه هاى نخست سوره فصلت را تلاوت كرد و در پايان فرمود: شنيدى آنچه شنيدى، حال خود دانى.
رسول خدا او را با كنيه خطاب مى كند و فرصت مى دهد سخنش را تمام كند و از او مى پرسد اجازه مى دهد وى نيز سخن خود را ادا نمايد.
قرآن كريم نيز مومنان را بدين خصلت مى ستايد كه سخن را مى شنود و از بهترين ها پيروى مى كنند «الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه»
به رسول خدا گفته شد مشركان را نفرين كن: فرمود: «انى ام ابعث لعانا و انما بعث رحمة» من براى لعن و نفرين برانگيخته نشدم بلكه براى رحمت و مهربانى مبعوث شدم»
پرهيز از قهر و جدايى
ابوموسى اشعرى پس از قضاياى حكميت به عيادت امام حسين عليه السلام رفت و اميرالمومنين نيز حضور داشت. امام على عليه السلام فرمود: چه شد نزد ما آمدى؟ گفت: به عيادت فرزند پيامبر آمدم. امام على عليه السلام فرمود: ناراحتى من از تو سبب نمى گردد برايت حديث نخوانم. از پيامبر شنيدم كه مى فرمود: هر گاه كسى به عيادت برادرش رود، در رحمت الهى فرو رود و وقتى نزد بيمار نشست رحمت الهى او را فرا گيرد.
ابن تيميه گفته است: اگر اختلاف نظرها سبب قهر و جدايى مى شد ميان مسلمانان رابطه خويشى و برادرى مى گسست.
گفت وگو نه رو در رويى از عوامل اصلى كاهش اختلاف است. چرا كه بسيارى از سوءبرداشت ها زدوده مى شود. راه بر خناس ها و واسطه ها بسته مى گردد.
اميد است اين نوشتار درآمدى باشد بر پژوهش هاى نظرى و نشان دادن حريم و حدود اختلاف و دست يابى به معيارها و اصول اخلاقى هم زيستى اختلاف كنندگان.
منبع:روزنامه جوان
در اين برهه از زمان آقاى محمدعلى انصارى نامه اى به امام مى نگارد و نگرانى هايش را از اين وضع ابراز مى دارد.
امام در تاريخ ۱۰/۸/۱۳۶۷ در پاسخ، رهنمودهايى را مرقوم داشت كه به «تحكيم برادرى» موسوم شد، در اين پاسخ بسيارى از اين مباحث نظرى مربوط به پيدايش اختلاف، ريشه ها، معيارها و اصول، اختلاف مجاز و ممنوع قيد شده كه مع الاسف تاكنون مورد تجزيه و تحليل فقهى، عقيدتى و سياسى قرار نگرفته است.اين مقاله تلاش مى كند به عنوان درآمد، مبانى فقهى و دينى اين رهنمودها را در پنج بخش به بحث بگذارد:
۱- ضرورت اختلاف نظرهاى فقهى ۲- ضرورت گشوده بودن باب اجتهاد ۳- اختلاف روا و ناروا ۴- ريشه هاى اختلاف ۵- ادب دينى اختلاف.
