تكاپوى صهيونى در ايران معاصر
نويسنده:محمّد تقى تقىپور
آغاز سخن
اتحاديه جهانى يهود
بنيان گذار اين سازمان يكى از يهوديان سرشناس و برجسته فرانسوى به نام اسحاق موسى آدولف كرميو بود كه در سال 1796 م/1175 ش،در شهر نيمس به دنيا آمد.وى در سال 1840 م/1219 ش،رئيس«انجمن مركزى يهوديان»فرانسه بود و بعدها به عضويت مجلس نمايندگان فرانسه انتخاب و نفوذ و اعتبار فوق العادهاى در جامعه فرانسه كسب كرد.برخى منابع تاريخى نقش او را در زمينهسازى انقلاب 1848 م/1227 ش،فرانسه مؤثر دانستهاند.آدولف كرميو در اواسط قرن نوزده به تدريج به يكى از رهبران سياسى فرانسه تبديل شد و حتى در چند نوبت،عضو كابينه دولت فرانسه و در سال 1870 م/1249 ش،يكى از اعضاى حكومت دفاع ملى فرانسه بود.
او در سال 1860 م/1239 ش،با جمع آورى كمكهاى مالى و همكارى شمارى از رهبران يهودى براى ايجاد«اتحاديه جهانى يهود»اقدام نمود.اين سازمان يكسال بعد با عنوان«آليانس اسرائيليت اونيورسال»در فرانسه تأسيس شد.كرميو اولين رئيس اين سازمان بود كه تا زمان مرگ خود در سال 1880 م/1259 ش،همواره اين سمت را به عهده داشت.
افكار،علايق و تلاشهاى اسحاق موسى آدولف كرميو،اولين رئيس آليانس جهانى كاملا صهيونيستى بود.به نوشته منابع صهيونيستى: برداشت وى از عظمت قوم يهود و عشق وى به فلسطين،ماهيت صهيونيستى داشت...برداشت كرميو از آينده قوم يهود به جهان بينى روشنفكرانه وى ژرفا بخشيد.براى كرميو احياى سرزمين مقدس از اولويت ويژهاى برخوردار بود.وى مىگفت اميد به بازگشت به سرزمين مقدس[فلسطين]،همچون خورشيد به زندگى ما پرتو افكنده است و به ما آرامش مىبخشد. شارل نتر از يهوديان سرشناس فرانسه و از پيشگامان طرح انتقال و اسكان يهوديان در فلسطين و آلبرت كوهن عضو«انجمن مركزى يهوديان فرانسه»و رئيس«انجمن سرزمين موعود» از جمله اعضاى بسيار فعال و برجسته اتحاديه جهانى يهود (آليانس) بودند كه در مسير تحقق اهداف صهيونيستى اين سازمان،نقش اساسى و فراوان داشتند.
تلاش گسترده و بىوقفه رهبران آليانس جهانى و پشتيبانى بعضى رهبران و ثروتمندان يهود،سرانجام طرح ايجاد مؤسسه كشاورزى«ميكوه اسرائيل» را در حومه يافا در سال 1870 م 1249 ش،محقق ساخت.اين آموزشگاه كه بر اساس ايده اسكان يهود در فلسطين تأسيس شده بود،آرزوى برخى رهبران انديشه صهيونيستى،به ويژه سران سازمان آليانس را تحقق بخشيد.آدولف كرميو رئيس آليانس درباره اهميت تأسيس«ميكوه اسرائيل»گفته بود: اين مدرسه در آينده به دژ بسيار مستحكمى تبديل خواهد شد.وقتى يهوديان به سرزمين بومى خود پاى گذارند،ديگر هرگز آن را ترك نخواهند كرد.
آليانس اسرائيلى در ايران
در سفر سال 1873 م/1252 ش،ناصر الدين شاه قاجار به اروپا،رهبران و نمايندگان يهود كشورهاى اروپايى،شاه ايران را براى اعطاى يك سرى امتيازات اجتماعى به يهود توجيه و ترغيب كردند.
ملاقات و مذاكرات رهبران يهود انگلستان،فرانسه،آلمان،اتريش،بلژيك،هلند و نمايندگان و مأموران بعضى كانونهاى يهودى با ناصر الدين شاه و ميرزا حسين خان مشير الدوله (سپهسالار) صدر اعظم وقت،سرانجام منجر به اتخاذ تصميمات جديدى شد كه تأسيس مدارس آليانس در ايران از آن جمله بود.
به اعتراف تاريخ يهود؛«در سفر اول ناصر الدين شاه به اروپا در سال 1290 هجرى،مؤسسات و نمايندگان آليانس در غالب نقاط از او پذيرايى بعمل آوردند و يهوديان ايران را به او توصيه كردند.
در (13 ژوئيه) حاجى ميرزا حسين مشير الدوله در پاريس صورت مجلسى از بازديد آليانس،با موافقت شاه امضاء كرد كه داراى تعهدات اميد بخشى درباره يهوديان ايران بود.يكى از آن تعهدات حمايت از مدارسى بود كه آليانس مىخواست در ايران افتتاح كند.» به نوشته حبيب لوى:
شنبه 12 ژوئيه 1252]1873 ش/1300 ق]طبق دعوتى كه از كميته مركزى آليانس بعمل آمده بود،سر ساعت معينى در هتل،رياست پارلمان فرانسه،محل اقامت شاه ايران در پاريس،حضور بهم رساندند.جناب آقاى ميرزا ملكم خان وزير امور خارجه ايران،هيأت كميته مركزى آليانس را در سالن پذيرايى به حضور شاه وارد نمود.
موقعى كه آقاى آدولف كرميو رئيس آليانس مىخواست شروع به صحبت كند، اعليحضرت وى را شناخته و به او دست دادند.آقاى كرميو اين قسم شروع به سخن نمود:اعليحضرتا!آليانس اسرائيلت اونيورسال كه نماينده آن،انجمن مركزى مىباشد فوق العاده افتخار دارد كه به وى اجازه شرفيابى حضور داده شده است. آدولف كرميو رئيس آليانس اسرائيليت اونيور سال با ارائه گزارشى درباره يهود ايران و علايق شاه دوستى آنان،ناصر الدين شاه را با كوروش هخامنشى مقايسه و اعطاى بعضى امتيازها براى يهودىها را تقاضا كرد.
سخنان همراه با چاپلوسى و تملق رئيس«اتحاديه جهانى اسرائيلى»چنان احساسات ناصر الدين شاه قاجار را تحريك كرد كه فورا حمايت خود و صدر اعظم ايران را از يهود يادآور شد: شاه با دست خود،صدر اعظم (ميرزا حسين خان سپه سالار) را نشان داده و به زبان فرانسه فرمودند:اين نخست وزير حامى يهوديان است و اين كار را مانند كار خودش مىداند.او به قدرى دوست يهوديان است تا به اندازهاى كه مسلمانان كينه به وى پيدا كردند.صدر اعظم با تبسمى تعظيم نمود. كرميو گفت:اعليحضرتا آليانس اسرائيلت مايل است كه رعاياى يهود شما نسبت به وظايفى كه نسبت به وطن پرستى و پادشاه خود دارند آشنا گردند.لازم است كه از طفوليت آنها را به نتايج نيكوى فرهنگ آشنا ساخت.ما پيشنهاد مىكنيم كه در بعضى از شهرهاى كشور شما[ايران]،همان قسم كه در شهرهاى شرق كردهايم، مدارسى تأسيس كنيم كه معلمين ما آنها را اداره كنند.آيا اين فكر مورد تصويب ملوكانه واقع خواهد گرديد؟ شاه به زبان فرانسه جواب داده فرمودند:«بلى من از مدارس شما حمايت خواهم كرد.آقاى كرميو!با صدر اعظم موافقت نمايند و من آن را تصويب مىكنم.» سرانجام اين گفت و گو به تهيه و تدوين نامهاى چهارده مادهاى از سوى آدولف كرميو رئيس سازمان جهانى آليانس منجر شد و فورا مورد موافقت ميرزا حسين خان سپه سالار صدر اعظم وقت به نمايندگى از شاه ايران قرار گرفت.
ناصر الدين شاه در سفر بعدى خود به اروپا و در واقع انگلستان،در سال 1888 م/1267 ش، در زمان ملكه ويكتوريا و وليعهد او،ادوارد،عمدتا ميهمان دوستان يهودى ملكه انگليس و وليعهد او بود.به طورى كه نوشتهاند: در اين سفر بار اصلى پذيرايى از پادشاه ايران به دوش آلفرد فرديناند روچيلد [يهودى]بود،به نوشته آلفرى،اكنون،سر آلبرت ساسون،[يهودى]كه پير و سالخورده بود خود حكمران يك امپراتورى شرقى محسوب مىشد.او در كنار ادوارد [وليعهد وقت و پادشاه بعدى با عنوان ادوارد هفتم]در انتظار شاه ايران نشست.
شاه در لندن براى شام ميهمان روزبرىها (كنت و كنتس/حنا روچيلد) بود و فرداى آن روز آلبرت[ساسون يهودى]او را به نهار[ناهار]دعوت كرد.آلفرى معتقد است توجه آلبرت ساسون به شاه ايران يك مسأله اخلاقى نبود. در اين سفر دو نفر از رهبران سرشناس جامعه يهود انگلستان كه از پيشگامان حركت صهيونيستى به شمار مىآمدند با ناصر الدين شاه ملاقات و گفت و گو كردند.اين دو،بارون ادموند روچيلد و موسى مونته فيورى بودند.
بارون ادموند روچيلد (1934-1845) كوچكترين پسر جيمز روچيلد،همان كسى است كه نام وى با استقرار يهوديان در فلسطين و تأسيس دولت اسرائيل پيوند ناگسستنى دارد.به نوشته بعضى اسناد،ادموند روچيلد 70 ميليون فرانك در راه انتقال و اسكان يهود در فلسطين سرمايه گذارى كرد.
موسى مونته فيورى يا موزز مونته فيوره از ديگر پيشگامان بزرگ صهيونيسم انگلو-يهودى است كه قبل از برگزارى كنگره بال در مسير پيشبرد آرمان صهيونيسم تلاش بىوقفه داشت.
بعضى منابع يهودى و صهيونيستى نوشتهاند صهيونيسم،نخست مرهون آرمان و تلاش اين شخصيت يهودى است كه ملكه ويكتوريا لقب شهسوار امپراتورى بريتانيا (شواليهگرى) را به او اعطا كرد.
نبايد از ياد برد كه ارتباط محافل مرموز يهود اروپا با ناصر الدين شاه قاجار و دربار او از پيشينه قابل توجه برخوردار بود.حضور و نفوذ گسترده و همه جانبه يهوديانى چون حكيم يحزقل (حق نظر) و ياكوب ادوارد پولاك با عنوان طبيب در دربار تنها يك نمونه آشكار آن است.حكيم يحزقل كه پيش از اين طبيب مخصوص محمد شاه بود-با نفوذ مرموزى كه بر مهد عليا،مادر شاه داشت-مىتوانست منشاء بسيارى از رويدادهاى حساس باشد.همانگونه كه ادوارد ياكوب پولاك يهودى از سال 1855 تا 1860 م/1234 تا 1239 ش،به عنوان طبيب مخصوص ناصر الدين شاه از چنين موقعيت و نفوذ و تأثيرى برخوردار بود.به اعتراف نويسنده تاريخ يهود ايران،ياكوب ادوارد پولاك وسيلهاى براى اطلاع يهوديان خارجى،خصوصا انگلستان از وضع يهوديان ايران گرديد. گفتنى است؛عزرا فرزند يعقوب،نوه داود شيرازى از ثروتمندان معدود آن عصر،داماد يحزقل بود كه بين تهران و بغداد و تهران و منچستر انگلستان به امور تجارى اشتغال داشت. بىترديد ثروت اندوزى عزرا بن يعقوب،بىتأثير از نقش و نفوذ يحزقل در دربار حكومتى نبود.
«سفرنامه پولاك»با اشاره به يك مورد اختلاف منافع بين حكيم يحزقل يهودى با ميرزا آقا خان نورى صدر اعظم ناصر الدين شاه قاجار،حمايت دربار از طبيب يهودى و بركنارى صدر اعظم را ناشى از تأثير و ميزان نفوذ يحزقل در دستگاه حكومتى مىدانسته،به طورى كه او را معادل مردخاى،عموى ملكه استر يهودى،همسر خشايار شاه قلمداد كرده و با عاريه گرفتن از كتاب استر در عهد عتيق مىنويسد:«و مردخاى-در اين مورد همان حق نظر-در بين قوم خود بزرگ و نام آور بود.» به هر روى،سفر اول ناصر الدين شاه قاجار به اروپا،زمينهساز تأسيس شعبههاى آليانس در ايران شد و سفر دوم او ايجاد مدارس آليانس را به دنبال داشت.به اين ترتيب،حدود سى و هشت سال بعد از تأسيس آليانس اسرائيليت اونيورسال در فرانسه،در سال 1898 م/1277 ش، مدارس وابسته به آن در ايران ايجاد و شروع به فعاليت كردند.
گفتنى است،تا قبل از برپايى مدارس رسمى آليانس اسرائيليت اونيور سال در ايران،مدارس ويژه يهود در ايران با حمايت و پشتيبانى كانونها و محافل خارجى در اين كشور داير بود:
تا گشايش نخستين مدرسه آليانس در تهران،با يارى انگليسىها در ايران چند آموزگار پروتستان تبليغ و تدريس فرزندان جماعت يهود را عهدهدار بودند.يكى از آنان ميرزا بابا نامى بود كه يك سال پس از گفت و گوهاى پاريس و كسب اجازه از ناصر الدين شاه،مدرسه كوچكش را در 1875 م (1291 ق) /[1254 ش]،گشود.
دومين مدرسه در 1899 م (1316 ق) /[1278 ش،]در اصفهان برپا شد.اين نهاد را يك يهودى به نام نور اله كه او نيز دين پروتستان آورده بود اداره مىكرد.باز هم او بود كه در سال 1894 (1311 ق) [1273 ش]دو شعبه ديگر همان مدرسه را در تهران و همدان به راه انداخت. به اين ترتيب شعبه رسمى مدارس آليانس اسرائيليت اونيورسال در ايران برپا شد.
در 14 ژوئيه 1898 م (1315 ق) [1277 ش]كميته مركزى پاريس نامهاى براى نظر آقا يمين السلطنه سفير ايران در فرانسه فرستاد و اعلام داشت كه اين روزها كميته در اين خيال است كه مدرسه آليانس تهران را به راه اندازد.
به همين قصد يهوديان،بارون هيرش،يكى از بانوان بزرگ و سرشناس خود را از لندن جهت پا در ميانى به تهران فرستادند.پس از آنكه پذيرش حكومت را گرفتند، ژوزه كازه را كه از استادان بيروت بود براى تدريس و اداره مدرسه به تهران خواستند.
اما سرپرستى با لون نامى بود كه درباره چگونگى گشايش مدرسه،گزارشهاى گرانبهايى براى وزير خارجه فرانسه فرستاد. به اين ترتيب مدارس آليانس در تهران به راه افتادد.
در 30 اكتبر[1898 م/1277 ش]مدرسه زاد روز مظفر الدين شاه را جشن گرفت.
رفته رفته پيشرفت آليانس يهود توجه دولتمداران را به خود جلب كرد.وزير امور خارجه (ميرزا محسن خان مشير الدوله) صد نفر از نوآموزان مدرسه را به حضور پذيرفت و شادباش گفت و 500 فرانك كمك هزينه داد.آن وزير يادآور شد:براى ما يهودى و غير يهودى هر دو ايرانى هستند و شاه ايران«ميان رعاياى خود،از هر كيش كه باشند تبعيض قائل نيست.»همچنين مظفر الدين شاه به نظام السلطنه دستور داد كه سالانه 200 تومان به اين مدرسه كمك كند.نيز تشويق نامه فرستاد[...]نوشت: من با خوشوقتى اطلاع يافتم كه گروهى از يهوديان مايلند به فرزندانشان تعليماتى بدهند كه در ساير مدارس برايشان ميسر نيست.زيرا كه درهاى آن مدارس به رويشان بسته است.پس اكنون برآنند كه به جمع آورى كمك هزينه برآيند و يك نهاد آموزشى بر پا كنند تا در آنجا كودكان ندار و يتيم بياموزند چگونه بر اساس دين موسى به بزرگداشت نام من[مظفر الدين شاه قاجار]برآيند و براى من و سرزمين من دعا كنند. ايجاد يك تشكيلات پوششى فرهنگى با اغراض سياسى در ايران از سوى آليانس جهانى تلاش همه جانبهاى براى ترويج و تبليغ انديشه صهيونيستى در جامعه يهود بود.مدارس آليانس پس از تهران،يكى پس از ديگرى در شهرهاى يهودى نشين ايران،از جمله در اصفهان،شيراز، همدان،كرمانشاه،سنندج،نهاوند،تويسر كان،بروجرد،يزد،رشت،گلپايگان،كاشان،گروس (بيجار) و...تأسيس شد و فعاليت خود را آغاز كرد.
مؤسسات آليانس،به موازات گسترش فعاليتهاى خود در جوامع يهود اروپا،از شمال و شرق آفريقا تا خاورميانه و آسيا نيز شعبههاى خود را توسعه و بسط داد.به طورى كه،طى مدت كوتاهى از لندن،وين و برلين تا تتوان و طنجه مراكش در شمال آفريقا،و بغداد و ادرنه در حوزه قدرت امپراتور عثمانى و تا ايران فعاليت خود را به طور هماهنگ رونق بخشيد.
درباره فعاليت به اصطلاح آموزشى و فرهنگى آموزشگاههاى آليانس،به ويژه در ايران،دو نكته حائز اهميت وجود دارد.نكته اول آنكه،مدارس و مؤسسات مزبور،به طور مرموزانه و تقريبا نيمه آشكار،كودكان و نوجوانان غير يهودى،از جمله مسلمانان را نيز جذب و تحت آموزش قرار مىدادند.اين موضوع در برخى نقاط ايران موجب عكس العمل مردم مسلمان،به ويژه عالمان دين گرديد.طورى كه در بعضى بلاد ايران عالمان بزرگ و سرشناس،ورود و حضور كودكان و نوجوانان مسلمان را به اين آموزشگاهها منع و تحريم كردند.
در سال 1900 ميلادى مدرسه آليانس در اصفهان افتتاح گرديد و چند سال بعد در سال 1907 م سيّدى[...از عالمان مسلمان]از عدهاى از بزرگان يهود تعهد گرفت[...]اطفال مسلمان حق ندارند در مدارس يهود (آليانس) حضور يابند.اين دستورات هم در اثر دخالت وزير مختار ايران عقيم ماند. همگرايى و هماهنگى دولتمداران وقت با محافل يهودى در پيشبرد ايدههاى صهيونى در ايران آن زمان،به طور جدى نيازمند تأمل و تدقيق است.
