عبدالرحیم طالبوف از روشنفکران شبهمدرنیست تأثیرگذار در پروژهی غربزدگی شبهمدرن ایران بود و در عرصهی ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران نیز بهعنوان داستاننویسی نه چندان توانا، اما تأثیرگذار، مطرح بوده است. آثار داستانی او را میتوان رمانوارههایی در جهت ترویج آرای سکولار-مدرنیستی دانست.
عبدالرحیم طالبوف تبریزی یکی از روشنفکران شبهمدرنیست ایرانی است که دو اثر داستانی معروف نیز نوشته است. آثار داستانی او را میتوان رمانوارههایی در جهت ترویج آرای سکولار-مدرنیستی دانست. رمانوارههای او کوششی (از لحاظ ادبی، نه چندان موفق) در تقلید از آثار داستانی منثور غربیِ قرون هیجده و نوزده میلادی است. از نحوهی نگارش و محتوای آثار طالبوف کاملاً مشخص است که او در مقام یک روشنفکر، درصدد ترویج آرای خود بوده است و بدین منظور (شاید به گمان خود، تأثیرگذارتر کردن این آثار و ترویج آرای مدنظر) کوشیده است تا آنها را در هیئت داستان و «نوول» ادبی ارائه دهد. فارغ از آنکه نیت طالبوف چه بوده است، او با نگارش و انتشار آثار داستانیِ رمانوارهای چون «کتاب احمد» و «مسالکالمحسنین»، به هر حال در ادبیات معاصر ایران صاحب جایگاهی شده و لازم است که او و آثارش مورد تأمل و بررسی قرار گیرد.
میرزا عبدالرحیم در سال 1250هـ.ق، در محلهی «سرخاب» تبریز به دنیا آمد. پدرش استاد ابوطالب نجار نام داشت. خانوادهی او بهلحاظ معیشتی در زمرهی خانوادههای متوسط شهر تبریز بود. عبدالرحیم در شانزدهسالگی به تفلیس رفت و به تحصیل علوم جدید پرداخت. در آن زمان، تعداد زیادی ایرانی بهعنوان کارگر موسمی و یا مهاجر دائمی در تفلیس زندگی میکردند و مراودات گستردهای بین آذربایجان و شهرهای قفقاز وجود داشت.
میرزا عبدالرحیم بعدها در منطقهی داغستان اقامت گزید و به مقاطعهکاری و بازرگانی پرداخت و صاحب مکنت و زندگی مرفهی گردید. از حدود 55سالگی به بعد شروع به نگارش آثارش کرد. عبدالرحیم طالبوف بهعنوان یک روشنفکر شبهمدرنیست ایرانی، مورد توجه گروهی از وزیران و کارگزاران دولت قاجار، که تمایلات پنهان و آشکار روشنفکری داشتند (و تعدادشان هم کم نبود)، قرار داشت و آنها هنگام عبور از بادکوبه، به دیدار او میرفتند. خود مظفرالدینشاه قاجار نیز به آثار او علاقه داشت و هنگامی که طالبوف برای سفر به تهران آمد، به دیدار مظفرالدینشاه رفت و مورد احترام او واقع شد.
عبدالرحیم طالبوف تعلقات و آرای روشنفکرانهی مدرنیستی دارد. او یکی از نویسندگان فعالِ کاست روشنفکری ایران است که در جهت ترویج مشهورات مدرن و پیشبرد اغراض شبهمدرنیستی فعالیت کرده است. در روشنفکری ایران در دهههای هشتاد و نود قرن 13هـ.ق و پس از آن، دو شاخهی اصلی وجود داشت:
الف) شاخهای که مبلغ و مدافع آتهئیسم آشکار بود و از الحاد صریحاً دفاع میکرد که آخوندزاده را میتوان چهرهی برجستهی این شاخهی روشنفکری آن زمان ایران دانست.
