نویسنده: آمارتیا سن
مترجم: وحید محمودی
مترجم: وحید محمودی
گرسنگی نه فقط با تولید غذا و گسترش بخش كشاورزی مرتبط است، بلكه عملكرد كلی اقتصاد، و حتی به طور كلیتر كاركرد نظم سیاسی و اجتماعی، نیز مستقیم یا غیرمستقیم، بر توانایی مردم در دستیابی به غذا و سلامتی و تغذیه مؤثر است. افزون بر این، امكان استفاده فراوان از سیاست منطقی دولت وجود دارد؛ البته، [در اینجا] پیوند و وحدت نقش دولت با عملكرد كارایی نهادهای اجتماعی و اقتصادی نظیر تجارت، بازرگانی، بازارها، احزاب سیاسی فعال، سازمانهای غیردولتی و نهادهایی كه مباحثه عمومی، شامل اخبارهای رسانهای مؤثر را شكل میدهند و تقویت میكنند حایز اهمیت است.
سوءتغذیه، گرسنگی و قحطی تحت تأثیر كاركرد كلی اقتصاد و جامعه، و نه فقط تولید غذا و فعالیتهای كشاورزی است. بر این نكته باید تأكید كرد كه اتكای متقابل جامعه و اقتصاد به یكدیگر، از شدت افزایش گرسنگی در دنیای معاصر جلوگیری كرده است. در یك نظام اقتصادی، غذا از طریق نهادهای خیریه و یا نظامهای توزیع خودكار، توزیع نمیشود. توانایی در دستیابی به مواد غذایی باید كسب شود. بر آنچه باید تمركز كنیم عرضه كلی مواد غذایی در اقتصاد نیست، بلكه استحقاقی است كه هر فرد از آن برخوردار است؛ یعنی كالاهایی كه از طریق آن وی میتواند بنیان مالكیت و دارایی خود را بنا نهد. هنگامی كه مردم نتوانند استحقاق (1) خود را از طریق یك مقدار كافی از مواد غذایی ایجاد كنند، از گرسنگی رنج خواهند كشید.
این كه چه چیزی استحقاق خانوادهای را مشخص میكند به عوامل مجزا و گوناگونی بستگی دارد. عامل اول، موجودی (2) یعنی مالكیت بر منابع تولید و همچنین ثروت است كه قیمت را در بازار تعیین میكند؛ تنها موجودی بسیاری از انسانها نیروی كار است. اكثریت مردم جهان دارای منبع كمی، به جز نیروی كار آمیخته با مجموعهای از مهارتها و تجربهها هستند. به هر حال، در حالت كلی سبد داراییها از نیروی كار، زمین و دیگر منابع تشكیل شده است.
عامل دوم به عنوان یك عامل مهم، داشتن «امكانات تولید» و نحوه استفاده از آن است. این در جایی است كه فن آوری وجود دارد. فن آوری موجود تعیین كننده امكانات تولید است كه خود به دانش موجود و همچنین توانایی افراد برای به نظم درآوردن و استفاده واقعی از آن وابسته است.
در تولید استحقاق، موجودی در شكل زمین و نیروی كار ممكن است مستقیماً برای تولید غذا مورد استفاده قرار گیرد. و یا در حالت دیگر، ممكن است خانواده یا فرد از طریق درآمد حاصله از دستمزد توانایی خرید غذا را داشته باشند. این به فرصتهای اشتغال و میزان دستمزدهای حاكم در بازار بستگی دارد. هر دوی اینها نیز به امكانات تولید در بخشهای كشاورزی و صنعت و دیگر فعالیتها وابسته هستند. بیشتر مردم جهان خود تولیدكننده غذا نیستند؛ آنان از طریق اشتغال در تولید كالاهای دیگر كه از محصولات دستی گرفته تا تولیدات كالاهای صنعتی و ارائهی خدمات متفرقه و به طور كلی پرداختن به طیف وسیعی از شغلها، غذای خود را تأمین میكنند. چنین روابط متقابلی، در تحلیل بحرانهای غذایی نقش محوری پیدا میكنند؛ زیرا ممكن است تعداد قابل توجهی از افراد به علت ناتوانی در تولید كالاهای دیگر، و نه غذا، قادر به دستیابی به غذا نباشند. عامل سوم، استحقاق افراد است كه به شرایط مبادله (3) یعنی توانایی خرید و فروش كالا و تعیین قیمتهای نسبی تولیدات مختلف، بستگی دارد. با وجود نقش محوری و درواقع اهمیت منحصر به فرد نیروی كار، در مقام تنها موجودی خیلی از انسانها، توجه به عملكرد (بازارهای نیروی كار) حایز اهمیت است. آیا جوینده كار قادر به یافتن شغلی با دستمزد حاكم بر بازار است؟ همینطور، آیا صنعتگران و تأمین كنندگان خدمات توانایی فروش محصول و خدمتشان را آنگونه كه میخواهند، دارند؟ در چه سطحی از قیمتها (در مقابل قیمت غذا در بازار)؟
اینگونه شرایط مبادله، در یك شرایط اضطراری اقتصادی، میتواند به طور جدی تغییر كند و منجر به وقوع بحران غذایی شود. اینگونه تحولات، ممكن است بر اثر عواملی مختلف، به سرعت رخ دهند. تاكنون بحرانهای غذایی وجود داشته كه در اثر تغییر قیمت نسبی تولیدات (یا میزان دستمزد در مقابل قیمت غذا) رخ دادهاند؛ تغییراتی كه خود ناشی از وقوع حوادثی نظیر سیل یا خشكسالی و یا یك كاهش عمومی در اشتغال و یا جهش [اقتصادی] ناهمگونی كه برخی از مشاغل را افزایش و برخی دیگر را كاهش میدهد، و یا حتی ترس اغراقآمیز از كمبود غذا كه قیمتها را به طور موقت افزایش میدهد، بوده است.
در یك بحران اقتصادی، ممكن است بر برخی خدمات نسبت به سایر خدمات، آسیب بیشتری وارد شود. برای مثال در قحطی سال 1943 بنگال، نرخهای مبادله بین غذا و تولیدات ویژه دیگر، به یكباره دگرگون شد. علاوه بر نسبت قیمت- غذا- دستمزد، تغییرات جدی در قیمت های نسبی ماهی در مقابل حبوبات غذایی به وجود آمد. ماهیگیران بنگالی از جمله گروههای شغلی بودند كه بیشترین آسیب را در این قحطی دیده بودند. گرچه ماهی نیز نوعی غذاست، ولی غذایی با كیفیت بالاست؛ بنابراین ماهیگیران فقیر برای خرید مواد غذایی ارزانتر (در بنگال بیشتر برنج از جمله این اقلام غذایی است) و تأمین كالری لازم برای بقا ناچار از فروش ماهی بودند. در اینجا چنین مبادلهای به تعادل در بقاء افراد منجر میشد كه با كاهش قیمت نسبی ماهی در مقابل قیمت برنج این تعامل از بین میرفت.
بسیاری از مشاغل دیگر نیز در قبال تغییرات قیمتهای نسبی و عایدات فروش، به طور جدی آسیب پذیرند. در اینجا شغل آرایشگری را مثال میزنیم. یك آرایشگر به دو دلیل در یك دوره از بحران اقتصادی صدمه میبیند: 1- در شرایط نامناسب اقتصادی برای مردم به صرفهتر خواهد بود كه اصلاح موی خود را به تأخیر بیندازند. در طول قحطی سال 1943 بنگال، در برخی نواحی آرایشگری نسبت به قیمت موادغذایی، بین 70 تا 80 درصد، كاهش یافت. بنابراین آرایشگران كه پیشتر نیز فقیر بودند، همانند بسیاری از گروههای شغلی دیگر بازنده شدند. همهی این اتفاقات، بازتاب كاهش جزیی، اما فراگیر، تولید غذا و عرضه كل بود. همچنین، تركیب عواملی نظیر قدرت خرید بیشتر جمعیت شهری (كه از وقوع جنگ منتفع شدند) و احتكار توأم با ترس موادغذایی، بحران غذایی را بر اثر یك تغییر توزیعی، تشدید كرد. خلاصه اینكه، فهم علت گرسنگی و مسكنت مستلزم تحلیل كل سازوكار اقتصادی، و نه فقط شمارش حجم تولید و عرضه غذا، است.
پینوشتها
1.Entitlement
2.Endownment
3.exchange conditions
سن، آمارتیا، (1394)، توسعه به مثابه آزادی، ترجمهی وحید محمودی، تهران: دانشگاه تهران، مؤسسه انتشارات، چاپ چهارم