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب حجت الاسلام آقاى حاج شيخ محمد على انصارى (دامت افاضاته)، نامه شما را مطالعه كردم، مساله اى را طرح كرده ايد كه پاسخ به آن كمى طولانى مى گردد ولى از آن جا كه من به شما علاقه مندم، شما را مردى متدين و دانا ـ البته كمى احساساتى ـ مى دانم و از محبت هاى بى دريغت نسبت به من هميشه ممنونم. به عنوان نصيحت به شما و امثال شما ـ كه تعدادشان هم كم نيست ـ مسايلى را تذكر مى دهم:
كتاب هاى فقهاى بزرگوار اسلام پر است از اختلاف نظرها و سليقه ها و برداشت ها در زمينه هاى مختلف نظامى، فرهنگى و سياسى و اقتصادى و عبادى، تا آنجا كه در مسايلى كه ادعاى اجماع شده است قول و يا اقوال مخالف وجود دارد و حتى در مسايل اجماعى هم ممكن است قول خلاف پيدا شود، از اختلاف اخبارى ها و اصولى ها بگذريم. از آنجا كه در گذشته اين اختلافات در محيط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در كتاب هاى علمى آن هم عربى ضبط مى گرديد، قهرا توده هاى مردم از آن بى خبر بودند و اگر باخبر هم مى شدند، تعقيب اين مسايل برايشان جاذبه اى نداشت. حال آيا مى توان تصور نمود كه چون فقها با يكديگر اختلاف نظر داشته اند ـ نعوذ بالله ـ خلاف حق و خلاف دين خدا عمل كرده اند؟ هرگز، اما امروز با كمال خوشحالى به مناسبت انقلاب اسلامى حرف هاى فقها و صاحب نظران به راديو و تلويزيون و روزنامه ها كشيده شده است، چرا كه نياز عملى به اين بحث ها و مسايل است؛ مثلا در مساله مالكيت و محدوده آن، در مساله زمين و تقسيم بندى آن، در انفال و ثروت هاى عمومى، در مسايل پيچيده پول و ارز و بانكدارى، در ماليات، در تجارت داخلى و خارجى، در مزارعه و مضاربه و اجاره و رهن در حدود و ديات، در قوانين مدنى، در مسايل فرهنگى و برخورد با هنر به معناى اعم؛ چون عكاسى، نقاشى، مجسمه سازى، موسيقى، تئاتر، سينما، خوشنويسى و غيره، در حفظ محيط زيست و سالم سازى طبيعت و جلوگيرى از قطع درخت ها حتى در منازل و املاك اشخاص، در مسايل اطعمه و اشربه، در جلوگيرى از مواليد در صورت ضرورت و يا تعيين فواصل در مواليد، در حل معضلات طبى همچون پيوند اعضاى بدن انسان و غير به انسان هاى ديگر، در مساله معادن زيرزمينى و روزمينى و ملى، تغيير موضوعات حرام و حلال و توسيع و تضييق بعضى از احكام در ازمنه و امكنه مختلف در مسايل حقوقى و حقوق بين المللى و تطبيق آن با احكام اسلام، نقش سازنده زن در جامعه اسلامى و نقش تخريبى آن در جوامع فاسد و غيراسلامى، حدود آزادى فردى و اجتماعى بر خورد با كفر و شرك و التفاط و بلوك تابع كفر و شرك، چگونگى انجام فرايض در سير هوايى و فضايى و حركت برخلاف جهت حركت زمين يا موافق آن با سرعتى بيش از سرعت آن و يا در صعود مستقيم و خنثى كردن جاذبه زمين و مهم تر از همه اينها، ترسيم و تعيين حاكميت ولايت فقيه در حكومت و جامعه كه همه اينها گوش هاى از هزاران مساله مورد ابتلاى مردم و حكومت است كه فقهاى بزرگ در مورد آنها بحث كرده اند و نظراتشان با يكديگر مختلف است و اگر بعضى از مسايل در زمان هاى گذشته مطرح نبوده است و يا موضوع نداشته است، فقهاى امروز بايد براى آن فكرى بنمايند.
لذا در حكومت اسلامى هميشه بايد باب اجتهاد باز باشد و طبيعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مى كند كه نظرات اجتهادى ـ فقهى در زمينه هاى مختلف ولو مخالف با يكديگر آزادانه عرضه شود و كسى توان و حق جلوگيرى از آن را ندارد ولى مهم شناخت درست حكومت و جامعه است كه براساس آن نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامه ريزى كند كه وحدت رويه و عمل ضرورى است و همين جا است كه اجتهاد مصطلح در حوزه ها كافى نمى باشد بلكه يك فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد و يا نتواند افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و به طور كلى در زمينه اجتماعى و سياسى فاقد بينش صحيح و قدرت تصميم گيرى باشد، اين فرد در مسايل اجتماعى و حكومتى مجتهد نيست و نمى تواند زمام جامعه را به دست گيرد.
اما شما بايد توجه داشته باشيد تا زمانى كه اختلاف و موضع گيرى ها در حريم مسايل مذكور است، تهديدى متوجه انقلاب نيست. اختلاف اگر زيربنايى و اصولى شد، موجب سستى نظام مى شود و اين مساله روشن است كه بين افراد و جناح هاى موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفا سياسى است ولو اين كه شكل عقيدتى به آن داده شود. چرا كه همه در اصول با هم مشتركند و به همين خاطر است كه من آنان را تاييد مى نمايم. آنها نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان براى كشور و مردم مى سوزد و هر كدام براى رشد اسلام و خدمت به مسلمين طرح و نظرى دارند كه به عقيده خود موجب رستگارى است. اكثريت قاطع هر دو جريان مى خواهند كشورشان مستقل باشد، هر دو مى خواهند سيطره و شر زالو صفتان وابسته به دولت و بازار و خيابان را از سر مردم كم كنند، هر دو مى خواهند كارمندان شريف و كارگران و كشاورزان متدين و كسبه صادق بازار و خيابان زندگى پاك و سالمى داشته باشند، هر دو مى خواهند دزدى و ارتشا در دستگاه هاى دولتى و خصوصى نباشد، هر دو مى خواهند ايران اسلامى از نظر اقتصادى به صورتى رشد نمايد كه بازارهاى جهان را از آن خود كند، هر دو مى خواهند اوضاع فرهنگى و علمى ايران به گونه اى باشد كه دانشجويان و محققان از تمام جهان به سوى مراكز تربيتى و علمى و هنرى ايران هجوم آورند، هر دو مى خواهند اسلام قدرت بزرگ جهان گردد. پس اختلاف بر سر چيست؟ اختلاف بر سر اين است كه هر دو عقيده شان است كه راه خود باعث رسيدن به اين همه است. ولى هر دو بايد كاملا متوجه باشند كه موضع گيرى ها بايد به گونه اى باشد كه در عين حفظ اصول اسلام براى هميشه تاريخ، حافظ خشم و كينه انقلابى خود و مردم عليه سرمايه دارى غرب و در راس آن امريكاى جهانخوار و كمونيسم و سوسياليزم بين الملل و در راس آن شوروى متجاوز باشند.
هر دو جريان بايد با تمام وجود تلاش كنند كه ذره اى از سياست نه شرقى و نه غربى جمهورى اسلامى عدول نشود كه اگر ذره اى از آن عدول شود، آن را با شمشير عدالت اسلامى راست كنند. هر دو گروه بايد توجه كنند كه دشمنان بزرگ مشترك دارند كه به هيچ يك از آن دو جريان رحم نمى كنند. دو جريان با كمال دوستى مراقب امريكاى جهانخوار و شوروى خائن به امت اسلامى باشند. هر دو جريان بايد مردم را هوشيار كنند كه درست است كه امريكاى حيله گر دشمن شماره يك آنها است ولى فرزندان عزيز آنان زير بمب و موشك شوروى شهيد گشته اند. هر دو جريان از حيله گرى هاى اين دو ديو استعمارگر غافل نشوند و بدانند كه امريكا و شوروى به خون اسلام و استقلال شان تشنه اند.
خداوندا! تو شاهد باش من آنچه بنا بود به هر دو جريان بگويم گفتم، حال خود دانند. البته يك چيز مهم ديگر هم ممكن است موجب اختلاف گردد ـ كه همه بايد از شر آن به خدا پناه ببريم ـ كه آن حب نفس است كه اين ديگر اين جريان و آن جريان نمى شناسد. رييس جمهور و رييس مجلس و نخست وزير، وكيل، وزير و قاضى و شوراى عالى قضايى و شوراى نگهبان، سازمان تبليغات و دفتر تبليغات، نظامى و غيرنظامى، روحانى و غيرروحانى، دانشجو، غيردانشجو، زن و مرد نمى شناسد و تنها يك راه براى مبارزه با آن وجود دارد و آن رياضت است، بگذريم.
اگر آقايان از اين ديدگاه كه همه مى خواهند نظام و اسلام را پشتيبانى كنند به مسايل بنگرند، بسيارى از معضلات و حيرت ها برطرف مى گردد ولى اين بدان معنا نيست كه همه افراد تابع محض يك جريان باشند. با اين ديد گفته ام كه انتقاد سازنده معنايش مخالفت نبوده و تشكل جديد مفهومش اختلاف نيست. انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه مى شود. انتقاد اگر به حق باشد، موجب هدايت دو جريان مى شود. هيچ كس نبايد خود را مطلق و مبراى از انتقاد ببيند. البته انتقاد غير از برخورد خطى و جريانى است. اگر در اين نظام كسى يا گروهى خداى ناكرده بى جهت در فكر حذف يا تخريب ديگران برآيد و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتما پيش از آن كه به رقيب يا رقباى خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد كرده است. در هر حال يكى از كارهايى كه يقينا رضايت خداوند متعال در آن است، تاليف قلوب و تلاش جهت زدودن كدورت ها و نزديك ساختن مواضع خدمت به يكديگر است. بايد از واسطه هايى كه فقط كارشان القاى بدبينى نسبت به جناح مقابل است، پرهيز نمود. شما آن قدر دشمنان مشترك داريد كه بايد با همه توان در برابر آنان بايستيد، لكن اگر ديديد كسى از اصول تخطى مى كند، در برابرش قاطعانه بايستيد.
البته مى دانيد كه دولت و مجلس و گردانندگان بالاى نظام هرگز اصول و داربست ها را نشكسته اند و از آن عدول نكرده اند. براى من روشن است كه در نهاد هر دو جريان اعتقاد و عشق به خدا و خدمت به خلق نهفته است. با تبادل افكار و انديشه هاى سازنده مسير رقابت ها را از آلودگى و انحراف و افراط و تفريط بايد پاك نمود. من باز سفارش مى كنم كشور ما در مرحله بازسازى و سازندگى به تفكر و به وحدت و برادرى نياز دارد. خداوند به همه كسانى كه دلشان براى احياى اسلام ناب محمدى و نابودى اسلام امريكايى مى تپد، توفيق عنايت فرمايد و شما و همه را در كنف عنايت و حمايت خويش محافظت فرمايد و انشاءالله از انصار اسلام و محرومين باشيد.
روح الله الموسوى الخمينى
۱- ضرورت اختلاف نظرهاى فقهى
و اهدنا به لما اختلف فيه من الحق باذنك.
]بار خدايا[ ما را به واسطه امام زمان (ع) نسبت به آن چه اختلاف شده از حقيقت، هدايت فرما.
با اين همه نمى توان پذيرفت كه همه گونه اختلاف در دامنه زندگى انسانى برچيده شود. مگر مى توان جهالت و نسيان انسان ها را از ميان برد. مگر مى توان تفاوت انسان ها را در استعداد علم آموزى و درك واقعيت ها ناديده انگاشت، مگر مى توان درجات علمى گوناگون آدميان را انكار كرد. با وجود اين ها اختلاف امرى ضرورى و واقعيتى اجتناب ناپذير است.
اين مطلب در نصوص مختلف دينى مورد تأكيد قرار گرفته است. از يك سو تفاوت انسان ها در فهم و درك به عنوان يك اصل مطرح است.
«قال اميرالمؤمنين (عليه السلام): و ليس كل العلم يستطيع صاحب العلم ان يفسره لكل الناس لان منهم القوى و الضعيف و لان منه ما يطاق حمله و منه ما لا يطاق حمله.»
«دانشمند نمى تواند تمام دانش را براى مردم بازگو كند زيرا برخى از مردم توانمندند و برخى ناتوان، پاره اى از دانش ها را مى توان حمل كرد و پاره اى حمل آن دشوار است.»
«قال اميرالمؤمنين (عليه السلام): يا اباذر ان سلمان لو حدثك بما يعلم لقلت رحم الله قاتل سلمان.»
«اى ابوذر، اگر سلمان آنچه را مى داند بر زبان آورد خواهى گفت: خداوند رحمت كند قاتل سلمان را.»
و بر همين پايه انبيا با مردم به اندازه عقل و درك آنان سخن مى گفتند:
«قال رسول الله: انا معاشر الانبياء امرنا ان ننزل الناس على منازلهم و نكلم الناس بقدر عقولهم.»
«ما پيامبران مامور هستيم مردم را در جايگاه خويش بنشانيم و با مردم به اندازه عقل آنان سخن بگوييم.»
و از سوى ديگر اصل اختلاف را پيامبر مايه رحمت دانستند: «اختلاف امت من، رحمت است.»
از نصوص دينى كه بگذريم واقعيت هاى تاريخى كه بر فقه و حديث گذشته نيز از اين حقيقت پرده برمى دارد. اختلاف فقيهان و نيز اختلاف محدثان به آن اندازه است كه كتاب هاى فراوانى در ريشه يابى اين اختلاف ها و چگونگى برخورد با آن نوشته شده است.
اين همه در حوزه فقه و فروغ دين است، در معارف و اعتقادات كه اختلاف نظرها جاى خود دارد. شيخ مفيد اعتقادات صدوق را از اول تا آخر نقد مى كند و به نام «تصحيح اعتقادات الاماميه» عرضه مى دارد.
خلاصه سخن آن كه اختلاف در مسايل نظرى امرى طبيعى است متون دينى، سيره عالمان و انديشمندان بر آن دلالت دارد و واقعيت هاى خارجى در مسايل فقهى و غير آن بر آن گواهى مى دهد از اين رو نشايد به بهانه اختلاف نظرها مرزهاى غيرمستند و ناموجه را به كار گرفت و دايره مسلمانان و مومنان را تنگ ساخت و توقع داشت آنچه ما گفتيم ديگران بپذيرند و پيروى كنند و راه هرگونه اظهارنظر مسدود گردد.
۲- ضرورت گشوده بودن باب اجتهاد
چنين دينى، رمز جاودانگى اش، ارايه قواعد كلى ثابت، تبيين اهداف دايمى و روشن و تجويز انطباق آن بر شرايط و موضوعات جديد است و اين همان« تفقه در دين» يا «اجتهاد» است كه رمز بقاى دين است. شهيد مطهرى فرموده است.
«اجتهاد يا تفقه در دوره خاتميت وظيفه بسيار حساس و اساسى بر عهده دارد و از شرايط امكان جاويد ماندن اسلام است. اجتهاد را به حق، نيروى محركه اسلام خوانده اند. ابن سينا فيلسوف بزرگ اسلامى با روشن بينى خاصى اين مساله را طرح مى كند، مى گويد:
كليات اسلامى ثابت و لايتغير و محدود است و اما حوادث و مسايل، نامحدود و متغير است و هر زمانى مقتضيات مخصوص خود و مسايل مخصوص خود، دارد؛ به همين جهت ضرورت دارد كه در هر عصر و زمانى گروهى متخصص و عالم به كليات اسلامى و عارف به مسايل و پيش آمدهاى زمان عهده دار اجتهاد و استنباط حكم مسايل جديد از كليات اسلامى بوده باشند.»
و نيز گفته است:«به نظر من يكى از معجزات اسلام خاصيت اجتهاد است.»
گرچه درباره وجود اجتهاد در عصر پيامبر و امامان (ع) ترديد شده است، اما قراين بسيار حاكى از وجود چنين امرى در ميان فرزانگان مسلمان آن روزگار است.
از قرآن كه بگذريم كه در «آيه نفر» به تفقه امر كرده، در قول و تقرير معصومان (ع) نمونه هاى بسيار مى بينيم. گرچه در صدد اثبات اين امر نيستيم، اما اشارتى بر وجود اجتهاد در عصر حضور لازم است.
رسول خدا بر اجتهاد برخى صحابه، صحه گذاشته و آن را تقرير مى كردند.
ائمه شيعه (ع) با شيوه هاى مختلف، بزرگان ياران خويش را بدان ترغيب كرده اند. از قبيل:
۱- بيان اين كه: وظيفه ما القاى اصول است و بر شماست تفريع.
۲- فرمان افتا به بعضى از صحابه خويش. فرمان حضرت على (ع) به قثم بن عباس
۳- ارجاع مردم به فقيهان از قبيل: ارجاع به ابوبصير اسدى، زكريا بن آدم، محمدبن مسلم، يونس بن عبدالرحمن، عبدالملك بن جريح، عمرى و فرزندش، زراره، حارث بن مغيره.
به جز اين شيوه به قراين ديگر نيز بر مى خوريم كه حاكى از وجود اجتهاد در آن عصر است:
۱- نهى از فتوا دادن به غير علم.
۲- نهى از حكم به غير ما انزل الله.
۳- نهى از عمل به آراى بنى فضال و عمل به روايات آنان.
ابن نديم هم نام تعدادى از فقيهان شيعه در اين عصر را آورده است.
تا اين زمان گرچه اجتهاد در ميان شيعيان رواج داشت، اما به تاليف و تصنيفى در اين باب بر نمى خوريم.
باز بودن باب اجتهاد را مى توان به جز ادله دينى و شرعى از نوشته هاى فقيهان و اصوليان نيز به دست آورد. آنچه در باب «اجتهاد» در علم اصول و فقه استدلالى نگارش يافته، گواه روشنى بر اين ادعا است.
و ...
با اين پشتوانه تاريخى است كه امام خمينى فرمود:
... لذا در حكومت اسلامى هميشه بايد باب اجتهاد باز باشد و طبيعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مى كند كه نظرات اجتهادى - فقهى در زمينه هاى مختلف ولو مخالف با يكديگر آزادانه عرضه شود و كسى توان و حق جلوگيرى از آن را ندارد.»
۳- اختلاف روا و ناروا
از همين رو امام در اين نامه فرموده است: اختلاف اگر زير بنايى و اصولى شد، موجب سستى نظام مى شود و اين مساله روشن است كه بين افراد و جناح هاى موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد صرفاً سياسى است ولو اين كه شكل عقيدتى داشته باشد.
آنگاه در خلال سخن از پنج اصل و مبنا ياد كرده و اختلاف در غير آن را روا مى شمرد. آن اصول و مبانى عبارتند از:
۱- اسلام
۲- قرآن
۳- انقلاب اسلامى
۴- استقلال در عرصه هاى سياسى، اقتصادى، علمى و فرهنگى:
۵- رفاه عمومى و برچيدن ستم اقتصادى.
اين ها اصولى است كه به گفته امام هر دو جريان بدان وفادارند و اختلاف نظرها پس از اين ها است.
به گفته شهيد سيد محمد باقر صدر، بخشى از مسايل دينى و فقهى جزو مسلمات است و در آن اختلافى نيست، در بخش ديگر اجتهادهاى گوناگون وجود دارد و در بخش سومى دين سكوت كرده كه منطقه الفراغ نام دارد.
طبيعى است به جز بخش نخست، اختلاف فهم و برداشت در دو حوزه ديگر اجتناب ناپذير است.
بلى مخالفت عملى با قوانين مصوب اجتماعى تا زمانى كه قانون است به معناى اختلاف نيست و كسى نمى تواند آن را تجويز كند زيرا مستلزم هرج و مرج در زندگى اجتماعى خواهد بود.
۴- ريشه هاى اختلاف
گاه اختلاف از بستر انديشه و زمينه هاى علم و معرفت برمى خيزد و گاه بستر آن خصلت خودخواهى و حب نفس است. امام مى فرمايد: «بايد از شر اين پديده به خداوند پناه بريم و تنها راه مبارزه با آن رياضت است.»
نكته اى كه بايد به آن توجه داشت اين است كه نمى توان در برابر اختلاف نظرها جبهه گيرى كرد و انگيزه خوانى نمود و آن را متهم به خودخواهى و حب نفس كرد. بلكه اين تقسيم بندى آگاهى بخشى در مقام ثبوت مى كند و در مقام اثبات به آسانى نمى توان داورى كرد و در چنين عرصه هايى نمى توان ديگران را متهم كرد. به تعبير ديگر تا شواهد اطمينان آور و عامه پسند كه نزد ديگران قابل دفاع باشد، در اختيار قرار نگيرد به هيچ رو نمى توان از آن دم زد.
خلاصه آن كه اين سخن امام هشدارى است كه افراد در خود فرو روند و تامل و مراقبت كنند، كه اختلاف نظرشان از روى خودخواهى نباشد، نه اين كه توصيه اى باشد كه ديگران به داورى رقيبان رو كنند و آنان را به نقد كشند.
۵- ادب دينى اختلاف
۱- پرهيز از خود مطلق بينى
اولين ادبى كه مى بايست منظور نظر همگان باشد اين است كه خود را مطلق و مبرا از خطا و انتقاد نبينند. امام در اين نامه فرموده است:
«هيچ كس نبايد خود را مطلق و مبرا از انتقاد نبيند.»
امامان معصوم (ع) با داشتن مقام عصمت و علم غيب با ديگران مشورت مى كردند و گاه از آنان مى خواستند از انتقاد فروگذار نكنند.
اين سخن تاريخى و درخشان اميرمومنان گوشه اى از اين خلق و خوى علوى است:
«پس از گفتن حق يا رايزنى در عدالت باز مايستيد، كه من نه برتر از آنم كه خطا كنم و نه در كار خويش از خطا ايمنم، مگر كه خدا مرا در كار نفس، كفايت كند كه از من بر من تواناتر است.
همچنين به مالك اشتر سفارش مى كند كه نزديك ترين افراد نزد تو آنان باشند كه بيشتر تلخى هاى حق را بر زبان جارى مى سازند.
6- احترام به راى ديگران
اگر از مطلق انگارى پرهيز شود راى و نظر ديگران ارج و منزلتى پيدا مى كند. چه نيكو است كه از سيره عملى امام خمينى عبرت گرفته شود كه در برخى مسايل حكومتى كه فتوايش دشوارى در پى داشت به ديگر فقيهان ارجاع مى داد و راى مخالف خود را مبناى عمل جامعه قرار مى داد.
هنگامى كه عقبه فرزند ربيعه پيشواى بنى اميه نزد پيامبر آمد تا پيامبر(ص) را از دعوت بازدارد گفت: اى محمد! اگر ثروت مى خواهى به تو مى بخشيم واگر دنبال رياست هستى تو را رييس قرار مى دهيم.
پس از اين كه سخن عقبه تمام شد رسول خدا فرمود: سخنت تمام شد اى عقبه؟ گفت: بلى. فرمود: آيا سخن مرا مى شنوى؟ گفت: بگو. آنگاه پيامبر آيه هاى نخست سوره فصلت را تلاوت كرد و در پايان فرمود: شنيدى آنچه شنيدى، حال خود دانى.
رسول خدا او را با كنيه خطاب مى كند و فرصت مى دهد سخنش را تمام كند و از او مى پرسد اجازه مى دهد وى نيز سخن خود را ادا نمايد.
قرآن كريم نيز مومنان را بدين خصلت مى ستايد كه سخن را مى شنود و از بهترين ها پيروى مى كنند «الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه»
به رسول خدا گفته شد مشركان را نفرين كن: فرمود: «انى ام ابعث لعانا و انما بعث رحمة» من براى لعن و نفرين برانگيخته نشدم بلكه براى رحمت و مهربانى مبعوث شدم»
پرهيز از قهر و جدايى
ابوموسى اشعرى پس از قضاياى حكميت به عيادت امام حسين عليه السلام رفت و اميرالمومنين نيز حضور داشت. امام على عليه السلام فرمود: چه شد نزد ما آمدى؟ گفت: به عيادت فرزند پيامبر آمدم. امام على عليه السلام فرمود: ناراحتى من از تو سبب نمى گردد برايت حديث نخوانم. از پيامبر شنيدم كه مى فرمود: هر گاه كسى به عيادت برادرش رود، در رحمت الهى فرو رود و وقتى نزد بيمار نشست رحمت الهى او را فرا گيرد.
ابن تيميه گفته است: اگر اختلاف نظرها سبب قهر و جدايى مى شد ميان مسلمانان رابطه خويشى و برادرى مى گسست.
7- گفت وگو، نه رو در رويى
گفت وگو نه رو در رويى از عوامل اصلى كاهش اختلاف است. چرا كه بسيارى از سوءبرداشت ها زدوده مى شود. راه بر خناس ها و واسطه ها بسته مى گردد.
اميد است اين نوشتار درآمدى باشد بر پژوهش هاى نظرى و نشان دادن حريم و حدود اختلاف و دست يابى به معيارها و اصول اخلاقى هم زيستى اختلاف كنندگان.
منبع:روزنامه جوان