لبنان در دام اختلاف هاي فرقه اي
نويسنده:مصطفي دلاور پور اقدم
1. زبان مهم ترين عنصر ارتباطي انسان و ديگر موجودات است ; به گونه اي كه اگر زبان وجود نداشته باشد، بيشتر ارتباطات انساني دچاراختلال مي شود. با كمترين نشانه زباني بيشترين مبادله معنا رخ مي دهدو اين تاريخ زباني را تشكيل مي دهد; يعني (تاريخ توانايي انسان درمبادله معنا).
2. (تاريخ زبان )، (تكامل زباني انساني ) را براي ما ترسيم مي كند.نخستين كلمات زباني كه انسان به كار گرفت ، اسماي اصوات بود كه تقليد همان صداي حيوانات يا طبيعت بود و سپس كم كم به حوزه انتزاعي مفاهيم يا مفاهيم انتزاعي كشانده شد، پس توانست رشدفكري انساني را ترسيم كند يا موجب شود.
3. بدون نظام معنايي بشر، هيچ دانشي را نمي توان ترسيم كرد، چون دانش ها يك نظام معنايي هستند كه به صورت يك نظام نشانه اي ترسيم مي شوند كه ما بر اين نظام ، نشانه اي كه نشان يك نظام معنايي است ، دانش نام مي نهيم و هر گونه تكامل دانشي نيز مرهون (نظام معنايي ) و سپس (نظام نشانه اي ) است .
4. تنوع دانش هاي متفاوت و متنوع جهاني نيز تابعي از تنوع زباني ونشانه اي جهان است (مانند تفاوت دانش هاي پزشكي جهاني )، چون زبان توزيع و مبادله معنايي يك جامعه را به عهده دارد و با زباني شدن معنايي مكتوم در وجود انساني ، معاني مبادله مي شود و چون نظام معنايي حوزه نيز متفاوت است ، بر نوع نشانه و نظام نشانه اي آن جوامع تأثير مي گذارد، سپس نظام هاي نشانه اي به وجود مي آيد كه نظام نشانه اي خاص ، نظام دانش خاص را ترسيم مي كند(مثل طب سوزني چيني ).
5. دين و زبان پيوندي ناگسستني دارند; دين با ايجاد جهان پديداري (جهان بيني ) نظامي معنايي به وجود مي آورد كه نظام نشانه اي خاص خود را ترسيم مي كند، به همين دليل در طول تاريخ بشري ، دين موجب تكامل زبان شده است و در كنار هر ديني زباني خودنمايي مي كند. (زبان عبري و يهود، زبان لاتين و مسيحيت ، زبان عربي و اسلام ، زبان سانسكريت و هندوئيسم و...)
6. وقتي (زبان و دين ) تركيب مي شوند، (هويت ) را تشكيل مي دهند;يعني آنچه ساختار دروني يك فرهنگ را شكل مي دهند و موجب تفاوت هاي بيروني ، يعني (ماهيتي فرهنگ ) مي شوند; همين (فرمول زبان و مذهب ) است ; يعني مذهب ، نظام معنايي زبان و فرهنگ راتشكيل مي دهد و زبان ، نظام نشانه اي فرهنگ و مذهب .
7. پس تنوع هويتي و ماهيتي جهان امروز، تابع دو عامل دين وزبان اند; به گونه اي كه نوع پيوندي دو عنصر بنيادي يك مطالعه بسيارمهم تر را تشكيل مي دهد، چنان چه امروزه از تأثير و تأثر جهان پديداري و زبان در فلسفه غربي زبان ، آمده است ، از همين نكته ياد شده استنتاج شده است ، هر چند گامي تا آنجا پيش رفته اند كه (جبر زبان ) بردانش بشري و جهان پديداري و چارچوب شناختي ، مطرح كرده اند; ولي مطالعه هيچ مذهبي ، بي زبان خاص او امكان پذير نيست .
8. زبان گفتاري و شفاهي ، وجه و صورت متغير زباني است و زبان نوشته اي ، و چه ثبوت و اثباتي زبان است و جنگ اين وجه ثبات و تغييرزباني يكي از وجه هاي تنوع فرهنگ بشري است كه مي توان در باره آن بسيار سخن گفت : فرهنگ هاي نوپا بر تغيير و زبان شفاهي تأكيدمي ورزند; فرهنگ هاي كهن ، بر وجه نوشتاري زبان اهميت مي دهند،چون تغيير و ثبات فرهنگي ، بر اساس تغيير و ثبات زباني رخ مي دهد كه اين نكته در مطالعه دين شناسي نيز بسيار ضروري است .
9. آنچه نظام رسانه اي جهان امروز، در حال ترسيم است كه زبان شفاهي يا زبان گفتاري ، زباني بنيادي فرهنگي قلمداد كند و با اين كلمه كه (زبان طبيعي و روزمره و متعارف ) زبان بنيادي بشر است ، بتواند بازبان گفتاري تغييرهاي فرهنگي خود را ترسيم كند كه آن فرهنگ پاپ يا فرهنگ كوچه و بازار مي گويند، تا آنجا كه اصطلاحات اين زبان به سرعت در حال تغيير است . امروزه فرهنگ هاي لغات معتبر بين المللي به ثبت و تغييرات اين زبان پرداخته اند.
10. مذهب و ديني كه با اين (زبان گفتاري رسانه اي جهاني ) در حال پيوند و اثبات خود است مذاهب عرفاني است كه بسيار متغير در درون خود و داراي آثار ويرانگر اجتماعي و فرهنگي در سطح جهان است ، كه گاهي صورت خشونتي به خود مي گيرند و موجب آنارشيسم اجتماعي مي شوند. براي مثال آنچه در فرهنگ غربي (خرده فرهنگ ) يا (ضدفرهنگ ) نام مي گيرند، مثل فرهنگ چيني ها، پانك ها، رپ ها و... .
11. (جنگ آينده فرهنگي ) جنگ زبان نوشتاري و ثبات فرهنگي وسنتي جوامع با زبان گفتاري (رسانه محور صوتي ـ تصويري ) و بسيارمتغير در جهان است كه سياستگذاري فرهنگي ـ مذهبي و زباني جهان آينده را ترسيم خواهد كرد (مثل آنچه در سريال هاي طنز ايراني طي چند سال اخير رخ داد). در اين جنگ رسانه با سنت ، مذاهب نقش بسياركليدي خواهند داشت .
12. (جهاني شدن ) به عنوان يك الگوي فكري انگلوساكسوني نظام زباني گفتاري انگليسي براي آينده ترسيم مي كند و مي كوشد، بر اساس اين زبان گفتاري خود، جهان پديداري مذهبي جهان را تعيين كند(مثل اسلام امريكايي ) و در مقابل (ارتباطات ميان فرهنگي ) كه الگوي اروپاي مستقل ، فرانسه و آلمان ) و بلوك شرق و آسيا) را تشكيل مي دهد،بر اساس (زبان هاي نوشتاري و سنت محور) و (تنوع زباني و نظام دوزبانه اي ) جهان را ترسيم مي كند. نظام مذهبي نيز بر همين اساس مطالعه مي شود.
13. جدايي از زبان نوشتاري مذهبي كه تحت مبارزه با بنيادگرايي مذهبي را قلمداد شود و توسط كشورهاي انگلوساكسون مطرح مي شوند،در پي جدايي جوامع از تاريخ و گذشته مستور و مسطور خود هستند تا بابي تاريخي بتوانند، بر جريان هاي فرهنگي و نرم افزاري آنها مسلطشوند و جهت گيري اقتصادي و سياسي آن را رقم بزنند.
ضديت با تاريخ گرايي در كشورهاي انگلوساكسون در قالب (فلسفه تحليلي )، در همين نكته بنيادي مي گنجد.
14. فلسفه تحليلي زبان انگلوساكسوني ، به دنبال تقليل زباني است تابتواند ابزار تسلط فرهنگي را ترسيم كند و اين از (فلسفه زباني اثبات گرايي ) در آنگلوساكسون ها تا واكنش گفتاري امروز آنها ادامه دارد و هيچ وقت حاضر نيستند، به نظام معنايي حاكم بر زبان ها و رابطه آن بامذهب ، به صورت ثبوتي و چگونگي تشكيل معنا يا قصد، در زبان سخن بگويند و با اين (تقليل گرايي ، روشي زبان شناختي ) تنها به تسلطجهاني جديد خود و نرم افزاري انديشه كند، چنان چه در استعمار؟؟؟؟؟ به گونه اي ديگر بود. در مقابل اصالت معنا و قصد كه تمامي عالم خلقت مي گيرد و زبان را به عنوان نشانه معنا شامل حيوان (منطق الطير) تاجمادات (تسبيح آنها) مي شود; تنها كافي است كه (استنطاق و قابليت شنيدن ) وجود داشته باشد.