نكته دوم اين كه،دست پروردگان و دانش آموختگان مسلمان آموزشگاههاى آليانس،به طرز بسيار شگفتآور و سؤال برانگيزى،بعدها،وارد دستگاهها و مراكز قدرت در عرصه سياست و فرهنگ در كشور مىشدند.كوهنكا رئيس آموزشگاههاى آليانس در ايران در اين باره گفته بود: خوشوقت است وقتى ملاحظه مىكند اكثر دانشمندان،نويسندگان و رجال سياسى و نظامى اين كشور از تحصيلكردگان مدارس آليانس مىباشند.و باز هم مزيد افتخار است كه همين تربيت يافتگان مدارس ايران امروز از بهترين دوستان اين مؤسسه مىباشند.در اين راه پرافتخار،آليانس اسرائيلت دوستانى هم دارد كه با كمكهاى مادى و معنوى خود تسهيلات لازم در راه پيشرفت مقاصد فرهنگى او را فراهم مىسازند. ترويج ايده سياسى و فرهنگى هماهنگ و واحد در جوامع يهودى جهان در مسير آرمان صهيونيسم،تلاش بىوقفه و مستمرى از سوى آليانس اسرائيليت اونيورسال در بسيارى از كشورها از جمله ايران بود.اما رهبران و سران آليانس،در تعقيب ايده مزبور،از تربيت مأموران محلى غير يهودى براى پيشبرد اهداف و مطامع خود نيز غافل نبودند.
در يكى از منابع يهودى با اشاره به حضور دانش آموزان مسلمان در مدارس آليانس،اعتراف شده است كه در برخى مناطق كشور،تعداد دانش آموزان مسلمان حتى از يهودىها بيشتر بوده است:«به مثل در مدرسه همدان از 654 شاگرد تنها 173 نفر يهودى بودند.» منابع يهودى علت جذب كودكان مسلمان در مدارس آليانس را ايجاد همگرايى فكرى و فرهنگى بين يهوديان و مسلمانان ادعا كردهاند: سياست آليانس اسرائيلى از آغاز اين بود كه در حدود 20 درصد دانش آموزان مسلمان را به منظور نزديكى دو جامعه،ايجاد ارتباط و انواع اهداف مثبت ديگر در خود جاى دهد نكته قابل توجه ديگر در مدارس آليانس در ايران،عدم توجه به زبان،ادبيات،تاريخ و فرهنگ ايران،در برنامههاى آموزشى بود: بنابر گزارشهاى مفتش وزارت معارف در مدرسه آليانس يهود چندان توجهى به زبان فارسى و تاريخ و فرهنگ ايران نداشتند.برنامههاى مدارس دولتى و آئيننامه وزارت معارف را پشت گوش مىانداختند و وا مىنهادند. 1 در بخش متوسطه،تدريس ادبيات فارسى،به ويژه اشعار و قطعات برگزيده كه در ساير مدارس اجبارى بودند،در اينجا«خوانده»نمىشدند و به طور كلى فارسى اين كلاسها با پروگرام وزارت معارف هماهنگ نبود.نيز در سال يكم متوسطه حساب تدريس نمىشد.فارسى شاگردان مدرسه«ضعيف»بود نمايندگان و مأموران آليانس مركزى پيوسته به ايران سركشى و چگونگى فعاليت مدارس وابسته را از نزديك تحت كنترل و مراقبت و هدايت داشتند.آموزشگاهها و مؤسسات وابسته به آليانس اسرائيليت اونيورسال تا سال 1357 ش،در ايران فعاليت داشتند و تحت راهبرى و اداره مركزيت فرانسوى آن،به مدت 80 سال،اهداف و برنامههاى اين كانون جهانى صهيونى مستقر در پاريس را در ايران پياده مىكردند.
صرف نظر از روابط مستحكمى كه تشكيلات آليانس با مراكز سياستگذارى و تصميم گيرى، دولتمداران و كانونهاى قدرت داخل كشور ايران داشت،دانش آموختگان مدارس و آموزشگاههاى آليانس نيز به آسانى به داخل حوزههاى مديريت و قدرت كشور نفوذ و حضور پيدا كرده بودند.اينها تماما حاكى از موقعيت ممتاز يهود در ايران آن دوران است.
زمينههاى ايجاد آموزشگاهها و مؤسسات وابسته به آليانس اسرائيليت در دوره ناصر الدين شاه به وجود آمده بود،اما اين تلاشها پس از روى كار آمدن مظفر الدين شاه و در واقع حدود يك سال پس از برگزارى اولين كنگره جهانى صهيونيسم در شهر بال سوئيس،در ايران نتيجه داد.آموزشگاهها و مدارس آليانس اسرائيليت بذر افكار صهيونى را در ميان يهود ايران پاشيد.بر اين اساس مىتوان گفت كه آليانس اسرائيليت اونيورسال،منشاء و مادر انديشهها، تلاشها و تشكلهاى صهيونيستى در جامعه يهود ايران بوده است.اسناد،مدارك و منابع مختلف تاريخى نيز اين واقعيت را تصريح و تأكيد مىكند كه پس از فعاليت مدارس آليانس در ايران،زمزمههاى صهيونى در جوامع يهود اين كشور نضج گرفت و سرآغاز فعاليتها در اين باره گرديد.
«صهيونيست»ايران
اعلاميه بالفور كه كاملا مطابق آرمان صهيونيسم تدوين و تنظيم شده بود،موجى از حركت در جوامع مختلف يهودى،از جمله در ميان جمعى از يهود ايران به وجود آورد.
در اين اعلاميه موافقت انگلستان با ايجاد«كانون ملى يهود»در فلسطين خطاب به روچيلد تصريح شده است: وزارت امور خارجه نوامبر 1917 لرد روچيلد عزيز مشعوفم به نمايندگى از سوى دولت اعليحضرت،اعلاميه حمايت از آمال صهيونيستى يهود را كه به كابينه تسليم شده و مورد تصويب قرار گرفته به شما ابلاغ كنم: دولت اعليحضرت تأسيس يك موطن ملى براى قوم يهود را در فلسطين با ديده مساعد مىنگرد و همه تلاشهاى خود را براى تسهيل تحقق اين هدف بكار خواهد گرفت[...].
سپاسگزار خواهم شد چنانچه اين اعلاميه را به اطلاع فدراسيون صهيونيست برسانيد.
ارادتمند شما آرتور جيمز بالفور اعلاميه بالفور دستاورد جلسات و مذاكرات پنهان و جدى محافل صهيونيستى با مقامات انگليسى و ماحصل پيوند نامقدس حركت صهيونيسم و دستگاه حاكمه بريتانيا بود.
اين اعلاميه براى جوامع يهودى جهان بيش از پيش آشكار ساخت كه حركت صهيونيستى كاملا تحت حمايت و پشتيبانى قدرتهاى جهانى است.
به نوشته منابع صهيونيستى:
نخستين واكنش صهيونيستى كه شكل سازمانى در تهران و سپس در ساير شهرستانهاى ايران به خود گرفت،با اعلاميه بالفور بستگى دارد.در اين اعلاميه آثارى از اميد در جهت برپايى«خانه ملى»براى ملت يهود در سرزمين اسرائيل به چشم مىخورد. در منابع يهودى ايران درباره آثار و پيامدهاى اعلاميه بالفور در ميان جامعه يهود داخل كشور چنين مىخوانيم: در تاريخ دوم نوامبر 1917 از طرف وزارت خارجه انگلستان اعلاميه كشدارى به امضاء لرد بالفور كه حاكى از موافقت دولت انگلستان،در ايجاد يك كانون ملى براى يهوديان جهان در فلسطين بود براى اداره مركزى صيونيستها[سازمان جهانى صهيونيسم]ارسال گرديد.در آن زمان يهوديان اروپا در كليه جبهههاى جنگ مشغول نبرد بودند.دولت انگلستان با فرانسه در مقابل دشمنان قوى خود آلمان و اتريش تنها بودند و انقلاب روسيه قدرت جنگى وى را از بين برده بود.يهوديان هم در انقلاب روسيه عاملى بودند و دولت آمريكا هنوز داخل جنگ نشده بود.پس دولت انگلستان با اين اعلاميه در نظر داشت كه از نفوذ يهوديان روسيه و آمريكا استفاده نمايد و در واقع صدور اين اعلاميه براى منظور دولت انگلستان مفيد واقع گرديد.با وجود عدم صراحت اين اعلاميه،بعد از 9 قرن[احتمالا مقصود 19 است] دربدرى يهوديان،اثرى بس مفيد براى آنها داشته و روحيه اين ملت را فوق العاده تقويت كرد و مانند آبى در صحراى خشك براى تشنهاى سرگردان بود.يهوديان جهان با شادمانى كاملى با آن برخورد كردند و در همه جا جشنهايى به اين مناسبت برقرار شد.يهوديان ايران كه از اين جريان و ارزش اين واقعه تاريخى بىاطلاع بودند، چند روز بعد (5 نوامبر 1917) از اين اعلاميه به وسيله صيونيستهاى شهر سن پترسبورگ (پايتخت سابق روسيه كه بعد از انقلاب پتروگراد ناميده شد) باخبر شدند تلگراف مربوط به اين خبر توسط عزيز اله تيزابگر به پيشواى روحانى يهوديان تهران ارسال شده بود.پس از رسيدن اين تلگراف مفصل،پيشواى روحانى[يهود] عدهاى از جوانان را دعوت و مراتب را به آنها اطلاع داد.در نتيجه جلسهاى در كنيسه خاله و بعد در كنيسه حاداش تشكيل گرديد كه اين مقدمه موكول به برقرارى و تأسيس انجمن فرهنگى جوانان يهودى تهران گرديد. يك نويسنده صهيونيست نيز،ضمن تأييد تأثير اساسى دستاوردهاى صهيونيستى جنگ جهانى اول و اعلاميه بالفور در پيدايش تحركات صهيونى جامعه يهود ايران،مىنويسد: نخستين واكنش صهيونيستى كه شكل سازمانى در تهران و سپس ساير شهرستانهاى ايران به خود گرفت،با اعلاميه بالفور بستگى دارد. به اين ترتيب،بذر افكار صهيونيستى در ميان جامعه يهود ايران پاشيده شد: پس از اطلاع جامعه يهود تهران از صدور اعلاميه بالفور هيجان در بين يهوديان تهران و ساير شهرستانهاى ايران ايجاد گرديد و عدهاى از جوانان يهود تهران بدوا در كنيسه خاله و بعدا در كنيسه حكيم آشر گرد هم جمع شده در صدد تشكيل انجمن براى اصلاح امور جامعه خود بر آمدند.[...]وقتى اظهار شد كه برادران!در عصرى كه صحبت از ايجاد كانون ملى يهودى[در فلسطين]است بيائيد اقلا اجتماع ما مبادرت به ايجاد يك انجمنى كه زبان مذهبى[عبرى]را توسعه دهد و از فراموشى آن جلوگيرى كند،بنمائيم،وحشت و رعبى بين عدهاى برقرار شد تا بالاخره 13 نفر از بين 43 نفر جوانان به قرار زير انتخاب شدند: آقايان سليمان كهن صدق،دكتر مرتضى (هودايان) معلم،نهوراى باروخ،ميرزا داود اهرون،سليمان حيئم،ابيشور،آشرابراهام شالوم،شموئيل رخسار،بنيامين مصاچى،حاخام يودعيم،آقاجان كهنيم،شمعون الياهو،سليمان ناقى و رئيس آقاى سليمان كهن صدق گرديد.همان شب جلسه آنها در منزل كهن صدق تشكيل و نامه تشكرآميزى در جواب تلگراف خاصه از پتروگراد نوشتند.
چون هيئت مذكور هدف خود را توسعه زبان عبرى قرار داد،نام انجمن را (عبرت همهزقت صفت عبر) انجمن تقويت زبان عبرى،قرار دادند.اولين جلسه اين انجمن بعد از اقدامات مقدماتى فوق در كنيسه حكيم آشور در شب 3 شنبه 9 طبت سال 5678،زمستان 1917،تشكيل گرديد. چند صباحى از عمر اين تشكيلات سپرى نشده بود كه انجمن مزبور،پس از برقرارى ارتباط با مجامع صهيونى خارج كشور،با تغيير نام،عنوان«انجمن صيونيت ايران»را براى خود برگزيد.تاريخ يهود ايران در اين باره مىگويد: براى اصلاح اين وضعيت[اقتصادى و معيشتى]و خصوصا براى بدست آوردن كار، تشخيص داده شده بود كه فعلا اميدى در ايران وجود ندارد.با اين اوضاع و احوال تماس با انجمنهاى يهود خارج به منظور كمكهاى فرهنگى و اقتصادى لازم بود و تنها تشكيلاتى كه مىتوانست از جوانب مختلف كمكى در بهبود اوضاع فرهنگى و خصوصا ايجاد كار براى يهوديان ايران بكند و حتى اگر بهبود زندگانى آنها در ايران غير ميسر باشد،مبادرت به مهاجرت آنها كند،تشكيلات صيونيت مركزى[سازمان جهانى صهيونيسم]بود.از اين نقطه نظر انجمن صفت عبر تصميم گرفت كه نام خود را تبديل به انجمن صيونيت ايران بنمايد تا بتواند از مساعدت فرهنگى و اقتصادى برادران مذهبى خود برخوردار گردد.در واقع در نظر گرفت كه حدود برنامه را توسعه داده و صرف نظر از اجراى برنامه فرهنگى و ترويج زبان عبرى براى ترميم اوضاع اقتصادى تيره بختان يهود ايران هم چارهاى بنمايد.[...]تصميم گرفته شد روابط نزديكى با وزارت داخله و اداره نظميه وقت برقرار نموده در كليه شهرستانهاى ايران شعباتى ايجاد نمايند. نويسنده تاريخ يهود ايران سعى كرده،انگيزه و اهداف تشكيل انجمن صيونيت ايران و ماهيت آن را توجيه و تحريف كند.اين در حاليست كه واقعيتهاى تاريخ و نيز برخى اعترافات همين منبع،توجيه مزبور را يك نوع سياسى كارى در تاريخ نويسى نشان مىدهد: هر چند نام اين انجمن به اسم انجمن صيونيت تبديل گرديد ولى در واقع اين انجمن يك نوع انجمن محلى مانند قرون گذشته بود،با فرق اينكه به اين وسيله در صدد جلب مساعدت هم كيشان خارجى هم برآمده بود[...].
نتيجه آن شد كه باب روابط با دفتر[سازمان جهانى صهيونيسم]كپنهاك بازگرديد و نظام نامه كامل تهيه و به تصويب رسيد و اولين كنفرانس راجع به تاريخچه نهضت صيونيسم در كنيسه حاداش داده شد و دفتر ثبت اسامى اعضا،بعد از اين كنفرانس افتتاح گرديد و قرار شد كه شعبات ولايات تشكيل گردد.لذا نامههايى به شهرستانهاى همدان،كرمانشاه،رشت،اروميه،سنندج،بار فروش،دماوند،مشهد، كاشان،اصفهان،يزد،كرمان،بوشهر،شيراز،ولايات ثلاثه نهاوند و تويسر كان و ملاير، بروجرد،گلپايگان و خوانسار نوشته شد و انجمن متشكله در ايران به خارجه معرفى گرديد.تا كتب مفيد و روزنامهها و مجلات يهود را براى تأسيس قرائت خانه در تهران ارسال دارند. ايجاد انجمن صيونيت در ايران و برقرارى ارتباط با سازمان جهانى صهيونيسم در خارج، موجى از هيجان و احساسات را در ميان بعضى گروههاى يهود ايران به وجود آورد: در تاريخ يهود ايران سابقه نداشت كه يك انجمن در پايتخت تشكيل گردد و باب روابط با كليه شهرستانهاى ايران باز نمايد.يهوديان شهرستانهاى ايران هر يك از يكديگر جدا و مانند جزاير دور افتاده به تنهايى مشغول تحمل مشقات و بدبختىهاى خود بودند.اما اكنون پس از رسيدن نامههاى انجمن[صهيونيسم]به دست ايشان شور و هيجانى پيدا نموده در صدد افتتاح باب مراوده با انجمن صيونيت تهران گشته بودند. انجمن صهيونيسم ايران،از اين پس،ضمن هماهنگى و تقويت ارتباط و پيوند با دفتر مركزى سازمان جهانى صهيونيسم،به تدريج فعاليتهاى تشكيلاتى خود را گسترش داد.به طورى كه در دوازدهمين كنگره سازمان جهانى صهيونيسم كه در«كارلسباد»چك و اسلواكى تشكيل گرديد، نماينده تشكيلات صهيونيسم ايران نيز دعوت شده بود و شركت داشت.
انجمن صهيونيسم ايران به تدريج در صدد گسترش فعاليتهاى سياسى و فرهنگى و توسعه و تقويت اين تشكيلات گام برداشت.
اين انجمن در سال 1919 م/1297 ش،از نامزدى دكتر لقمان[نهوراى]يهودى براى نمايندگى مجلس شوراى ملى حمايت جدى بعمل آورد.
در سال 1920 به منظور تحكيم و گسترش فعاليتهاى تشكيلاتى انجمن مزبور انتخابات برگزار شد.
روز دوشنبه 17 نيسان 5680 بهار 1298]1920 ش]انجمن نظارت تشكيل و اخذ رأى بعمل آمد و در روز 19 صندوق افتتاح و 25 نفر آقايان زير به ترتيب براى اداره امور تشكيلات مركزى و شعبه تهران انتخاب شدند: دكتر البو نهوراى،كهن صدق،عزيز اله نعيم،سليمان اسحق حى،دكتر حبيب لوى،حبيب اله يودعيم،يوسف گئولا،شموئل رخسار،آشر شالوم،سليمان حييم، ميرزا آقا حييم ماشيح،بنيامين مصاچى،داود مرادى،خاخام يودعيم،نهوراى باروخيان،عزيز اله برال،اسحق بروخيم،شمعون كاشر،شموئيل مئير،داود بخور، صينور كهن شوحط،رحيم تربتى،سليمان بوستناى،داود مارى،يوسف درويش.
[اين]عده 25 نفرى 13 نفر را به طريق زير براى تشكيل انجمن مركزى [تشكيلات صهيونيسم ايران]انتخاب نمودند و 12 نفر بقيه هيأت شعبه صيونيت تهران را تشكيل دادند.عزيز اله نعيم رئيس كميته مركزى كل تشكيلات،كهن صدق صندوقدار،دكتر البو نهوراى نايب رئيس،دكتر حبيب لوى بازرس كل،آشر شالوم منشى،شموئل رخسار،داود مرادى دفتردار،سليمان بوستناى،حبيب يودعيم وقايع نگار،ميرزا آقا ماشيح،صينور كهن شوحط،سليمان اسحق حى و رحيم تربتى. در اين انتخابات،عزيز اله نعيم به عنوان رئيس كل تشكيلات مركزى انجمن صهيونيسم ايران و سليمان كهن صدق به عنوان رئيس تشكيلات صهيونيسم شعبه تهران برگزيده شدند.از نكات تأمل برانگيز در پيدايش حركتهاى صهيونيستى در جامعه يهود ايران و تأسيس«تشكيلات صهيونيسم ايران»،فقط حادثه جنگ جهانى اول،اشغال فلسطين توسط انگلستان به سركردگى يك ژنرال يهودى و صدور اعلاميه بالفور و كنفرانس صلح سان ريمو و يا لايحه قيموميت فلسطين از سوى انگليس نبود،بلكه مهمتر از همه اينها زمينه سازىهاى فكرى و فرهنگى و سياسى تدريجى مؤسسات آليانس داخل كشور بود كه مستقيما تحت اداره و هدايت«آليانس اسرائيليت اونيورسال»قرار داشت.
