تكاپوى صهيونى در ايران معاصر

يهودى‏ها در قرن نوزده ميلادى با در دست گرفتن قدرت پولى و اقتصادى،جايگاه بسيار ممتاز و ويژه‏اى در اروپا به دست آورده بودند.نفوذ در كانون‏هاى سياسى قدرت،و به دست گرفتن‏ اهرم‏هاى تأثيرگذارى فكرى و فرهنگى،حضور در اركان حقوقى و مجامع قانونگذارى،موقعيت‏ بسيار مناسبى را براى اين قوم فراهم آورده بود.در چنين دوره‏اى بود كه شمارى از رهبران و سران يهود،ترويج و تبليغ انديشه قديمى استقرار يهود در سرزمين فلسطين را كاملا مساعد و مناسب تشخيص دادند.با پشتوانه
چهارشنبه، 9 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تكاپوى صهيونى در ايران معاصر
تكاپوى صهيونى در ايران معاصر
تكاپوى صهيونى در ايران معاصر

نويسنده:محمّد تقى تقى‏پور

آغاز سخن‏

يهودى‏ها در قرن نوزده ميلادى با در دست گرفتن قدرت پولى و اقتصادى،جايگاه بسيار ممتاز و ويژه‏اى در اروپا به دست آورده بودند.نفوذ در كانون‏هاى سياسى قدرت،و به دست گرفتن‏ اهرم‏هاى تأثيرگذارى فكرى و فرهنگى،حضور در اركان حقوقى و مجامع قانونگذارى،موقعيت‏ بسيار مناسبى را براى اين قوم فراهم آورده بود.در چنين دوره‏اى بود كه شمارى از رهبران و سران يهود،ترويج و تبليغ انديشه قديمى استقرار يهود در سرزمين فلسطين را كاملا مساعد و مناسب تشخيص دادند.با پشتوانه قدرت اقتصادى يهود در اروپا،سازمان‏ها و تشكل‏هاى‏ سياسى و فرهنگى جديدى از سوى بعضى رهبران و انديشه‏مندان يهود تأسيس شد.رسالت و مأموريت عمده اين كانون‏ها،تبليغ،ترويج و گسترش انديشه‏اى بود كه بعدها«صهيونيسم»نام‏ گرفت.اگر چه اين واژه،پس از برگزارى اولين كنگره جهانى صهيونيسم در سال‏ 1897 م/1276 ش،در شهر بال سوئيس،به تدريج بر سر زبان‏ها افتاد و در فرهنگ سياسى جهان‏ مطرح شد،اما سازمان‏ها و كانون‏هايى با انديشه،ماهيت و اهداف صهيونيستى،در كشورهاى‏ اروپايى،فعاليت خود را آغاز و حتى شعبه‏هايى در نقاط مختلف جهان،به ويژه مناطق‏ يهودى‏نشين داير كرده بودند.

اتحاديه جهانى يهود

سازمان«آليانس اسرائيليت اورنيورسال» يا اتحاديه جهانى يهود از جمله سازمان‏هاى‏ يهودى با انديشه صهيونى بود كه در سال 1861 م/1240 ش،در فرانسه تأسيس و فعاليت خود را آغاز كرد.
بنيان گذار اين سازمان يكى از يهوديان سرشناس و برجسته فرانسوى به نام اسحاق موسى‏ آدولف كرميو بود كه در سال 1796 م/1175 ش،در شهر نيمس به دنيا آمد.وى در سال‏ 1840 م/1219 ش،رئيس«انجمن مركزى يهوديان»فرانسه بود و بعدها به عضويت مجلس‏ نمايندگان فرانسه انتخاب و نفوذ و اعتبار فوق العاده‏اى در جامعه فرانسه كسب كرد.برخى منابع‏ تاريخى نقش او را در زمينه‏سازى انقلاب 1848 م/1227 ش،فرانسه مؤثر دانسته‏اند.آدولف‏ كرميو در اواسط قرن نوزده به تدريج به يكى از رهبران سياسى فرانسه تبديل شد و حتى در چند نوبت،عضو كابينه دولت فرانسه و در سال 1870 م/1249 ش،يكى از اعضاى حكومت دفاع ملى‏ فرانسه بود.
او در سال 1860 م/1239 ش،با جمع آورى كمك‏هاى مالى و همكارى شمارى از رهبران‏ يهودى براى ايجاد«اتحاديه جهانى يهود»اقدام نمود.اين سازمان يكسال بعد با عنوان«آليانس‏ اسرائيليت اونيورسال»در فرانسه تأسيس شد.كرميو اولين رئيس اين سازمان بود كه تا زمان‏ مرگ خود در سال 1880 م/1259 ش،همواره اين سمت را به عهده داشت.
افكار،علايق و تلاش‏هاى اسحاق موسى آدولف كرميو،اولين رئيس آليانس جهانى كاملا صهيونيستى بود.به نوشته منابع صهيونيستى: برداشت وى از عظمت قوم يهود و عشق وى به فلسطين،ماهيت صهيونيستى‏ داشت...برداشت كرميو از آينده قوم يهود به جهان بينى روشنفكرانه وى ژرفا بخشيد.براى كرميو احياى سرزمين مقدس از اولويت ويژه‏اى برخوردار بود.وى‏ مى‏گفت اميد به بازگشت به سرزمين مقدس‏[فلسطين‏]،همچون خورشيد به زندگى‏ ما پرتو افكنده است و به ما آرامش مى‏بخشد. شارل نتر از يهوديان سرشناس فرانسه و از پيشگامان طرح انتقال و اسكان يهوديان در فلسطين و آلبرت كوهن عضو«انجمن مركزى يهوديان فرانسه»و رئيس«انجمن سرزمين موعود» از جمله اعضاى بسيار فعال و برجسته اتحاديه جهانى يهود (آليانس) بودند كه در مسير تحقق‏ اهداف صهيونيستى اين سازمان،نقش اساسى و فراوان داشتند.
تلاش گسترده و بى‏وقفه رهبران آليانس جهانى و پشتيبانى بعضى رهبران و ثروتمندان‏ يهود،سرانجام طرح ايجاد مؤسسه كشاورزى«ميكوه اسرائيل» را در حومه يافا در سال‏ 1870 م 1249 ش،محقق ساخت.اين آموزشگاه كه بر اساس ايده اسكان يهود در فلسطين‏ تأسيس شده بود،آرزوى برخى رهبران انديشه صهيونيستى،به ويژه سران سازمان آليانس را تحقق بخشيد.آدولف كرميو رئيس آليانس درباره اهميت تأسيس«ميكوه اسرائيل»گفته بود: اين مدرسه در آينده به دژ بسيار مستحكمى تبديل خواهد شد.وقتى يهوديان به‏ سرزمين بومى خود پاى گذارند،ديگر هرگز آن را ترك نخواهند كرد.

آليانس اسرائيلى در ايران‏

آليانس اسرائيليت اونيورسال يا اتحاديه جهانى اسرائيلى،به موازات تلاش در مسير اجراى‏ طرح استقرار يهود در فلسطين،دست به تأسيس شعبه‏هايى در بعضى كشورهاى جهان،از جمله‏ ممالك آسيايى و عربى زد.
در سفر سال 1873 م/1252 ش،ناصر الدين شاه قاجار به اروپا،رهبران و نمايندگان يهود كشورهاى اروپايى،شاه ايران را براى اعطاى يك سرى امتيازات اجتماعى به يهود توجيه و ترغيب كردند.
ملاقات و مذاكرات رهبران يهود انگلستان،فرانسه،آلمان،اتريش،بلژيك،هلند و نمايندگان‏ و مأموران بعضى كانون‏هاى يهودى با ناصر الدين شاه و ميرزا حسين خان مشير الدوله (سپهسالار) صدر اعظم وقت،سرانجام منجر به اتخاذ تصميمات جديدى شد كه تأسيس مدارس آليانس در ايران از آن جمله بود.
به اعتراف تاريخ يهود؛«در سفر اول ناصر الدين شاه به اروپا در سال 1290 هجرى،مؤسسات و نمايندگان آليانس در غالب نقاط از او پذيرايى بعمل آوردند و يهوديان ايران را به او توصيه كردند.
در (13 ژوئيه) حاجى ميرزا حسين مشير الدوله در پاريس صورت مجلسى از بازديد آليانس،با موافقت شاه امضاء كرد كه داراى تعهدات اميد بخشى درباره يهوديان ايران بود.يكى از آن‏ تعهدات حمايت از مدارسى بود كه آليانس مى‏خواست در ايران افتتاح كند.» به نوشته حبيب لوى:
شنبه 12 ژوئيه 1252]1873 ش/1300 ق‏]طبق دعوتى كه از كميته مركزى آليانس‏ بعمل آمده بود،سر ساعت معينى در هتل،رياست پارلمان فرانسه،محل اقامت شاه‏ ايران در پاريس،حضور بهم رساندند.جناب آقاى ميرزا ملكم خان وزير امور خارجه‏ ايران،هيأت كميته مركزى آليانس را در سالن پذيرايى به حضور شاه وارد نمود.
موقعى كه آقاى آدولف كرميو رئيس آليانس مى‏خواست شروع به صحبت كند، اعليحضرت وى را شناخته و به او دست دادند.آقاى كرميو اين قسم شروع به سخن‏ نمود:اعليحضرتا!آليانس اسرائيلت اونيورسال كه نماينده آن،انجمن مركزى‏ مى‏باشد فوق العاده افتخار دارد كه به وى اجازه شرفيابى حضور داده شده است. آدولف كرميو رئيس آليانس اسرائيليت اونيور سال با ارائه گزارشى درباره يهود ايران و علايق‏ شاه دوستى آنان،ناصر الدين شاه را با كوروش هخامنشى مقايسه و اعطاى بعضى امتيازها براى‏ يهودى‏ها را تقاضا كرد.
سخنان همراه با چاپلوسى و تملق رئيس«اتحاديه جهانى اسرائيلى»چنان احساسات‏ ناصر الدين شاه قاجار را تحريك كرد كه فورا حمايت خود و صدر اعظم ايران را از يهود يادآور شد: شاه با دست خود،صدر اعظم (ميرزا حسين خان سپه سالار) را نشان داده و به زبان‏ فرانسه فرمودند:اين نخست وزير حامى يهوديان است و اين كار را مانند كار خودش‏ مى‏داند.او به قدرى دوست يهوديان است تا به اندازه‏اى كه مسلمانان كينه به وى پيدا كردند.صدر اعظم با تبسمى تعظيم نمود. كرميو گفت:اعليحضرتا آليانس اسرائيلت مايل است كه رعاياى يهود شما نسبت‏ به وظايفى كه نسبت به وطن پرستى و پادشاه خود دارند آشنا گردند.لازم است كه از طفوليت آنها را به نتايج نيكوى فرهنگ آشنا ساخت.ما پيشنهاد مى‏كنيم كه در بعضى از شهرهاى كشور شما[ايران‏]،همان قسم كه در شهرهاى شرق كرده‏ايم، مدارسى تأسيس كنيم كه معلمين ما آنها را اداره كنند.آيا اين فكر مورد تصويب‏ ملوكانه واقع خواهد گرديد؟ شاه به زبان فرانسه جواب داده فرمودند:«بلى من از مدارس شما حمايت خواهم‏ كرد.آقاى كرميو!با صدر اعظم موافقت نمايند و من آن را تصويب مى‏كنم.» سرانجام اين گفت و گو به تهيه و تدوين نامه‏اى چهارده ماده‏اى از سوى آدولف كرميو رئيس‏ سازمان جهانى آليانس منجر شد و فورا مورد موافقت ميرزا حسين خان سپه سالار صدر اعظم‏ وقت به نمايندگى از شاه ايران قرار گرفت.
ناصر الدين شاه در سفر بعدى خود به اروپا و در واقع انگلستان،در سال 1888 م/1267 ش، در زمان ملكه ويكتوريا و وليعهد او،ادوارد،عمدتا ميهمان دوستان يهودى ملكه انگليس و وليعهد او بود.به طورى كه نوشته‏اند: در اين سفر بار اصلى پذيرايى از پادشاه ايران به دوش آلفرد فرديناند روچيلد [يهودى‏]بود،به نوشته آلفرى،اكنون،سر آلبرت ساسون،[يهودى‏]كه پير و سالخورده بود خود حكمران يك امپراتورى شرقى محسوب مى‏شد.او در كنار ادوارد [وليعهد وقت و پادشاه بعدى با عنوان ادوارد هفتم‏]در انتظار شاه ايران نشست.
شاه در لندن براى شام ميهمان روزبرى‏ها (كنت و كنتس/حنا روچيلد) بود و فرداى آن روز آلبرت‏[ساسون يهودى‏]او را به نهار[ناهار]دعوت كرد.آلفرى معتقد است توجه آلبرت ساسون به شاه ايران يك مسأله اخلاقى نبود. در اين سفر دو نفر از رهبران سرشناس جامعه يهود انگلستان كه از پيشگامان حركت‏ صهيونيستى به شمار مى‏آمدند با ناصر الدين شاه ملاقات و گفت و گو كردند.اين دو،بارون ادموند روچيلد و موسى مونته فيورى بودند.
بارون ادموند روچيلد (1934-1845) كوچكترين پسر جيمز روچيلد،همان كسى است كه‏ نام وى با استقرار يهوديان در فلسطين و تأسيس دولت اسرائيل پيوند ناگسستنى دارد.به نوشته‏ بعضى اسناد،ادموند روچيلد 70 ميليون فرانك در راه انتقال و اسكان يهود در فلسطين‏ سرمايه گذارى كرد.
موسى مونته فيورى يا موزز مونته فيوره از ديگر پيشگامان بزرگ صهيونيسم انگلو-يهودى‏ است كه قبل از برگزارى كنگره بال در مسير پيشبرد آرمان صهيونيسم تلاش بى‏وقفه داشت.
بعضى منابع يهودى و صهيونيستى نوشته‏اند صهيونيسم،نخست مرهون آرمان و تلاش اين‏ شخصيت يهودى است كه ملكه ويكتوريا لقب شهسوار امپراتورى بريتانيا (شواليه‏گرى) را به او اعطا كرد.
نبايد از ياد برد كه ارتباط محافل مرموز يهود اروپا با ناصر الدين شاه قاجار و دربار او از پيشينه‏ قابل توجه برخوردار بود.حضور و نفوذ گسترده و همه جانبه يهوديانى چون حكيم يحزقل‏ (حق نظر) و ياكوب ادوارد پولاك با عنوان طبيب در دربار تنها يك نمونه آشكار آن است.حكيم‏ يحزقل كه پيش از اين طبيب مخصوص محمد شاه بود-با نفوذ مرموزى كه بر مهد عليا،مادر شاه‏ داشت-مى‏توانست منشاء بسيارى از رويدادهاى حساس باشد.همانگونه كه ادوارد ياكوب‏ پولاك يهودى از سال 1855 تا 1860 م/1234 تا 1239 ش،به عنوان طبيب مخصوص‏ ناصر الدين شاه از چنين موقعيت و نفوذ و تأثيرى برخوردار بود.به اعتراف نويسنده تاريخ يهود ايران،ياكوب ادوارد پولاك وسيله‏اى براى اطلاع يهوديان خارجى،خصوصا انگلستان از وضع‏ يهوديان ايران گرديد. گفتنى است؛عزرا فرزند يعقوب،نوه داود شيرازى از ثروتمندان معدود آن عصر،داماد يحزقل بود كه بين تهران و بغداد و تهران و منچستر انگلستان به امور تجارى اشتغال داشت. بى‏ترديد ثروت اندوزى عزرا بن يعقوب،بى‏تأثير از نقش و نفوذ يحزقل در دربار حكومتى نبود.
«سفرنامه پولاك»با اشاره به يك مورد اختلاف منافع بين حكيم يحزقل يهودى با ميرزا آقا خان نورى صدر اعظم ناصر الدين شاه قاجار،حمايت دربار از طبيب يهودى و بركنارى‏ صدر اعظم را ناشى از تأثير و ميزان نفوذ يحزقل در دستگاه حكومتى مى‏دانسته،به طورى كه او را معادل مردخاى،عموى ملكه استر يهودى،همسر خشايار شاه قلمداد كرده و با عاريه گرفتن از كتاب استر در عهد عتيق مى‏نويسد:«و مردخاى-در اين مورد همان حق نظر-در بين قوم خود بزرگ و نام آور بود.» به هر روى،سفر اول ناصر الدين شاه قاجار به اروپا،زمينه‏ساز تأسيس شعبه‏هاى آليانس در ايران شد و سفر دوم او ايجاد مدارس آليانس را به دنبال داشت.به اين ترتيب،حدود سى و هشت‏ سال بعد از تأسيس آليانس اسرائيليت اونيورسال در فرانسه،در سال 1898 م/1277 ش، مدارس وابسته به آن در ايران ايجاد و شروع به فعاليت كردند.
گفتنى است،تا قبل از برپايى مدارس رسمى آليانس اسرائيليت اونيور سال در ايران،مدارس‏ ويژه يهود در ايران با حمايت و پشتيبانى كانون‏ها و محافل خارجى در اين كشور داير بود:
تا گشايش نخستين مدرسه آليانس در تهران،با يارى انگليسى‏ها در ايران چند آموزگار پروتستان تبليغ و تدريس فرزندان جماعت يهود را عهده‏دار بودند.يكى از آنان ميرزا بابا نامى بود كه يك سال پس از گفت و گوهاى پاريس و كسب اجازه از ناصر الدين شاه،مدرسه كوچكش را در 1875 م (1291 ق) /[1254 ش‏]،گشود.
دومين مدرسه در 1899 م (1316 ق) /[1278 ش،]در اصفهان برپا شد.اين نهاد را يك يهودى به نام نور اله كه او نيز دين پروتستان آورده بود اداره مى‏كرد.باز هم او بود كه در سال 1894 (1311 ق) [1273 ش‏]دو شعبه ديگر همان مدرسه را در تهران و همدان به راه انداخت. به اين ترتيب شعبه رسمى مدارس آليانس اسرائيليت اونيورسال در ايران برپا شد.
در 14 ژوئيه 1898 م (1315 ق) [1277 ش‏]كميته مركزى پاريس نامه‏اى براى نظر آقا يمين السلطنه سفير ايران در فرانسه فرستاد و اعلام داشت كه اين روزها كميته‏ در اين خيال است كه مدرسه آليانس تهران را به راه اندازد.
به همين قصد يهوديان،بارون هيرش،يكى از بانوان بزرگ و سرشناس خود را از لندن جهت پا در ميانى به تهران فرستادند.پس از آنكه پذيرش حكومت را گرفتند، ژوزه كازه را كه از استادان بيروت بود براى تدريس و اداره مدرسه به تهران خواستند.
اما سرپرستى با لون نامى بود كه درباره چگونگى گشايش مدرسه،گزارش‏هاى‏ گرانبهايى براى وزير خارجه فرانسه فرستاد. به اين ترتيب مدارس آليانس در تهران به راه افتادد.
در 30 اكتبر[1898 م/1277 ش‏]مدرسه زاد روز مظفر الدين شاه را جشن گرفت.
رفته رفته پيشرفت آليانس يهود توجه دولتمداران را به خود جلب كرد.وزير امور خارجه (ميرزا محسن خان مشير الدوله) صد نفر از نوآموزان مدرسه را به حضور پذيرفت و شادباش گفت و 500 فرانك كمك هزينه داد.آن وزير يادآور شد:براى ما يهودى و غير يهودى هر دو ايرانى هستند و شاه ايران«ميان رعاياى خود،از هر كيش‏ كه باشند تبعيض قائل نيست.»همچنين مظفر الدين شاه به نظام السلطنه دستور داد كه سالانه 200 تومان به اين مدرسه كمك كند.نيز تشويق نامه فرستاد[...]نوشت: من با خوشوقتى اطلاع يافتم كه گروهى از يهوديان مايلند به فرزندانشان تعليماتى‏ بدهند كه در ساير مدارس برايشان ميسر نيست.زيرا كه درهاى آن مدارس به‏ رويشان بسته است.پس اكنون برآنند كه به جمع آورى كمك هزينه برآيند و يك نهاد آموزشى بر پا كنند تا در آنجا كودكان ندار و يتيم بياموزند چگونه بر اساس دين‏ موسى به بزرگداشت نام من‏[مظفر الدين شاه قاجار]برآيند و براى من و سرزمين من‏ دعا كنند. ايجاد يك تشكيلات پوششى فرهنگى با اغراض سياسى در ايران از سوى آليانس جهانى‏ تلاش همه جانبه‏اى براى ترويج و تبليغ انديشه صهيونيستى در جامعه يهود بود.مدارس آليانس‏ پس از تهران،يكى پس از ديگرى در شهرهاى يهودى نشين ايران،از جمله در اصفهان،شيراز، همدان،كرمانشاه،سنندج،نهاوند،تويسر كان،بروجرد،يزد،رشت،گلپايگان،كاشان،گروس‏ (بيجار) و...تأسيس شد و فعاليت خود را آغاز كرد.
مؤسسات آليانس،به موازات گسترش فعاليت‏هاى خود در جوامع يهود اروپا،از شمال و شرق‏ آفريقا تا خاورميانه و آسيا نيز شعبه‏هاى خود را توسعه و بسط داد.به طورى كه،طى مدت كوتاهى‏ از لندن،وين و برلين تا تتوان و طنجه مراكش در شمال آفريقا،و بغداد و ادرنه در حوزه قدرت‏ امپراتور عثمانى و تا ايران فعاليت خود را به طور هماهنگ رونق بخشيد.
درباره فعاليت به اصطلاح آموزشى و فرهنگى آموزشگاه‏هاى آليانس،به ويژه در ايران،دو نكته حائز اهميت وجود دارد.نكته اول آنكه،مدارس و مؤسسات مزبور،به طور مرموزانه و تقريبا نيمه آشكار،كودكان و نوجوانان غير يهودى،از جمله مسلمانان را نيز جذب و تحت آموزش قرار مى‏دادند.اين موضوع در برخى نقاط ايران موجب عكس العمل مردم مسلمان،به ويژه عالمان‏ دين گرديد.طورى كه در بعضى بلاد ايران عالمان بزرگ و سرشناس،ورود و حضور كودكان و نوجوانان مسلمان را به اين آموزشگاه‏ها منع و تحريم كردند.
در سال 1900 ميلادى مدرسه آليانس در اصفهان افتتاح گرديد و چند سال بعد در سال‏ 1907 م سيّدى‏[...از عالمان مسلمان‏]از عده‏اى از بزرگان يهود تعهد گرفت‏[...]اطفال مسلمان‏ حق ندارند در مدارس يهود (آليانس) حضور يابند.اين دستورات هم در اثر دخالت وزير مختار ايران عقيم ماند. همگرايى و هماهنگى دولتمداران وقت با محافل يهودى در پيشبرد ايده‏هاى صهيونى در ايران آن زمان،به طور جدى نيازمند تأمل و تدقيق است.
نكته دوم اين كه،دست پروردگان و دانش آموختگان مسلمان آموزشگاه‏هاى آليانس،به طرز بسيار شگفت‏آور و سؤال برانگيزى،بعدها،وارد دستگاه‏ها و مراكز قدرت در عرصه سياست و فرهنگ در كشور مى‏شدند.كوهنكا رئيس آموزشگاه‏هاى آليانس در ايران در اين باره گفته بود: خوشوقت است وقتى ملاحظه مى‏كند اكثر دانشمندان،نويسندگان و رجال سياسى و نظامى اين كشور از تحصيل‏كردگان مدارس آليانس مى‏باشند.و باز هم مزيد افتخار است كه همين تربيت يافتگان مدارس ايران امروز از بهترين دوستان اين مؤسسه‏ مى‏باشند.در اين راه پرافتخار،آليانس اسرائيلت دوستانى هم دارد كه با كمك‏هاى‏ مادى و معنوى خود تسهيلات لازم در راه پيشرفت مقاصد فرهنگى او را فراهم‏ مى‏سازند. ترويج ايده سياسى و فرهنگى هماهنگ و واحد در جوامع يهودى جهان در مسير آرمان‏ صهيونيسم،تلاش بى‏وقفه و مستمرى از سوى آليانس اسرائيليت اونيورسال در بسيارى از كشورها از جمله ايران بود.اما رهبران و سران آليانس،در تعقيب ايده مزبور،از تربيت مأموران‏ محلى غير يهودى براى پيشبرد اهداف و مطامع خود نيز غافل نبودند.
در يكى از منابع يهودى با اشاره به حضور دانش آموزان مسلمان در مدارس آليانس،اعتراف‏ شده است كه در برخى مناطق كشور،تعداد دانش آموزان مسلمان حتى از يهودى‏ها بيشتر بوده‏ است:«به مثل در مدرسه همدان از 654 شاگرد تنها 173 نفر يهودى بودند.» منابع يهودى علت جذب كودكان مسلمان در مدارس آليانس را ايجاد همگرايى فكرى و فرهنگى بين يهوديان و مسلمانان ادعا كرده‏اند: سياست آليانس اسرائيلى از آغاز اين بود كه در حدود 20 درصد دانش آموزان‏ مسلمان را به منظور نزديكى دو جامعه،ايجاد ارتباط و انواع اهداف مثبت ديگر در خود جاى دهد نكته قابل توجه ديگر در مدارس آليانس در ايران،عدم توجه به زبان،ادبيات،تاريخ و فرهنگ‏ ايران،در برنامه‏هاى آموزشى بود: بنابر گزارش‏هاى مفتش وزارت معارف در مدرسه آليانس يهود چندان توجهى به‏ زبان فارسى و تاريخ و فرهنگ ايران نداشتند.برنامه‏هاى مدارس دولتى و آئين‏نامه‏ وزارت معارف را پشت گوش مى‏انداختند و وا مى‏نهادند. 1 در بخش متوسطه،تدريس ادبيات فارسى،به ويژه اشعار و قطعات برگزيده كه در ساير مدارس اجبارى بودند،در اينجا«خوانده»نمى‏شدند و به طور كلى فارسى اين‏ كلاس‏ها با پروگرام وزارت معارف هماهنگ نبود.نيز در سال يكم متوسطه حساب‏ تدريس نمى‏شد.فارسى شاگردان مدرسه«ضعيف»بود نمايندگان و مأموران آليانس مركزى پيوسته به ايران سركشى و چگونگى فعاليت مدارس‏ وابسته را از نزديك تحت كنترل و مراقبت و هدايت داشتند.آموزشگاه‏ها و مؤسسات وابسته به‏ آليانس اسرائيليت اونيورسال تا سال 1357 ش،در ايران فعاليت داشتند و تحت راهبرى و اداره‏ مركزيت فرانسوى آن،به مدت 80 سال،اهداف و برنامه‏هاى اين كانون جهانى صهيونى مستقر در پاريس را در ايران پياده مى‏كردند.
صرف نظر از روابط مستحكمى كه تشكيلات آليانس با مراكز سياستگذارى و تصميم گيرى، دولتمداران و كانون‏هاى قدرت داخل كشور ايران داشت،دانش آموختگان مدارس و آموزشگاه‏هاى آليانس نيز به آسانى به داخل حوزه‏هاى مديريت و قدرت كشور نفوذ و حضور پيدا كرده بودند.اينها تماما حاكى از موقعيت ممتاز يهود در ايران آن دوران است.
زمينه‏هاى ايجاد آموزشگاه‏ها و مؤسسات وابسته به آليانس اسرائيليت در دوره‏ ناصر الدين شاه به وجود آمده بود،اما اين تلاش‏ها پس از روى كار آمدن مظفر الدين شاه و در واقع‏ حدود يك سال پس از برگزارى اولين كنگره جهانى صهيونيسم در شهر بال سوئيس،در ايران‏ نتيجه داد.آموزشگاه‏ها و مدارس آليانس اسرائيليت بذر افكار صهيونى را در ميان يهود ايران‏ پاشيد.بر اين اساس مى‏توان گفت كه آليانس اسرائيليت اونيورسال،منشاء و مادر انديشه‏ها، تلاش‏ها و تشكل‏هاى صهيونيستى در جامعه يهود ايران بوده است.اسناد،مدارك و منابع‏ مختلف تاريخى نيز اين واقعيت را تصريح و تأكيد مى‏كند كه پس از فعاليت مدارس آليانس در ايران،زمزمه‏هاى صهيونى در جوامع يهود اين كشور نضج گرفت و سرآغاز فعاليت‏ها در اين باره‏ گرديد.

«صهيونيست»ايران‏

به گواهى اسناد تاريخى موجود،پس از جنگ جهانى اول و صدور اعلاميه معروف«بالفور» وزير امور خارجه وقت بريتانيا،در سال 1917 م/1296 ش،زمزمه‏هاى صهيونيستى در جامعه‏ يهود ايران آشكار و هويدا شد.
اعلاميه بالفور كه كاملا مطابق آرمان صهيونيسم تدوين و تنظيم شده بود،موجى از حركت‏ در جوامع مختلف يهودى،از جمله در ميان جمعى از يهود ايران به وجود آورد.
در اين اعلاميه موافقت انگلستان با ايجاد«كانون ملى يهود»در فلسطين خطاب به روچيلد تصريح شده است: وزارت امور خارجه‏ نوامبر 1917 لرد روچيلد عزيز مشعوفم به نمايندگى از سوى دولت اعليحضرت،اعلاميه حمايت از آمال‏ صهيونيستى يهود را كه به كابينه تسليم شده و مورد تصويب قرار گرفته به شما ابلاغ‏ كنم: دولت اعليحضرت تأسيس يك موطن ملى براى قوم يهود را در فلسطين با ديده‏ مساعد مى‏نگرد و همه تلاش‏هاى خود را براى تسهيل تحقق اين هدف بكار خواهد گرفت‏[...].
سپاسگزار خواهم شد چنانچه اين اعلاميه را به اطلاع فدراسيون صهيونيست‏ برسانيد.
ارادتمند شما آرتور جيمز بالفور اعلاميه بالفور دستاورد جلسات و مذاكرات پنهان و جدى محافل صهيونيستى با مقامات‏ انگليسى و ماحصل پيوند نامقدس حركت صهيونيسم و دستگاه حاكمه بريتانيا بود.
اين اعلاميه براى جوامع يهودى جهان بيش از پيش آشكار ساخت كه حركت صهيونيستى‏ كاملا تحت حمايت و پشتيبانى قدرت‏هاى جهانى است.
به نوشته منابع صهيونيستى:
نخستين واكنش صهيونيستى كه شكل سازمانى در تهران و سپس در ساير شهرستان‏هاى ايران به خود گرفت،با اعلاميه بالفور بستگى دارد.در اين‏ اعلاميه آثارى از اميد در جهت برپايى«خانه ملى»براى ملت يهود در سرزمين‏ اسرائيل به چشم مى‏خورد. در منابع يهودى ايران درباره آثار و پيامدهاى اعلاميه بالفور در ميان جامعه يهود داخل‏ كشور چنين مى‏خوانيم: در تاريخ دوم نوامبر 1917 از طرف وزارت خارجه انگلستان اعلاميه كشدارى به‏ امضاء لرد بالفور كه حاكى از موافقت دولت انگلستان،در ايجاد يك كانون ملى براى‏ يهوديان جهان در فلسطين بود براى اداره مركزى صيونيست‏ها[سازمان جهانى‏ صهيونيسم‏]ارسال گرديد.در آن زمان يهوديان اروپا در كليه جبهه‏هاى جنگ‏ مشغول نبرد بودند.دولت انگلستان با فرانسه در مقابل دشمنان قوى خود آلمان و اتريش تنها بودند و انقلاب روسيه قدرت جنگى وى را از بين برده بود.يهوديان هم‏ در انقلاب روسيه عاملى بودند و دولت آمريكا هنوز داخل جنگ نشده بود.پس‏ دولت انگلستان با اين اعلاميه در نظر داشت كه از نفوذ يهوديان روسيه و آمريكا استفاده نمايد و در واقع صدور اين اعلاميه براى منظور دولت انگلستان مفيد واقع‏ گرديد.با وجود عدم صراحت اين اعلاميه،بعد از 9 قرن‏[احتمالا مقصود 19 است‏] دربدرى يهوديان،اثرى بس مفيد براى آنها داشته و روحيه اين ملت را فوق العاده‏ تقويت كرد و مانند آبى در صحراى خشك براى تشنه‏اى سرگردان بود.يهوديان‏ جهان با شادمانى كاملى با آن برخورد كردند و در همه جا جشن‏هايى به اين مناسبت‏ برقرار شد.يهوديان ايران كه از اين جريان و ارزش اين واقعه تاريخى بى‏اطلاع بودند، چند روز بعد (5 نوامبر 1917) از اين اعلاميه به وسيله صيونيست‏هاى شهر سن پترسبورگ (پايتخت سابق روسيه كه بعد از انقلاب پتروگراد ناميده شد) باخبر شدند تلگراف مربوط به اين خبر توسط عزيز اله تيزابگر به پيشواى روحانى يهوديان‏ تهران ارسال شده بود.پس از رسيدن اين تلگراف مفصل،پيشواى روحانى‏[يهود] عده‏اى از جوانان را دعوت و مراتب را به آنها اطلاع داد.در نتيجه جلسه‏اى در كنيسه‏ خاله و بعد در كنيسه حاداش تشكيل گرديد كه اين مقدمه موكول به برقرارى و تأسيس انجمن فرهنگى جوانان يهودى تهران گرديد. يك نويسنده صهيونيست نيز،ضمن تأييد تأثير اساسى دستاوردهاى صهيونيستى جنگ‏ جهانى اول و اعلاميه بالفور در پيدايش تحركات صهيونى جامعه يهود ايران،مى‏نويسد: نخستين واكنش صهيونيستى كه شكل سازمانى در تهران و سپس ساير شهرستان‏هاى ايران به خود گرفت،با اعلاميه بالفور بستگى دارد. به اين ترتيب،بذر افكار صهيونيستى در ميان جامعه يهود ايران پاشيده شد: پس از اطلاع جامعه يهود تهران از صدور اعلاميه بالفور هيجان در بين يهوديان‏ تهران و ساير شهرستان‏هاى ايران ايجاد گرديد و عده‏اى از جوانان يهود تهران بدوا در كنيسه خاله و بعدا در كنيسه حكيم آشر گرد هم جمع شده در صدد تشكيل‏ انجمن براى اصلاح امور جامعه خود بر آمدند.[...]وقتى اظهار شد كه برادران!در عصرى كه صحبت از ايجاد كانون ملى يهودى‏[در فلسطين‏]است بيائيد اقلا اجتماع‏ ما مبادرت به ايجاد يك انجمنى كه زبان مذهبى‏[عبرى‏]را توسعه دهد و از فراموشى آن جلوگيرى كند،بنمائيم،وحشت و رعبى بين عده‏اى برقرار شد تا بالاخره 13 نفر از بين 43 نفر جوانان به قرار زير انتخاب شدند: آقايان سليمان كهن صدق،دكتر مرتضى (هودايان) معلم،نهوراى باروخ،ميرزا داود اهرون،سليمان حيئم،ابيشور،آشرابراهام شالوم،شموئيل رخسار،بنيامين‏ مصاچى،حاخام يودعيم،آقاجان كهنيم،شمعون الياهو،سليمان ناقى و رئيس آقاى‏ سليمان كهن صدق گرديد.همان شب جلسه آنها در منزل كهن صدق تشكيل و نامه‏ تشكرآميزى در جواب تلگراف خاصه از پتروگراد نوشتند.
چون هيئت مذكور هدف خود را توسعه زبان عبرى قرار داد،نام انجمن را (عبرت‏ همهزقت صفت عبر) انجمن تقويت زبان عبرى،قرار دادند.اولين جلسه اين انجمن‏ بعد از اقدامات مقدماتى فوق در كنيسه حكيم آشور در شب 3 شنبه 9 طبت سال‏ 5678،زمستان 1917،تشكيل گرديد. چند صباحى از عمر اين تشكيلات سپرى نشده بود كه انجمن مزبور،پس از برقرارى ارتباط با مجامع صهيونى خارج كشور،با تغيير نام،عنوان«انجمن صيونيت ايران»را براى خود برگزيد.تاريخ يهود ايران در اين باره مى‏گويد: براى اصلاح اين وضعيت‏[اقتصادى و معيشتى‏]و خصوصا براى بدست آوردن كار، تشخيص داده شده بود كه فعلا اميدى در ايران وجود ندارد.با اين اوضاع و احوال‏ تماس با انجمن‏هاى يهود خارج به منظور كمك‏هاى فرهنگى و اقتصادى لازم بود و تنها تشكيلاتى كه مى‏توانست از جوانب مختلف كمكى در بهبود اوضاع فرهنگى و خصوصا ايجاد كار براى يهوديان ايران بكند و حتى اگر بهبود زندگانى آنها در ايران‏ غير ميسر باشد،مبادرت به مهاجرت آنها كند،تشكيلات صيونيت مركزى‏[سازمان‏ جهانى صهيونيسم‏]بود.از اين نقطه نظر انجمن صفت عبر تصميم گرفت كه نام خود را تبديل به انجمن صيونيت ايران بنمايد تا بتواند از مساعدت فرهنگى و اقتصادى‏ برادران مذهبى خود برخوردار گردد.در واقع در نظر گرفت كه حدود برنامه را توسعه‏ داده و صرف نظر از اجراى برنامه فرهنگى و ترويج زبان عبرى براى ترميم اوضاع‏ اقتصادى تيره بختان يهود ايران هم چاره‏اى بنمايد.[...]تصميم گرفته شد روابط نزديكى با وزارت داخله و اداره نظميه وقت برقرار نموده در كليه شهرستان‏هاى ايران‏ شعباتى ايجاد نمايند. نويسنده تاريخ يهود ايران سعى كرده،انگيزه و اهداف تشكيل انجمن صيونيت ايران و ماهيت آن را توجيه و تحريف كند.اين در حاليست كه واقعيت‏هاى تاريخ و نيز برخى اعترافات‏ همين منبع،توجيه مزبور را يك نوع سياسى كارى در تاريخ نويسى نشان مى‏دهد: هر چند نام اين انجمن به اسم انجمن صيونيت تبديل گرديد ولى در واقع اين انجمن‏ يك نوع انجمن محلى مانند قرون گذشته بود،با فرق اينكه به اين وسيله در صدد جلب مساعدت هم كيشان خارجى هم برآمده بود[...].
نتيجه آن شد كه باب روابط با دفتر[سازمان جهانى صهيونيسم‏]كپنهاك‏ بازگرديد و نظام نامه كامل تهيه و به تصويب رسيد و اولين كنفرانس راجع به تاريخچه‏ نهضت صيونيسم در كنيسه حاداش داده شد و دفتر ثبت اسامى اعضا،بعد از اين‏ كنفرانس افتتاح گرديد و قرار شد كه شعبات ولايات تشكيل گردد.لذا نامه‏هايى به‏ شهرستان‏هاى همدان،كرمانشاه،رشت،اروميه،سنندج،بار فروش،دماوند،مشهد، كاشان،اصفهان،يزد،كرمان،بوشهر،شيراز،ولايات ثلاثه نهاوند و تويسر كان و ملاير، بروجرد،گلپايگان و خوانسار نوشته شد و انجمن متشكله در ايران به خارجه معرفى‏ گرديد.تا كتب مفيد و روزنامه‏ها و مجلات يهود را براى تأسيس قرائت خانه در تهران‏ ارسال دارند. ايجاد انجمن صيونيت در ايران و برقرارى ارتباط با سازمان جهانى صهيونيسم در خارج، موجى از هيجان و احساسات را در ميان بعضى گروه‏هاى يهود ايران به وجود آورد: در تاريخ يهود ايران سابقه نداشت كه يك انجمن در پايتخت تشكيل گردد و باب‏ روابط با كليه شهرستان‏هاى ايران باز نمايد.يهوديان شهرستان‏هاى ايران هر يك از يكديگر جدا و مانند جزاير دور افتاده به تنهايى مشغول تحمل مشقات و بدبختى‏هاى خود بودند.اما اكنون پس از رسيدن نامه‏هاى انجمن‏[صهيونيسم‏]به‏ دست ايشان شور و هيجانى پيدا نموده در صدد افتتاح باب مراوده با انجمن صيونيت‏ تهران گشته بودند. انجمن صهيونيسم ايران،از اين پس،ضمن هماهنگى و تقويت ارتباط و پيوند با دفتر مركزى‏ سازمان جهانى صهيونيسم،به تدريج فعاليت‏هاى تشكيلاتى خود را گسترش داد.به طورى كه در دوازدهمين كنگره سازمان جهانى صهيونيسم كه در«كارلسباد»چك و اسلواكى تشكيل گرديد، نماينده تشكيلات صهيونيسم ايران نيز دعوت شده بود و شركت داشت.
انجمن صهيونيسم ايران به تدريج در صدد گسترش فعاليت‏هاى سياسى و فرهنگى و توسعه‏ و تقويت اين تشكيلات گام برداشت.
اين انجمن در سال 1919 م/1297 ش،از نامزدى دكتر لقمان‏[نهوراى‏]يهودى براى‏ نمايندگى مجلس شوراى ملى حمايت جدى بعمل آورد.
در سال 1920 به منظور تحكيم و گسترش فعاليت‏هاى تشكيلاتى انجمن مزبور انتخابات‏ برگزار شد.
روز دوشنبه 17 نيسان 5680 بهار 1298]1920 ش‏]انجمن نظارت تشكيل و اخذ رأى بعمل آمد و در روز 19 صندوق افتتاح و 25 نفر آقايان زير به ترتيب براى اداره‏ امور تشكيلات مركزى و شعبه تهران انتخاب شدند: دكتر البو نهوراى،كهن صدق،عزيز اله نعيم،سليمان اسحق حى،دكتر حبيب‏ لوى،حبيب اله يودعيم،يوسف گئولا،شموئل رخسار،آشر شالوم،سليمان حييم، ميرزا آقا حييم ماشيح،بنيامين مصاچى،داود مرادى،خاخام يودعيم،نهوراى‏ باروخيان،عزيز اله برال،اسحق بروخيم،شمعون كاشر،شموئيل مئير،داود بخور، صينور كهن شوحط،رحيم تربتى،سليمان بوستناى،داود مارى،يوسف درويش.
[اين‏]عده 25 نفرى 13 نفر را به طريق زير براى تشكيل انجمن مركزى‏ [تشكيلات صهيونيسم ايران‏]انتخاب نمودند و 12 نفر بقيه هيأت شعبه صيونيت‏ تهران را تشكيل دادند.عزيز اله نعيم رئيس كميته مركزى كل تشكيلات،كهن صدق‏ صندوقدار،دكتر البو نهوراى نايب رئيس،دكتر حبيب لوى بازرس كل،آشر شالوم‏ منشى،شموئل رخسار،داود مرادى دفتردار،سليمان بوستناى،حبيب يودعيم‏ وقايع نگار،ميرزا آقا ماشيح،صينور كهن شوحط،سليمان اسحق حى و رحيم تربتى. در اين انتخابات،عزيز اله نعيم به عنوان رئيس كل تشكيلات مركزى انجمن صهيونيسم ايران‏ و سليمان كهن صدق به عنوان رئيس تشكيلات صهيونيسم شعبه تهران برگزيده شدند.از نكات‏ تأمل برانگيز در پيدايش حركت‏هاى صهيونيستى در جامعه يهود ايران و تأسيس«تشكيلات‏ صهيونيسم ايران»،فقط حادثه جنگ جهانى اول،اشغال فلسطين توسط انگلستان به سركردگى‏ يك ژنرال يهودى و صدور اعلاميه بالفور و كنفرانس صلح سان ريمو و يا لايحه قيموميت فلسطين‏ از سوى انگليس نبود،بلكه مهمتر از همه اين‏ها زمينه سازى‏هاى فكرى و فرهنگى و سياسى‏ تدريجى مؤسسات آليانس داخل كشور بود كه مستقيما تحت اداره و هدايت«آليانس اسرائيليت‏ اونيورسال»قرار داشت.
اكثر اعضاى اصلى تشكيلات صهيونيسم ايران،از ابتدا،همان شاگردان و دانش آموختگان و پرورش يافتگان آموزشگاه‏هاى آليانس بودند.بنابراين،نه تنها آليانس نقش پايه‏اى در ايجاد و تأسيس و پيدايى تشكيلات صهيونيسم ايران داشت،بلكه سران و سردمداران آليانس نيز در همكارى و پشتيبانى تشكيل صهيونيسم ايران نقش اساسى داشتند: به اين ترتيب روح جديدى در كالبد انجمن‏[صيونيت‏]دميده شده و انجمن پايه و اساس واقعى پيدا كرد.در اين موقع آقاى لاردو رياست مدارس آليانس را داشتند و مشاراليه همكارى جالب توجهى نمودند. اين موضوع را نه فقط حبيب لوى كه خود از اعضاى اصلى تشكيلات مركزى انجمن‏ صهيونيسم ايران بود تأكيد و اعتراف نموده،بلكه،آمنون نتصر صهيونيست نيز طى يادداشتى با عنوان«صدمين سالگرد صهيونيزم،»در نشريه صهيونيستى چشم انداز،چاپ آمريكا به آن‏ تصريح كرده است: تأسيس نخستين مدرسه آليانس‏[...]در روند شكل گيرى اين جامعه اثرگذار بود[...] در ابتداى سال 1918 سازمانى تحت عنوان«تشكيلات صيونيت»در تهران و پس از آن در هيجده‏[18]شهر ديگر ايران افتتاح شد.پايه گذاران اين تشكيلات عموما فارغ التحصيلان مدارس آليانس تهران بودند. يكى از مأموريت‏هاى عمده تشكيلات مركزى صهيونيسم ايران،سازمان دادن و هدايت و نظارت بر تمامى شعبه‏ها تهران و شهرستان‏ها و نيز برقرارى ارتباط تشكيلاتى با محافل‏ صهيونيستى خارج از ايران و حتى پيروى از برخى حركت‏هاى جنبش صهيونيستى در جهان‏ بود.
وظيفه انجمن مركزى صيونيت‏[ايران‏]از يك طرف تماس با شعبات شهرستان‏ها و از طرف ديگر با تشكيلات خارج يهود و[وظيفه‏ى‏]شعبه صيونيت تهران،اداره امور صيونيت‏هاى تهران بود. دستاورد تلاش‏هاى سازمان جهانى صهيونيسم در صدور اعلاميه بالفور،كنفرانس سان ريمو و موضوع قيموميت انگلستان بر فلسطين،شادمانى و هيجان فراوان در ميان جامعه‏ صهيونيستى ايران به همراه داشت.اين هيجانات و احساسات در برخى مقاطع زمانى با برگزارى‏ مراسم جشن و پايكوبى نيز همراه بود.اين قبيل عكس العمل‏ها بيش از هر چيز ماهيت تشكيلات‏ صهيونيسم ايران و جانبدارى آنها از آرمان سازمان جهانى صهيونيسم را آشكارتر مى‏كند: در جلسه شب 4 شنبه دهم ايار[1920 /1299 ش‏]تلگرافى كه حاكى از تصويب‏ ايجاد مركز ملى يهود تحت قيوميت دولت انگليس در فلسطين و به تصويب انجمن‏ متشكله در سن رمو بود رسيد و با حضور بزرگان ملت‏[يهود]و دكتر لقمان نماينده‏ [اقليت يهود در]مجلس شوراى ملى مقرر شد با اجازه نخست وزير،مجلس جشنى‏ برپا گردد. همسويى با سازمان جهانى صهيونيسم و پيروى از طرح و برنامه آژانس جهانى يهود در ترغيب و انتقال و اعزام يهوديان به فلسطين،از جمله اقدامات و تحركات انجمن صهيونيسم‏ ايران در سال‏هاى آغاز تأسيس بود:
جوامع يهود ايران كه تا اين عصر بدون فعاليت و تشكيلات بودند به جنبش در آمده، هر گوشه و كنار فعاليت‏هايى ديده مى‏شد.در سال 1919 چند فاميل از همدان براى‏ اورشليم حركت نموده بودند و در سال 1920 دو دسته از تهران و شيراز[به‏ فلسطين‏]مهاجرت نمودند. به طور مسلم،قبل از اعلام تأسيس تشكيلات صهيونيسم ايران و آشكار شدن تمايلات‏ صهيونيستى در جامعه يهود ايران،چنين ايده‏ها و افكارى از طريق مدارس آليانس در ميان‏ يهودى‏هاى اين كشور ترويج شده بود.اين موضوع نشان مى‏دهد كه حتى قبل از اعلام رسمى‏ تكاپوى صهيونيستى در جامعه يهود ايران،تحركات صهيونيستى،مطابق آنچه آژانس يهود و سازمان جهانى صهيونيسم تعقيب مى‏كردند،و لو به طور پنهان،در اين جامعه وجود داشت.حتى‏ اگر در اين زمينه منابع تاريخى موجود سكوت كرده باشند و محافل صهيونيستى يا يهودى نيز به‏ صراحت آن را تأييد نكرده باشند؛باز هم در اصل واقعيت‏هاى تاريخى مورد اشاره نمى‏توان ترديد كرد.زيرا حضور،استقرار و اسكان يهوديان ايرانى در فلسطين در خلال جنگ جهانى اول،اين‏ موضوع را اثبات مى‏كند: تا امروز سندى به دست نيامده كه نشان بدهد يهوديان ساكن ايران از آنچه،لااقل تا آغاز جنگ جهانى اول،پيرامون جنبش صهيونيزم در اروپا مى‏گذشته اطلاع داشته‏ باشند.ولى مى‏توان حدس زد كه يهوديان ايرانى ساكن سرزمين اسرائيل‏[فلسطين‏]، مانند ساير يهوديان اين سرزمين،از فعاليت‏هاى صهيونيستى بى‏اطلاع نبودند.لااقل‏ تا پايان جنگ جهانى اول،بيش از هزار نفر يهودى ايرانى،اغلب شيرازى و نواحى‏ جنوب ايران،بيشتر در دو شهر اورشليم و صفاد[صفد]مى‏زيستند.ميان اينها و يهوديان ساكن ايران رفت و آمدهايى بوده است،كه درباره آنها ما اغلب اطلاعات‏ شفاهى داريم.تا آن موقع،كمتر كسى چيزى به صورت كتبى از خود به جاى‏ گذاشته،به طورى كه به ما امكان دهد از برداشت يا فعاليت صهيونيستى آنان اطلاعى‏ كسب نماييم. اين ادعا در شرايطى مى‏تواند اعتبار تاريخى داشته باشد كه تاريخچه تأسيس و فعاليت‏ مؤسسات آليانس در ايران و اهداف،برنامه‏ها،آثار و تبعات آن در ميان جامعه يهود اين كشور ناديده گرفته و فراموش شود.در حالى كه خود نويسندگان يهودى و صهيونيست ايرانى يا غير ايرانى به طور تلويحى به مأموريت و نقش آليانس در جامعه يهود ايران اعتراف كرده‏اند.
انجمن صهيونيسم ايران از ابتداى فعاليت علنى خود،نشريه هگولا را به عنوان ارگان اين‏ تشكيلات منتشر كرد.
در شب دوشنبه 25 كيسلو 5681 زمستان 1921 اطلاع حاصل شد كه امتياز روزنامه به نام هگولا گرفته شده است. مديريت نشريه هگولا ابتدا با عزيز اله نعيم رئيس تشكيلات مركزى صهيونيسم ايران بود،اما به دليل مسافرت نامبرده به خارج از كشور،به منظور شركت در سيزدهمين كنگره جهانى‏ صهيونيسم،اين سمت به عزيز اله برال و سپس به سليمان ناقى و حبيب اله يودعيم واگذار شد.
فعاليت آزادانه مؤسسات صهيونيستى آليانس و نيز انجمن صهيونيسم و انتشار رسمى و علنى‏ نشريه صهيونى هگولا،همه،نشانگر آزادى عمل صهيونيست‏ها در ايران و آگاهى و توافق كامل‏ سران حكومت‏ها و دولت‏هاى وقت ايران،در اين باره است: در دوره احمد شاه،تقريبا تمام رجال سياسى ايران،از جمله سردار سپه،رضا پهلوى،از فعاليت‏هاى صهيونيستى در ايران باخبر بودند و حتى در پاره‏اى از جشن‏هاى صيونيستى شركت مى‏جستند.جز در مورد مهاجرت، وزارت خانه‏هاى ايران آن دوره سد راه فعاليت‏هاى صيونيستى نمى‏شدند[...].
در مورد مهاجرت يهوديان،بعدها عامل ديگر پديدار شد و آن مخالفت مجامع‏ اسلامى در ايران و كشورهاى عرب بود.با وجود تمام اشكالات،مهاجرت از ايران به‏ سرزمين اسرائيل‏[فلسطين‏]،كه ركن اساسى فعاليت صهيونيسم جهانى بود، همچنان در سراسر دوره سلطنت رضاشاه و پس از آن ادامه داشت.رضاشاه و دو وزارتخانه نامبرده از اين موضوع اطلاع داشتند.رضاشاه در چند مورد دستور داد كه‏ تبليغات ضد صيونيستى مجامع اسلامى عليه مهاجرت يهوديان ايران در جرايد ايران‏ چاپ و منتشر نشود. اسناد به جا مانده از آن دوران درباره اين همگرايى و همسويى رضاخان پهلوى با كانون‏هاى‏ صهيونيستى خواندنى و تأمل برانگيز است: دفتر مخصوص شاهنشاهى،نمره 1683،تاريخ 13]12/10/10]رياست جليله وزرا دامت شوكته‏ عطف به مرقومه نمره (6761) حسب الامر جهان مطاع مبارك شاهانه‏ ارواحنا فداه ابلاغ مى‏نمايد انتشار تلگراف راجع به مسلمين فلسطين در جرايد مقتضى نيست.
رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهى‏[امضا حسين شكوه‏] فعاليت«تشكيلات صيونيت ايران»،طى دوره شصت ساله عمر آن‏ (1979-1918 م/1357-1297 ش) ،همراه با فراز و نشيب بود.درباره فعاليت‏ها و اقدامات اين‏ تشكيلات در مسير آرمان صهيونيسم در ايران،اطلاعات و اسناد منسجم و كاملى تاكنون،منتشر نشده.اما آنچه از برخى منابع و مدارك موجود مشاهده مى‏شود،در همسويى و هماهنگى آن با سازمان و كانون‏هاى صهيونيستى خارج از ايران به ويژه سازمان جهانى صهيونيسم،كنگره‏ جهانى يهود و آژانس يهود هيچ ترديدى وجود ندارد.اين تشكيلات همواره تحت نظر و مراقبت‏ تشكيلاتى سازمان‏هاى صهيونيستى خارج از كشور قرار داشت و در مواقع مقتضى مجامع‏ جهانى صهيونى در تحكيم و تقويت موقعيت سازمانى آن،به طور رسمى و جدى دخالت داشتند.
اين سازمان با دستگاه‏هاى رسمى دولتى ايران عصر پهلوى ارتباط و همكارى داشت.
مكاتبات رسمى تشكيلات صهيونيسم ايران از طريق سربرگ‏هاى منقش به ستاره شش پر بود و عنوان آن به زبان فارسى،عبرى و فرانسه در سربرگ چاپ شده بود. همراهى و همكارى با سازمان‏هاى داخلى و خارجى وابسته به صهيونيسم در مسير جمع آورى كمك‏هاى مالى براى رژيم صهيونيستى و نيز ترغيب،تشويق،سازماندهى و انتقال‏ يهوديان ايران به فلسطين از جمله اقدامات بارز و اساسى تشكيلات صهيونيسم ايران بود.

طرح اسكان يهوديان جهان در ايران‏

اسناد به جا مانده از دوران گذشته،اطلاعات شگفت انگيزى را درباره تكاپوى مرموز صهيونى‏ در ايران عصر پهلوى آشكار مى‏سازند.
بر اساس اسناد معتبر تاريخى،سران و رهبران صهيونيسم،در بعضى مقاطع تاريخى،براى‏ اسكان يهوديان در مناطق مختلف جهان و ايجاد دولت يهود،جز فلسطين،سرزمين‏هاى‏ ديگرى را نيز در طرح‏هاى خود مدنظر قرار داده بودند.از ميان سرزمين‏هاى مورد نظر،از كشورهاى آرژانتين،اوگاندا،موزامبيك،آنگولا،ليبى،العريش (در صحراى سينا) ،عراق،قبرس‏ و...،به طور صريح در بعضى طرح‏هاى صهيونيستى ياد شده است.
برخى اسناد به طور تلويحى نشانگر آن است كه رهبران و كانون‏هاى صهيونيستى،سرزمين‏ ايران را نيز به عنوان طعمه‏اى ديگر مدنظر قرار داده بودند.رهبران صهيونيسم ايران به منظور پياده كردن طرح خود در اين كشور،به طور خزنده و مرموز فعاليت‏ها و اقداماتى را به عمل آوردند.
ايده صهيونيسم جهانى در ايران به صورت طرحى نمايان شد كه محافل صهيونيستى آن را به نام يكى از رهبران و سران تشكيلات صيونيت ايران به دربار رضاخان پهلوى عرضه كردند.
طرح مزبور با نام و امضاى عزيز اله نعيم اولين رئيس تشكيلات مركزى صهيونيسم ايران تدوين و به دربار شاه وقت ايران عرضه شد.اين طرح تحت پوشش عمران و آبادانى سرزمين ايران از طريق‏ انجمن‏هاى خيريه يهود اروپا،اما با هدف انتقال و سپس اسكان و استقرار يهودى‏هاى مختلف‏ جهان در مناطق مختلف كشور ايران،دقيقا هدف و استراتژى مشابه ايجاد«كانون ملى يهود» مندرج در اعلاميه بالفور را،در اين سرزمين دنبال مى‏كرد.
رئيس سابق تشكيلات صهيونيسم ايران،در نامه همراه طرح مزبور،خطاب به وزارت دربار رضاخان،در تاريخ 8 آوريل 1931 م/1310 ش،چنين نوشته بود: موقع را غنيمت شمرده،پروژه و نقشه‏[اى‏]را كه پس از تحقيقات و تفحصات كافيه‏ در نظر گرفته،مع كليه اسناد مربوط به آن را كه به دست آورده بودم با پست سفارشى‏ از لحاظ مبارك آن وزارت جليله ملى گذراندم.بديهى است كه يكى از عوامل مهم در ترقى وطن همانا فلاحت و زراعت است و براى انجام اين مقصود چند چيز از مهمات‏ مى‏باشد: 1-زارعين و فلاحين كاردان و آگاه به آخرين سيستم جديد.
2-سرمايه معتنابه.
3-متخصصين.
تمام اين محسنات در انجمن‏هاى بزرگ خيريه يهود جمع است و اين‏ انجمن‏هاى خيريه ابدا مقصود سياسى در نظر ندارند.
[...]عاجزانه تمنا و درخواست مى‏نمايد كه از نقطه نظر وطن پرستى آن را مورد توجه و دقت قرار داده تا هر گاه با نظريات اين اقل موافقت داشته و صلاح مملكت‏ بدانند،به موجب مقتضيات و منافع وطن مألوف مساعدت لازم را در عملى كردن‏ اين نقشه مبذول فرمايند. در طرح صهيونيستى مزبور،درباره چگونگى اجرا و عملى ساختن نقشه كانون‏هاى جهانى‏ صهيونيستى براى انتقال و استقرار يهوديان نقاط مختلف جهان در نواحى گوناگون كشور ايران‏ چنين آمده است: عملى كردن اين نقشه بسيار سهل و فقط منوط به جلب توجه انجمن‏هاى بسيار بزرگ خيريه يهود در آمريكا و اروپاست كه هر سال ميليون‏ها تومان در ساير ممالك‏ قابل استعمار خرج مى‏نمايند و يهوديان اروپاى شرقى از قبيل لهستان،رومانى، اطريش،مجارستان و غيره را كه قصد فلاحت و زراعت داشته باشند به آمريكايى‏ جنوبى و غيره برده و در آن نقاط مشغول كار و كشت و زرع مى‏نمايند.[...]چگونه‏ مى‏توان توجه انجمن‏هاى بزرگ خيريه يهود اروپا و آمريكا را جلب نمود؟مقدمتا بايد مزاياى ايران را به آنان توضيح داد،به اين معنى كه ايران از هر حيث و بر ساير ممالك رجحان و برترى دارد.[...]مساحت فعلى ايران يك ميليون‏[و] ششصد و پنجاه هزار كيلومتر مربع است و فقط دوازده ميليون نفر جمعيت دارد.در صورتى كه مملكت فرانسه كه مساحتش تقريبا ثلث مساحت ايران است،چهل‏ ميليون نفوس دارد.بنابراين ايران گنجايش چندين برابر ساكنين حاليه را دارد. مطابق طرح صهيونيستى مزبور،نه فقط بخش وسيعى از اراضى ايران به طور دايم به تملك‏ يهودى‏هاى مهاجر اروپايى و آمريكايى در مى‏آمد،بلكه براى تأمين مطامع سياسى و اجتماعى‏ آنها،قوانين مبتنى بر دين اسلام در سراسر ايران ملغى و به جاى آن،قوانين،مقررات و حقوق بشر غربى در كشور ايران پياده و اجرا مى‏شد تا يهوديان منتقل شده و اسكان يافته در نواحى مختلف‏ كشور به سهولت مشى صهيونيسم را،-آن گونه كه امروز در فلسطين مشاهده مى‏شود-در ايران‏ پياده كنند.
بر اساس مفاد طرح مزبور،يهودى‏هاى مهاجر با برخوردارى از حقوق و آزادى‏هاى بى‏حد و حصر اجتماعى،سياسى و فرهنگى،از هر گونه اختيار عمل برخوردار باشند.آنها پس از دو سال‏ اقامت در ايران به تابعيت رسمى كشور درآمده و زمين‏هاى اعطايى از سوى دولت به طور مجانى و براى هميشه به مالكيت رسمى آنها در مى‏آمد.از سوى ديگر يهودى‏هاى مهاجر و مستقر در اراضى مورد نظر،تا ساليان سال از پرداخت ماليات معاف و براى واردات ماشين آلات صنعتى و كشاورزى نيز از پرداخت هر گونه عوارض و حقوق گمركى معاف بودند.از سوى ديگر،دولت ايران‏ موظف بود نه تنها به آنها گذرنامه رايگان اعطا كند،بلكه در سال اول استقرار يهودى‏هاى نقاط مختلف جهان در سرزمين ايران،ماشين آلات صنعتى و كشاورزى مورد نياز را به طور مجانى در اختيار آنها قرار دهد.
براى پى بردن به عمق و گستره توطئه كانون‏هاى صهيونيستى براى اشغال سرزمين ايران و استقرار يهوديان نقاط مختلف جهان در اين كشور،مطالعه و بررسى طرح هشت ماده‏اى ارائه‏ شده از سوى اولين رئيس تشكيلات صهيونيسم ايران به دربار رضاخان،خالى از فايده نيست: نظر به مراتب معروضه و براى اين كار به سهولت بتوان توجه انجمن‏هاى بزرگ خيريه‏ يهود را جلب نمود،پيشنهاد مى‏نمايد كه قوانينى به مضامين ذيل از مجلس شوراى‏ ملى شيد الله اركانه بگذرد: ماده اول-از جمله حقوق ابتدائيه بشرى آزادى و حريت عقايد و اعتقادات است.
به مصداق نص صريح قرآن مجيد«لا اكراه فى الدين»هيچ فردى از افراد در سرتاسر مملكت محروسه ايران من باب عقايد و معتقداتش مورد تعرض و لطمه احدى واقع‏ نخواهد گشت و جان و مال همواره مصون و محفوظ است.
ماده دوم-حقوق كشورى و سياسى ايرانيان بدون فرق نژاد و مذهب در مقابل‏ قانون مساوى،از مزاياى آن متمتع و بهره‏مند و وظايف آن را بدون استثنا بايد انجام‏ دهند.
ماده سوم-يكى از عوامل مهمه ترقى و تعالى مملكت ايران زراعت و فلاحت‏ است.هر زارع و فلاح و صنعتگر خارجى‏[يهودى‏]كه قصد توطن در ايران را داشته‏ باشد،پس از دو سال اقامت در مملكت مى‏تواند تبعيت ايران را قبول و ورقه تبعيت‏ به او تفويض خواهد شد.
ماده چهارم-دولت عليه ايران اراضى وسيعه قابل فلاحت و زراعت خالصه را مجانا الى الابد در تحت اختيار فلاحين و زارعين‏[يهودى‏]خارجى كه قصد توطن در ايران را داشته باشند گذارده،تا خود به كشت و زرع آن پرداخته و در عمرانيتش‏ بكوشند.
الف-هر فاميل سه الى پنج نفرى و زيادتر به فراخور حال هر يك،قطعه زمينى كه‏ قابل فلاحت و زراعت و ميوه كارى باشد الى الابد تفويض خواهد شد،به مقدارى كه‏ محصولات سنواتى آن،معشيت و زندگانى آنها را تكافو نمايد تا پشت در پشت در آن‏ زمين به كشت و زرع اشتغال يابند.
ب-تقسيم اراضى بين زارعين و فلاحين‏[يهودى‏]به موجب نظريات كميسيونى‏ مركب از چهار نفر خواهد بود كه دو نفر آن را حكومت ايران (وزارت اقتصاد ملى) معين و دو نفر ديگر آن از طرف زارعين و فلاحين‏[يهودى‏]به طور نماينده نامزد خواهند شد.
ماده پنجم-هيچ زارعى يا فلاح‏[يهودى‏]و يا اخلاف و اعقاب آنها حق ندارند كه‏ در تحت هيچ عنوانى،قطعه زمينى را كه به آنها تفويض شده به شخص يا اشخاص و يا مجامع و غيره كه تبعيت ايران را ندارند انتقال نموده و يا به آنها بفروشند.
ماده ششم-كليه اراضى كه به موجب مقررات (ماده سوم) بين زارعين و فلاحين‏ تقسيم مى‏شود از پرداخت هر[گونه‏]ماليات و عوارض تا مدت ده سال معاف است.
ماده هفتم-ورود كليه ماشين آلات و ادوات زراعتى و فلاحتى و صنعتى از تأديه‏ حقوق گمركى معاف است.كليه ماشين آلات و ادوات زراعتى و فلاحتى و صنعتى را دولت عليّه در سال اول بذر و كود لازمه را مجانا به فلاحين و زارعين‏[يهودى‏]اعطا خواهد نمود.
ماده هشتم-قناسل‏[جمع قنسول‏]دولت عليّه ايران مقيمين خارجه به كليه‏ مهاجرينى‏[يهودى‏ها]كه قصد توطن در ايران را داشته و مى‏خواهند به شغل‏ فلاحت و زراعت اشتغال يابند،ويزاى مجانى خواهد داد. محافل صهيونيستى،يكى از مزاياى طرح مزبور را افزايش جمعيت ايران توجيه مى‏كردند و مدعى بودند كه انتقال يهودى‏هاى نقاط گوناگون جهان به ايران و اسكان آن در نواحى مختلف‏ اين كشور موجب ازدياد آمار جمعيت اين سرزمين شده و اين موضوع براى كشور ايران امتيازى‏ بزرگ در عرصه بين المللى محسوب خواهد شد! هر چه عده مهاجر[يهودى‏]زيادتر باشد بر عده نفوس مملكت خواهد افزود و هر چه‏ عده نفوس مملكتى زياد باشد،قوه و نفوذ آن ملت به همان نسبت زيادتر است. هيچ ترديدى نيست كه اگر كانون‏هاى صهيونيستى موفق به اجراى طرح توطئه آميز مزبور در سرزمين ايران مى‏شدند،قطعا شهرها و مناطق مختلف ايران.امروز وضعيتى چون تل آويو،حيفا، يافا،عكا و...در فلسطين و يا نيويورك در آمريكا داشت و دنياى اسلام شاهد فرمانروايى مشتى‏ صهيونيست در اين بخش از جغرافياى سياسى جهان بود.
مجامع صهيونيستى اگر چه در اجراى طرح مزبور توفيق نيافتند،اما به شكل‏ها و شيوه‏هاى‏ ديگر نفوذ و سيطره خود را در ايران افزايش و گسترش دادند.

صعود رضاخان‏

به قدرت رسيدن رضاخان،در ايران،زمينه‏ها و شرايط حضور و نفوذ صهيونيست‏ها را در ايران بيش از پيش تسهيل نمود.اما پيش از آن،اين تشكيلات جهانى صهيونيسم بود كه موجب‏ روى كار آمدن رضاخان در ايران شده بود.
امپراتورى جهانى صهيونيسم تحت رهبرى خاندان روچيلد در صعود رضاشاه نقش اصلى و اساسى را به عهده داشت.درباره جايگاه اين خانواده در جامعه جهانى يهود و نيز دنياى غرب به‏ قدر كافى سخن رفته است.
نام روچيلد براى جهودان صهيونيست نامى افتخار آفرين و با عظمت و ارزشمند است‏ و اين خطاب از جانب دولت انگلستان‏[بيانيه بالفور وزير امور خارجه وقت بريتانيا در سال 1917 م‏]،به منزله به رسميت شناختن رياست و زعامت روچيلد بر يهودى‏هاى‏ انگليس و بلكه اروپا و جهان است. منابع تاريخى و سياسى،بارون ادموند روچيلد را بنيانگذار نخستين حركت عملى‏ صهيونيسم شناخته‏اند.مورخان و نظريه پردازان صهيونيست نيز از او به عنوان«پيشواى سياسى‏ صهيونيسم»و يا«پدر ييشو»ياد كرده‏اند.زيرا نام او با مسأله استقرار يهود در فلسطين و تأسيس‏ دولت اسرائيل پيوندى ناگسستنى دارد.
استراتژى صبورانه روچيلدها به منظور تأسيس«تمدن بزرگ يهود»در خاورميانه از نيمه قرن نوزدهم آغاز شد و در انطباق با سياست‏هاى استعمار و امپرياليسم غرب به‏ سوى هدف خود گام‏هايى خاموش و سنجيده برداشت.به اعتقاد ما،ايران در استراتژى روچيلدها جايگاه اساسى داشت و لذا مى‏توانيم صعود سلطنت رضاخان را گامى از سوى صهيونيسم به منظور تأمين شرايط لازم براى تأسيس«تمدن يهود»در خاورميانه ارزيابى كنيم.اين گام توسط اردشير ريپورتر،سرجاسوس انگليس در ايران به فرجام رسيد و رژيمى ضد اسلامى و لائيك استقرار يافت كه وظيفه داشت با سركوب فرهنگ اسلامى مردم ايران،اين نيروى عظيم را از منطقه خاورميانه بيگانه‏ و منزوى سازد.همزمان در خاورميانه عربى نيز رژيم‏هاى پوشالى و خلق الساعه‏ تأسيس گرديد. بر اين اساس،چندان بى‏مناسبت نبود كه كانون‏هاى صهيونيستى داخل ايران،به مناسبت‏ كودتاى سوم اسفند (1299 ش) ،رضاخان،همه ساله مراسم جشن و يادبود برگزار مى‏كردند و اين‏ حادثه را گرامى مى‏داشتند.مندرجات نشريات يهوديان ايران در دوره پهلوى سندى گويا در اين‏ باره است. منابع يهودى و صهيونيستى نيز از دوران مزبور به عنوان«عصر طلايى يهود»ياد كرده‏اند.
«تاريخ يهود ايران»در اين باره معترف است: اگر گفته شود كه زمان«رضا شاه كبير»براى يهوديان ايران نظير زمان«كورش كبير»و عصر فرزند او«محمد رضا»نظير عصر داريوش اول گرديده،راه اغراق نپيموده‏ايم.
آزادى يهوديان ايران و اجراى اعلاميه«بالفور»كه-در زمان رضا شاه كبير بود-و اجتماع پراكندگان‏[يهود]در زمان محمد رضا شاه،اين دو نظر را تأييد و تقويت‏ مى‏كند. به هر روى آن گونه كه اسناد حكايت مى‏كنند،«اردشير جى (ريپورتر) سرجاسوس انگليس و مأمور پرورش يافته دستگاه امپراتورى روچيلدها،در«تهران از پس پرده،ديكتاتورى آهنين‏ رضاخان را هدايت» و مطامع صهيونيسم جهانى را در ايران دنبال و طرح‏ها و برنامه‏هاى آنان را در اين سرزمين پياده مى‏كرد.
تبليغ و ترويج انديشه و فرهنگ مورد قبول كانون‏هاى صهيونى در ايران عصر پهلوى،حركتى‏ حساب شده و هدفدار از سوى امپراتورى جهانى صهيونيسم در اين كشور بود كه با كودتاى سوم‏ اسفند رضاخان در سال 1299 ش،شروع شد.نفوذ خزنده صهيونيسم در فرهنگ ايران از دوران رضاشاه آغاز شد و در واقع يكى از اهداف«باستان گرايى»فروغى القاء پيوندهاى كهن دو قوم ايرانى و يهود،در قبال‏ «توحش»اعراب‏[!]بود[...].
بدين سان على رغم فرهنگ اسلامى مردم ايران كه همبستگى امت اسلامى را در چارچوب تمدن واحد اسلامى توصيه مى‏نمود و پا به پاى اسلام‏زدايى و سركوب‏ خشن روحانيت،ترويج فرهنگ ماقبل اسلامى در دستور كار قرار گرفت و چنين القا شد كه گويا بين آيين كهن ايرانيان و دين يهود وجوه اشتراك فراوان بوده است و همانگونه كه كورش منجى«قوم ستمديده يهود»بود،ايران كنونى نيز بايد حامى و نجات بخش قوم آواره يهود باشد!روشن است كه اين تبليغات هدفى بجز جدايى‏ مردم ايران از مردم مسلمان منطقه و ايجاد همدردى با مهاجرين يهودى در فلسطين و يا حداقل بى‏تفاوتى،را پى نمى‏گرفت.اين مشى تبليغاتى نقش پس پرده‏ روچيلدهاى انگلستان را در هدايت عوامل ايرانى اينتليجنس سرويس نشان‏ مى‏دهد.توجه داشته باشيم كه برخى عوامل ايرانى بريتانيا چون قوام الملك شيرازى‏ و ذكاء الملك فروغى،طبق روايت مشهور،يهودى الاصل بوده‏اند. گفتنى است؛محمد على فروغى،ملقب به ذكاء الملك،با انقراض سلسله قاجار و روى كار آمدن سردار سپه،كفيل نخست وزيرى گرديد.پس از اينكه رضاخان بر تخت شاهى نشست‏ فروغى به عنوان نخست وزير،اولين كابينه او را تشكيل داد.او در دوران رضاخان سه بار به‏ نخست وزيرى رسيد.
قبل از روى كار آمدن رضاخان نيز مدتى نماينده مجلس شوراى ملى و زمانى نيز رئيس‏ مجلس و در دورانى هم وزير ماليه،وزير دارايى،وزير عدليه،وزير امور خارجه و رئيس ديوان عالى‏ تميز بود.فروغى در دوران سقوط رضاخان نيز نخست وزير بود.جالب اينكه وقتى محمد رضا پهلوى به جاى پدرش بر تخت سلطنت نشست باز هم فروغى به عنوان نخست وزير اولين كابينه‏ را در دوران محمد رضا تشكيل داد. نقش فروغى در دوران حكومت رضاخان و فراماسون بودن او،به اندازه كافى گوياى‏ جهت گيرى همه فعاليت‏هاى او هست،ولى گفتنى است كه بعضى از كوشش‏هاى‏ كاملا ضد اسلامى كه در دوره رضاشاه انجام شد،دقيقا در زمانى بود كه فروغى‏ مشاغل مهم و تعيين كننده به عهده داشت و چه بسا كه اساسا با نظر او اين وقايع‏ صورت مى‏گرفت،چرا كه به روشنى مى‏دانيم كه رضاشاه،حتى آن اندازه فهم و سوادى كه لااقل به درد استعمار هم بخورد،نداشت و لذا منطقى است كه بپذيريم، مطامع استعمار را كسى چون فروغى بايد تأمين مى‏كرد. درباره ميزان نقش فروغى در به قدرت رسيدن رضاخان و تأسيس سلسله پهلوى و عملكرد سياسى و كارنامه فرهنگى او در بعضى منابع،اطلاعات ارزشمند و خواندنى به چشم مى‏خورد.
مطالعه اين اطلاعات نه تنها نشانگر تلاش‏هاى ضد اسلامى و تحركات مرموز اين عنصر فراماسون‏ يهودى تبار است بلكه بيش از همه نشان دهنده ماهيت اين قبيل عناصر سياسى و پيوند آنها با كانون‏هاى پس پرده قدرت در دنياى معاصر است كه به خوبى استراتژى هماهنگ امپراتورى‏ صهيونيسم را در ابعاد سياسى،تاريخى و به خصوص فرهنگى در كشور ايران تبيين و آشكار مى‏سازد. به هر روى،دوران حاكميت پهلوى را،دوران شكوفايى صهيونيسم در اين سرزمين،به ويژه‏ در ميان يهوديان ايران به حساب آورده‏اند.[در اين دوران‏]«گرايش اصلى سياسى در ميان‏ جامعه يهوديان ايران،صهيونيزم بود.» بعضى منابع صهيونيستى،دوران سلطنت محمد رضا پهلوى را عصر ممتاز براى رشد و ترقى‏ يهود ايران ارزيابى كرده‏اند: دوران دوم سلطنت محمد رضا شاه پهلوى از نظر يهوديان ايرانى،دوران آزادى‏هاى‏ اجتماعى،رفاه نسبى و ترقى بى‏سابقه بود.اما در همين دوران با تثبيت كشور نوبنياد اسرائيل و غرور و افتخار ناشى از آن در بين يهوديان عالم،تعداد وسيعى از يهوديان ايران متوجه صيونيزم و اسرائيل شدند.در اين زمان هرگونه فعاليت سياسى‏ [در ايران‏]ممنوع بود. گرايش اصلى يهوديان ايران در جهت صيونيزم فعال و جذب‏ مهاجرين جديد[به فلسطين‏]بود.اسرائيل براى جامعه يهودى‏[ايران‏]جاذبه‏اى‏ سحرآميز داشت.
اين همه،صرفا به دليل شرايط و بسترى فراهم آمده بود كه دستگاه پهلوى براى قوم يهود در ايران رقم زده بود.به بيانى ديگر،اين موقعيت را يهوديان مديون سلسله پهلوى بودند.به اعتراف‏ منابع يهودى،به همان ميزان كه شاهان پهلوى مورد اطمينان و علاقه محافل يهودى و صهيونيستى بودند،آنان خود نيز اعتماد كامل به يهود داشتند.
رضاشاه به يهوديان اعتماد تام و كامل داشت و به يهوديان جهان به ويژه آلمان‏ احترام مى‏گذاشت.يكى از بهترين دلايل اين ادعا همين كه پزشك مخصوص‏ رضاشاه«دكتر كورت اريش نومان»كه نخست در برلين طبابت مى‏كرد و بعدا به ايران‏ مهاجرت كرده بود يك آلمانى يهودى تبار بود. در مقابل،كانون‏هاى مرموز يهودى نيز همواره ياد و نام رضاخان را گرامى داشته،و به خصوص‏ كودتاى سوم اسفند را به عنوان سرآغاز به قدرت رسيدن رژيم پهلوى،هميشه مورد ستايش قرار داده‏اند.
نشريه عالم يهود در سال 1334،طى سر مقاله‏اى در اين خصوص نوشت: با فرا رسيدن روز تاريخى سوم اسفند،يعنى روز تجديد استقلال و آزادى ايران،همه‏ را به ياد رشادت و از خودگذشتگى رادمردى دلير مى‏اندازد كه عظمت و اقتدار از دست رفته نياكان بزرگ و پرافتخار ما را دوباره به دست آورد.[...]شادروان رضا شاه‏ كبير با كودتاى سوم اسفند تحول عظيم و قابل ستايش در كشور ايجاد كرد[...]بعدها با رفع حجاب از بانوان و متحد الشكل كردن مردم ايران و ايجاد آبادى‏هاى با عظمت‏ در اغلب شهرهاى ايران نام خود را براى هميشه زنده نگهداشت‏[...]روز سوم اسفند براى مردم ايران روزى تاريخى و فراموش نشدنى است و به پاس اين خدمت مقدس‏ به روان آن شاهنشاه فقيد درود مى‏فرستيم. يادآورى اين موضوع ضرورى است كه اين جماعت از كودتاى 28 مرداد 1332 نيز هميشه‏ پشتيبانى و از آن به نيكى ياد كرده و در گرامى داشت آن همواره كوشيده‏اند.اين بخش از مقاله‏ «عالم يهود»با عنوان«مراسم روز 28 مرداد در بين يهوديان ايران»،خواندنى است: مراسم روز تاريخى 28 مرداد از طرف كليه يهوديان ايران با شادى و سرور زياد الوصفى برگزار گرديد.در تهران طاق نصرت بسيار باشكوهى از طرف انجمن كوى‏ كليميان در خيابان سيروس برپا گرديده بود كه در شب 28 مرداد افتتاح گرديد.در مراسم افتتاح كه با پذيرايى يكى از مدعوين توأم بود ابتدا آقاى پيروزيان از طرف‏ انجمن اين روز تاريخى را تبريك گفته اضافه كردند كه:ما كليميان ايران به شهادت‏ تاريخ هميشه نسبت به شاهنشاه محبوب خود جان نثار بوده‏ايم و براى حفظ تاج و تخت‏[...].
سپس هاراب يديديا شوفط خطابه مؤثرى ايراد و دعاى مخصوص ذات شاهانه را به شرح ذيل قرائت كردند.
خداوند تبارك و تعالى كه سلاطين را نجات مى‏بخشد...ذات اقدس عدل پرور و دادگستر اعليحضرت همايونى محمد رضا شاه پهلوى شاهنشاه جوان و محبوب ما را مبارك و آفرين فرمايد.پروردگارا اميدواريم از كثرت و رحمت ذات اقدس ملوكانه‏ ارواحنا فداه را از هر آسيب و گزندى محافظت فرما.پروردگارا بقاى سلطنت‏ شاهنشاه ايران را در ظل مراحم بى‏پايانت مصون و محفوظ فرما...پروردگارا كوكب‏ اقبال شاهنشاه رؤف و مهربان ما را به اوج عظمت و رفعت برسان و عمر مباركش را طولانى گردان.

تكاپوى صهيونى در ايران‏

تكاپوى سازمان‏ها و كانون‏هاى صهيونيستى در ايران،در چهار محور خلاصه مى‏شود.
محور اول شامل تحركات تشكل‏ها و انجمن‏هايى است كه از سوى جامعه يهود ايران شكل‏ گرفته بود.
دوم؛بهره بردارى صهيونيسم از موقعيت بسيار ممتاز اجتماعى و اقتصادى يهوديان ايران‏ بود.
سوم؛سازمان‏ها و مؤسساتى كه از سوى مراكز و مجامع صهيونيستى خارج از كشور در ايران‏ تأسيس شده بود و با پشتيبانى،حمايت و هدايت آن مراكز و مجامع فعاليت مى‏كرد.
محور چهارم شامل حضور و فعاليت دولت اسرائيل در ايران در عرصه‏هاى مختلف سياسى، اطلاعاتى،اقتصادى و فرهنگى بود.

1.تشكل‏هاى يهود ايران‏

«تشكيلات صيونيت ايران»يكى از قديمى‏ترين تشكل‏هاى جامعه يهود ايران است كه‏ بلافاصله پس از صدور اعلاميه بالفور در سال 1917 م/1296 ش،شكل گرفت.همان گونه كه‏ پيش از اين اشاره شد،تشكيلات صيونيت ايران زاييده آليانس اسرائيليت اونيور سال يا اتحاديه‏ جهانى اسرائيلى با مركزيت فرانسه بود.
اعضا و عناصر تشكيلات صهيونيسم ايران اگر چه از ميان يهوديان ايرانى بودند،اما،اين‏ تشكل در طول تاريخ پرفراز و نشيب تشكيلاتى خود،همواره تحت نظر و هدايت كانون‏هاى‏ صهيونيستى خارج از ايران،به ويژه سازمان‏هاى اسرائيلى قرار داشت.اين انجمن با عنوان‏ «مجمع مركزى تشكيلات صيونيت ايران»تا زمان سقوط رژيم پهلوى به فعاليت خود ادامه داد.
اگر چه به لحاظ ساختارى و تشكيلاتى در عمر 61 ساله خود همواره دچار فراز و نشيب فراوان‏ بود.
تشكيلات صهيونيسم ايران،به ويژه از زمان تأسيس رژيم صهيونيستى در سال‏ 1948 م/1327 ش،تا سال 1978 م/1357 ش،طى مدت سى سال به طور كامل و اساسى تحت‏ هدايت و كنترل رژيم صهيونيستى قرار گرفت.افرادى چون موسى كرمانيان كه در دوره‏اى سمت‏ دبير تشكيلات صيونيت ايران را به عهده داشت؛حبيب القانيان،دكتر كرمانشاهچى،صالح‏ چيتايات،يوسف كهن (نماينده يهودى‏ها در مجلس شوراى ملى) ،لطف اله حى (نماينده يهود در مجلس شوراى ملى) ،منوچهر اميدوار (با تابعيت دو گانه ايرانى و اسرائيلى) و...،از جمله‏ اعضاى اصلى و فعال تشكيلات صهيونيسم بودند كه تحت فرمان كانون‏هاى صهيونى،به ويژه‏ آژانس يهود و سفارت اسرائيل قرار داشتند.
انجمن كليميان تهران از ديگر تشكل‏هاى نسبتا قديمى جامعه يهود ايران بود.اين انجمن از سال 1326 شمسى،يعنى يك سال قبل از تأسيس رژيم صهيونيستى،با اخذ مجوز از مراجع‏ دولتى،فعاليت رسمى خود را آغاز كرد.اما آنچه قطعى است اين انجمن ده‏ها سال پيش از اين در ميان جامعه يهود ايران فعاليت داشت.آنچه از ظواهر امر بر مى‏آيد،اداره امور قبرستان‏ها، قصابخانه‏ها،بررسى و رسيدگى به امور و مسائل روزمره يهودى‏ها چون ازدواج،طلاق،ارث، اختلافات زناشويى،امور فرهنگى و آموزشى،برپايى مجالس دينى و سخنرانى و...از جمله‏ وظايف انجمن كليميان تهران بوده است.تشكيلات مزبور پيشتر با عنوان«حبرا»«وعد هقهيلا»و سپس«بت سفر»در ميان جامعه يهود ايران معروف بود.
افراد ذيل در سال 1276 شمسى جزو اعضاى«حبرا»بودند: رحيم ملاباخاج،سليمان داود مرادى،آقا بابا موشه ديان،ملا يعقوب بن لوى،نهوراى آباروخ‏ آشركاشى،حكيم ابراهيم روفه،حاج موشه ميخائلى،ياقوتئيل اسحق،آقا ذكريا آشرقاطان، حزقيا يوسف حقانى،ملا ابراهام ربانى،آقا داود مردخاى و اسحق مردخاى.
در دوران بعد نيز افراد ذيل به عنوان عضو«حبرا»در ميان جامعه يهود ايران مشهور بودند: ملا آهارون،يهودا هارونيان،افندى فاميلى،سليمان ناقى،آقاجان بخشى،ميرزا موسى خان‏ طوب،موسى سليم،سليمان ارسطوزاده،ميرزا آقا ماشيح،اسماعيل يرميان،رحيم كهن (رحمين‏ ملاهرون) ،عبد اله گلشن،يحزقل لاهيجانى،عزيز برال،البو نهوراى،يوسف دايى‏زاده،حييم‏ ماشى (رهبان) ،داود بخور،نور اله داود مراديان،حبيب اله يودعيم،رحيم هارونيان،نعمت‏ مسنن،شلمو داود مرادى،رحيم قندى زليخائيان و...
پس از اعلام تأسيس رژيم صهيونيستى و برقرارى ارتباط ميان اسرائيل و رژيم پهلوى و افزايش حضور كانون‏ها و مأموران اسرائيلى و صهيونيستى در ايران،انجمن كليميان تهران به‏ عنوان يك تشكيلات فعال و مؤثر در ميان جامعه يهود،مورد طمع و هدف اسرائيل قرار گرفت.
از جمله اعضاى اصلى انجمن كليميان تهران در دوره پهلوى مى‏توان به اسامى ذيل اشاره كرد: حبيب القانيان،لطف اله حى،يوسف كهن،موسى كرمانيان،منصور كرمانيان،ابراهيم موره، حشمت اله كرمانشاهچى،لقمان امينى،باروخ بروخيم،جمشيد كشفى،ابراهيم راد،عزيز دانش راد،نور اله حى،روح اله كهنيم،نصرت اله منتخب،مراد اريه،روح اله مناسبيان،عنايت اله‏ منتخب،اسحق بروخيم،يعقوب سهيم،ابراهيم ياشار،ايوب اليهو،موسى الياسيان،عبد اله‏ گلشن،يعقوب ياشار،حبيب برال،حبيب اله درويش پور،ابراهيم عافار،شموئل خرسندى، عبد اله ذهابيان،امير موليون (موسى زاده) ،ميرزا عزيز كهن،داود اميد،سليمان آقايى و...
گفتنى است برخى از اعضاى انجمن كليميان عضو تشكيلات صهيونيسم ايران نيز بودند و همچنين با ديگر كانون‏هاى يهودى يا صهيونيستى داخل و يا خارج كشور نيز ارتباط داشتند.
موسى كرمانيان،لطف اله حى،يوسف كهن،حبيب القانيان و...نمونه بارز اين افراد بودند كه بعضا سال‏ها رياست اين انجمن كليميان تهران را نيز به عهده داشتند.
در دوران رياست اين قبيل افراد در انجمن كليميان تهران بود كه انجمن به عنوان ابزار و آلت‏ دست،كاملا در اختيار نمايندگى اسرائيل در تهران يا شعبه آژانس يهود مستقر در تهران قرار داشت و از تمامى اهرم‏ها و امكانات انجمن در مسير اهداف صهيونيسم جهانى بهره‏بردارى‏ مى‏شد.به گونه‏اى كه انجمن كاملا در مسير خواست‏ها و برنامه‏هاى اسرائيل در ميان جامعه يهود ايران عمل و اقدام مى‏كرد.انجمن كليميان تهران در دوران مزبور نه فقط كاملا تحت حمايت و پشتيبانى رژيم پهلوى قرار داشت،بلكه دستگاه حاكمه،از شخص محمد رضا تا ديگر سران و مقامات حكومت از هيچ گونه مساعدت در جهت برنامه‏ها و اهداف آن نيز دريغ نمى‏ورزيدند.
شعبه‏اى از نمايندگى اسرائيل در ايران و يا بخشى از سازمان‏ها و كانون‏هاى‏ صهيونيستى فعال اقدام مى‏كرد.تشكيل جلسات گوناگون براى حمايت‏هاى مالى و سياسى از رژيم صهيونيستى امرى عادى و رايج در انجمن كليميان تهران بود.
اين حمايت‏ها نه فقط به انحاء مختلف به منظور جمع‏آورى كمك‏هاى مالى براى خزانه و ماشين جنگى رژيم صهيونيستى عمل مى‏كرد،بلكه پا به پاى آژانس يهود در تشويق و ترغيب‏ يهودى‏هاى ايران براى انتقال به فلسطين اشغالى از هيچ تلاش و اقدامى كوتاهى نمى‏ورزيد.
در شرايطى كه كانون‏هاى صهيونيستى براى رژيم صهيونيستى وضعيت ويژه و اضطرارى‏ اعلام مى‏كردند،انجمن كليميان تهران موظف به ارايه كمك‏هاى همه جانبه به اسرائيل مى‏شد.
وضعيت مزبور،به ويژه در جنگ سال 1967 م/1346 ش،و جنگ سال 1973 م/1352 به گونه‏اى‏ بود كه از طريق اين تشكيلات،ده‏ها ميليون تومان پول نقد،طلا و جواهرات براى ماشين جنگى‏ اسرائيل جمع آورى و ارسال گرديد.نفوذ بعضى كانون‏ها و سازمان‏هاى صهيونيستى در انجمن‏ كليميان تهران به حدى بود كه در انتخابات اين تشكيلات كه ظاهرا هر چهار سال يكبار انجام‏ مى‏شد،عمده اسامى بر اساس نظر و دخالت سفارت اسرائيل و شعبه آژانس يهود در تهران، انتخاب و به عنوان رئيس،نايب رئيس و اعضاى اصلى انجمن گمارده مى‏شدند.
به دليل ارتباط تأثير گذار و نفوذ انجمن كليميان تهران بر پاره‏اى از انجمن‏هاى محلى و تشكل‏هاى يهودى و گردانندگان آنها در مناطق مختلف كشور،بعضى جوامع كوچك محلى نيز در خدمت مطامع صهيونيست‏ها،به خصوص شعبه آژانس يهود قرار گرفته بودند كه اين وضعيت‏ در شيراز و اصفهان به دليل كثرت جمعيت يهود،بيش از همه مصداق عينى داشت و مشهود بود.
حمايت بى‏چون و چراى انجمن كليميان تهران از استبداد پهلوى و رژيم شاهنشاهى در ايران و مساعدت همه جانبه حكام پهلوى از اين تشكيلات موجبات ايجاد روابط بسيار نزديك و صميمى انجمن مزبور با حاكميت پهلوى را فراهم آورده بود به گونه‏اى كه ارتباط ويژه برخى سران‏ انجمن با دربار و مقامات بلند پايه ايران شاهنشاهى كاملا آشكار بود.اين ويژگى از يك سو،و همگرايى انجمن كليميان تهران با برنامه‏ها و اهداف صهيونيستى در جامعه ايران از سوى ديگر، موقعيت ممتازى را براى اين تشكل فراهم آورد به طورى كه از قبل اين شرايط،شمارى از سران‏ يهود ايران ثروت فراوانى انباشته و در داخل و خارج كشور،به ويژه در فلسطين اشغالى مشغول‏ سرمايه گذارى بودند.
انجمن كليميان تهران با كنگره جهانى يهود نيز ارتباط ويژه‏اى داشت.كنگره جهانى يهود طبق معمول همواره از نمايندگان انجمن كليميان تهران براى شركت در گردهمايى‏ها و كنفرانس‏هاى خود دعوت به عمل مى‏آورد و سران و نمايندگان انجمن نيز معمولا در اين محافل‏ حضور مى‏يافتند.
به هر روى تبليغ آرمان صهيونيسم در جامعه يهود ايران و ترغيب و تشويق آنها،به ويژه نسل‏ جوان يهودى براى انتقال به فلسطين و تلاش همه جانبه براى جمع آورى پول براى اسرائيل با هدف كمك به خزانه جنگى رژيم صهيونيستى و ايجاد پيوند بين يهود ايران و رژيم غاصب‏ اسرائيل از برنامه‏ها و اقدامات شاخص،عمده و اساسى انجمن كليميان تهران بود.
از ديگر تشكل‏هاى يهودى در اين راستا،سازمان بانوان يهود ايران بود كه نه به لحاظ گستردگى،بلكه از نظر ماهيت و عملكرد،مشابه انجمن كليميان بود.
اين سازمان در ظاهر با پوشش انجام امور خيريه،توسعه فرهنگ و بهداشت،و تلاش در بهبودى وضع اجتماعى زنان يهودى ايران و...تشكيل شده بود،اما بتدريج در خدمت اهداف و برنامه‏هاى صهيونيسم قرار گرفت.
سازمان بانوان يهود در ميان هزاران نفر از بانوان يهود تهران و شهرستان‏هاى مختلف آرمان‏ صهيونيسم را تبليغ مى‏كرد و در امر جمع‏آورى كمك‏هاى مالى و تشويق و ترغيب بانوان يهود ايران براى انتقال كودكان و نوجوانانشان به فلسطين اشغالى فعاليت دامنه‏دارى داشت.
سخنرانى شمسى حكمت (مرادپور) رئيس وقت اين سازمان درباره سفر تعدادى از اعضاى‏ كميته مركزى اين تشكيلات به اسرائيل،در اين باره قابل تأمل است.اين سخنرانى در تاريخ‏ 1334/7/26 در مجلس ضيافتى كه از طرف شعبه آژانس يهود در ايران (سخنوت) برپا گرديد انجام شد: مفتخرم بدوا از طرف خود و ساير خواهران عزيزم كه در اين مسافرت همراه من‏ بودند از اداره سخنوت ايران‏[آژانس يهود]كه وسايل سفر به اسرائيل را فراهم كرد و از سخنوت اسرائيل‏[آژانس مركزى يهود]كه برنامه كامل و جامعى براى مدت مدت سه‏ هفته براى ما ترتيب داده بود كه از سراسر اسرائيل ديدن نمائيم و همچنين از زنان‏ ميزراحى اسرائيل و آمريكا كه وسايل پذيرايى ما را در مؤسسات و مدارس خود در طى يك مسافرت‏[فراهم‏]نموده بودند صميمانه تشكر و سپاسگزارى مى‏نمايم.
شمسى حكمت در نقش صهيونيستى دو آتشه،در اين سخنرانى چنان از رژيم صهيونيستى‏ تعريف و تمجيد به عمل مى‏آورد و جنايات و اشغالگرى صهيونيست‏ها را مورد ستايش قرار مى‏دهد كه نه تنها،مستمعين يهودى مراسم را تحت تأثير قرار مى‏دهد كه بن نيسان رئيس‏ آژانس يهود شعبه ايران را نيز دچار شگفتى مى‏كند.
مليحه كشفى (سپير) ،همسر جمشيد كشفى،يكى ديگر از بانوان يهودى ميهمان آژانس‏ يهود در مسافرت به اسرائيل بود.او در سخنرانى خود ضمن تبليغ آرمان صهيونيستى و ستايش‏ از اسرائيل،زنان يهود ايران را براى اعزام و انتقال كودكان يهودى به اسرائيل مورد ترغيب و تشويق قرار داد و از حضور تعداد كم اطفال يهود ايران در فلسطين اشغالى انتقاد و حتى از آژانس‏ يهود در خواست كرد تا در اين باره چاره انديشى كند.او در اين باره افزود: در اكثر مؤسسات و مدارس و كودكستانها كه مورد بازديد قرار داديم به افراد و كودكان‏ [يهود]ايرانى كمتر برخورد كرديم و در مدارس و كودكستانها وقتى علت را از اولياء امور جويا مى‏شديم به ما اظهار داشتند كه كمى عده ايرانى‏ها اولا به علت آغاز فصل‏ تعطيل و در مرخصى بودن دانش آموزان و كودكان بوده و در ثانى مادرها[يهودى‏ ايرانى‏]اغلب حاضر نيستند بچه‏هايشان را از خود دور كنند.البته در آنجا[اسرائيل‏] و در بيشتر مجالس كه از طرف سران سخنوت تشكيل مى‏گرديد براى رفع اين‏ مشكل تذكراتى داده مى‏شد و من مخصوصا از اين فرصت استفاده كردم و از جناب‏ آقاى بن نيسان‏[رئيس آژانس يهود ايران‏]تقاضا مى‏كنم كه نسبت به اين مسأله توجه‏ بيشترى مبذول داشته و آن طور كه لازم است توجه اولياء سخنوت اسرائيل را نيز براى بهبود وضع فعلى جلب نمايند. ارتباط و پيوند سازمان بانوان يهود ايران با دستگاه حاكمه پهلوى و مقامات دربار و رژيم‏ پهلوى و نيز همگرايى اين تشكيلات با سازمان‏ها و كانون‏هاى اسرائيلى و صهيونيستى،همانند انجمن كليميان تهران بود.
«سازمان جوانان يهود ايران»و«سازمان دانشجويان يهود ايران»از ديگر تشكل‏هاى فعال در ميان نسل جوان جامعه يهود بود.اين تشكل‏ها نيز كاملا تحت نفوذ عناصر صهيونيست و كانون‏هاى اسرائيلى قرار داشتند.دخالت و حضور مأموران سازمان‏هاى صهيونيستى در اين دو سازمان،موجب شده بود تا اين تشكل‏ها كاملا در خدمت اهداف رژيم صهيونيستى قرار گيرد.
تبليغ آرمان صهيونيسم در ميان جوانان يهود ايران و تشويق و ترغيب آنها براى انتقال به‏ فلسطين اشغالى مؤثر واقع شده و همه ساله تعدادى از آنان،به خصوص جوانان دانشجو و فارغ التحصيل با هدايت آژانس وارد فلسطين اشغالى مى‏شدند.علاوه بر اين اين دو سازمان نقش‏ فراوانى در تبليغ و ترويج انديشه صهيونى در ميان جوانان يهود مناطق مختلف كشور نيز داشتند.
«كانون فرهنگى كورش كبير»از ديگر تشكل‏هاى يهودى ايران بود كه از سوى يكى از عناصر صهيونيست به نام منوچهر اميدوار رهبرى و هدايت مى‏شد.اين تشكيلات نيز گر چه با پوشش‏ ايرانى اما كاملا تحت نظر و كنترل جريان‏هاى صهيونى خارج از ايران قرار داشت و به طور كامل در مسير خواست،مطامع و اهداف صهيونيستى در ايران فعاليت مى‏كرد.اين تشكيلات نيز به نوبه‏ خود در ميان جوانان يهود مناطق مختلف يهودى نشين ايران نفوذ و دخالت داشت و از احساسات آنها به نفع اسرائيل بهره بردارى مى‏كرد.
منوچهر اميدوار و برخى ديگر از اعضاى اصلى كانون فرهنگى كوروش كبير،خود،نه تنها عضو سازمان‏هاى متعدد اسرائيلى و صهيونيستى بودند،بلكه هماهنگى و همگرايى سازمانى‏ كامل نيز با سفارت اسرائيل در تهران و شعبه آژانس يهود مستقر در ايران داشتند.
كانون فرهنگى كورش كبير به سركردگى منوچهر اميدوار نه فقط در جذب و ترغيب جوانان‏ يهودى ايران،بلكه در جلب و اعزام تعدادى از جوانان مسلمان به فلسطين اشغالى نيز با سازمان‏هاى صهيونيستى همكارى مستمر داشت.
در ميان جامعه يهود ايران انجمن‏ها و كانون‏هاى كوچك ديگرى نيز فعاليت داشتند كه‏ بعضى از آن‏ها خالى از نفوذ و حضور عناصر صهيونيست نبودند.در اين نوشتار به منظور پرهيز از تطويل بحث از ذكر و شرح آنها خوددارى شده است.

2.صهيونيسم و موقعيت يهود ايران‏

تاريخ معاصر ايران گواه اين واقعيت است كه جامعه يهود در عصر رضاخان و پسرش‏ محمد رضا پهلوى از موقعيت ممتاز سياسى،اجتماعى،فرهنگى،حقوقى و به ويژه اقتصادى‏ برخوردار بود.

قوه مقننه‏

پس از مشروطيت تا سقوط سلطنت پهلوى،اقليت يهود همواره يك نماينده در مجلس‏ شوراى ملى داشت كه البته اين روند پس از پيروزى انقلاب اسلامى همچنان تداوم داشته است.
عزيز اله سيمانى در دوره اول،لقمان نهوراى دوره دوم تا چهارم و نيز دوره ششم تا سيزدهم، سموئيل حييم دوره پنجم،مراد اريه دوره چهاردهم و پانزدهم و نيز هفدهم تا بيستم،موسى‏ برال دوره شانزدهم،جمشيد كشفى دوره بيست و يكم،لطف اله حى دوره بيست و دوم و بيست و سوم و يوسف كهن دوره بيست و چهارم-كه به سقوط رژيم شاهنشاهى در ايران منجر شد- سمت نمايندگى يهوديان را در مجلس شوراى ملى عهده‏دار بودند. سموئيل حييم مدتى«تشكيلات صيونيت ايران»را رهبرى و هدايت مى‏كرد و افرادى چون‏ لطف اله حى،يوسف كهن،موسى برال،مراد اريه و جمشيد كشفى ضمن حفظ عضويت و سمت‏هاى خود در بعضى تشكل‏ها،در كانون‏هاى صهيونيستى نيز حضور و فعاليت داشتند و هر از چند گاهى به فلسطين اشغالى سفر مى‏كردند و با سران رژيم صهيونيستى كاملا مرتبط بودند.

اقتصاد

روزنامه اسرائيلى جروزالم پست در 16 بهمن 1330 شمسى با اشاره به سفر موسى (موشه) برال، نماينده يهود در مجلس شوراى ملى ايران،به تل آويو،به نقل از او درباره موقعيت خوب جامعه‏ يهود ايران،چنين نوشت: در حدود ده هزار نفر از يهوديانى كه مايل به مهاجرت به اسرائيل هستند اكنون در اردوگاه تهران متوقف و از كمك‏هايى كه مؤسسات يهود آمريكا و فرانسه مى‏پردازند زندگانى آنان تأمين و انتظار حركت به طرف اسرائيل را دارند[...]طبق اظهار دكتر برال در حدود 70 هزار يهودى در ايران هستند كه به هيچ وجه مورد تعدى واقع‏ نشده‏اند.ميان اين عده 10 نفر ميليونر و هزار نفر ثروتمند درجه اول و 5000 يهودى ثروتمند وجود دارد كه همه بازرگان هستند.برخى از اين يهودى‏ها به طور جدى در مقام مهاجرت برآمده‏اند مشروط بر اينكه بتوانند دارايى خود را همراه‏ آورده و نرخ عادلى براى مبادله پول‏هاى خود به پول اسرائيل دريافت نمايند. اين سند از يك سو نشانگر حضور و نفوذ جدى،گسترده و عميق يهود در اقتصاد ايران و از سوى ديگر طرح و تلاش اسرائيل و صهيونيسم براى بهره بردارى از اين موقعيت و اوضاع است.
بر طبق اسناد و اطلاعات موجود،يهوديان ايران در بخش‏هاى مختلف بانكى،اقتصادى، صنعتى و تجارى نقش و حضور بسيار داشتند.
اطلاعات موجود حكايت از آن دارد كه حتى قبل از تأسيس بانك رهنى ايران،از زمانى كه‏ بانك شاهنشاهى در ايران فعاليت مى‏كرد،يهوديان ساكن تهران به تأسيس بانك‏هاى رهنى‏ مختلف اقدام كردند كه اسامى آنها به قرار زير است: 1-بانك رهنى ميرزا خداداد متعلق به ميرزا خداداد منتخب و پسران‏ 2-بانك رهنى ربى ملا اهرون كهنيم و يوسف يرميا (يرميان) 3-بانك رهنى حاج اسحق و رحميم آقا بابا زليخا فهيميان‏ 4-بانك رهنى آگئولا در دشتى‏ 5-بانك رهنى افندى فاميلى‏ 6-بانك رهنى صدق (ساقى الياهو اصفهانى) . 1 در بعضى منابع يهودى در خصوص تأسيس بانك رهنى از سوى يهوديان چنين نوشته شده‏ است: قبل از تأسيس بانك ملى ايران در سال 1303،شخصى به نام آقا آشر پسر حاجى الازار بابازاده،پس از مدت‏ها تلاش و پى‏گيرى،جواز تأسيس بانكى به نام‏ «بانك رهنى و كارگشايى اطمينان»را از وزارت فرهنگ كه در آن زمان وزارت‏ فرهنگ و صنايع مستظرفه ناميده مى‏شد دريافت كرد.[...]اداره بانك به شخصى به‏ نام ميرزا آقاجان بابازاده معروف به مسيو ژان (پدر خانم ليلى بلور و خانم استر بروخيم) سپرده شد.منشى بانك فردى به نام داود سارا خاتون بود[...].آقا آشر در جامعه معروف،به آقا آشر بانكى بود.او خانه بسيار بزرگى داشت كه قبلا متعلق به‏ يكى از شاهان قاجار بود[...].
دومين بانك مشابه را حاجى شموئيل دردشتى و گئولا دردشتى تأسيس كردند.
سومين بانك را حاجى رحميم و حاجى اسحاق فهيميان و چهارمين را ميرزا خداداد (پدر دكتر منتخب) و پنجمين بانك مشابه به نام بانك خانباباى شانس و حاجى آقا بابا بابازاده (عموى آقاجان) به ثبت رسيد. 2 در دوران محمد رضا پهلوى نيز يهوديان حضور خود را در فعاليت‏هاى بانكى توسعه دادند.در زمان سلطنت محمد رضا شاه كه فعاليت‏هاى بانكى با ديگر فعاليت‏هاى اقتصادى‏ گسترش فوق العاده پيدا كرد،عده‏اى از يهوديان ايران در امر سرمايه‏گذارى براى‏ تأسيس بانك فعاليت كردند.يكى از آنها حبيب القانيان بود كه از جمله اعضاى هيأت‏ مؤسس بانك توسعه صنعتى و معدنى ايران بود كه در آن زمان،مبلغ قابل‏ ملاحظه‏اى سهام بانكى را پذيره نويسى كرد.به همين سبب هم براى دو يا سه دوره‏ به عضويت هيأت مديره در آمد. همين كتاب درباره ميزان نفوذ و حضور و نقش يهوديان در بانك‏هاى ايرانى مى‏افزايد: طى هفتاد تا هشتاد سال عمر بانك در ايران،ابتدا تنى چند از يهوديان ايرانى در بانك شاهنشاهى ايران آغاز به فعاليت كردند و به مقام‏هاى بالا دست يافتند.پس از بسته شدن اين بانك،عده‏اى از آنها جذب بانك‏هاى ديگر شدند و عده‏اى ديگر به‏ كارهاى بازرگانى اشتغال پيدا كردند. درباره چگونگى ورود يهودى‏ها به مراكز بانكى و حوزه نفوذ و حضور آنها چنين مى‏خوانيم: پس از تأسيس بانك ايران و انگليس و بانك ايران و خاورميانه،عده‏اى از آنهايى‏ [يهوديانى‏]كه قبلا در بانك شاهنشاهى ايران كار مى‏كردند،جذب اين دو بانك‏ شدند.پس از تأسيس بانك ملى ايران در 17 شهريور 1307 (8 سپتامبر 1928) عده‏اى از يهوديان ايرانى كه ديدند در امر استخدام افراد غير مسلمان‏ سخت گيرى‏هاى پيشين كمتر شده است،به بانك ملى ايران اقبال كردند و تنى چند از آنان هم به مشاغل سطح بالا دست يافتند.پس از تأسيس بانك مركزى ايران‏ عده‏اى از آنها به آن بانك منتقل شدند و پست‏هاى حساسى به دست آوردند. شكر اله برآوريان كه خود يك يهودى است،مدت 20 سال در بانك توسعه صنعتى و معدنى‏ ايران حضور و اشتغال داشته و در زمان پيروزى انقلاب اسلامى در سمت معاون مدير عامل و خزانه‏دار بانك فعاليت مى‏كرده،اسامى يهوديان شاغل و صاحب مقام در بانك‏هاى ايران را چنين ذكر مى‏كند: بانك شاهنشاهى: رحيم احدودت‏[نيز در]بانك ايران و خاورميانه‏ ربيع منصف‏[نيز در]بانك ايران و انگليس‏ الياهو پيرنظر عبد اله حكيم فر[نيز در]بانك ملى‏ ابراهيم بنايان‏[نيز در]بانك انگليس و خاورميانه‏ صيون اهل زاده‏[نيز در]بانك ملى ايران‏ لقمان منظور[نيز در]بانك ملى ايران و خاورميانه‏ نصر اله افشانى‏[نيز در]بانك ملى ايران‏ ربيع داود سينايى‏[نيز در]بانك ملى ايران و خاورميانه‏ رحمت اله كهنيم‏[نيز در]بانك بيمه بازرگانان و بانك ايرانشهر روح اله بقايى اسحاق احدودت‏ لقمان منظور[نيز در]بانك ايران و خاورميانه‏ ظهوريان روبن باباجائيان الياس اقباليه‏ يوئل سنبل ملايم صادقيانى‏ بانك ملى ايران: ناصر بنايان موسى احدوت اسرائيل احدوت‏ عزيز معجوبى عبد اله فروهر صيون ربان‏ هوشنگ چادرچى ناصر سعدى هارون برادران‏ خانم حشمت باباجانيان خانم داودى شكر اله آزرمى‏ سليمان روح پرور يحيى ابراهيمى هوشنگ كهن طلب‏ دليجانى فيض جو پايا خرسندى‏ انوشيروان جهانيان‏[نامبرده افسر ارتش نيز بود] دكتر سليمان آقايى‏[نيز در]بانك مركزى ايران و بانك اصناف و بانك ايرانشهر.
وى پس از انتقال به بانك مركزى ايران و فعاليت در اداره نظارت بر بانك‏ها،مدير عامل بانك‏ اصناف شد.نامبرده پس از تأسيس بانك ايرانشهر،به وسيله بانك توسعه صنعتى و معدنى ايران‏ به مديريت عامل بانك برگزيده شده و تا پيروزى انقلاب اسلامى در سمت ياد شده باقى بود.
عبد اله اعتصامى اعظم‏[نيز در]بانك مركزى ايران.آخرين سمت او رياست اداره‏ اعتبارات بانك مركزى ايران بود.
صفحه شماره 383
موسى پور رستميان‏[نيز در]بانك شهريار.او مدير عامل بانك شهريار شد.
دكتر رحيميان،متخصص كليه و مجارى ادرار در بيمارستان بانك ملى اشتغال داشت.
دكتر بديعى،متخصص زنان در بيمارستان بانك ملى اشتغال داشت.
بانك ايران و خاورميانه: عنايت اله احدوت جلال عبودى شهين عاشقيان‏ هوشنگ كهن فرج اله بروخيم ناقى‏ خانم ناقى‏ سيروس اهوبهم‏[نيز در]بانك مركزى ايران‏ بانك ايران و انگليس: جهانشاه نى داود ابراهيم مقدس‏[نيز در]بانك تهران.او رئيس منطقه و عضو شوراى عالى اعتبار بانك‏ تهران بود.
بانك ساختمان: نور به برآوريان داود سيمانيان گلچهره نهوراى (برآوريان) بانك تهران: منوچهر سعديان،آخرين سمت وى رئيس منطقه و عضو شوراى عالى و شوراى اعتبار بانك بود.
حزقيا طوبيان عزيز دماوندى سليمان سعديان‏ بانك توسعه صنعتى و معدنى ايران: دكتر شكر اله برآوريان،آخرين سمت،معاون مدير عامل و خزانه‏دار بانك.
مهندس ناصر دايى‏زاده،سمت معاون مدير عامل.وى از بانك به كارخانه كاغذ پارس‏ منتقل و به سمت مدير عامل منصوب شد.
ابراهيم عناويم،ابتدا به سمت رياست حسابدارى و خزانه بانك منصوب و سپس با سمت‏ حسابرس داخلى بانك فعاليت داشت.
بانك شهريار: آلبرت ابراهيمى آن گونه كه از منابع مختلف يهودى بر مى‏آيد،يهودى‏هاى شاغل در بانك‏ها،عمدتا سمت‏ها و پست‏هاى بسيار حساس و رده بالا را در اختيار خود داشتند.حبيب گباى يهودى شاغل با سمت‏هاى بالاى بانك در اين باره چنين اظهار مى‏كند: در بانك اعتبارات كه شعبه‏BANQUE CREDIT LYONAISE DE PARISبود تعداد بسيار كمى يهودى كار مى‏كرديم.به علت آنكه همگى رؤساى شعبه بوديم و يا رياست‏ اداره‏هاى مهم آن را به عهده داشتيم،بانك اعتبارات در بازار به بانك يهوديان مشهور شده بود. نامبرده درباره اسامى يهوديان شاغل در پست‏هاى مهم بانكى در ايران،به عنوان نمونه‏ چنين مى‏افزايد: 1-حبيب القانيان،عضو هيأت مديره بانك و سپس رئيس هيأت مديره.
2-شهان شماء،رئيس كارگزينى بانك و رئيس سابق مدرسه آليانس اصفهان و از معلمين‏ برجسته دبيرستان‏هاى كورش و اتحاد تهران.
3-داود اليشا،رئيس اداره اطلاعات و اعتبارات بانك.
4-رحمى الحيم شادى،رئيس اداره بازرسى و سپس رئيس اداره حسابدارى.
5-مهندس رحيم عافار،رئيس شعبه نادرى و سپس سرپرست و بازرس منطقه شعبات‏ خيابان نادرى.
6-داود نافع،رئيس اداره بروات.
7-فريدون يوسف‏زاده،رئيس چند شعبه مختلف.
8-آلبرت ابراهيمى،رئيس شعبه كالج و سپس بازرس بانك شهريار.
9-حبيب گباى،رئيس شعبه نادرى. در اين نوشته،بر اساس اظهارات آشر فرهاديان كه از رؤساى سابق بانك ملى ايران بود و اكنون ساكن اسرائيل است،به اسامى تعداد ديگرى از يهوديان شاغل در پست‏هاى مهم بانك‏ها در ايران شاهنشاهى به شرح ذيل اشاره شده است: 1-يورام باخاج،رئيس حسابدارى بانك تهران در شعبه خرمشهر.
2-موسى آبگينه ساز،از رؤساى چند شعبه بانك صادرات در تهران.
3-مقدس،از رؤساى بانك تهران و رئيس اداره بازرسى آن بانك در سراسر ايران.در حال‏ حاضر مقيم اسرائيل.
4-رحمت اله كهنيم،از رؤساى بانك بازرگانى تهران.در حال حاضر مقيم نيويورك.
5-مراد صديق،متولد عراق و كارمند سابق بانك‏ها در هندوستان و ايران و آمريكا.
6-برادران صالح و صديق موريم،از پايوران زبده بانك صادرات تهران.هنوز صالح در بانك كار مى‏كند.
7-آشر فرهاديان و نور اله موسايى،از دانش آموزان دبيرستان آليانس و از زبدگان بانك‏ شاهنشاهى شعبه بازار تهران-اداره مركزى-و سپس رئيس منطقه خليج فارس در بانك ايران و انگليس.
8-العازار فولاديان و حبيب اله فولاديان،هر دو از نزديكان خانواده القانيان و كارمندان بانك‏ شاهنشاهى شعبه بازار و از زبدگان و تجار مشهور بازار همدان.
9-سليمان آمونا (شهرت بعدى شالم) از اعضاى بانك شاهنشاهى ايران. در منابع يهودى درباره فعاليت‏هاى اقتصادى و صرافى يهود ايران آمده است: چنين به نظر مى‏رسد كه در ايران،از چهارصد سال پيشتر فعاليت صرافان يهودى در كنار ديگر پيروان اديان ادامه داشت و اين امر از مشروطيت به بعد حالت تكامل يافته‏ترى پيدا كرد.از زمان پهلوى بنا به اوضاع و احوال اقتصادى،مشكلات ارزى،سخت گيرى يا آزاد گذاشتن اين گونه‏ فعاليت‏ها،امر صرافى گاه توسعه فوق العاده داشت و گاه به شدت محدود گرديد.صرافان يهودى‏ هم،خود را با حالات مختلف وفق مى‏دادند.تلاش يهوديان در پرداختن به صرافى،دادن وام با وثيقه يا بدون وثيقه علل گوناگون داشت.[...]همه اين عوامل موجب مى‏شد تا يهوديان پس انداز مختصر خود را به كار بگيرند و علاوه بر كارهاى صرافى،از طريق وام دادن و بهره گرفتن درآمدى‏ براى خود فراهم كنند. بر اساس مندرجات منبع مذكور: در دوره سلطنت دودمان پهلوى،يهوديان ايران نقش مؤثرى در كار صرافى داشتند و در تهران و شهرستانها عده قابل توجهى به اين كار مشغول بودند.از جمله‏[...:] اسحاق كامران،ابراهيم كهن صدق،فرج اله حكيمى،موشى دلال،مئير صيانى، يعقوب خضرى،الياس خضرى،سعيدنيا،جهانگير ميثاقيه،امان اله نيسان،حبيب‏ حگائيان،داود نعيمى،عاشقيان،ابراهيم كهنيم،داود نيسان،آقاگل گباى،دانيال‏ لاوى و پسران،برادران پورسليمى،پاكپور و بهارستانى. يهودى‏ها در بازار بورس تهران نيز حضور و نفوذ گسترده و فراوان داشتند.به اعتراف منابع‏ يهودى: پس از آنكه فعاليت بورس اوراق بهادار در ايران گسترش يافت و سهام اكثر بانك‏ها در بورس اوراق بهادار عرضه شد،يهوديان ايرانى‏[...]در كار خريد و فروش سهام‏ بانكى به فعاليت پرداختند. جز فعاليت‏هاى زرگرى،طلا و جواهرفروشى،دوره گردى،شراب اندازى و شراب فروشى كه‏ پيشه قديمى و هميشگى يهود ايران بود،در بخش تجارت و خريد و فروش و صادرات فرش نيز يهوديان نقش فعال و فراوان داشتند.
يهوديان ايرانى در امر تجارت اين كالاى بى‏نظير[فرش‏]كه نامش با نام ايران همواره‏ عجين است،فعاليت پى‏گيرى داشته‏اند.در اين كار از بازار گرفته تا مغازه‏هاى بزرگ و چند دهنه خيابان فردوسى كه مملو از نفيس‏ترين و برجسته‏ترين قالى‏هاى بافت‏ قديم و جديد بود...[يهوديان ايران حضور و فعاليت داشتند.]حتى در اروپا هم مراكز عمده‏فروشى قالى ايرانى اغلب توسط يهوديان ايران برپا و اداره مى‏شد.در لندن‏ برادران سليمانى،در هامبورگ برادران بلور و در زوريخ و ژنو مرادپورها...همين طور در ميلان،پاريس،كپنهاگ،لس انجلس و حتى در شهرهاى مختلف برزيل.

مراكز صنعتى و تجارى‏

به نوشته منابع يهودى«در دوران گذشته يهوديان ايرانى،جز به صنايع ظريفه طلا و نقره‏سازى،ابريشم بافى و زرى دوزى،آن هم به صورت محدود،وارد نشدند.برعكس در دوران‏ پهلوى،خاصه دوره محمد رضا شاه پهلوى،يهوديان ايران در فعاليت‏هاى صنعتى نقش بسيار مؤثرى را بازى كردند[...].خانواده حبيب القانيان در بخش صنايع يخچال سازى و صنايع‏ آلومينيوم سازى،خانواده نهايى در امر بيمه و نيز در ديگر فعاليت‏هاى ساختمانى،خريد و فروش‏ زمين،املاك و مستغلات،يهوديان ايران...از سرمايه گذارى‏هاى هنگفت دريغ نكردند...
يهوديان ايرانى هر روز بيشتر از روز قبل در طرح‏ها و پروژه‏هاى گوناگون،از كارتن سازى گرفته تا آجرسازى،از پلاستيك سازى تا صنايع فلزى،از بيمه و بيمه‏گرى گرفته تا مستغلات،از جوراب بافى گرفته تا نساجى و صدها صنعت ديگر» نقش و حضور داشتند.در اين باره به شمارى‏ از شركت‏ها،صنايع و كارخانه‏ها كه تحت مالكيت و اداره يهودى‏ها قرار داشت،به شرح ذيل اشاره‏ مى‏شود: كارخانه داروى (مسهل)MAY LAXشركت طوبى‏ كارخانه (لوازم نظافت)Johnson Maxشركت طوبى‏ لابراتوار عطرسازى‏Pisma Old Spiceشركت طوبى‏ لابراتوار عطرسازى‏Chanelشركت طوبى‏ لابراتوار عطرسازى‏Sam Laurenشركت طوبى‏ كارخانه لوازم آرايش‏Pondsعزيز اله حريرى‏ لابراتوار داروسازى‏Maxدكتر بنيامين پرهامى‏ لابراتوار داروسازى سانترال‏Centralدكتر روح اله كشفيان‏ كارخانه نورامون‏[ويرا]Viraدكتر عزيز ويكتورى و ربانى‏ كارخانه لوازم آراى تواTevaدكتر قدسيان‏ لابراتوار ساوا Savaدكتر مشكين‏پور لابراتوار مارين Marineدكتر پاسارگاد لابراتوار آويزن Avisenدكتر گلشنى‏ لابراتوار ميسين Maycineدكتر دلاورى‏ لابراتوار ريتا Ritaدكتر نيكروز كارخانه لوازم آرايش آون Avonفرج اله منوچهرى و پسران‏ كارخانه داروسازى فارماسى‏Pharmacyسوفر فروزان‏ لابراتوار داروسازى رى Reyدكتر موسى برال‏ كارخانه لاك ناخن و ماتيك كاورگرل Cover girl؟ كارخانه داروسازى ارگانن IDIدكتر حبيب لوى و پسران‏ ترك ترياك نسيم بهشت دكتر عدل اله باروخيان‏ كارخانه عطرسازى ربيع عميد كارخانه شامپو ديواDivaشركت پيرايه،شموئيل كامران‏ كارخانه پنبه هيدروفيل دكتر عادل باروخيان و موسى كهن زاده‏ لابراتوار فارس دكتر متحده-دكتر شعاع‏ كارخانه پنبه هيدروفيل مهدى گباى‏ كارخانه سراميك تزئينى شركت پيرايه،شموئيل كامران‏ كارخانه عروسك سازى شركت پيرايه،شموئيل كامران‏ كارخانه چسب هرو Heroيهودا حى-مهندس ابراهيم ياحيد كارخانه كانادادراى بهنوش‏ كارخانه آدامس خروس نشان ميرزا آقا محبوبى و بهره‏مند كارخانه آدامس طوطى‏نشان موسى كهن زاده‏ كارخانه پنبه هيدروفيل مهدى گباى زاده و؟ كارخانه پيراهن بيليون برادران يوسف و باروخ شاهرى‏ كارخانه كفش فردوس مرتضى سنهى‏ كارخانه چرم سازى همدان اسمعيل محبوبيان‏ كارخانه كفش وين شموئيل پريوند كارخانه كفش سه ستاره عافارى‏ كارخانه تخته سه لايى برادران عزيز و مرتضى مساچى‏ كارخانه جنرال پلاستيك صمد كشفى‏ كارخانه شكلات سازى سعيد طبيبى و برادران كهن شوحط كارخانه صفحه سازى اونيورسال مجيد نهوراى‏ كارخانه جوراب بافى سنگور دانيالپور كارخانه جوراب استارلايت آلبرت دانيالپور كارخانه جوراب استارلايت البرت دانيالپور كارخانه نختابى رشت آقاجان عمرانى-نعمان (ركسى) كارخانجات نخ نايلن مدار نور اله حى‏ كارخانجات نخ ابريشم،نايلن،كشميران لطف اله حى‏ كارخانجات كلاه سازى يحيى حيريرى و الياهو دانيالپور كارخانه تخت خواب فلزى شكر اله اشراقيان‏ كارخانجات كارتن سازى ايران ابراهيم راد كارخانجات پلاستيك سازى كلاك حبيب فرحنيك‏ كارخانه لعاب واركوVarcoامير كهنيم-وارسته‏ چاپخانه دياكوDiacoبرادران لوى‏ كارخانجات يخچال جنرال استيل شركت القانيان‏ كارخانجات پلاسكو برادران صيون و عطاء اله القانيان‏ كارخانجات تخت سفرى و صندلى سازى شركت الگافر (نجات القانيان و پسران) كارخانجات يخچال سازى و ستينگهاوس برادران سعيد و مسعود حكيم‏ شركت امرسون الكتريك برادران سعيد و مسعود حكيم‏ كارخانجات قرقره زنجيره نختاب اصفهان شركت سهامى از كليميان‏ شركت صنايع پارس و آمريكا شركت القانيان‏ شركت صنعتى (روغن نباتى و صابون) شركت القانيان‏ كارخانه موكت بافى بوريا نور اله گباى-جمشيد ريحانى كاشانى‏ كارخانه پتوبافى گنجيان‏ كارخانه جنرال فيلتر اسمعيل گبائيان‏ كارخانجات مشروب سازى ميكده برادران سيمانطوب‏ كارخانجات مشروب سازى باختر اسحق حكيم زاده‏ كارخانجات شراب سازى ايران مى اسحق شمسى‏ كارخانه پشم فلزى لاوى‏ كارخانه مواد پشم فلزى عزيز اله معراج‏ كارخانجات پارس پلاستيك فرخ محبوبيان‏ كارخانه نساجى نجف آباد اصفهان قدوشيم‏ كارخانه ملامين پاركو روبن دخانيان-حقنظر تابان‏ كارخانجات كاشى سازى ايرانا مراد اريه‏ كارخانجات پلاستيك سازى مراد اريه‏ كارخانجات موكت بافى مراد اريه‏ كارخانجات ملامين مراد اريه‏ كارخانجات پتوبافى پرنيان مراد اريه‏ كارخانجات تكنوريس صنعتى برادران پرويز و يونس نظريان‏ كارخانجات نخ ريسى و نختابى برزنت ايران روبن دخانيان-ربيع يهودا ستاره- يوسف بروخيم-موسى امانت-داود كارخانه پشم شويى سيمانطوب‏ كارخانه پلاستيك سازى استار برادران ابراهيم و داود تجاريه‏ كارخانه باطرى خشك.I.T.Tخانبابا ميزراحى‏ كارخانه مسواك سازى؟ كارخانه لنت اتومبيل؟ كارخانه مبل سازى؟ كارخانه پاكت سازى؟ كارخانه شكستن و پوست كندن گردو معلم زاده‏ گروه صنعتى شيراز[متعلق به‏]دكتر كرمانشاهچى و شركاء[كه‏]داراى كارخانه‏هاى زير [نيز]بوده‏اند: 1-كارخانه پنبه پاك كنى در جنوب شركت كشت كاران داراب‏ 2-كارخانه پنبه پاك كنى در شيراز شركت پنبه پاك كنى شيراز 3-كارخانه مواد اوليه براى ته سيگار در شيراز شركت ليكورى‏ 4-تأسيسات مستقل بندرى در خرمشهر[...]به ظرفيت 12 ميليون ليتر روغن و تانكر مخصوص.
5-روغن نرگس شيراز در شيراز گروه صنعتى شيراز 6-كارخانه كنسانتريت مواد خوراكى تهران شركت آيرويك علاوه بر اين‏ها در بخش‏ها و مراكز مختلف صنعتى،فنى و توليدى كشور نيز يهودى‏ها حضور و نفوذ چشمگير داشتند.از ذوب آهن اصفهان تا شركت نفت آبادان و...،بعضى پست‏ها و مناصب‏ مهم در دست يهودى‏ها بود.براى مثال،مهندس دانش‏راد عضو هيأت مديره و معاون مدير عامل‏ شركت ملى ذوب آهن بود و از اين طريق قسمت‏هاى حساس و عمده اين شركت،از تداركات تا انبار،بخش خريد و...مسؤليت و مناصب مهم در دست يهودى‏ها بود.در مناطق نفت‏خيز جنوب‏ و شركت نفت آبادان نيز يهودى‏ها داراى سمت و پست بودند.رئيس اداره كارگزينى و جذب نيرو در اين شركت يك يهودى بود به نام داود.
رئيس كارخانه كود شيميايى شيراز،رحمت اله كهن،مدير عامل كارخانجات روغن نباتى‏ نرگس شيراز دكتر حشمت اله كرمانشاهچى،رئيس شركت كارتن سازى ابراهيم راد و...همگى‏ يهود بودند.
در اين نوشته به دليل پرهيز از تطويل كلام از ذكر اسامى و شرح موقعيت شمار فراوانى از ثروتمندان يهودى خوددارى و فقط به مواردى به عنوان نمونه بسنده شده است.
در اين باره بى‏فايده نيست تا پيرامون بخشى از ثروت و اموال حداقل يكى از سرمايه‏داران‏ ايرانى يهودى ذكرى به ميان آيد.
حبيب اله ثابت معروف به ثابت پاسال در سال 1282 شمسى در محله يهودى‏ها در تهران‏ متولد شد.اجداد او تماما يهودى بودند،ليكن پدر او ادعاى گرايش به مسلك بهائيت كرد.
به طورى كه نوشته‏اند حبيب ثابت با حمايت تشكيلات جهانى بهائيت و برخى عناصر صهيونيست هم در بازار خريد و فروش اتومبيل حضور داشت و هم كارخانجات مبل ثابت را راه‏اندازى كرد. ثابت در دوره جديد فعاليت‏هاى اقتصادى خود در ايران كه پس از كودتاى 28 مرداد 1332 آغاز شد سرمايه‏اى بسيار وسيع‏تر در اختيار داشت.او افزون بر اينكه نماينده‏ و مباشر تام الاختيار بهائيان ايران در امور اقتصادى و تجارتى بود از سوى آمريكا نيز مأموريت داشت تا براى توليدات آنان در ايران بازار مصرف ايجاد نمايد و راه را براى‏ تسلط كامل اقتصادى بر ايران هموار سازد...بيش از 99 درصد اجناسى كه‏ شركت‏هاى متعلق به ثابت پاسال به ايران وارد مى‏كردند-از پپسى كولا گرفته تا تلويزيون (R.C.A) و كارخانجات لاستيك«جنرال»و انواع گوناگون لوازم-همگى‏ ساخت آمريكا و متعلق به كارتل‏ها و تراست‏هايى بودند كه سهام آنها متعلق به‏ يهودى‏ها و صهيونيست‏ها بود. همچنين«كارتل‏هاى بزرگ آمريكايى بيشترى تسهيلات را براى ايجاد و راه‏اندازى تلويزيون‏ در ايران فراهم كردند و تمام لوازم و حتى بخش اعظم سرمايه مورد نياز را در اختيار حبيب ثابت‏ گذاشتند.» و به اين ترتيب مدتى نگذشته بود كه«حبيب ثابت مالك 41 كارخانه عظيم‏ صنعتى و ده‏ها شركت بزرگ تجارتى شد.كارخانه‏هايى نظير لاستيك سازى جنرال،كه هر كدام صدها ميليون دلار قيمت داشت.» حبيب ثابت به اعتبار سرمايه بى‏حد و حصر«شركت امناء»و ديگر موقوفات فرقه بهائيت و پشتيبانى كارتل‏ها و تراست‏هاى امپرياليستى،به سلطان بى‏تاج و تخت ايران تبديل شده بود و خواست‏ها و اهداف خود را به هر طريق و حتى با توسل به چماقداران به دست مى‏آورد. ثابت با ارسال كمك به فلسطين اشغالى،ضمن اداى دين خود به مركز جهانى بهائيان در عكّا، رژيم صهيونيستى را نيز از كمك‏هاى سرشار مالى بى‏نصيب نمى‏گذاشت.حبيب ثابت همزمان با اوج گيرى انقلاب اسلامى از ايران گريخت و به آمريكا پناه برد.[...]ثابت پاسال مراتب وفادارى‏ خود را به صهيونيسم بين الملل اثبات كرده بود،به طورى كه رژيم اشغالگر قدس پس از مرگش، يكى از خيابان‏هاى شهر تل آويو را به نام او نامگذارى كرد و راديو اسرائيل در بخش خبرى خود، مرگ او را«ضايعه بزرگ»ناميد.

هتل و سينما

يهودى‏هاى ايران همچنين مالكيت و اداره شمارى از هتل‏هاى چهار و پنج ستاره بزرگ‏ تهران را در اختيار داشتند.اسامى اين هتل‏ها و صاحبان آنها به شرح ذيل است: هتل جم ماير و خانبابا نظريان خيابان تخت جمشيد [طالقانى فعلى‏] هتل سينا اسحق بروخيم و پسران خيابان تخت جمشيد هتل كمودور ماير و يعقوب نظريان خيابان تخت جمشيد هتل امپريال يهود بروخيم و پسران خيابان تخت جمشيد هتل رويال گاردن اسحق بروخيم و پسران خيابان تخت جمشيد هتل كينگز دكتر حبيب لوى و پسران كوچه خسرو خاور هتل كينگز دكتر حبيب لوى و پسران كوچه خسرو خاور هتل ويكتوريا خانبابا حكيم خيابان پهلوى‏[ولى عصر فعلى‏] هتل پرنس خليل نظريان و برادران بنيامين اف خيابان پهلوى‏ هتل نادرى عزيز كهن خيابان نادرى‏[جمهورى فعلى‏] هتل والدروف منصور و سليمان آزادگان و خانواده تخت جمشيد-ويلا[نجات اللهى فعلى‏] هتل گيلان نو حاج عزيز القانيان خيابان فردوسى‏ پانسيون بنژمن اصيل خيابان ونك‏ پانسيون فرهاد كهنيم و نجات فولادى خيابان وزراء[خالد اسلامبولى فعلى‏] پانسيون ناصر بنايان و خليل بنفشه كوچه جنب سينما امپاير صاحبان هتل دياموند و هتل زيبا را نيز يهودى مى‏گفتند.
كهنيم،يهودى‏هاى را در ايجاد و تأسيس تعدادى از سينماهاى ايران،پيشقدم معرفى و با اشاره به چگونگى تأسيس اين مراكز و اماكن،از صاحبان و بانيان آنها چنين ياد مى‏كند: با پيدايش صنعت فيلم سازى و تهيه فيلم‏هاى متنوع اخلاقى،تاريخى و غيره در امريكا و اروپا،بمنظور بهره بردارى و در معرض نمايش گذاردن آنها اقدام به تهيه‏ محلهاى مناسبى نمودند كه نام آنرا سينما گذاشتند...
اولين مبتكر اين كار شخصى بنام«ژاكوبسون»بود كه با تهيه دو محل بسيار بزرگ‏ و مجلل در خيابان لاله‏زار يكى پس از ديگرى بنامهاى«سينما ايران»و«سينما البرز» تأسيس نمود كه با استقبال فراوانى روبرو گرديد.قبل از اين دو سينما،يهودى‏ ديگرى بنام«نحماعين الحورى»با اجاره نمودن بالا خانه‏اى در خيابان لاله‏زار اقدام به‏ نمايش فيلمهاى سينمائى كرده بود.
سپس زنده ياد«حاج اسحق فهيميان»در ملك شخصى خود در خيابان سيروس‏ (محله) براى رفاه و آسايش ساكنين يهودى محله و اطراف آن سالنى را براى نمايش‏ فيلمهاى سينمايى تأسيس نمود بنام«سينما مدائن»تا كليميان ساكن محله در اوقات بيكارى و تفريح و وقت گذرانى از اين محل كه تا حدودى از آزار اراذل و اوباش‏ هم در امان بودند استفاده نمايند.
بعد زنده ياد«نصرت اله منتخب»در خيابان تخت جمشيد مقابل پمپ بنزين سالن‏ بسيار مجلل و زيبائى كه با اسلوب علم معمارى ساخته شده بود بنام«سينما پلازا» دائر نمود كه بسيار مورد توجه اهالى پايتخت قرار گرفت و از سالن زيرين اين سينما، سازمانهاى خيريه،بمنظورهاى سخنرانى،مهمانى و يا جشنهاى مختلف بلاعوض از آن استفاده مى‏نمودند.پس از آن مرحوم«ابراهيم مشيان»نيز در چهارراه شاه‏ [تقاطع ولى عصر-جمهورى‏]اقدام به تأسيس سالن سينمايى بنام سينما آسيا نمودند.
بعد از آن مرحوم«ابراهيم مشيان و لاعد»مشتركا در خيابان پهلوى بالاى ميدان‏ وليعهد سينماى بسيار مجهز و مدرن و بزرگى را بنام«سينما امپاير»ساخته و از آن‏ بهره بردارى مى‏كردند.كه بعدا آقاى مشيان سهم خود را به لاعد واگذار كردند.

تجارت دارو

در بخش تجارت دارو،داروسازى و داروفروشى نيز در دوران پهلوى،يهودى‏ها حضور،نفوذ و نقش فراوان و گسترده داشتند.گفتنى است كه در اين مسير محافل و مجامع يهودى خارج از ايران نيز حامى و پشتيبان يهود ايران بودند.
اگر چه صنايع دارويى خصوصى و دولتى در ايران عصر پهلوى،داراى فعاليت بودند،اما به‏ نوشته منابع يهودى: اولين كارخانه عظيمى كه با كمك اسرائيلى‏ها و سوئيسى‏ها و بر اساس استاندارد FDAآمريكا،در ايران به امر داروسازى پرداخت،توسط خانواده لوى بنيان گذارى‏ شد.17 كمپانى عظيم بين المللى‏[...]اجازه ساخت داروهاى خود را به اين كارخانه‏ دادند[...].بى‏گمان مى‏توان گفت كه نقش يهوديان ايرانى در تجارت و ساخت دارو بسيار اهميت داشت.زيرا درصد عمده‏اى از وارد كنندگان دارو در خيابان ناصر خسرو و ديگر مراكز تجمع وارد كنندگان معتبر دارو،يهودى بودند.بازرگانان معتبر دارو همانند خانواده شوشنى،خانواده شهابى،خانواده ويكتورى،خانواده مرادپور،خانواده‏ مسنن،خانواده سوفر فروزان و ديگران كه اسامى آنها بسيار و تعدادشان از صدها مى‏گذرد در امر ورود و مآلا ساخت دارو به معناى واقعى نقش آفرين بودند.نيز بايد از دكترلاله‏زارى، پروفسور شموئيل رهبر،دكتر شهابى،دكتر شعبان معنوى،دكتر برال و دكتر ناتان در امر دارو و تحقيقات دارويى و پزشكى...نام برد. به اين ترتيب يهودى‏ها بر امر خريد،فروش و تجارت دارو در ايران سيطره و اشراف كامل‏ داشتند.حتى برخى معتقدند كه به طور پنهان و غير رسمى،اين حوزه در انحصار يهود ايران بود.
در منابع ديگر يهودى،به اسامى داروخانه‏ها و مراكز فروش دارو،صاحبان و نشانى آنها در دوران پهلوى،به شرح ذيل اشاره شده است.
داروخانه صاحب محل‏ اتحاديه يوسف (اتحاديه) سوفر خيابان لاله‏زار احيا پاشائى دروازه دولت‏ آسيا نباتيان دروازه فردوسى‏ افراشته حافظ خيابان سپه داروخانه صاحب محل‏ اقدام مرتضى سنهى چهارراه آب سردار الى دكتر خانبابا الى خيابان فردوسى‏ امپريال دكتر ايرج يادگار خيابان پهلوى‏ امريكائى رحيم تباركى پهلوى-شاهرضا امير آباد دكتر نصرت اله دردشتى امير آباد ايران شموئيل ذكريا و يعقوب نظريان خيابان يوسف آباد ايرانشهر دكتر حبيب خاورانى خيابان اسلامبول‏ باختر دكتر اسمعيل دردشتى خيابان كاخ‏ باختر دكتر الداد خيابان شاه‏ بلژيك امير بلژيك خيابان لاله‏زار بهزاد دكتر فريدون ابرامى سلسبيل‏ بلنديان دكتر بلنديان خيابان گرگان‏ بهنام دكتر اقبالى سر پل چوبى‏ بيژن دكتر داود بروخيم 24 اسفند بين المللى خانبابا بنايان خيابان سيروس‏ بوستان دكتر العازار هللوياه خيابان گرگان‏ پاريس خانبابا سوفر خيابان لاله‏زار پاستور موسى طوب (پاستور) خيابان چراغ برق‏ پرتو دكتر موسى حنانى خيابان كاخ‏ پرهامى دكتر پرهامى 20 مترى اول‏ تربتى رحيم تربتى خيابان سيروس‏ پاينده شاريم اول پامنار ؟دكتر عادل باروخيان چهار راه فردوسى‏ تابان دكتر حكمت روان خيابان شاه آباد تابان دكتر حقنظرزاده خيابان شيخ هادى‏ توفيق فيض اله مخوباد خيابان شاهپور تربتى دكتر تربتى خيابان صفى عليشاه‏ تربيت دكتر تربتى خيابان خيام‏ داروخانه صاحب محل‏ تبريكال منصور آقائى خيابان تخت جمشيد تمدن فرشادى خيابان راه كنت‏ جم جمشيد آقائى (دكتر تريكال) تخت طاوس‏ جادوان گلچه‏ى حشمت الدوله‏ حافظ پرورش ناصر خسرو خرمى دكتر دانش‏راد جاده قديم شميران‏ خيام دكتر گيلياردى خيابان خيام‏ خرسندى دكتر خرسندى خيابان فروردين‏ دادوند دكتر دادوند چهار راه يوسف آباد رازى دكتر خانبابا نظريان سه راه ژاله‏ ديبا كدخدا زاده خيابان فردوسى‏ داريوش دكتر بصيرى خيابان پهلوى‏ رامش دكتر گنجيان خيابان ثريا رخشا دكتر رخشا و مؤيد دروازه دولت‏ رويال دكتر نعمت تهرانى خيابان پهلوى‏ رهنما دكتر تربتى خيابان شاهپور رى دكتر موسى برال خيابان اسلامبول‏ ؟دكتر رخسار خيابان ايران‏ ؟دكتر مهدى زاده خيابان رى‏ زهره دكتر موسى نگاران خيابان شاهرضا ژاند ارك دكتر ابريشمى امير آباد سلطانى دكتر منوچهر حكائيان خيابان وزراء سويس موسى و داود كهن شوحط خيابان سپه‏ سياح مرادى ميدان اعدام‏ سينا داود مخانيان خيالان لاله زار سويس داود كهن شوحط خيابان شاهرضا شاهرضا دكتر حزانى خيابان شاهرضا شادمان دكتر صالح مرادى خيابان ژاله‏ داروخانه صاحب محل‏ شمس دكتر سومخ شمس العماره‏ شعاع دكتر شعاع دروازه شميران‏ شفق دكتر يعقوب شفق خيابان كاخ‏ شورين سليمان رازقى و ميرزا يعقوب ياحيد خيابان ناصر خسرو شناور دكتر يوسف حكيم خيابان ناصر خسرو بزرگمهر تهرانى بزرگمهر-خيابان پهلوى‏ طور ايوب طور خيابان لاله‏زار طوس دكتر نور اله لوريان خيابان پهلوى‏ فرانس پاستور دكتر طيب نيا و يوسف كاشى خيابان كاخ‏ فارس دكتر ناتان خيابان كاخ‏ فردوسى دكتر مسعود و ناصر كهن شوحط خيابان فردوسى‏ فرشته نعيمى خيابان سپه‏ فرشته فرد نعيمى آريانا فرد دكتر تهرانى شاه آباد فروزنده دكتر فروزنده سنهى ميدان فجر الدوله فرد دكتر داود كشفيان خيابان شاه آباد فيروز دكتر فيروز خيابان شاه‏ كاج دكتر فطوره‏چى خيابان كاج‏ كاشف دكتر كاشف سلسبيل‏ كارون دكتر صالح داويدى دروازه شميران‏ كشفيان دكتر روح اله كشفيان خيابان شاه آباد كهن حبيب كهن ناصر خسرو موليون امير موسى زاده لاله‏زار مديكال دكتر نتى-دكتر مرادى خيابان پهلوى‏ ملى آشر بن لوى و يعقوب صدق خيابان پهلوى‏ مهتاب دكتر فلك آسا ميدان گمرك‏ داروخانه صاحب محل‏ ميهن ترمه فروش آب سردار مهين دكتر رحيم ميهن خيابان ژاله‏ مهر ايران دكتر يديدى خيابان كاخ‏ متين دكتر لاله‏زارى خيابان شاه‏ ناقى سليمان ناقى محله كليميان‏ ناجى نجات ناجى خيابان اسلامبول‏ ناصرى يعقوب مراديان (ناصرى) ناصر خسرو نجات دكتر نجات شيخ هادى‏ نلسون دكتر داريوش يمينى بلوار اليزابت‏ نور حكمت روان مخبر الدوله‏ نوربخش دكتر شموئيل بروخيم خيابان ژاله‏ نوبخت خانبابا تقييان و ميرزا آقا برال خيابان كاخ‏ نباتى دكتر نباتى پارك ساعى‏ نوول خانبابا نوول (امانوئل) ناصريه‏ شرافت درويش خيابان سپه‏ وحيد دكتر داويدى ميدان ژاله‏ وطن يعقوب حقنظرزاده شيخ هادى‏ واشنگتن مراد زرهى دروازه شميران‏ وصال دكتر اخوان وصال شيرازى‏ ويلا دكتر فرشادى دروازه دولت‏ هور دكتر رحمت اله دليجانى و جهانگير بخشى يوسف آباد برلين رحيم و ايوب طور شمس العماره

نتيجه‏

در اين ميان آنچه اهميت دارد نه فقط سيطره يهود بر بازار پول و تجارت و بازرگانى كشور ايران در عصر پهلوى و نه تنها حضور و نفوذ يهودى‏ها در مراكز و مؤسسه‏هاى مهم و عمده بانكى، بازار بورس،مراكز صنعتى،تجارى،توليدى،دارويى و حتى علمى و فرهنگى است؛بلكه آنچه‏ بيش از همه نيازمند بررسى و تدقيق است،مطامع و طرح‏ها و برنامه‏هاى اسرائيل و كانون‏هاى‏ صهيونيستى براى بهره بردارى از اين نفوذ و موقعيت است.اسناد و اطلاعات موجود حاكى از آن‏ است كه صهيونيست‏ها به انحاء مختلف تلاش مى‏كردند تا سرمايه‏داران بزرگ يهود ايران را به‏ سرمايه گذارى در فلسطين اشغالى تشويق و يا تطميع نمايند.اقدامات پنهان و آشكار رژيم‏ صهيونيستى و كانون‏هاى صهيونيستى براى انتقال سرمايه‏هاى هنگفت از ايران به فلسطين‏ اشغالى در بسيارى از مقاطع با موفقيت همراه بود.به گونه‏اى كه حبيب القانيان بخشى از سرمايه‏ خود را به صورت ارز و دلار از ايران خارج و به فلسطين اشغالى منتقل كرده و در بخش هتل‏سازى‏ و خانه‏سازى به كار انداخته بود.برادر او به نام داود القانيان نيز بخش عمده‏اى از سرمايه خود را از ايران خارج و در هرتصليا و برخى ديگر از شهرها در فلسطين اشغالى در بخش آپارتمان سازى‏ سرمايه گذارى كرده بود.
برخى افراد سرشناس يهودى،چون حبيب القانيان و برادران او داود و صيون القانيان، ابراهيم راد،لطف اله حى،موسى كرمانيان،منشه امير (كه چندين شركت اقتصادى در ايران و اسرائيل داشت) و...،نه فقط خود بخش عمده‏اى از سرمايه‏هاى فراوان خود را به فلسطين‏ اشغالى منتقل و در بخش‏هاى مختلف اقتصادى سرمايه‏گذارى كرده بودند،بلكه،با همكارى‏ جدى و مستمر برخى كانون‏هاى صهيونيستى،به ويژه آژانس يهود،شمارى از سرمايه داران‏ يهودى ايران را وادار مى‏كردند تا با تبديل پول خود به دلار،ثروت خود را به بانك‏هاى خارجى و سپس اسرائيل انتقال دهند.
آژانس يهود و بعضى ديگر از سازمان‏هاى اسرائيلى مستقر در ايران،از حضور و نفوذ يهودى‏ها در مراكز و مؤسسات صنعتى،بانكى و اقتصادى نيز غافل نبودند.آنها به شكل‏ها و شيوه‏هاى‏ گوناگون از اين موقعيت‏ها در مسير اهداف و برنامه‏هاى رژيم صهيونيستى بهره بردارى و استفاده‏ مى‏كردند.البته اين بهره‏گيرى‏ها،هميشه در زمينه‏هاى مالى و اقتصادى نبود.بلكه محافل‏ صهيونيستى به موازات مطامع مالى،اهداف سياسى و اطلاعاتى خاص خود را نيز از اين طريق، در ايران تعقيب و دنبال مى‏كردند.

3.سازمان‏هاى صهيونيستى در ايران‏

پس از اعلام تأسيس اسرائيل،سازمان‏ها و مؤسسات اسرائيلى و صهيونيستى در ايران نيز فعاليت خود را به طور رسمى و بعضا علنى،يكى پس از ديگرى آغاز كردند.پس از«اتحاديه‏ جهانى اسرائيلى»،«آژانس يهود»با نام عبرى«سخنوت»در ايران را مى‏توان فعال‏ترين و تأثير گذارترين سازمان صهيونيستى در اين كشور برشمرد.
آژانس جهانى يهود چند سال پس از برگزارى اولين كنگره جهانى صهيونيسم در 1897 م/1276 ش،تأسيس شد.مأموريت اصلى و تشكيلاتى اين آژانس جذب و جمع آورى و انتقال يهود از اطراف و اكناف جهان به فلسطين اشغالى و اسكان آنها در آن سرزمين است كه‏ اكنون نيز به طور مستمر و پى‏گير در اين مسير مشغول فعاليت در جهان است.آژانس يهود را بازوى اصلى و عملياتى سازمان جهانى صهيونيسم گفته‏اند.
برخى مدارك حاكى از آن است كه آژانس يهود يك سال قبل از تأسيس اسرائيل در ايران‏ فعاليت داشته است.بنابراين،موجوديت آژانس يهود شعبه ايران به عنوان يك سازمان‏ صهيونيستى غير ايرانى به سال 1947 م/1326 شمسى بر مى‏گردد.
آژانس يهود با آگاهى و موافقت دستگاه حاكم شاهنشاهى،بى‏هيچ محدوديت و مانعى در تمامى مناطق يهودى نشين ايران به فعاليت مشغول بود.اين آژانس نه فقط خود به طور مستقل‏ در زمينه جلب و جمع آورى يهود ايران و برخى كشورهاى همجوار از طريق اين سرزمين و سپس‏ انتقال و اسكان آنها در فلسطين اشغالى اقدام و عمل مى‏كرد،بلكه از طريق نفوذى كه اين‏ تشكيلات در بسيارى از كانون و انجمن‏هاى يهودى و يا صهيونيستى داخل كشور داشت،از تمامى آنها به عنوان وسيله و ابزار در مسير مقاصد خود بهره بردارى مى‏كرد.به گونه‏اى كه بيشتر كانون‏ها و مؤسسات مزبور،تعقيب و اجراى برنامه‏ها و اهداف آژانس يهود را جزو دستور كار و فعاليت خود تلقى مى‏كردند و از اين زاويه ارتباط تشكيلاتى مستمرى با آژانس يهود داشتند.
اسناد و مدارك به جا مانده از آن دوران نشان مى‏دهد كه حتى،سال‏ها قبل از حضور علنى و رسمى اين سازمان صهيونيستى،كانون‏ها و عناصرى،مأموريت آژانس يهود را در ايران به عهده‏ داشته و مقاصد آن را در اين كشور تعقيب مى‏كرده‏اند.سندى كه تاريخ آن به 13 سال قبل از تشكيل رژيم صهيونيستى بر مى‏گردد،نشان مى‏دهد كه سازمان‏ها و عناصرى براى جذب و انتقال يهودى‏هاى ايران به فلسطين تلاش و اقدام مى‏كردند.اين سند،نامه گلايه آميز حاج محمد امين الحسينى مفتى و رئيس مجلس اعلى اسلامى فلسطين به كنسولگرى‏ شاهنشاهى ايران در فلسطين در سال 1314 ش،است كه در بخشى از آن چنين مى‏خوانيم: سپس توجه شما را به طور خاصى به كوشش‏هاى جدى جمعيت‏هاى سياسى‏ صهيونى كه براى تشويق مهاجرت يهودى‏هاى ايران و اسكان آنها در فلسطين‏ [اقدام‏]مى‏نمايند،جلب مى‏نمايم.چه به واسطه تبليغات و تشويقات مزبور عده‏ غير كمى‏[كم نيستند]از يهودى‏هاى ايران خود با خانواده‏هاى خود از طريق مجاز و غير مجاز از راه عراق و غيره شروع به آمدن به فلسطين گذارده‏اند كه البته ضرر بزرگى‏ به فلسطين اسلامى كه صهيونى‏ها طمع دارند آن را يك مملكت يهودى قرار دهند وارد مى‏آورد.ما توجه شما را به اين مسأله مهم جلب نموده و خواهشمنديم كه‏ دولت عليه خود را بدان معطوف بفرماييد و اميدواريم كه در آينده مانند گذشته مورد عطف توجه و كمك و مساعدت اين دولت عظيم الشأن اسلامى قرار گيريم كه اثرات‏ كمك و مساعدت مزبور در منع مهاجرت يهود ايرانى به فلسطين عيان گردد.مانند بسيارى از دول اسلامى كه در اين ممانعت براى صيانت اولين قبله‏گاه (قبل از مكه) و سومين حرمين شريفين (بعد از مكه و مدينه) از طغيان مهاجرت يهود شركت‏ نمودند[...].
رئيس مجلس اعلى اسلامى در فلسطين،امضا (حاج محمد امين الحسينى) . برنامه‏ها و اقدامات آژانس يهود در ايران نيز همواره با موافقت،مساعى و همكارى مقامات‏ دولتى و دستگاه حاكم شاهنشاهى همراه بود.
يوسف بن نيسان رئيس وقت آژانس يهود ايران در بخشى از يك پيام خود به مناسبت عيد پسح،در اين باره چنين ياد مى‏كند: از فرصت استفاده نموده،به نام سخنوت مراتب قدردانى و سپاسگزارى خود را نسبت‏ به اولياى محترم دولت كه پيوسته مساعدت و همراهى آنها در وظيفه بشر دوستانه‏ اين مؤسسه شامل حال ما است تقديم نموده اضافه كنم كه تاريخ يهود هيچ گاه اين‏ مساعدت‏هاى پرقيمت را فراموش نخواهد كرد. نمونه ديگر ستايش نامه آژانس يهود خطاب به وزارت امور خارجه ايران در 24 تير ماه 1330 چنين است: وزارت محترم امور خارجه كشور شاهنشاهى‏ بخش مهاجرت آژانس يهود در ايران خود را موظف مى‏داند مجددا از آن مقام‏ محترم به خاطر كمك‏هاى جوانمردانه و روح بشردوستى قابل ستايشى كه درباره‏ امور مربوط به پناهندگان‏[يهودى‏]عراقى درباره آنها روا داشته‏اند صميمانه تشكر نمايد.اولياء محترم آن وزارتخانه حقيقتا نهايت مساعدت و همراهى را با گذشت و سخاوتمندى كه خاصه ايرانيان است درباره اين اشخاص مبذول داشته و در راهنمايى و كمك به پناهندگان عراقى كه به عنوان ترانزيت از ايران عبور مى‏كنند و همچنين درباره يهوديان ايرانى كه به ملاحظات مذهبى به اماكن مقدس‏[فلسطين‏] مسافرت مى‏نمايند،حقا كه شيوه ديرينه ايرانيان باستانى و كورش كبير[را]ادامه‏ داده‏اند...
ى.[يهودا]داتنر[امضا] رئيس مهاجرت آژانس يهود در ايران-تهران نامه‏هاى ستايش آميز و فريبكارانه مأموران و كانون‏هاى صهيونيستى چنان مقامات بلندپايه‏ دولت شاهنشاهى را سحر مى‏كرد و به وجود مى‏آورد كه براى خوش خدمتى از هيچ مساعدتى‏ دريغ نمى‏كردند.تصويب نامه هيأت وزيران دولت شاهنشاهى مورخ 1334/5/12 درباره‏ معافيت يهوديان ايرانى عازم به فلسطين از پرداخت عوارض گذرنامه تنها يك نمونه از اين‏ خوش خدمتى‏هاى سلطنت پهلوى به آستان صهيونيسم جهانى است: هيأت وزيران در جلسه مورخ 13]34/5/11]به پيشنهاد شماره 6080/س‏ 1334/5/1-34642 وزارت كشور درباره معافيت عوارض گذرنامه يهوديان ايرانى‏ بى‏بضاعت‏[!]كه به وسيله آژانس يهود قصد مهاجرت به فلسطين را دارند،موارد زير را تصويب نمودند: ماده 1-استرداد سپرده آژانس يهود كه به طور وديعه به عنوان عوارض گذرنامه‏ كليميان بى‏بضاعت در بانك ملى و صندوق اداره گذرنامه شهربانى قبلا پرداخته، بلامانع است.
ماده 2-كليميان بى‏بضاعت ايرانى كه قصد مهاجرت به فلسطين را دارند از تاريخ‏ تصويب اين طرح از پرداخت عوارض مقرر در تصويب نامه شماره 7452 مورخ‏ 13]33/4/8]معاف مى‏باشند[...].آژانس يهود طى 31 سال فعاليت رسمى و علنى در ايران توانست ضمن نفوذ و تأثيرگذارى بر شمارى از كانون‏هاى فعال داخلى و جلب همكارى آنها،ده‏ها هزار يهودى ايرانى و غير ايرانى را به‏ فلسطين اشغالى منتقل كند.با اين وصف آژانس جهانى يهود،به دليل برخى ناكامى‏ها،در مقاطع مختلف از طريق تغيير و تعويض رؤساى آژانس يهود ايران سعى در افزايش و گسترش‏ فعاليت‏ها و اقدامات اين تشكيلات داشت.صهيونيست‏هايى كه در ايران سمت رياست آژانس‏ يهود را به عهده داشتند عبارت بودند از:يوسف بن نيسان،حييم صادوق،داخور،ناس،لبانون، مناخيم الدار،مردخاى زر،اسحاق تبيان و...
آژانس جهانى يهود ضمن كنترل و هدايت عمليات آژانس يهود ايران،و نظارت كامل بر عملكرد آن،مع الوصف هر از چند گاهى با اعزام مأموران و فرستادگان ويژه و رؤسا و مقامات درجه‏ اول آن تشكيلات،سعى در بررسى و ارزيابى فعاليت اين كانون صهيونيستى در جامعه ايران‏ داشت.اين موضوع ميزان اهميت حضور و نفوذ صهيونيست‏ها و اهداف و مطامع محافل صهيونى‏ را در ايران نشان مى‏دهد.
اگر چه فعاليت آژانس يهود ايران حول محور جذب و انتقال يهود به فلسطين اشغالى بود،اما واقعيت‏ها نشان مى‏دهد كه اين تشكيلات در زمينه‏هاى مختلف سياسى،اطلاعاتى،اقتصادى و فرهنگى نيز اقدامات دامنه‏دار و گسترده‏اى در مناطق مختلف ايران،به ويژه مناطق يهودى نشين‏ داشت و ايجاد شركت‏هاى اقتصادى و تجارى چند منظوره با اهداف مختلف،نشانگر اهداف‏ متعدد اين سازمان صهيونيستى در ايران بود.
به هر روى،آژانس يهود ايران تا سال 1357،يعنى تا سقوط سلطنت پهلوى،ده‏ها هزار يهودى ايرانى،افغانى،هندى،عراقى و...را ترانزيت و به فلسطين اشغالى انتقال داد.اين آژانس از ايران به عنوان ايستگاه انتقال يهوديان كشورهاى همجوار استفاده مى‏كرد.
روزنامه اسرائيلى جروزالم پست در دسامبر 1970 م/1349 ش،آمار يهوديانى را كه تا سال‏ 1345/1966 به فلسطين منتقل شده بودند،53000 نفر اعلام كرد.به ادعاى اين نشريه تا سال‏ 1968 م/1347 ش،قريب به 55 هزار يهودى ايرانى از سوى آژانس يهود به فلسطين اشغالى‏ انتقال يافته بودند.
منابع رسمى دولت شاهنشاهى در اوايل سال 1349 ش/1970 م،رقم يهوديان ايرانى انتقال‏ يافته به فلسطين را،حدود 80 هزار نفر اعلام كردند.رسانه‏ها و منابع صهيونيستى در سال‏هاى‏ اخير مدعى شده‏اند كه: تا سال 1948 (تأسيس اسرائيل) [1327 ش‏]،طبق آمار غيررسمى،در حدود 20 هزار (طبق منابعى ديگر 30 هزار) يهودى ايرانى در اسرائيل،اغلب اورشليم و تل آويو،مشغول كار و زندگى بودند-ولى طبق آمار رسمى،جمعيت يهوديان ايرانى‏ در اسرائيل،در اين موقع،كمتر از 5 هزار نفر قيد گرديده،و اين نشان مى‏دهد كه‏ بيشتر يهوديان ايرانى به صورت غير قانونى از طريق سرحدات سوريه و لبنان وارد آن‏ سرزمين شده و در آن سكنى گزيده بودند.تا اين زمان‏[1997 م/1376 ش‏]جمعيت‏ يهوديانى كه ممكن است خود را از لحاظ خانوادگى به نحوى با ايران و ايرانى وابسته‏ بدانند باز هم به صورت تخمينى،كمتر از 150 هزار نفر است.طبق اسناد رسمى‏ دولت اسرائيل،تا استقرار جمهورى اسلامى در ايران،تعداد يهوديان ايرانى ساكن‏ اسرائيل به 114/500 نفر بالغ مى‏شد كه از اين شمار،جايگاه تولد 52 هزار نفر آنان‏ در شناسنامه«ايران»قيد شده است.از شروع انقلاب اسلامى تا پايان سال 1996 [1375 ش‏]،تعداد 18/664 نفر يهودى از ايران به اسرائيل آمده‏اند. جز آليانس و آژانس يهود،سازمان‏ها و انجمن‏هاى كاملا غير ايرانى ديگرى نيز در ايران‏ تأسيس شده بود كه«انجمن فرهنگى اوتصرهتورا»از جمله آن‏ها بود.اين انجمن در سال 1324 شمسى تأسيس و فعاليت خود را آغاز و اهداف خود را فرهنگى و آموزشى اعلام كرد.در يكى از منابع يهودى در اين باره چنين اشاره شده است: در سال 1324 شمسى شادروان راب اسحق مئيرلوى از طرف ربانوت اعظم اسرائيل‏ به ايران آمد تا براى يهوديانى كه از چنگ نازى‏هاى آلمان گريخته بودند و در شهرهاى روسيه بسر مى‏بردند،بسته‏هاى خوراك،لباس،دارو و ساير وسايل زندگى‏ بفرستد.او متوجه مى‏شود كه سطح معلومات يهوديان ايران در زمينه زبان عبرى و علوم دينى،بسيار پايين است.راب لوى با كمك زنده ياد كهن صدق و با اعانه‏اى كه از شخصيت فرهنگ دوست معروف يهودى آمريكايى به نام اسحق شالوم در نيويورك‏ گرفت اوتصر هتورا را تأسيس كرد كه قسمت بودجه آن را مؤسسه آمريكن جوينت‏ تأمين مى‏كرد.راب لوى كه با اسحق شالوم تماس دائم داشت،شعبه اوتصرهتورا را در ايران افتتاح كرد و با بودجه‏اى كه مرتب‏[از آمريكا]دريافت مى‏كرد-با همراهى‏ زنده ياد سليمان كهن صدق-چندين باب مدرسه رسمى و كلاس‏هاى درس عبرى در تهران و شهرستان‏هاى آبادان،اراك،ازنا،بابل،بوشهر،بوكان،تكاب،خمين، خوانسار،رشت،رضائيه‏[اروميه‏]،رفسنجان،زرقان،سقز،شاهين دژ،شيراز،كرمان، گلپايگان،مشهد،مياندوآب،نوبندگان و...تأسيس كرد.در مدارسى كه آليانس‏ايزرائيليت در تهران و شهرستان‏هاى اصفهان،بروجرد،تويسركان،سنندج،كاشان، كرمانشاه،دماوند و يزد داشت،تدريس زبان عبرى و علوم دينى به عهده معلمين‏ اوتصرهتورا بود.مهاجرت دسته جمعى يهوديان اكثر شهرهاى كوچك ايران به‏ اسرائيل يا تهران باعث شد كه تعدادى از مدارس اوتصرهتورا و آليانس در بيش از بيست نقطه ايران تعطيل گردد. البته چنين ادعايى چندان معتبر و قابل استناد نيست زيرا با توجه به فراوانى و گسترش‏ مدارس يهودى در مناطق يهودى‏نشين ايران و به خصوص،تلاش همه جانبه آموزشگاه‏هاى‏ آليانس،ايجاد يك انجمن صرفا فرهنگى و آموزشى چندان قابل توجيه نمى‏تواند باشد.
در يك منبع ديگر يهودى در اين باره چنين آمده است: اين انجمن در ابتدا به نام (بريت تورا) بود و بعدا به نام (اوتصرهتورا) خوانده شد.
رياست اوتصرهتوراى آمريكا،آقاى اسحاق شالوم توجه مخصوص براى جامعه يهود ايران منظور داشت و هر ساله مبلغ يكصد هزار تومان بودجه كمكى از آمريكا توسط مؤسسه (ژوينت) [جوينت‏]مى‏رسد. اگر چه انجمن فرهنگى اوتصرهتورا در جامعه يهود ايران تأسيس شده بود و فعاليت داشت، ليكن معمولا رؤسا و اداره كنندگان اصلى آنها غير ايرانى بودند؛مثل راب لوى آمريكايى كه در سال 1328 رياست اين انجمن را برعهده داشت. اما بعدها رياست ظاهرى اين تشكيلات به‏ بعضى يهودى‏هاى ايرانى تفويض شد.با اين وصف اين انجمن همواره تحت برنامه و كنترل و سرپرستى عناصر و كانون‏هاى يهودى خارج از ايران حركت مى‏كرد و حتى هزينه آن نيز از خارج‏ تأمين مى‏شد.
از ديگر سازمان‏هاى فعال يهودى در ايران كه از سوى كانون‏هاى يهودى خارج از كشور، تأسيس و شروع به كار كرد،ارت نام داشت.
در شهريور ماه 1329 ش‏[1950 م‏]نماينده ارت جهانى به ايران وارد و بلافاصله‏ كميته مركزى ارت ايران از شخصيت‏هاى يهودى ايرانى انتخاب و هنرستان صنعتى‏ مركزى ارت تحت نظر مستقيم اين كميته در تهران افتتاح گرديد و پس از مدت‏ كوتاهى شعبه آن در اصفهان و شيراز تأسيس و هر شعبه تحت نظر كميته‏هاى‏ محلى مشغول كار گرديد.[...]از سال 1333 ش،دوره‏هاى كوتاه هنرستان ارت به سه‏ سال تبديل گرديد و تغييرات جديد در آنها داده شد.[...]در هشتصد و هفتاد و يكمين‏ جلسه شوراى عالى فرهنگ مورخ 1334/1/27 ش،امتياز رسمى هنرستان صنعتى‏ مركزى ارت در تهران به تصويب رسيد. در منابع يهودى درباره ماهيت و اهداف و عملكرد اين مؤسسه آمده است: ارت پس از مؤسسه اليانس ايزرائيليت فرانسه،در عمر كوتاه خود در ايران،بالاترين‏ خدمات را به جامعه ما ارزانى داشت.ارت جهانى كه يكى از عظيم‏ترين سازمان‏هاى‏ آموزشى فنى غير دولتى در سراسر جهان است،115 سال قبل،يعنى در سال 1880 ميلادى،در شهر سن پيترزبورگ به منظور به كار گماردن يهوديان روسيه توسطه‏ Nikolai Bakstبه وجود آمد.
پس از جنگ جهانى دوم ارت در كشورهاى ديگر اروپايى فعاليت كرد و جهانى‏ شد و اكنون در بيش از 27 كشور فعاليت مى‏كند.در سال 1950 ارت به طور جدى‏ در ايران مشغول فعاليت شد.آموزشگاه‏هاى ارت ايران با بالاترين معيار آموزشى آن‏ زمان،جوانان يهودى را به گونه‏اى با صنعت آشنا كرد كه صاحبان صنايع‏ فارغ التحصيلان ارت را سردست مى‏بردند.وجود مدارس ارت و تربيت جوانان‏ با استعداد سبب بالا رفتن ارزش‏هاى اجتماعى يهوديان ايران شد.ارت از طرف‏ سازمان برنامه به صورت بسيار جدى حمايت مى‏شد و تقريبا كليه تجهيزات اصلى‏ آن را تأمين مى‏كرد. ارت نيز از سوى محافل يهودى خارج از ايران،اداره مى‏شد و همواره تحت كنترل و نظارت و بازرسى آنها قرار داشت.
بازديد بارون ادموند دوروچيلد،يهودى سرشناس و ثروتمند فرانسوى از مؤسسات ارت ايران‏ در تاريخ پنجشنبه 27/بهمن 1333 در معيت آلبرشتين رئيس ارت ايران،گوياى اين واقعيت‏ است. در هفتاد و پنجمين سال تأسيس ارت جهانى،كنگره‏اى مركب از رهبران و رؤساى ارت 19 كشور مختلف جهان،از جمله ايران،در ژنو تشكيل شد.اين كنگره با پيام تبريك آيزنهاور رئيس جمهور آمريكا و بن صبى رئيس جمهور وقت اسرائيل آغاز به كار كرد. يكى ديگر از سازمان‏هاى يهودى فعال در ايران مؤسسه آمريكن جوينت بود كه تحت پوشش‏ امور فرهنگى،اجتماعى و بهداشتى فعاليت مى‏كرد.
در منابع يهودى درباره اهداف و برنامه‏هاى آمريكن جوينت نوشته‏اند: اسرائيلى‏هاى آمريكايى از آنجائيكه متوجه شدند كه يهوديان اكثر ممالك دنيا فاقد امكانات براى رفع نيازهاى فرهنگى-بهداشتى و امور اجتماعى خود هستند،با تأسيس مركز به نام آمريكن جوينت اقدام نمودند و به مؤسسات و مراكز اسرائيلى‏ [يهودى‏]دنيا از جمله ايران نيز كمك مالى مى‏نمودند.به اين منظور به تأسيس‏ دفترى به نام«اداره آمريكن جوينت»اقدام نمودند. بر اساس برخى نوشته‏ها،جوينت در سال 1914 م/1293 ش،در آمريكا تأسيس شد.اين‏ سازمان يك تشكيلات به ظاهر خيريه يهودى است كه از راه كمك مالى كه از سازمان خيريه‏ آمريكايى يوناتيد جويش اپيل‏United Jewish Appeal of Americaدريافت مى‏دارد فعاليت‏ مى‏كند. افرادى كه از سال 1952 تا 1979 رياست مؤسسه آمريكن جوينت ايران را بر عهده داشتند به ترتيب عبارت بودند از:استانلى آبرومويج،ابراهام لاسكو،مائوريك ليپن،تئودور فدر، مائوريك رومبرو،سيدنى انگل،مارسل روزمبرگ و ميچل شيندلر. اين افراد تماما از يهوديان غير ايرانى بودند كه هر كدام به مدت 2 تا چهار سال به ايران اعزام و سرپرستى آمريكن جوينت را به عهده داشتند.
اين قبيل سازمان‏ها و مؤسسات،به علاوه كانون‏ها و انجمن‏هاى ديگرى كه از ذكر و شرح آنها خوددارى شده است تماما با مجوز و موافقت رسمى حكومت پهلوى و مقامات درجه اول كشور ايران فعاليت داشتند و عمدتا از حمايت و مساعدت مالى و سياسى دستگاه حاكم شاهنشاهى‏ نيز برخوردار بودند.در عين حال سازمان‏ها و تشكل‏هاى يهودى داخل كشور و نيز آنها كه به طور علنى و رسمى از سوى محافل يهودى و يا صهيونيستى خارج از ايران در اين كشور تأسيس شده‏ بودند،همگى با هم ارتباط و همكارى داشتند و در زمينه‏هاى گوناگون با هماهنگى اقدام و عمل‏ مى‏كردند.

4.اسرائيل در ايران‏

در اواخر سال 1328 ش،يعنى يك سال و اندى پس از اعلام تأسيس رژيم صهيونيستى در ارديبهشت 1327،دولت شاهنشاهى ايران«اسرائيل»را به صورت«دوفاكتور»به رسميت شناخت‏ و نماينده‏اى به آن سامان اعزام كرد و اقدام مشابهى نيز از سوى رژيم صهيونيستى انجام شد.
شناسايى پنهان رژيم صهيونيستى از سوى حكومت پهلوى،در خارج و داخل ايران بازتاب‏ وسيعى يافت.

بازتاب شناسايى اسرائيل‏

در تاريخ 1328/1/27،يكى از نمايندگان مجلس شوراى ملى طى نامه‏اى به رئيس مجلس‏ وقت در اعتراض به«شناسايى نابهنگام و غير منتظر»رژيم صهيونى از سوى دولت ساعد نوشت: ...روز چهارشنبه بيست و چهارم اسفند ماه 1328 راديو و روزنامه‏ها خبر شناسايى‏ دولت اسرائيل را از طرف دولت ايران منتشر نمودند و چون اين خبر متعاقب‏ تعطيلى موقت جلسات مجلس شوراى ملى منتشر شده و تا تشكيل مجدد جلسات‏ مجلس قريب به يك ماه وقت باقى است و از طرفى سكوت در اين موضوع مهم‏ برخلاف وظيفه اسلاميت و سمت نمايندگى است تمنا دارم دستور فرماييد سؤال زير را براى پاسخ‏گويى جهت دولت جناب آقاى ساعد ارسال دارند. در اين نامه اعتراض آميز،شش پرسش طرح شده است كه نشان مى‏دهد مجلس و دولت وقت‏ به طور كامل تحت نفوذ و اداره قدرتى مرموز و فراتر از اين دو قوه قرار داشته‏اند.مطابق اين نوشته، شناسايى رژيم صهيونيستى در آن مقطع نه با اطلاع و آگاهى نمايندگان مجلس شوراى ملى و كميسيون خارجه مجلس و وزارت امور خارجه بوده و نه سازگار با مصلحت و منافع سياسى دولت‏ وقت در آن دوران.مطالعه اين پرسش‏ها هر ايرانى را به تأمل بر مى‏انگيزد: 1-چه ضرورت داشت دولت تصميم خود را درباره شناسايى دولت اسرائيل بر خلاف‏ احساسات عمومى قبل از جلب نظر مجلس شوراى ملى و يا لااقل مشاوره با كميسيون خارجه مجلس،به دنيا اعلام‏[و]ملت و مجلس شوراى ملى را در مقابل‏ عمل انجام يافته قرار بدهد.
-اگر[چه‏]شناختن بالفعل (دوفاكتو) حكومت اسرائيل الزام و تعهدى براى‏ شناختن به حق (دوژوره) ايجاد نخواهد نمود،معهذا نظر به علاقه و ارتباط مسلمين‏ ايران؛ممالك اسلامى عالم بالخاصه ممالك اسلامى همجوار كه هنوز دولت اسرائيل‏ را به رسميت نشناخته‏اند،-اقتضا داشت دولت ايران از شناسايى دولت اسرائيل‏ باىّ نحو كان خوددارى نمايد.آيا اتخاذ چنين تصميمى وضعيت مملكت اسلامى‏ ايران را در بين ممالك اسلامى عالم مواجه با يك جريان‏هاى غير مطلوبى نمى‏نمايد؟ 3-اعلى حضرت همايون شاهنشاهى در مسافرت پاكستان،ضمن نطق رسمى، ملل اسلامى را دعوت به همكارى و دوستى فرموده‏اند.آيا شناسايى دولت اسرائيل‏ متناقض با دعوت رسمى اعلى حضرت همايونى دول اسلامى را به همكارى،تلقى‏ نخواهد شد؟ 4-در غيبت وزير امور خارجه و برخلاف بيانات اعلى حضرت همايونى چه نفوذ مرموز و چه تحريكات غير مرئى،دولت آقاى ساعد را وادار كرده است كه اجازه دهد معاون وزارت خارجه يك چنين دستورى را به نماينده ايران در سازمان ملل متفق‏ صادر نمايد.با اين وصف جواب شايعات اين كه مأمورين حكومت اسرائيل از چندى‏ قبل مشغول تبليغات و صرف وجوهى شده‏اند تا دولت ايران را از روش ممالك‏ اسلامى منحرف سازند،چه بايد داد؟ 5-آيا اولياى دولت ايران متوجه هستند كه در نتيجه فجايع و جنايات‏ تروريست‏هاى يهودى،بيش از هشت صد هزار نفر مسلمان فلسطينى يك سال و اندى است از خانه و لانه خود آواره‏اند كه با شناسايى دولت اسراييل عملا نمك بر جراحات آنان پاشيده و در نتيجه ناگوارترين اثر را در عالم اسلامى ايجاد خواهد نمود و ضمنا با اين عمل فاصله بيشترى بين هيأت حاكمه و مسلمين ايران بالخاصه‏ جامعه روحانيت اسلامى پيدا خواهد شد كه مسئوليت آن مستقيما به عهده دولت‏ آقاى ساعد است.
6-ممكن است تصور شود با شناختن حكومت اسرائيل روابط و مبادلات‏ بازرگانى بين ايران و اسرائيل برقرار خواهد شد و از اين راه سودى به دست خواهد آمد (چنان كه مبلغين يهود اين تبليغ را كرده و مى‏كنند) .اولا از يهودى سود بردن‏ كار مشكلى است-ثانيا بر فرض احتمال و امكان چنين منفعتى آيا نتايج وخيمه‏ سياسى آن از نقطه نظر داخلى و آزردگى عالم اسلامى از نقطه نظر روابط بين المللى‏ ارزش آن را دارد كه يك مملكت كهن سال اسلامى مبادى معنوى خود را فداى‏ منافع موهوم و موقتى مادى بنمايد؟ چون طبق قانون اساسى،دولت اسلامى است،طبعا دولت ايران موظف مى‏باشد اصول اسلامى و احساسات عمومى مسلمين را در كليه امور سياسى رعايت نمايد.
بنابر اين شايسته نبود بدون مطالعه و مشاوره با مجلس شوراى ملى مبادرت به‏ شناسايى دولت اسرائيل كرده باشند.
اميدوارم در جلسه علنى مجلس شوراى ملى توضيحات بيشترى در اطراف اين‏ سوء سياست ايراد نمايم،ولى انتظار مى‏رود آقاى ساعد[نخست وزير]براى تسكين‏ احساسات عمومى هر چه زودتر علل و موجبات اين شناسايى نابهنگام و غير منتظره‏ را اعلام دارند.
عبد الصاحب صفايى ارتشبد فردوست درباره شناسايى اسرائيل و پيامدها و آثار بعدى آن چنين اظهار نظر كرده‏ است: محمد رضا رژيم اسرائيل را به طور دوفاكتو به رسميت شناخت و همين كافى بود تا اسرائيل به طور غير رسمى سفارت خود را در تهران داير كند.اين روابط به حدى‏ گسترش يافت كه محمد رضا چند پايگاه برون مرزى خود با كشورهاى عربى منطقه را به اسرائيل واگذار كرد و سازمان اطلاعاتى اسرائيل پس از قدرت‏هاى بزرگ فعالترين‏ سرويس اطلاعاتى در ايران شد.اسرائيل رژيم محمد رضا را تنها دوست و متحد خود در منطقه تلقى مى‏كرد و لذا به آموزش ساواك كمك‏هاى درجه اول نمود.ولى‏ محمد رضا به خاطر فرهنگ اسلامى مردم ايران و به خاطر حساسيت مردم عرب‏ منطقه جرئت نكرد روابط خود را با اسرائيل رسمى كند و آمريكا و انگليس نيز اين‏ كار را صلاح نمى‏دانستند،زيرا ايران با نقش فوق مى‏توانست بهترين حلقه اتصال‏ اسرائيل و كشورهاى عربى باشد.
اسرائيل پايگاه اصلى غرب در خاورميانه به شمار مى‏رود و براى آمريكا كشور پولسازى محسوب مى‏شود.صرف وجود اسرائيل سبب مى‏گردد تا كشورهاى عربى و ثروتمند منطقه دلارهاى نفتى خود را در مقابل سفارشات گران قيمت اسلحه به‏ آمريكا بدهند.آمريكا هم با بذل و بخشش،مقدارى از اين سفارشات را به كشورهاى‏ اروپايى غربى واگذار مى‏كند.وجود اسرائيل براى شوروى نيز نافع است،زيرا بخشى از سفارشات نظامى نصيب اين قدرت مى‏شود. ويليام شوكراس،از رژيم پهلوى به عنوان تنها كشور خاورميانه نام مى‏برد كه سياست‏ همكارى پنهان با اسرائيل را اتخاذ كرده بود.او در ابتدا با اشاره به تاريخ حضور و نفوذ يهودى‏ها در ايران و سپس وضعيت و موقعيت آنها در دوران معاصر مى‏نويسد: در ميان كشورهاى خاورميانه ايران تنها كشورى بود كه از ابتدا سياست همكارى‏ پنهانى با اسرائيل را در پيش گرفته بود.در واقع روابط با اسرائيل،مناسبات ايران با كليه همسايگانش را تحت الشعاع قرار مى‏داد.
تساهل ايرانيان نسبت به يهوديان يك سنت ديرينه و افتخارآميز است.در كتاب‏ عزرا آمده است كه وقتى كورش بابل را در 539 پيش از ميلاد فتح كرد،يهوديانى را كه در اين شهر به اسارت گرفته شده بودند آزاد كرد و به آنان اجازه داد به اورشليم‏ بازگردند،يعنى به همانجايى كه فاتحان بابلى آنها را آورده بودند.
پس از اين واقعه جامعه يهوديان شروع به پخش شدن در ايران كرد و در نيمه‏ قرن بيستم شايد در حدود يكصد هزار يهودى در ايران بسر مى‏بردند.تا زمانى كه‏ رضاخان زمام امور را در دست گرفت آنان در محله‏هاى مخصوص خودشان زيست‏ مى‏كردند.ولى رضاشاه به عنوان بخشى از سياست خود مبنى بر كاستن قدرت‏ سنتى طبقات زميندار،در[سال‏]1927 دستور داد كه يهوديان مى‏توانند مالك‏ زمين شوند و در خارج از محله‏هاى مخصوص خودشان زندگى كنند.
در 1948 كه دولت اسرائيل تأسيس شد ايران به يهوديان عراقى كه بر خلاف‏ يهوديان ايرانى مورد سركوب قرار گرفته بودند اجازه داد از طريق ايران به اسرائيل‏ فرار كنند.در اين هنگام يكى از وظايف اصلى موساد،سرويس جاسوسى اسرائيل، اين بود كه مهاجرت يهوديان به اسرائيل را تسهيل كند.دولت ايران به مأموران‏ موساد اجازه داد در تهران فعاليت كنند،يعنى به عبارت ديگر از بدو تأسيس دولت‏ اسرائيل،ايران از اعراب حمايت لفظى مى‏كرد و به اسرائيل كمك پنهانى مى‏داد.اين‏ يك طرح بادوام بود.
شوكراس درباره شناسايى رژيم صهيونيستى از سوى دولت شاهنشاهى ايران مى‏افزايد: در ژوئيه 1949 موافقتنامه‏هاى گوناگون ترك مخاصمه بين اسرائيل و دولتهاى عربى‏ رسما به جنگ 1948 خاتمه داد و موقعيت ارضى اسرائيل را تثبيت كرد.اكنون‏ هدف اصلى سياست خارجى اسرائيل شكستن ديوار انزواى سياسى در منطقه بود.
نخستين موفقيت در شناسايى كامل ديپوماتيك آن كشور از جانب تركيه در 1949 به دست آمد.دومين موفقيت شناسايى دوفاكتوى ايران در 1950 بود.
از اسناد بايگانى اسرائيل معلوم مى‏شود كه شناسايى دوفاكتوى اسرائيل تصميم‏ شخص شاه نبوده است. (در اين موقع شاه چندانى قدرتى نداشت.) اسرائيل شناسايى‏ دوفاكتوى خود را با پرداخت رشوه قابل توجهى به محمد ساعد نخست وزير وقت‏ ايران به دست آورد.
مذاكرات را از جانب اسرائيل يك امريكايى كه هنوز در پرونده‏ها فقط«آدم» شناخته مى‏شود و با موساد همكارى داشته است رهبرى مى‏كرد.او ضمنا يك تاجر ايرانى را مى‏شناخت كه با نخست وزير دوست و«شريك تجارى»بود.از طريق اين‏ شخص نخست وزير مطالبه 400000 دلار كرد تا موافقت هيئت وزيران را جلب و شاه را متقاعد سازد كه شناسايى دوفاكتوى اسرائيل خدمت به منافع ملى ايران‏ است.اين تقاضا منجر به بحث پر شر و شورى در وزارت خارجه اسرائيل گرديد.نه‏ تنها فراهم كردن اين مبلغ هنگفت براى دولت نوبنياد بسيار دشوار بود،بلكه‏ بسيارى از مقامات اسرائيلى با شدت و حدت استدلال مى‏كردند كه اسرائيل نبايد حيات خود را با پرداخت رشوه و اشاعه فساد آغاز كند.[!!]ولى«آدم»به ابتكار خودش‏ قسط اوليه پول را كه 12400 دلار بود به تاجر مزبور و نخست وزير پرداخت.نتايج‏ اين كار آنى بود.نخست وزير درباره اينكه بايد بين سياست و مذهب تفكيك قائل شد با روحانيون به مذاكره پرداخت.تغييراتى در اعضاى كابينه‏اش داد تا رأى موافق را تأمين كند و با شاه به گفتگو پرداخت.
از قرارى كه به اسرائيليها گزارش دادند شاه گفته بود:«اگر نخست وزير و وزير امور خارجه موافق شناسايى اسرائيل هستند،من حرفى ندارم.»بنابراين مبلغ 400/000 دلار پرداخته شد.اين تماسهاى اوليه و رشوه‏ها تا سى سال بعد منجر به همكارى‏ سياسى و نظامى و امنيتى بين ايران و اسرائيل گرديد.
اين نويسنده ضمن اشاره به دريافت رشوه از سوى دولت شاهنشاهى منافع مشترك رژيم‏ صهيونيستى و دستگاه حاكم پهلوى را نيز در برقرارى ارتباط بين اين دو و شناسايى اسرائيل از سوى حكومت پهلوى بى‏تأثير نمى‏داند: منافع مشترك دو دولت روشن بود.اولا ايران مى‏توانست نفت اسرائيل را تأمين كند و در مقابل اسرائيل قادر بود كالاهاى ساخته شده از جمله جنگ افزار و نيز انواع‏ كارشناس به ايران بفرستد.ثانيا موساد همراه با سازمان سيا نقش مهمى در تأسيس‏ ساواك در سالهاى نيمه دهه 50[ميلادى‏]ايفا كرد. اگر چه دستگاه ديپلماسى شاهنشاهى همواره در داخل و خارج كشور سعى داشت شناسايى‏ رژيم صهيونيسم را در حد«دوفاكتو»اعلام و جلوه دهد،اما واقعيت غير از اين بود.گستردگى و عمق روابط طرفين به گونه‏اى بود كه در جهان سياست،رژيم شاه و رژيم صهيونيستى را متحد و همپيمان هم مى‏دانستند.محافل سياسى آگاهى و اعتقاد داشتند كه«در 23 ژوئيه 1960 م‏ (مرداد 1339 ش) محمد رضا پهلوى موجوديت اسرائيل را به رسميت شناخت» و بى‏ترديد نمايندگان،مأموران و سفيران رژيم صهيونيستى هر گاه كه اراده مى‏كردند به شخص اول مملكت‏ يعنى محمد رضا شاه پهلوى به آسانى دسترسى داشتند.
در بخشى از صورت مذاكرات سرّى مأموران سفارت آمريكا و اسرائيل در تهران چنين‏ مى‏خوانيم: سفير كبير[اسرائيل‏]مه ير عزرى به سهولت به شاه و ديگر مقامات بالاى ايران‏ دسترسى دارد.وقتى سفير كبير در مسافرت است،آقاى بن يوحنان نيز قادر است كه‏ مقامات بالاى ايرانى منجمله شاه را كه او براى انجام امور بين ايران و اسرائيل‏ احتياج دارد ببيند و ملاقات نمايد.فقط در جنبه تشريفاتى است كه با هيأت‏ نمايندگى اسرائيل به صورت متفاوت از ديگر سفارتخانه‏هاى معمولى تهران رفتار مى‏شود.

پايگاه‏هاى اسرائيل در ايران‏

رژيم صهيونيستى از طريق برخى سازمان‏هاى صهيونيستى مستقر در ايران و همچنين از ناحيه بعضى انجمن‏هاى يهودى ايرانى تحت نفوذ و سيطره مجامع صهيونيستى،اهداف و مطامع خود را در ايران تعقيب و جستجو مى‏كرد.مع الوصف برقرارى ارتباط رسمى با حكومت‏ پهلوى نيز شرايط و موقعيت را براى اسرائيل بيش از پيش آسان و مهيا كرد؛زيرا ارتباط آن رژيم‏ با ايران شاهنشاهى منحصر در زمينه سياسى نبود،بلكه در ابعاد امنيتى،اطلاعاتى،اقتصادى، صنعتى،نظامى و فرهنگى نيز اين روابط رو به گسترش و توسعه نهاد.
در خاطرات ارتشبد فردوست درباره تحركات سفارت اسرائيل در ايران آمده است: سفارت اسرائيل در ايران فقط در زمينه اطلاعاتى فعال نبود،بلكه در ساير زمينه‏ها نيز فعاليت چشمگير داشت.گاه به گاه سفارت،يهوديان ايران را در سالنى جمع‏ مى‏نمود و در اين جلسات ضمن سخنرانى و تحريك روحيه قومى آنها،براى كمك به‏ اسرائيل اعانه جمع آورى مى‏شد و هر بار مبالغ كلانى پول ارسال مى‏گرديد.در اين‏ جلسات،كه تصور مى‏كنم ماهيانه بود،مأمورين اداره كل هشتم ساواك شركت‏ داشتند.در سفارت نيز ميهمانى‏هاى نيمه خصوصى داده مى‏شد و سفراى برخى‏ كشورها و كارمندان سفارتخانه‏ها و يهوديان سرشناس و گاهى مقامات ايران در اين‏ ميهمانى‏ها شركت مى‏كردند.از اداره كل هشتم ساواك نيز دعوت به عمل مى‏آمد.
بعلاوه،سفارت اسرائيل هر از گاهى از مقامات ايرانى براى بازديد از اسرائيل دعوت‏ مى‏كرد و هدف بيشتر تبليغ پيشرفت كشاورزى و صنعت اسرائيل بود.تصور مى‏كنم‏ سال 1340 بود كه وزارت كشاورزى اسرائيل از وزير كشاورزى ايران دعوت كرد كه‏ هيئتى را براى بازديد از تأسيسات زراعى و آبيارى اسرائيل اعزام دارد.وزير كشاورزى هيئتى را تعيين نمود و من نيز از شعبه 2«دفتر ويژه اطلاعات»افسرى را اعزام داشتم.افسر مزبور پس از بازگشت هر روز قسمتى از گزارش خود را مى‏فرستاد تا بررسى كنم. مهمترين بخش ارتباط اسرائيل با حكومت پهلوى را،همكارى اطلاعاتى و امنيتى‏ برشمرده‏اند.
به اعتراف فردوست«در دوران محمد رضا[پهلوى‏]سازمان اطلاعاتى اسرائيل پس از سرويس‏هاى آمريكا و انگليس فعال‏ترين سرويس در ايران بود و اين فعاليت در ساير كشورهاى‏ منطقه و شايد جهان كم نظير بود.» آنچه از ظواهر امر بر مى‏آيد،تشكيلات برون مرزى سازمان اطلاعات اسرائيل در ايران،از فعال‏ترين و در عين حال سرّى‏ترين ادارات اطلاعاتى بود كه مطامع رژيم صهيونيستى را در حوزه تحركات جاسوسى در كشورهاى اسلامى و عربى دنبال مى‏كرد.درباره اهميت اين‏ تحركات،ارتشبد سابق حسين فردوست به نقل از«يكى از استادان رده بالاى اسرائيلى و عضو برجسته سازمان امنيت اسرائيل»كه در ساواك مشغول فعاليت بود چنين گفته است: استاد اسرائيلى،اداره برون مرزى‏[اسرائيل‏]را بسيار مهم تلقى مى‏كرد و مى‏گفت:«ما بايد اطلاعات دقيقى از كشورهاى همسايه داشته باشيم.»در آن موقع تأكيد او بر مصر (بخصوص صحراى سينا) ،لبنان،سوريه،اردن،عراق و عربستان سعودى بود. شبكه اطلاعاتى برون مرزى اسرائيل در ايران پايگاه‏هاى مختلفى را در مناطق مرزى كشور تأسيس كرده بود و از آن طريق با استخدام مأمورين مورد نياز خود،به جاسوسى و كسب‏ اطلاعات در برخى كشورهاى عربى مبادرت مى‏ورزيد.
به هر حال،اسرائيل داراى 3 پايگاه برون مرزى در ايران بود،كه احتمالا از سال 1337 اين پايگاه‏ها ايجاد شده بود.اين 3 پايگاه در خوزستان (مركز اهواز) ،در ايلام (مركز ايلام) و در كردستان (مركز بانه يا مريوان) و در محلى مستقر بود كه ساواك هم در آن محل باشد.در آن زمان اطلاعى از وضع اين پايگاه‏ها نداشتم و اداره كل آموزش‏ هم وجود نداشت تا كسب اطلاع كنم،لذا براى آشنايى كامل و دقيق از سازمان‏ برون مرزى اسرائيل و نحوه گردآورى اطلاعات،خواستم كه بهترين رئيس پايگاه به‏ تهران احضار شود،كه گفته شد رئيس پايگاه خوزستان است.او 3 روز در تهران ماند و صبح و بعد از ظهر هر چه لازم بود ديكته كرد و من همه را نوشتم و بعدا بر اساس آن‏ يك جزوه مدوّن،تنظيم نمودم.اين جزوه به حدى كامل بود كه بعدها هر چه در ساواك در زمينه برون مرزى آموزش داده مى‏شد به كاملى اين جزوه نبود.از همان‏ روز اول مشهود بود كه اين فرد از افراد ممتاز سازمان برون مرزى اسرائيل است.لذا، بعدها او را چند بار براى آموزش به اداره كل دوم دعوت كردم و متوجه شدم كه حتى‏ از نيمرودى نيز ورزيده‏تر است. پايگاه‏هاى برون مرزى از طريق جذب و گماردن مزدوران داخل ساواك و بعضى بلاد اسلامى‏ و عربى،به سهولت قادر به تعقيب مطامع صهيونيسم در كشورهاى عربى از طريق ايران بودند.هدف پايگاه‏هاى برون مرزى اسرائيل در ايران،عراق و كشورهاى عربى بود و اكثر مأمورين را اين 3 پايگاه استخدام مى‏كردند و پس از آموزش كامل مرحله‏ بهره بردارى شروع مى‏شد.اكثر مأمورين پايگاه‏ها عراقى بودند،ولى پايگاه خوزستان‏ موفق شد تعدادى مأمور كويتى و بحرينى و امير نشين‏هاى امارات و حتى افرادى از عربستان سعودى را نيز استخدام و به كار گمارد.بطورى كه از اين 3 پايگاه كليه‏ اطلاعات لازم از عراق و تا حدى از كويت و امارات و عربستان و سوريه جمع آورى‏ مى‏شد.البته منظور اسرائيلى‏ها در شروع كار عراق بود،ولى به تدريج امكانات به‏ حدى زياد شد كه كشورهاى فوق الذكر را نيز تحت پوشش قرار داد.يك نسخه از كليه‏ اطلاعات جمع آورى شده به اداره كل دوم ساواك تحويل مى‏شد و يك نسخه نيز بسرعت به اسرائيل ارسال مى‏گرديد.بايد اضافه كنم كه اداره كل دوم ساواك نيز داراى حدود 10 پايگاه برون مرزى براى كار در عراق و كشورهاى عربى بود،ولى‏ نتيجه كار اين 3 پايگاه اسرائيلى حتى با مجموع كار آن 10 پايگاه نيز قابل مقايسه‏ نبود.علت عدم ورزيدگى و عدم تجربه كافى رهبران برون مرزى اداره كل دوم بود. 1 اسرائيلى‏ها با پرداخت رشوه‏هاى كلان مقامات و سران دستگاه اطلاعات و امنيت كشور شاهنشاهى (ساواك) را كاملا در خدمت منافع صهيونيسم قرار داده بودند.ارتشبد سابق‏ فردوست در اين باره چنين اعتراف مى‏كند: زمانى كه در سال 1340 به ساواك رفتم،سرتيپ علوى كيا (قائم مقام سابق ساواك) فردى به نام يعقوب نيمرودى را به من معرفى كرد و گفت كه محمد رضا اجازه داده‏ كه او با ساواك رابطه داشته باشد و تبادل اطلاعات نمايد.نيمرودى درجه سرهنگ‏ دومى داشت و رئيس اطلاعات سفارت مخفى اسرائيل بود.او يك ماه بعد به ديدن‏ من آمد و ضمن تشكر از همكارى برخى ادارات كل ساواك (ادارات كل دوم و سوم و هشتم) پاكتى به من داد.ديدم كه در پاكت مبلغ 80 هزار تومان (يا 60 هزار تومان) وجه نقد است.از او پرسيدم كه اين مبلغ چيست؟پاسخ داد:«از بدو همكارى‏ برون مرزى هر ماه اين مبلغ به سرتيپ علوى كيا بابت هزينه‏هايى كه ساواك در اين‏ همكارى متحمل مى‏شود،پرداخت مى‏گردد!»پاكت را به او پس دادم و گفتم:فعلا نزد خودتان باشد تا با علوى كيا ملاقات و موضوع را مطرح نمايم.او هم پس گرفت و خداحافظى كرد.با سرتيپ علوى كيا ملاقات كردم و جريان را پرسيدم.گفت:«مدتى‏ است كه اسرائيلى‏ها 3 پايگاه برون مرزى در غرب و جنوب ايران احداث كرده‏اند و بابت هزينه‏هايى كه ساواك از اين بابت متحمل مى‏شود،هر ماهه اين مبلغ را به‏ ساواك مى‏پردازند كه به مسئول هزينه‏هاى سرّى ساواك داده مى‏شود.»گفتم:اگر ساواك اجازه ايجاد اين 3 پايگاه را داده،ديگر اجاره خانه پرسنل اسرائيلى و تهيه غذا و ساير تسهيلات كه با ستاد مركزى ساواك نيست و اينها در هر محلى كه هستند رئيس ساواك آن منطقه مى‏تواند تسهيلات را فراهم آورد و هزينه مربوط را خودشان بدهند.در حاليكه پرداخت وجه به قائم مقام ساواك مثل اين است كه بابت‏ اجازه ايجاد 3 پايگاه به مقام عالى ساواك رشوه مى‏دهند.علوى كيا گفت:«هر طور مصلحت بدانيد.ظاهرا راه حل پيشنهادى شما صحيح‏تر است!»به اين ترتيب مسئله‏ پول منتفى شد و نيمرودى ديگر هيچ بحثى در اين باره نكرد.پاكروان اهل اين‏ حرف‏ها نبود،ولى به احتمال زياد معتضد،كه رئيس قسمت اطلاعات خارجى ساواك‏ (يعنى ادارات كل دوم و هفتم) بود به اتفاق علوى كيا،با نيمرودى وارد معامله شده و اين پول را ميان خود تقسيم مى‏كردند. شبكه برون مرزى اسرائيل در ايران،اگر چه تا اواخر عمر رژيم شاهنشاهى،اهداف و مطامع‏ صهيونيسم را از طريق صدها مأمور خود در مناطق مرزى كشور ايران تعقيب و دنبال مى‏كرد، ليكن،اين تشكيلات در مراحل مختلف زمانى،شيوه‏هاى كسب اطلاعات و عمليات جاسوسى‏ خود و همچنين نحوه اداره شبكه‏ها را مطابق منافع اسرائيل تغيير مى‏داد.
پايگاه‏هاى اسرائيلى تا حدود سال‏هاى 1346-1345 در ايران به فعاليت خود ادامه‏ دادند و سپس اعلام كردند كه چون اطلاعاتمان كامل شده پايگاه‏ها را تعطيل و به‏ اسرائيل منتقل مى‏كنيم و شبكه‏هاى ساخته شده در ايران نيز مستقيما از اسرائيل‏ هدايت خواهد شد.بدين ترتيب،اسرائيلى‏ها 3 پايگاه فوق را برچيدند و شبكه‏هايى‏ كه طى اين سال‏ها ايجاد شده بود (و حداقل 300 سر مأمور و مأمور مستقل زبده‏ داشت) براى خود حفظ كرده و از طريق برون مرزى اسرائيل به تماس خود ادامه‏ دادند.معهذا،فعاليت سازمان اطلاعاتى اسرائيل در ايران ادامه يافت و نيمرودى به‏ تماس با ساواك ادامه داد.ولى،نيمرودى ديگر با من يا رئيس ساواك رابطه نداشت و معتضد موظف شده بود با او تبادل اطلاعاتى نمايد.او هفته‏اى 3-2 بار براى امور برون مرزى به اداره كل دوم،براى وسايل فنى به اداره كل پنجم،براى امور ضد جاسوسى به اداره كل پنجم مراجعه مى‏كرد.او با اداره دوم ارتش نيز رابطه داشت‏ و سپهبد كمال در ملاقات‏ها گاه به اين موضوع اشاره مى‏كرد.به هر حال،نيمرودى در ميان سرويس‏هاى خارجى بيشترين رابطه را با ساواك داشت و هيچ گاه از مقامات‏ اطلاعاتى آمريكا يا انگليس شنيده نشد كه گلگى كنند كه چرا فلانى اينقدر در رابطه‏ با ساواك فعال است. علاوه بر همكارى‏هاى گسترده اطلاعاتى و امنيتى ميان اسرائيل و رژيم پهلوى،دستگاه‏ اطلاعاتى و جاسوسى رژيم صهيونيستى در سازمان‏دهى ساواك و آموزش نيروها و مأموران‏ سازمان اطلاعات و امنيت رژيم شاهنشاهى نقش بسيار حساس و مهمى داشت.ارتشبد سابق‏ فردوست با اشاره به كاستى‏ها و ضعف‏هاى آموزش ساواك از سوى انگليسى‏ها و آمريكا مى‏افزايد: در آن زمان ايران اسرائيل را به صورت«دوفاكتو»به رسميت شناخته بود و اسرائيل‏ يك سفارتخانه غير رسمى در تهران داشت و مسؤل اطلاعات آن سرهنگ دوم‏ يعقوب نيمرودى بود،كه با تأييد محمد رضا با ساواك رابطه فعال داشت.اطلاع‏ داشتم كه تشكيلات اطلاعاتى اسرائيل بسيار قوى است،زيرا برخى افراد يهودى در كشورهاى اروپا و آمريكاى شمالى در مشاغل حساس اطلاعاتى شاغل بوده‏اند و اين‏ افراد پس از تشكيل اسرائيل سازمان‏هاى اطلاعاتى و امنيتى آن را تشكيل داده‏اند.
لذا به كمك نيمرودى آموزش ساواك را سازمان دادم،كه منجر به تأسيس اداره كل‏ آموزش شد. فردوست درباره چگونگى آموزش نيروهاى ساواك از سوى صهيونيست‏ها مى‏گويد: در آغاز 2 يا 3 تيم و هر تيم مركب از حدود 10 نفر از ادارات كل عملياتى (دوم، سوم،هشتم) براى آموزش به اسرائيل اعزام شدند.مدت آموزش هر تيم بين 1 تا 2 سال و نتيجه آموزش عالى بود.اين نشان مى‏داد كه اسرائيلى‏ها براى دوستى با محمد رضا بهاى زيادى قائلند و روى نقش ساواك در آينده منطقه حساب جدى باز كرده‏اند.سپس ترجيح دادم استادان اسرائيلى را به تهران بياورم.بتدريج موارد مورد نياز را از شخص نيمرودى مى‏خواستم و او نيز به سرعت استاد مربوط را به تهران‏ دعوت مى‏كرد.
بر اساس اطلاعات موجود و به خصوص اظهارات فردوست،استادان اسرائيلى،در زمينه‏هاى‏ امنيتى (ضد براندازى) شيوه‏هاى بازجويى،خط شناسى،تحقيقات در سطوح عالى،اطلاعات‏ خارجى،ضد جاسوسى،حفاظت اماكن و اسناد،امنيت داخلى و...در آموزش و پرورش مأموران‏ ساواك نقش اساسى را به عهده داشتند تا جايى كه پس از سقوط رژيم پهلوى برخى از اين‏ مأموران به استخدام موساد در اسرائيل درآمدند.ارتشبد فردوست در اين باره با اشاره به يكى از استادان آموزش مسائل امنيتى اسرائيل در ساواك مى‏گويد:«شنيدم كه وى به قائم مقامى‏ سازمان امنيت اسرائيل رسيده و احتمالا حالا بايد رئيس شده باشد.شايد به كمك او بود كه‏ عطارپور و ساير مأمورين ساواك پس از انقلاب‏[اسلامى‏]در اسرائيل شغلى پيدا كردند.» به هر صورت همكارى‏هاى همه جانبه اطلاعاتى اسرائيل با ايران شاهنشاهى،كه تبادل‏ اطلاعات فقط بخشى از آن بود تا زمان سقوط سلسله پهلوى در سال 1357 ادامه داشت.

سفرها و ملاقات‏ها

اگر چه،دولت صهيونيستى از سوى رژيم شاهنشاهى ايران در ظاهر به صورت دوفاكتو مورد شناسايى قرار گرفته بود،اما سطح روابط و همكارى‏ها بين آن دو بسيار فراتر بود.به گونه‏اى كه‏ اسرائيل دوست،هم پيمان و متحد بسيار نزديك دولت شاهنشاهى به حساب مى‏آمد.بر همين‏ اساس مقامات بلند پايه رژيم صهيونيستى به طور مكرر به ايران آمد و رفت داشتند و با سران و مقامات رده بالاى كشور ملاقات مى‏كردند.اين ملاقات‏ها بعضا با بازتاب‏هاى سياسى فراوان‏ همراه بود و موجب عكس العمل بعضى كشورهاى اسلامى منطقه نيز مى‏شد.براى مثال سفر لوى اشكول نخست وزير اسرائيل به ايران و ملاقات او با هويدا نخست وزير وقت در تير ماه سال‏ 1345 يك نمونه از اين وقايع است.گفتنى است كه على‏رغم تأكيد مقامات دولت شاهنشاهى، مبنى بر پنهان نگه داشتن اين سطح از روابط،محافل صهيونيستى بدون توجه به مصالح دولت‏ شاهنشاهى مطابق مطامع و منافع خود اقدام مى‏كردند.نامه صادق صدريه نماينده رژيم پهلوى‏ در فلسطين اشغالى خطاب به وزارت امور خارجه ايران در تاريخ 1345/3/29،در اين باره چنين‏ حكايت مى‏كند: جمعه گذشته 27 خرداد كه با مدير كل وزارت امور خارجه مذاكره داشتم،اظهار مى‏داشت كه شايد در همين وقت نخست وزيران دو كشور در تهران مشغول مذاكره‏ باشند.مشار اليه اضافه كرد كه براى ملاقات و مذاكره آقاى اشكول با جناب آقاى‏ هويدا نخست وزير ايران در تهران تماس گرفته شده و جناب آقاى هويدا بدين شرط موافقت فرموده‏اند كه در جرايد ذكرى از آن نشود.ليكن با كمال تأسف روزنامه‏ معاريو ديروز خبرى در اين مورد انتشار داده كه نمى‏دانيم از چه منبعى كسب نموده‏ است.به هر حال فورا به وسيله تلگراف به تهران اطلاع داده‏ايم كه قبلا به استحضار مقامات دولت شاهنشاهى برسد و جنبه خلف وعده از طرف اسرائيل به خود نگيرد، ولى اميدوارم كه اين امر موجب لغو قرار ملاقات نشود. درباره بازتاب سياسى اين ملاقات نيز،وزير امور خارجه وقت ايران طى نامه‏اى سرّى به هويدا نخست وزير وقت چنين نوشت: بنابر گزارش‏هاى تلگرافى واصل از سفارت شاهنشاهى در بيروت،روزنامه الانوار نقل‏ از مجله نيوزويك آمريكا نوشته است كه لوى اشكول نخست وزير اسرائيل هنگام‏ مراجعت از آفريقا به تل آويو،دو ساعت در فرودگاه تهران توقف و پيرامون اوضاع‏ سياسى خاورميانه و چگونگى همكارى در مبارزه با مصر و شخص عبد الناصر با جناب آقاى هويدا نخست وزير ايران مذاكره نمود و ملاقات مزبور كاملا سرّى انجام‏ گرفت.روزنامه الشعب هم پيرامون خبر منتشره در ملاقات مزبور نوشته است. على‏رغم خوددارى رژيم پهلوى از افشاى سفر سران و مقامات اسرائيلى به ايران و ملاقات‏ آنها با شخصيت‏هاى بلندپايه دولت شاهنشاهى،مع ذالك،صهيونيست‏ها در اين خصوص‏ بيشتر به مصالح و منافع خود مى‏انديشيدند و كمتر مصلحت سياسى رژيم پهلوى را در داخل و خارج مورد توجه قرار مى‏دادند.لذا برخى سفرها و ملاقات‏ها از سوى رسانه‏هاى اسرائيلى افشا و آشكار مى‏شد و از اين بابت مقامات حكومت شاهنشاهى دچار دردسرهاى سياسى و تبليغاتى در داخل و خارج كشور،به خصوص جهان اسلام و عرب مى‏شدند.
افشاى سفر مقامات بلند پايه اسرائيلى و ملاقات آنها با سران و سردمداران حكومت‏ شاهنشاهى ايران به همان اندازه كه براى رژيم پهلوى دردسر ساز بود،براى اسرائيل منفعت‏ سياسى در پى داشت.
از جمله اين سفرها و ملاقات‏ها،حضور موشه دايان وزير وقت كشاورزى و رئيس اسبق استاد ارتش اسرائيل در سال 1341 و 1343 در تهران،سفر سپير باهين وزير دارايى اسرائيل به همراه‏ يك هيأت بازرگانى براى قراردادهاى نفتى در سال 1336 به تهران و سفر مهندس شريف امامى‏ رئيس وقت مجلس سنا به اسرائيل در تيرماه 1343 بود.گفته مى‏شد كه شريف امامى در اين سفر مبلغ چهار ميليون تومان از اسرائيل به عنوان رشوه دريافت كرده بود تا براى شناسايى كامل و رسمى اسرائيل از سوى دولت شاهنشاهى اقدام كند.
مسافرت سرلشگر بالاسكوف رئيس ستاد ارتش اسرائيل به تهران در دى ماه 1341،سفر ژنرال مه‏ير اميت رئيس سازمان امنيت اسرائيل به ايران در سال 1343،مسافرت ژراد اسرائيل‏ معاون دبير كل اتحاديه جهانى اسرائيلى به تهران در سال 1345،ورود يك هيأت اسرائيلى به‏ سرپرستى اشكول وزير وقت دارايى و هيكل معاون او به تهران در اسفند ماه سال 1338،سفر مك ليف يكى از مسؤلان كارخانه لوازم يدكى هواپيما و هلى كوپتر از تل آويو به تهران در سال‏ 1353 براى عقد قرارداد با مقامات ارتش شاهنشاهى و سفر آرون ويز رئيس كل شركت تهال‏ نمونه‏هاى ديگرى از روابط بسيار نزديك دو رژيم پهلوى و اسرائيل بود.
نمونه‏هاى ديگر در اين باره،سفر جان روچيلد يهودى بانك‏دار معروف انگليسى به همراه‏ دستيارش به تهران در دى ماه 1353،براى افتتاح شعبه بانك خود در ايران،ورود موشه بتّان و آوروبن دورو از مقامات شركت نفت اسرائيل به تهران در فروردين سال 1353 براى عقد قرارداد نفتى و همچنين سفر ژوزف نحمياس نماينده نفت اسرائيل در خرداد سال 1353 به تهران بود.
گفتنى است سفر مقامات نفتى اسرائيل به تهران به طور مكرر انجام مى‏گرفت.به طورى كه‏ بن دورو نماينده نفتى اسرائيل در تير و سپس مرداد سال 1353 چند بار به ايران مسافرت كرد.
سفر ايگال آلون معاون نخست وزير اسرائيل به ايران در سال 1354،سفر ارتشبد نعمت اله‏ نصيرى رئيس ساواك به تل آويو در آبان سال 1354 و ملاقات با اسحاق رابين نخست وزير وقت‏ رژيم صهيونيستى و نيز تقاضاى نخست وزير اسرائيل (اسحاق رابين) در تير ماه سال 1355 براى‏ حضور در ايران و ملاقات با محمد رضا پهلوى و نيز اعلام موافقت شاه با اين سفر و ملاقات و حتى‏ تعيين مكان و زمان آن در روز جمعه 25 تير 1355 در شهرستان رامسر و همچنين تقاضاى‏ مناخيم بگين نخست وزير وقت اسرائيل در مهر ماه 1357 براى سفر غير رسمى و پنهان به تهران‏ و ملاقات با شاه از ديگر نمونه‏هاى رفت و آمد سران دو رژيم به تهران و تل آويو بود.گفتنى است كه‏ در مورد اخير به دليل شرايط و فضاى كاملا انقلابى حاكم بر ايران،محمد رضا شاه،حضور مناخيم‏ بگين را به مصلحت دستگاه شاهنشاهى نديد و آن را به آينده موكول كرد و اين پاسخ در ديماه‏ 1357 به ديويد كيمچه معاون سرويس اطلاعاتى اسرائيل كه به ايران سفر كرده بود ابلاغ شد.ذكر اين نكته خالى از فايده نيست كه بسيارى از ملاقات‏هاى سران عالى رتبه دو رژيم در خارج از تهران و عمدتا در شهرستان رامسر برگزار مى‏شد تا به اين طريق از افشاى برخى اسرار كه به نفع و مصلحت دستگاه شاهنشاهى در داخل و خارج ايران نبود جلوگيرى شود.براى مثال،در تيرماه‏ سال 1355،كه رئيس سرويس اطلاعاتى اسرائيل به ايران سفر كرده بود،ملاقات او و مقامات‏ بلندپايه اسرائيلى با نخست وزير،رئيس ساواك،دستيار نخست وزير و برخى مقامات ديگر ايرانى‏ در شهرستان رامسر برگزار شد.همچنين ژنرال طوفانيان معاون وقت وزارت جنگ شاهنشاهى‏ در سال 1977 م/1355 ش،به تل آويو مسافرت و با ژنرال موشه دايان وزير امور خارجه اسرائيل و عزر وايزمن وزير دفاع آن رژيم ملاقات و گفت و گو كرد.
در آستانه پيروزى انقلاب اسلامى در سال 1357 ش/1978 م دريابان باركايى فرمانده‏ نيروى دريايى رژيم صهيونيستى به تهران آمد و با طوفانيان معاون وزارت جنگ ايران‏ شاهنشاهى ملاقات كرد.
موارد مزبور تنها نمونه‏هايى از سفر مقامات بلند پايه ايرانى به اسرائيل و مسافرت دولتمردان‏ و سران رژيم صهيونيستى به ايران شاهنشاهى بود.

روابط اقتصادى‏

از جنبه‏هاى مهم روابط ايران شاهنشاهى و رژيم صهيونيستى،حوزه اقتصادى در شكلى‏ گسترده بود.ايران شاهنشاهى بازار بنجل‏هاى اسرائيلى بود.از سوى ديگر اسرائيل براى فروش‏ تجهيزات نظامى خود به انحاء مختلف سعى داشت بازار خريد ايران را تسخير كند.تصويب نامه‏ مورخ 1347/8/12 هيأت وزيران درباره دريافت ده‏ها ميليون دلار اعتبار از اسرائيل با ادعاى‏ تقويت نيروى دفاعى كشور يك نمونه از آن است.در اين سند با طبقه بندى«به كلى سرّى»چنين‏ آمده است: هيأت وزيران در جلسه مورخ 1347/8/12 به استناد قانون راجع به تحصيل بيست‏ ميليارد دلار اعتبار جهت تقويت نيروى دفاعى كشور،مصوب 12 آذر ماه 1346 به‏ وزارت جنگ اجازه دادند،75 ميليون دلار اعتبار با بهره 5 3/4 درصد براى خريد اقلام‏ دفاعى تحصيل نمايد و به تيمسار سپهبد صنيعى وزير جنگ اجازه داده مى‏شود كه‏ با توجه به سرّى بودن موضوع قرارداد آن را امضاء و مبادله و يا اينكه به مسئوليت‏ خود اختيار امضاء و مبادله آن را به ديگرى تفويض نمايد.ضمنا به بانك مركزى‏ ايران اجازه داده مى‏شود پرداخت تعهدات وزارت جنگ در اجراى اين قرارداد تضمين و وزارت دارايى نيز متقابلا پرداخت‏هاى بانك مركزى ايران را از اين بابت از محل اعتبارات وزارت جنگ تعهد نمايد و مجوز قانونى اين قرارداد پس از رفع‏ محظور سرّى بودن از مجلسين تحصيل خواهد شد. مقامات بلند پايه رژيم پهلوى حتى الامكان سعى در پنهان نگه داشتن روابط خود با اسرائيل‏ داشتند.آنها به شدت از افشاى همكارى‏هاى دولت شاهنشاهى با رژيم صهيونيستى در جهان‏ اسلام و حتى داخل ايران پرهيز مى‏كردند.
در نامه«به كلى سرى»مورخ 1355/1/29 به شماره 600-6-9/م،نخست وزيرى در اين‏ خصوص چنين آمده است: جناب آقاى دكتر شيخ الاسلام زاده وزير تندرستى و رفاه اجتماعى.
جناب آقاى فرخ نجم آبادى وزير صنايع و معادن‏ جناب آقاى منصور روحانى وزير كشاورزى و منابع طبيعى.
در امتثال اوامر ملوكانه در خصوص تشكيل كميته‏هاى مختلط همكارى‏ اقتصادى بين كارشناسان ايران و اسرائيل در زمينه‏هاى كشاورزى،فنى و بهداشتى، جناب آقاى‏[هويدا]نخست وزير فرمودند از جناب عالى خواهش كنم آقاى لوبرانى‏ نماينده اسرائيل در تهران را احضار و درباره تاريخ تشكيل،تركيب و موضوع مذاكرات‏ كميته (بهداشتى،فنى و كشاورزى) با نامبرده مذاكره فرماييد.توجه آن جناب را به‏ اين نكته جلب مى‏كنم كه جناب آقاى نخست وزير تأكيد فرمودند اين مذاكرات بايد به طور محرمانه صورت گرفته و در سطح مدير كل انجام پذيرد و براى جلو گيرى از بهره بردارى تبليغاتى،جلسات فوق در تهران تشكيل شود.مراتب بدين وسيله به‏ استحضار آن جناب مى‏رسد.
پرويز راجى‏ مشاور مخصوص نخست وزير به منظور اجراى پروتكل‏هاى همكارى‏هاى بهداشتى،كشاورزى و فنى،دولت شاهنشاهى‏ ايران و رژيم صهيونيستى،كارشناسان و متخصصان اسرائيلى گروه گروه به ايران اعزام و از مراكز و مناطق مورد نظر بازديد و بررسى بعمل مى‏آورند.
بر اساس نامه محرمانه مورخ 1355/4/23،منصور روحانى وزير كشاورزى به هويدا نخست وزير«هيأتى به رياست مدير كل وزارت كشاورزى اسرائيل و سه كارشناس از تاريخ‏ 1355/3/27 لغايت 1355/4/4 از طرح‏ها و فعاليت‏هاى كشاورزى اين وزارت در خوزستان و جيرفت بازديد و ضمن انجام مذاكرات با مجريان طرح‏هاى مذكور و اين وزارت،امكانات همكارى‏ بين وزارت كشاورزى و منابع طبيعى با وزارت كشاورزى و سازمان‏ها و دستگاه‏هاى بخش‏ عمومى و خصوصى اسرائيل را بررسى نمودند.» زمينه‏هاى همكارى كه از طرف هيأت اسرائيلى با كارشناسان وزارت كشاورزى دولت‏ شاهنشاهى ايران مورد توجه قرار گرفت به شرح ذيل بود: 1-اجراى برنامه‏هايى نظير كيبوتص 2(Kibuts) براى طرح‏هاى كشاورزى در ايران.
-اعزام يك گروه كارشناسى براى مطالعه كشت و صنعت جيرفت و پيشنهاد همكارى در قالب 8 الى 10 كيبوتص در محدوده كشت و صنعت مذكور و تهيه طرح‏ و پيشنهادات مذكور.
-اعزام دو مدير مزرعه و دو كارشناس براى طرح كشت و صنعت جيرفت و يكى‏ از طرح‏هاى مختلف خصوصى دولتى خوزستان.
4-بررسى امكانات اجراى طرح‏هاى پرورش طيور و ورود گاو شيرى از اسرائيل، برنامه تحقيقاتى در خصوص دامپزشكى و نگهدارى غله و تأمين ماشين آلات و لوازم‏ كشاورزى‏[...]. 3 طرح همكارى در زمينه توليد و بازاريابى كودهاى شيميايى،بهره بردارى از املاح‏ درياچه‏هاى نمك ايران،شيرين كردن آب،ساخت ادوات كشاورزى از ديگر برنامه‏هاى اسرائيل‏ براى گسترش همكارى‏هاى اقتصادى و فنى با دولت شاهنشاهى ايران بود كه از سوى ايرون‏ «Yron»مشاور وزير بازرگانى و صنايع اسرائيل در پى سفرهاى خصوصى و محرمانه به ايران به‏ مقامات دولت شاهنشاهى ارايه شده بود.اين طرح و پيشنهاد،طى نامه سرّى مورخ 1357/5/29 از سوى محمد يگانه وزير امور اقتصادى و دارايى به نخست وزير ارايه شده بود. آنچه به عنوان نمونه ياد آورى شد.زاويه‏اى بسيار كوچك از روابط بسيار گسترده و همه جانبه‏ اقتصادى ايران شاهنشاهى با رژيم صهيونيستى بود كه بخش قابل توجهى از آن به طور محرمانه‏ و پنهانى صورت مى‏گرفت.
ناگفته نماند،بخش قابل توجهى از معاملات اقتصادى ايران شاهنشاهى و اسرائيل را خريد مهمات و تجهيزات نظامى تشكيل مى‏داد.بخشى از سند سرّى وزارت جنگ رژيم شاهنشاهى، مورخ 1348/8/3 در اين باره به عنوان يك نمونه ياد مى‏شود: هيأت وزيران در جلسه مورخه 1348/8/3 به استناد قانون راجع به تحصيل بيست‏ ميليارد دلار اعتبار جهت تقويت نيروى دفاعى كشور مصوب اسفند ماه 1347 قراردادهاى خريد جنگ افزارهاى زير را از كشور اسرائيل با استفاده از اعتبار واگذارى‏ بانك اسرائيل و فروشندگان مربوط تصويب نمودند: الف-قرارداد خريد دويست قبضه تفنگ بى‏لگد 106 ميلى مترى به مبلغ‏ 5075000 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 771716/43 دلار مى‏باشد.
ب-قرارداد خريد دويست قبضه خمپاره انداز 120 ميلى مترى سبك به مبلغ‏ 9353655 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 1422337/34 دلار مى‏باشد.
پ-قرارداد خريد ده هزار تير مهمات خمپاره انداز 120 ميلى مترى سبك به مبلغ‏ 1145000 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 174110/34 دلار مى‏باشد.
ت-به جاى پيش پرداخت بندهاى الف،ب و پ بالا،وزارت جنگ سه فقره سفته‏ خواهد داد كه سررسيد آنها[مورخ‏]13]49/1/12]و با بهره 7/2/1 محاسبه مى‏شود و به تيمسار سپهبد صنيعى وزير جنگ اجازه داده مى‏شود كه با توجه به سرّى بودن‏ موضوع،قراردادهاى مذكور را به نمايندگى دولت ايران امضاء و مبادله و يا به‏ مسئوليت خود اختيار امضاء و مبادله آنها را به شخص ديگرى تفويض نمايد. به هر صورت تلاش محافل اسرائيلى براى ايجاد روابط اقتصادى با ايران شاهنشاهى و سپس‏ گسترش آن،به دوران شناسايى دوفاكتوى اسرائيل از سوى رژيم پهلوى در اواخر سال 1328 بر مى‏گردد.
بر طبق بعضى اسناد،از جمله اولين قراردادهاى همكارى بين اسرائيل و رژيم پهلوى، موافقت نامه‏اى بود كه: در تاريخ 21 خرداد 1332 در هشت ماده بين بانك ملى ايران و بانك«لومى لو» اسرائيل در تهران به امضا رسيد. اين قرارداد پاياپاى نيم ميليون دلارى شامل‏ خريدهاى طرفين بود.اسرائيل طبق قرارداد مزبور مى‏توانست كالاهايى به بهاى نيم‏ ميليون دلار كه عبارت بودند از محصولات زراعتى و خواربار و نفت،از ايران‏ خريدارى كند.ايران نيز مواد صنعتى،پارچه،لباس‏هاى دوخته شده،ماشين آلات، اتومبيل،سيمان،مواد دارويى و آرايشى را از اسرائيل خريدارى مى‏كرد. بر اساس گزارش‏هاى روزنامه‏هاى اسرائيلى در سال 1342،سالانه حدود 5 ميليون دلار كالا از سوى اسرائيل به ايران صادر مى‏شد،در حالى كه صادرات ايران به اسرائيل منحصر به نفت بود كه از راه بندر ايلات به تصفيه خانه حيفا منتقل مى‏شد. به ادعاى برخى منابع خارجى،«شاه 50 درصد نفت مورد نياز اسرائيل را تأمين مى‏كرد.» بر اساس مندرجات اسناد سرّى و محرمانه لانه جاسوسى آمريكا،شركت ملى نفت ايران‏ به طور منظم از طريق نفت كش‏هايى با پرچم«ليبريا»نفت را به بندر«ايلات»منتقل مى‏كرد. بر طبق اسناد محرمانه مزبور«حداقل 75 درصد مصرف داخلى اسرائيل يعنى حدود 150 هزار بشكه در روز،به وسيله ايران تأمين مى‏شد از اين گذشته تنها نفتى كه از طريق خط لوله‏ ترانس-اسرائيل (تپلين) جارى و از طريق خليج عقبه به بندر مديترانه‏اى اشكلون (اشقلون) به‏ سمت شمال در حركت بود از جانب ايران بود.» در سندى ديگر،متعلق به مارس سال 1970/اسفند 1348،تأييد شده بود كه 4/3 نفت خطوط لوله اسرائيل،يعنى 170 هزار بشكه در روز از جانب ايران شاهنشاهى تأمين مى‏شود.» در اسناد ديگر لانه جاسوسى آمريكا در ايران،با اشاره به دلبستگى شاه به اسرائيل و علاقه‏مندى به تقويت روابط دو طرف، اضافه شده است: اعليحضرت اضافه كردند كه استفاده از خط لوله اسرائيل به تمايل ايران بستگى دارد.
بخصوص كه ايران نيز در اين خط منافعى دارد.اعراب نمى‏توانند از اين كار ممانعت‏ به عمل آورند و او[شاه‏]مايل نيست كه اعراب بر اسرائيل پيروز شوند...
باب دوم از قول سفير ماير[مه‏ير عزرى‏]مى‏گويد كه شاه گفته است كه ايران‏ داراى منافع مالى در خط لوله 42 اينچى اسرائيل است.اين سخنان از طرف شاه در سال 1967 ايراد شد كه در آن وقت اسرائيل در به در دنبال منابع مالى مى‏گشت تا اين خطوط را تأمين سازد. صرف نظر از اعطاى چنين امتيازاتى به رژيم صهيونيستى،دولت شاهنشاهى ايران حتى در ازاى فروش نفت ايران-به نازلترين قيمت،يعنى 10/35 دلار براى هر بشكه 2 -اقلام مصرفى‏ اسرائيلى مثل تخم مرغ،ماهى،پنير،كره،پرتقال،گوشت گاو،بوقلمون،لاستيك و...به ايران وارد مى‏كرد.
فعاليت شركت صهيونيستى«تهال»در دشت قزوين يكى ديگر از اين محورهاى همكارى بين‏ ايران شاهنشاهى و رژيم صهيونيستى بود كه در قالب و پوشش پروژه كشاورزى اجرا مى‏شد.
بر اساس برخى اطلاعات به دست آمده،در اواخر سال 1344،حدود 400 يهودى در دشت قزوين‏ مستقر و به اجراى پروژه مزبور مشغول بودند.اسرائيلى‏ها پروژه دشت قزوين را بزرگترين طرح‏ كشاورزى اسرائيل در خارج از فلسطين اشغالى قلمداد كرده بودند كه توسط كارشناسان و متخصصان اسرائيلى اجرا مى‏شد.طرح عملياتى اين پروژه در سال 1341 طى قراردادى بين‏ طرفين توافق شده بود.
كارشناسان اسرائيلى با پياده كردن مدل كيبوتص‏هاى اسرائيلى در دشت قزوين به صورت‏ آزمايشى در صدد تعميم و گسترش آن در ديگر نقاط حاصلخيز ايران بودند.اين طرح براى رژيم‏ صهيونيستى از چنان اهميتى برخوردار بود كه موشه دايان وزير وقت كشاورزى اسرائيل يك بار در سال 1341 يعنى قبل از شروع و نيز در سال 1343 پس از شروع پروژه از ايران و دشت قزوين‏ بازديد به عمل آورد.
گزارش نمايندگى ايران در تل آويو درباره ميزان توجه اسرائيلى‏ها به پروژه دشت قزوين‏ خواندنى است: در بهار سال 1345 شاه از برنامه آبادانى دشت قزوين ديدار كرد.در اين مقطع يكى‏ از كارشناسان اسرائيلى در باب پيشرفت كار پروژه گفت:«برنامه دشت قزوين‏ بزرگترين برنامه‏اى است كه اسرائيلى‏ها در خارج از كشور اجرا مى‏كنند.برنامه مزبور شامل دويست دهكده مى‏شود يعنى تقريبا يك سوم مجموعه دهكده‏هاى اسرائيلى‏ كه فعلا[1345]تعداد آنها بيش از 600 دهكده است و بايد در نظر داشت كه در سال‏ 1948 تعداد دهكده‏هاى يهودى نشين اسرائيل از 200 تجاوز نمى‏كرده است و بنابراين مى‏توان گفت كارى كه در دشت قزوين در دست اجرا است،از لحاظ اقتصاد كشاورزى،تقريبا معادل كارى است كه دولت اسرائيل در بدو تأسيس با آن مواجه‏ بوده است.

همكارى‏هاى فرهنگى،سياحتى و ورزشى‏

از ديگر همكارى‏هاى مستمر بين ايران و رژيم صهيونيستى اعزام كارآموزان و مهندسان‏ ايرانى براى آموزش و كسب مهارت در زمينه‏هاى مختلف كشاورزى بود.ده‏ها نفر همه ساله براى‏ اين منظور از سوى وزارت كشاورزى ايران به فلسطين اشغالى اعزام مى‏شدند.
همچنين حضور دانشجويان ايرانى غير يهودى،از جمله مسلمانان،در دانشگاه‏هاى اسرائيل، از ديگر تحركات رژيم صهيونيستى براى جذب و جلب اتباع ايرانى براى اهداف و مقاصد خاص‏ بود كه همه ساله ده‏ها نفر را شامل مى‏شد.
برقرارى تورهاى سياحتى از فلسطين اشغالى به ايران و به عكس؛دعوت برخى روشنفكران و نويسندگان و استادان و مقامات ايرانى از سوى اسرائيل براى سفر به فلسطين اشغالى در مناسبت‏هاى مختلف از ديگر تحركات رژيم صهيونيستى در ايران به منظور ايجاد زمينه فكرى و فرهنگى جهت پذيرش اسرائيل از سوى جامعه فرهنگى،ورزشى،دانشگاهى و عامه مردم‏ مسلمان ايران بود.در اين باره اگر چه اسرائيلى‏ها به مناسبت‏هاى گوناگون سعى در تعقيب‏ مقاصد خود داشتند،ليكن جز عده‏اى معدود كه تحت تأثير تبليغات اسرائيل قرار مى‏گرفتند، عموم مردم مسلمان ايران،همواره داراى مواضع و گرايش‏هاى شديد و عميق ضد صهيونيستى و ضد اسرائيلى بودند.
عمليات انقلابى عليه دفتر آژانس يهود در تهران در سال 1356 و زخمى شدن تعدادى از مأموران شاغل در اين‏ دفتر تنها يك نمونه از اين اقدامات است.در اين حادثه نيروهاى امنيتى و حفاظتى ساواك نيز به يارى صهيونيست‏ها شتافتند كه بر اثر آن ژنرال«خوفى»رئيس وقت سرويس اطلاعاتى اسرائيل نامه تشكر آميزى به رئيس وقت ساواك‏ ارسال كرد.

تقويم يهودى:تاريخ شاهنشاهى ايران‏

از برجسته‏ترين تحركات يهودى و صهيونيستى در تاريخ معاصر ايران،برپايى جشن‏هاى‏ 2500 ساله شاهنشاهى شيراز،در سال 1350 شمسى/1971 ميلادى است.
صرف نظر از چگونگى زمينه سازى‏ها،اقدامات و توجيهات درباره برگزارى مراسم موسوم به‏ جشن‏هاى 2500 ساله شاهنشاهى و به علاوه،صرف هزينه‏هاى هنگفت و نيز مفاسد فراوان اين‏ مراسم،به طور خلاصه مى‏توان گفت؛طراحى و اجراى اين برنامه به تمامى از سوى مجامع‏ صهيونيستى و اسرائيلى بود.در افشاى ماهيت اين جشن،مثل همه موارد مشابه بيش و پيش از هر كس،حضرت امام خمينى (س) پرچمدار نهضت اسلامى بود كه مردم مسلمان ايران را نسبت‏ به ماهيت و اهداف برگزار كنندگان اين مراسم هشيار و آگاه نمود: اطراف مملكت ايران در اين مصيبت گرفتار هستند و ميليون‏ها تومان خرج جشن‏ شاهنشاهى مى‏شود.از قرارى كه يك جايى نوشته بود،براى جشن خود شهر تهران‏ 80 ميليون تومان اختصاص داده شده است؛اين راجع به خود شهر است.
كارشناس‏هاى اسرائيل براى اين تشريفات دعوت شدند به طورى كه خبر شدم و نوشتند به من،كارشناس‏هاى اسرائيلى مشغول به پا داشتن اين جشن هستند و اين‏ تشريفات را آنها دارند درست مى‏كنند.اين اسرائيل كه دشمن با اسلام است و الان‏ در حال جنگ با اسلام است. امام خمينى ضمن نكوهيدن فسادگرى‏هاى شاه و افشاى توطئه صهيونيست‏ها،به سران‏ كشورهاى اسلامى هشدار دادند: به اين ممالك اسلامى بگوييد كه نرويد به اين جشنى كه اسرائيل دارد بساط جشنش را به پا مى‏كند يا درست مى‏كند؛كارشناس‏هاى اسرائيل در اطراف شيراز دارند بساط جشن را درست مى‏كنند.در اين جشنى كه كارشناس‏هاى اسرائيل دارند اين عمل را مى‏كنند،نرويد. برخلاف آنچه كه براى محمد رضا شاه و سران و دولتمداران رژيم پهلوى توجيه و القا كرده‏ بودند و على رغم تبليغات ادعايى دربار پهلوى مبنى بر بزرگداشت 2500 سال سلطنت و پادشاهى در كشور ايران،واقعيت اين بود كه جشن‏هاى 2500 ساله،صرفا با هدف نكوداشت‏ خاطره و تاريخ عزيمت يهوديان از بابل به ايران و بيت المقدس در زمان كورش،در سال 539 قبل‏ از ميلاد بود.آن گونه كه بعدها آشكار شد،محافل يهودى-صهيونيستى در سال‏ 1340 شمسى/1961 م،طرح و تمايل به برپايى اين جشن را اعلام كرده بودند.
در سال 1961،اسرائيلى‏ها تصميم گرفتند تا به منظور يادبود آزادى و رهايى ملت‏ يهود از اسارتش در بابل،كنگره‏اى با شركت تاريخ نويسان برگزار نمايند.مى‏دانيم كه‏ بخت النصر دوم،پادشاه بابل،پس از آنكه اورشليم را فتح كرد،اسرائيلى‏ها را به‏ اسارت به بابل برد.اسارت آنها در بين النهرين،مدت چهل سال به طول انجاميد، يعنى تا زمانى كه كورش بزرگ،شاه پارس،بابل را در سال 539 پيش از ميلاد به‏ تصرف خود در آورد.در اين تاريخ بود كه او ملت يهود را به اورشليم بازگردانيد و دستور بازسازى معبدشان را صادر نمود.
تاريخ نويسان و شرق شناسان ايرانى هم به اين اجلاس اسرائيليان دعوت شدند.
مشاور فرهنگى دربار كه از گرايش‏هاى جاه طلبانه شاه مطلع بود.[از شاه‏]درخواست‏ ملاقات كرد.در اين ملاقات،تاريخ شناس معروفى كه متأسفانه با تمام دانش خود از شخصيتى ضعيف و نفوذپذير برخوردار است،او را همراهى مى‏كرد و نظريه زير را ارائه نمود: به جاى آنكه بگذاريم اسرائيلى‏ها اين بزرگداشت را منحصر به آزادى يهوديان از بابل،نمايند،چرا تأكيد را بر ارزشهاى والاى كورش كبير،شاه هخامنشى قرار ندهيم‏ و به سلطنت رسيدن او را به عنوان يكى از زمانهاى پرعظمت عهد عتيق جلوه‏ ندهيم،تا به اين ترتيب نشان دهيم كه سلطنت در ايران منشايى اصلى و تاريخى‏ دارد؟ اين پيشنهاد به نظر شاه خيلى جالب آمد. در آن زمان،بر اساس محاسبه كانون‏هاى صهيونيستى،سال 539 قبل از ميلاد به عنوان‏ مبدأ،با سال 1961 ميلادى (1340 شمسى) جمع شده و رقم 2500 به دست آمده بود.
بعضى ديگر عقيده دارند كه چون كانون‏هاى مزبور موفق به برگزارى جشن‏ها در سال‏ 1340 ش/1961 نشدند،لذا ده سال بعد يعنى سال 1971 م/1350 ش،به برپايى اين مراسم‏ اقدام كردند.بر اين اساس،آنها سال 1971 (1350 شمسى) را با سال 529 قبل از ميلاد،كه‏ تقريبا همزمان با آغاز پادشاهى كورش بود جمع و رقم 2500 را به دست دادند.
در يك اثر تحقيقى نيز در اين باره چنين تصريح و تأكيد شده است: داستان آزادى يهود به دست كورش در تورات نقل شده و جشن‏هاى 2500 ساله كه‏ محمد رضا پهلوى راه انداخته بود در واقع به خرج ملت ايران و به خاطر بزرگداشت‏ اين واقعه تاريخى محبوب يهودى‏ها و با رهبرى و برنامه ريزى صهيونيست‏ها بود. محافل يهودى و صهيونيستى نيز در اين باره اعترافات جالب توجهى داشتند كه در اين‏ نوشتار،فقط به يك نمونه از آنها بسنده شده است.
لطف اله حى يكى از سران انجمن كليميان تهران،نماينده مجلس شوراى ملى،از مشاهير و معاريف فراماسون و عضو برجسته تشكيلات صهيونيسم كه رياست«شوراى يهوديان ايران»در «شوراى مركزى جشن‏هاى 2500 ساله»را عهده‏دار بود،در مهر ماه 1349،طى اطلاعيه‏اى در ميان جامعه يهود ايران،در اين باره چنين نوشت: اين جشن‏ها در حقيقت يادبود اولين اعلاميه حقوق بشرى در 25 قرن قبل است.
همان اعلاميه‏اى كه به فرمان كورش كبير شاهنشاه بزرگ ايران در آزادى ملت يهود از اسارت بابل و آبادى خانه خدا و معبد دوم در اورشليم صادر شد و نه تنها به منزله‏ لوحه زرينى در بزرگى روحى و عظمت فكر انسانى شاهنشاهى ايران در تاريخ‏ بشريت به يادگار مانده و هنوز هم مى‏درخشد بلكه ماده تاريخ 2500 ساله جامعه‏ يهوديان ايران شد.در حقيقت اعلاميه كورش كبير ابتداى سكونت يهوديان ايران در ادوار عزرا و نحميا و زر و بابل در اين ديار مقدس به شمار مى‏آيد.
فى الواقع جشن‏هاى سال آينده براى يهوديان ايران جنبه جشن 2500 ساله‏ تاريخ ما[يهوديان‏]در ايران است.
از اين حقايق مهمتر آنكه اين جشن‏ها در عهد سلطنت پرافتخار پدر تاجدار و انسان بزرگ قرن ما شاهنشاه آريامهر كه به حق نزد يهوديان جهان كورش ثانى لقب‏ گرفته است انجام مى‏گيرد.
به همين منظور از مدت‏ها قبل از طرف شوراى مركزى جشن‏هاى شاهنشاهى با شركت گروهى از سرشناسان و افراد بصير جامعه يهود،شوراى يهوديان ايران وابسته‏ به شوراى مركزى جشن‏هاى شاهنشاهى تشكيل و با مطالعه مستمر و عميق و مشاورات لازم برنامه اجرايى جامعه ما[يهودى‏ها]را در اين باره تهيه نمود[...كه‏] شامل اقدامات مفصلى در زمينه‏هاى فرهنگى-بهداشتى جشن‏ها و مشاركت جوامع‏ مختلف يهوديان جهان است به موقع خود به اطلاع همگان خواهد رسيد تا هر خانواده يهودى ايرانى سهم خود را در آن ادا نمايد.
به هر صورت محافل يهودى صهيونيستى با برگزارى جشن‏هاى مزبور،و تغيير تاريخ و تقويم‏ هجرى شمسى ايران به تاريخ ظاهرا شاهنشاهى و در واقع«تاريخ و تقويم يهود ايران»سعى در تعقيب مقاصد خود كردند كه با پيروزى انقلاب اسلامى و سقوط سلطنت پهلوى توطئه آنها نقش‏ بر آب شد.

سخن آخر

اين نوشتار تنها به بخش‏ها و گوشه‏هايى از ابعاد گسترده حضور و نفوذ مأموران و كانون‏هاى‏ صهيونيستى و ايادى آنها در ايران عصر پهلوى،آن هم به طور موجز و گذرا،اشاره كرده است.
بررسى و تبيين همه مسائل و مباحث در حوزه مورد نظر نيازمند سال‏ها بررسى و تدوين‏ ده‏ها اثر تحقيقى و مستند است.براى مثال،تلاش مستمر و پى‏گير مأموران صهيونيستى در ايران عصر پهلوى براى غارت آثار ارزشمند تاريخى،فرهنگى و باستانى،از اشياء و دفينه‏هاى‏ عتيقه گرفته تا كتاب‏ها و آثار فرهنگى بسيار كهن و گرانسنگ و انتقال بسيارى از آنها به فلسطين‏ اشغالى در اين نوشتار مورد اشاره قرار نگرفته است.اين در حالى است كه براى تبيين و تشريح‏ لااقل اين بخش از توطئه صهيونيست‏ها،براى نسل جوان و علاقه‏مند كشور،بايد ماه‏ها و بلكه‏ سال‏ها وقت براى تحقيق و تدوين سپرى كرد.در بخش‏هاى فرهنگى،اجتماعى،سياسى، نظامى و اطلاعاتى نيز نياز به انجام تحقيقات مبنايى،جدى و همه جانبه است،تا بتوان آنچه را كه‏ در پس پرده تاريخ،بر اين جامعه گذشته،براى نسل‏هاى آينده،به طور مستند و دقيق تبيين و تدوين كرد.
اين نوشتار،تنها تلنگرى است به صاحبان فكر،توانايى و قلم،تا فردا مورد شماتت و سرزنش‏ نسل‏هاى آينده قرار نگيرند.
منبع:/var/www/vhosts/rasad.ir/httpdocs/farsi/ArticleFish/Articles/52.htm




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط