هرمنوتيك در انديشه امام خميني
پژوهشي در اختصاصي نبودن زبان قرآن
دانش تفسير از آنجا آغاز ميگردد كه به دنبال كشف و روشن ساختن و تبيين نمودن كلام وحي است. 1و طبعاً تلاش ميكند آنجا كه كلام وحي دشوار و ديرياب باشد يا در ظاهر معنايي دارد و در باطن معنايي ديگر، معناي اصلي را كشف و پرده برداري كند.
مفسرين بزرگ براي اين عمل دستورات و قواعدي تعيين كرده و راه كارهايي مشخص نمودهاند، اما سئوالي كه در اينجا مطرح است، آيا تفسير و كشف مراد واقعي خداوند ممكن است و اگر كسي قواعد تفسير را رعايت كرد ميتواند به مقصود خداوند دسترسي پيدا كند؟ يا چنين چيزي اصلاً ممكن نيست و نبايد سراغ آن رفت.
در علم اصول فقه به مناسبت حجيت ظواهر قرآن اين سئوال مطرح شده و به گوشههايي از آن پرداخته شده اما در كلام جديد و هرمنوتيك2(علم تفسير) اين شبهه بطور بنيادي و عميق مورد كاوش قرار گرفته و پرسش شده است كه آيا زبان متون ديني از قواعد و دستورات ويژهاي تبعيت ميكند و آيا براي فهم متون مقدس منطق خاصي است يا اينكه زبان كتابهاي الهي زبان عمومي مردم است، و از قاعدهاي خاص پيروي نميكند.به عبارت ديگر، آيا زبان قرآن زبان ويژهاي است كه تنها گروهي خاص ميفهمند يا زبان همه مردم است و همان راهي كه مردم براي فهم معاني كلمات يكديگر طي ميكنند در قرآن همان راه طي شده است.
در سر آغاز شناخت انديشههاي قرآني و روشهاي تفسيري امام خميني(ره) اين سئوال مطرح است كه آيا ايشان قرآن را قابل شناخت ميداند و مانند مفسران و اصوليون قائل به عمومي بودن قواعد فهم متون است يا براي دريافت معاني قرآن منطق ويژه و قواعدي مخصوص قائل است؟
از برخي سخنان امام بويژه در نصوص عرفاني و اخلاقي ايشان، به نوعي اختصاصي بودن زبان قرآن تاكيد ميورزند، تا جايي كه، ايشان در جايي نوشتهاند كه: "فهم حقيقت قرآن جز براي ذات نبي حاصل نميگردد"3 و يا در تعبير ديگري آوردهاند قرآن در خطاب به كسان خاصي نازل شده و كساني كه بخواهند به آن راه يابند، تنها از طريق آنها دسترسي ممكن است.4 و در جايي تصريح كردهاند: قرآن در حد ما نيست، در حد بشر نيست، قرآن سرّي است بين حق و ولي اللّه اعظم كه رسول خداست، به تبع او نازل ميشود تا ميرسد به اين جايي كه به صورت حروف و كتاب در ميآيد، 5يا در جايي ديگر طبق روايت ميگويند: قرآن سِرّ است، سِرّ سِرّ است، سر مستّر به سر است، سر مقنع به سرّ است.6واقعاً منظور امام از اين سخنان چيست؟ آيا ميتوان به ظاهر اين كلمات بسنده كرد و گفت امام قائل است. اين كتاب رمز و راز است و سِرّ و اسرار است و مردم حق استفاده از قرآن را ندارند چون گفتگويي است رمزناك و محرمانه ميان خدا و رسولش و اگر كسي بخواهد به آن معناي دستيابي پيدا كند، بايد كليد اين رموز را كشف كند وبه دنبال قواعد مخصوصي باشد كه از دسترس همگان دور است؟ يا منظور از اين كلمات چيز ديگري است و ارتباطي به بحث اختصاصي بودن فهم متون ديني ندارد؟پيش از آنكه بخواهيم اين بحث را دنبال كنيم و ديدگاه امام را در باب هرمنوتيك و نظريؤ اختصاصي بودن فهم متون ديني بررسي كنيم، لازم است در آغاز نظر حضرت ايشان را در باب عظمت قرآن و اهميت جايگاه آن بشناسيم و آنگاه نگرشهاي گوناگون ديگر امام مرتبط به اين بحث در باب حجيت ظواهر و تحريف قرآن و اعجاز آن، مورد توجه قرار دهيم در آن صورت است كه درخواهيم يافت تلقي امام از زبان قرآن چيست و دربارؤ تفسير به چه چيزي معتقدند و همچنين چرا امام گرايشهاي گوناگوني در باب تفسير داشتهاند، گاهي با زبان عرفاني و گاه با ديدگاهي عقلاني و فلسفي سخن گفتهاند و يا از منظري عام و مردمي به تفسير جنبه اجتماعي و سياسي بخشيدهاند.7
جايگاه رفيع قرآن:
بنابراين، اگر در باب عظمت قرآن مجيد تاكيد ميگردد و فاصلهاي ميان سخن حق با خلق تعيين ميشود، نه بدان جهت است كه معاني قرآن قابل دسترسي نيست و نميتوان پيامها و مقاصد آن را دريافت، بلكه بدان جهت است كه در آن نكات بسيار دقيق و عميق وجود دارد و نبايد ساده انگاشت و سرسري گذشت. حضرت امام كه بخشي از سخنانشان در اين وادي آمده، صرفاً به اين خاطر است كه اهتمام خواننده و مفسر را برانگيزانند و عظمت موقعيت اين كتاب را بازگو كنند، نه آنكه بگويند از قرآن استفاده نكنيد، مثلاً در جايي ميفرمايند:
"بدان كه اين كتاب شريف چنانچه خود بدان تصريح فرموده كتاب هدايت، و راهنماي سلوك انسانيت و مربي نفوس و شفاي امراض قلبيه و نوربخش سير الي اللّه است. بالجمله، خداي تبارك و تعالي به واسطه سعؤ رحمت بر بندگان اين كتاب شريف را از مقام قرب و قدس خود نازل فرموده و به حسب تناسب عوالم تنزّل داده تا به اين عالم ظلماني و سجن طبيعت رسيده و به كسوت الفاظ و صورت حروف درآمده براي استخلاص مسجونين در اين زندان دنيا و رهايي مغلولين در زنجيرهاي آمال و اماني و رساندن آن را از حضيض نقص و ضعف و حيوانيت به اوج كمال و قوت انسانيت و از مجاورت شيطان به مرافقت ملكوتيين، بلكه به وصول به مقام قرب و حصول مرتبؤ لقأ اللّه كه اعظم مقاصد و مطالب اهل اللّه است".11
و در جايي ديگر در اهتمام به قرائت قرآن و فهم آن ميفرمايند:
"اين دستورات خدايي است. اين پيامها غيبي است كه خداي جهان براي حفظ استقلال كشور و بناي عظمت و سرفرازي به شما ملت قرآن و پيروان خود فرستاده، آنها را بخوانيد و تكرار كنيد و در پيرامون آن دقت نماييد و آنها را بكار بنديد تا استقلال و عظمت شما برگردد و پيروزي و سرافرازي را دوباره در آغوش بگيريد وگرنه راه نيستي و زندگاني سراسر ذلت و خواري را خواهيد پيمود و طعمؤ همؤ جهانان خواهيد شد".12
بنابراين امام قائل است كه قرآن براي خواندن و فهميدن نازل شده و سعادت و خوشبختي فرد و جامعه به اين است كه انسانها با قرآن انس بگيرند و انس گرفتن هم تنها خواندن نيست، فكر كردن و فهميدن بخشي از مراحل آن است.تفاوت تاريخي گرايش تفسيري
نكته ديگر جهت درك بيشتر سخنان امام در تفاوت لحن و گرايش اين است كه اگر حضرت امام در سالهاي 1318ش(مطابق با 1358ق) كه كتاب سِرّ الصلاة و يا برخي از كتابهاي ديگر چون مصباح الهداية، تفسير سورؤ حمد تاليف كردهاند، چون در عالم سير باطن بودهاند و مباحث عرفاني را دنبال مينمودهاند و لذا بيشترين تاكيدات در اين نوشتهها در زمينه قرآن و تفسير مسائل معنوي و سير و سلوكي بوده است و اگر از اصلاح فرد و توجه به جنبههاي اخلاقي و تربيت انساني و نجات از نفسانيت و رساندن به اوج كمال الهي سخن ميرود و بيشترين تاكيدات ايشان در اين مقولههاست به اين خاطر است كه ذهن و گرايش ايشان در اين موارد بوده است و نه در مسائل اجتماعي و تحولات و دگرگوني نظام فرهنگي و سياسي.
اما در سالهاي انقلاب(1356ش ـ 1367) اين لحن دگرگون ميشود و ايشان با حفظ جنبههاي سابق بر جامعيت قرآن و عنايت به جنبههاي فردي و اجتماعي مادي و معنوي تاكيد ميورزند. ايشان در جايي ميفرمايند:"ما يك همچو كتابي داريم كه مصالح شخصي، مصالح اجتماعي، مصالح سياسي، كشورداري و همه چيزها در آن هست. البته با آن تفسيرهايي كه از اهل تفسير وارد شده است و ما به راي خودمان نميتوانيم قرآن را تاويل كنيم".13
و در جايي ديگر باز ميفرمايد:"بايد بدانيم حكمت آن كه اين كتاب جاويد ابدي كه براي راهنمايي بشر به هر رنگ و مليت و در هر قطب و قطر تا قيامت ساعت نازل گرديده است، آن است كه مسائل مهم حياتي را چه در معنويات و چه در نظام ملكي زنده نگه دارد و بفهماند كه مسائل كتاب براي يك عصر و يك ناحيه نيست و گمان نشود قصه ابراهيم و موسي و محمد ـ عليهم و علي آلهم السلام ـ مخصوص به زمان خاصي است".14
اين روند در سخنرانيها و پيامهاي اخير ايشان كاملاً ديده ميشود. اينكه قرآن هم به ماديات و معنويات توجه دارد و انسان را به تمام ابعاد تربيت كرده و ماديات و معنويات انسان را در كنار هم در نظر گرفته و به اين جهت اشاره دارد كه قرآن همؤ احتياجات بشر را تامين ميكند. در عين حال كه فقيه تربيت ميكند، حكيم درست ميكند. اگر فيلسوف درست ميكند، شمشيرزن هم درست ميكند.15 اما در نگاه مقايسهاي باز تاكيد بر مسائل اخلاقي و معنوي و اهتمام به جنبههاي تربيتي و هدايتي قرآن است، به همين دليل قرآن عامل مهم تحول معنوي و عرفاني معرفي ميگردد:"تحول معنوي و تحول عرفاني كه به واسطه قرآن پيدا شده است، فوق همه مسائل است. هركس از يك بُعد به قرآن نگاه كرده است. بعضي بُعد ظاهرش را [بعضي] بُعد مسائل اجتماعي را [و بعضي] بعد مسائل سياسي را [و بالاخره برخي] بُعد مسائل فلسفي و مسائل عرفاني، لكن آن بُعد حقيقي كه بين عاشق و معشوق است، آن سري كه بين خدا و پيغمبر اكرم است آن يك مطلبي نيست كه ماها بتوانيم بفهميم چيست".16
حجيت ظواهر قرآن:
"بناي عقلا بر عمل بر ظواهر كلام است، مگر اينكه بناي گوينده بر رمز و حذف قرائن باشد و نخواهد به ديگران آن را بفهماند، وگرنه كلام قابل تمسك براي همه است و نميتوان روشي كه تمام عقلا در استفاده از كلام دارند را محدود به گروهي خاص كرد. وانگهي نظريه اختصاصي بودن قرآن منوط به انگيزه و رعايت مصلحتي است، مانند اينكه كسي نامهاي را به دوست خود مينويسد و در آن از مطالبي سخن ميگويد كه محرمانه و سِرّي است و احتمال ميدهد در دست دشمن بيافتد و اسرار فاش گردد، لذا بصورت رمزي و با حذف قرائن مينويسد. در اين صورت ظاهر كلام براي ديگران قابل استناد نيست اما در مورد قرآن چنين احتمالي داده نميشود و انگيزه اختصاصي بودن پيام مطرح نيست تا قرآن در خطاب به گروهي خاص باشد".18
پس ميبينيم كه مبناي تفسيري امام در اصول غير اختصاصي بودن سخن خداوند و قابل استناد بودن آن است و رسماً مقوله قرآن از اين بحث كه به صورت رمز و سِر القا شده باشد و مردم نتوانند استفاده كنند خارج ميگردد. در همين قسمت، بخشي ديگر از مباحث امام در دفاع از قرآن و ضرورت مراجعه و استفاده از متن كتاب الهي نقد ديدگاه اخبارين در باب حجيت ظواهر كتاب است. اين نقد شامل چند بخش ميگردد:
1ـ ادعاي تحريف در كتاب.
آنگاه ايشان بر اينكه نكته اشاره ميكند كه اين بحث گسترده است و اگر نبود كه از روال بحث اصول خارج ميشد به گوشههايي از تاريخ قرآن و آنچه از حوادث جمع قرآن پيش آمده اشاره ميكردم و ثابت مينمودم كه قرآن مجيد دقيقاً همان چيزي است كه هم اكنون بين دو مجلد قرار گرفته و اگر اختلافي وجود دارد اختلافي است كه از ناحيؤ قاريان آمده و ربطي به مانزل اللّه و به مانزل روح الامين ندارد.
با اين توضيح روشن ميگردد كه حضرت امام براي تثبيت پايههاي تفسير نيازمند آن است كه اولاً صيانت و سلامت قرآن از تحريف را اثبات كند و آنگاه حجيت ظواهر قرآن را كه گروهي مورد ترديد قرار دادهاند به اثبات رساند.
اعجاز قرآن در نظر امام
"قرآن كريم خود در چند جا معجزه بودن خود را به تمام بشر در تمام دورهها اعلان كرده است و عجز جميع بشر را بلكه تمام جن و انس را از آوردن به مثل خود ابلاغ كرده. امروز ملت اسلام همين نشانؤ خدا را در دست دارند و به تمام عائلؤ بشري از روي كمال اطمينان اعلان ميكنند كه اين نشانه پيغمبري نور پاك محمدي است، هركس از دنياي پر آشوب علم و دانش مثل او را آورد ما تسليم او ميشويم."20
و در جاي ديگر به ابعاد مختلف اعجاز قرآن اشاره و بر اين نكته تاكيد ميكند كه قرآن شريف داراي ابعاد مختلف است و به قدري جام لطايف و حقايق و سراير و دقايق توحيد است كه عقول اهل معرفت در آن حيران ميماند و اين اعجاز بزرگ اين صحيفه نوراني آسماني است و نه فقط حسن تركيب و لطف بيان و غايت فصاحت و نهايت بلاغت دارد كه در آن دعوت و اخبار از مغيبات و اِحكام اَحكام و اتقان تنظيم عائله و امثال آن اشاره گرديده است و اگر دانشمندان صدر اسلام به فصاحت و بلاغت
قرآن اهميت دادهاند نه از اين باب است كه اعجاز قرآن تنها در بلاغت و فصاحت است، بلكه به اين جهت است كه آنان به فصاحت و بلاغت توجه داشتند وگرنه جهات مهمتري در قرآن وجود دارد كه جهت اعجازش بالاتر و پايؤ ادراكش عاليتر است.21
با اين مقدمه به سراغ بحث اصلي ميرويم ببينيم ايشان آيا تفسير را چه ميدانند و در اين راستا درك حقايق و كشف مطالب قرآن را ممكن ميدانند و اگر قرآن قابل فهم و ظواهر آن حجت و جامع لطايف و حقايق است، پس توجيه آن سخنان كه ميگفت قرآن سِر است، تفسير حقيقي و درك مربوط به پيامبر(صلی الله علیه و آله) است به چه معناست؟
تفسير در ديدگاه امام :
اما فرق است ميان استعمال كلمه در معناي لغوي و آنچه در دانش تفسير مورد نظر است و لذا ميگويند: تفسير علمي است كه از احوال قرآن از نظر دلالت بر مرادش متناسب با درك و فهم بشر بحث ميكند.24 مرحوم امام از اينكه تفسير چنين نقشي ايفا ميكند و به سراغ شرح مقاصد كتاب ميرود ترديد ندارد، چنانكه اگر براي تفسير بخواهند به جهات نحو و صرف، فصاحت و بلاغت قرآن و ابعاد ادبي قرآن بپردازند و كاوش كنند مخالفت ندارند زيرا در جايي مينويسند:
"به طور كلي معناي تفسير كتاب آن است كه شرح مقاصد آن كتاب را بنمايد و نظر مهّم به آن، بيان منظور صاحب كتاب باشد".25
و در جايي ديگر نوشتهاند:
"تفسير قرآن يك مسالهاي نيست كه امثال ما بتوانند از عهده آن برآيند، بلكه علماي طراز اول هم كه در تاريخ اسلام چه از عامه و چه از خاصّه در اين باب كتابهاي زياد نوشتهاند ـ البته مساعي آنها مشكور است ـ لكن هر كدام روي آن تخصص و فني كه داشته يك پردهاي از پردههاي قرآن كريم را تفسير كردهاند".26
اما روشن است كه امام اين نوع تفسير را كافي براي قرآن نميدانند، و تنها دلمشغول كردن و پرداختن و سرگرم شدن به مسائل ادبي و اين قبيل مسائل ميدانند و لذا مفسر را كسي ميدانند كه اضافه بر شرح الفاظ به راهنمايي طرق سعادت و سلوك طريق معرفت و انسانيت بپردازد. ميگويند: بايد مفسر مقصود از تنزيل اين كتاب را به ما بفهماند و هدف از فرستادن انبيا و بيان كلمات را نشان دهد:
"اين كتاب شريف كه به شهادت خداي تعالي كتاب هدايت و تعليم است و نور طريق سلوك انسانيت است بايد مفسر در هر قصه از قصص آن، بلكه هر آيه از آيات آن، جهت اهتداي به عالم غيب و حيث راهنمايي به طرق سعادت و سلوكِ طريق معرفت و انسانيت را به متعلم بفهماند. مفسر وقتي مقصد از نزول را بما فهماند، مفسر است، نه سبب نزول به آن طور كه در تفاسير وارد است. در همين قصه آدم و حوا و قضاياي آنها با ابليس از اول خلقت آنها تا ورود آنها در ارض كه حق تعالي مكرر در كتاب خود ذكر فرموده، چقدر معارف و مواعظ مذكور و مرموز است و ما را به چقدر از معايب نفس و اخلاق ابليسي و كمالات آن و معارف آدمي آشنا ميكند و ما از آن غافل هستيم. بالجمله، كتاب خدا، كتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و كمال است، كتاب تفسير نيز بايد كتاب عرفاني اخلاقي و مبين جهات عرفاني و اخلاقي و ديگر جهات دعوت به سعادت آن باشد. مفسري كه از اين جهت غفلت كرده يا صرف نظر نموده يا اهميت به آن نداده از مقصود قرآن و منظور اصلي انزال كتب و ارسال رسل غفلت ورزيده است".27
البته ايشان پس از توضيحات بيشتر در اين باب و اينكه چرا مفسرين از هدف اصلي تفسير غفلت ورزيدهاند مينويسند:
"بالجمله مقصود ما از اين بيان نه انتقاد در اطراف تفاسير است چه كه هريك از مفسرين زحمتهاي فراوان كشيده و رنجهاي بيپايان برده تا كتابي شريف فراهم آورده، بلكه مقصود ما آن است كه راه استفاده از اين كتاب شريف را كه تنها كتاب سلوك الي اللّه و يكتا كتاب تهذيب نفوس و آداب و سنن الهيه است... بايد به روي مردم مفتوح نمود".28
و در جاي ديگر در همين راستا فرمودهاند: يك طائفه از علماي تفسير قرآن كه استفادت از قرآن را منحصر به ضبط و جمع اختلاف قرأات و معاني لغات و تصاريف كلمات و محسنات لفظيه و معنويه و وجوه اعجاز قرآن و معاني عرفيه و اختلاف ناس در آن ميدانند و از دعوات قرآن و جهات روحيه و معارف الهيه آن به كلي غافلند."29
بنابراين، تلقي حضرت امام در تفسير همان چيزي است كه اهل اصطلاح دارند، تنها هدف و مقصود از تفسير و جهتگيري در شرح معاني را به جز روش معمول مفسران ميدانند. ايشان قائل است پردهبرداري از معاني قرآن بايد در جهت معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و كمال باشد و دستورات عرفاني و اخلاقي و بيان كيفيت ربط مخلوق به خالق و بيان هجرت از دار الغرور به دارالسرور و الخلود باشد30، و ديگر سخن از نفهميدن و يا راه و روش بخصوصي براي دريافت معاني وحي نيست و يا بحثي در انحصار فهم به گروه معيني نيست.
تحليلي جامع از سخنان عرفاني امام در باب تفسير:
در برخي از كلمات حضرت امام كه بارها تكرار شده دليلي آمده كه اتفاقاً يكي از ادله اخباريون بر عدم حجيت ظواهر كتاب است.33 اين دليل روايت مشهوري است از امام باقر(ع) كه ميفرمايد: "انمايعرف القرآن من خوطب به".34
طبق اين روايت مرحوم امام توضيح ميدهد فهم قرآن مخصوص پيامبر است و اگر ديگران ميدانند ذرهاي از آن بلكه خيالاتي است كه از قرآن ميكنند و اطلاعاتي است كه از بيرون درباره قرآن دارند وگرنه اين پيامبر است كه ميداند، اين آيات كي و چگونه نازل شده35 و حقيقت آن چيست و اين كتاب آسماني الهي كه صورت عيني و كتبي جميع اسمأ و صفات و آيات و بينات است و از مقامات غيبي آن آمده دست انسانها از فهم حقيقت آن كوتاه است و جز وجود اقدس "من خوطب به" از اسرار آن آگاه نيست.36
خوب اگر ظاهر اين سخن بدون در نظر گرفتن سخنان ديگر امام باشد، همان ظاهر استدلال اخباريون در عدم حجيت ظواهر كتاب ميشود و بحث جدي كلامي هرمنوتيك مطرح ميگردد كه آيا فهم نصوص ديني قواعد مخصوصي به جز قواعد محاوره و سخن عقلا دارد و آيا زبان قرآن زبان رمز و كنايه ميان خدا و مخاطب مخصوصش يعني رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) است؟ يا سخنان امام به خوبي توضيح داده نشده و منظور ايشان مساله ديگري است كه بعداً توضيح خواهيم داد و زبان دين و زبان نصوص ديني همچون قرآن زبان عرف جامعه و ابزار فهم آن ابزار فهم كلمات جامعه است و همان روشهايي كه در دلالت كلام در سخنان عقلاست در سخنان رئيس العقلا هم جاري است و در اين زمينه خداوند و فرستادگانش قواعد و ابزار مخصوصي براي تفهيم و تفاهم برنگزيدهاند.
روشن است كساني كه ميگويند براي تفسير و تاويل قرآن راهي جز طريق بيان رسول خدا نيست و يا ميگويند براي ما قرآن قابل درك نيست، در حقيقت معتقدند، منطق فهم متون ديني اختصاصي است و تابع قواعد عام كلام نيست. و اين فرق دارد با كسي كه ميگويد اين كلام دقيق و ظريف است نيازمند مقدمات و معلومات است. كسي كه ميگويد قابل درك نيست در حقيقت ظواهر قرآن را حجت نميداند و تفسير مفسران را به جز با نقل روايات رسيده از پيامبر و اهل بيت جايز نميداند و هر سخني در حول و حوش كلام وحي را تفسير به راي ميداند.37
آيا واقعاً امام خميني چنين چيزي قائل هستند و آنچه از ايشان نقل شده در اين راستاست يا كلام ايشان به معنا و مفهوم ديگري است؟
در مقدمه اين نوشته بحث مستوفايي درباره ديدگاه امام درباره حجيت ظواهر قرآن و نقد ديدگاه اخباريون كرديم و ديديم كه چگونه امام در پي نقد ادله آنان و اثبات حجيت ظواهر قرآن و مختص نبودن سخن خداوند است و تمام تلاش ايشان اين بود كه ثابت كنند كه همه كساني كه ادبيات عرب را ميدانند و بفنون مربوط به تفسير آگاه است ميتوانند از كلام قرآن استفاده كنند و استنباط احكام نمايند و در اين زمينه قرينه و علائم بخصوصي در كلام نيامده كه ديگران از آن باخبر نباشند و نتوانند به فهم مراد دسترسي پيدا كنند.
از اين گذشته قرآن را كتاب هدايت مسلمين و براي عموم طبقات مردم ميدانند، حال چگونه ميتواند پيام اختصاصي باشد. ايشان در جايي ميگويند:
"قرآن كريم اشارات بسيار لطيفي دارد، لكن چون براي عموم مردم وارد شده است، يك صورتي گفته شده است كه هم خواص از آن ادراك كنند، هم عموم از آن ادراك كنند. قرآن كريم مركز همه عرفانهاست. مبدا همه معرفتهاست، لكن فهمش مشكل است."38
يا در جايي ديگر در تاكيد بر اين نكته كه قرآن مال همه طبقات است و اختصاصي به طبقه خاصي ندارد و فراخور همگان نازل شده ميفرمايند:
"قرآن مثل انسان ميماند كه يك موجود است كه همه چيز دارد، منتهي مثل يك انسان بالفعل ميماند. قرآن يك سفرهاي است كه خدا پهن كرده براي همه بشر، يك سفرؤ پهني است، هركه به اندازه اشتهايش از آن ميتواند استفاده كند. اگر مريض نباشد كه بياشتها باشد... از قرآن استفاده ميكند".39
يا در جايي ديگر در تاكيد بر اين نكته كه هم عامي ميتواند از قرآن استفاده كند هم فيلسوف و عارف، ميفرمايند:"اين كتاب و اين سفره گسترده در شرق و غرب و از زمان وحي تا قيامت كتابي است كه تمامي بشر عامي، عالم، فيلسوف، عارف، فقيه، همه از او استفاده ميكنند، يعني كتابي است كه در عين حال كه نازل شده از مرحله غيب به مرحله شهود و گسترده شده است پيش ما جمعيتي كه در عالم طبيعت هستيم، در عين حالي كه متنزل شده است از آن مقام و رسيده است به جايي كه ما بتوانيم از او استفاده بكنيم، در عين حال مسائلي در او هست كه همه مردم عامي و عارف و عالم و غير عالم از او استفاده ميكند."40
بنابراين مشكل بودن و دقيق نمودن حرفي است و غير قابل ادراك بودن سخن ديگري است. از سوي ديگر بخشي از سخنان امام كه پيش از اين به گوشههايي اشاره شد در باب اهميت قرائت و ضرورت تدبر و فهم قرآن بود، كه اگر زبان قرآن اختصاصي باشد، معنا ندارد در آن تدبر تشويق شود41،به نمونهاي از اين سخنان توجه شود:
"و ديگر از آداب مهمه قرائت قرآن تفكر است و مقصود از تفكر آن است كه از آيات شريفه جستجوي مقصد و مقصود كند و چون مقصد قرآن چنانچه خود آن صحيفه نورانيه فرمايد، هدايت به سبل سلامت است و اخراج از هم مراتب ظلمات است به عالم نور و هدايت به طريق مستقيم است، بايد انسان به تفكر در آيات شريفه مراتب سلامت را ... به دست آورد."42
اگر امام معتقد است به اينكه قرآن قابل استفاده براي عموم نيست معنا ندارد بگويد از ادب قرآن تدبر است و تدبر هم براي جستجوي مقصد و مقصود است. پس آن سخنان امام در باب غير قابل دسترس بودن معاني حقيقي قرآن را چگونه تفسير كنيم، اينكه ايشان ميگويد قرآن سر است، سِر سِر است به چه معنايي حمل كنيم؟
بنظر ميرسد كه امام با حفظ اين اصل كه قرآن غير اختصاصي است و فهم قرآن مربوط به يك گروه و عده نيست، معتقد است همانطوري كه قرآن ظاهري دارد و باطني و باطن آن بطنها.43 اما افراد به اندازه علم و معرفت و استعدادهاي خود از اين خزينه لايتناهاي عرفان الهي و بحر مواج كشف محمدي(صلی الله علیه و آله) بهره بر ميدارند و به ديگران ميرسانند، مثلاً فلاسفه با بررسي رموزي كه خاص اين كتاب الهي است و با اشارات از آن مسائل عميق گذشته براهين فلسفه الهي را كشف و حل كرده در دسترس اهلش قرار ميدهند، و وارستگان صاحب آداب قلبي و مراقبات باطني رشحه و جرحهاي از آنچه قلب عوالم دريافت فرموده براي تشنگان اين كوثر به هديه ميآورند. 44اما جايي و مرحلهاي هم وجود دارد كه ديگر علوم رسميه و معارف قلبيه و مكاشفه غيبيه هم كارساز نيست و ذات نبي ختمي مرتبت را لازم دارد تا در محفل انس قاب قوسين به آن حقايق دسترسي پيدا كند45 و اين منافاتي با قابل فهم بودن و حجيت ظواهر و استفاده همگان از لطايف قرآن ندارد و لذا ايشان تصريح ميكنند:
"قرآن يك نعمتي است كه همه ازش استفاده ميكنند، اما استفادهاي كه پيغمبر اكرم ميكرده است از قرآن غير استفادهاي است كه ديگران ميكردهاند: "انما يُعرف القرآن مَنْ خُوطَب به"46 ديگران نميدانند ماها يك ذرهاي يك چيزي يك خيالاتي پيش خودمان داريم، آن كه قرآن برش نازل شده ميداند چيست، چه جور نازل شده، كيفيت نزول چيست؟ چه مقصد در اين نزول است و محتواي آن چيست و غايت اين كار چيست، او ميداند، آنهايي هم كه به تعليم او تربيت شدهاند، آنها هم براي خاطر تربيت او ميدانند. هنر انبيا اين بوده است كه مسائل را، مسائل دقيق عرفاني را با يك لفظي ميگفتند كه هر كسي يك جوري ازش خودش ميفهميده، ولي واقعش مال آنهايي است كه بالاتر از اين افقشان است و اين هنر در قرآن از همه جا بالاتر است".47
از اين گفته كاملاً استفاده ميشود منظور ايشان از حديث: انّما يعرف القرآن، اختصاصي بودن فهم قرآن و منطق خاص داشتن نيست و فرق است ميان اينكه بگويم زبان قرآن زبان اختصاصي است و تنها گروهي خاص از آن ميفهمند و ظواهر قرآن براي ديگران حجت نيست با اينكه بگوييم درك صحيح قرآن داراي مراتب و نيازمند شرايط و مقدمات است، مانند اينكه كسي كه ميخواهد كتاب ادبي را بخوبي درك كند، بايد اطلاع درستي از مفاهيم تخيلي و شعري و ذوقيات ادبي داشته باشد، كسي كه ميخواهد كتب عرفاني را درك كند بايد اصطلاحات عرفا را بداند، كسي كه ميخواهد براهين فلسفي را بفهمد بايد منطق خوانده باشد و با شكل قضايا آشنا باشد، در مورد قرآن نيز اين مطلب صادق است كه براي درك درست از آن نيازمند مقدماتي است.
بدين جهت اين نكته مورد پذيرش همه قرآن پژوهان است كه علم تفسير و درك صحيح و كامل قرآن نيازمند آگاهي به قواعد تفسير است. حتي برخي از آنان رعايت قواعد را رعايت ادب تفسير دانستهاند 48و گفتهاند همانطور كه انجام هر كاري در زندگي مبتني بر روشي و رعايت اسلوب و قواعد خاصي است، در تفسير هم ادب فني اقتضا ميكند كه مفسر به قواعد و مقدمات تفسير توجه كند، مثلاً سيوطي(م911هـ) در كتاب التجير في علم التفسير49 و در الاتقان في علوم القرآن 50 از ادب تفسير سخن ميگويد و از آن مهمتر كه حضرت امام بارها به آن اشاره ميكند مساله آراستگي به فضائل و تخلق به اخلاق الهي براي دريافت حقايق و تاثير در قلب است. از اين عنوان در علوم قرآن به ادب نفسي و علم موهبت ياد شده و دانشمندان بسياري چون راغب اصفهاني، زركشي و صغير51 در ضرورت آن در علم تفسير تاكيد كردهاند، خود حضرت امام به اين مساله اهميت بسيار دادهاند و بارها اين مساله را يادآور شدهاند به عنوان نمونه در جايي فرمودهاند:
"مادامي كه انسان در حجاب خود هست نميتواند اين قرآن را كه نور است و به حسب فرمايش خود قرآن نور است، نور را كساني كه در حجاب هستند پشت حجابهاي زياد هستند، نميتوانند ادراك كنند، گمان ميكنند كه ميتوانند، لكن نميتوانند، تا انسان از حجاب بسيار ظلماني خود خارج نشود، تا گرفتار هواهاي نفساني است، تا گرفتار خودبينيهاست، تا گرفتار چيزهايي است كه در باطن نفس خود ايجاد كرده است... لياقت پيدا نميكند انسان كه اين نور الهي در قلب او منعكس بشود. كساني كه بخواهند قرآن را بفهمند و محتواي قرآن را، نه صورت نازل كوچكش را، محتواي قرآن را بفهمد و طوري باشد كه هرچه قرائت كنند بالا بروند و هرچه قرائت كنند به مبدا نور و مبدا اعلي نزديك شوند، اين نميشود، اِلا اينكه اين حجابها برداشته بشود."52
اما اين سخن ارتباطي با نظريه اختصاصي بودن فهم متون ديني ندارد، حتي اين كلام بيانگر محدوديت فهم و تفسير براي كافران ندارد تا چه رسد به مسلمان غير مهذّبي كه حجابهاي بسيار بر دل آنان آويخته شده باشد. زيرا مساله آراستگي و تخلق مربوط به مقدمات فهم و موثر در قواعد زبان نيست. بخشي از آيات قرآن در خطاب به مشركان و اهل كتاب و افراد منافق و معاند است. و لذا آنها در برابر اين دسته از آيات عكس العمل نشان ميدادند و گاه متنبه ميشدند و ايمان ميآوردند و يا در فهم برخي كلمات چند و چون ميكردند يا آنچنان در دل آنها تاثير ميگذاشت كه ميگفتند اين كلام سِحر است. 53خوب اگر اين فهم و ادراك اختصاصي باشد نبايد آنها مورد خطاب قرار گيرند و نتوانند بفهمند و در چند و چون معناي آن سخن بگويند، با اينكه چنين نبود و نيست و مساله فهم و تفسير اختصاصي نيست به همين دليل علامه طباطبايي روايات تفسيري كه از پيامبر و اهل بيت در معاني آيات رسيده را جنبه ارشادي و تعليمي ميداند و منظور از بيان آنها را توضيح مطالبي ميداند كه اگر انسانها دقت كنند و به جنبههاي مختلف كلام عنايت ورزند به آن ميرسند و آن توضيحات بگونهاي نيست كه بدون وجود آنها درك معاني آيات ممكن نباشد و اگر تدبر و دقت نشود قابل فهم نباشد.54 حضرت امام هم نيز نقش خودسازي و وارستگي در تفسير را براي انعكاس نور در قلب و لياقت پيدا كردن براي عمل و محجوب نشدن از فيوضات رباني ميداند و نه فهم و درك تفسير و از اين كلمات به هيچوجه اختصاصي بودن فهم قرآن براي گروه خاصي استفاده نميشود. و اگر ايشان در صدر همين سخنان تعبير به ادراك كرده و گفتهاند نميتوانند ادراك كنند، با توجه به سخنان ديگر امام به معناي تصديق و اشباع شدن و درك كامل و يقين حاصل است. مساله ديگري كه نبايد از نظر دور داشت، اينكه امام معارف قرآن را در دو بخش تقسيم ميكند، برخي آياتي كه مربوط به احكام ظاهريه و مربوط به نصايح است كه همه ميفهمند و آنهايي كه معاني بلندي دارد و نيازمند اتصال معنوي و تحول عرفاني است، در اين صورت متعمقين و كساني كه در اتصال به نور و معنويت نبي هستند ميفهمند و فهم آنها ديگر فهم عبارات و كلمات ظاهري نيست، معاني غيبي و تاويلات و بطون معاني است كه از آن تعبير به حقيقت قرآن شده و لذا ايشان در جايي ديگر درباره گروه دوم ميگويند:
"در حقيقت قرآن به همان نورانيت و كمال كه در قلب مبارك آن حضرت تجلي كند به قلوب آنها منعكس شود بدون تنزل به منازل و تطور به اطوار ... و از كتاب وحي الهي كسي كه تحمل اين قرآن را ميتواند كند وجود شريف ولي اللّه مطلق علي بن ابي طالب عليه السلام است و سايرين نتوانند اخذ اين حقيقت كنند مگر با تنزل از مقام غيب به موطن شهادت و تطور به اطوار ملكية و تكسي به كسوة الفاظ و حروف دنياويه".55
اما جالبتر از همه اينها اينكه حضرت امام در تحليلي مساله نرسيدن و نيافتن حقيقت قرآن را به پيش از نزول قرآن و تنزل يافتن معاني و در مقام واحديت ميداند و معتقد است استفاده از الفاظ بشري پس از نزول قرآن مساله فهم را ساده كرده است و در آن صورت قرآن كتاب همگان شده است. دقت در اين بخش از سخنان امام شبهه اختصاصي بودن فهم را بكلي برطرف ميكند و روشن مينمايد كه منظور از نفهميدن و درنيافتن حقيقت قرآن براي سطحي از مردم حتي عارفين و مكاشفين مربوط به الفاظ و ارتباط سمعي و بصري كلام نيست، بلكه در جايگاه و موقعيت ديگري است و از اين سخن نميتوان استفاده كرد تفسير قرآن منطق ويژهاي براي فهم كلام دارد:
"فهم عظمت هر چيز به فهم حقيقت آن است و حقيقت قرآن شريف الهي قبل از تنزل به منازل خلقيه و تطور به اطوار فعليه از شئوون ذاتيه و حقايق عليه در حضرت واحديت است و آن حقيقت كلام نفسي است كه مقارعه ذاتيه در حضرات اسمائيه است و اين حقيقت براي احدي حاصل نشود به علوم رسميه و نه به معارف قلبيه و نه به مكاشفه غيبيه مگر به مكاشفه تامّه الهيّه براي ذات مبارك نبي ختمي ـ صلي اللّه عليه و آله ـ در محفل انس "قاب قوسين" ، بلكه در خلوتگاه سِرّ مقام"اوادني" 56و دست آمال عائله بشريه از آن كوتاه است مگر خلص از اوليأ الله كه به حسب انوار معنويه و حقايق الهيه با روحانيت آن ذات مقدس مشترك و به واسطه تبعيت تامّه فاني در آن حضرت شدند، كه علوم كاشفه را بالوارثه از آن حضرت تلقي كنند، و حقيقت قرآن به همان نورانيت و كمال كه در قلب مبارك آن حضرت تجلي كند به قلوب آنها منعكس شود، بدون تنزل به منازل و تطور به اطوار".57
بنابراين، سخن از تفسير و فهم معاني نيست، سخن از دريافت حقايق باطني مربوط به قبل از تنزل به منازل خلقيه است و اين چيزي نيست كه نه مردم به آن مكلف باشند و نه قرآن در سخن گفتن خود در احكام و معارف از مردم عادي طلب كرده باشد.
بدين روي در يك جمعبندي از سخنان حضرت امام بايد قائل شد كه ايشان همانطوري كه در بحث حجيت ظواهر قرآن مطرح كردند، فهم قرآن از منطق خاصي تبعيت نميكند و تفسير قرآن همواره بر مبناي نظام عمومي سخن گفتن عقلا مبتني است و نه بر اساس منطقي ويژه. البته اين كتاب با اينكه با زبان مردم نازل شده و قرآن به آن تصريح كرده است: "و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه"58 اما مردم هم بايد قواعد و شرايط سخن را رعايت كنند و از اصول منظم تفسير پيروي نمايند. اما روشن است كساني كه بخواهند قرآن در جان و دل آنها اثر بگذارد و قرائت آنها تبديل به نوري گردد و به تعبير روايات59 (كه در سخنان امام هم اشاره شده بود) بالا رود، بايد حجابهاي نفساني را كنار بگذارند و خودبيني نداشته باشند وگرنه در پشت پرده انانيت و شهوت آنان محجوب خواهد شد.همچنين قرآن افزون بر ظاهر كلمات و داشتن معاني آشكار داراي بطون و تاويلات است و فهم آن داراي درجات كه برخي از آنها براي عارفان به حق وصالش ميسور و برخي اتصال با مبدا نور و قرار گرفتن در مقام غيب لازم دارد، اما اين مقام ارتباطي به تفسير و درك ظاهر كلام ندارد و مربوط به حقيقت و بطون معاني است.والسلام
پي نوشت :
15. همان، ج5/16و168، تاريخ 16/12/57 و8/3/58.
1. تفسير در لغت به معناي كشف و پرده برداري آمده است. اگر گفته ميشود: اسفرت المراة عن وجهها، يعني زن نقاب از رخ بركشيد يعني كشف عن وجهها النقاب. لغويين عمدتاً تفسير را به معناي كشف، روشن ساختن، پرده برداري كردن معاني شكل دانستهاند. نك، لسان العرب، ماده فيشر، جوهري، صحاج اللغة، ماده سفر، مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن، ج9/86.
11. آداب الصلوة/184.
13. صحيفه نور، ج18/275.
16. همان، ج18/191، تاريخ 1/1/62.
19. همان/96.c
10. صدوق، امالي(ره) به نقل از مجلسي، بحارالانوار، ج89/107 به نقل از اميرمومنان.
12. كشف الاسرار/234.
17. نك: البيان/263، چاپ بيروت، دارالزهرأ، الطبعة الخامسة.
14. همان، ج20/21.
18. سبحاني، جعفر، تهذيب الاصول، ج2/95، تقريرات درس اصول و مرحوم امام، قم، انتشارات اسلامي.c
2. هرمنوتيك در آغاز اصطلاحي براي دانش تفسير كتاب مقدس بود و مهمترين بحث آن كوشش براي يافتن ضابطههايي براي فهم كلام و مواجهه با متون مقدس بود.(نك عزيز فهيم، علم التفسير/9ـ11) اما رفته رفته اين عنوان جنبه كلي پيدا كرد و به كليه بحثهاي فهم متون و شبهات اصولي و كلامي و روانشناختي و جامعه شناختي مربوط به فهم متون اطلاق گرديد. نك: ريختهگران، محمدرضا، هرمنوتيك اصول و مباني علم تفسير/50، رساله دكتري، دانشگاه تهران.
20. كشف الاسرار/47.
26. تفسير سورؤ حمد/93.
28. همان
23. سورؤ فرقان، آيه 33.
20. كشف الاسرار/47.
25. آداب الصلوة/193.
24. سيوطي، الاتقان، ج4/194، قم انتشارات رضي، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم.
22. ابوحيان اندلسي، بحرالمحيط، ج1/13.
31. همان/31.
35. بيانات امام در جمع مسئولين كشور، صحيفه نور، ج19/211، تاريخ 5/6/64.
39. تفسير سورؤ حمد/173.
32. همان/181.
3. امام خميني، آداب الصلوة/31.
38. صحيفه نور، ج19/251، تاريخ 9/9/64.
33. خويي، البيان/267.
34. روضه كافي/312.
36. همان مدرك، ج20/20، تاريخ 16/5/65، پيام امام به زائران بيت اللّه الحرام.
37. از آغاز پيدايش دانش تفسير دو ديدگاه متمايز اما جنجالي مطرح بوده است. گروهي تفسير را تنها در سايه ماثورات روا ميداشتند و هر نوع استنباط و اجتهاد از كلام وحي را تفسير به راي ميدانستند، اين گروه ظهور ديدگاهشان در تفاسير اثري است. در برابر كسان ديگر بوده و هستند كه ضمن استفاده از ماثورات و اهتمام به بيان پيامبر به عنوان شارح كلمات وحي، استنباط از كلام وحي را مستقلاً جايز و محدوديت استفاده را به ماثورات بر خلاف سيره پيامبر و اهل بيت ميدانستند. در اين باره نك: ذهبي، التفسير و المفسرون، ج1/57 و 255 و تفسير الميزان، ج3/85.
40. بيانات امام در جمع اقشار مردم تبريز، صحيفه نور، ج14/251، تاريخ11/3/60.
49. التجير في علم التفسير، نوع 90/323، طائف، مكتبة المعارف.
48. صغير محمد حسين، مبادي العامة للتفسير/44.
41. آيات بسياري دلالت بر تحريض مومنين بر تدبر در آيات دارد از آن جمله سوره نسأ/82، توبه 64 و 118.
42. آداب الصلوة/208.
43. اين كلام برگرفته از رواياتي است كه در منابع روايي شيعه و سني نقل شده به اين مضمون كه : اِنّ للقرآن ظهراً و بطن و ما انزل اللّه آية اِلّاوله ظهر و بطن. كليني، اصول كافي، ج1/374 و طبري، تفسير جامع البيان، ج1/50، متقي هندي، كنز العمال، ج1/550، حديث 2461.
45. آداب الصلوة/31.
44. صحيفه نور، ج20/20.
46. كليني، روضه كافي/312.
47. صحيفه نور، ج19/211، تاريخ 5/6/64.
4. سخنراني امام در تاريخ 1/10/62، صحيفه نور، ج18/191.
51. نك: راغب اصفهاني، مقدمه جامع التفسير [التفاسير]/95، سيوطي، التجير/329، الاتقان، ج4/215، زركشي، البرهان، ج2/290(تحقيق
54. الميزان، ج3/85، چاپ بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات.
56. اشاره به آيه 9 سورؤ نجم است كه عرفا در سير نبي آن را توصيف و ترسيم كردهاند. در اين زمينه نك: امام خميني، مصباح الهداية الي الخلافة والولاية همراه با ترجمه سيد احمد فهري/204ـ212، همچنين حق بر سوي، تفسير روح البيان، ج9/219.
57. آداب الصلوة/31.
58. سوره ابراهيم/4.
59. در اصول كافي، ج2/603، رواياتي با اين مضمون رسيده است: اقرء وارقه، فكلما قرء آية صعه درجة ... قرآن بخوان و بالابر پس هر آيهاي كه ميخواند پلهاي بالا ميرود.
52. صحيفه نور، ج14/253، تاريخ 11/3/60، سخنراني در جمع گروهي از مردم تبريز.
56. اشاره به آيه 9 سورؤ نجم است كه عرفا در سير نبي آن را توصيف و ترسيم كردهاند. در اين زمينه نك: امام خميني، مصباح الهداية الي الخلافة والولاية همراه با ترجمه سيد احمد فهري/204ـ212، همچنين حق بر سوي، تفسير روح البيان، ج9/219.
50. الاتقان، ج4/215.
55. آداب الصلوة/181.
5. صحيفه نور، ج19/171ـ172، تاريخ 30/3/64، سخنان امام در جمع مسئولان كشور.
53. نمونه اين تاثير در داستان وليد بن مغيره آمده و قرآن داستان آن را بازگو ميكند: انّه فكر و َقدّر، فَقتل كيف قدر ... ثم ادبر و استكبر، فقال ان هذا الاسحر يوثر(مدثر/25).
6. تفسير سوره حمد/165، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1375.
7. بررسي انديشههاي تفسيري امام و روش تفسيري امام بحث مستقلي ميطلبد كه اميد است در فرصتهاي آينده به آن پرداخته شود.
8. در اين باره كه الفاظ و معاني قرآن همگي وحي است ميان قرآن پژوهان اتفاق نظر وجود دارد.
9. مجلسي، بحارالانوار، ج89/19، چاپ بيروت، موسسة الوفأ