اكثر اعضاى اصلى تشكيلات صهيونيسم ايران،از ابتدا،همان شاگردان و دانش آموختگان و پرورش يافتگان آموزشگاههاى آليانس بودند.بنابراين،نه تنها آليانس نقش پايهاى در ايجاد و تأسيس و پيدايى تشكيلات صهيونيسم ايران داشت،بلكه سران و سردمداران آليانس نيز در همكارى و پشتيبانى تشكيل صهيونيسم ايران نقش اساسى داشتند: به اين ترتيب روح جديدى در كالبد انجمن[صيونيت]دميده شده و انجمن پايه و اساس واقعى پيدا كرد.در اين موقع آقاى لاردو رياست مدارس آليانس را داشتند و مشاراليه همكارى جالب توجهى نمودند. اين موضوع را نه فقط حبيب لوى كه خود از اعضاى اصلى تشكيلات مركزى انجمن صهيونيسم ايران بود تأكيد و اعتراف نموده،بلكه،آمنون نتصر صهيونيست نيز طى يادداشتى با عنوان«صدمين سالگرد صهيونيزم،»در نشريه صهيونيستى چشم انداز،چاپ آمريكا به آن تصريح كرده است: تأسيس نخستين مدرسه آليانس[...]در روند شكل گيرى اين جامعه اثرگذار بود[...] در ابتداى سال 1918 سازمانى تحت عنوان«تشكيلات صيونيت»در تهران و پس از آن در هيجده[18]شهر ديگر ايران افتتاح شد.پايه گذاران اين تشكيلات عموما فارغ التحصيلان مدارس آليانس تهران بودند. يكى از مأموريتهاى عمده تشكيلات مركزى صهيونيسم ايران،سازمان دادن و هدايت و نظارت بر تمامى شعبهها تهران و شهرستانها و نيز برقرارى ارتباط تشكيلاتى با محافل صهيونيستى خارج از ايران و حتى پيروى از برخى حركتهاى جنبش صهيونيستى در جهان بود.
وظيفه انجمن مركزى صيونيت[ايران]از يك طرف تماس با شعبات شهرستانها و از طرف ديگر با تشكيلات خارج يهود و[وظيفهى]شعبه صيونيت تهران،اداره امور صيونيتهاى تهران بود. دستاورد تلاشهاى سازمان جهانى صهيونيسم در صدور اعلاميه بالفور،كنفرانس سان ريمو و موضوع قيموميت انگلستان بر فلسطين،شادمانى و هيجان فراوان در ميان جامعه صهيونيستى ايران به همراه داشت.اين هيجانات و احساسات در برخى مقاطع زمانى با برگزارى مراسم جشن و پايكوبى نيز همراه بود.اين قبيل عكس العملها بيش از هر چيز ماهيت تشكيلات صهيونيسم ايران و جانبدارى آنها از آرمان سازمان جهانى صهيونيسم را آشكارتر مىكند: در جلسه شب 4 شنبه دهم ايار[1920 /1299 ش]تلگرافى كه حاكى از تصويب ايجاد مركز ملى يهود تحت قيوميت دولت انگليس در فلسطين و به تصويب انجمن متشكله در سن رمو بود رسيد و با حضور بزرگان ملت[يهود]و دكتر لقمان نماينده [اقليت يهود در]مجلس شوراى ملى مقرر شد با اجازه نخست وزير،مجلس جشنى برپا گردد. همسويى با سازمان جهانى صهيونيسم و پيروى از طرح و برنامه آژانس جهانى يهود در ترغيب و انتقال و اعزام يهوديان به فلسطين،از جمله اقدامات و تحركات انجمن صهيونيسم ايران در سالهاى آغاز تأسيس بود:
جوامع يهود ايران كه تا اين عصر بدون فعاليت و تشكيلات بودند به جنبش در آمده، هر گوشه و كنار فعاليتهايى ديده مىشد.در سال 1919 چند فاميل از همدان براى اورشليم حركت نموده بودند و در سال 1920 دو دسته از تهران و شيراز[به فلسطين]مهاجرت نمودند. به طور مسلم،قبل از اعلام تأسيس تشكيلات صهيونيسم ايران و آشكار شدن تمايلات صهيونيستى در جامعه يهود ايران،چنين ايدهها و افكارى از طريق مدارس آليانس در ميان يهودىهاى اين كشور ترويج شده بود.اين موضوع نشان مىدهد كه حتى قبل از اعلام رسمى تكاپوى صهيونيستى در جامعه يهود ايران،تحركات صهيونيستى،مطابق آنچه آژانس يهود و سازمان جهانى صهيونيسم تعقيب مىكردند،و لو به طور پنهان،در اين جامعه وجود داشت.حتى اگر در اين زمينه منابع تاريخى موجود سكوت كرده باشند و محافل صهيونيستى يا يهودى نيز به صراحت آن را تأييد نكرده باشند؛باز هم در اصل واقعيتهاى تاريخى مورد اشاره نمىتوان ترديد كرد.زيرا حضور،استقرار و اسكان يهوديان ايرانى در فلسطين در خلال جنگ جهانى اول،اين موضوع را اثبات مىكند: تا امروز سندى به دست نيامده كه نشان بدهد يهوديان ساكن ايران از آنچه،لااقل تا آغاز جنگ جهانى اول،پيرامون جنبش صهيونيزم در اروپا مىگذشته اطلاع داشته باشند.ولى مىتوان حدس زد كه يهوديان ايرانى ساكن سرزمين اسرائيل[فلسطين]، مانند ساير يهوديان اين سرزمين،از فعاليتهاى صهيونيستى بىاطلاع نبودند.لااقل تا پايان جنگ جهانى اول،بيش از هزار نفر يهودى ايرانى،اغلب شيرازى و نواحى جنوب ايران،بيشتر در دو شهر اورشليم و صفاد[صفد]مىزيستند.ميان اينها و يهوديان ساكن ايران رفت و آمدهايى بوده است،كه درباره آنها ما اغلب اطلاعات شفاهى داريم.تا آن موقع،كمتر كسى چيزى به صورت كتبى از خود به جاى گذاشته،به طورى كه به ما امكان دهد از برداشت يا فعاليت صهيونيستى آنان اطلاعى كسب نماييم. اين ادعا در شرايطى مىتواند اعتبار تاريخى داشته باشد كه تاريخچه تأسيس و فعاليت مؤسسات آليانس در ايران و اهداف،برنامهها،آثار و تبعات آن در ميان جامعه يهود اين كشور ناديده گرفته و فراموش شود.در حالى كه خود نويسندگان يهودى و صهيونيست ايرانى يا غير ايرانى به طور تلويحى به مأموريت و نقش آليانس در جامعه يهود ايران اعتراف كردهاند.
انجمن صهيونيسم ايران از ابتداى فعاليت علنى خود،نشريه هگولا را به عنوان ارگان اين تشكيلات منتشر كرد.
در شب دوشنبه 25 كيسلو 5681 زمستان 1921 اطلاع حاصل شد كه امتياز روزنامه به نام هگولا گرفته شده است. مديريت نشريه هگولا ابتدا با عزيز اله نعيم رئيس تشكيلات مركزى صهيونيسم ايران بود،اما به دليل مسافرت نامبرده به خارج از كشور،به منظور شركت در سيزدهمين كنگره جهانى صهيونيسم،اين سمت به عزيز اله برال و سپس به سليمان ناقى و حبيب اله يودعيم واگذار شد.
فعاليت آزادانه مؤسسات صهيونيستى آليانس و نيز انجمن صهيونيسم و انتشار رسمى و علنى نشريه صهيونى هگولا،همه،نشانگر آزادى عمل صهيونيستها در ايران و آگاهى و توافق كامل سران حكومتها و دولتهاى وقت ايران،در اين باره است: در دوره احمد شاه،تقريبا تمام رجال سياسى ايران،از جمله سردار سپه،رضا پهلوى،از فعاليتهاى صهيونيستى در ايران باخبر بودند و حتى در پارهاى از جشنهاى صيونيستى شركت مىجستند.جز در مورد مهاجرت، وزارت خانههاى ايران آن دوره سد راه فعاليتهاى صيونيستى نمىشدند[...].
در مورد مهاجرت يهوديان،بعدها عامل ديگر پديدار شد و آن مخالفت مجامع اسلامى در ايران و كشورهاى عرب بود.با وجود تمام اشكالات،مهاجرت از ايران به سرزمين اسرائيل[فلسطين]،كه ركن اساسى فعاليت صهيونيسم جهانى بود، همچنان در سراسر دوره سلطنت رضاشاه و پس از آن ادامه داشت.رضاشاه و دو وزارتخانه نامبرده از اين موضوع اطلاع داشتند.رضاشاه در چند مورد دستور داد كه تبليغات ضد صيونيستى مجامع اسلامى عليه مهاجرت يهوديان ايران در جرايد ايران چاپ و منتشر نشود. اسناد به جا مانده از آن دوران درباره اين همگرايى و همسويى رضاخان پهلوى با كانونهاى صهيونيستى خواندنى و تأمل برانگيز است: دفتر مخصوص شاهنشاهى،نمره 1683،تاريخ 13]12/10/10]رياست جليله وزرا دامت شوكته عطف به مرقومه نمره (6761) حسب الامر جهان مطاع مبارك شاهانه ارواحنا فداه ابلاغ مىنمايد انتشار تلگراف راجع به مسلمين فلسطين در جرايد مقتضى نيست.
رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهى[امضا حسين شكوه] فعاليت«تشكيلات صيونيت ايران»،طى دوره شصت ساله عمر آن (1979-1918 م/1357-1297 ش) ،همراه با فراز و نشيب بود.درباره فعاليتها و اقدامات اين تشكيلات در مسير آرمان صهيونيسم در ايران،اطلاعات و اسناد منسجم و كاملى تاكنون،منتشر نشده.اما آنچه از برخى منابع و مدارك موجود مشاهده مىشود،در همسويى و هماهنگى آن با سازمان و كانونهاى صهيونيستى خارج از ايران به ويژه سازمان جهانى صهيونيسم،كنگره جهانى يهود و آژانس يهود هيچ ترديدى وجود ندارد.اين تشكيلات همواره تحت نظر و مراقبت تشكيلاتى سازمانهاى صهيونيستى خارج از كشور قرار داشت و در مواقع مقتضى مجامع جهانى صهيونى در تحكيم و تقويت موقعيت سازمانى آن،به طور رسمى و جدى دخالت داشتند.
اين سازمان با دستگاههاى رسمى دولتى ايران عصر پهلوى ارتباط و همكارى داشت.
مكاتبات رسمى تشكيلات صهيونيسم ايران از طريق سربرگهاى منقش به ستاره شش پر بود و عنوان آن به زبان فارسى،عبرى و فرانسه در سربرگ چاپ شده بود. همراهى و همكارى با سازمانهاى داخلى و خارجى وابسته به صهيونيسم در مسير جمع آورى كمكهاى مالى براى رژيم صهيونيستى و نيز ترغيب،تشويق،سازماندهى و انتقال يهوديان ايران به فلسطين از جمله اقدامات بارز و اساسى تشكيلات صهيونيسم ايران بود.
طرح اسكان يهوديان جهان در ايران
بر اساس اسناد معتبر تاريخى،سران و رهبران صهيونيسم،در بعضى مقاطع تاريخى،براى اسكان يهوديان در مناطق مختلف جهان و ايجاد دولت يهود،جز فلسطين،سرزمينهاى ديگرى را نيز در طرحهاى خود مدنظر قرار داده بودند.از ميان سرزمينهاى مورد نظر،از كشورهاى آرژانتين،اوگاندا،موزامبيك،آنگولا،ليبى،العريش (در صحراى سينا) ،عراق،قبرس و...،به طور صريح در بعضى طرحهاى صهيونيستى ياد شده است.
برخى اسناد به طور تلويحى نشانگر آن است كه رهبران و كانونهاى صهيونيستى،سرزمين ايران را نيز به عنوان طعمهاى ديگر مدنظر قرار داده بودند.رهبران صهيونيسم ايران به منظور پياده كردن طرح خود در اين كشور،به طور خزنده و مرموز فعاليتها و اقداماتى را به عمل آوردند.
ايده صهيونيسم جهانى در ايران به صورت طرحى نمايان شد كه محافل صهيونيستى آن را به نام يكى از رهبران و سران تشكيلات صيونيت ايران به دربار رضاخان پهلوى عرضه كردند.
طرح مزبور با نام و امضاى عزيز اله نعيم اولين رئيس تشكيلات مركزى صهيونيسم ايران تدوين و به دربار شاه وقت ايران عرضه شد.اين طرح تحت پوشش عمران و آبادانى سرزمين ايران از طريق انجمنهاى خيريه يهود اروپا،اما با هدف انتقال و سپس اسكان و استقرار يهودىهاى مختلف جهان در مناطق مختلف كشور ايران،دقيقا هدف و استراتژى مشابه ايجاد«كانون ملى يهود» مندرج در اعلاميه بالفور را،در اين سرزمين دنبال مىكرد.
رئيس سابق تشكيلات صهيونيسم ايران،در نامه همراه طرح مزبور،خطاب به وزارت دربار رضاخان،در تاريخ 8 آوريل 1931 م/1310 ش،چنين نوشته بود: موقع را غنيمت شمرده،پروژه و نقشه[اى]را كه پس از تحقيقات و تفحصات كافيه در نظر گرفته،مع كليه اسناد مربوط به آن را كه به دست آورده بودم با پست سفارشى از لحاظ مبارك آن وزارت جليله ملى گذراندم.بديهى است كه يكى از عوامل مهم در ترقى وطن همانا فلاحت و زراعت است و براى انجام اين مقصود چند چيز از مهمات مىباشد: 1-زارعين و فلاحين كاردان و آگاه به آخرين سيستم جديد.
2-سرمايه معتنابه.
3-متخصصين.
تمام اين محسنات در انجمنهاى بزرگ خيريه يهود جمع است و اين انجمنهاى خيريه ابدا مقصود سياسى در نظر ندارند.
[...]عاجزانه تمنا و درخواست مىنمايد كه از نقطه نظر وطن پرستى آن را مورد توجه و دقت قرار داده تا هر گاه با نظريات اين اقل موافقت داشته و صلاح مملكت بدانند،به موجب مقتضيات و منافع وطن مألوف مساعدت لازم را در عملى كردن اين نقشه مبذول فرمايند. در طرح صهيونيستى مزبور،درباره چگونگى اجرا و عملى ساختن نقشه كانونهاى جهانى صهيونيستى براى انتقال و استقرار يهوديان نقاط مختلف جهان در نواحى گوناگون كشور ايران چنين آمده است: عملى كردن اين نقشه بسيار سهل و فقط منوط به جلب توجه انجمنهاى بسيار بزرگ خيريه يهود در آمريكا و اروپاست كه هر سال ميليونها تومان در ساير ممالك قابل استعمار خرج مىنمايند و يهوديان اروپاى شرقى از قبيل لهستان،رومانى، اطريش،مجارستان و غيره را كه قصد فلاحت و زراعت داشته باشند به آمريكايى جنوبى و غيره برده و در آن نقاط مشغول كار و كشت و زرع مىنمايند.[...]چگونه مىتوان توجه انجمنهاى بزرگ خيريه يهود اروپا و آمريكا را جلب نمود؟مقدمتا بايد مزاياى ايران را به آنان توضيح داد،به اين معنى كه ايران از هر حيث و بر ساير ممالك رجحان و برترى دارد.[...]مساحت فعلى ايران يك ميليون[و] ششصد و پنجاه هزار كيلومتر مربع است و فقط دوازده ميليون نفر جمعيت دارد.در صورتى كه مملكت فرانسه كه مساحتش تقريبا ثلث مساحت ايران است،چهل ميليون نفوس دارد.بنابراين ايران گنجايش چندين برابر ساكنين حاليه را دارد. مطابق طرح صهيونيستى مزبور،نه فقط بخش وسيعى از اراضى ايران به طور دايم به تملك يهودىهاى مهاجر اروپايى و آمريكايى در مىآمد،بلكه براى تأمين مطامع سياسى و اجتماعى آنها،قوانين مبتنى بر دين اسلام در سراسر ايران ملغى و به جاى آن،قوانين،مقررات و حقوق بشر غربى در كشور ايران پياده و اجرا مىشد تا يهوديان منتقل شده و اسكان يافته در نواحى مختلف كشور به سهولت مشى صهيونيسم را،-آن گونه كه امروز در فلسطين مشاهده مىشود-در ايران پياده كنند.
بر اساس مفاد طرح مزبور،يهودىهاى مهاجر با برخوردارى از حقوق و آزادىهاى بىحد و حصر اجتماعى،سياسى و فرهنگى،از هر گونه اختيار عمل برخوردار باشند.آنها پس از دو سال اقامت در ايران به تابعيت رسمى كشور درآمده و زمينهاى اعطايى از سوى دولت به طور مجانى و براى هميشه به مالكيت رسمى آنها در مىآمد.از سوى ديگر يهودىهاى مهاجر و مستقر در اراضى مورد نظر،تا ساليان سال از پرداخت ماليات معاف و براى واردات ماشين آلات صنعتى و كشاورزى نيز از پرداخت هر گونه عوارض و حقوق گمركى معاف بودند.از سوى ديگر،دولت ايران موظف بود نه تنها به آنها گذرنامه رايگان اعطا كند،بلكه در سال اول استقرار يهودىهاى نقاط مختلف جهان در سرزمين ايران،ماشين آلات صنعتى و كشاورزى مورد نياز را به طور مجانى در اختيار آنها قرار دهد.
براى پى بردن به عمق و گستره توطئه كانونهاى صهيونيستى براى اشغال سرزمين ايران و استقرار يهوديان نقاط مختلف جهان در اين كشور،مطالعه و بررسى طرح هشت مادهاى ارائه شده از سوى اولين رئيس تشكيلات صهيونيسم ايران به دربار رضاخان،خالى از فايده نيست: نظر به مراتب معروضه و براى اين كار به سهولت بتوان توجه انجمنهاى بزرگ خيريه يهود را جلب نمود،پيشنهاد مىنمايد كه قوانينى به مضامين ذيل از مجلس شوراى ملى شيد الله اركانه بگذرد: ماده اول-از جمله حقوق ابتدائيه بشرى آزادى و حريت عقايد و اعتقادات است.
به مصداق نص صريح قرآن مجيد«لا اكراه فى الدين»هيچ فردى از افراد در سرتاسر مملكت محروسه ايران من باب عقايد و معتقداتش مورد تعرض و لطمه احدى واقع نخواهد گشت و جان و مال همواره مصون و محفوظ است.
ماده دوم-حقوق كشورى و سياسى ايرانيان بدون فرق نژاد و مذهب در مقابل قانون مساوى،از مزاياى آن متمتع و بهرهمند و وظايف آن را بدون استثنا بايد انجام دهند.
ماده سوم-يكى از عوامل مهمه ترقى و تعالى مملكت ايران زراعت و فلاحت است.هر زارع و فلاح و صنعتگر خارجى[يهودى]كه قصد توطن در ايران را داشته باشد،پس از دو سال اقامت در مملكت مىتواند تبعيت ايران را قبول و ورقه تبعيت به او تفويض خواهد شد.
ماده چهارم-دولت عليه ايران اراضى وسيعه قابل فلاحت و زراعت خالصه را مجانا الى الابد در تحت اختيار فلاحين و زارعين[يهودى]خارجى كه قصد توطن در ايران را داشته باشند گذارده،تا خود به كشت و زرع آن پرداخته و در عمرانيتش بكوشند.
الف-هر فاميل سه الى پنج نفرى و زيادتر به فراخور حال هر يك،قطعه زمينى كه قابل فلاحت و زراعت و ميوه كارى باشد الى الابد تفويض خواهد شد،به مقدارى كه محصولات سنواتى آن،معشيت و زندگانى آنها را تكافو نمايد تا پشت در پشت در آن زمين به كشت و زرع اشتغال يابند.
ب-تقسيم اراضى بين زارعين و فلاحين[يهودى]به موجب نظريات كميسيونى مركب از چهار نفر خواهد بود كه دو نفر آن را حكومت ايران (وزارت اقتصاد ملى) معين و دو نفر ديگر آن از طرف زارعين و فلاحين[يهودى]به طور نماينده نامزد خواهند شد.
ماده پنجم-هيچ زارعى يا فلاح[يهودى]و يا اخلاف و اعقاب آنها حق ندارند كه در تحت هيچ عنوانى،قطعه زمينى را كه به آنها تفويض شده به شخص يا اشخاص و يا مجامع و غيره كه تبعيت ايران را ندارند انتقال نموده و يا به آنها بفروشند.
ماده ششم-كليه اراضى كه به موجب مقررات (ماده سوم) بين زارعين و فلاحين تقسيم مىشود از پرداخت هر[گونه]ماليات و عوارض تا مدت ده سال معاف است.
ماده هفتم-ورود كليه ماشين آلات و ادوات زراعتى و فلاحتى و صنعتى از تأديه حقوق گمركى معاف است.كليه ماشين آلات و ادوات زراعتى و فلاحتى و صنعتى را دولت عليّه در سال اول بذر و كود لازمه را مجانا به فلاحين و زارعين[يهودى]اعطا خواهد نمود.
ماده هشتم-قناسل[جمع قنسول]دولت عليّه ايران مقيمين خارجه به كليه مهاجرينى[يهودىها]كه قصد توطن در ايران را داشته و مىخواهند به شغل فلاحت و زراعت اشتغال يابند،ويزاى مجانى خواهد داد. محافل صهيونيستى،يكى از مزاياى طرح مزبور را افزايش جمعيت ايران توجيه مىكردند و مدعى بودند كه انتقال يهودىهاى نقاط گوناگون جهان به ايران و اسكان آن در نواحى مختلف اين كشور موجب ازدياد آمار جمعيت اين سرزمين شده و اين موضوع براى كشور ايران امتيازى بزرگ در عرصه بين المللى محسوب خواهد شد! هر چه عده مهاجر[يهودى]زيادتر باشد بر عده نفوس مملكت خواهد افزود و هر چه عده نفوس مملكتى زياد باشد،قوه و نفوذ آن ملت به همان نسبت زيادتر است. هيچ ترديدى نيست كه اگر كانونهاى صهيونيستى موفق به اجراى طرح توطئه آميز مزبور در سرزمين ايران مىشدند،قطعا شهرها و مناطق مختلف ايران.امروز وضعيتى چون تل آويو،حيفا، يافا،عكا و...در فلسطين و يا نيويورك در آمريكا داشت و دنياى اسلام شاهد فرمانروايى مشتى صهيونيست در اين بخش از جغرافياى سياسى جهان بود.
مجامع صهيونيستى اگر چه در اجراى طرح مزبور توفيق نيافتند،اما به شكلها و شيوههاى ديگر نفوذ و سيطره خود را در ايران افزايش و گسترش دادند.
صعود رضاخان
امپراتورى جهانى صهيونيسم تحت رهبرى خاندان روچيلد در صعود رضاشاه نقش اصلى و اساسى را به عهده داشت.درباره جايگاه اين خانواده در جامعه جهانى يهود و نيز دنياى غرب به قدر كافى سخن رفته است.
نام روچيلد براى جهودان صهيونيست نامى افتخار آفرين و با عظمت و ارزشمند است و اين خطاب از جانب دولت انگلستان[بيانيه بالفور وزير امور خارجه وقت بريتانيا در سال 1917 م]،به منزله به رسميت شناختن رياست و زعامت روچيلد بر يهودىهاى انگليس و بلكه اروپا و جهان است. منابع تاريخى و سياسى،بارون ادموند روچيلد را بنيانگذار نخستين حركت عملى صهيونيسم شناختهاند.مورخان و نظريه پردازان صهيونيست نيز از او به عنوان«پيشواى سياسى صهيونيسم»و يا«پدر ييشو»ياد كردهاند.زيرا نام او با مسأله استقرار يهود در فلسطين و تأسيس دولت اسرائيل پيوندى ناگسستنى دارد.
استراتژى صبورانه روچيلدها به منظور تأسيس«تمدن بزرگ يهود»در خاورميانه از نيمه قرن نوزدهم آغاز شد و در انطباق با سياستهاى استعمار و امپرياليسم غرب به سوى هدف خود گامهايى خاموش و سنجيده برداشت.به اعتقاد ما،ايران در استراتژى روچيلدها جايگاه اساسى داشت و لذا مىتوانيم صعود سلطنت رضاخان را گامى از سوى صهيونيسم به منظور تأمين شرايط لازم براى تأسيس«تمدن يهود»در خاورميانه ارزيابى كنيم.اين گام توسط اردشير ريپورتر،سرجاسوس انگليس در ايران به فرجام رسيد و رژيمى ضد اسلامى و لائيك استقرار يافت كه وظيفه داشت با سركوب فرهنگ اسلامى مردم ايران،اين نيروى عظيم را از منطقه خاورميانه بيگانه و منزوى سازد.همزمان در خاورميانه عربى نيز رژيمهاى پوشالى و خلق الساعه تأسيس گرديد. بر اين اساس،چندان بىمناسبت نبود كه كانونهاى صهيونيستى داخل ايران،به مناسبت كودتاى سوم اسفند (1299 ش) ،رضاخان،همه ساله مراسم جشن و يادبود برگزار مىكردند و اين حادثه را گرامى مىداشتند.مندرجات نشريات يهوديان ايران در دوره پهلوى سندى گويا در اين باره است. منابع يهودى و صهيونيستى نيز از دوران مزبور به عنوان«عصر طلايى يهود»ياد كردهاند.
«تاريخ يهود ايران»در اين باره معترف است: اگر گفته شود كه زمان«رضا شاه كبير»براى يهوديان ايران نظير زمان«كورش كبير»و عصر فرزند او«محمد رضا»نظير عصر داريوش اول گرديده،راه اغراق نپيمودهايم.
آزادى يهوديان ايران و اجراى اعلاميه«بالفور»كه-در زمان رضا شاه كبير بود-و اجتماع پراكندگان[يهود]در زمان محمد رضا شاه،اين دو نظر را تأييد و تقويت مىكند. به هر روى آن گونه كه اسناد حكايت مىكنند،«اردشير جى (ريپورتر) سرجاسوس انگليس و مأمور پرورش يافته دستگاه امپراتورى روچيلدها،در«تهران از پس پرده،ديكتاتورى آهنين رضاخان را هدايت» و مطامع صهيونيسم جهانى را در ايران دنبال و طرحها و برنامههاى آنان را در اين سرزمين پياده مىكرد.
تبليغ و ترويج انديشه و فرهنگ مورد قبول كانونهاى صهيونى در ايران عصر پهلوى،حركتى حساب شده و هدفدار از سوى امپراتورى جهانى صهيونيسم در اين كشور بود كه با كودتاى سوم اسفند رضاخان در سال 1299 ش،شروع شد.نفوذ خزنده صهيونيسم در فرهنگ ايران از دوران رضاشاه آغاز شد و در واقع يكى از اهداف«باستان گرايى»فروغى القاء پيوندهاى كهن دو قوم ايرانى و يهود،در قبال «توحش»اعراب[!]بود[...].
بدين سان على رغم فرهنگ اسلامى مردم ايران كه همبستگى امت اسلامى را در چارچوب تمدن واحد اسلامى توصيه مىنمود و پا به پاى اسلامزدايى و سركوب خشن روحانيت،ترويج فرهنگ ماقبل اسلامى در دستور كار قرار گرفت و چنين القا شد كه گويا بين آيين كهن ايرانيان و دين يهود وجوه اشتراك فراوان بوده است و همانگونه كه كورش منجى«قوم ستمديده يهود»بود،ايران كنونى نيز بايد حامى و نجات بخش قوم آواره يهود باشد!روشن است كه اين تبليغات هدفى بجز جدايى مردم ايران از مردم مسلمان منطقه و ايجاد همدردى با مهاجرين يهودى در فلسطين و يا حداقل بىتفاوتى،را پى نمىگرفت.اين مشى تبليغاتى نقش پس پرده روچيلدهاى انگلستان را در هدايت عوامل ايرانى اينتليجنس سرويس نشان مىدهد.توجه داشته باشيم كه برخى عوامل ايرانى بريتانيا چون قوام الملك شيرازى و ذكاء الملك فروغى،طبق روايت مشهور،يهودى الاصل بودهاند. گفتنى است؛محمد على فروغى،ملقب به ذكاء الملك،با انقراض سلسله قاجار و روى كار آمدن سردار سپه،كفيل نخست وزيرى گرديد.پس از اينكه رضاخان بر تخت شاهى نشست فروغى به عنوان نخست وزير،اولين كابينه او را تشكيل داد.او در دوران رضاخان سه بار به نخست وزيرى رسيد.
قبل از روى كار آمدن رضاخان نيز مدتى نماينده مجلس شوراى ملى و زمانى نيز رئيس مجلس و در دورانى هم وزير ماليه،وزير دارايى،وزير عدليه،وزير امور خارجه و رئيس ديوان عالى تميز بود.فروغى در دوران سقوط رضاخان نيز نخست وزير بود.جالب اينكه وقتى محمد رضا پهلوى به جاى پدرش بر تخت سلطنت نشست باز هم فروغى به عنوان نخست وزير اولين كابينه را در دوران محمد رضا تشكيل داد. نقش فروغى در دوران حكومت رضاخان و فراماسون بودن او،به اندازه كافى گوياى جهت گيرى همه فعاليتهاى او هست،ولى گفتنى است كه بعضى از كوششهاى كاملا ضد اسلامى كه در دوره رضاشاه انجام شد،دقيقا در زمانى بود كه فروغى مشاغل مهم و تعيين كننده به عهده داشت و چه بسا كه اساسا با نظر او اين وقايع صورت مىگرفت،چرا كه به روشنى مىدانيم كه رضاشاه،حتى آن اندازه فهم و سوادى كه لااقل به درد استعمار هم بخورد،نداشت و لذا منطقى است كه بپذيريم، مطامع استعمار را كسى چون فروغى بايد تأمين مىكرد. درباره ميزان نقش فروغى در به قدرت رسيدن رضاخان و تأسيس سلسله پهلوى و عملكرد سياسى و كارنامه فرهنگى او در بعضى منابع،اطلاعات ارزشمند و خواندنى به چشم مىخورد.
مطالعه اين اطلاعات نه تنها نشانگر تلاشهاى ضد اسلامى و تحركات مرموز اين عنصر فراماسون يهودى تبار است بلكه بيش از همه نشان دهنده ماهيت اين قبيل عناصر سياسى و پيوند آنها با كانونهاى پس پرده قدرت در دنياى معاصر است كه به خوبى استراتژى هماهنگ امپراتورى صهيونيسم را در ابعاد سياسى،تاريخى و به خصوص فرهنگى در كشور ايران تبيين و آشكار مىسازد. به هر روى،دوران حاكميت پهلوى را،دوران شكوفايى صهيونيسم در اين سرزمين،به ويژه در ميان يهوديان ايران به حساب آوردهاند.[در اين دوران]«گرايش اصلى سياسى در ميان جامعه يهوديان ايران،صهيونيزم بود.» بعضى منابع صهيونيستى،دوران سلطنت محمد رضا پهلوى را عصر ممتاز براى رشد و ترقى يهود ايران ارزيابى كردهاند: دوران دوم سلطنت محمد رضا شاه پهلوى از نظر يهوديان ايرانى،دوران آزادىهاى اجتماعى،رفاه نسبى و ترقى بىسابقه بود.اما در همين دوران با تثبيت كشور نوبنياد اسرائيل و غرور و افتخار ناشى از آن در بين يهوديان عالم،تعداد وسيعى از يهوديان ايران متوجه صيونيزم و اسرائيل شدند.در اين زمان هرگونه فعاليت سياسى [در ايران]ممنوع بود. گرايش اصلى يهوديان ايران در جهت صيونيزم فعال و جذب مهاجرين جديد[به فلسطين]بود.اسرائيل براى جامعه يهودى[ايران]جاذبهاى سحرآميز داشت.
اين همه،صرفا به دليل شرايط و بسترى فراهم آمده بود كه دستگاه پهلوى براى قوم يهود در ايران رقم زده بود.به بيانى ديگر،اين موقعيت را يهوديان مديون سلسله پهلوى بودند.به اعتراف منابع يهودى،به همان ميزان كه شاهان پهلوى مورد اطمينان و علاقه محافل يهودى و صهيونيستى بودند،آنان خود نيز اعتماد كامل به يهود داشتند.
رضاشاه به يهوديان اعتماد تام و كامل داشت و به يهوديان جهان به ويژه آلمان احترام مىگذاشت.يكى از بهترين دلايل اين ادعا همين كه پزشك مخصوص رضاشاه«دكتر كورت اريش نومان»كه نخست در برلين طبابت مىكرد و بعدا به ايران مهاجرت كرده بود يك آلمانى يهودى تبار بود. در مقابل،كانونهاى مرموز يهودى نيز همواره ياد و نام رضاخان را گرامى داشته،و به خصوص كودتاى سوم اسفند را به عنوان سرآغاز به قدرت رسيدن رژيم پهلوى،هميشه مورد ستايش قرار دادهاند.
نشريه عالم يهود در سال 1334،طى سر مقالهاى در اين خصوص نوشت: با فرا رسيدن روز تاريخى سوم اسفند،يعنى روز تجديد استقلال و آزادى ايران،همه را به ياد رشادت و از خودگذشتگى رادمردى دلير مىاندازد كه عظمت و اقتدار از دست رفته نياكان بزرگ و پرافتخار ما را دوباره به دست آورد.[...]شادروان رضا شاه كبير با كودتاى سوم اسفند تحول عظيم و قابل ستايش در كشور ايجاد كرد[...]بعدها با رفع حجاب از بانوان و متحد الشكل كردن مردم ايران و ايجاد آبادىهاى با عظمت در اغلب شهرهاى ايران نام خود را براى هميشه زنده نگهداشت[...]روز سوم اسفند براى مردم ايران روزى تاريخى و فراموش نشدنى است و به پاس اين خدمت مقدس به روان آن شاهنشاه فقيد درود مىفرستيم. يادآورى اين موضوع ضرورى است كه اين جماعت از كودتاى 28 مرداد 1332 نيز هميشه پشتيبانى و از آن به نيكى ياد كرده و در گرامى داشت آن همواره كوشيدهاند.اين بخش از مقاله «عالم يهود»با عنوان«مراسم روز 28 مرداد در بين يهوديان ايران»،خواندنى است: مراسم روز تاريخى 28 مرداد از طرف كليه يهوديان ايران با شادى و سرور زياد الوصفى برگزار گرديد.در تهران طاق نصرت بسيار باشكوهى از طرف انجمن كوى كليميان در خيابان سيروس برپا گرديده بود كه در شب 28 مرداد افتتاح گرديد.در مراسم افتتاح كه با پذيرايى يكى از مدعوين توأم بود ابتدا آقاى پيروزيان از طرف انجمن اين روز تاريخى را تبريك گفته اضافه كردند كه:ما كليميان ايران به شهادت تاريخ هميشه نسبت به شاهنشاه محبوب خود جان نثار بودهايم و براى حفظ تاج و تخت[...].
سپس هاراب يديديا شوفط خطابه مؤثرى ايراد و دعاى مخصوص ذات شاهانه را به شرح ذيل قرائت كردند.
خداوند تبارك و تعالى كه سلاطين را نجات مىبخشد...ذات اقدس عدل پرور و دادگستر اعليحضرت همايونى محمد رضا شاه پهلوى شاهنشاه جوان و محبوب ما را مبارك و آفرين فرمايد.پروردگارا اميدواريم از كثرت و رحمت ذات اقدس ملوكانه ارواحنا فداه را از هر آسيب و گزندى محافظت فرما.پروردگارا بقاى سلطنت شاهنشاه ايران را در ظل مراحم بىپايانت مصون و محفوظ فرما...پروردگارا كوكب اقبال شاهنشاه رؤف و مهربان ما را به اوج عظمت و رفعت برسان و عمر مباركش را طولانى گردان.
تكاپوى صهيونى در ايران
محور اول شامل تحركات تشكلها و انجمنهايى است كه از سوى جامعه يهود ايران شكل گرفته بود.
دوم؛بهره بردارى صهيونيسم از موقعيت بسيار ممتاز اجتماعى و اقتصادى يهوديان ايران بود.
سوم؛سازمانها و مؤسساتى كه از سوى مراكز و مجامع صهيونيستى خارج از كشور در ايران تأسيس شده بود و با پشتيبانى،حمايت و هدايت آن مراكز و مجامع فعاليت مىكرد.
محور چهارم شامل حضور و فعاليت دولت اسرائيل در ايران در عرصههاى مختلف سياسى، اطلاعاتى،اقتصادى و فرهنگى بود.
1.تشكلهاى يهود ايران
اعضا و عناصر تشكيلات صهيونيسم ايران اگر چه از ميان يهوديان ايرانى بودند،اما،اين تشكل در طول تاريخ پرفراز و نشيب تشكيلاتى خود،همواره تحت نظر و هدايت كانونهاى صهيونيستى خارج از ايران،به ويژه سازمانهاى اسرائيلى قرار داشت.اين انجمن با عنوان «مجمع مركزى تشكيلات صيونيت ايران»تا زمان سقوط رژيم پهلوى به فعاليت خود ادامه داد.
اگر چه به لحاظ ساختارى و تشكيلاتى در عمر 61 ساله خود همواره دچار فراز و نشيب فراوان بود.
تشكيلات صهيونيسم ايران،به ويژه از زمان تأسيس رژيم صهيونيستى در سال 1948 م/1327 ش،تا سال 1978 م/1357 ش،طى مدت سى سال به طور كامل و اساسى تحت هدايت و كنترل رژيم صهيونيستى قرار گرفت.افرادى چون موسى كرمانيان كه در دورهاى سمت دبير تشكيلات صيونيت ايران را به عهده داشت؛حبيب القانيان،دكتر كرمانشاهچى،صالح چيتايات،يوسف كهن (نماينده يهودىها در مجلس شوراى ملى) ،لطف اله حى (نماينده يهود در مجلس شوراى ملى) ،منوچهر اميدوار (با تابعيت دو گانه ايرانى و اسرائيلى) و...،از جمله اعضاى اصلى و فعال تشكيلات صهيونيسم بودند كه تحت فرمان كانونهاى صهيونى،به ويژه آژانس يهود و سفارت اسرائيل قرار داشتند.
انجمن كليميان تهران از ديگر تشكلهاى نسبتا قديمى جامعه يهود ايران بود.اين انجمن از سال 1326 شمسى،يعنى يك سال قبل از تأسيس رژيم صهيونيستى،با اخذ مجوز از مراجع دولتى،فعاليت رسمى خود را آغاز كرد.اما آنچه قطعى است اين انجمن دهها سال پيش از اين در ميان جامعه يهود ايران فعاليت داشت.آنچه از ظواهر امر بر مىآيد،اداره امور قبرستانها، قصابخانهها،بررسى و رسيدگى به امور و مسائل روزمره يهودىها چون ازدواج،طلاق،ارث، اختلافات زناشويى،امور فرهنگى و آموزشى،برپايى مجالس دينى و سخنرانى و...از جمله وظايف انجمن كليميان تهران بوده است.تشكيلات مزبور پيشتر با عنوان«حبرا»«وعد هقهيلا»و سپس«بت سفر»در ميان جامعه يهود ايران معروف بود.
افراد ذيل در سال 1276 شمسى جزو اعضاى«حبرا»بودند: رحيم ملاباخاج،سليمان داود مرادى،آقا بابا موشه ديان،ملا يعقوب بن لوى،نهوراى آباروخ آشركاشى،حكيم ابراهيم روفه،حاج موشه ميخائلى،ياقوتئيل اسحق،آقا ذكريا آشرقاطان، حزقيا يوسف حقانى،ملا ابراهام ربانى،آقا داود مردخاى و اسحق مردخاى.
در دوران بعد نيز افراد ذيل به عنوان عضو«حبرا»در ميان جامعه يهود ايران مشهور بودند: ملا آهارون،يهودا هارونيان،افندى فاميلى،سليمان ناقى،آقاجان بخشى،ميرزا موسى خان طوب،موسى سليم،سليمان ارسطوزاده،ميرزا آقا ماشيح،اسماعيل يرميان،رحيم كهن (رحمين ملاهرون) ،عبد اله گلشن،يحزقل لاهيجانى،عزيز برال،البو نهوراى،يوسف دايىزاده،حييم ماشى (رهبان) ،داود بخور،نور اله داود مراديان،حبيب اله يودعيم،رحيم هارونيان،نعمت مسنن،شلمو داود مرادى،رحيم قندى زليخائيان و...
پس از اعلام تأسيس رژيم صهيونيستى و برقرارى ارتباط ميان اسرائيل و رژيم پهلوى و افزايش حضور كانونها و مأموران اسرائيلى و صهيونيستى در ايران،انجمن كليميان تهران به عنوان يك تشكيلات فعال و مؤثر در ميان جامعه يهود،مورد طمع و هدف اسرائيل قرار گرفت.
از جمله اعضاى اصلى انجمن كليميان تهران در دوره پهلوى مىتوان به اسامى ذيل اشاره كرد: حبيب القانيان،لطف اله حى،يوسف كهن،موسى كرمانيان،منصور كرمانيان،ابراهيم موره، حشمت اله كرمانشاهچى،لقمان امينى،باروخ بروخيم،جمشيد كشفى،ابراهيم راد،عزيز دانش راد،نور اله حى،روح اله كهنيم،نصرت اله منتخب،مراد اريه،روح اله مناسبيان،عنايت اله منتخب،اسحق بروخيم،يعقوب سهيم،ابراهيم ياشار،ايوب اليهو،موسى الياسيان،عبد اله گلشن،يعقوب ياشار،حبيب برال،حبيب اله درويش پور،ابراهيم عافار،شموئل خرسندى، عبد اله ذهابيان،امير موليون (موسى زاده) ،ميرزا عزيز كهن،داود اميد،سليمان آقايى و...
گفتنى است برخى از اعضاى انجمن كليميان عضو تشكيلات صهيونيسم ايران نيز بودند و همچنين با ديگر كانونهاى يهودى يا صهيونيستى داخل و يا خارج كشور نيز ارتباط داشتند.
موسى كرمانيان،لطف اله حى،يوسف كهن،حبيب القانيان و...نمونه بارز اين افراد بودند كه بعضا سالها رياست اين انجمن كليميان تهران را نيز به عهده داشتند.
در دوران رياست اين قبيل افراد در انجمن كليميان تهران بود كه انجمن به عنوان ابزار و آلت دست،كاملا در اختيار نمايندگى اسرائيل در تهران يا شعبه آژانس يهود مستقر در تهران قرار داشت و از تمامى اهرمها و امكانات انجمن در مسير اهداف صهيونيسم جهانى بهرهبردارى مىشد.به گونهاى كه انجمن كاملا در مسير خواستها و برنامههاى اسرائيل در ميان جامعه يهود ايران عمل و اقدام مىكرد.انجمن كليميان تهران در دوران مزبور نه فقط كاملا تحت حمايت و پشتيبانى رژيم پهلوى قرار داشت،بلكه دستگاه حاكمه،از شخص محمد رضا تا ديگر سران و مقامات حكومت از هيچ گونه مساعدت در جهت برنامهها و اهداف آن نيز دريغ نمىورزيدند.
شعبهاى از نمايندگى اسرائيل در ايران و يا بخشى از سازمانها و كانونهاى صهيونيستى فعال اقدام مىكرد.تشكيل جلسات گوناگون براى حمايتهاى مالى و سياسى از رژيم صهيونيستى امرى عادى و رايج در انجمن كليميان تهران بود.
اين حمايتها نه فقط به انحاء مختلف به منظور جمعآورى كمكهاى مالى براى خزانه و ماشين جنگى رژيم صهيونيستى عمل مىكرد،بلكه پا به پاى آژانس يهود در تشويق و ترغيب يهودىهاى ايران براى انتقال به فلسطين اشغالى از هيچ تلاش و اقدامى كوتاهى نمىورزيد.
در شرايطى كه كانونهاى صهيونيستى براى رژيم صهيونيستى وضعيت ويژه و اضطرارى اعلام مىكردند،انجمن كليميان تهران موظف به ارايه كمكهاى همه جانبه به اسرائيل مىشد.
وضعيت مزبور،به ويژه در جنگ سال 1967 م/1346 ش،و جنگ سال 1973 م/1352 به گونهاى بود كه از طريق اين تشكيلات،دهها ميليون تومان پول نقد،طلا و جواهرات براى ماشين جنگى اسرائيل جمع آورى و ارسال گرديد.نفوذ بعضى كانونها و سازمانهاى صهيونيستى در انجمن كليميان تهران به حدى بود كه در انتخابات اين تشكيلات كه ظاهرا هر چهار سال يكبار انجام مىشد،عمده اسامى بر اساس نظر و دخالت سفارت اسرائيل و شعبه آژانس يهود در تهران، انتخاب و به عنوان رئيس،نايب رئيس و اعضاى اصلى انجمن گمارده مىشدند.
به دليل ارتباط تأثير گذار و نفوذ انجمن كليميان تهران بر پارهاى از انجمنهاى محلى و تشكلهاى يهودى و گردانندگان آنها در مناطق مختلف كشور،بعضى جوامع كوچك محلى نيز در خدمت مطامع صهيونيستها،به خصوص شعبه آژانس يهود قرار گرفته بودند كه اين وضعيت در شيراز و اصفهان به دليل كثرت جمعيت يهود،بيش از همه مصداق عينى داشت و مشهود بود.
حمايت بىچون و چراى انجمن كليميان تهران از استبداد پهلوى و رژيم شاهنشاهى در ايران و مساعدت همه جانبه حكام پهلوى از اين تشكيلات موجبات ايجاد روابط بسيار نزديك و صميمى انجمن مزبور با حاكميت پهلوى را فراهم آورده بود به گونهاى كه ارتباط ويژه برخى سران انجمن با دربار و مقامات بلند پايه ايران شاهنشاهى كاملا آشكار بود.اين ويژگى از يك سو،و همگرايى انجمن كليميان تهران با برنامهها و اهداف صهيونيستى در جامعه ايران از سوى ديگر، موقعيت ممتازى را براى اين تشكل فراهم آورد به طورى كه از قبل اين شرايط،شمارى از سران يهود ايران ثروت فراوانى انباشته و در داخل و خارج كشور،به ويژه در فلسطين اشغالى مشغول سرمايه گذارى بودند.
انجمن كليميان تهران با كنگره جهانى يهود نيز ارتباط ويژهاى داشت.كنگره جهانى يهود طبق معمول همواره از نمايندگان انجمن كليميان تهران براى شركت در گردهمايىها و كنفرانسهاى خود دعوت به عمل مىآورد و سران و نمايندگان انجمن نيز معمولا در اين محافل حضور مىيافتند.
به هر روى تبليغ آرمان صهيونيسم در جامعه يهود ايران و ترغيب و تشويق آنها،به ويژه نسل جوان يهودى براى انتقال به فلسطين و تلاش همه جانبه براى جمع آورى پول براى اسرائيل با هدف كمك به خزانه جنگى رژيم صهيونيستى و ايجاد پيوند بين يهود ايران و رژيم غاصب اسرائيل از برنامهها و اقدامات شاخص،عمده و اساسى انجمن كليميان تهران بود.
از ديگر تشكلهاى يهودى در اين راستا،سازمان بانوان يهود ايران بود كه نه به لحاظ گستردگى،بلكه از نظر ماهيت و عملكرد،مشابه انجمن كليميان بود.
اين سازمان در ظاهر با پوشش انجام امور خيريه،توسعه فرهنگ و بهداشت،و تلاش در بهبودى وضع اجتماعى زنان يهودى ايران و...تشكيل شده بود،اما بتدريج در خدمت اهداف و برنامههاى صهيونيسم قرار گرفت.
سازمان بانوان يهود در ميان هزاران نفر از بانوان يهود تهران و شهرستانهاى مختلف آرمان صهيونيسم را تبليغ مىكرد و در امر جمعآورى كمكهاى مالى و تشويق و ترغيب بانوان يهود ايران براى انتقال كودكان و نوجوانانشان به فلسطين اشغالى فعاليت دامنهدارى داشت.
سخنرانى شمسى حكمت (مرادپور) رئيس وقت اين سازمان درباره سفر تعدادى از اعضاى كميته مركزى اين تشكيلات به اسرائيل،در اين باره قابل تأمل است.اين سخنرانى در تاريخ 1334/7/26 در مجلس ضيافتى كه از طرف شعبه آژانس يهود در ايران (سخنوت) برپا گرديد انجام شد: مفتخرم بدوا از طرف خود و ساير خواهران عزيزم كه در اين مسافرت همراه من بودند از اداره سخنوت ايران[آژانس يهود]كه وسايل سفر به اسرائيل را فراهم كرد و از سخنوت اسرائيل[آژانس مركزى يهود]كه برنامه كامل و جامعى براى مدت مدت سه هفته براى ما ترتيب داده بود كه از سراسر اسرائيل ديدن نمائيم و همچنين از زنان ميزراحى اسرائيل و آمريكا كه وسايل پذيرايى ما را در مؤسسات و مدارس خود در طى يك مسافرت[فراهم]نموده بودند صميمانه تشكر و سپاسگزارى مىنمايم.
شمسى حكمت در نقش صهيونيستى دو آتشه،در اين سخنرانى چنان از رژيم صهيونيستى تعريف و تمجيد به عمل مىآورد و جنايات و اشغالگرى صهيونيستها را مورد ستايش قرار مىدهد كه نه تنها،مستمعين يهودى مراسم را تحت تأثير قرار مىدهد كه بن نيسان رئيس آژانس يهود شعبه ايران را نيز دچار شگفتى مىكند.
مليحه كشفى (سپير) ،همسر جمشيد كشفى،يكى ديگر از بانوان يهودى ميهمان آژانس يهود در مسافرت به اسرائيل بود.او در سخنرانى خود ضمن تبليغ آرمان صهيونيستى و ستايش از اسرائيل،زنان يهود ايران را براى اعزام و انتقال كودكان يهودى به اسرائيل مورد ترغيب و تشويق قرار داد و از حضور تعداد كم اطفال يهود ايران در فلسطين اشغالى انتقاد و حتى از آژانس يهود در خواست كرد تا در اين باره چاره انديشى كند.او در اين باره افزود: در اكثر مؤسسات و مدارس و كودكستانها كه مورد بازديد قرار داديم به افراد و كودكان [يهود]ايرانى كمتر برخورد كرديم و در مدارس و كودكستانها وقتى علت را از اولياء امور جويا مىشديم به ما اظهار داشتند كه كمى عده ايرانىها اولا به علت آغاز فصل تعطيل و در مرخصى بودن دانش آموزان و كودكان بوده و در ثانى مادرها[يهودى ايرانى]اغلب حاضر نيستند بچههايشان را از خود دور كنند.البته در آنجا[اسرائيل] و در بيشتر مجالس كه از طرف سران سخنوت تشكيل مىگرديد براى رفع اين مشكل تذكراتى داده مىشد و من مخصوصا از اين فرصت استفاده كردم و از جناب آقاى بن نيسان[رئيس آژانس يهود ايران]تقاضا مىكنم كه نسبت به اين مسأله توجه بيشترى مبذول داشته و آن طور كه لازم است توجه اولياء سخنوت اسرائيل را نيز براى بهبود وضع فعلى جلب نمايند. ارتباط و پيوند سازمان بانوان يهود ايران با دستگاه حاكمه پهلوى و مقامات دربار و رژيم پهلوى و نيز همگرايى اين تشكيلات با سازمانها و كانونهاى اسرائيلى و صهيونيستى،همانند انجمن كليميان تهران بود.
«سازمان جوانان يهود ايران»و«سازمان دانشجويان يهود ايران»از ديگر تشكلهاى فعال در ميان نسل جوان جامعه يهود بود.اين تشكلها نيز كاملا تحت نفوذ عناصر صهيونيست و كانونهاى اسرائيلى قرار داشتند.دخالت و حضور مأموران سازمانهاى صهيونيستى در اين دو سازمان،موجب شده بود تا اين تشكلها كاملا در خدمت اهداف رژيم صهيونيستى قرار گيرد.
تبليغ آرمان صهيونيسم در ميان جوانان يهود ايران و تشويق و ترغيب آنها براى انتقال به فلسطين اشغالى مؤثر واقع شده و همه ساله تعدادى از آنان،به خصوص جوانان دانشجو و فارغ التحصيل با هدايت آژانس وارد فلسطين اشغالى مىشدند.علاوه بر اين اين دو سازمان نقش فراوانى در تبليغ و ترويج انديشه صهيونى در ميان جوانان يهود مناطق مختلف كشور نيز داشتند.
«كانون فرهنگى كورش كبير»از ديگر تشكلهاى يهودى ايران بود كه از سوى يكى از عناصر صهيونيست به نام منوچهر اميدوار رهبرى و هدايت مىشد.اين تشكيلات نيز گر چه با پوشش ايرانى اما كاملا تحت نظر و كنترل جريانهاى صهيونى خارج از ايران قرار داشت و به طور كامل در مسير خواست،مطامع و اهداف صهيونيستى در ايران فعاليت مىكرد.اين تشكيلات نيز به نوبه خود در ميان جوانان يهود مناطق مختلف يهودى نشين ايران نفوذ و دخالت داشت و از احساسات آنها به نفع اسرائيل بهره بردارى مىكرد.
منوچهر اميدوار و برخى ديگر از اعضاى اصلى كانون فرهنگى كوروش كبير،خود،نه تنها عضو سازمانهاى متعدد اسرائيلى و صهيونيستى بودند،بلكه هماهنگى و همگرايى سازمانى كامل نيز با سفارت اسرائيل در تهران و شعبه آژانس يهود مستقر در ايران داشتند.
كانون فرهنگى كورش كبير به سركردگى منوچهر اميدوار نه فقط در جذب و ترغيب جوانان يهودى ايران،بلكه در جلب و اعزام تعدادى از جوانان مسلمان به فلسطين اشغالى نيز با سازمانهاى صهيونيستى همكارى مستمر داشت.
در ميان جامعه يهود ايران انجمنها و كانونهاى كوچك ديگرى نيز فعاليت داشتند كه بعضى از آنها خالى از نفوذ و حضور عناصر صهيونيست نبودند.در اين نوشتار به منظور پرهيز از تطويل بحث از ذكر و شرح آنها خوددارى شده است.
2.صهيونيسم و موقعيت يهود ايران
قوه مقننه
عزيز اله سيمانى در دوره اول،لقمان نهوراى دوره دوم تا چهارم و نيز دوره ششم تا سيزدهم، سموئيل حييم دوره پنجم،مراد اريه دوره چهاردهم و پانزدهم و نيز هفدهم تا بيستم،موسى برال دوره شانزدهم،جمشيد كشفى دوره بيست و يكم،لطف اله حى دوره بيست و دوم و بيست و سوم و يوسف كهن دوره بيست و چهارم-كه به سقوط رژيم شاهنشاهى در ايران منجر شد- سمت نمايندگى يهوديان را در مجلس شوراى ملى عهدهدار بودند. سموئيل حييم مدتى«تشكيلات صيونيت ايران»را رهبرى و هدايت مىكرد و افرادى چون لطف اله حى،يوسف كهن،موسى برال،مراد اريه و جمشيد كشفى ضمن حفظ عضويت و سمتهاى خود در بعضى تشكلها،در كانونهاى صهيونيستى نيز حضور و فعاليت داشتند و هر از چند گاهى به فلسطين اشغالى سفر مىكردند و با سران رژيم صهيونيستى كاملا مرتبط بودند.
اقتصاد
بر طبق اسناد و اطلاعات موجود،يهوديان ايران در بخشهاى مختلف بانكى،اقتصادى، صنعتى و تجارى نقش و حضور بسيار داشتند.
اطلاعات موجود حكايت از آن دارد كه حتى قبل از تأسيس بانك رهنى ايران،از زمانى كه بانك شاهنشاهى در ايران فعاليت مىكرد،يهوديان ساكن تهران به تأسيس بانكهاى رهنى مختلف اقدام كردند كه اسامى آنها به قرار زير است: 1-بانك رهنى ميرزا خداداد متعلق به ميرزا خداداد منتخب و پسران 2-بانك رهنى ربى ملا اهرون كهنيم و يوسف يرميا (يرميان) 3-بانك رهنى حاج اسحق و رحميم آقا بابا زليخا فهيميان 4-بانك رهنى آگئولا در دشتى 5-بانك رهنى افندى فاميلى 6-بانك رهنى صدق (ساقى الياهو اصفهانى) . 1 در بعضى منابع يهودى در خصوص تأسيس بانك رهنى از سوى يهوديان چنين نوشته شده است: قبل از تأسيس بانك ملى ايران در سال 1303،شخصى به نام آقا آشر پسر حاجى الازار بابازاده،پس از مدتها تلاش و پىگيرى،جواز تأسيس بانكى به نام «بانك رهنى و كارگشايى اطمينان»را از وزارت فرهنگ كه در آن زمان وزارت فرهنگ و صنايع مستظرفه ناميده مىشد دريافت كرد.[...]اداره بانك به شخصى به نام ميرزا آقاجان بابازاده معروف به مسيو ژان (پدر خانم ليلى بلور و خانم استر بروخيم) سپرده شد.منشى بانك فردى به نام داود سارا خاتون بود[...].آقا آشر در جامعه معروف،به آقا آشر بانكى بود.او خانه بسيار بزرگى داشت كه قبلا متعلق به يكى از شاهان قاجار بود[...].
دومين بانك مشابه را حاجى شموئيل دردشتى و گئولا دردشتى تأسيس كردند.
سومين بانك را حاجى رحميم و حاجى اسحاق فهيميان و چهارمين را ميرزا خداداد (پدر دكتر منتخب) و پنجمين بانك مشابه به نام بانك خانباباى شانس و حاجى آقا بابا بابازاده (عموى آقاجان) به ثبت رسيد. 2 در دوران محمد رضا پهلوى نيز يهوديان حضور خود را در فعاليتهاى بانكى توسعه دادند.در زمان سلطنت محمد رضا شاه كه فعاليتهاى بانكى با ديگر فعاليتهاى اقتصادى گسترش فوق العاده پيدا كرد،عدهاى از يهوديان ايران در امر سرمايهگذارى براى تأسيس بانك فعاليت كردند.يكى از آنها حبيب القانيان بود كه از جمله اعضاى هيأت مؤسس بانك توسعه صنعتى و معدنى ايران بود كه در آن زمان،مبلغ قابل ملاحظهاى سهام بانكى را پذيره نويسى كرد.به همين سبب هم براى دو يا سه دوره به عضويت هيأت مديره در آمد. همين كتاب درباره ميزان نفوذ و حضور و نقش يهوديان در بانكهاى ايرانى مىافزايد: طى هفتاد تا هشتاد سال عمر بانك در ايران،ابتدا تنى چند از يهوديان ايرانى در بانك شاهنشاهى ايران آغاز به فعاليت كردند و به مقامهاى بالا دست يافتند.پس از بسته شدن اين بانك،عدهاى از آنها جذب بانكهاى ديگر شدند و عدهاى ديگر به كارهاى بازرگانى اشتغال پيدا كردند. درباره چگونگى ورود يهودىها به مراكز بانكى و حوزه نفوذ و حضور آنها چنين مىخوانيم: پس از تأسيس بانك ايران و انگليس و بانك ايران و خاورميانه،عدهاى از آنهايى [يهوديانى]كه قبلا در بانك شاهنشاهى ايران كار مىكردند،جذب اين دو بانك شدند.پس از تأسيس بانك ملى ايران در 17 شهريور 1307 (8 سپتامبر 1928) عدهاى از يهوديان ايرانى كه ديدند در امر استخدام افراد غير مسلمان سخت گيرىهاى پيشين كمتر شده است،به بانك ملى ايران اقبال كردند و تنى چند از آنان هم به مشاغل سطح بالا دست يافتند.پس از تأسيس بانك مركزى ايران عدهاى از آنها به آن بانك منتقل شدند و پستهاى حساسى به دست آوردند. شكر اله برآوريان كه خود يك يهودى است،مدت 20 سال در بانك توسعه صنعتى و معدنى ايران حضور و اشتغال داشته و در زمان پيروزى انقلاب اسلامى در سمت معاون مدير عامل و خزانهدار بانك فعاليت مىكرده،اسامى يهوديان شاغل و صاحب مقام در بانكهاى ايران را چنين ذكر مىكند: بانك شاهنشاهى: رحيم احدودت[نيز در]بانك ايران و خاورميانه ربيع منصف[نيز در]بانك ايران و انگليس الياهو پيرنظر عبد اله حكيم فر[نيز در]بانك ملى ابراهيم بنايان[نيز در]بانك انگليس و خاورميانه صيون اهل زاده[نيز در]بانك ملى ايران لقمان منظور[نيز در]بانك ملى ايران و خاورميانه نصر اله افشانى[نيز در]بانك ملى ايران ربيع داود سينايى[نيز در]بانك ملى ايران و خاورميانه رحمت اله كهنيم[نيز در]بانك بيمه بازرگانان و بانك ايرانشهر روح اله بقايى اسحاق احدودت لقمان منظور[نيز در]بانك ايران و خاورميانه ظهوريان روبن باباجائيان الياس اقباليه يوئل سنبل ملايم صادقيانى بانك ملى ايران: ناصر بنايان موسى احدوت اسرائيل احدوت عزيز معجوبى عبد اله فروهر صيون ربان هوشنگ چادرچى ناصر سعدى هارون برادران خانم حشمت باباجانيان خانم داودى شكر اله آزرمى سليمان روح پرور يحيى ابراهيمى هوشنگ كهن طلب دليجانى فيض جو پايا خرسندى انوشيروان جهانيان[نامبرده افسر ارتش نيز بود] دكتر سليمان آقايى[نيز در]بانك مركزى ايران و بانك اصناف و بانك ايرانشهر.
وى پس از انتقال به بانك مركزى ايران و فعاليت در اداره نظارت بر بانكها،مدير عامل بانك اصناف شد.نامبرده پس از تأسيس بانك ايرانشهر،به وسيله بانك توسعه صنعتى و معدنى ايران به مديريت عامل بانك برگزيده شده و تا پيروزى انقلاب اسلامى در سمت ياد شده باقى بود.
عبد اله اعتصامى اعظم[نيز در]بانك مركزى ايران.آخرين سمت او رياست اداره اعتبارات بانك مركزى ايران بود.
صفحه شماره 383
موسى پور رستميان[نيز در]بانك شهريار.او مدير عامل بانك شهريار شد.
دكتر رحيميان،متخصص كليه و مجارى ادرار در بيمارستان بانك ملى اشتغال داشت.
دكتر بديعى،متخصص زنان در بيمارستان بانك ملى اشتغال داشت.
بانك ايران و خاورميانه: عنايت اله احدوت جلال عبودى شهين عاشقيان هوشنگ كهن فرج اله بروخيم ناقى خانم ناقى سيروس اهوبهم[نيز در]بانك مركزى ايران بانك ايران و انگليس: جهانشاه نى داود ابراهيم مقدس[نيز در]بانك تهران.او رئيس منطقه و عضو شوراى عالى اعتبار بانك تهران بود.
بانك ساختمان: نور به برآوريان داود سيمانيان گلچهره نهوراى (برآوريان) بانك تهران: منوچهر سعديان،آخرين سمت وى رئيس منطقه و عضو شوراى عالى و شوراى اعتبار بانك بود.
حزقيا طوبيان عزيز دماوندى سليمان سعديان بانك توسعه صنعتى و معدنى ايران: دكتر شكر اله برآوريان،آخرين سمت،معاون مدير عامل و خزانهدار بانك.
مهندس ناصر دايىزاده،سمت معاون مدير عامل.وى از بانك به كارخانه كاغذ پارس منتقل و به سمت مدير عامل منصوب شد.
ابراهيم عناويم،ابتدا به سمت رياست حسابدارى و خزانه بانك منصوب و سپس با سمت حسابرس داخلى بانك فعاليت داشت.
بانك شهريار: آلبرت ابراهيمى آن گونه كه از منابع مختلف يهودى بر مىآيد،يهودىهاى شاغل در بانكها،عمدتا سمتها و پستهاى بسيار حساس و رده بالا را در اختيار خود داشتند.حبيب گباى يهودى شاغل با سمتهاى بالاى بانك در اين باره چنين اظهار مىكند: در بانك اعتبارات كه شعبهBANQUE CREDIT LYONAISE DE PARISبود تعداد بسيار كمى يهودى كار مىكرديم.به علت آنكه همگى رؤساى شعبه بوديم و يا رياست ادارههاى مهم آن را به عهده داشتيم،بانك اعتبارات در بازار به بانك يهوديان مشهور شده بود. نامبرده درباره اسامى يهوديان شاغل در پستهاى مهم بانكى در ايران،به عنوان نمونه چنين مىافزايد: 1-حبيب القانيان،عضو هيأت مديره بانك و سپس رئيس هيأت مديره.
2-شهان شماء،رئيس كارگزينى بانك و رئيس سابق مدرسه آليانس اصفهان و از معلمين برجسته دبيرستانهاى كورش و اتحاد تهران.
3-داود اليشا،رئيس اداره اطلاعات و اعتبارات بانك.
4-رحمى الحيم شادى،رئيس اداره بازرسى و سپس رئيس اداره حسابدارى.
5-مهندس رحيم عافار،رئيس شعبه نادرى و سپس سرپرست و بازرس منطقه شعبات خيابان نادرى.
6-داود نافع،رئيس اداره بروات.
7-فريدون يوسفزاده،رئيس چند شعبه مختلف.
8-آلبرت ابراهيمى،رئيس شعبه كالج و سپس بازرس بانك شهريار.
9-حبيب گباى،رئيس شعبه نادرى. در اين نوشته،بر اساس اظهارات آشر فرهاديان كه از رؤساى سابق بانك ملى ايران بود و اكنون ساكن اسرائيل است،به اسامى تعداد ديگرى از يهوديان شاغل در پستهاى مهم بانكها در ايران شاهنشاهى به شرح ذيل اشاره شده است: 1-يورام باخاج،رئيس حسابدارى بانك تهران در شعبه خرمشهر.
2-موسى آبگينه ساز،از رؤساى چند شعبه بانك صادرات در تهران.
3-مقدس،از رؤساى بانك تهران و رئيس اداره بازرسى آن بانك در سراسر ايران.در حال حاضر مقيم اسرائيل.
4-رحمت اله كهنيم،از رؤساى بانك بازرگانى تهران.در حال حاضر مقيم نيويورك.
5-مراد صديق،متولد عراق و كارمند سابق بانكها در هندوستان و ايران و آمريكا.
6-برادران صالح و صديق موريم،از پايوران زبده بانك صادرات تهران.هنوز صالح در بانك كار مىكند.
7-آشر فرهاديان و نور اله موسايى،از دانش آموزان دبيرستان آليانس و از زبدگان بانك شاهنشاهى شعبه بازار تهران-اداره مركزى-و سپس رئيس منطقه خليج فارس در بانك ايران و انگليس.
8-العازار فولاديان و حبيب اله فولاديان،هر دو از نزديكان خانواده القانيان و كارمندان بانك شاهنشاهى شعبه بازار و از زبدگان و تجار مشهور بازار همدان.
9-سليمان آمونا (شهرت بعدى شالم) از اعضاى بانك شاهنشاهى ايران. در منابع يهودى درباره فعاليتهاى اقتصادى و صرافى يهود ايران آمده است: چنين به نظر مىرسد كه در ايران،از چهارصد سال پيشتر فعاليت صرافان يهودى در كنار ديگر پيروان اديان ادامه داشت و اين امر از مشروطيت به بعد حالت تكامل يافتهترى پيدا كرد.از زمان پهلوى بنا به اوضاع و احوال اقتصادى،مشكلات ارزى،سخت گيرى يا آزاد گذاشتن اين گونه فعاليتها،امر صرافى گاه توسعه فوق العاده داشت و گاه به شدت محدود گرديد.صرافان يهودى هم،خود را با حالات مختلف وفق مىدادند.تلاش يهوديان در پرداختن به صرافى،دادن وام با وثيقه يا بدون وثيقه علل گوناگون داشت.[...]همه اين عوامل موجب مىشد تا يهوديان پس انداز مختصر خود را به كار بگيرند و علاوه بر كارهاى صرافى،از طريق وام دادن و بهره گرفتن درآمدى براى خود فراهم كنند. بر اساس مندرجات منبع مذكور: در دوره سلطنت دودمان پهلوى،يهوديان ايران نقش مؤثرى در كار صرافى داشتند و در تهران و شهرستانها عده قابل توجهى به اين كار مشغول بودند.از جمله[...:] اسحاق كامران،ابراهيم كهن صدق،فرج اله حكيمى،موشى دلال،مئير صيانى، يعقوب خضرى،الياس خضرى،سعيدنيا،جهانگير ميثاقيه،امان اله نيسان،حبيب حگائيان،داود نعيمى،عاشقيان،ابراهيم كهنيم،داود نيسان،آقاگل گباى،دانيال لاوى و پسران،برادران پورسليمى،پاكپور و بهارستانى. يهودىها در بازار بورس تهران نيز حضور و نفوذ گسترده و فراوان داشتند.به اعتراف منابع يهودى: پس از آنكه فعاليت بورس اوراق بهادار در ايران گسترش يافت و سهام اكثر بانكها در بورس اوراق بهادار عرضه شد،يهوديان ايرانى[...]در كار خريد و فروش سهام بانكى به فعاليت پرداختند. جز فعاليتهاى زرگرى،طلا و جواهرفروشى،دوره گردى،شراب اندازى و شراب فروشى كه پيشه قديمى و هميشگى يهود ايران بود،در بخش تجارت و خريد و فروش و صادرات فرش نيز يهوديان نقش فعال و فراوان داشتند.
يهوديان ايرانى در امر تجارت اين كالاى بىنظير[فرش]كه نامش با نام ايران همواره عجين است،فعاليت پىگيرى داشتهاند.در اين كار از بازار گرفته تا مغازههاى بزرگ و چند دهنه خيابان فردوسى كه مملو از نفيسترين و برجستهترين قالىهاى بافت قديم و جديد بود...[يهوديان ايران حضور و فعاليت داشتند.]حتى در اروپا هم مراكز عمدهفروشى قالى ايرانى اغلب توسط يهوديان ايران برپا و اداره مىشد.در لندن برادران سليمانى،در هامبورگ برادران بلور و در زوريخ و ژنو مرادپورها...همين طور در ميلان،پاريس،كپنهاگ،لس انجلس و حتى در شهرهاى مختلف برزيل.
مراكز صنعتى و تجارى
يهوديان ايرانى هر روز بيشتر از روز قبل در طرحها و پروژههاى گوناگون،از كارتن سازى گرفته تا آجرسازى،از پلاستيك سازى تا صنايع فلزى،از بيمه و بيمهگرى گرفته تا مستغلات،از جوراب بافى گرفته تا نساجى و صدها صنعت ديگر» نقش و حضور داشتند.در اين باره به شمارى از شركتها،صنايع و كارخانهها كه تحت مالكيت و اداره يهودىها قرار داشت،به شرح ذيل اشاره مىشود: كارخانه داروى (مسهل)MAY LAXشركت طوبى كارخانه (لوازم نظافت)Johnson Maxشركت طوبى لابراتوار عطرسازىPisma Old Spiceشركت طوبى لابراتوار عطرسازىChanelشركت طوبى لابراتوار عطرسازىSam Laurenشركت طوبى كارخانه لوازم آرايشPondsعزيز اله حريرى لابراتوار داروسازىMaxدكتر بنيامين پرهامى لابراتوار داروسازى سانترالCentralدكتر روح اله كشفيان كارخانه نورامون[ويرا]Viraدكتر عزيز ويكتورى و ربانى كارخانه لوازم آراى تواTevaدكتر قدسيان لابراتوار ساوا Savaدكتر مشكينپور لابراتوار مارين Marineدكتر پاسارگاد لابراتوار آويزن Avisenدكتر گلشنى لابراتوار ميسين Maycineدكتر دلاورى لابراتوار ريتا Ritaدكتر نيكروز كارخانه لوازم آرايش آون Avonفرج اله منوچهرى و پسران كارخانه داروسازى فارماسىPharmacyسوفر فروزان لابراتوار داروسازى رى Reyدكتر موسى برال كارخانه لاك ناخن و ماتيك كاورگرل Cover girl؟ كارخانه داروسازى ارگانن IDIدكتر حبيب لوى و پسران ترك ترياك نسيم بهشت دكتر عدل اله باروخيان كارخانه عطرسازى ربيع عميد كارخانه شامپو ديواDivaشركت پيرايه،شموئيل كامران كارخانه پنبه هيدروفيل دكتر عادل باروخيان و موسى كهن زاده لابراتوار فارس دكتر متحده-دكتر شعاع كارخانه پنبه هيدروفيل مهدى گباى كارخانه سراميك تزئينى شركت پيرايه،شموئيل كامران كارخانه عروسك سازى شركت پيرايه،شموئيل كامران كارخانه چسب هرو Heroيهودا حى-مهندس ابراهيم ياحيد كارخانه كانادادراى بهنوش كارخانه آدامس خروس نشان ميرزا آقا محبوبى و بهرهمند كارخانه آدامس طوطىنشان موسى كهن زاده كارخانه پنبه هيدروفيل مهدى گباى زاده و؟ كارخانه پيراهن بيليون برادران يوسف و باروخ شاهرى كارخانه كفش فردوس مرتضى سنهى كارخانه چرم سازى همدان اسمعيل محبوبيان كارخانه كفش وين شموئيل پريوند كارخانه كفش سه ستاره عافارى كارخانه تخته سه لايى برادران عزيز و مرتضى مساچى كارخانه جنرال پلاستيك صمد كشفى كارخانه شكلات سازى سعيد طبيبى و برادران كهن شوحط كارخانه صفحه سازى اونيورسال مجيد نهوراى كارخانه جوراب بافى سنگور دانيالپور كارخانه جوراب استارلايت آلبرت دانيالپور كارخانه جوراب استارلايت البرت دانيالپور كارخانه نختابى رشت آقاجان عمرانى-نعمان (ركسى) كارخانجات نخ نايلن مدار نور اله حى كارخانجات نخ ابريشم،نايلن،كشميران لطف اله حى كارخانجات كلاه سازى يحيى حيريرى و الياهو دانيالپور كارخانه تخت خواب فلزى شكر اله اشراقيان كارخانجات كارتن سازى ايران ابراهيم راد كارخانجات پلاستيك سازى كلاك حبيب فرحنيك كارخانه لعاب واركوVarcoامير كهنيم-وارسته چاپخانه دياكوDiacoبرادران لوى كارخانجات يخچال جنرال استيل شركت القانيان كارخانجات پلاسكو برادران صيون و عطاء اله القانيان كارخانجات تخت سفرى و صندلى سازى شركت الگافر (نجات القانيان و پسران) كارخانجات يخچال سازى و ستينگهاوس برادران سعيد و مسعود حكيم شركت امرسون الكتريك برادران سعيد و مسعود حكيم كارخانجات قرقره زنجيره نختاب اصفهان شركت سهامى از كليميان شركت صنايع پارس و آمريكا شركت القانيان شركت صنعتى (روغن نباتى و صابون) شركت القانيان كارخانه موكت بافى بوريا نور اله گباى-جمشيد ريحانى كاشانى كارخانه پتوبافى گنجيان كارخانه جنرال فيلتر اسمعيل گبائيان كارخانجات مشروب سازى ميكده برادران سيمانطوب كارخانجات مشروب سازى باختر اسحق حكيم زاده كارخانجات شراب سازى ايران مى اسحق شمسى كارخانه پشم فلزى لاوى كارخانه مواد پشم فلزى عزيز اله معراج كارخانجات پارس پلاستيك فرخ محبوبيان كارخانه نساجى نجف آباد اصفهان قدوشيم كارخانه ملامين پاركو روبن دخانيان-حقنظر تابان كارخانجات كاشى سازى ايرانا مراد اريه كارخانجات پلاستيك سازى مراد اريه كارخانجات موكت بافى مراد اريه كارخانجات ملامين مراد اريه كارخانجات پتوبافى پرنيان مراد اريه كارخانجات تكنوريس صنعتى برادران پرويز و يونس نظريان كارخانجات نخ ريسى و نختابى برزنت ايران روبن دخانيان-ربيع يهودا ستاره- يوسف بروخيم-موسى امانت-داود كارخانه پشم شويى سيمانطوب كارخانه پلاستيك سازى استار برادران ابراهيم و داود تجاريه كارخانه باطرى خشك.I.T.Tخانبابا ميزراحى كارخانه مسواك سازى؟ كارخانه لنت اتومبيل؟ كارخانه مبل سازى؟ كارخانه پاكت سازى؟ كارخانه شكستن و پوست كندن گردو معلم زاده گروه صنعتى شيراز[متعلق به]دكتر كرمانشاهچى و شركاء[كه]داراى كارخانههاى زير [نيز]بودهاند: 1-كارخانه پنبه پاك كنى در جنوب شركت كشت كاران داراب 2-كارخانه پنبه پاك كنى در شيراز شركت پنبه پاك كنى شيراز 3-كارخانه مواد اوليه براى ته سيگار در شيراز شركت ليكورى 4-تأسيسات مستقل بندرى در خرمشهر[...]به ظرفيت 12 ميليون ليتر روغن و تانكر مخصوص.
5-روغن نرگس شيراز در شيراز گروه صنعتى شيراز 6-كارخانه كنسانتريت مواد خوراكى تهران شركت آيرويك علاوه بر اينها در بخشها و مراكز مختلف صنعتى،فنى و توليدى كشور نيز يهودىها حضور و نفوذ چشمگير داشتند.از ذوب آهن اصفهان تا شركت نفت آبادان و...،بعضى پستها و مناصب مهم در دست يهودىها بود.براى مثال،مهندس دانشراد عضو هيأت مديره و معاون مدير عامل شركت ملى ذوب آهن بود و از اين طريق قسمتهاى حساس و عمده اين شركت،از تداركات تا انبار،بخش خريد و...مسؤليت و مناصب مهم در دست يهودىها بود.در مناطق نفتخيز جنوب و شركت نفت آبادان نيز يهودىها داراى سمت و پست بودند.رئيس اداره كارگزينى و جذب نيرو در اين شركت يك يهودى بود به نام داود.
رئيس كارخانه كود شيميايى شيراز،رحمت اله كهن،مدير عامل كارخانجات روغن نباتى نرگس شيراز دكتر حشمت اله كرمانشاهچى،رئيس شركت كارتن سازى ابراهيم راد و...همگى يهود بودند.
در اين نوشته به دليل پرهيز از تطويل كلام از ذكر اسامى و شرح موقعيت شمار فراوانى از ثروتمندان يهودى خوددارى و فقط به مواردى به عنوان نمونه بسنده شده است.
در اين باره بىفايده نيست تا پيرامون بخشى از ثروت و اموال حداقل يكى از سرمايهداران ايرانى يهودى ذكرى به ميان آيد.
حبيب اله ثابت معروف به ثابت پاسال در سال 1282 شمسى در محله يهودىها در تهران متولد شد.اجداد او تماما يهودى بودند،ليكن پدر او ادعاى گرايش به مسلك بهائيت كرد.
به طورى كه نوشتهاند حبيب ثابت با حمايت تشكيلات جهانى بهائيت و برخى عناصر صهيونيست هم در بازار خريد و فروش اتومبيل حضور داشت و هم كارخانجات مبل ثابت را راهاندازى كرد. ثابت در دوره جديد فعاليتهاى اقتصادى خود در ايران كه پس از كودتاى 28 مرداد 1332 آغاز شد سرمايهاى بسيار وسيعتر در اختيار داشت.او افزون بر اينكه نماينده و مباشر تام الاختيار بهائيان ايران در امور اقتصادى و تجارتى بود از سوى آمريكا نيز مأموريت داشت تا براى توليدات آنان در ايران بازار مصرف ايجاد نمايد و راه را براى تسلط كامل اقتصادى بر ايران هموار سازد...بيش از 99 درصد اجناسى كه شركتهاى متعلق به ثابت پاسال به ايران وارد مىكردند-از پپسى كولا گرفته تا تلويزيون (R.C.A) و كارخانجات لاستيك«جنرال»و انواع گوناگون لوازم-همگى ساخت آمريكا و متعلق به كارتلها و تراستهايى بودند كه سهام آنها متعلق به يهودىها و صهيونيستها بود. همچنين«كارتلهاى بزرگ آمريكايى بيشترى تسهيلات را براى ايجاد و راهاندازى تلويزيون در ايران فراهم كردند و تمام لوازم و حتى بخش اعظم سرمايه مورد نياز را در اختيار حبيب ثابت گذاشتند.» و به اين ترتيب مدتى نگذشته بود كه«حبيب ثابت مالك 41 كارخانه عظيم صنعتى و دهها شركت بزرگ تجارتى شد.كارخانههايى نظير لاستيك سازى جنرال،كه هر كدام صدها ميليون دلار قيمت داشت.» حبيب ثابت به اعتبار سرمايه بىحد و حصر«شركت امناء»و ديگر موقوفات فرقه بهائيت و پشتيبانى كارتلها و تراستهاى امپرياليستى،به سلطان بىتاج و تخت ايران تبديل شده بود و خواستها و اهداف خود را به هر طريق و حتى با توسل به چماقداران به دست مىآورد. ثابت با ارسال كمك به فلسطين اشغالى،ضمن اداى دين خود به مركز جهانى بهائيان در عكّا، رژيم صهيونيستى را نيز از كمكهاى سرشار مالى بىنصيب نمىگذاشت.حبيب ثابت همزمان با اوج گيرى انقلاب اسلامى از ايران گريخت و به آمريكا پناه برد.[...]ثابت پاسال مراتب وفادارى خود را به صهيونيسم بين الملل اثبات كرده بود،به طورى كه رژيم اشغالگر قدس پس از مرگش، يكى از خيابانهاى شهر تل آويو را به نام او نامگذارى كرد و راديو اسرائيل در بخش خبرى خود، مرگ او را«ضايعه بزرگ»ناميد.
هتل و سينما
كهنيم،يهودىهاى را در ايجاد و تأسيس تعدادى از سينماهاى ايران،پيشقدم معرفى و با اشاره به چگونگى تأسيس اين مراكز و اماكن،از صاحبان و بانيان آنها چنين ياد مىكند: با پيدايش صنعت فيلم سازى و تهيه فيلمهاى متنوع اخلاقى،تاريخى و غيره در امريكا و اروپا،بمنظور بهره بردارى و در معرض نمايش گذاردن آنها اقدام به تهيه محلهاى مناسبى نمودند كه نام آنرا سينما گذاشتند...
اولين مبتكر اين كار شخصى بنام«ژاكوبسون»بود كه با تهيه دو محل بسيار بزرگ و مجلل در خيابان لالهزار يكى پس از ديگرى بنامهاى«سينما ايران»و«سينما البرز» تأسيس نمود كه با استقبال فراوانى روبرو گرديد.قبل از اين دو سينما،يهودى ديگرى بنام«نحماعين الحورى»با اجاره نمودن بالا خانهاى در خيابان لالهزار اقدام به نمايش فيلمهاى سينمائى كرده بود.
سپس زنده ياد«حاج اسحق فهيميان»در ملك شخصى خود در خيابان سيروس (محله) براى رفاه و آسايش ساكنين يهودى محله و اطراف آن سالنى را براى نمايش فيلمهاى سينمايى تأسيس نمود بنام«سينما مدائن»تا كليميان ساكن محله در اوقات بيكارى و تفريح و وقت گذرانى از اين محل كه تا حدودى از آزار اراذل و اوباش هم در امان بودند استفاده نمايند.
بعد زنده ياد«نصرت اله منتخب»در خيابان تخت جمشيد مقابل پمپ بنزين سالن بسيار مجلل و زيبائى كه با اسلوب علم معمارى ساخته شده بود بنام«سينما پلازا» دائر نمود كه بسيار مورد توجه اهالى پايتخت قرار گرفت و از سالن زيرين اين سينما، سازمانهاى خيريه،بمنظورهاى سخنرانى،مهمانى و يا جشنهاى مختلف بلاعوض از آن استفاده مىنمودند.پس از آن مرحوم«ابراهيم مشيان»نيز در چهارراه شاه [تقاطع ولى عصر-جمهورى]اقدام به تأسيس سالن سينمايى بنام سينما آسيا نمودند.
بعد از آن مرحوم«ابراهيم مشيان و لاعد»مشتركا در خيابان پهلوى بالاى ميدان وليعهد سينماى بسيار مجهز و مدرن و بزرگى را بنام«سينما امپاير»ساخته و از آن بهره بردارى مىكردند.كه بعدا آقاى مشيان سهم خود را به لاعد واگذار كردند.
تجارت دارو
اگر چه صنايع دارويى خصوصى و دولتى در ايران عصر پهلوى،داراى فعاليت بودند،اما به نوشته منابع يهودى: اولين كارخانه عظيمى كه با كمك اسرائيلىها و سوئيسىها و بر اساس استاندارد FDAآمريكا،در ايران به امر داروسازى پرداخت،توسط خانواده لوى بنيان گذارى شد.17 كمپانى عظيم بين المللى[...]اجازه ساخت داروهاى خود را به اين كارخانه دادند[...].بىگمان مىتوان گفت كه نقش يهوديان ايرانى در تجارت و ساخت دارو بسيار اهميت داشت.زيرا درصد عمدهاى از وارد كنندگان دارو در خيابان ناصر خسرو و ديگر مراكز تجمع وارد كنندگان معتبر دارو،يهودى بودند.بازرگانان معتبر دارو همانند خانواده شوشنى،خانواده شهابى،خانواده ويكتورى،خانواده مرادپور،خانواده مسنن،خانواده سوفر فروزان و ديگران كه اسامى آنها بسيار و تعدادشان از صدها مىگذرد در امر ورود و مآلا ساخت دارو به معناى واقعى نقش آفرين بودند.نيز بايد از دكترلالهزارى، پروفسور شموئيل رهبر،دكتر شهابى،دكتر شعبان معنوى،دكتر برال و دكتر ناتان در امر دارو و تحقيقات دارويى و پزشكى...نام برد. به اين ترتيب يهودىها بر امر خريد،فروش و تجارت دارو در ايران سيطره و اشراف كامل داشتند.حتى برخى معتقدند كه به طور پنهان و غير رسمى،اين حوزه در انحصار يهود ايران بود.
در منابع ديگر يهودى،به اسامى داروخانهها و مراكز فروش دارو،صاحبان و نشانى آنها در دوران پهلوى،به شرح ذيل اشاره شده است.
داروخانه صاحب محل اتحاديه يوسف (اتحاديه) سوفر خيابان لالهزار احيا پاشائى دروازه دولت آسيا نباتيان دروازه فردوسى افراشته حافظ خيابان سپه داروخانه صاحب محل اقدام مرتضى سنهى چهارراه آب سردار الى دكتر خانبابا الى خيابان فردوسى امپريال دكتر ايرج يادگار خيابان پهلوى امريكائى رحيم تباركى پهلوى-شاهرضا امير آباد دكتر نصرت اله دردشتى امير آباد ايران شموئيل ذكريا و يعقوب نظريان خيابان يوسف آباد ايرانشهر دكتر حبيب خاورانى خيابان اسلامبول باختر دكتر اسمعيل دردشتى خيابان كاخ باختر دكتر الداد خيابان شاه بلژيك امير بلژيك خيابان لالهزار بهزاد دكتر فريدون ابرامى سلسبيل بلنديان دكتر بلنديان خيابان گرگان بهنام دكتر اقبالى سر پل چوبى بيژن دكتر داود بروخيم 24 اسفند بين المللى خانبابا بنايان خيابان سيروس بوستان دكتر العازار هللوياه خيابان گرگان پاريس خانبابا سوفر خيابان لالهزار پاستور موسى طوب (پاستور) خيابان چراغ برق پرتو دكتر موسى حنانى خيابان كاخ پرهامى دكتر پرهامى 20 مترى اول تربتى رحيم تربتى خيابان سيروس پاينده شاريم اول پامنار ؟دكتر عادل باروخيان چهار راه فردوسى تابان دكتر حكمت روان خيابان شاه آباد تابان دكتر حقنظرزاده خيابان شيخ هادى توفيق فيض اله مخوباد خيابان شاهپور تربتى دكتر تربتى خيابان صفى عليشاه تربيت دكتر تربتى خيابان خيام داروخانه صاحب محل تبريكال منصور آقائى خيابان تخت جمشيد تمدن فرشادى خيابان راه كنت جم جمشيد آقائى (دكتر تريكال) تخت طاوس جادوان گلچهى حشمت الدوله حافظ پرورش ناصر خسرو خرمى دكتر دانشراد جاده قديم شميران خيام دكتر گيلياردى خيابان خيام خرسندى دكتر خرسندى خيابان فروردين دادوند دكتر دادوند چهار راه يوسف آباد رازى دكتر خانبابا نظريان سه راه ژاله ديبا كدخدا زاده خيابان فردوسى داريوش دكتر بصيرى خيابان پهلوى رامش دكتر گنجيان خيابان ثريا رخشا دكتر رخشا و مؤيد دروازه دولت رويال دكتر نعمت تهرانى خيابان پهلوى رهنما دكتر تربتى خيابان شاهپور رى دكتر موسى برال خيابان اسلامبول ؟دكتر رخسار خيابان ايران ؟دكتر مهدى زاده خيابان رى زهره دكتر موسى نگاران خيابان شاهرضا ژاند ارك دكتر ابريشمى امير آباد سلطانى دكتر منوچهر حكائيان خيابان وزراء سويس موسى و داود كهن شوحط خيابان سپه سياح مرادى ميدان اعدام سينا داود مخانيان خيالان لاله زار سويس داود كهن شوحط خيابان شاهرضا شاهرضا دكتر حزانى خيابان شاهرضا شادمان دكتر صالح مرادى خيابان ژاله داروخانه صاحب محل شمس دكتر سومخ شمس العماره شعاع دكتر شعاع دروازه شميران شفق دكتر يعقوب شفق خيابان كاخ شورين سليمان رازقى و ميرزا يعقوب ياحيد خيابان ناصر خسرو شناور دكتر يوسف حكيم خيابان ناصر خسرو بزرگمهر تهرانى بزرگمهر-خيابان پهلوى طور ايوب طور خيابان لالهزار طوس دكتر نور اله لوريان خيابان پهلوى فرانس پاستور دكتر طيب نيا و يوسف كاشى خيابان كاخ فارس دكتر ناتان خيابان كاخ فردوسى دكتر مسعود و ناصر كهن شوحط خيابان فردوسى فرشته نعيمى خيابان سپه فرشته فرد نعيمى آريانا فرد دكتر تهرانى شاه آباد فروزنده دكتر فروزنده سنهى ميدان فجر الدوله فرد دكتر داود كشفيان خيابان شاه آباد فيروز دكتر فيروز خيابان شاه كاج دكتر فطورهچى خيابان كاج كاشف دكتر كاشف سلسبيل كارون دكتر صالح داويدى دروازه شميران كشفيان دكتر روح اله كشفيان خيابان شاه آباد كهن حبيب كهن ناصر خسرو موليون امير موسى زاده لالهزار مديكال دكتر نتى-دكتر مرادى خيابان پهلوى ملى آشر بن لوى و يعقوب صدق خيابان پهلوى مهتاب دكتر فلك آسا ميدان گمرك داروخانه صاحب محل ميهن ترمه فروش آب سردار مهين دكتر رحيم ميهن خيابان ژاله مهر ايران دكتر يديدى خيابان كاخ متين دكتر لالهزارى خيابان شاه ناقى سليمان ناقى محله كليميان ناجى نجات ناجى خيابان اسلامبول ناصرى يعقوب مراديان (ناصرى) ناصر خسرو نجات دكتر نجات شيخ هادى نلسون دكتر داريوش يمينى بلوار اليزابت نور حكمت روان مخبر الدوله نوربخش دكتر شموئيل بروخيم خيابان ژاله نوبخت خانبابا تقييان و ميرزا آقا برال خيابان كاخ نباتى دكتر نباتى پارك ساعى نوول خانبابا نوول (امانوئل) ناصريه شرافت درويش خيابان سپه وحيد دكتر داويدى ميدان ژاله وطن يعقوب حقنظرزاده شيخ هادى واشنگتن مراد زرهى دروازه شميران وصال دكتر اخوان وصال شيرازى ويلا دكتر فرشادى دروازه دولت هور دكتر رحمت اله دليجانى و جهانگير بخشى يوسف آباد برلين رحيم و ايوب طور شمس العماره
نتيجه
برخى افراد سرشناس يهودى،چون حبيب القانيان و برادران او داود و صيون القانيان، ابراهيم راد،لطف اله حى،موسى كرمانيان،منشه امير (كه چندين شركت اقتصادى در ايران و اسرائيل داشت) و...،نه فقط خود بخش عمدهاى از سرمايههاى فراوان خود را به فلسطين اشغالى منتقل و در بخشهاى مختلف اقتصادى سرمايهگذارى كرده بودند،بلكه،با همكارى جدى و مستمر برخى كانونهاى صهيونيستى،به ويژه آژانس يهود،شمارى از سرمايه داران يهودى ايران را وادار مىكردند تا با تبديل پول خود به دلار،ثروت خود را به بانكهاى خارجى و سپس اسرائيل انتقال دهند.
آژانس يهود و بعضى ديگر از سازمانهاى اسرائيلى مستقر در ايران،از حضور و نفوذ يهودىها در مراكز و مؤسسات صنعتى،بانكى و اقتصادى نيز غافل نبودند.آنها به شكلها و شيوههاى گوناگون از اين موقعيتها در مسير اهداف و برنامههاى رژيم صهيونيستى بهره بردارى و استفاده مىكردند.البته اين بهرهگيرىها،هميشه در زمينههاى مالى و اقتصادى نبود.بلكه محافل صهيونيستى به موازات مطامع مالى،اهداف سياسى و اطلاعاتى خاص خود را نيز از اين طريق، در ايران تعقيب و دنبال مىكردند.
3.سازمانهاى صهيونيستى در ايران
آژانس جهانى يهود چند سال پس از برگزارى اولين كنگره جهانى صهيونيسم در 1897 م/1276 ش،تأسيس شد.مأموريت اصلى و تشكيلاتى اين آژانس جذب و جمع آورى و انتقال يهود از اطراف و اكناف جهان به فلسطين اشغالى و اسكان آنها در آن سرزمين است كه اكنون نيز به طور مستمر و پىگير در اين مسير مشغول فعاليت در جهان است.آژانس يهود را بازوى اصلى و عملياتى سازمان جهانى صهيونيسم گفتهاند.
برخى مدارك حاكى از آن است كه آژانس يهود يك سال قبل از تأسيس اسرائيل در ايران فعاليت داشته است.بنابراين،موجوديت آژانس يهود شعبه ايران به عنوان يك سازمان صهيونيستى غير ايرانى به سال 1947 م/1326 شمسى بر مىگردد.
آژانس يهود با آگاهى و موافقت دستگاه حاكم شاهنشاهى،بىهيچ محدوديت و مانعى در تمامى مناطق يهودى نشين ايران به فعاليت مشغول بود.اين آژانس نه فقط خود به طور مستقل در زمينه جلب و جمع آورى يهود ايران و برخى كشورهاى همجوار از طريق اين سرزمين و سپس انتقال و اسكان آنها در فلسطين اشغالى اقدام و عمل مىكرد،بلكه از طريق نفوذى كه اين تشكيلات در بسيارى از كانون و انجمنهاى يهودى و يا صهيونيستى داخل كشور داشت،از تمامى آنها به عنوان وسيله و ابزار در مسير مقاصد خود بهره بردارى مىكرد.به گونهاى كه بيشتر كانونها و مؤسسات مزبور،تعقيب و اجراى برنامهها و اهداف آژانس يهود را جزو دستور كار و فعاليت خود تلقى مىكردند و از اين زاويه ارتباط تشكيلاتى مستمرى با آژانس يهود داشتند.
