خداوند سبحان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را به چند وظیفه مسئول کرد و حضرتش را با آن سمتها به مردم معرفی نمود، که برخی از آنها ذیلاً یادآوری میشود.
یکی از آن وظایف حتمی رسالت و اولین آنها تلاوت آیات الهی است، که آیات الهی را درست برای مردم بخواند. دوم: تبیین و تفسیر است، که آیات آسمانی است. سوم: تبیین دستورالعمل و تشریح راه عمل به قوانین و احکام آن، و همچنین تزکیه مردم از راه عمل صالح است. چهارم: هشدار مردم به اینکه رهآورد وحی تحمیلی بر خواستههای اصیل شما نیست، بلکه برابر فطرت شما و مطابق با مقتضای نهان و نهادتان میباشد.
فرمود؛ رسول الله تالی آیات است «یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ» (1) چنانکه آن حضرت مأمور شد که بگوید: «وَ أَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ» (2) یعنی وظیفهام قرائت قرآن کریم است. چه اینکه باید مضامین آیات را، بعد از خواندن آنها برای مردم تفسیر و تبیین کند. «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ» (3)، «وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» (4) سپس فرمود راه عمل به محتوای کتاب و حکمت را هم به مردم میآموزاند و با توضیح سیره عملی آنان را تهذیب میکند «وَ یُزَکِّیهِمْ». (5)
و همچنین به مردم میرساند که دستورات آسمانی خواستهی درونی شماست و در نهانتان با آنها آشنا بوده و هستید. لذا قرآن «تذکره» است، و خدای سبحان پیامبرش را به عنوان مذکر معرفی کرد «إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ». (6)
تذکره یعنی یادآوری کردن. معلوم میشود معارف الهی در نهاد انسان بود و هست، و انسان در اثر اشتغال به طبیعت آنها را فراموش کرده است. رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن است که پردههای غفلت را کنار بزند، و فطرت درونی را شکوفا کند و انسان را به آن عهد دیرین الهی توجه دهد، تا وی به توحید و نبوت و معاد گرایش پیدا کند، و خود را در بین راه بازگشت به سوی هدف نهایی معطل نکند.
این امور یاد شده و مانند آنها سمتهای رسمی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، که باید درباره آنها تدریجاً بحث شود. فهرست مباحث بعدی عبارت از گفتار در پیرامون تلاوت قرآن، و سخن در اطراف تعلیم و تبیین و تفسیر قرآن، و گفتگو درباره تهذیب و تزکیه نفس، و بحثی راجع به تذکره و یادآوری قرآن و مانند آن میباشد.
و چون خدای سبحان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را اسوه و الگو قرار داد و فرمود شما به پیامبر تأسی و به او اقتداء کنید «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (7) اگر این سمتها را خدا برای پیامبر قرار داد شایسته بلکه بایسته است که دیگران به حضرتش در امور یاد شده اقتداء کنند.
یعنی هم در مسألهی تلاوت، هم در تعلیم کتاب و حکمت، هم در تزکیه نفوس، و هم هشدار به مردم که رهآورد وحی سابقه فطری در نهانتان و نهادتان دارد، و این چنین نیست که دستورات وحی آسمانی برنامههای تحمیلی باشد، نظیر بسیاری از قوانین جعلی که چون واضعان آن احکام با فطرت درونی انسانها آگاه نیستند، قوانین ناخواسته را بر آنها تحمیل میکنند. بلکه چون طراح قوانین شرع همان آفریدگار انسانها است برابر تقاضای درونی آنها قانون وضع مینماید، که وقتی آن قوانین بر فطرت انسانها عرضه شد برای آنها آشنا است. لذا قرآن را تذکره مینامند، خواه درباره معارف و خواه درباره احکام.
اما آنچه که مربوط به تلاوت است، این است که؛ در بسیاری از سور وقتی ستمهای پیامبر را معرفی میکند میفرماید: «یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ» یا خود پیامبر به حسب آنچه در سوره نمل آمده است میفرماید: «إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ وَ أَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ» (8) من مأمور شدم که پروردگار این شهر - مکه - را عبادت کنم، نه بتها را و همچنین مأمور شدم که آیات قرآن را بر شما تلاوت کنم.یعنی همانطوری که خودم آیات الهی را استماع نمودم عین همان آیات را بدون کاهش یا افزایش به سمع شما برسانم.
خدای سبحان میفرماید: «تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ» (9) یعنی آنها آیات الهی است که ما بر تو به حق تلاوت میکنیم.
پس اولین مرحلهی تلاوت، همانا تلاوت خدای سبحان است، که به وسیلهی فرشتهی امین، آیات قرآن بر سمع مبارک رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) تلاوت میشود، و چون تلاوت الهی مصاحب حق است یا کسوت حق در بردارد، از گزند هر گونه فزونی یا کاستی مصون است.
روی این امر که خدا تلاوت آیات را برای اولین مرحله به خود نسبت میدهد، پس آنچه را که خدای سبحان قرائت نمود بعینه به پیامبر رسید. زیرا، نه خداوند سبحان فراموش میکند، چون «وَ مَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً » (10) نه فرشتگان آن را کم یا زیاد میکنند، چون «لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» (11) نه شیطان را به حرم امن وحی الهی راه است که بتواند فرشتگان را انساء کند تا آنان بر اساس نسیان کم و زیاد کنند و تحریف و تصحیف روا بدارند و مانند آن. زیرا خدای سبحان فرشتگان را به عنوان پیک امین معرفی کرد و آنان را به وصف ممتاز امانت ستود. «مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ» (12).
یعنی فرشته وحی نسبت به سایر ملائکه که مأموریت تلقی و حفظ و ابلاغ آن را دارند مطاع و متبوع است وگرنه مطاع نمیبود. و اگر زیاده یا نقص در حریم وحی راه یابد آن فرشته مسئول ابلاغ، امین نخواهد بود در حالی که خدا میفرماید؛ فرشتهی وحی هم مطاع است و هم امین.
لذا وقتی خداوند تلاوت آیات را به خود نسبت میدهد میگوید «تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ» حرف «باء» یا «باء ملابسه» است یا «باء مصاحبت» است. در هر دو حال میرساند که تلاوت آیات در صحبت حق است، یا در کسوت حق است. یعنی آیات الهی با پوشش حق تلاوت میشود یا در صحابت حق آیات خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میرسد. لذا هیچ ممکن نیست آیهای کم یا زیاد بشود.
چون اگر آیات قرآن در صحبت حق یا زیر پوشش حق است و با لباس حق تلاوت میشود بنابراین نه کم خواهد شد، نه زیاد.
پس از مصدر غیب تا به سامعهی مبارک رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آیات الهی آنطوری که باید تلاوت بشود، بدون تغییر یا تبدیل، تلاوت شد.
طرز رسیدن آنها از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به امت اسلامی هم از صیانت خاصی برخوردار است. زیرا خدای سبحان رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم) را در این جهت به چند صفت برجسته و ممتاز ستود. فرمود هر چه را از وحی میگیرد به مردم ابلاغ میکند، و غیر از یافتههای وحی در معارف و قوانین و احکام چیزی نمیگوید. یعنی هم عقد ایجابی قضیه را حصر کرد و هم عقد سلبی قضیه را منحصر نمود. هم فرمود هر چه را که ما گفتیم به مردم میرساند و چیزی از آن را کتمان نمیکند، و هم فرمود هر چه میگوید وحی است.
این دو مطلب مهم در پیامبرشناسی به عنوان دو اصل مطرح است. یک اصل آن است که هر چه را ما به او گفتیم او همه را به مردم میرساند و چیزی را کتمان نمیکند، یعنی کم نمیکند. اصل دوم آن است که هر چه میگوید گفتهی ماست و چیزی اضافه نمیکند. نه بخل و ضنت باطل دارد، تا آنچه را که باید بگوید نگوید و نه سخا و بخشش بیجا، تا آنچه را که نباید بگوید، به مردم ابلاغ کند.
و چون دارای این ملکات نفسانی است از لحاظ سیر و سلوک الهی، خودش عین صراط مستقیم خواهد بود. اگر انسان کاملی هر چه را که باید بگوید میگوید و هر چه را هم میگوید وحی باشد، یعنی نه افراط را در گفتار او راه باشد که اضافه کند، نه تفریط را در رساندن او مجالی باشد، که کم کند، معلوم میشود که نحوه هستی او همانا صراط مستقیم است.
لذا نه تنها تلاوت او بر صراط مستقیم است، بلکه سایر سمتها و شئون پیامبری او بر متن صراط مستقیم خواهد بود. یعنی تعلیم و تفسیرش بر صراط مستقیم است. تزکیهی او، بر صراط مستقیم است. تذکرهی او هم بر صراط مستقیم است.
صراط مستقیم آن است که هم از خطر افراط دور باشد، هم از خطر تفریط. لذا خدای سبحان به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین فرمود:
«یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (13) یعنی سوگند به این کتاب که تو بر بستر صراط مستقیم قرار داری.
سوگند خدای سبحان نظیر قسم بشر نیست. قسم بشر در مقابل بینه است. مثلاً کسی که در محکمه شاهد ندارد قسم میخورد. ولی قسم خدای سبحان در مقابل شاهد نیست بلکه به خود بینه است و خداوند سبحان به شاهد سوگند یاد میکند.
مثلاً وقتی خدای سبحان میگوید به قرآن قسم تو بر صراط مستقیمی، یعنی به همین قرآن که خود متن دلیل و بینه است سوگند که تو حق آوردی و حق میگویی و بر بشر راه مستقیمی. بنابراین اگر خدای سبحان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان پویندهی صراط مستقیم معرفی کرد یعنی همه شئون پیامبری او اعم از تلاوت و تبیین و تفسیر و تعلیم و تزکیه و تذکره و ... بر صراط مستقیم است.
پس همانطوری که تلاوت الفاظ قرآن مصون از زیاده و نقص است، همهی شئون مربوط به آن منزه از فزونی و کاهش میباشد. یعنی از تعلیم تا تذکره و مانند آن، همه سالم از افراط و تفریط میباشد و برای تفهیم این صیانت همه جانبه دو قضیه جدای از هم لازم است.
لذا خدای سبحان هر دو قضیه را بطور وضوح بیان فرمود. اما راجع به صیانت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از تفریط و عصمت آن حضرت از بخل و کاهش از وحی چنین فرمود: «وَ مَا هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِینٍ» (14) پیامبر بر غیب ضنت نمیورزد.
ضنین یعنی بخیل و ضنت یعنی بخل. فرمود؛ پیامبر ضنین نیست. بخیل نیست که آیات الهی را کتمان کند و به مردم نرساند. در هیچ قسمی از اقسام آیات قرآنی ضنین و بخیل نیست. یعنی در همهی شئون پیامبری مصون و معصوم از ضنت و بخل است. هم در تلاوت ضنین نیست، هم در تفسیر و تعلیم ضنین نیست، هم در تزکیه ضنین نیست و هم در تذکره و مانند آن.
و اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معاذالله در شأنی از شئون یاد شده چیزی را کتمان کند و به مردم نرساند، یا آنها را تعلیم ندهد، یا در تزکیه آنها نکوشد یا در تذکره کوتاهی روا داشته باشد، هر آینه ضنت ورزید و بخل نمود در حالی که تعبیر لطیف قرآن کریم آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به معارف غیبی ضنین نیست.
نفی ضنت و بخل و اثبات سخاوت وجود غیر از نفی خیانت و اثبات امانت است، چون امین غیر از سخی است. بنابراین مستفاد از قرآن این خواهد بود که سفره خداوندی به دست سخاوتمند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همچنان گسترده است و هیچ بخشش همانند جود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نخواهد بود، زیرا اگر دیگران با مواد غذایی جنبه طبیعی انسانها را تغذیه میکنند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با معارف غیبی جنبه ماوراء طبیعی آنها را پرورش میدهد و تزکیه مینماید.
پس همگان توسط ضیافت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مهمان علوم الهی خواهند بود. لذا از رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم) نقل شد که فرمود: «القرآن مأدبة الله» (15) قرآن مأدبه خداست، یعنی غذای پخته و آماده الهی است.
احتمالاً مأدبه به معنای جای ادبپروری و رشد ادیبانه است. و عصاره جود الهی که با مهمانداری رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) صورت میپذیرد، به صورت قرآن تجلی کرد. و پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) مصون از بخل است که این جود را کتمان کند و به مردم نرساند. پس تمام روزیهای معنوی مردم که به صورت آیات قرآن کریم از مخزن غیب تنزل کرد، توسط میزبان سخاوتمند یعنی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) به مردم میرسد.
این خلاصه کلام در امر اول یعنی نفی بخل و ضنت و اثبات جود و سخای پیغمبر (صلی الله علیه وآله و سلم).
و اما دربارهی امر دوم که هر چه پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) درباره قوانین و احکام میگوید وحی الهی است، نه از هوای خود میگوید و نه از هوس دیگران سخن میراند، در سورهی «والنجم» چنین آمده است: «وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَ مَا غَوَى وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى» (16).
مضمون این آیات همان مطلب دوم را میرساند. یعنی رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) همانطوری که از کاهش وحی مصون بود چون از ضنت و بخل منزه بود، از افزایش بر آن نیز معصوم است، چون گفتههای او همان وحی است و نه غیر آن. و چون نفی بخل مستلزم نفی افزایش بر وحی نیست، لذا مطلب دوم را جدای از مطلب اول در سوره «والنجم» بیان فرمود.
خلاصه محتوای آیات یاد شده این است که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) روی میل خود یا دیگران سخن نمیگوید، بلکه هر چه میگوید وحی است. پس نه سخن دیگری را میگوید تا بگویند «إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ»، (17) نه سخن خود را میگوید که به خداوند افتراء ببندد. چون قرآن کتابی نیست که قابل افتراء باشد «وَ مَا کَانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرَى مِنْ دُونِ اللَّهِ». (18) قرآن قابل افتراء نیست. چون مثل او کسی نمیتواند سخن بگوید، قابل تحریف و تصحیف نیست. نمیشود آیاتی و سوری مثل قرآن آورد و به نام قرآن به مردم ابلاغ کرد. چون معجزه است و دیگران از آوردن مثل او عاجزند. قرآن کلامالله است و نه غیر.
بنابراین پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) نه تنها هر چه را از خدای سبحان دریافت نمود میگوید، بلکه هر چه را هم میگوید عین وحی است. پس در مقام تلاوت نه تفریطی در کار است که چیزی از وحی را بر مردم نخواند، نه افراطی در کار است که چیزی غیر از وحی بر آن بیفزاید.آیات سورهی «نجم» یک مطلب لطیفتری را هم در بردارد. همانطوری که آیه «وَ مَا هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِینٍ» دو نکته را فهماند، یکی اینکه پیامبر هر چه را شنید میگوید. نکته دیگر اینکه رسالت و رساندن پیام خداوندی همانا جود و بخشش است، در آیات سورهی «والنجم» هم دو نکته وجود دارد. یکی اینکه پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) هر چه را میگوید گفتهی خداست «وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى» یعنی نه از خود اضافه میکند و نه از دیگران اضافه مینماید. سخن غیر خدا را نمیگوید.
نکته دوم آنکه نطقش عین وحیی است که تجلی میکند. نظیر «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمَى» (19) این کلام خداست که از زبان رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم) شنیده میشود. همانطوری که طبق آیهی سورهی انفال دست خداست که از آستین پیامبر بدر آمده. آن خدایی که دست ندارد، دست بیدستی خدا از آستین رسولالله (صلی الله علیه وآله و سلم) برآمده «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمَى» یعنی این رمی تو در حقیقت رمی خداست، اینجا میفرماید نطق تو عین وحی است، یعنی هم کلام تو در حقیقت کلام خداست، و هم تکلم تو تکلم خداست.
پس دو مطلب از آیه استفاده میشود؛ یکی اینکه کلام، کلامالله است. دیگری اینکه تکلم، تکلم الهی است.
«ان هو» یعنی آن نطق نیست «الا وحی». نه اینکه آنچه را که تو نطق میکنی برابر با وحی است، یا آنچه که وحی شده تو آن را نطق میکنی، بلکه مراد آن است که، تکلم تو و نطق تو همان تکلم الهی است. لذا هم امام صادق (سلامالله علیه) فرمود، و هم از امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهجالبلاغة آمده است که خدای متعالی برای بندگانش در کتابش تجلی کرد «فتجلی لهم سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه». (20)
آنچه که از امام ششم (علیه السلام) رسید و مرحوم شیخبهائی (رضوانالله علیه) آن را در تفسیر «فاتحةالکتاب» نقل فرمود این است که: «لقد تجلی الله لخلقه فی کلامه ولکنهم لایبصرون» (21) و اما آنچه که از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهجالبلاغة آمد با آنچه یاد شد تفاوت مختصر دارد.
در حدیثی که از امام ششم (علیه السلام) نقل شد عنوان «کلام» دارد و در حدیث نهجالبلاغه عنوان «کتاب» نقل شد و قرآن هم کلام خداست و هم کتاب خداوند سبحان است.
نتیجه آنکه؛ نه تنها کلام، کلام الله است، بلکه تکلم هم تکلم الهی است. گویا خدای سبحان فرموده است «و ما تکلمت اذ تکلمت و لکن الله تکلم و...».
و بر این اساس میتوان آنچه را که مرحوم شیخ بهائی از امام ششم (علیه السلام) نقل کرد توجیه نمود. مرحوم شیخ بهائی در همان تفسیر سورهی مبارکهی «فاتحةالکتاب» از امام صادق (سلام الله علیه) چنین نقل نمود که آن حضرت بعضی از جملات سورهی فاتحةالکتاب را مثلاً «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» (22) یا «مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (23) را آن قدر تکرار نمود که «فخر مغشیاً علیه» (24) مدهوش شد و افتاد. سپس خود حضرت فرمود؛ اینقدر من این کلمه را تکرار کردم که گویا از متکلمش شنیدم.
معلوم میشود متکلم این کلمات دیگری است. و اگر خدای سبحان درباره قرآن چنین فرمود: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ» (25) یعنی هرگاه یکی از مشرکین استیمان کرد، امان خواست که بیاید کلام الله را بشنود به او جوار و پناهندگی بده، تا بیاید و کلامالله را بشنود و به مأمن خود برگردد. در این آیه آمده که «حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللَّهِ» یعنی تا کلام خدا را بشنود. نه یعنی آنچه که در کتاب بنام قرآن است، شما برای او بخوانید. کلام، وقتی کلام الله است که متکلمش الله باشد. پس هم اکنون هم گوینده قرآن الله است. منتها ما از زبان رسولالله (صلی الله علیه وآله و سلم) میشنویم، پس متکلم حقیقی این کلمات خدای سبحان است و مجرای این تکلم زبان مبارک معصوم (سلام الله علیه) است.
«ان هو» یعنی آن نطق جز وحی نیست. هم کلام، کلام الله است هم تکلم، تکلم الهی است. بنابراین، هم متلو کلام الله است، هم تلاوت آن تکلم الله است.
«تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ» پس اگر خوب گوش فرا دهیم، خداوند سبحان است که بر ما تلاوت میکند، با ما سخن میگوید. لذا شایسته است وقتی جمله «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» را میشنویم بگوئیم: «لبیک» زیرا که متکلم هم اکنون با ما شفاهاً خطابی و ندایی دارد.
بنابراین، آنچه که به سمع ما میرسد عین همانست که از مبدأ متعال تنزل کرد و بر قلب و سمع پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) فرود آمد، و هیچگونه دگرگونی در آن راه نیافت و لازم است که آیات الهی را با همه خصوصیاتی که دارد در گوش دل جا داد تا سامعه، ظرف آیات کریم گردد و نه معبر آن. چه اینکه خدای سبحان در این باره میفرماید: «تَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ» (26) یعنی فقط گوشهای شنوا و دلهای پذیرا ظرف معارف قرآنی خواهد بود و گرنه گوشهای دیگران معبر و گذرگاه آن میباشد نه وعاء.
و چون این آیات قرآن کریم بدون افراط و تفریط و کم و کاست به سمع ما رسیده است و این نزول و رسیدن هم به نحو تجلی است نه تجافی، بنابراین اگر ما همراه با همین آیات الهی ترقی نمائیم و به درستی به آن اعتصام جوئیم یقیناً به عالیترین مراتب آن خواهیم رسید. زیرا قرآن کریم رشته ناگسستنی حق است که بین خداوند سبحان و بین هر بنده صالحی آویخته است. نه آنکه فقط بین خدای سبحان و قلب و سمع مبارک رسولالله(صلی الله علیه وآله و سلم) آویخته باشد، بلکه به تمام دلها و گوشهای انسانی تا انقراض جهان تکلیف رسیده و میرسد و در تمام این مراحل در صحبت حق یا در کسوت حق میباشد.
نشانهی آنکه سلسله وحی به مجرد رسیدن به سمع و قلب مبارک پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلم) منقطع نمیشود، آن است که خدای سبحان فرمود رسول گرامی آنچه میگوید عین وحی است «وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى» پس آنچه را که ما میشنویم عین حق است که شنیدهایم. آنگاه فرمود «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ». (27)
و چون عین آنچه که از خدا صادر شده است، بدون افزایش و کاهش به سمع ما میرسد، در مقام تلاوت آیات دستورات فراوانی رسیده است که آن دستورها را باید به عنوان وظیفهی عبادی انجام دهیم. منظور از بحث تفسیر تنها این نیست که یک سلسله مفاهیم قرآنی در ذهن ترسیم شود، بلکه وظیفه انسان سالک آن است که؛ هم آیات الهی را به طور ترتیل قرائت نماید، و هم به تزکیه و تذکره توفیق پیدا کند. و گرنه تفسیر و تبیین و تعلیم که در حد گفتن و شنیدن و به ذهن سپردن باشد رهگشای انسان سالک نخواهد بود.
اگر گوینده یا شنونده آیات قرآن تعهد عملی نسبت به آن نداشته باشد، صرف درس و بحث قرآن زادراه او نمیباشد.
هدف اصیل تلاوت و تعلیم و تفسیر قرآن همانا نفس و دل است گرچه هر کدام از امور یاد شده از اهمیت خاصی برخوردارند. مثلاً تلاوت آیات قرآنی آنقدر مهم است که امیرالمؤمنین (سلامالله علیه) به فرزندش «این حنفیه» میفرماید؛ لااقل روزی پنجاه آیه از این عهدالله را تلاوت کن. و اگر کسی روزانه در حد تلاوت پنجاه آیه با قرآن که عهد است ارتباط برقرار نکند خود را از فیض مهمی محروم نموده است.
اگر خدای سبحان به ما فرمود؛ به رسولالله اقتدا کنید «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» یعنی در همهی مراحل قرآنشناسی به آن حضرت تأسی کنید. هم در تلاوت، هم در تعلیم و تبیین، هم در تزکیه و هم در تذکره.
از رسولالله (صلی الله علیه وآله و سلم) چنین نقل شده است که هر شب مسبحات ششگانه را تلاوت میکرد و آن شش سوره که با تسبیح شروع میشوند، عبارتند از سورههای: حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن و أعلی. گرچه مرحوم مجلسی اول سوره اسراء را هم که آغاز آن «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ» (28) قرار دارد جزء مسبحات آورده و قرائت آن را نیز هر شب همانند سایر مسبحات مستحب دانسته است.
بنابراین؛ لازم است انسان سالک یک برنامهی عملی از لحاظ تلاوت قرآن داشته باشد. مثلاً هر شب قبل از خوابیدن سورهی مبارکهی «واقعه» را تلاوت کند. تلاوت قرآن آنقدر مؤثر است که اگر کسی با اخلاص آیاتی را قرائت کند مشمول فیض خداوند سبحان میشود، گرچه معانی آنها را نداند. البته به آن هدف اصیل دست نمییابد. ولی همین فیض خاص زمینه دستیابی به فیض برتر را فراهم میکند. زیرا قرآن هم کلام الهی است و هم تکلم الهی.
یعنی همانطوری که دست پیغمبر(صلی الله علیه وآله و سلم) مظهر دست خدای سبحان قرار گرفت و از این جهت فرمود «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ»، دست پیروان پیغمبر هم مظهر دست خدای سبحان شد. و از این جهت به آنان فرمود: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ» (29) یعنی کافران را شما نکشتید بلکه خداوند سبحان کشت. و این تناسب و ارتباط معنوی بین ظاهر و مظهر ایجاب مینماید که خداوند کار مظاهر قدرت را که همانا سپاهیان اسلاماند به خودش نسبت دهد، و به آنان بفرماید که شما مشرکان را نکشید بلکه خداوند آنها را کشت.
اینگونه دقتهای قرآنی مسئله توحید افعالی را تبیین میکند، نه جبر و مانند آن را که عقلا و نقلا، محال و باطل میباشد. لذا خدای سبحان فعلهای نیک و خیر را که به نحوه وجود و کمال وجودی برمیگردند، در عین آن که به فاعل نزدیک آنها نسبت میدهد، به خودش نیز منسوب میداند. و اگر آن فعلهای خیر را از فاعلهای مباشر آن سلب میکند ناظر به آن است که استقلال و مبدأ ذاتی بودن را از آنان سلب نماید، نه استناد و فاعلیت را.
لذا در هنگام اعزام نیروهای رزمنده به صحنه نبرد علیه باطل چنین میفرماید: «قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ» (30) یعنی با کافران مبارزه کنید خداوند میخواهد آنها را با دست شما عذاب کند؛ که در این آیه قتال و مبارزه را به مؤمنان نسبت داد و تعذیب را به خودش، ولی در عین حال همان قتال را تعذیب دانست. و چون قتل و تعذیب و مانند آنها از اوصاف فعلی حقاند نه از اوصاف ذات الهی و هرگونه صفت فعل را از مقام فعل انتزاع میکنند نه از مقام ذات، بنابراین عمل مؤمنین همانا ظهور فعل خداست.
پس تلاوت آیات الهی که از زبان اهل ایمان شنیده میشود به منزله تکلم خداوند و تلاوت الهی به شمار میرود. لذا شایسته است به خوبی آن را استماع کرد و به آن اضغاء نمود. «وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا» (31) چه اینکه شایسته است در اصل تلاوت قرآن نیز به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اقتداء کنیم چون آن حضرت مأمور به تلاوت قرآن بود، ما هم در خود احساس مأموریت نماییم، و با تدبر تام آن را تلاوت کنیم.
گاهی انسان در حال تلاوت به معنای لطیفی برخورد میکند که ظهور آن معنا، در اثر ظهور متکلم میباشد. بسیاری از معارف در حین تلاوت برای انسان روشن میشود.
روایات فراوانی در اهمیت تلاوت قرآن کریم آمده. چه اینکه روایات فراوانی درباره شفاعت قرآن وارد شده است. یعنی این کتاب الهی در قیامت به بهترین چهره متمثل میشود، آن چنان که هر گروهی میپندارند این حقیقت تمثل یافته، از سنخ آنها است، لکن از جمال برتری برخوردار است. مثلاً مؤمنان، انبیاء اولیاء، صلحا و شهداء هر کدام گمان میکنند که این حقیقت نورانی از نوع آنها است و به صف آنان متصل میشود، ولی میبینند که از صفوف همه آنها میگذرد و به مقام خاص خود میرسد و سرانجام از دیگران که واجد شرایطاند شفاعت مینماید.
پس حقیقت قرآن فوق آن است که آن را در مقامهای معهود، منحصر بدانیم. و برای آنکه بهرههای بیشتری از او برده باشیم شایسته است که تلاوت آن با تدبر در معارف آن همراه باشد.
مثلاً وقتی به آیات رحمت میرسیم به معنای آن آشنا شده و محتوای آن را که همانا رحمت مخصوص است از خدای سبحان مسئلت کنیم. وقتی به آیات عذاب میرسیم از خدای سبحان طلب آمرزش و بخشایش و نجات کنیم، که با تلاوت آیات آن، قلب را از هر گرد و غباری برهانیم.
از این رو قبلاً باید آداب تلاوت قرآن را فرا گرفت. مثلاً باید دهانها را تطهیر نمود. زیرا قرآن باید از این دهانها بگذرد، و چون دهان راه عبور قرآن است و خود قرآن نیز از هر آلودگی پاک است لذا معبر و گذرگاه او نیز باید کاملاً پاک باشد، و تطهیر دهان، غیر از تنظیف دندان است چون مسواک نمودن و دندان را تمیز کردن گوشهای از برنامه وسیع تطهیر دهان است. چه اینکه در تطهیر دهان لازم است که، نه غذای حرام وارد دهان بشود و نه حرف بد از دهان بیرون بیاید.
خلاصه آنکه لب را، دندان را، فضای کام را، زبان را که قلیلالجرم است و کثیرالجرم، همه و همه را باید پاک نگه داشت تا قرآن با همه حروف گوناگونی که دارد از مجاری دهان بگذرد.
در جوامع روایی ما آمده است که مردم را جز زبان بد چیزی به جهنم نمیبرد «هل یکب الناس علی مناخر هم فی النار الا حصائد ألسنتهم» (32) یعنی چیزی جز درو نمودن محصول مزرعه زبان، مردم را به رو وارد جهنم نمیکند. اگر دهان پاک شد، نه حرف بد از دهان بیرون آمد، نه غذای بد به دهان رفت، آنگاه شایسته است که همانند کانال و نهر آب زلال قرآن گردد.
مگر، با دهانی که بوی بد میدهد، میتوان آیات الهی را درست تلاوت کرد. چون گناه بوی بد دارد و انسان تبهکار را رسوا میکند. دستور دینی آن است که استغفار کنید تا بوی بد گناه شما را رسوا نکند. «تعطروا بالاستغفار لاتفضحنکم روائح الذنوب» (33) یعنی با استغفار معطر بشوید که بوی بد گناهان، شما را رسوا نکند. معلوم میشود گناه بدبوست و انسان را رسوا میکند، و بهترین عامل برای پرهیز از آن همانا استغفار است.
پس لازم است که انسان با دهان پاک قرآن را تلاوت کند. اگر فضیلت تلاوت قرآن روشن گردد، و معلوم شود که قرآن عهد الهی است هرگز فیض عظیم تلاوت آن، لااقل روزانه پنجاه آیه، از ما سلب نمیشود.
تلاوت قرآن وقت فراوان نمیخواهد. اگر کسی اهل حساب باشد میبیند بسیاری از وقتهایش به هدر میرود، ولی اگر اهل برنامه باشد و عمر خود را در خدمت قرآن بگذراند برکت زندگی او کاملاً مشهود خواهد شد. و انسان متعهد هم برای زمان خود ارزش قائل است و هم برای مجلس و مکان خود احترام قائل است. درباره اهمیت فراگیری علوم الهی در هر مجلسی چنین از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شد که: «من جلس مجلساً و لم یزدد فیه من العلم شیئاً لم یزدد من الله الا بعداً» اگر کسی جایی بنشیند و چیزی در آن جا یاد نگیرد به همان اندازه از خدا دور میشود. کسی که از خدا دور شد از فیضش بهره نمیبرد. «أُولئِکَ یُنَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ». (34)
آنکه از خداوند سبحان دور است به حال خود رها میشود. اگر انسان خویشتن خویش را دریابد، میبیند بسیاری از فضائل الهی و نفسانی را میتواند با وقت کم ادراک کند. آنگاه عمرش پر برکت میشود.خلاصه اگر اهمیت تلاوت قرآن با امور یاد شده روشن گردد که قرآن بهترین بخشش و سخای خداوند است و همچنین کلام خدا و نیز تکلم خدایی است، هرگز حاضر نیستیم بین خود و قرآن فاصله بیندازیم. مگر نه آن است که نیروی سامعه میخواهد لذت ببرد؟ چرا لذت را با شنیدن تکلم الهی تأمین نکنیم و از راه باطل آن را به لذت مادی سرگرم کنیم؟ اگر برای کسی روشن شد که قرآن، هم کلام الله است، هم، تکلم الهی است، چگونه به استقبال آن نمیشتابد؟
اگر کسی مزاج روحی خود را با گناه مسموم کرد از شهد قرآن لذت نمیبرد. همانطوری که انسان معتادی که مزاجش را مسموم کرد از عسل لذت نمیبرد و فقط از آن سم لذت میبرد، کسی که با گناه مزاج روحی خود را مسموم کرد از تلاوت قرآن لذت نمیبرد. چرا ما از شنیدن غیبت لذت میبریم و از شنیدن تکلم الهی لذت نمیبریم؟ جز آن است که این مزاج را مسموم کردهایم؟ جز آن است که این گناهان نگذاشت ما طعم گوارای کلام الهی را بچشیم، و در کنار سفرهی جود خدا بنشینیم؟
تعبیر لطیف خداوند سبحان این است که قرآن جود الهی است، و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در رساندن این بخشش الهی بخل نمیورزد، بلکه همهی عطایا و مواهب الهی را به انسانهای مستعد ابلاغ کرد. قرآن به منزله تکلیف محض و تحمیل صرف نیست بلکه عطای خاص الهی است و چون آن حضرت در رساندن سخای خدایی بخل نورزید، شما هم در پذیرش و فهمیدن آن بخل نورزید. «سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» (35) یعنی شما اگر بخل ورزیدید و جود نکردید، از بدن نکاستید و به جانتان ندادید، آنچه که بخل ورزیدید خواه در مسائل مالی و خواه از لحاظ صرف وقت به منظور تلاوت و تدبر در قرآن، همان بخل، طوق لعنتی خواهد شد و در قیامت بگردنتان آویخته خواهد شد.
حقیقت جود را امیرالمؤمنین (علیه السلام) چنین بیان فرمود: «جودوا بها علی أنفسکم» (36) یعنی از آسایش بدن بکاهید و بر ترقی جانتان بیافزایید و خیلی به آسایش بدن نیاندیشید. از لذائذ بدنی به منظور تأمین لذت معنوی و روحی، بکاهید. بهترین جود همانا دانی را فدای عالی نمودن، و طبیعت را به ماورای طبیعت رساندن است، و اگر کسی از بخشش لازم دریغ نمود و بخل ورزید هر بخلی در قیامت به صورت طوق لعنت گردن گیر خواهد شد. و این همان تجسم عمل است.
اگر رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «أجود الاجواد الله و أنا أجود بنیآدم» (37) یعنی بخشنده بالاصالة و بالذات خدای سبحان است و در بین افراد بشر من از همه بخشندهترم، برای این است که سفرهای که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پهن نمود هیچ بخشندهای پهن نکرد. اگر سخاوتمندان به نام دنیا چون حاتم طائی و دیگران به مردم آب و نان میدادند، رسول گرامی به جوامع انسانی آب حیات داده است. پس سخای هیچ بخشندهای در جهان امکان به جود و سخای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نمیرسد. و بعد از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سائر اولیای الهی از دیگران بخشندهترند، که انسانها را به فراگیری علوم الهی دعوت نموده و فرا میخوانند.
و چون بحث دربارهی اهمیت تلاوت قرآن و تدبر در آن مبسوط است.
پینوشتها
1. سورهی جمعه، آیهی 2.
2. سورهی نمل، آیهی 92.
3. سورهی جمعه، آیهی 2.
4. سورهی نحل، آیهی 44.
5. سورهی جمعه، آیهی 2.
6. سورهی غاشیه، آیهی 21.
7. سورهی احزاب، آیهی 21.
8. سورهی نمل، آیات 91 و 92.
9. سورهی آل عمران، آیهی 108.
10. سورهی مریم، آیهی 64.
11. سورهی انبیاء، آیهی 27.
12. سورهی تکویر، آیهی 21.
13. سورهی یس، آیات 1 تا 4.
14. سورهی تکویر، آیهی 24.
15. بحار ج 92، ص 19.
16. سورهی نجم، آیات 1 تا 4.
17. سورهی نحل، آیهی 103.
18. سورهی یونس، آیهی 37.
19. سورهی انفال، آیهی 17.
20. نهجالبلاغه صبحی صالح ص 204.
21. بحار ج 92، ص 107.
22. سورهی فاتحه، آیهی 5.
23. سورهی فاتحه، آیهی 4.
24. مفتاح الفلاح، تفسیر فاتحه، ص 292.
25. سورهی توبه، آیهی 6.
26. سورهی حاقه، آیهی 12.
27. سورهی انعام، آیهی 149.
28. سورهی اسراء آیهی 1.
29. سورهی انفال، آیهی 17.
30. سورهی توبه، آیهی 14.
31. سورهی أعراف، آیهی 204.
32. کافی ج 2، ص 115.
33. بحار ج 93، ص 278.
34. سورهی فصلت، آیهی 44.
35. سورهی آل عمران، آیهی 180.
36. نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 183.
37. ارشاد القلوب، فی ثواب الموعظة، ص 18.
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم