نویسنده: نجف لکزایی
فعالیت این گروه در ادامهی فعالیت ماهانهی انجمن دینی استاد مطهری و دیگران بود. آیةالله مطهری، امام خمینی و جمعی از متفکران و علما، از طراحان و حامیان حرکتهای اصلاحی در نیروهای مذهبی و به طور خاص، حوزههای علمیه در دههی 1320 بودند، اما به دنبال عدم استقبال از پیشنهادات اساسی و اصلاحی این گروه، استاد مطهری به تهران رفت و در آنجا به تلاشهای احیاگرانهی خود ادامه داد. ایشان با توجه به تبلیغات وسیع مارکسیستها در ایران، خصوصاً در میان نسل جوان دانشگاهی، وظیفهی خود دانست که با فعالیتهای فرهنگی و مطالعات عمیق علمی و فلسفی، به شبهههای مارکسیستها پاسخ دهد و مبانی آنان را نقد کند.
در سال 1339، آیةالله مطهری انجمن ماهانهی دینی را تأسیس کرد. در این انجمن، هر ماه یک نفر دربارهی موضوع خاصی سخنرانی میکرد. در ادامهی برنامههای انجمن، استاد مطهری برای نظم بخشیدن و ساماندهی بیشتر به این جلسات، در سال 1344 با همکاری گروهی از متفکران دیگر، حسینیه ارشاد را در تهران بنیان نهاد و شخصاً مسئولیت علمی و فکری آن را بر عهده گرفت. از اولین کارهای علمی ایشان در این حسینیه، تألیف کتاب محمد خاتم پیامبران (صلی الله علیه وآله و سلم) بود که با همکاری گروهی از اندیشوران تهیه و منتشر شد. در جلسات این حسینیه، استاد مطهری از متفکران مختلف دعوت میکرد تا هر کدام از آنها یکی از جنبههای زندگی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را بحث و بررسی میکنند.
از جمله متفکرانی که به فعالیت در حسینیه ارشاد پرداخت، دکتر علی شریعتی بود. وی پیش از وورد به حسینیه ارشاد دارای سوابق سیاسی متعددی بود؛ از جمله عضویت در گروه سوسیالیستهای خداپرست که به همین دلیل در سال 1338 زندانی شد. او پس از مدتی آزاد و برای ادامهی تحصیلات راهی فرانسه شد. شریعتی پس از پایان تحصیلات در سال 1343 به ایران بازگشت، اما به محض ورود، توسط ساواک دستگیر و زندانی شد. او سرانجام در سال 1344 آزاد و مشغول تدریس شد. ایشان در همین ایام به دعوت استاد مطهری راهی تهران و حسینیه ارشاد شد و در مدت کوتاهی یکی از ارکان ثابت حسینیه گردید؛ اما پس از چندی، میان وی و آیةالله مطهری اختلافاتی پیش آمد و موجب شد تا استاد مطهری حسینیهی ارشاد را ترک کند.
یکی از نکات مهمی که دکتر شریعتی مطرح کرد، تمایز بین اسلام به مثابه فرهنگ و اسلام به مثابه ایدئولوژی بود؛ توضیح اینکه «فرهنگ» از آن دسته اموری است که در حوزهی آداب و رسوم و عادات قرار میگیرد. فرهنگ فضایی است که انسانها در آن رشد میکنند؛ آداب و رسوم، زبان، نوع پوشش و ... مربوط به امور فرهنگی است. در مقابل، «ایدئولوژی» مبنای عمل است که انسان را به حرکت درمیآورد و تعیین کنندهی بایدها و نبایدهاست. دکتر شریعتی معتقد بود که نباید اسلام را به مثابه فرهنگ مطرح ساخت، بلکه از دیدگاه وی، اسلام ایدئولوژی است.
وی در خصوص این دیدگاه به دو نوع تشیع قائل بود: 1- تشیع واقعی و حقیقی (تشیع علوی)؛ 2. تشیع خرافی و دور از حقیقت (تشیع صفوی)؛ همچنان که معتقد بود که تسنن نیز دو قسم است: 1. تسنن محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ 2. تسنن اموی. شریعتی در کتاب تشیع علوی و صفوی به تفصیل به این بحث پرداخته است. به اعتقاد او، تشیع صفوی با سلطنت کنار میآید. این تشیع، تشیعی مرده، بیتحرک و ذلیل است و تقیه را به معنای سکوت و سازش میپندارد؛ ولی تشیع علوی تقیه را سپر مبارزه میشناسد. تشیع صفوی شفاعت را به نوعی زدوبند و پارتیبازی تعبیر میکند؛ اما تشیع علوی شفاعت را هدایت میداند. معنای شفاعت در تشیع علوی این نیست که انسان به صرف شیعه بودن، اجازهی ارتکاب هر گناه و معصیتی را داشته باشد، بلکه به آن معناست که اعتقاد و ایمان قلبی انسان به ائمه اطهار (علیهم السلام) نتایج مثبتی برای آخرت او در پی خواهد داشت؛ یعنی هدایت ائمه در آخرت نیز تداوم خواهد یافت. نهضت حسینی در تشیع علوی، به مفهوم قیام علیه یزیدیان است؛ اما در تشیع صفوی به صرف گریه و اشک محصور میماند. تشیع علوی، تشیع سلمان، ابوذر و مقداد است؛ ولی تشیع صفوی، تشیع شاه عباس، شاه سلیمان و ... است. شریعتی با طرح یک یک موضوعات ارزشی، معانی مخرب و نادرست آنها را مطرح نموده، به تشیع صفوی نسبت میداد و در مقابل، معانی سازنده و حیات بخشی از آنها بیان نموده، به تشیع علوی نسبت میداد. (1)
دکتر شریعتی در ادامه به مسئلهی توحید پررداخته و آن را به معنای جامعهی بیطبقه دانسته است؛ جامعهای که طبقات مختلف فقیر و غنی در آن وجود ندارد. رویکرد وی در این بحث، از اندیشههای سوسیالیستی ناشی میشود. وی تأکید میکند که سراسر تاریخ بشر محل نزاع دو قطب مستضعفان و مستکبران، و فقرا و اغنیا بوده است. در یک سوی این نزاع، هابیل و هابیلیان و در سوی دیگر آن، قابیل و قابیلیان قرار دارند. «خط قابیل»، خط نمرودیان، فرعونیان، ابوسفیانها، یزیدیان، بنیامیه، بنیعباس، صفویها و ... تا پهلوی است. در مقابل، «خط هابیل»، خط انبیاء اوصیا و اولیای الهی است.
به هر حال، برحی از مفاهیم مارکسیستی در مباحث دکتر شریعتی تجلی یافت و اختلافاتی میان ایشان و استاد مطهری بروز کرد. اغلب انتقاداتی که مطهری بر شریعتی وارد میدانست، به هیچوجه به شکل علنی مطرح نگردید، اما فاصلهی آن دو را بیشتر کرد. ادارهکنندگان وقت حسینیه ارشاد نیز در این مسئله دخالت داشتند. به دنبال آن، استاد مطهری از حسینیه ارشاد کنارهگیری کرد. پس از مدتی شریعتی نیز مجدداً دستگیر و راهی زندان شد. او پس از آزادی، دوباره به فعالیت پرداخت. مهمترین کاری که شریعتی در این مقطع انجام داد، ارائهی قرائت ایدئولوژیک از مفاهیم اسلامی و شیعی بود؛ قرائتی که باعث حرکت تعدادی از جوانان مذهبی در صحنهی سیاسی ایران گردید. بعدها اغلب جوانان حرکت خود را الهام گرفتهی از این قرائت انقلابی میدانستند.
گرچه دکتر شریعتی به برخی از اقدامات عالمان دینی و شخصیتهای حوزوی انتقادهایی داشت، در مواردی نیز از آنان به طور محکم دفاع کرد. وی بر این نکته تأکید میکرد که در صف اول هر نهضت ضد استعماری و استبدادی، یک یا چند آخوند نجف رفته را میتوان مشاهده کرد. در مقابل زیر هر قرارداد استعماری را یک یا چند تحصیل کردهی فرنگ رفته امضا نمودهاند؛ بنابراین میتوان گفت که به اعتقاد دکتر شریعتی، همانگونه که تشیع علوی و صفوی مطرح است، علما نیز دو گونهاند: آخوندی که پیرو تشیع علوی است و آخوندی که حامی و مروّج تشیع صفوی است.
پینوشتها
1. نک: علی شریعتی، تشیع علوی و تشیع صفوی.
منبع مقاله :لکزایی، نجف، (1391)، تحولات سیاسی- اجتماعی ایران معاصر، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ دوم