ب) شاخهی دیگر در مبادی و غایات و ماهیت با شاخهی آشکارا آتهئیست وحدت و اشتراک داشت، اما اغراض مدرنیستیاش از طریق نوعی تفسیر اومانیستی از مفاهیم و احکام اسلامی و پوشیده در ظاهری دینی (شبهدینی) بیان میگردید. این شاخهی روشنفکری ایران را میتوان شاخهی بهظاهر دینی (روشنفکری بهاصطلاح دینی) یا شاخهی التقاطی روشنفکری دانست. روشنفکران مروج تفسیر مدرنیستی از دین، کموبیش اغراض و جوهر سکولار-اومانیستی آرای خود را (عامدانه یا شاید هم در مواردی و در بعضی اشخاص، بهصورت غیرعمدی) در ظاهری از تعابیر دینی پنهان میکردند و از طریق تفاسیر التقاطی مبتنی بر مشهورات و مفروضاتِ مدرن از احکام و مفاهیم و آموزههای دینی، در مسیر پیشبرد پروژهی شبهمدرنیته در ایران عمل میکردند.
میرزا عبدالرحیم طالبوف نویسندهای متعلق به شاخهی التقاطی و بهظاهر دینی روشنفکری ایران بود. او مثل همهی اعضای کاست روشنفکری ایران، در مسیر پیشبرد نوعی تجددگرایی سطحی در این کشور قدم و قلم میزد. بهلحاظ گرایشهای ایدئولوژیک، طالبوف دارای تمایلات لیبرالیستی از نوع سوسیال-دموکراتیک بود.
به عبارت دیگر، طالبوف یکی از چهرههای برجستهی گرایش سوسیال-دموکراتِ شاخهی بهاصطلاح دینی (بهظاهر دینی) و التقاطیاندیشِ روشنفکریِ ایران در اواخر قرن سیزدهم هجری بود. او صراحتاً به انکار اسلام و دین نمیپرداخت و ظاهراً برخی باورهای دینی داشت و پایبند مناسک نیز بود، اما به دلیل جوهر روشنفکرانهی جهانبینیاش، تفسیری التقاطی، غیراصیل و مبتنی بر مشهورات مدرنیستیای چون «اندیشهی ترقی» (و از منظر تعلقات لیبرال-ناسیونالیستی) از اسلام و احکام دینی ارائه میکرد؛ بهگونهای که آیتالله شهید شیخ فضلالله نوری (پیشگام بزرگ غربشناسیِ نقادانهی ژرفاندیشانه در تاریخ معاصر ایران) به تکفیر او پرداخت.
طالبوف در آثاری چون «ایضاحات در خصوص آزادی» و «مسائلالحیات» به ترویج مفهوم لیبرالی آزادی میپردازد، اما برای ما که میخواهیم دربارهی نقش و مقام طالبوف در ادبیاتِ غربزدهی شبهمدرنِ ایران به بحث و بررسی بپردازیم، آن دسته از آثار طالبوف که صبغهی ادبی و داستانی دارند، باید کانون توجه قرار گیرند. طالبوف دو نوشتهی داستانی دارد به نامهای «کتاب احمد» که در سال 1312هـ.ق در استانبول منتشر شده و «مسالکالمحسنین» که در سال 1323هـ.ق در قاهره نشر یافته است.
«کتاب احمد» در واقع یک اثر آموزشی بهمنظور ترویج مفاهیم علوم طبیعی و فیزیک جدید است که به بازی ساده و در قالبی شبهداستانی نوشته شده است. بخش زیادی از «کتاب احمد» مبتنی بر دیالوگِ مؤلف کتاب با فرزند هفتسالهاش «احمد» است. «کتاب احمد» نثری ساده دارد، اما وجه داستانی آن بسیار ضعیف است. این کتاب را شاید بتوان نخستین اثر شبهداستانی در ترویج برخی مفاهیم علوم طبیعی و فیزیک جدید در زبان فارسی دانست. «کتاب احمد» اینگونه آغاز میشود:
«پسر من احمد هفت سال دارد. روز شنبه، اول ماه ذیالحجه متولد شده، طفل باادب و بازیدوست و مهربان است. با صغر سن، همیشه صحبت بزرگان و مجالست مردان را طالب است. از برادرش اسد و محمود و از خواهرانش زینب و ماهرخ، اسد و ماهرخ را که هر دو از وی کوچکترند زیاده دوست میدارد. استعداد و هوش غریبی از وی مشاهده میشود، هرچه بپرسی سنجیده جواب میدهد، سخن را آرام میگوید، آنچه نفهمد مکرر سؤال میکند، بسیار مضحک است، کم میخندد و بهانهی جزئی کافی است که نیمساعت بگرید. اگر زنده بماند و عمر من وفا نماید تا قرض ذمهی پدری را، که فقط تعلیموتربیت اطفال است، در حق او ادا نمایم، البته از اشخاص معروف عهد خود خواهد بود. من در این کتابچه، آنچه تا روز رفتن او به مکتب از وی دیده و خواهم شنید، همه را بیترتیب خواهم نوشت و آنچه از من پرسیده و جواب شنیده به قدری که به سهولت گنجایش در فهم اطفال داشته باشد، به رشتهی تحریر خواهم کشید و آنها را در ذیل چند صحبت مندرج خواهم نمود.»[3]
در «کتاب احمد» (چنانکه در پیش اشاره کردیم)، طالبوف کوشیده تا با استفاده از یک قالب روایی و مجموعهای از دیالوگها، به بیان و توضیح سادهی برخی فرمولها و آرای علم مدرن در قلمرو مباحث علوم طبیعی بپردازد. کتاب از زاویهی داستانی، ارزش چندانی ندارد و فاقد عناصری چون «حادثه» و فرازوفرودهای معمول یک رمان است. طالبوف در متن «کتاب احمد» به این نکته اشاره میکند که این اثر را تحت تأثیر و الهام کتاب «امیل»، اثر ژان ژاک روسو، نوشته است. طالبوف در این کتاب و بهمنظور اشاره به برخی همانندیها، از تعبیر «احمد مشرقی و امیل مغربی» استفاده میکند.[4] ژان ژاک روسو یکی از روشنفکر-فیلسوفان فرانسویِ قرن هیجدهم است که بهویژه در تدوین جهانبینی بهاصطلاح «روشنگری» نقش تأثیرگذاری داشته است. روسو نویسندهای سکولاریست و دئیست بود و او را میتوان یکی از بانیان تبیین مفهوم دموکراسی اومانیستی و نیز تعلیموتربیتِ مدرن دانست.
اندیشهی اصلی حاکم بر «کتاب احمد» مبتنی بر مجذوبیت و مرعوبیت نسبت به تفکر و علم اومانیستی و مروج نوعی تقلید از آن است. آنچه طالبوف از زبان «احمد» بیان میکند، خارج از ظرفیتهای عقلیِ یک کودک هفتساله است و کیفیتی اغراقآمیز دارد. وجههی نظر فلسفیِ حاکم بر «کتاب احمد» نحوی پوزیتیویسم معرفتشناختی است که از لابهلای توضیحات راوی در خصوص مفاهیم و تئوریهای علم مدرن به خواننده منتقل میشود. از این منظر، طالبوف مقلد وجه پوزیتیویستی بخش مهمی از روشنفکرانِ غربی معاصرش است.
به نظر میرسد اثر اصلیِ داستانیِ طالبوف، کتاب «مسالکالمحسنین» است که در سال 1323هـ.ق (حدود یک سال قبل از واقعهی مشروطه)، در قاهره منتشر گردیده است. این کتاب در مقایسه با «کتاب احمد»، از ساختار داستانی مناسبتری برخوردار است. اگرچه در کل، «مسالکالمحسنین» را نیز باید یک رمانواره نامید؛ رمانوارهای که بهلحاظ تکنیک داستاننویسی و رعایت ویژگیهای ادبی رمان، اثری ضعیف و تقلیدی ناموفق از داستانهای غربی است.
خصیصهی مشترک آخوندزاده و طالبوف و دیگر نویسندگان داستانی ادبیات زمینهساز مشروطه، این است که مبنای کار خود را تقلید از ژانرها و مدلهای داستانی ادبیات مدرن غربی قرار دادند و در تحقق این امر نیز اغلب ناموفق بودهاند. البته «مسالکالمحسنین» در مقایسه با «کتاب احمد» از کشش بیشتری برخوردار است، اما ضعفهای عمومی آثار داستانی این دوره (نظیر فقدان شخصیتپردازی، ساخت روایی و تکنیکی ضعیف، طرح خام و ابتدایی داستانی و...) در آن مشهود است.
موضوع «مسالکالمحسنین»، مسافرت علمی یک هیئت متشکل از چهار جوانِ ایرانی آشنا با علوم غربی مدرن به سرپرستی راوی و به مأموریت از «ادارهی جغرافیای موهومی مظفری» جهت صعود به قلهی کوه دماوند است. طالبوف «مسالکالمحسنین» را اینگونه آغاز میکند:
«دوشنبه 14 ذیقعده 1321هـ.ق، هیئتی به ریاست بندهی راقم، محسنبنعبدالله، متشکل از دو نفر مهندس (مصطفی) و (حسین)، یک نفر طبیب (احمد) و یک نفر معلم شیمی (محمد) از ادارهی جغرافیای موهومی مظفری، مأمور شدیم که به قلهی کوه دماوند صعود نماییم. معدن یخ طرف شمال آن را ملاحظه بکنیم، ارتفاع قله را مقیاس و سایر معلومات و مکاشفات را با خریطهی معابر خویش، به اداره تقدیم نماییم و این مأموریت را در سه ماه به خیام آوریم.»[5]
«مسالکالمحسنین» از عنصر حادثه کمبهره است و بنیاد آن برپایهی دیالوگهای شخصیتهای مختلف داستان (که هرکدام مفتون و مجذوب یکی از کشورهایِ غربیاند و همگی در تعلق به عالم مدرن اشتراک دارند) قرار دارد. شخصیتهای مختلف این اثر و بیش از همه، «محسن» (راوی) سخنگوی آرای خود طالبوفاند. در واقع طالبوف از این قالب شبهداستانی و جریان گفتوگوها استفاده کرده است تا به بیان آرای سیاسی و فرهنگی خود بپردازد.
طالبوف در «مسالکالمحسنین» به ستایش از کشورهای اروپایی بهویژه انگلستان میپردازد و از مدرنیتهی غربی و تجددگرایی دفاع میکند.[6] او به تبعیت از آخوندزاده و میرزا ملکمخان ناظمالدوله، به الفبای فارسی حمله میکند و به ترویج مدعای بهاصطلاح «اصلاح الفبا» میپردازد. طالبوف مدعی میشود که «علت عقبماندگی کشور، الفبای مندرس ماست.»[7] و بر لزوم تغییر الفبا اصرار مینماید. او در «مسالکالمحسنین» به ترویج و تبیین وجوهی از آرای التقاطی خود (در مقام یک روشنفکر بهاصطلاح دینی) میپردازد و نظری شبیه «عصری کردن احکام دین» و تغییر احکام دینی به تبع قوانین عصر جدید (عالم مدرن) را عنوان مینماید.
طالبوف در این کتاب، به تبع دیگر روشنفکران این دوره، از «قانون» بهعنوان یکی از اسباب بهاصطلاح خودشان «ترقی» مغربزمین نام میبرد و مدعی میشود که احکام فقهی و شرعی متناسب با هزار سال پیش است و از ضرورت تغییر آن سخن میگوید. گویی که احکام فقهی و شرعی تابعی از خواست بشری است که بتوان آن را بنا به تمایلات و خواست آدمیان دگرگون نمود. طالبوف در بیانی توهینآمیز مدعی میشود که احکام شرعی نسبت به زمان او که هیچ، حتی نسبت به صد سال قبل نیز نامتناسب است.[8] طالبوف به علت تعلقات روشنفکرانهی مدرنیستیای که دارد، این نکتهی مهم را درنمییابد که حقیقت تابع تطورات زمانی نیست و احکام مبنایی حقوقی و اخلاقی، که از مبدأ وحیانی صادر شدهاند، ارزش جاودانی و مطلق دارند، زیرا بیان حقایق ازلی و ابدی و نسبتهای ثابت و پایدار فطریاند.
عبدالرحیم طالبوف مبلغ لیبرالیسم ناسیونالیستی شبهمدرن است و از موضع یک روشنفکر التقاطی سوسیال-دموکرات، به ترویج آرا و مشهورات مدرنیستی میپردازد. اگرچه علیالظاهر طالبوف اعتقاد و پایبندیهایی به برخی باورها و احکام اسلامی دارد، اما اساس دین اسلام را در پرتو مشهورات و اعتبارات اومانیستی و «اندیشهی ترقی» مورد ارزیابی و تعریف قرار میدهد و لذا آرای او جوهری التقاطی و مدرنیستی پیدا میکند.
طالبوف در «مسالکالمحسنین»، به دفاع از بهاصطلاح «اصلاحات» غربزدهی شبهمدرن در ایران میپردازد و شخصیتهای فراماسونر-لیبرالی چون اولیور کرامول انگلیسی (پیوریتان مدافع منافع سرمایهداران نوظهور انگلیسی و حامی یهودیان در قرن هفدهم میلادی) و حسن مشیرالدوله پیرنیا (سیاستمدار و روشنفکر انگلوفیل ایرانی) را میستاید.
طالبوف در آرا و نحوهی نگارش خود، میکوشید تا از جرمی بنتام (فیلسوف-روشنفکر لیبرال انگلیسی) و روشنفکرانی چون ولتر، روسو، رنان و کانت، پیروی و اقتباس نماید و رمانوارهی «مسالکالمحسنین» او نیز به گفتهی رشید یاسمی (یکی از نویسندگان روشنفکر دورهی رضاشاهی)، تقلیدی از داستان «آخرین روز یک فیلسوف» اثر همفری دیوی انگلیسی است.[11]
عبدالرحیم طالبوف در سال 1329هـ.ق درگذشت. او از روشنفکران شبهمدرنیست تأثیرگذار در پروژهی غربزدگی شبهمدرن در ایران بود و در عرصهی ادبیات غربزدهی شبهمدرن ایران نیز بهعنوان داستاننویسی نه چندان توانا، اما به هر حال تأثیرگذار، مطرح بوده است. البته در مقطعی که او مینوشت، دیگر نویسندگانِ داستانیِ ادبیاتِ معاصرِ ایران نیز از توانایی و قدرت تکنیکی چندانی برخوردار نبودند.
ادامه دارد...
پینوشتها:
1. شهریار زرشناس متولد 1344 است. در خارج از کشور تاریخ،فلسفه و روانشناسی شخصیت خوانده است. موضع رساله او بررسی مفهوم شخصیت در پرتو سوبژکتیوتیه بود .از سال 1371 به تدریس در دانشگاههای مختلف پرداخت.
زرشناس از دوستان و همکاران شهید سید مرتضی آوینی در مجله سوره بوده و تا کنون حدود 30 کتاب و صده ها مقاله از وی منتشر شده است.
2. آدمیت، فریدون، اندیشههای طالبوف تبریزی، انتشارات دماوند، تهران، 1363، ص 9
3. طالبوف، عبدالرحیم، کتاب احمد یا سفینه طالبی، انتشارات گام، بیجا، 1336، ص 4.
4. پیشین، ص 81.
5. طالبوف، عبدالرحیم، مسالکالمحسنین، کلاله خاور، تهران، بیتا، ص 5.
6. پیشین، ص 20، 21، 22 و 23.
7. پیشین، ص 50، 51 و 53.
8. پیشین، ص 44.
9. پیشین، ص 220، 221 و 127.
10. آدمیت، فریدون، اندیشههای طالبوف تبریزی، ص 8، 15 و 16.
11. رشید یاسمی، غلامرضا، مجلهی ایرانشهر، سال دوم، شمارهی 5 و 6.