يادداشتى در باره هرمنوتيك و انواع آن (1)

هرمنوتيك ( Hermeneutics ) در تعريفى ابتدايى, علم تعبير, تفسير و تإويل, نام گرفته است. هرمنوتيك به معناى تعبير و تفسير براى دستيابى به معناست.((1)) اين واژه در فارسى ((زندآگاهى)) نيز ترجمه شده است.((2)) پل ريكور, هرمنوتيك را فن تشريح و توضيح نمادها بخصوص نمادهايى كه معنى صريح دارند مى شناسد.((3)) او در مقاله ((رسالت هرمنوتيك)) تعريف زير را تعريف كارآمدى از هرمنوتيك تلقى مى كند: هرمنوتيك نظريه عمل فهم است در جريان روابطش با تفسير متون.((4))
دوشنبه، 6 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يادداشتى در باره هرمنوتيك و انواع آن (1)
يادداشتى در باره هرمنوتيك و انواع آن (1)
يادداشتى در باره هرمنوتيك و انواع آن (1)

نويسنده: آيت قنبرى




1. تعريف

هرمنوتيك ( Hermeneutics ) در تعريفى ابتدايى, علم تعبير, تفسير و تإويل, نام گرفته است. هرمنوتيك به معناى تعبير و تفسير براى دستيابى به معناست.((1)) اين واژه در فارسى ((زندآگاهى)) نيز ترجمه شده است.((2)) پل ريكور, هرمنوتيك را فن تشريح و توضيح نمادها بخصوص نمادهايى كه معنى صريح دارند مى شناسد.((3)) او در مقاله ((رسالت هرمنوتيك)) تعريف زير را تعريف كارآمدى از هرمنوتيك تلقى مى كند: هرمنوتيك نظريه عمل فهم است در جريان روابطش با تفسير متون.((4))

2. اهميت

1 ـ 1. فهميدن, گونه اى از شناخت است. خواندن يك متن يا شنيدن يك گفتار غير از فهميدن آن است. ممكن است شخصى سخنى را بشنود يا متنى را بخواند ولى آن را نفهمد. با عمل تفسير, متن يا گفتار شفاف مى شود.((5))
2 ـ 1. تفسير يا تإويل, خود نوعى قرائت و روايت است. قرائت و روايت, ماهيت و هويت مى سازد و چه بسا خود به گفتمانى از حقيقت تبديل گردد كه ما در درون آن زندگى مى كنيم و يا اين كه در صدد تغيير جامعه بر اساس آن گفتمان برآييم. ماركس مى گفت كه فلاسفه در پى تفسير جهان هستند, ولى سخن بر سر تغيير آن است و اينك از ديدگاه هرمنوتيكى بايد گفت كه تفسير و تإويل, خود تغييرند و زمينه ساز تغيير.
3 ـ 1. هرمنوتيك به همراه نظريه انتقادىCritical Theory)) دو پارادايم مجزا, اما مرتبط به هم, از نقد را فراهم كرده اند كه به سه دليل, مهمند. هر كدام از اين دو روش, تاريخى از انتقاد را در 50 سال گذشته توسعه بخشيده اند. نظريه انتقادى در تئورىهاى سياسى ـ اجتماعى و زيبايى شناسانه, و هرمنوتيك در ادبيات انتقادى, و فلسفه به طور عام. بنابر اين, دو روش مذكور مى توانند تجربه ارزشمندى براى مشكلات حاضر از نقد اخلاقى و سياسى در اختيار ما بگذارند. ديگر اين كه هر كدام از اين ها, يك نوع انعكاس فلسفى از شرايط تاريخى شان را كه از آن آگاهند, بيان مى كنند و اين شرايط را براى نقد, ضرورى نشان مى دهند. سوم اين كه نقد اخلاقى و سياسى در جو فلسفى زمان ما هنوز از اين دو ملهم است.((6))
4 ـ 1. از لحاظ روش شناسى, روش تإويل يا هرمنوتيك در برابر تجربه گرايى Empircism)), مكانيك گرايىMechanicism) ), طبيعت گرايىNaturalism) ) و بويژه اثبات گرايىPositivism) ) و حتى رفتارگرايى قرار دارد و در مقابل نظريه وحدت روش در علوم (طبيعى و انسانى) به تمايز روش در علوم معتقد است كه امرى است بسيار مهم و بنيادين.

3. تاريخچه

هرمنوتيك در اصل از واژهHermes به معناى خداى بالدار گرفته شده است. وظيفه هرمس انتقال پيام هاى خداوندى براى بشر است. او را در اساطير, پيام بر خدايان مى دانند. او به عنوان فرزند زئوس, بايد آنچه را كه در وراى فكر و انديشه بشر جاى دارد به حوزه فكر و انديشه انسان ها انتقال دهد, موجبات كشف رموز و معانى را فراهم سازد, انسان ها را از آنچه در محيط پيرامونشان مى گذرد آگاه سازد و بالاخره دنياى نهان و آشكار را به هم بپيوندد و معانى يا معناى هر علامت يا شاخص را بشناساند. همان طور كه ملاحظه مى شود در روش تإويل, ورود به دنيايى نهان, پيچيده و ناآشكار مطرح است كه بر وراى پديده هاى عينى, ملموس و مادى جاى دارند.((7))
اين اصطلاح تا چند قرن پيش صرفا در عرصه متون قدسى بويژه كتاب مقدس به كار مى رفت, ولى سپس هرمنوتيك از متون قدسى به متون عام راه يافت و امروزه خود هستى را نيز فرا گرفته است. در ابتداى قرن نوزدهم شلايرماخر و ديلتاى هرمنوتيك را به عنوان يك روش در علوم انسانى طراحى و معمارى نمودند و سپس در قرن بيستم انديشمندانى چون مارتين هايدگر و گادامر از ((فهم)) به عنوان نوعى ((وجود)) ياد كردند. بنابراين, در باره سير تحول هرمنوتيك بايد گفت كه از نوعى معرفت شناسى به گونه اى روش شناسى, و سپس نوعى هستى شناسى يا ((نظريه هرمنوتيك)) تحول يافته است.

4. مبانى هرمنوتيك

1 ـ 4. علوم طبيعى و علوم انسانى, به دلايل زير, از لحاظ روش شناسى دو دانش متمايزند:
الف: ارادى بودن جهان انسانى و غير ارادى بودن جهان طبيعى ;
ب: موجبيت علوم طبيعى بر خلاف علوم انسانى;
ج: تجانس محقق ـ موضوع تحقيق در علوم انسانى بر خلاف علوم طبيعى ;
د: آگاهى انسان به عنوان خصيصه ممتاز.
2 ـ 4. پديده هاى اجتماعى داراى ابعاد ذهنى خاصى هستند و با دنياى خاص ارزش ها پيوند دارند و بدون اطلاع از اين ارزش ها قابل فهم نيستند.
3 ـ 4. ادراك كه در روش هايى چون رفتارگرايى, اساس شناخت است با مشكلاتى چند مواجه است. از جمله:
الف: ادراك, تفاضلى يا تفاوتى است. يعنى هر كس با توجه به دنياى خاص ضمير خويش, جهان و پديده هاى پيرامون خود را ادراك مى كند, هر انسان كتابى خاص, ممتاز و منحصر به فرد است.
ب: ادراك, گزينشىselective) ) است.
ج: ادراك, انسانى ـ ارزشى است ; يعنى بر ارزش هاى مثبت يا منفى متكى است.
4 ـ 4. شناخت واقعيت حيات انسانى بدون در نظر گرفتن متن يا مجموعهEnsemble) ) امكان پذير نيست.((8))

5. مفاهيم هرمنوتيك

اين مفاهيم عبارتند از:
1 ـ 5. تجربه زندهLived experience) ). ازنظر ديلتاى, عمل انسانى مبين تجربه زيسته است و تحليلى خاص را طلب مى كند. مفسر مى كوشد تا خود را به جاى موجد يا پديدآورنده اثر قرار دهد تا علت فعل و عملش را بفهمد.
2 ـ 5. منظومه هاى نهانLantent constellations) ). به معنى در نظر گرفتن امور مفروض يا بديهيات, يعنى تمامى آن داشته هايى كه در راه فهم رفتار يا عمل ديگرى لازمند و انسان ها بدان توجه ندارند, در هنگام تفسير.
3 ـ 5. فهمverstehen) ). كوشش اساسى پيروان مكتب تإويل, فهم مجموعه هاى به هم پيوسته و سيال انسانى است. ديلتاى مى گويد: ما طبيعت را تبيين مى كنيم, اما انسان را مى فهميم.
4 ـ 5. شاخص ـ نمادIndexical) ). يعنى هر فعل يا عمل و يا حركت انسانى, بعدى شاخص ـ نمادى دارد و آن اين كه هر نماد (فعل يا عمل انسانى) در هر متن يا مجموعه اى معنايى ويژه دارد.
5 ـ 5. شرحGlossing) ). براى شناخت معناى هر عمل بايد به متن يا مجموعه اى توجه كرد كه در آن اتفاق افتاده است (شاخص ـ نماد) چون احصاى كل اطلاعات (منظومه يا شبكه اى كه رفتار در آن جاى گرفته) معنايى ويژه مى يابد و در يك آن ممكن نيست, پس فرد ناچار است خطوط اصلى آن را در ذهن نگاه دارد و با مراجعه سريع بدان, فهم رفتار ديگرى صورت مى پذيرد. اين جريان ظريف و عجيب فكر را شرح مى خوانند.
6 ـ 5. كلى نگرىHolism) ). بينش هرمنوتيك بيش از هر بينش ديگرى تاميت Totality)) را هدف قرار مى دهد. شناخت تاميت در مكتب تإويل متكى بر مفاهيم زير است:
1 ـ 6 ـ 5. دايره هرمنوتيك يا حلقه تإويلHermeneutic circle) ); شناخت اجزإ تشكيل دهنده يك مجموعه ممكن نيست, مگر با توجه و با در نظر گرفتن محل يا مجموعه و يا منظومه اىconstellation) ) كه در آن جاى دارد. در عين حال, شناخت كل نيز بدون توجه به اجزإ صورت پذير نخواهد بود. پس حركت ديالكتيكى از كل به جزء و از جزء به كل, فرآيندى طبيعى در كار پژوهش انسانى است.
2 ـ 6 ـ 5. بعد تاريخى ; در شناخت كليت علاوه بر دور هرمنوتيكى بايد هر پديده را در مجموعه اى وسيع كه با امتداد تاريخى آن مرتبط است ديد و شناخت. از اين ديدگاه تاميت بعد طولى مى يابد و توالى پديده مورد نظر را به صورت پيوستار continum)) از گذشته تا زمان حال مد نظر دارد.
3 ـ 6 ـ 5. روح عينى; منظور نمودهاى حيات انسانى است, از زبان گرفته تا دين. بدين ترتيب, آثار سياسى, هنرى, اقتصادى و خود علم و خلاصه, همه موضوعات علوم روحى (انسانى) در آن دخيلند.
4 ـ 6 ـ 5. معناى اسنادى; مثلا معناى اسنادى يك نقاشى زمانى فهميده مى شود كه در چارچوب جهان بينى جامعه يا گروهى كه در آن توليد و تهيه شده است مورد توجه قرار گيرد.
7 ـ 5. انتقال ذهنىMental transfer) ). هدف غايى در تإويل, بازسازى كليت ذهنى نويسنده توسط مفسر و تإويلگر است. مفسر بايد بتواند شرايط روحى, ذهنى و به طور كلى جهان درون صاحب اثر (نقاشى, نوشته و ...) را دقيقا درك كند تا هر كلام يا پيام را به طور عميق بفهمد و روش خاص در تحقق اين هدف, همدلىEmpathy) ) يا درك ديگرى و يا به تعبير ديگر, خود را به جاى ديگرى نهادن است.((9))

6. جايگاه محقق يا مفسر در هرمنوتيك

با بيان اين نكته كه روان شناسى در روش تإويل جايگاه والايى دارد و با توجه به مطالب گذشته, روشن مى گردد كه محقق يا مفسر نيز جايگاه والايى دارد. او وراى زمان است و جايگاهى برين دارد. دلايل و جهات اين امر عبارتند از:
1 ـ 6. مفسر هم بر محيط پيرامون خويش واقف است و هم با كوشش خاص خود دنياى خاص فرد مورد تحقيق (نويسنده, نقاش و به طور كلى صاحب اثر) را درك مى كند.
2 ـ 6. از جانبى ديگر, مفسر نويسنده يا نقاش يا هر صاحب اثرى را در مجموعه اى وسيع مى نگرد. مفسر همانند ستاره شناسى است كه در رصدخانه خود منظومه اى وسيع را مى بيند كه صاحب اثر يا پيام در محدوده آن جاى دارد. پس او نه تنها صاحب اثر را مى بيند, بلكه تماميت دنياى او را مشاهده مى كند.
3 ـ 6. با گذشت زمان و توالى حوادث, مفسر از نتيجه نهايى كار نيز آگاهى دارد.
4 ـ 6. با اين همه كار او بس دشوار است. او بايد بتواند على رغم فاصله وسيع زمانى, ارزش هاى حاكم بر زمان نويسنده را دريابد, دنياى نفسانى نويسنده را بشكافد و بشناسد, و در نهايت, بايد بتواند خود را به جاى او نهد, با پديده مورد مطالعه او (نويسنده يا نقاش) به نوعى تجربه زيسته دست يابد, خلإ تاريخى يعنى قسمت هايى از محيط ذهنى يا پيرامون نويسنده را كه بر اثر فقدان اسناد مستقل تاريك مانده است با قدرت همدلى تكميل نمايد, واقعيت تاريخى (اثر نويسنده, تابلو نقاشى و ...) را در كل محيطش جاى دهد و معناى آن را مستفاد دارد.
از اين روست كه به زعم شلاير ماخر, تحقيق از ديدگاهى بازتوليد است و بر بازسازى گذشته تاريخى, ذوب روانى با آن و در نهايت, درك معناى نهان عمل متكى است.((10))

7. انواع هرمنوتيك

1 ـ 7. هرمنوتيك مذهبى: مراد از آن, تإويل متون مقدس و كتاب هاى آموزگاران اخلاق است. در اين ديدگاه, متنى كه خداوند فرمان به نوشتن آن داده است معنايى باطنى دارد. بنابر اين, در مباحث دينى, مفاهيمى چون ((علم باطن)), ((علم باطن باطن)), ((علم ظاهر باطن)) و ... مطرح شده است ; مفاهيمى كه به معضلات و پرابلماتيك هاى پيچيده اى منجر شده است. در دنياى مسيحيت, با كتاب ((آيين مسيحيت)) اگوستين قديس, برداشت جديد از مفاهيم كتاب مقدس به گستره فلسفه نيز راه يافت. به نظر اگوستين تإويل متن يك علم است و مى توان قاعده هاى اين علم را تدوين كرد. با وجود اين, نقطه عطف تاريخ تإويل هاى مسيحى, پيدايش مذهب پروتستان بود.((11))
در دنياى اسلام با توجه به تمايز بين تفسير (بيان معناى ظاهرى قرآن مجيد) و تإويل (بازگرداندن به اصل يا سرچشمه هر چيز), تإويل داراى جايگاه بس مهمى است. قرآن از دو زاويه با بحث هرمنوتيك ارتباط مى يابد: نخست آن كه قرآن يك متن قدسى است و هرمنوتيك عهده دار تإويل و گشايش رموز و اسرار متون قدسى مى باشد; دوم آن كه در قرآن نكات ظريف و هرمنوتيك گونه اى تحت عنوان ((تإويل)) آمده است.((12)) در قرآن هفده بار كلمه تإويل در سه شكل ((تإويل)), ((تإويلا)) و ((تإويله)) به كار رفته است.((13))
همچون دنياى مسيحيت, در اسلام نيز ((جنبش باطنى)) تمامى رموز هستى را در حروف و شماره هاى ويژه آنان مى جست. اخوان الصفا, صوفيان, اسماعيليان و بالاخره حروفيه ـ كه بنا به نظر آنان هر حرف, نماد يا رمزى است بيانگر ارزشى ويژه ـ در اين زمينه قابل طرح هستند.((14)) تإويل علاوه بر اسلام و مسيحيت در ساير اديان نيز ديده مى شود.
در بين عرفاى اسلام, روش ابوبكر محمد بن عربى (م 1165) به دليل به كارگيرى روش سمبليك براى تعريف هستى به هرمنوتيك مدرن تشبيه شده است. ابن عربى از تمام اشكال سمبليسم, از شاعرانه گرفته تا هندسى و رياضى, در نظريه خود استفاده كرده است. بر اساس نظر ابن عربى, روند تإويل مى تواند بر تمام پديده هاى طبيعت و تمام آن هايى كه انسان را در زندگى اش در برمى گيرد اعمال شود.((15))

***

2 ـ 7. هرمنوتيك كلاسيك: به دليل گشوده شدن افق جديدى براى مغرب زمينيان, بعد از رنسانس و در نتيجه مبهم شدن متون قديم براى آنان, در قرن نوزدهم انديشمندانى چون شلايرماخر و ويلهلم ديلتاى با تكيه بر تإويل روان شناختى و سعى در روان شناسانه كردن فهم و كار بر روى هرمنوتيك, سوژه روش هرمنوتيك را در علوم انسانى بنيان نهادند.
شلاير ماخر دو نوع تإويل 1. دستورى, 2. فنى يا روان شناسانه را مطرح كرد. ماخر به وجود معانى نهايى متن باور داشت و فرض متن چند معنايى را رد مى كرد. به نظر ماخر, براى شناخت سخن انسان بايد او را شناخت, اما براى شناخت او بايد سخنش را شناخت (دايره هرمنوتيك). ماخر نشان داد كه جايگاه اصلى هرمنوتيك, زبان و به گونه اى خاص, زبان نوشتارى است. ماخر حتى هرمنوتيك را ((روش)) ندانست, بلكه آن را ((هنر تإويل)) خواند.((16))
ديلتاى كارش را بر شناخت رابطه ميان معناى اثر و نيت مولف متمركز كرد. او حلقه رابط ميان قرن نوزدهم و قرن بيستم بود. ديلتاى تمايز ميان ((توصيف[ ((در علوم طبيعى] و ((ادراك[ ((در علوم انسانى] را برجسته كرد. ديلتاى هرمنوتيك را روش شناسى كامل, همگانى و اساسى علوم انسانى ناميد و سرانجام, معناى متن را با ((نيت ذهنى مولف)) يكى دانست.((17)) در بين انديشمندان هرمنوتيك كلاسيك بايد از فريدريش آست, اگوست ولف , اگوست بكت و درويزن نيز نام برد ; هر چند كه اينان به اندازه ماخر و ديلتاى مطرح نيستند.
... ادامه دارد.

پی نوشت ها :

1. دكتر حريرى, روزنامه همشهرى, ((هرمنوتيك انتقادى)), 23 / 12 / 1375, ص 6.
2. ر.ك: دكتر حميد عنايت در لوى استروس نوشته ادموند ليچ و دكتر رضا داورى در فلسفه در قرن 20.
3. پيشين, 23 / 12 / 1375, ص 6.
4. ديويد كوزنز هوى, حلقه انتقادى, ترجمه مراد فرهادپور (تهران, گيل با همكارى انتشارات روشنگران, 1371), ص 9 ـ 12.
5. محمد مجتهد شبسترى, هرمنوتيك, كتاب و سنت, (تهران: طرح نو, 1375), ص 13.
theory in the Ethics and politics, (London : MIT press , 1990 ) , p. vii Michael kelly, Hermeneutics and critical .6
7. دكتر باقر ساروخانى, دايره المعارف علوم اجتماعى, (تهران, كيهان, 1370), ص 908.
8. همان. صص 917 ـ 918 و 907 ـ 924.
9. همان. صص 912 ـ 920.
10. همان. صص 911 ـ 912.
11. بابك احمدى, ساختار و تإويل متن, شالوده شكنى و هرمنوتيك, ج 2, (تهران, نشر مركز, 1370), صص 502 ـ 503 ـ 509.
12. حسن بلخارى, كيهان هوايى, ((قرآن ,تإويل و هرمنوتيك)), بخش اول, 8 بهمن 1376, صص 21 و 9.
13. همان, بخش دوم, بطن متن, 15 بهمن 1376, ص 8 ـ 9.
14. بابك احمدى, پيشين, صص 503 ـ 508.
15. بالجيت سينگ, روزنامه همشهرى, ((هرمنوتيك در عرفان ابن عربى)), ترجمه عبدالمجيد اسكندرى, 11 تير 1376, ص 6.
16. پيشين, صص 522 ـ 530.
17. پيشين, صص 530 ـ 539.

منبع: فصلنامه علوم سیاسی




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط