لبنان وموازنه قدرت در خاورميانه
نويسنده:سعيد حاج ناصري
تاريخچه
در ژوئن سال 1982 ميلادي و در شرايطي كه لبنان در آتش جنگ داخلي مي سوخت، ارتش اسرائيل تهاجم گسترده اي را عليه لبنان آغازنمود و نيمي از خاك اين كشور را به اشغال خود در آورد. شكست گروه هاي فلسطيني و احزاب چپ لبنان، در مقابله با اين تهاجم در واقع شكست نظريه هاي (ملي گرايي عربي) و ايدئولوژي چپ (كمونيسم،بعث، ناصريسم و...) را در پي داشت، كه زمينه را براي ظهور گروه هاي اسلام گرا، در ميان اهل تشيع و تسنن لبنان به عنوان تنها گزينه اي كه توان مقابله با اين تجاوز را داشت، آماده كرد. اين حركت جديد كه بعدهانام (حزب الله انقلاب اسلامي لبنان) به خود گرفت، رفته، رفته به يكي از انقلابي ترين تشكل هاي سياسي در جهان اسلام تبديل شد.
اگر چه حزب الله لبنان به عنوان يك جنبش و در قالب مقاومت،ويژگي هاي يك دولت را ندارد، ولي نفوذ سياسي، فرهنگي و اجتماعي اين جريان شيعي در كل جامعه لبنان و همچنين تأثير تصميمات اين حزب بر روي تصميمات سياسي و حتي راهبردي دولت ملي لبنان،حزب الله را در معادلات سياسي منطقه خاورميانه به مثابه يك دولت تبديل ساخته است.. روابط ديپلماتيك ايران و حزب الله، از اوايل پيروزي انقلاب اسلامي، با نيرومندترين جريان سياسي كشور لبنان آغاز شد كه از سال 1982 به اين سو و با بروز انقلاب اسلامي در ايران وگسترش نفوذ اين انقلاب در بين يك ميليون مسلمان شيعه لبنان كه بيش از يك سوم جمعيت اين كشور را تشكيل مي دهند، آرايش نيروهاي لبنان با تلاش مضاعفي تغيير خورد. تاريخ تشيع در لبنان،ريشه در تاريخ پيوندهاي جبل عامل، بعلبك و دره بقاع با حوزه هاي ديني در ايران و عراق داشته و ريشه هاي جنبش حزب الله و در كل،جريان سياسي شيعه در لبنان به جز ايران به عراق و حوزه نجف مي رسد.از نظر تاريخي، شهر مقدس نجف، محل آموزش روحانيون شيعه و مركزعلوم اسلامي بوده است. در نجف روحانيون جوان با آيت العظمي سيدمحسن حكيم، آيت الله سيد محمد باقر صدر (پسر عمومي امام موسي صدر) و امام خميني (ره) ـ كه بيشتر دوران تبعيد خويش (1987 ـ1965) را در آنجا گذرانيد ـ در تماس بودند. در دهه شصت ميلادي امام موسي صدر با محمد مهدي شمس الدين (نايب رئيس سابق مجلس اعلاي شيعيان لبنان) و علامه محمد حسين فضل الله ـ كه نوشته ها وسخنراني هايش چار چوبي عقيدتي را براي حزب الله فراهم كرد ـ حضورسياسي پر رنگي ايفا كردند و نيز در دهه هفتاد ميلادي چهره شاخصي هم چون علامه ابراهيم امين، سيد عباس موسوي، سيد حسن نصر الله،صبحي طفيلي و راغب حرب از رهبران شاخص حزب الله در نجف اشرف مشغول به درس و بحث بودند. حضور امام موسي صدر در مناطق شيعه نشين لبنان در دهه شصت به بعد و تشكيل (الحركه المحرومين اللبنانيه) شامل، نقطه عطف حركت شيعي محسوب مي شود. از اين رواز هم گسيختگي نظام عمومي لبنان در سال هاي 1976 ـ 1975،تجزيه اين كشور، حضور پر رنگ ساف در جنوب لبنان و همچنين نيروهاي چپ گراي لبنان و نيروهاي (سعد حداد)، باعث حمله گسترده اسرائيل ـ در ماه مارس 1978 و اولين تجاوز زميني ـ به بيروت شد، و اين حمله عمليات (اليطاني) نام گرفت، كه تجمع اين تجاوز باعث نارضايتي و نيز آرايش شيعيان در مقابل اسرائيل شد. در اين اوضاع واحوال و حادثه بسيار مهمي اتفاق افتاد كه سرنوشت شيعيان را به شدت تحت تأثير قرار داد.
1. ناپديد شدن امام موسي صدر در ليبي ؛ 2. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران.
به دنبال ناپديد شدن امام موسي صدر، مسئله زعامت و رهبري شيعيان لبنان به طور خاص مطرح شد، كه انقلاب اسلامي ايران توانست با درايت و هوشياري تمام اين خلا به وجود آمده را پر كند، لذافردي از مقامات ارشد امل در ايران، يعني مصطفي چمران، با استفاده ازموقعيت سياسي خويش، توجهات انقلاب اسلامي به جنبش شيعي لبنان را جلب كرد. همچنين ارتباط نزديك روحانيون شيعه لبنان با امام خميني (ره) در نجف و استقبال آنها از انقلاب اسلامي ايران، موجب تقويت روابط لبناني ها و انقلاب اسلامي در ايران شد، كه البته اين حوادث تاريخي و نيز تجاوز اسرائيل در عمل راه را براي ايجاد مقاومت اسلامي در لبنان آماده ساخت.
بعد از امام موسي صدر و حسن الحسيني، نبيه بري به عنون رئيس تشكيلات اين جنبش (1359/1980) انتخاب و در همان سال ميان جنبش امل و ساف اختلاف به وجود آمد، چرا كه اين حزب بر ملي گرايي و مصلحت گرايي و بر لبناني واحد تأكيد داشت، و در مقابل انديشه اي كه بعدها به حزب الله مبدل شد بر حمايت از آرمان فلسطين و انديشه اسلامي تأكيد مي ورزيد. در ابتداي اشغال لبنان، اسرائيلي ها طرح مشخصي در قبال شيعيان جنوب نداشتند از اين رو جنبش ساف تمام تلاش خود را صرف اخراج فلسطينيان و انتخاب يك رئيس جمهورماروني طرفدار اسرائيل كرد و در مقابل اسرائيلي ها با حمايت از نيروهاي سعد حداد در جنوب، موجبات نارضايتي شيعيان را فراهم آوردند، كه سرانجام گسترش اين نارضايتي ها به موضع خصمانه عليه اشغالگري اسرائيل و گسترش مواضع راديكال در ميان شيعيان منجر شد. هنگامي كه رويا رويي مردم لبنان با ارتش اسرائيل به يك واقعيت انكارناپذيرتبديل شد، توان طرفداران طايفه شيعه لبنان اوج گرفت كه اين حركت نتايجي هم چون خروج شيعيان از حالت ركود،خمودگي، بدبيني، يأس وحاشيه نشيني و تبديل آنان به يك جامعه انقلابي،رزمنده كه به دستيابي حقوق آرمان گرايانه و اصول گرايانه خود اصرار و پايبندي فراوان داشتند را در پي داشت. بدين ترتيب ادامه جنگ داخلي و اشغال لبنان توسط اسرائيل و نيز فقدان حاكميت مركزي و بي ثباتي، منجر به تكميل روند سياسي شدن طايفه شيعه لبنان شد و اين طايفه را ازحاشيه نشيني، به متن معادلات سياسي منتقل كرد. سياسي شدن لبنان محيط را براي پيدايش و رشد گرايش هاي انقلابي در قالب گفتمان مقاومت فراهم و در چنين شرايطي بود، كه جنبش حزب الله متولد شد به دنبال طرح (فيليپ جيب نماينده ريگان براي ميانجيگري در بحران لبنان، كه طرح خود مبني بر آتش بس و خروج مبارزان فلسطيني ازلبنان را در سيزده مرحله، از21 اوت تا سوم سپتامبر1981 ارائه كرده بود،با حضور نبيه بري در اين طرح به نام هيأت نجات ملي، موجب انشعاب در جنبش امل و نيز تشكيل حزب الله شد و امل اسلامي به وسيله ابوهشام تشكيل شد.
در نيمه ي اولخرداد سال 1361، تهران ميزبان كنفرانس نهضت هاي آزادي بخش بود كه شخصيت هايي از لبنان نيز در آن حضورداشتند دراين اجلاس شركت كنندگان لبنان خواستار كمك فوري ايران به مردم لبنان شدند. لذا هيأتي از ايران به رياست سرهنگ سليمي وزير دفاع،محسن رضايي فرمانده وقت سپاه پاسداران و سرهنگ صياد شيرازي فرمانده وقت نيروي زميني ارتش ايران در سوريه با حافظ اسد ديداركردند، كه اين ملاقات منجر به امضاي توافق نامه ميان ايران و سوريه در مقابل تهديدهاي اسرائيل و كمك به مردم لبنان شد. سوريه بانزديك شدن به ايران، عامل جديدي را براي فشار و تهديد عليه همه دشمنان منطقه اي خود، از قبيل اسرائيل و عراق كسب كرد و توازن نظامي را كه بعد از امضاي كمپ ديويد به ضرر سوريه بر هم خورده بود بارديگر برقرار ساخت.
روابط فرهنگي بين ايران و جنوب لبنان
اولين رويا رويي حزب الله با دولت لبنان در ماه مارس 1983 و درنزديكي بعلبك روي داد، چرا كه حزب الله امين جميل، رئيس جمهورلبنان را آمريكايي و حامي اسرائيل مي دانست. برنامه ريزي اسرائيل براي انضمام جنوب لبنان به اسرائيل و ايجاد كمر بند امنيتي كه طي موافقت نامه 17 مه 1982 و با حمايت آمريكا و اسرائيل براي تثبيت حكومت امين جميل و مشروعيت بخشيدن به اشغال جنوب لبنان بود،باعث واكنش تند حزب الله شد، كه اين مسئله نگراني سوريه را به شدت افزايش و باعث تقويت محور سوريه و حزب الله يك گرديد. تلاش گسترده اين محور و نيز حركت نظامي حزب الله، باعث خروج نيروهاي چند مليتي كه براي آتش بس به لبنان آمده بودند، شد.
هژموني شيعي در جنوب
جنگ 33 روزه حزب الله و تأثير آن بر آينده اين حزب
بهبود موقعيت ايران و حزب الله لبنان در منطقه آنچنان تأثيري بركشورهاي عرب سني گذاشته كه به عنوان نمونه در آوريل سال 2006،حسني مبارك رئيس جمهور مصر اعلام نمود كه وفاداري شيعيان خاورميانه به ايران بيشتر از وفاداري آنها به دولت هايشان است همچنين در سال 2004، عبدالله دوم پادشاه اردن از تهديد يك هلال شيعي سخن به ميان آورده بود. موضع اين دو كشور، مورد استقبال رهبران عضو شوراي همكاري خليج فارس قرار گرفت.
ريچارد هاس نيز در مجله فارن افزود در مقاله اي بنام (خاور ميانه جديد) معتقد است : با تغيير موازنه قدرت در خاورميانه و خليج فارس وبوجود آمدن عنصر شيعي در عراق، پيروزي حزب الله لبنان،افول قدرت آمريكا آغاز شده و اين موضوع باعث ترس كشورهاي عرب حوزه خليج فارس و نيز اقتدار گرايان سني حاكم بر آنها شده است. حتي تحولات اخير، مانند ارائه گزارش كميته بيكر ـ هميلتون در مورد استفاده از نفوذايران و سوريه براي حل مسئله عراق، شوراي همكاري خليج فارس را به اتخاذ رويكردي متناقض و انتقادي نسبت به اين گزارش واداشت، كه روزنامه واشنگتن پست با ارائه گزارشي، از سفرهاي محرمانه (بندر بن سلطان) سفير سابق سعودي در آمريكا، كه سياستي ضد ايراني دارد ـبعد از پيروزي حزب الله و گزارش بيكر ـ هميلتون، خبر داد.
جورج پركويچ در مقاله اي تحت عنوان (يك راهبرد به منظور به تحرك واداشتن همسايگان) معتقد است كه برنامه هسته اي ايران باعث شده تا اين كشور پازل هاي خود در عراق و لبنان را با مشغول ساختن عرب هاي حوزه خليج فارس به اين برنامه تكميل نمايد.
از اين رو مسائلي هم چون نفوذ تهران در بغداد، سياست هاي هسته اي رشد محور شيعي در عراق و نيز تقويت حزب الله در لبنان به مثابه يك تهديد و حركت جديد در خاورميانه از طرف كشورهاي عرب ارزيابي مي شود، كه اين روند آمريكا را در مقابله با اين ژئوپلتيك نوين و تهديدمحور شيعي به خود وا داشته است در تابستان 2006 جنگ بين حزب الله و اسرائيل يك مناظره ايدئولوژيك را در وراي ژئوپلتيك ايران وحزب الله به هم پيوند داد. در طول جنگ صحبت هايي دال بر جنگ نيابتي (praxy war) در لبنان بين ايران و آمريكا بر سر زبانها افتاد واز جهت ديگر، حزب الله نوعي ايران دوم در مديترانه شرق از طرف آمريكا يا كشورهاي عرب قلمداد شد، كه مي تواند تهديدي براي رژيم هاي سني از جمله مصر، اردن، عربستان سعودي و حاكمان خليج فارس باشد.
حزب الله لبنان، از لحاظ اقتصادي چنان كه بسياري از كارشناسان مي گويند وابسته به ايران است. اما بنا به گفته گراهام فولر منابع متعددي از شمال آفريقا گرفته تا حوزه خليج فارس و حتي شيعيان لبناني ساكن در اروپا و آمريكا اين حزب را تغذيه مالي مي كنند. البته حمايت بسياري از گروه ها و افكار عمومي ضد شيعي در خاورميانه از اين جنبش قابل ملاحظه است. به عنوان مثال در سپتامبر 2006 و بعد از پيروزي حزب الله عليه اسرائيل آقايان محمود احمدي نژاد و سيد حسن نصر الله طي يك نظر سنجي در قاهره به عنوان دو شخصيت محبوب در جهان شناخته شدند. حتي در عراق، سني هاي اسلام گرا از حزب الله عليه اسرائيل حمايت نمودند و جالب تر از همه اينكه مرد شماره دوي القاعده،ايمن الظواهري در سخناني چنين اظهار داشت، كه مسلمانان بايستي ازاين جنبش در لبنان حمايت كنند. كه اين شاخص ها به زعم كارشناسان غربي برتري گفتمان شيعي حزب الله در خاورميانه را نشان مي دهد.البته تفوق حزب الله و ايران در منطقه، خشم بسياري از رهبران ودولت هاي عربي و همچنين ايالات متحده آمريكا را برانگيخته است.دراين راستا كشورهاي عرب و آمريكا به منظور غلبه بر تفوق ايران راهكارهاي متعددي را در دستور كار خود قرار داده اند.
فتح الاسلام و حلقه جديد سلفه گري در طرابلس
با بروز درگيري ها ميان ارتش لبنان و گروه فتح الاسلام، ديدگاه هاي متنوعي درباره دلايل بروز اين درگيري ها و هم چنين ماجراهاي پشت پرده آن وجود دارد كه اين ديدگاه ها هر كدام از زاويه اي خاص به تحليل ماجرا پرداخته اند، كه عبارتنداز:
1ـ مثلت آمريكا ـ عربستان ـ لبنان
برخي از تحليلگران معتقدند: فتح الاسلام ساخته و پرداخته آمريكا،عربستان و دولت لبنان است. سيمورهرش، تحليلگر مجله نيويورك درمصاحبه با (سي ان ان اينترنشنال) و در مصاحبه با (هاله گوراني)مجري برنامه (Your world to day)مي گويد: ايالات متحده معتقداست كه به هر قيمت ممكن بايد با ايران، سوريه و هم پيمانان شيعي آن مقابله كرد، كه در اين راستا فتح الاسلام سلفي ساخته مي شود تا در برابرحزب الله لبنان نوعي توازن بر قرار و قاعده، دشمن دشمن من، دوست من است، عملي شود. هرش حمايت سوريه از فتح الاسلام را منتفي مي داند؛ زيرا سوريه نشان داده كه ترجيح مي دهد همچنان هم پيمان حزب الله باشد و امكان ندارد در يك چرخش بي فايده، فتح الاسلام رابه حزب الله ترجيح دهد. هرش مدعي است كه فتح الاسلام محصول توافق ميان (اليوت آبرامز) و (ديك چني) از كاخ سفيد و (شاهزاده بندر) سفيرسابق عربستان در آمريكاست.
2ـ فتح الاسلام و عربستان
محمد مصطفي علوش نويسنده لبناني در مقاله اي در الجزيره و به نقل از (ديويد ولش)، فرستاده ايالات متحده در لبنان مي نويسد: ما نگران رشد گروه هاي تندرو و حمايت برخي كشورهاي منطقه از آنها هستيم وسپس به نقل از رويترز مي گويد: دليل اين نگراني آن است كه به تازگي برخي از مقام هاي سياسي گزارش هايي ارائه داده اند كه نشانگر حمايت سعودي ها از گروهي موسوم به فتح الاسلام است. رويترز مي افزايد:مسئولان سياسي تأكيد مي كنند كه آخرين تجهيزات و كمك هاي مالي سعودي ها به فتح الاسلام در دسامبر 2006 صورت گرفت و سعودي ها ازاين طريق قصد دارند تا نقطه ثقل سني را در برابر حزب الله و ديگرگروه هاي شيعي و خاورميانه و آفريقا ايجاد كنند...روش ارسال كمك هانيز بدين صورت است كه اين اموال به روش پلكاني توسط گروه هاي سلفي ؛ همچون جند الشام، حزب التحرير، عصبه الانصار، و در نهايت فتح الاسلام دست به دست مي شود.
3ـ فتح الاسلام و سوريه
برخي از تحليل گران معتقدند: فتح الاسلام نتيجه بحران به وجودآمده ميان سوريه و لبنان است و سوريه همچنان اميدوار است تا با تحت فشار گذاشتن دولت لبنان، وضعيت را به دوران پيش از خروج از لبنان بازگرداند. فتح الاسلام گروهي منشعب از فتح الانتفاضه است و از نظر اين تحليل گران، كه به رابطه ارگانيك فتح الانتفاضه با دولت سوريه آگاهي دارند، همين مسئله در كنار اقامت طولاني شاكر العبسي ـ سر كرده فتح الاسلام ـ در سوريه، هيچ شكلي باقي نمي گذارد كه اين گروه دست نشانده دولت سوريه است.
4ـ فتح الاسلام و القاعده
برخي معتقدند: فتح الاسلام شاخه لبناني القاعده است و ترديدي وجود ندارد كه اين گروه به شكلي مستقيم با رهبران القاعده در ارتباطاست. كارل دوگيث، وزير امور خارجه بلژيك در 22 مارس سال گذشته درمصاحبه اي با الجزيره در اين باره مي گويد: (نيروهاي يونيفل با حزب الله هيچ مشكلي ندارند، اما نگراني ما از گروه فتح الاسلام به عنوان بازوي القاعده در لبنان است ؛ زيرا اين گروه، نظاميان يونيفل راصليبي هايي قلمداد مي كند كه ريختن خون آنها مباح است.
با توجه به مباحث مطرح شده، شايد بهترين شيوه و روش در گير و دارددرگيري هاي فرقه اي، سياسي و نژادي ـ كه اين روزها به شكل عامه پسندانه اي يك كاسه شده و به خورد افكار عمومي داده مي شود، اين باشد كه به بررسي و نيز شناخت ريشه هاي تاريخي گروه هاي مؤثر دراين تحولات بپردازيم تا ضمن شناخت آنها به معياري براي تفكيك عوامل مؤثر در اين تحولات از يكديگر، دست يابيم، كه توجه به اين مهم در شناخت تحولات اخير لبنان و نيز ارائه تبار شناسي منسجم ازجريان سلفيه در لبنان آغاز مي شود.
سير سلفي گري در لبنان
نخستين نمود گفتمان اين جريان در سال 1946، به وسيله (شيخ سالم الشهال) و در جريان تأسيس (جنبش شباب محمد) بروز يافت.شيخ سالم، با هدف آنچه كه تشويق و گسترش ارزش هاي اسلامي درسطح جامعه ـ و نه سياست مي خواند و در قالب انجام امور خيريه كار خودرا آغاز كرد، كه پس از مدتي هوادارنش به او لقب (اميد جماعت) دادند ونام جنبش وي به جنبش (الجماعه المسلمون) تغيير نام يافت. به تدريج دامنه فعاليت جنبش (جماعه المسلمون) گسترش يافت و كمي بعد نقاطي از جمله (عكار)، (المنيه)، (الضنيه) و برخي ديگر از مناطق شمالي را در بر گرفت. هواداران اين جنبش دنباله روي تئوري بسيارساده (دعوت به اصلاح و ارشاد) بودند و در ديدگاه غيرسياسي خود،مجالي به ترور و خشونت نمي دادند، در سال 1976 سازماني نظامي باعنوان (جنبش الاسلام) از دل اين گروه بر آمد، كه اين سازمان نيزديري نپاييد و بدون آن كه اقدام خاصي انجام دهد به تدريج منحل شد.
دهه 80، دهه قدرت گرفتن جنبش هاي سلفي بود، كه اين بار نيزطرابلس را به عنوان كانون فعاليت هاي خود برگزيده بودند. بزرگترين جنبش بنيادگرايانه در اين زمان (حركه التوحيد) به رهبري (سعيدشعبان) بود، كه خود از سه جنبش ( المقاومه الشعبيه) (حركه اللبنان العربي) و (جندالله) تشكيل شده بود. اين گروه كه معيارهاي ديني رامبناي عمل خود قرار داده بودند، با تشكيل ارتشي مسلح (1984) ومحو مظاهر تمدن غربي و مراكز فساد، عملا طرابلس را به (امارتي اسلامي) تبديل كرده بودند. جنبش (حركه التوحيد) كه از همپيمانان (ياسر عرفات) محسوب و نام خود را (اماره التوحيد) گذاشته بود، تاوان اين همپيماني را در درگيري هاي پائيز 1985 داد و با كشته و زخمي شدن بسياري از مهره هاي كليدي عملا محدودبه خانه شيخ سعيدشعبان شد تا اين كه وي نيز در سال 1988 دارفاني را وداع گفت. پس ازشيخ سعيد شعبان هواداران محدود اين گروه، به دو بخش (مجلس اعلا) به رهبري (شيخ بلال شعبان) فرزند شيخ سعيد و (مجلس امنا)به رهبري (شيخ هاشم منقاره) تقسيم شد و در واقع جز يك نام چيزي از اين گروه باقي نماند. در ميان گروه هاي سلفي لبنان (جماعت اسلامي) از نظر ساز و كار تشكيلاتي، نفوذ و قدرت يك استثناءمحسوب مي شود. اين گروه نيز در طرابلس نشو و نما كرد، اما فعاليت رسمي آن از زماني آغاز شد كه (كمال جنبلاط) وزير كشور وقت در سال 1964 به عنوان جمعيتي سياسي بدان مجوز فعاليت داد. مؤسسات برجسته جماعت اسلامي (فتحي يكان)، (شيخ فيصل مولوي) و (دكترذهير العبيدي) بودند، كه هر چند طرابلس را به نقطه آغاز و ثقل گروه خود برگزيدند، اما به تدريج دامنه فعاليت خود را به بيروت، صيدا و بقاع گسترش دادند. جماعت اسلامي با حمله اسرائيل به لبنان در سال 1982و با هدف مبارزه با اشغالگران، گروه چريكي به نام (المجاهدون) راتأسيس كرد و كمي بعد با آگاهي از افول (جماعه التوحيد) بر طرابلس استيلاي تام يافت. جماعت اسلامي در سال 1990 به تقويت رويكردي سياسي خود پرادخت و در سال 1992 (فتحي يكن) و (اسعد هرموش)از شمال و (زهير العبيدي) از بيروت با شركت در انتخابات به پارلمان راه يافتند. جماعت اسلامي پس از اين تاريخ، رويه اي معتدل و تا حدودي محافظه كارانه را در پيش گرفت و هرچند سعي كرد تا بيشتر جانب حزب المستقبل (سعد الحريري) را بگيرد، اما گاه و بي گاه گوشه چشمي به حزب الله نيز داشت (هر چند كه در اين سال ها از تغيير بركنار نمانده و درخود شاهد بروز انشعاب (جبهه عمل اسلامي) و (حركه التوحيد) بوده،كه اين دو گروه نيز كم و بيش دنباله رو سياست هاي سوريه در لبنان بوده اند).
به هنگام شعله ور شدن جنگ هاي داخلي و نيز حمله نيروهاي اسرائيل به لبنان و خروج سازمان آزادي بخش فلسطين از اين كشور،اردوگاه هاي فلسطيني به محل نفوذ سوريه و پيدايش گروه هاي سلفي ضد عرفات تبديل شد. در فضاي آن روز، گروه تكفيري (عصبه النور) به رياست (شيخ هاشم الشريدي) تأسيس شد. شيخ هاشم در سال 1991به دليل رويكرد خصمانه و تكفيري اش عليه عرفات، توسط (جنبش فتح) ترور و (احمد عبدالكريم السعدي الاماره) معروف به (ابومحجن)جايگزين وي شد ابو محجن، نام گروه را به (عصبه الانصاري) تغيير داد و (عين الحلوه) را مقر فرماندهي خود كرد.
ابو محجن فردي جنجالي بود، كه به جرم ترور (شيخ نزارالحلبي)تحت تعقيب دولت لبنان بود. مسئله ديگري كه نام او را بر سر زبانهاانداخت، آن بود كه هواداران وي دست به عمليات تروريستي دركليساهاي شمال لبنان مي زدند و همين امر موجب درگيري نيروهاي ارتش با پيكار جويان (عصبه الانصار) در (الضنيه) در شمال طرابلس شد. در اين درگيري 11 سرباز ارتش و 34 پيكار جو كشته شدند و 27 تن از هواداران ابو محجن كه در اين عمليات شركت داشتند نيز به دارمجازات آويخته شدند. عصبه الانصار كه پس از اين واقعه در عين الحلوه محاصره شده بود، در اقدامي آشتي جويانه (بديع حماده) ازفرماندهان ارشد خود را تحويل مقام هاي دولتي داد تا راه ميانه روي را درپيش بگيرد و همين اقدام ساز شگرانه موجب شد تا گروهي از اعضاي تندروي آن به سر كردگي (محمد احمد الشرقيه) كه از اردوگاه نهر الباردآمده بود ـ به دليل اختلاف با ابو محجن از( عصبه الانصار) جدا شده وگروه (جند الشام) را با گردهم آوردن سلفي هاي لبناني و فلسطيني بنانهند. تأسيس (جند الشام) همزمان با اشغال عراق بود. به همين دليل اين گروه، راهبرد (هجرت جهادي) را با هدف اعزام نيرو به عراق و جهادبا كفار برگزيد. ازبطن (جند الشام) گروه تكفيري ديگري به نام (جماعت الضنيه) متشكل از تندروهاي حركت فتح الانتفاضه و مجلس انقلابي (جناح صبري البنا كه در سال 2002 توسط سرويس اطلاعاتي عراق ترور شد) به وجود آمد كه قصد داشت تا افتخار مقاومت و جهاد را ازانحصار شيعيان بيرون آورده و پايگاهي نظير اين جنبش شيعي در ميان گروه هاي سني پيدا كند.
گروه فتح الاسلام در واقع انشعاب جديدي از فتح الانتفاضه است كه در26 نوامبر 2006 با 300 عضو و به سركردگي ابو خالد العمله و شاكرالعبسي اعلام موجوديت كرد. فتح الاسلام كه اكنون متهم اصلي انفجارهاي مناطق مختلف بيروت و نيز عملياتي تروريستي (عين علق) است، از دسته سلفي هاي تكفيري است كه بافتي چند مليتي داردو بر همين اساس حتي با وجود اتهام با سوريه، بعيد نيست كه اعضاي آن دنباله روي سرويس هاي اطلاعاتي كشور خود و يا حتي القاعده باشند. شاكرالعبسي رهبر اين گروه يك اردني فلسطيني تبار است كه به خاطر ترور (لورنس فولي) ديپلمات آمريكايي در (امان) تحت تعقيب دولت اردن است و نام وي در كنار ايمن الظواهري و 6 تن ديگر درفهرست محكومان به اعدام، دولت اين كشور قرار دارد. عبسي ازسال هاي 2002 تا 2004 در سوريه زنداني بوده و اكنون برخي وي وهمپيمانانش را در (جند الشام) دست نشانده سرويس اطلاعاتي سوريه مي دانند. نيروهاي امنيتي لبنان مي گويند مداركي يافته اند كه نشان مي دهد فتح الاسلام براي ترور دست كم 36 شخصيت سياسي لبنان برنامه ريزي داشته است.
طرابلس، كليد واژه فهم سلفي گري لبنان
عمده ترين عاملي كه طرابلس را به كانون فعاليت گروه هاي سلفي تبديل كرده بافت منحصر به فرد اين شهر و حومه آن است درباره طرابلس و درك اين نكته كه چرا اين شهر به پايتخت سلفي هاي لبنان تبديل شده است، دانستن چند نكته خالي از لطف نيست. اول آن كه بافت چند قوميتي اين شهرموجب شده تا هيچ گاه يك مرجعيت فكري واحد يا يك سازمان سلفي منسجم در اين منطقه ايجاد نشود و درنتيجه شاهد گروه ها و تشكل هايي هستيم كه هر يك با اجتماع چند نفر،ساختاري مستقل و جزيره وار را بنا نهاده اند و غفلت از اين واقعيت،همواره تحليل گران را در شناخت ارتباط ارگانيك ميان اين گروه ها بايكديگر و نيز طرف هاي خارجي دچار سردرگمي مي كند. اما واقعيت آن است كه طرابلس، محل اجتماع طوايف و گروه هاي متعددي است كه هريك گرد اگرد رهبري جمع شده و موجب شده اند تا جريان سلفي درلبنان در انحصار يك گروه مشخص نباشد و نتوان حكم قطعي به حمايت يك فرد، گروه يا كشور مشخص از فلان گروه سلفي داد.
نكته مهم ديگر، مراودات تاريخي مردم اين شهر و نواحي آن باعربستان و مصر است كه با هدف تجارت يا تحصيل صورت مي گيرد و بادر نظر داشتن اين كه شهر طرابلس محل تولد (شيخ رشيد رضاطرابلسي)استاد (حسن البناء) مؤسس اخوان المسلمين است، چندان عجيب نيست، كه از به هم پيوستن دو جريان وهابيت و اخوان المسلمين در اين منطقه سخن بگوييم.
گروه هاي سلفيه لبنان كه به طور عمده در طرابلس نشو و نمو كرده اند،اصولا ميانه چنداني با خشونت نداشته و سلفي بودن آنان برابري دعوت به حفظ ارزش ها و كنار نهادن مظاهر غربي محدود شده است. اما دردهه 80 و با به وجود آمدن القاعده و نفوذ تدريجي آن در گروه هاي سلفي لبنان، (گفتمان تكفيري) به عنوان گفتماني كه مبتني بر نفي و تكفيرديگر گفتمان ها ـ حتي گفتمان سلفي ميانه رو ـ بود، پا به عرصه ميدان گذاشت و با توجه به نظارت نداشتن دولت لبنان بر اردوگاه هاي فلسطيني، اين مناطق را مكان مناسبي براي توسعه و گسترش خودديد. كمي بعد، گفتمان تكفيري القاعده به سر كردگي بن لادن والظواهري با پيوستن به گفتمان سيد قطب به گفتمان با نفوذ در ميان گروه هاي سلفي مستقر در اردوگاه هاي بدل شد. جايي كه برخي از اين گروه ها از هواداران سوريه و برخي نيز با اعتقاد به مسئله (متابعت از الولي الامر) مفتي در نتيجه پيوندي ميان اين گروه هاي سلفي ميانه رو باگروه هاي موسوم به 14 مارس و حزب المستقبل برقرار شده است. باتوجه به آنچه درباره طرابلس و گروه هاي سلفي لبنان گفته شد، بايدپذيرفت كه نمي توان ايجاد يك گروه سلفي تكفيري را بدون در نظرداشتن زمينه هاي فرهنگي ـ اجتماعي آن يك سره به اراده بلا انقطاع يك يا دو كشور مربوط كرد. فتح الاسلام نيز همچون ساير گروه هاي سلفي ناگزير از طي فرآيندي بوده كه آبشخور فرهنگي و اجتماعي لازم را نيز داشته است.
هر چند نمي توان راه را بر اين تحليل بست كه پس از پيدايش اين گروه قدرت هاي منطقه اي هر يك در جهت تأمين منافع خود و دربرهه اي محدود و در زمينه هايي خاص، با آن همراه شوند و بعيد نيست كه چندي بعد با مشاهده تبعات خارج از كنترل اين گروه (نظير آنچه درپرونده حمايت آمريكا از القاعده در دهه 80 رويداد) از آن روي برگرداننداما به اختصار مي توان زمينه هاي مساعدي كه درگيري هاي اخير به سودمنافع ايالات متحده فراهم مي كند را اين گونه بر شمرد:
1ـ گسترش شمول تروريسم
بروز درگيري ها ميان فتح الاسلام و دولت لبنان و تأثير منفي آن برافكار عمومي مي تواند زمينه را براي يك كاسه كردن تمامي گروه هاي فلسطيني و نيز حزب الله در قالب گروه هاي تروريست و آشوبگر مرتبط باالقاعده و سپس سركوب آنان در قالب جنگ با تروريسم و القاعده فراهم و كشورهاي اروپايي را نيز همپيمانان ايالات متحده در اين سركوب كند.براساس اين تحليل، سيد حسن نصر الله، رهبر جنبش حزب الله لبنان از دولت اين كشور خواسته تا اردوگاه پناهندگان فلسطيني شمال لبنان راكه پيكار جويان مسلح با ارتش در آن درگير شده اند، گلوله باران نكند.سيد حسن نصر الله در يك سخنراني تلويزيوني كه از شبكه المنارپخش شد در اين باره گفته است : (اين خطر وجود دارد كه لبنان به جنگ آمريكا با شبكه القاعده كشيده شود). در اين راستا روزنامه النهار چاپ بيروت نيز طي گزارشي مي نويسد: برخي خبرها حكايت از آن دارد كه مقام هاي دولت خود گردان در مذاكراتي با دولت لبنان طرحي را براي خلع سلاح گروه هاي فلسطيني مسلح خارج از كنترل دولت خود گردان فلسطيني به اجرا گذاشته اند و خليل ابو طعان از سوي دولت خود گردان مسئول پي گيري آن شده است.
2ـ زمينه سازي براي ورود نيروهاي خارجي
يكي از پيامدهاي درگيري هاي اخير ـ كه با تلفات سنگين ارتش لبنان نيز همراه بوده است ـ مي تواند، القاي اين نكته باشد كه ارتش لبنان اصولا قادر به تأمين امنيت و ثبات اين كشور نيست و در نتيجه با ادامه وضعيت موجود، امكان تشكيل دادگاه بين المللي ترورحريري ـ كه الزام بين المللي شوراي امنيت را با خود دارد ـ عملا منتفي خواهد بود.
بنابراين جايگزين اين خلاء امنيتي مي تواند حضور مستقيم يا غيرمستقيم نيروهاي خارجي باشد، كه راه را براي تضعيف حزب الله، تقويت نيروهاي حاميغرب و ايجاد تضمين امنيتي براي اسرائيل فراهم كند.
مسائل درباره ارتش لبنان
الف) با شكست ارتش و اثبات بي كفايتي آن بر ضرورت حضورنيروهاي امنيتي بين المللي تأكيد مي شود و از اين طريق با اين بهانه كه اردوگاه نهر البارد به مرزهاي سوريه نزديك است ـ در كنار استقرارنيروهاي يونيفل در جنوب ـ نيروهاي بين المللي جديد فرصت آن رامي يابند كه علاوه بر نقاط مجاور اردوگاه فلسطيني، در حدود مرزي لبنان با سوريه ـ با سوريه نيز استقرار يابند.
ب) در ميان افكار عمومي لبنان ارتش اين كشور نيرويي ملي و قابل احترام است كه نبايد در برابر اسرائيل ـ به عنوان دشمن اصلي لبنان ـخدشه اي بدان وارد شود. بر اين اساس ورود ارتش در منازعه اي كه يكي از پيامدهاي ناخواسته آن كشتار مردم بي گناه و آوارگان فلسطيني است مي تواند تأثير منفي بر نحوه نگر شمردم لبنان به ارتش اين كشور داشته باشد و اين مسئله كار را براي افرادي هم چون ميشل عون متحد حزب الله كه در پي تصدي رياست جمهوري لبنان نيز هست، دشوار خواهدبود.