حکومت واحد جهاني از ديدگاه اسلام
اسلام بر پايه يک نياز فطري بشر و با استدلال حکيمانه بر اين اعتقاد است که اگر قرار باشد جامعه بشري به بهترين شيوه اداره شده و بشر روح صلح ، امنيت ، و سعادت واقعي را به خود ديده و راه رشد و تکامل را طي نمايد راهش اين است که همگان تحت حکومت واحد جهاني مبتني برقوانين آسماني اسلام درآيند .
اسلام ديني است که بر خلاف مکاتب ديگر مرزهاي ملي ، قومي ، نژادي ، مربوط به رنگ پوست و نظاير آن را از ميان برداشته و قادر است که همه جهان را تحت قانون واحدي اداره کند.
پيامبران الهي عاليترين راه و مطمئن ترين روش را براي رسيدن به اين آرزو و رسيدن بشر به بينش و عقيده واحد ارائه کرده اند و به همين سبب خود و پيروانشان را در راه تعليم و تزکيه انسان ها سوق داده و همگان را به سوي معبود واحد راهنمايي کرده و انسان ها را در اصل از جوهر و منشأ واحدي معرفي نموده اند . چنان که در قرآن کريم آمده است : « يا أيها الناس انا خلقناکم من ذکر و أنثي و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله أتقياکم ان الله عليم خبير »(1) « اي مردم ! همانا ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله هايي قرار داديم تا يکديگر را بشناسيد ، همان گرامي ترين شما نزد خدا با تقواترين شما است » .
آياتي ديگر در اين زمينه وجود دارد که نشان دهنده انديشه ي جهان شمولي اسلام است .
خداوند متعال مي فرمايد : « هو الذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله » (2 ) « او کسي است که پيامبر خود را با راهنمايي و دين حق فرستاد، تا آن را بر هر چه دين است چيرگي بخشد ».
و نيز مي فرمايد : « و ما ارسلناک الا رحمه للعالمين »(3) « و نفرستاديم تو را مگر به عنوان رحمتي بر جهانيان »
سوال : گاهي به ذهن انسان اين سوال خطور مي کند که چرا خداوند متعال خلقت عالم را که از آن جمله انسان است از ابتداي امر خلقت کامل نيافريد تا اينکه بي نياز از مقدمات سير به سوي کمال باشد که برخي از آنها در نهايت دشواري است ؟
الف ) از ابتدا وجودش را بي نهايت و مطلق از تمام خصوصيات بيافريند ، که اين محال است همان گونه که در جاي خود به اثبات رسيده است .
ب ) احتمال ديگر اين که خداوند موجودات را پايين تر از بي نهايت خلق نموده است ، که معناي آن اين مي شود که مخلوقات ، گام هايي چند تا رسيدن به بي نهايت ، و سلسله اي غير محدود از گام هاي تکامل در پيش روي اوست که بشر هنوز نپيموده است ، و هرگز به آخر آنها نخواهد رسيد ، که اين خود بازگشت به تکامل و مقدمات آن است که سؤال کننده از آن گريزان است .
ثانياً : رسيدن به کمال بعد از مقدمات طولاني و دشوار در گرفتن نتيجه بسيار مطلوب تر است از ايجاد کمال از ابتداي امر.
اين اصل يکي از اصول مسلم در هر حرکت است ؛ زيرا هر نوع حرکت گر چه ضعيف باشد بدون رهبري و توجيه ، امکان وجود و نيز ادامه حيات ندارد ، و مصالح خود را چه در حال و چه در آينده نمي تواند حفظ کند ، تا چه رسد به حرکت اسلامي که درصدد اصلاح کل عالم بوده ، و قصد تطبيق عدالت کامل بر کل بشريت را دارد . لذا به جهت توجيه نيروهاي مستعد و اد اره ي آنها براي پياده کردن هدف بزرگ الهي که همان گسترش عدل و توحيد در سراسر عالم است احتياج به شخصي است که از همه جهات قابليت براي به دست گرفتن آن روز را داشته باشد ، و او غير از امام زمان مهدي موعود (عج ) نيست .
1 ـ آگاه به تمام احکام و قوانيني باشد که جميع بشر براي رسيدن به سعادت و کمال خود به آن محتاج است .
2 ـ از قدرت خارق العاده و غير عادي برخوردار باشد .
مي دانيم که مصلح جهاني بالطبع با ظالمين و مستکبرين مواجه خواهد شد و از طرفي ديگر او در صدد دستگيري و نجات مظلومين از چنگال ظالمين است تا عدل و داد و تساوي حقوق را بين مردم برقرار کند ، و طبيعتاً اين چنين شخصي احتياج به قدرتي فوق العاده در تمام جهات دارد تا بتواند بر ديگران برتري يافته و حکومت عدل توحيدي را در سطح کل جامعه پياده کند و مي دانيم که اين قدرت فوق العاده تنها از جانب خداوند متعال است که انسان مي تواند آن را کسب نمايد .
3 ـ داراي نقشه اي صحيح باشد .
بر پا کننده ي عدل جهاني بايد داراي نقشه اي صحيح باشد ؛ زيرا نقشه او اگر صحيح نباشد رسيدن به هدف ، دشوار ، بلکه ناممکن است ، به ويژه هدفي که دشمنان بسيار دارد ، آن هم دشمناني تيزبين و داراي همه گونه قدرت .
4 ـ داراي هيچ گونه نقطه ضعفي نباشد .
بر پا کننده عدل جهاني کسي است که خودش داراي هيچ گونه نقطه ضعفي نباشد ؛ چه نقطه ضعف شخصي و چه نقطه ضعف خانوادگي و ميراثي ، و چه نقطه ضعف اجتماعي ، که وجود يکي از آنها مانع موفقيت او است .
پيشرو عدل جهاني اگر نقطه ضعفي داشته باشد در برابر تهديد عقب مي نشيند ، و در برابر منافع شخصي از اين هدف مقدس دست بر مي دارد.
عدل جهاني جاوداني و هميشگي ، عالي ترين مقصود بشري است و برقرار کننده اش بايد پاکيزه ترين فرد باشد ؛ زيرا هر کس صلاحيت پيشبري کاروان خواسته فطري بشر را ندارد ، فردي ايده آل ميخواهد که بتواند ايده ي بشر را تحقق بخشد . پيشرو اين قافله اگر تقوا و فضيلتش در بالاترين درجه نباشد نخواهد توانست بر تمايلات شخصي ،خويشاوندي و دوستان و ... و چيره شود ، و کاتروان بشر را رهبري کرده و به سر منزل مقصود برساند .
5 ـ رسيدن به مقام عصمت
بر پا کننده عدل جهاني بايد از هر گونه اشتباه مصون باشد ، و گر نه صحت دعوتش را عقلا و خردمندان جهان باورنخواهند کرد ؛ زيرا بر پايي عدل در سطح جهان کار يک انسان عادي نيست و حتي نبايد خطايي از سابق داشته باشد ، چه اگر خطا داشته باشد موفق نخواهد شد و نداشتن خطا اختصاص به کسي دارد که داراي صفت عصمت است .
6 ـ از تاييد الهي برخوردار باشد .
بر پا کننده عدل جهاني بايد از تاييد حق برخوردار باشد و قدرت الهي در پشت سرش قرار گيرد ، و گر نه با قدرت بشري بر همه قدرت هاي جهان پيروز نخواهد شد. عدل جهاني قدرت جهاني ميخواهد که ويژگي ذات مقدس حضرت پروردگار است .
7 ـ احتياج به ياران فداکار
برقرار کننده عدل جهاني و دادگري جاوداني ، ياراني فداکار و از خود گذشته ميخواهد که هوشمند و توانا و دانا و زيرک باشند .
1 ـ « فولتر» اديب مشهور فرانسوي مي گويد : « اگر بر انسان يک شخص صالح حکومت کند براي او گويا يک وطن است ، ولي اگر حاکم بر انسان شخص غير صالح است گويا او هيچ وطني ندارد » .(4 )
2 ـ متفکر ايرلندي مشهور (برنارد شو ) در رابطه با خصوصيات لازم براي منجي بشر مي گويد : « او انساني است زنده ، و داراي نيروي قوي در بدن ، و داراي عقل کامل و خارق العاده ، از همه مردم عالي تر که مي تواند مردم را به سوي خود جذب کند . عمر او طولاني بوده بيشتر از 300 سال ... » .(5 )
3 ـ « کارل ياسپرس »فيلسوف آلماني در سال 1949 در کتاب خود « آغاز و انجام تاريخ » طرح تاريخي اش را ارائه کرده و آن را در وحدت تاريخ جستجو مي کند . معناي تاريخ نزد « ياسپرس » سفر کردن به ديار کمال و دستيابي به عالي ترين امکان بشري يعني ( وحدت بشريت ) است . او به تاريخ آينده بشريت خوش بين و اميدوار است ، و معناي تاريخ و هدف و غايت آن را در پيشرفته مادي و فني انسان نمي داند ، بلکه چيزي فراتر از آن را مد نظر دارد و آن تجلي هستي الوهيت است ، و شرط آن را در ارتباط وتفاهم انسان ها با هم مي داند . او آينده اي را تعقيب مي کند که مبتني بر وحدت ناشي از مهر و محبت انسان ها به يکديگر باشد . و جهان در نهايت و فرجام به جايي مي رسد که خدا بر آن حکومت مي کند .
به عقيده او وحدت و بشريت و تاريخ از طريق فلسفه اي که امکان ارتباط وتفاهم همگاني را فراهم آورد عملي خواهد گشت . به اعتقاد او بشريت از منشأ واحد برخواسته و سرانجام وحدت حقيقي خود را در ميانه ي راه از دست داده بود باز خواهد يافت . به نظر «ياسپرس »دوره ي بعدي دوره ي وحدت همه ي انسا نهاي روي زمين است و او هدف از وحدت جهاني را تمدن ، اکتساب سجاياي انساني ، آزادي و آگاهي بر آزادي ، انسان والا ، و آفرينش معنوي و پديد آوردن فرهنگ و تجلي در آدمي ، و آگاه شدن بر هستي ، يعني تجلي الوهيت مي داند و مي گويد : وحدت انسانيت مرز تاريخ است ، يعني اگر انسانيت به وحدت برسد تاريخ به پايان مي رسد .
از ديدگاه او بشريت از خلقت واحد برخواسته است ، لکن در ميانه ي تاريخ بين اين واحد جدايي افتاده است ، و چون از منشأ واحدي بوده هميشه ميل و کشش به سوي تحقق مجدد وحدت دارد .
بدين سان نگرش فلسفي « ياسپرس » به تاريخ مشابه بينش مذهبي به تاريخ است . تاريخ هدفدار است و مقصود و غايتي را دنبال مي کند که در معنويت قابل جستجو است . فلسفه ي تاريخ او با تبيين اديان آسماني از تاريخ قرابت بسيار دارد . در واقع وحدت مورد نظر « ياسپرس» به اعتقاد به ( مهدويت ) بسيار شباهت دارد .
« پيتريم الکساندر وپچ سوروکين » ، انديشمندروسي الأصل ، معتقد است در پژوهشي که در مورد توالي فرهنگ ها و تمدن ها در طي سي و پنج سده به عمل آمده به اين نتيجه رسيده است که در تمدن ها بعد از فروپاشي فرا نظام حسي ، فرا نظام مشهودي و مذهبي جايگزين آن مي شود.
به عقيده او فرا نظام ( يا تمدن ) مشهودي ـ مذهبي همواره جايگزين نظام فرهنگي منحط حسي بوده است . او معتقد به رشد و احياي ارزشها ، رفتارها ، حرکت ها ، و نيروهاي اخلاقي در دوره ي انتقال ميان تمدن ها با فرا نظام هاي در حال احتضار و در حال ظهور است . او مي گويد : اين احياي اخلاق همگام با احياي مذهبي پيش مي رود .
« سوروکين » معتقد است : مرحله ي گذار به فرا نظام يا تمدن جديد نه تنها تصويرگر کامل رشد ديني اخلاقي نيست ، بلکه مذهب ستيز و غير اخلاقي است . هنگامي که نظام فرهنگي جديد طلوع کرد تظاهرات مثبت اخلاقي ظاهر مي شود .
خلاصه اينکه : ا ز نظر او تمدن يا فرهنگ آينده چيزي کاملاً متفاوت با فرهنگ هاي قرون اخير است .
« سوروکين » به تغيير فطري و خود ساماني نظام هاي فرهنگي معتقد است و تجديد حيات اخلاقي را ضروري ترين نياز جامعه ي بشري عصر پريشان حاضر و حتي ضروري تر از پيشرفت علمي و تکتولوژي و ديگر پيشرفت ها توصيه مي کند .
به اعتقاد او اگرجامعه ي بشري همه عقل ، خرد ،دانش ، زيبايي و به ويژه همه ي عشق و حرمت و حيات همه جانبه ي خود را بسيج کند و اگر چنين کوشش عظيمي از سوي هر يک از افراد و گروه هاي انساني به عمل آيد بحران عصر ما نيز مسلماً پايان خواهد گرفت و شکوفاترين عصر تاريخ بشريت جانشين آن خواهد شد . به طور کلي « سوروکين »آينده تاريخي و تمدن بعدي و عصر آتي را مذهبي و اخلاقي پيش بيني مي کند . وهمان گونه که بر اساس اعتقاد به مهدويت ، حکومت ناجي و مصلح ، حکومتي مذهبي و اخلاقي و معنوي است .
از نظر قرآن مجيد از آغاز جهان همواره نبردي پيگير و بي امان ميان گروه حق و باطل بر پا بوده است .
قرآن با اشاره به مبارزه افرادي از طراز ابراهيم و موسي و عيسي و محمد ( صلوات الله عليهم اجمعين ) و پيروان مؤمن آنها از سويي و گروهي ديگر از طرز نمرود و فرعون و جباران يهود و ابوسفيان و امثال آنها ، برتکامل تاريخي فطري عملا صحه گذاشته ، که در اين نبرد و ستيزها گاهي حق و گاهي باطل پيروز بوده است ، ولي البته اين پيروزي ها و شکست ها بستگي به يک سلسله عوامل اجتماعي ، اقتصادي و اخلاقي داشته است .
در قرآن به نقش به اصطلاح مرتجعانه ي ( ملاء ) و ( مترفين ) و ( مستکبرين ) و نقش حق طلبانه ي ( مستضعفين ) تصريح شده است . در عين حال از نظر قرآن ، آن جهاد مستمر پيش برنده اي که از فجر تاريخ وجود داشته و دارد ، ماهيت معنوي و انساني دارد نه مادي و طبقاتي .
اسلام ديني است که بر خلاف مکاتب ديگر مرزهاي ملي ، قومي ، نژادي ، مربوط به رنگ پوست و نظاير آن را از ميان برداشته و قادر است که همه جهان را تحت قانون واحدي اداره کند.
پيامبران الهي عاليترين راه و مطمئن ترين روش را براي رسيدن به اين آرزو و رسيدن بشر به بينش و عقيده واحد ارائه کرده اند و به همين سبب خود و پيروانشان را در راه تعليم و تزکيه انسان ها سوق داده و همگان را به سوي معبود واحد راهنمايي کرده و انسان ها را در اصل از جوهر و منشأ واحدي معرفي نموده اند . چنان که در قرآن کريم آمده است : « يا أيها الناس انا خلقناکم من ذکر و أنثي و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله أتقياکم ان الله عليم خبير »(1) « اي مردم ! همانا ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله هايي قرار داديم تا يکديگر را بشناسيد ، همان گرامي ترين شما نزد خدا با تقواترين شما است » .
آياتي ديگر در اين زمينه وجود دارد که نشان دهنده انديشه ي جهان شمولي اسلام است .
خداوند متعال مي فرمايد : « هو الذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله » (2 ) « او کسي است که پيامبر خود را با راهنمايي و دين حق فرستاد، تا آن را بر هر چه دين است چيرگي بخشد ».
و نيز مي فرمايد : « و ما ارسلناک الا رحمه للعالمين »(3) « و نفرستاديم تو را مگر به عنوان رحمتي بر جهانيان »
سوال : گاهي به ذهن انسان اين سوال خطور مي کند که چرا خداوند متعال خلقت عالم را که از آن جمله انسان است از ابتداي امر خلقت کامل نيافريد تا اينکه بي نياز از مقدمات سير به سوي کمال باشد که برخي از آنها در نهايت دشواري است ؟
در پاسخ به اين سوال مي گوييم ؟
الف ) از ابتدا وجودش را بي نهايت و مطلق از تمام خصوصيات بيافريند ، که اين محال است همان گونه که در جاي خود به اثبات رسيده است .
ب ) احتمال ديگر اين که خداوند موجودات را پايين تر از بي نهايت خلق نموده است ، که معناي آن اين مي شود که مخلوقات ، گام هايي چند تا رسيدن به بي نهايت ، و سلسله اي غير محدود از گام هاي تکامل در پيش روي اوست که بشر هنوز نپيموده است ، و هرگز به آخر آنها نخواهد رسيد ، که اين خود بازگشت به تکامل و مقدمات آن است که سؤال کننده از آن گريزان است .
ثانياً : رسيدن به کمال بعد از مقدمات طولاني و دشوار در گرفتن نتيجه بسيار مطلوب تر است از ايجاد کمال از ابتداي امر.
اهميت رهبري براي حکومت عدل جهاني
اين اصل يکي از اصول مسلم در هر حرکت است ؛ زيرا هر نوع حرکت گر چه ضعيف باشد بدون رهبري و توجيه ، امکان وجود و نيز ادامه حيات ندارد ، و مصالح خود را چه در حال و چه در آينده نمي تواند حفظ کند ، تا چه رسد به حرکت اسلامي که درصدد اصلاح کل عالم بوده ، و قصد تطبيق عدالت کامل بر کل بشريت را دارد . لذا به جهت توجيه نيروهاي مستعد و اد اره ي آنها براي پياده کردن هدف بزرگ الهي که همان گسترش عدل و توحيد در سراسر عالم است احتياج به شخصي است که از همه جهات قابليت براي به دست گرفتن آن روز را داشته باشد ، و او غير از امام زمان مهدي موعود (عج ) نيست .
شروط مصلح جهاني
1 ـ آگاه به تمام احکام و قوانيني باشد که جميع بشر براي رسيدن به سعادت و کمال خود به آن محتاج است .
2 ـ از قدرت خارق العاده و غير عادي برخوردار باشد .
مي دانيم که مصلح جهاني بالطبع با ظالمين و مستکبرين مواجه خواهد شد و از طرفي ديگر او در صدد دستگيري و نجات مظلومين از چنگال ظالمين است تا عدل و داد و تساوي حقوق را بين مردم برقرار کند ، و طبيعتاً اين چنين شخصي احتياج به قدرتي فوق العاده در تمام جهات دارد تا بتواند بر ديگران برتري يافته و حکومت عدل توحيدي را در سطح کل جامعه پياده کند و مي دانيم که اين قدرت فوق العاده تنها از جانب خداوند متعال است که انسان مي تواند آن را کسب نمايد .
3 ـ داراي نقشه اي صحيح باشد .
بر پا کننده ي عدل جهاني بايد داراي نقشه اي صحيح باشد ؛ زيرا نقشه او اگر صحيح نباشد رسيدن به هدف ، دشوار ، بلکه ناممکن است ، به ويژه هدفي که دشمنان بسيار دارد ، آن هم دشمناني تيزبين و داراي همه گونه قدرت .
4 ـ داراي هيچ گونه نقطه ضعفي نباشد .
بر پا کننده عدل جهاني کسي است که خودش داراي هيچ گونه نقطه ضعفي نباشد ؛ چه نقطه ضعف شخصي و چه نقطه ضعف خانوادگي و ميراثي ، و چه نقطه ضعف اجتماعي ، که وجود يکي از آنها مانع موفقيت او است .
پيشرو عدل جهاني اگر نقطه ضعفي داشته باشد در برابر تهديد عقب مي نشيند ، و در برابر منافع شخصي از اين هدف مقدس دست بر مي دارد.
عدل جهاني جاوداني و هميشگي ، عالي ترين مقصود بشري است و برقرار کننده اش بايد پاکيزه ترين فرد باشد ؛ زيرا هر کس صلاحيت پيشبري کاروان خواسته فطري بشر را ندارد ، فردي ايده آل ميخواهد که بتواند ايده ي بشر را تحقق بخشد . پيشرو اين قافله اگر تقوا و فضيلتش در بالاترين درجه نباشد نخواهد توانست بر تمايلات شخصي ،خويشاوندي و دوستان و ... و چيره شود ، و کاتروان بشر را رهبري کرده و به سر منزل مقصود برساند .
5 ـ رسيدن به مقام عصمت
بر پا کننده عدل جهاني بايد از هر گونه اشتباه مصون باشد ، و گر نه صحت دعوتش را عقلا و خردمندان جهان باورنخواهند کرد ؛ زيرا بر پايي عدل در سطح جهان کار يک انسان عادي نيست و حتي نبايد خطايي از سابق داشته باشد ، چه اگر خطا داشته باشد موفق نخواهد شد و نداشتن خطا اختصاص به کسي دارد که داراي صفت عصمت است .
6 ـ از تاييد الهي برخوردار باشد .
بر پا کننده عدل جهاني بايد از تاييد حق برخوردار باشد و قدرت الهي در پشت سرش قرار گيرد ، و گر نه با قدرت بشري بر همه قدرت هاي جهان پيروز نخواهد شد. عدل جهاني قدرت جهاني ميخواهد که ويژگي ذات مقدس حضرت پروردگار است .
7 ـ احتياج به ياران فداکار
برقرار کننده عدل جهاني و دادگري جاوداني ، ياراني فداکار و از خود گذشته ميخواهد که هوشمند و توانا و دانا و زيرک باشند .
اعتراف برخي از فلاسفه ي غرب به ديدگاه اسلام
1 ـ « فولتر» اديب مشهور فرانسوي مي گويد : « اگر بر انسان يک شخص صالح حکومت کند براي او گويا يک وطن است ، ولي اگر حاکم بر انسان شخص غير صالح است گويا او هيچ وطني ندارد » .(4 )
2 ـ متفکر ايرلندي مشهور (برنارد شو ) در رابطه با خصوصيات لازم براي منجي بشر مي گويد : « او انساني است زنده ، و داراي نيروي قوي در بدن ، و داراي عقل کامل و خارق العاده ، از همه مردم عالي تر که مي تواند مردم را به سوي خود جذب کند . عمر او طولاني بوده بيشتر از 300 سال ... » .(5 )
3 ـ « کارل ياسپرس »فيلسوف آلماني در سال 1949 در کتاب خود « آغاز و انجام تاريخ » طرح تاريخي اش را ارائه کرده و آن را در وحدت تاريخ جستجو مي کند . معناي تاريخ نزد « ياسپرس » سفر کردن به ديار کمال و دستيابي به عالي ترين امکان بشري يعني ( وحدت بشريت ) است . او به تاريخ آينده بشريت خوش بين و اميدوار است ، و معناي تاريخ و هدف و غايت آن را در پيشرفته مادي و فني انسان نمي داند ، بلکه چيزي فراتر از آن را مد نظر دارد و آن تجلي هستي الوهيت است ، و شرط آن را در ارتباط وتفاهم انسان ها با هم مي داند . او آينده اي را تعقيب مي کند که مبتني بر وحدت ناشي از مهر و محبت انسان ها به يکديگر باشد . و جهان در نهايت و فرجام به جايي مي رسد که خدا بر آن حکومت مي کند .
به عقيده او وحدت و بشريت و تاريخ از طريق فلسفه اي که امکان ارتباط وتفاهم همگاني را فراهم آورد عملي خواهد گشت . به اعتقاد او بشريت از منشأ واحد برخواسته و سرانجام وحدت حقيقي خود را در ميانه ي راه از دست داده بود باز خواهد يافت . به نظر «ياسپرس »دوره ي بعدي دوره ي وحدت همه ي انسا نهاي روي زمين است و او هدف از وحدت جهاني را تمدن ، اکتساب سجاياي انساني ، آزادي و آگاهي بر آزادي ، انسان والا ، و آفرينش معنوي و پديد آوردن فرهنگ و تجلي در آدمي ، و آگاه شدن بر هستي ، يعني تجلي الوهيت مي داند و مي گويد : وحدت انسانيت مرز تاريخ است ، يعني اگر انسانيت به وحدت برسد تاريخ به پايان مي رسد .
از ديدگاه او بشريت از خلقت واحد برخواسته است ، لکن در ميانه ي تاريخ بين اين واحد جدايي افتاده است ، و چون از منشأ واحدي بوده هميشه ميل و کشش به سوي تحقق مجدد وحدت دارد .
بدين سان نگرش فلسفي « ياسپرس » به تاريخ مشابه بينش مذهبي به تاريخ است . تاريخ هدفدار است و مقصود و غايتي را دنبال مي کند که در معنويت قابل جستجو است . فلسفه ي تاريخ او با تبيين اديان آسماني از تاريخ قرابت بسيار دارد . در واقع وحدت مورد نظر « ياسپرس» به اعتقاد به ( مهدويت ) بسيار شباهت دارد .
« پيتريم الکساندر وپچ سوروکين » ، انديشمندروسي الأصل ، معتقد است در پژوهشي که در مورد توالي فرهنگ ها و تمدن ها در طي سي و پنج سده به عمل آمده به اين نتيجه رسيده است که در تمدن ها بعد از فروپاشي فرا نظام حسي ، فرا نظام مشهودي و مذهبي جايگزين آن مي شود.
به عقيده او فرا نظام ( يا تمدن ) مشهودي ـ مذهبي همواره جايگزين نظام فرهنگي منحط حسي بوده است . او معتقد به رشد و احياي ارزشها ، رفتارها ، حرکت ها ، و نيروهاي اخلاقي در دوره ي انتقال ميان تمدن ها با فرا نظام هاي در حال احتضار و در حال ظهور است . او مي گويد : اين احياي اخلاق همگام با احياي مذهبي پيش مي رود .
« سوروکين » معتقد است : مرحله ي گذار به فرا نظام يا تمدن جديد نه تنها تصويرگر کامل رشد ديني اخلاقي نيست ، بلکه مذهب ستيز و غير اخلاقي است . هنگامي که نظام فرهنگي جديد طلوع کرد تظاهرات مثبت اخلاقي ظاهر مي شود .
خلاصه اينکه : ا ز نظر او تمدن يا فرهنگ آينده چيزي کاملاً متفاوت با فرهنگ هاي قرون اخير است .
« سوروکين » به تغيير فطري و خود ساماني نظام هاي فرهنگي معتقد است و تجديد حيات اخلاقي را ضروري ترين نياز جامعه ي بشري عصر پريشان حاضر و حتي ضروري تر از پيشرفت علمي و تکتولوژي و ديگر پيشرفت ها توصيه مي کند .
به اعتقاد او اگرجامعه ي بشري همه عقل ، خرد ،دانش ، زيبايي و به ويژه همه ي عشق و حرمت و حيات همه جانبه ي خود را بسيج کند و اگر چنين کوشش عظيمي از سوي هر يک از افراد و گروه هاي انساني به عمل آيد بحران عصر ما نيز مسلماً پايان خواهد گرفت و شکوفاترين عصر تاريخ بشريت جانشين آن خواهد شد . به طور کلي « سوروکين »آينده تاريخي و تمدن بعدي و عصر آتي را مذهبي و اخلاقي پيش بيني مي کند . وهمان گونه که بر اساس اعتقاد به مهدويت ، حکومت ناجي و مصلح ، حکومتي مذهبي و اخلاقي و معنوي است .
تکامل تاريخ از منظره قرآن
از نظر قرآن مجيد از آغاز جهان همواره نبردي پيگير و بي امان ميان گروه حق و باطل بر پا بوده است .
قرآن با اشاره به مبارزه افرادي از طراز ابراهيم و موسي و عيسي و محمد ( صلوات الله عليهم اجمعين ) و پيروان مؤمن آنها از سويي و گروهي ديگر از طرز نمرود و فرعون و جباران يهود و ابوسفيان و امثال آنها ، برتکامل تاريخي فطري عملا صحه گذاشته ، که در اين نبرد و ستيزها گاهي حق و گاهي باطل پيروز بوده است ، ولي البته اين پيروزي ها و شکست ها بستگي به يک سلسله عوامل اجتماعي ، اقتصادي و اخلاقي داشته است .
در قرآن به نقش به اصطلاح مرتجعانه ي ( ملاء ) و ( مترفين ) و ( مستکبرين ) و نقش حق طلبانه ي ( مستضعفين ) تصريح شده است . در عين حال از نظر قرآن ، آن جهاد مستمر پيش برنده اي که از فجر تاريخ وجود داشته و دارد ، ماهيت معنوي و انساني دارد نه مادي و طبقاتي .
پي نوشتها :
1 ـ سوره حجرات ، آيه 13 .
2 ـ سوره فتح ، آيه 28.
3 ـ سوره انبياء ، آيه 107.
4 ـ اسلام و عقل ، ص 210.
5 ـ برنارد شو ، عباس محمود عقاد ، ص 124 و 125.