2. (تاريخ زبان )، (تكامل زباني انساني ) را براي ما ترسيم مي كند.نخستين كلمات زباني كه انسان به كار گرفت ، اسماي اصوات بود كه تقليد همان صداي حيوانات يا طبيعت بود و سپس كم كم به حوزه انتزاعي مفاهيم يا مفاهيم انتزاعي كشانده شد، پس توانست رشدفكري انساني را ترسيم كند يا موجب شود.
3. بدون نظام معنايي بشر، هيچ دانشي را نمي توان ترسيم كرد، چون دانش ها يك نظام معنايي هستند كه به صورت يك نظام نشانه اي ترسيم مي شوند كه ما بر اين نظام ، نشانه اي كه نشان يك نظام معنايي است ، دانش نام مي نهيم و هر گونه تكامل دانشي نيز مرهون (نظام معنايي ) و سپس (نظام نشانه اي ) است .
4. تنوع دانش هاي متفاوت و متنوع جهاني نيز تابعي از تنوع زباني ونشانه اي جهان است (مانند تفاوت دانش هاي پزشكي جهاني )، چون زبان توزيع و مبادله معنايي يك جامعه را به عهده دارد و با زباني شدن معنايي مكتوم در وجود انساني ، معاني مبادله مي شود و چون نظام معنايي حوزه نيز متفاوت است ، بر نوع نشانه و نظام نشانه اي آن جوامع تأثير مي گذارد، سپس نظام هاي نشانه اي به وجود مي آيد كه نظام نشانه اي خاص ، نظام دانش خاص را ترسيم مي كند(مثل طب سوزني چيني ).
5. دين و زبان پيوندي ناگسستني دارند; دين با ايجاد جهان پديداري (جهان بيني ) نظامي معنايي به وجود مي آورد كه نظام نشانه اي خاص خود را ترسيم مي كند، به همين دليل در طول تاريخ بشري ، دين موجب تكامل زبان شده است و در كنار هر ديني زباني خودنمايي مي كند. (زبان عبري و يهود، زبان لاتين و مسيحيت ، زبان عربي و اسلام ، زبان سانسكريت و هندوئيسم و...)
6. وقتي (زبان و دين ) تركيب مي شوند، (هويت ) را تشكيل مي دهند;يعني آنچه ساختار دروني يك فرهنگ را شكل مي دهند و موجب تفاوت هاي بيروني ، يعني (ماهيتي فرهنگ ) مي شوند; همين (فرمول زبان و مذهب ) است ; يعني مذهب ، نظام معنايي زبان و فرهنگ راتشكيل مي دهد و زبان ، نظام نشانه اي فرهنگ و مذهب .
7. پس تنوع هويتي و ماهيتي جهان امروز، تابع دو عامل دين وزبان اند; به گونه اي كه نوع پيوندي دو عنصر بنيادي يك مطالعه بسيارمهم تر را تشكيل مي دهد، چنان چه امروزه از تأثير و تأثر جهان پديداري و زبان در فلسفه غربي زبان ، آمده است ، از همين نكته ياد شده استنتاج شده است ، هر چند گامي تا آنجا پيش رفته اند كه (جبر زبان ) بردانش بشري و جهان پديداري و چارچوب شناختي ، مطرح كرده اند; ولي مطالعه هيچ مذهبي ، بي زبان خاص او امكان پذير نيست .
8. زبان گفتاري و شفاهي ، وجه و صورت متغير زباني است و زبان نوشته اي ، و چه ثبوت و اثباتي زبان است و جنگ اين وجه ثبات و تغييرزباني يكي از وجه هاي تنوع فرهنگ بشري است كه مي توان در باره آن بسيار سخن گفت : فرهنگ هاي نوپا بر تغيير و زبان شفاهي تأكيدمي ورزند; فرهنگ هاي كهن ، بر وجه نوشتاري زبان اهميت مي دهند،چون تغيير و ثبات فرهنگي ، بر اساس تغيير و ثبات زباني رخ مي دهد كه اين نكته در مطالعه دين شناسي نيز بسيار ضروري است .
9. آنچه نظام رسانه اي جهان امروز، در حال ترسيم است كه زبان شفاهي يا زبان گفتاري ، زباني بنيادي فرهنگي قلمداد كند و با اين كلمه كه (زبان طبيعي و روزمره و متعارف ) زبان بنيادي بشر است ، بتواند بازبان گفتاري تغييرهاي فرهنگي خود را ترسيم كند كه آن فرهنگ پاپ يا فرهنگ كوچه و بازار مي گويند، تا آنجا كه اصطلاحات اين زبان به سرعت در حال تغيير است . امروزه فرهنگ هاي لغات معتبر بين المللي به ثبت و تغييرات اين زبان پرداخته اند.
10. مذهب و ديني كه با اين (زبان گفتاري رسانه اي جهاني ) در حال پيوند و اثبات خود است مذاهب عرفاني است كه بسيار متغير در درون خود و داراي آثار ويرانگر اجتماعي و فرهنگي در سطح جهان است ، كه گاهي صورت خشونتي به خود مي گيرند و موجب آنارشيسم اجتماعي مي شوند. براي مثال آنچه در فرهنگ غربي (خرده فرهنگ ) يا (ضدفرهنگ ) نام مي گيرند، مثل فرهنگ چيني ها، پانك ها، رپ ها و... .
11. (جنگ آينده فرهنگي ) جنگ زبان نوشتاري و ثبات فرهنگي وسنتي جوامع با زبان گفتاري (رسانه محور صوتي ـ تصويري ) و بسيارمتغير در جهان است كه سياستگذاري فرهنگي ـ مذهبي و زباني جهان آينده را ترسيم خواهد كرد (مثل آنچه در سريال هاي طنز ايراني طي چند سال اخير رخ داد). در اين جنگ رسانه با سنت ، مذاهب نقش بسياركليدي خواهند داشت .
12. (جهاني شدن ) به عنوان يك الگوي فكري انگلوساكسوني نظام زباني گفتاري انگليسي براي آينده ترسيم مي كند و مي كوشد، بر اساس اين زبان گفتاري خود، جهان پديداري مذهبي جهان را تعيين كند(مثل اسلام امريكايي ) و در مقابل (ارتباطات ميان فرهنگي ) كه الگوي اروپاي مستقل ، فرانسه و آلمان ) و بلوك شرق و آسيا) را تشكيل مي دهد،بر اساس (زبان هاي نوشتاري و سنت محور) و (تنوع زباني و نظام دوزبانه اي ) جهان را ترسيم مي كند. نظام مذهبي نيز بر همين اساس مطالعه مي شود.
13. جدايي از زبان نوشتاري مذهبي كه تحت مبارزه با بنيادگرايي مذهبي را قلمداد شود و توسط كشورهاي انگلوساكسون مطرح مي شوند،در پي جدايي جوامع از تاريخ و گذشته مستور و مسطور خود هستند تا بابي تاريخي بتوانند، بر جريان هاي فرهنگي و نرم افزاري آنها مسلطشوند و جهت گيري اقتصادي و سياسي آن را رقم بزنند.
ضديت با تاريخ گرايي در كشورهاي انگلوساكسون در قالب (فلسفه تحليلي )، در همين نكته بنيادي مي گنجد.
14. فلسفه تحليلي زبان انگلوساكسوني ، به دنبال تقليل زباني است تابتواند ابزار تسلط فرهنگي را ترسيم كند و اين از (فلسفه زباني اثبات گرايي ) در آنگلوساكسون ها تا واكنش گفتاري امروز آنها ادامه دارد و هيچ وقت حاضر نيستند، به نظام معنايي حاكم بر زبان ها و رابطه آن بامذهب ، به صورت ثبوتي و چگونگي تشكيل معنا يا قصد، در زبان سخن بگويند و با اين (تقليل گرايي ، روشي زبان شناختي ) تنها به تسلطجهاني جديد خود و نرم افزاري انديشه كند، چنان چه در استعمار؟؟؟؟؟ به گونه اي ديگر بود. در مقابل اصالت معنا و قصد كه تمامي عالم خلقت مي گيرد و زبان را به عنوان نشانه معنا شامل حيوان (منطق الطير) تاجمادات (تسبيح آنها) مي شود; تنها كافي است كه (استنطاق و قابليت شنيدن ) وجود داشته باشد.