پيشرفت هرمنوتيك
نويسنده: ابراهيم فياض
1. عقلانيت ترسيمي براي پيشرفت سازي در ايران، داراي تاريخ و فرآيندهاي خاص به خود است كه در اين فرآيند، تركيب و تجزيه هاي متفاوتي به عمل آمده است و نوع شناسي اين تفكر و بدست آوردن تجزيه و تركيب آن مي تواند فضاي عقلانيتي ايران را به نقد و بررسي بكشاند.
2. فهم تفكرها و عقلانيت هاي ترسيمي معاصر بدون تبارشناسي آنها، ممكن نيست. تبارشناسي عقلانيت هاي ترسيمي ايران، ما را به تجزيه و تركيب انديشه ها راهنمايي مي كند و نقد و بررسي انديشه ها، راه را براي عقلانيت ترسيمي آينده خواهد گشود چرا كه فضاي ايراني - جهاني به شدت در حال تغيير و تحول است.
3. نوع شناسي عقلانيت ترسيمي معاصر و فعلي مي تواند راه را براي تبارشناسي آن نيز هموار كند. پس تبارشناسي نيز بدون نوع شناسي فعلي، امكان ندارد و يك نوع تلازم دو طرفه وجود دارد. براي فهم تبارشناسي بايستي به وضعيت معاصر و نوع شناسي و طبقه بندي پرداخت و براي فهم وضعيت فعلي بايستي به تبارشناسي پرداخت و اين مبناي روش شناسي مهمي است.
4. نوع شناسي تفكر معاصر، تجزيه انديشه هاي مركب را به عهده دارد و هرچه بر نوع شناسي معاصر افزوده شود، تبارشناسي گذشته نيز امكان پذير و گسترده تر خواهد شد و هرچه كمتر نوع شناسي صورت پذيرد، تاريخ و تبارشناسي آموزنده نخواهد بود و تبارشناسي، تركيب شناسي انديشه هاي معاصر را ارائه مي كند، پس فرآيند تجزيه و تركيب شناسي شكل مي گيرد.
5. تز و آنتي تز و سنتز كه محور روش شناختي تحولات تاريخي واقع مي شد در يك نوع فلسفه عرفاني شكل گرفت. يعني فلسفه عرفاني هگل كه ديالكتيك تز و آنتي تز مشهور شد (ديالكتيك يك روش عرفاني است) و مبناي فلسفه عرفاني ماترياليستي ماركس واقع مي شود (به ماركس پديدارشناس اقتصادي و يا معناشناسي اقتصادي اطلاق مي شود) مقدمه تبارشناسي موجود در پسامدرنيسم واقع ميشود.
6. تبارشناسي فكري كه از تركيب روش ماركسيستي تاريخي و مردم شناسي به وجود آمده است به يك نوع هرمنوتيك نزديك مي شود چرا كه از تز و آنتي تز، تجزيه به وجود مي آيد و از سنتز، تركيب به ظهور مي رسد با تز و آنتي تز و سپس سنتز فرآيند تبديل تجزيه و تركيب ادامه پيدا مي كند و اين همان دور هرمنوتيكي است، پس هرمنوتيك و تبارشناسي به هم مي رسند.
7. دور هرمنوتيك كه از برگشت جزء به كل و كل به جزء به وجود مي آيد و از راه و مسير آن (دور هرمنوتيك) كه تفسير و معناشناسي رخ مي دهد و براساس تز و آنتي تز و سنتز اين دور هرمنوتيكي و توليد معنا رخ مي نمايد، پس هرمنوتيك پويا مي شود و از صامت به گويايي مي رسد (هرمنوتيك استنطاقي).
8. هرمنوتيك با اين منظر يك امر محافظه كارانه نيست و فقط براي تفسير امرهاي وقوع يافته به كار نمي رود بلكه يك تفسير براي رفتن به آينده است و «هرمنوتيك پيشرفت» رقم مي خورد و اين مي تواند هرمنوتيك هاي ديگر را نيز ترسيم كند مثل هرمنوتيك رسانه اي كه فرآيند توليد و مبادله معنا را در جوامع و فرهنگ ها را تشريح و توضيح مي دهد و مي تواند نظامهاي معنايي حال و آينده را ترسيم كند.
9. نوع شناسي تفكر پيشرفت در ايران با دوگانه هاي دين محور و غرب نگر، ترسيم مي شود كه اين دوگانه، تركيب هاي متفاوت را تشكيل مي دهد و مي تواند براساس اين تركيب ها به تبارشناسي آنها پرداخت. پس مي توان دو تركيب را ترسيم كرد:
1. دين محوران غربنگر
2. غرب نگران دين محور.
10. گروه اول به دنبال پويايي روش سنتي اسلامي با توجه به غرب است و علوم اسلامي را محور مي داند كه بايستي با غرب شناسي به آن پويايي بخشيد ولي گروه دوم به روش شناسي غربي براي پويايي معرفت ديني تكيه مي شود كه در اول مشروطه به عنوان مشروطه طلبي و ضد مشروطه تجلي يافت و در زمان معاصر با عنوان فقه سنتي و فقه پويا و مدرن نام يافته است.
منبع: http://www.pegahhowzeh.com
/خ
2. فهم تفكرها و عقلانيت هاي ترسيمي معاصر بدون تبارشناسي آنها، ممكن نيست. تبارشناسي عقلانيت هاي ترسيمي ايران، ما را به تجزيه و تركيب انديشه ها راهنمايي مي كند و نقد و بررسي انديشه ها، راه را براي عقلانيت ترسيمي آينده خواهد گشود چرا كه فضاي ايراني - جهاني به شدت در حال تغيير و تحول است.
3. نوع شناسي عقلانيت ترسيمي معاصر و فعلي مي تواند راه را براي تبارشناسي آن نيز هموار كند. پس تبارشناسي نيز بدون نوع شناسي فعلي، امكان ندارد و يك نوع تلازم دو طرفه وجود دارد. براي فهم تبارشناسي بايستي به وضعيت معاصر و نوع شناسي و طبقه بندي پرداخت و براي فهم وضعيت فعلي بايستي به تبارشناسي پرداخت و اين مبناي روش شناسي مهمي است.
4. نوع شناسي تفكر معاصر، تجزيه انديشه هاي مركب را به عهده دارد و هرچه بر نوع شناسي معاصر افزوده شود، تبارشناسي گذشته نيز امكان پذير و گسترده تر خواهد شد و هرچه كمتر نوع شناسي صورت پذيرد، تاريخ و تبارشناسي آموزنده نخواهد بود و تبارشناسي، تركيب شناسي انديشه هاي معاصر را ارائه مي كند، پس فرآيند تجزيه و تركيب شناسي شكل مي گيرد.
5. تز و آنتي تز و سنتز كه محور روش شناختي تحولات تاريخي واقع مي شد در يك نوع فلسفه عرفاني شكل گرفت. يعني فلسفه عرفاني هگل كه ديالكتيك تز و آنتي تز مشهور شد (ديالكتيك يك روش عرفاني است) و مبناي فلسفه عرفاني ماترياليستي ماركس واقع مي شود (به ماركس پديدارشناس اقتصادي و يا معناشناسي اقتصادي اطلاق مي شود) مقدمه تبارشناسي موجود در پسامدرنيسم واقع ميشود.
6. تبارشناسي فكري كه از تركيب روش ماركسيستي تاريخي و مردم شناسي به وجود آمده است به يك نوع هرمنوتيك نزديك مي شود چرا كه از تز و آنتي تز، تجزيه به وجود مي آيد و از سنتز، تركيب به ظهور مي رسد با تز و آنتي تز و سپس سنتز فرآيند تبديل تجزيه و تركيب ادامه پيدا مي كند و اين همان دور هرمنوتيكي است، پس هرمنوتيك و تبارشناسي به هم مي رسند.
7. دور هرمنوتيك كه از برگشت جزء به كل و كل به جزء به وجود مي آيد و از راه و مسير آن (دور هرمنوتيك) كه تفسير و معناشناسي رخ مي دهد و براساس تز و آنتي تز و سنتز اين دور هرمنوتيكي و توليد معنا رخ مي نمايد، پس هرمنوتيك پويا مي شود و از صامت به گويايي مي رسد (هرمنوتيك استنطاقي).
8. هرمنوتيك با اين منظر يك امر محافظه كارانه نيست و فقط براي تفسير امرهاي وقوع يافته به كار نمي رود بلكه يك تفسير براي رفتن به آينده است و «هرمنوتيك پيشرفت» رقم مي خورد و اين مي تواند هرمنوتيك هاي ديگر را نيز ترسيم كند مثل هرمنوتيك رسانه اي كه فرآيند توليد و مبادله معنا را در جوامع و فرهنگ ها را تشريح و توضيح مي دهد و مي تواند نظامهاي معنايي حال و آينده را ترسيم كند.
9. نوع شناسي تفكر پيشرفت در ايران با دوگانه هاي دين محور و غرب نگر، ترسيم مي شود كه اين دوگانه، تركيب هاي متفاوت را تشكيل مي دهد و مي تواند براساس اين تركيب ها به تبارشناسي آنها پرداخت. پس مي توان دو تركيب را ترسيم كرد:
1. دين محوران غربنگر
2. غرب نگران دين محور.
10. گروه اول به دنبال پويايي روش سنتي اسلامي با توجه به غرب است و علوم اسلامي را محور مي داند كه بايستي با غرب شناسي به آن پويايي بخشيد ولي گروه دوم به روش شناسي غربي براي پويايي معرفت ديني تكيه مي شود كه در اول مشروطه به عنوان مشروطه طلبي و ضد مشروطه تجلي يافت و در زمان معاصر با عنوان فقه سنتي و فقه پويا و مدرن نام يافته است.
منبع: http://www.pegahhowzeh.com
/خ