آثار تمدن اسلامي در اروپا
ولي از ساختماني در شهر سردانيه (ساردني) که در پهلوي کوه لويي واقع است سخن گفته اند و آن را متعلق به مسلمانان دانسته اند. در جنوب فرانسه بسياري از مسکوکات عربي به دست آمده است که اکثرا فاقد نام پادشاهاني است که سکه هاي مزبور در زمانشان ضرب شده است. نمي توان انکار کرد که در اواخر قرن نهم ميلادي مسلمانان مراحل طولاني را در بسط معارف و فنون پيمودند، و هر روز به سوي تمدن پيش مي رفتند.
آنها در آن اوقات در شهرهاي پروونس و دوفينه و ساوواي و سوئيس اقامت داشتند.
آنچه مسلم است مسلمانان اسپانيا و سيسيل بلکه مسلماناني که در خود افريقا سکونت داشتند در آن عصر مترقي تر از مسيحيان فرانسه و کشورهاي مجاور آن بودند که سخت در فتنه و آشوب فرورفته بودند.
ما در اينجا درصدد شرح تمدن درخشاني که مسلمانان در اسپانيا از خود به يادگار گذاردند نيستيم. زيرا کيست که وصف عظمت مسجد بزرگ قرطبه را نشنيده باشد؟ کيست که از بناهاي محکم و پرارزش مسلمانان مانند پلها، معابر، و شاخه هاي نهرها و جدولهايي که براي آبياري اراضي پديد آوردند و قصرهاي پرشکوه و با عظمت آنها در اسپانيا بي اطلاع باشد.
بايد اعتراف کنم که تقدم مسلمانان منحصر به صناعت و فن نيست بلکه آنان در علوم عقلي و فلسفه نيز قدمي راسخ داشتند. مسلمانان کتب ارسطو و بقراط و جالينوس و يسقوريدوس، و بطلميوس و غيره را به عربي ترجمه کردند و اسرار تازه اي از علم را گشودند و بر آنچه از ديگران گرفتند افزودند.
برتري مسلمانان در آن عصر بر اروپاييان حقيقتي است که نمي توان انکار کرد. شکي نيست که اروپاييان در کسب دانش محتاج به مسلمانان بودند و براي اخذ آن رو به سوي آنان مي آوردند.
مورخان روايت کردند که شانجه پادشاه ليون در سال 960 ميلادي به منظور معالجه بيماري صعب العلاج خود به نزد پزشکان مسلمان قرطبه رفت. (1) او در نزد پزشکان مسلمان بهبود يافت و آسايشي را که مي خواست به دست آورد و در تمام دوران زندگي خود از احترام و نشاط و تجليلي که در قرطبه نسبت به خود ديد ياد مي کرد. در آن اوقات راهبي به نام جربرت به اسپانيا رفت تا (در نزد مسلمانان) علوم طبيعي و رياضي بياموزد. وي در راه کسب علم به جايي رسيد که مردم فرانسه پنداشتند وي مردي ساحر است.
راجع به آثار اسلامي در فرانسه، مناسب مي دانم گواهي يکي از پزشکان بزرگ، پرفسور دالماس، استاد امراض زنان دانشکده پزشکي شهر مون پليه واقع در جنوب فرانسه را نقل کنم که درباره برتري تمدن اسلامي طي کنفرانسي پرارزش با حضور گروه کثيري از جوانان مشرق زمين از مصر و عراق و سوريه در دانشگاه مون پليه (2) ايراد نموده است. دانشجويان عرب سخنراني استاد نامبرده را در روزنامه الاهرام منتشر ساختند.
پرفسور دالماس سخنان خود را از فتوحات مسلمين در زمان خلفاي نخستين آغاز کرد و گفت: مسلمانان تمدن خود را هر جا مي رفتند و جايگزين مي شدند، با خود مي بردند. تمدن مسلمانان منحصر به فن معماري و نقش و نگار ساختمانها و مساجد پرشکوه نيست، بلکه شامل بسياري از علوم و معارفي مي شود که اساس علوم جديد به خصوص علوم گياه شناسي و پزشکي است.
اين برتري براي مسلمانان باقي خواهد ماند که آشنايي اروپاييان با تمدن يوناني ها به وسيله آنها بوده است.
مسلمانان در شهر ماجلون نزديک مون پليه فرود آمدند، و مدتها در آن اقامت داشتند تا اينکه شارل مارتل آنها را از آنجا خارج ساخت و براي اينکه مسلمين باز نگردند آن را آتش زد. در اثناي اقامت مسلمانان در ماجلون پاره اي از کتابهاي طب را فروختند. سپس پزشکاني از ميان آنها پديد آمدند و مشغول مطالعه و تحقيقات فن پزشکي و تدريس آن به شاگردان شدند.
آنگاه پرفسور دالماس از ميان پزشکان نام چند نفر يهودي را مي برد که طب اسلامي را در آنجا فرا گرفتند، مانند سموئيل بن طيبون و ناتان بن زکريا. اسامي اين دو نفر در لوح استادان در مدخل دانشکده پزشکي منقوش است (فقط نام اين دو نفر يهودي!).
بعضي از راهباني که به مقام پاپي رسيدند نزد استادان عرب مسلمان در دانشگاه مون پليه کسب علم نمودند. و پادشاه ناوار وقتي مبتلا به کسالت سينه شد؛ پناه به پزشکان مسلمان برد.
پرفسور دالماس افزود که بعضي از آثار تاريخي موزه دانشگاه، از شهر ماجلون به دست آمد، که روي برخي از آنها آيات قرآني و اشعار عربي نوشته شده است.
من اين مطلب را از برادر مرحوم احمد شوقي اميرالشعرا، استاد علم حقوق در دانشگاه مون پليه، در اولين آشنايي که در سال 1893 در پاريس داشتيم شنيدم.
رنو در دنباله گفتار خود مي افزايد: آن دسته از عرب مسلمان که در خاک فرانسه فرود آمدند و کم کم به طرف سلسله جبال آلپ پيش رفتند، مانند نخستين سربازان مسلمان نبودند که درصدد بودند فرهنگ و مدنيت خود را انتشار دهند. بلکه جنگهاي اين عده همگي از غارتگري و کاسبي سرچشمه مي گرفت.
بنابراين نهضت حقيقي اروپا فقط از قرن دوازدهم آغاز گرديد يعني از زماني که اهالي غرب به جنگ مردم شرق رفتند و مسيحيت و اسلام روبروي هم به کشمکش برخاستند و فرانسوي ها و انگليسي ها و آلمان ها از خواب گران خود بيدار شدند و غبار عقب ماندگي و گمنامي را از سرو روي خود تکاندند و ضرورت به همبستگي و پيشرفت را در تمدن اسلامي يافتند.
آموختن زبان يوناني قديمي شده بود و جز در نزد اعراب مسلمان معروف نبود. اهالي اروپا تمدن نوين را از فرانسه گرفتند و آنها هم از اسپانيا به خاطر ترجمه هاي عربي کتب يوناني تقليد کردند.
علوم يوناني از زبان عربي به زبان لاتين که آن موقع در اروپا زبان علم و کتاب بود برگردانده شد. اين ترجمه ها تا قرن پانزدهم ميلادي باقي بود و عمده علوم دانشگاه ها و مدارس اروپا را در آشنايي به معارف يونان تشکيل مي داد.
آثار تاريخي مسلمانان در فرانسه
مورخان ذکر کرده اند که قلعه هاي بسياري در بلندي کوهها از بناهاي مسلمانان فراکسينت وجود دارد و مي گويند مسلمانان برجهاي زيادي در کنار سواحل فرانسه و ايتاليا داشته اند که به هم پيوسته بوده است. اين برجها را در ارتفاعات کوهها مي ساختند که در آن آتش بيفروزند تا چنانکه عادت آنان بود آتش مزبور شبها علامت وقوع جنگ و کمک خواستن و جمع آوري قوا باشد.
اين موضوع را مسيو آلفونس دينس در کتاب نزهت گاه بديع در ايالت وار آورده است. همچنين در تاريخ عرب از پاسگاههاي مراقبت که امير عقبه بن حجاج سلولي فرمانرواي اسپانيا در جنوب فرانسه حدود سال 734 بنا کرده سخن به ميان آمده است.
ايزيدور اسقف باجه نيز نوشته است که سمح بن مالک خولاني پيش از عقبه فرمانروايي اندلس را به عهده داشت و قسمتي از اين برجها و پاسگاهها را او ساخته است.
ولي ما نمي دانيم چرا بناي اين برجها را همه به عرب نسبت مي دهند؟ چرا احتمال ندهيم که اهالي شهرها خود آن اماکن يا بعضي از آنها را به منظور حفظ جان خويش يا مراقبت از دشمنان خود ساخته باشند.(3) از جمله آثاري که از مسلمانان در فرانسه به دست آمده اطلسهاي ابريشمي و جعبه هاي اسباب زينت زنان که از عاج و نقره ساخته شده، و جامها بلوري و سلاحهاي نفيس است. تاکنون قسمتي از آنها در خزانه کليساها و موزه هاي شخصي موجود است و آنها را به قيمتهاي زياد تقويم مي کنند که خود مي رساند اشياء باقي مانده دوران اسلامي چقدر پرارزش مي باشد. ولي محقق است که بيشتر اين مصنوعات اسلامي از زمانهاي بعد از قرن هشتم ميلادي باقي مانده است.
کشاورزي و درخت کاري مسلمين در فرانسه
اسب و رقص عربي در فرانسه!
از جمله چيزهايي که مردم عقيده دارند بازمانده رسوم اعراب است، نوعي رقص است که انسان در جنوب فرانسه از آن آگاهي مي يابد و با اختلاف اماکن فرق مي کند.
يک نوع آن پايکوبي شديدي است که هنگام شب پسري در بين دو دختر قرار مي گيرد و مي رقصند. در اثناي رقص پسر جوان که ميوه اي در دست دارد گاهي به اين و گاهي به آن تقديم مي کند.
نوع ديگر رقصي است که يک دسته رقاص مرد در مقابل رقاصان زن قرار گرفته و پشت به هم مي ايستند، سپس هر دو صف به هم برخورد مي کنند، و شخصي که در سر هر صف قرار دارد اشاره اي مي کند که ديگران از او پيروي مي نمايند.
يک نوع رقص سربازي هم هست که دو نفر در حالي که هر کدام شمشيري حمايل دارند با هم مي رقصند و هر يک سعي دارد که به ديگري ضربت بزند. اين رقص کاملا شباهت به مبارزان ميدان جنگ دارد که هر کدام مي خواهد به ديگري هجوم بياورد يا از خود دفاع نمايد.(6)
دودماني که مي گويند ريشه عربي دارند
همچنين گفته مي شود که گروهي از ساکنان شهرهاي مجاور جبال پيرنه که به آنان کاگوت مي گويند در اصل عرب بوده اند، ولي دليلي براي اثبات اين مطلب هم در دست نيست.
بلکه صحيح اين است که اين عده بازمانده بعضي از دودمانهاي غربي پراکنده در بريتاني (فرانسه) و افرينه به نام کاکو و کابوت و نظائر آن مي باشند.
چنانکه مي دانيم در زمان هانري چهارم عده زيادي در حدود يکصد و پنجاه هزار نفر از مسلمانان اندلس اسپانيا را ترک گفته و به فرانسه مهاجرت کردند. اين عده از تضييقاتي که فليپ سوم پادشاه اسپانيا نسبت به آنان معمول مي داشت و منع کرده بود که در اسپانيا نبايد دو دين باشد، به فرانسه گريختند. فليپ مسلمانان را مجبور ساخت که مسيحي شوند و گرنه به وسيله آتش يا شمشير نابود خواهند شد.
ولي هنگامي که ديد بسياري از آنان در باطن همچنان مسلمان هستند و با دولت عثماني که در آن عصر قدرت عظيمي داشت، روابط دارند، تصميم گرفت آنها را از اسپانيا بيرون کند، آنها هم به فرانسه آمدند ولي رهگذر بودند، زيرا از راه دريا از سواحل فرانسه به افريقا و کشورهاي عثماني روي آوردند. آن عده هم که در فرانسه ماندند مسيحي شدند و همرنگ جماعت گشتند! چنانکه شينير (7) در کتابش، مباحث تاريخي راجع به مغربي ها، به آن اشاره نموده است.
پي نوشت ها:
1- ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا!
2- Montpellie، دانشکده ي پزشکي اين دانشگاه شهرت خاصي دارد.
3- ما مي گوييم امکان دارد که اروپاييان قسمتي از اين برجها را در سواحل خود ساخته باشند، ولي جاي گفتگو نيست که برجهايي که در تمام سواحل ديده مي شود و همه به يک شکل در طول ساحل موجود است از بناهاي اسلامي است و هم ترديدي نيست که افروختن آتش در برجها براي اعلام جنگ و خواستن کمک از عادت مسلمانان بوده است.
زيرا مسلمانان در اوايل فتوحات اسلامي خود اين نوع برجهاي آتشي را از اسکندريه تا طنجه پخش کردند. وقتي جنگ مهمي روي مي داد، از طنجه آتش روشن مي شد و پيوسته برج به برج در يک شب تا اسکندريه روشن مي گرديد!
هنگامي که من در سفر اسپانيا در سال 1930 از مالقه به جزيره ي خضراء رفتم اتومبيل ما در مدت شش ساعت اين مسافت را پيمود. هر 300 تا 500 متري که پشت سر مي گذاشتيم با برج مخروطي شکلي که سربلند کرده بود، مواجه مي شديم. در آنجا متوجه شدم که اين برجها همگي در زمان مسلمانان ساخته شده است.
4- قطران ماده اي دهني شکل و تيره رنگ است که از بعضي درختان مانند صنوبر و عرعر و امثال آن مي چکد. در فارسي به آن کتران و کتيران هم گفته مي شود.(فرهنگ عميد).- مترجم.
5. Camergue
6- معلوم مي شود انواع رقص را هم ما از شرق به غرب برده ايم، که امروز به عنوان بهترين ارمغان غرب به شرق مي آورند! - مترجم.
7. Chenier