اسناد و مدارك به جا مانده از آن دوران نشان مىدهد كه حتى،سالها قبل از حضور علنى و رسمى اين سازمان صهيونيستى،كانونها و عناصرى،مأموريت آژانس يهود را در ايران به عهده داشته و مقاصد آن را در اين كشور تعقيب مىكردهاند.سندى كه تاريخ آن به 13 سال قبل از تشكيل رژيم صهيونيستى بر مىگردد،نشان مىدهد كه سازمانها و عناصرى براى جذب و انتقال يهودىهاى ايران به فلسطين تلاش و اقدام مىكردند.اين سند،نامه گلايه آميز حاج محمد امين الحسينى مفتى و رئيس مجلس اعلى اسلامى فلسطين به كنسولگرى شاهنشاهى ايران در فلسطين در سال 1314 ش،است كه در بخشى از آن چنين مىخوانيم: سپس توجه شما را به طور خاصى به كوششهاى جدى جمعيتهاى سياسى صهيونى كه براى تشويق مهاجرت يهودىهاى ايران و اسكان آنها در فلسطين [اقدام]مىنمايند،جلب مىنمايم.چه به واسطه تبليغات و تشويقات مزبور عده غير كمى[كم نيستند]از يهودىهاى ايران خود با خانوادههاى خود از طريق مجاز و غير مجاز از راه عراق و غيره شروع به آمدن به فلسطين گذاردهاند كه البته ضرر بزرگى به فلسطين اسلامى كه صهيونىها طمع دارند آن را يك مملكت يهودى قرار دهند وارد مىآورد.ما توجه شما را به اين مسأله مهم جلب نموده و خواهشمنديم كه دولت عليه خود را بدان معطوف بفرماييد و اميدواريم كه در آينده مانند گذشته مورد عطف توجه و كمك و مساعدت اين دولت عظيم الشأن اسلامى قرار گيريم كه اثرات كمك و مساعدت مزبور در منع مهاجرت يهود ايرانى به فلسطين عيان گردد.مانند بسيارى از دول اسلامى كه در اين ممانعت براى صيانت اولين قبلهگاه (قبل از مكه) و سومين حرمين شريفين (بعد از مكه و مدينه) از طغيان مهاجرت يهود شركت نمودند[...].
رئيس مجلس اعلى اسلامى در فلسطين،امضا (حاج محمد امين الحسينى) . برنامهها و اقدامات آژانس يهود در ايران نيز همواره با موافقت،مساعى و همكارى مقامات دولتى و دستگاه حاكم شاهنشاهى همراه بود.
يوسف بن نيسان رئيس وقت آژانس يهود ايران در بخشى از يك پيام خود به مناسبت عيد پسح،در اين باره چنين ياد مىكند: از فرصت استفاده نموده،به نام سخنوت مراتب قدردانى و سپاسگزارى خود را نسبت به اولياى محترم دولت كه پيوسته مساعدت و همراهى آنها در وظيفه بشر دوستانه اين مؤسسه شامل حال ما است تقديم نموده اضافه كنم كه تاريخ يهود هيچ گاه اين مساعدتهاى پرقيمت را فراموش نخواهد كرد. نمونه ديگر ستايش نامه آژانس يهود خطاب به وزارت امور خارجه ايران در 24 تير ماه 1330 چنين است: وزارت محترم امور خارجه كشور شاهنشاهى بخش مهاجرت آژانس يهود در ايران خود را موظف مىداند مجددا از آن مقام محترم به خاطر كمكهاى جوانمردانه و روح بشردوستى قابل ستايشى كه درباره امور مربوط به پناهندگان[يهودى]عراقى درباره آنها روا داشتهاند صميمانه تشكر نمايد.اولياء محترم آن وزارتخانه حقيقتا نهايت مساعدت و همراهى را با گذشت و سخاوتمندى كه خاصه ايرانيان است درباره اين اشخاص مبذول داشته و در راهنمايى و كمك به پناهندگان عراقى كه به عنوان ترانزيت از ايران عبور مىكنند و همچنين درباره يهوديان ايرانى كه به ملاحظات مذهبى به اماكن مقدس[فلسطين] مسافرت مىنمايند،حقا كه شيوه ديرينه ايرانيان باستانى و كورش كبير[را]ادامه دادهاند...
ى.[يهودا]داتنر[امضا] رئيس مهاجرت آژانس يهود در ايران-تهران نامههاى ستايش آميز و فريبكارانه مأموران و كانونهاى صهيونيستى چنان مقامات بلندپايه دولت شاهنشاهى را سحر مىكرد و به وجود مىآورد كه براى خوش خدمتى از هيچ مساعدتى دريغ نمىكردند.تصويب نامه هيأت وزيران دولت شاهنشاهى مورخ 1334/5/12 درباره معافيت يهوديان ايرانى عازم به فلسطين از پرداخت عوارض گذرنامه تنها يك نمونه از اين خوش خدمتىهاى سلطنت پهلوى به آستان صهيونيسم جهانى است: هيأت وزيران در جلسه مورخ 13]34/5/11]به پيشنهاد شماره 6080/س 1334/5/1-34642 وزارت كشور درباره معافيت عوارض گذرنامه يهوديان ايرانى بىبضاعت[!]كه به وسيله آژانس يهود قصد مهاجرت به فلسطين را دارند،موارد زير را تصويب نمودند: ماده 1-استرداد سپرده آژانس يهود كه به طور وديعه به عنوان عوارض گذرنامه كليميان بىبضاعت در بانك ملى و صندوق اداره گذرنامه شهربانى قبلا پرداخته، بلامانع است.
ماده 2-كليميان بىبضاعت ايرانى كه قصد مهاجرت به فلسطين را دارند از تاريخ تصويب اين طرح از پرداخت عوارض مقرر در تصويب نامه شماره 7452 مورخ 13]33/4/8]معاف مىباشند[...].آژانس يهود طى 31 سال فعاليت رسمى و علنى در ايران توانست ضمن نفوذ و تأثيرگذارى بر شمارى از كانونهاى فعال داخلى و جلب همكارى آنها،دهها هزار يهودى ايرانى و غير ايرانى را به فلسطين اشغالى منتقل كند.با اين وصف آژانس جهانى يهود،به دليل برخى ناكامىها،در مقاطع مختلف از طريق تغيير و تعويض رؤساى آژانس يهود ايران سعى در افزايش و گسترش فعاليتها و اقدامات اين تشكيلات داشت.صهيونيستهايى كه در ايران سمت رياست آژانس يهود را به عهده داشتند عبارت بودند از:يوسف بن نيسان،حييم صادوق،داخور،ناس،لبانون، مناخيم الدار،مردخاى زر،اسحاق تبيان و...
آژانس جهانى يهود ضمن كنترل و هدايت عمليات آژانس يهود ايران،و نظارت كامل بر عملكرد آن،مع الوصف هر از چند گاهى با اعزام مأموران و فرستادگان ويژه و رؤسا و مقامات درجه اول آن تشكيلات،سعى در بررسى و ارزيابى فعاليت اين كانون صهيونيستى در جامعه ايران داشت.اين موضوع ميزان اهميت حضور و نفوذ صهيونيستها و اهداف و مطامع محافل صهيونى را در ايران نشان مىدهد.
اگر چه فعاليت آژانس يهود ايران حول محور جذب و انتقال يهود به فلسطين اشغالى بود،اما واقعيتها نشان مىدهد كه اين تشكيلات در زمينههاى مختلف سياسى،اطلاعاتى،اقتصادى و فرهنگى نيز اقدامات دامنهدار و گستردهاى در مناطق مختلف ايران،به ويژه مناطق يهودى نشين داشت و ايجاد شركتهاى اقتصادى و تجارى چند منظوره با اهداف مختلف،نشانگر اهداف متعدد اين سازمان صهيونيستى در ايران بود.
به هر روى،آژانس يهود ايران تا سال 1357،يعنى تا سقوط سلطنت پهلوى،دهها هزار يهودى ايرانى،افغانى،هندى،عراقى و...را ترانزيت و به فلسطين اشغالى انتقال داد.اين آژانس از ايران به عنوان ايستگاه انتقال يهوديان كشورهاى همجوار استفاده مىكرد.
روزنامه اسرائيلى جروزالم پست در دسامبر 1970 م/1349 ش،آمار يهوديانى را كه تا سال 1345/1966 به فلسطين منتقل شده بودند،53000 نفر اعلام كرد.به ادعاى اين نشريه تا سال 1968 م/1347 ش،قريب به 55 هزار يهودى ايرانى از سوى آژانس يهود به فلسطين اشغالى انتقال يافته بودند.
منابع رسمى دولت شاهنشاهى در اوايل سال 1349 ش/1970 م،رقم يهوديان ايرانى انتقال يافته به فلسطين را،حدود 80 هزار نفر اعلام كردند.رسانهها و منابع صهيونيستى در سالهاى اخير مدعى شدهاند كه: تا سال 1948 (تأسيس اسرائيل) [1327 ش]،طبق آمار غيررسمى،در حدود 20 هزار (طبق منابعى ديگر 30 هزار) يهودى ايرانى در اسرائيل،اغلب اورشليم و تل آويو،مشغول كار و زندگى بودند-ولى طبق آمار رسمى،جمعيت يهوديان ايرانى در اسرائيل،در اين موقع،كمتر از 5 هزار نفر قيد گرديده،و اين نشان مىدهد كه بيشتر يهوديان ايرانى به صورت غير قانونى از طريق سرحدات سوريه و لبنان وارد آن سرزمين شده و در آن سكنى گزيده بودند.تا اين زمان[1997 م/1376 ش]جمعيت يهوديانى كه ممكن است خود را از لحاظ خانوادگى به نحوى با ايران و ايرانى وابسته بدانند باز هم به صورت تخمينى،كمتر از 150 هزار نفر است.طبق اسناد رسمى دولت اسرائيل،تا استقرار جمهورى اسلامى در ايران،تعداد يهوديان ايرانى ساكن اسرائيل به 114/500 نفر بالغ مىشد كه از اين شمار،جايگاه تولد 52 هزار نفر آنان در شناسنامه«ايران»قيد شده است.از شروع انقلاب اسلامى تا پايان سال 1996 [1375 ش]،تعداد 18/664 نفر يهودى از ايران به اسرائيل آمدهاند. جز آليانس و آژانس يهود،سازمانها و انجمنهاى كاملا غير ايرانى ديگرى نيز در ايران تأسيس شده بود كه«انجمن فرهنگى اوتصرهتورا»از جمله آنها بود.اين انجمن در سال 1324 شمسى تأسيس و فعاليت خود را آغاز و اهداف خود را فرهنگى و آموزشى اعلام كرد.در يكى از منابع يهودى در اين باره چنين اشاره شده است: در سال 1324 شمسى شادروان راب اسحق مئيرلوى از طرف ربانوت اعظم اسرائيل به ايران آمد تا براى يهوديانى كه از چنگ نازىهاى آلمان گريخته بودند و در شهرهاى روسيه بسر مىبردند،بستههاى خوراك،لباس،دارو و ساير وسايل زندگى بفرستد.او متوجه مىشود كه سطح معلومات يهوديان ايران در زمينه زبان عبرى و علوم دينى،بسيار پايين است.راب لوى با كمك زنده ياد كهن صدق و با اعانهاى كه از شخصيت فرهنگ دوست معروف يهودى آمريكايى به نام اسحق شالوم در نيويورك گرفت اوتصر هتورا را تأسيس كرد كه قسمت بودجه آن را مؤسسه آمريكن جوينت تأمين مىكرد.راب لوى كه با اسحق شالوم تماس دائم داشت،شعبه اوتصرهتورا را در ايران افتتاح كرد و با بودجهاى كه مرتب[از آمريكا]دريافت مىكرد-با همراهى زنده ياد سليمان كهن صدق-چندين باب مدرسه رسمى و كلاسهاى درس عبرى در تهران و شهرستانهاى آبادان،اراك،ازنا،بابل،بوشهر،بوكان،تكاب،خمين، خوانسار،رشت،رضائيه[اروميه]،رفسنجان،زرقان،سقز،شاهين دژ،شيراز،كرمان، گلپايگان،مشهد،مياندوآب،نوبندگان و...تأسيس كرد.در مدارسى كه آليانسايزرائيليت در تهران و شهرستانهاى اصفهان،بروجرد،تويسركان،سنندج،كاشان، كرمانشاه،دماوند و يزد داشت،تدريس زبان عبرى و علوم دينى به عهده معلمين اوتصرهتورا بود.مهاجرت دسته جمعى يهوديان اكثر شهرهاى كوچك ايران به اسرائيل يا تهران باعث شد كه تعدادى از مدارس اوتصرهتورا و آليانس در بيش از بيست نقطه ايران تعطيل گردد. البته چنين ادعايى چندان معتبر و قابل استناد نيست زيرا با توجه به فراوانى و گسترش مدارس يهودى در مناطق يهودىنشين ايران و به خصوص،تلاش همه جانبه آموزشگاههاى آليانس،ايجاد يك انجمن صرفا فرهنگى و آموزشى چندان قابل توجيه نمىتواند باشد.
در يك منبع ديگر يهودى در اين باره چنين آمده است: اين انجمن در ابتدا به نام (بريت تورا) بود و بعدا به نام (اوتصرهتورا) خوانده شد.
رياست اوتصرهتوراى آمريكا،آقاى اسحاق شالوم توجه مخصوص براى جامعه يهود ايران منظور داشت و هر ساله مبلغ يكصد هزار تومان بودجه كمكى از آمريكا توسط مؤسسه (ژوينت) [جوينت]مىرسد. اگر چه انجمن فرهنگى اوتصرهتورا در جامعه يهود ايران تأسيس شده بود و فعاليت داشت، ليكن معمولا رؤسا و اداره كنندگان اصلى آنها غير ايرانى بودند؛مثل راب لوى آمريكايى كه در سال 1328 رياست اين انجمن را برعهده داشت. اما بعدها رياست ظاهرى اين تشكيلات به بعضى يهودىهاى ايرانى تفويض شد.با اين وصف اين انجمن همواره تحت برنامه و كنترل و سرپرستى عناصر و كانونهاى يهودى خارج از ايران حركت مىكرد و حتى هزينه آن نيز از خارج تأمين مىشد.
از ديگر سازمانهاى فعال يهودى در ايران كه از سوى كانونهاى يهودى خارج از كشور، تأسيس و شروع به كار كرد،ارت نام داشت.
در شهريور ماه 1329 ش[1950 م]نماينده ارت جهانى به ايران وارد و بلافاصله كميته مركزى ارت ايران از شخصيتهاى يهودى ايرانى انتخاب و هنرستان صنعتى مركزى ارت تحت نظر مستقيم اين كميته در تهران افتتاح گرديد و پس از مدت كوتاهى شعبه آن در اصفهان و شيراز تأسيس و هر شعبه تحت نظر كميتههاى محلى مشغول كار گرديد.[...]از سال 1333 ش،دورههاى كوتاه هنرستان ارت به سه سال تبديل گرديد و تغييرات جديد در آنها داده شد.[...]در هشتصد و هفتاد و يكمين جلسه شوراى عالى فرهنگ مورخ 1334/1/27 ش،امتياز رسمى هنرستان صنعتى مركزى ارت در تهران به تصويب رسيد. در منابع يهودى درباره ماهيت و اهداف و عملكرد اين مؤسسه آمده است: ارت پس از مؤسسه اليانس ايزرائيليت فرانسه،در عمر كوتاه خود در ايران،بالاترين خدمات را به جامعه ما ارزانى داشت.ارت جهانى كه يكى از عظيمترين سازمانهاى آموزشى فنى غير دولتى در سراسر جهان است،115 سال قبل،يعنى در سال 1880 ميلادى،در شهر سن پيترزبورگ به منظور به كار گماردن يهوديان روسيه توسطه Nikolai Bakstبه وجود آمد.
پس از جنگ جهانى دوم ارت در كشورهاى ديگر اروپايى فعاليت كرد و جهانى شد و اكنون در بيش از 27 كشور فعاليت مىكند.در سال 1950 ارت به طور جدى در ايران مشغول فعاليت شد.آموزشگاههاى ارت ايران با بالاترين معيار آموزشى آن زمان،جوانان يهودى را به گونهاى با صنعت آشنا كرد كه صاحبان صنايع فارغ التحصيلان ارت را سردست مىبردند.وجود مدارس ارت و تربيت جوانان با استعداد سبب بالا رفتن ارزشهاى اجتماعى يهوديان ايران شد.ارت از طرف سازمان برنامه به صورت بسيار جدى حمايت مىشد و تقريبا كليه تجهيزات اصلى آن را تأمين مىكرد. ارت نيز از سوى محافل يهودى خارج از ايران،اداره مىشد و همواره تحت كنترل و نظارت و بازرسى آنها قرار داشت.
بازديد بارون ادموند دوروچيلد،يهودى سرشناس و ثروتمند فرانسوى از مؤسسات ارت ايران در تاريخ پنجشنبه 27/بهمن 1333 در معيت آلبرشتين رئيس ارت ايران،گوياى اين واقعيت است. در هفتاد و پنجمين سال تأسيس ارت جهانى،كنگرهاى مركب از رهبران و رؤساى ارت 19 كشور مختلف جهان،از جمله ايران،در ژنو تشكيل شد.اين كنگره با پيام تبريك آيزنهاور رئيس جمهور آمريكا و بن صبى رئيس جمهور وقت اسرائيل آغاز به كار كرد. يكى ديگر از سازمانهاى يهودى فعال در ايران مؤسسه آمريكن جوينت بود كه تحت پوشش امور فرهنگى،اجتماعى و بهداشتى فعاليت مىكرد.
در منابع يهودى درباره اهداف و برنامههاى آمريكن جوينت نوشتهاند: اسرائيلىهاى آمريكايى از آنجائيكه متوجه شدند كه يهوديان اكثر ممالك دنيا فاقد امكانات براى رفع نيازهاى فرهنگى-بهداشتى و امور اجتماعى خود هستند،با تأسيس مركز به نام آمريكن جوينت اقدام نمودند و به مؤسسات و مراكز اسرائيلى [يهودى]دنيا از جمله ايران نيز كمك مالى مىنمودند.به اين منظور به تأسيس دفترى به نام«اداره آمريكن جوينت»اقدام نمودند. بر اساس برخى نوشتهها،جوينت در سال 1914 م/1293 ش،در آمريكا تأسيس شد.اين سازمان يك تشكيلات به ظاهر خيريه يهودى است كه از راه كمك مالى كه از سازمان خيريه آمريكايى يوناتيد جويش اپيلUnited Jewish Appeal of Americaدريافت مىدارد فعاليت مىكند. افرادى كه از سال 1952 تا 1979 رياست مؤسسه آمريكن جوينت ايران را بر عهده داشتند به ترتيب عبارت بودند از:استانلى آبرومويج،ابراهام لاسكو،مائوريك ليپن،تئودور فدر، مائوريك رومبرو،سيدنى انگل،مارسل روزمبرگ و ميچل شيندلر. اين افراد تماما از يهوديان غير ايرانى بودند كه هر كدام به مدت 2 تا چهار سال به ايران اعزام و سرپرستى آمريكن جوينت را به عهده داشتند.
اين قبيل سازمانها و مؤسسات،به علاوه كانونها و انجمنهاى ديگرى كه از ذكر و شرح آنها خوددارى شده است تماما با مجوز و موافقت رسمى حكومت پهلوى و مقامات درجه اول كشور ايران فعاليت داشتند و عمدتا از حمايت و مساعدت مالى و سياسى دستگاه حاكم شاهنشاهى نيز برخوردار بودند.در عين حال سازمانها و تشكلهاى يهودى داخل كشور و نيز آنها كه به طور علنى و رسمى از سوى محافل يهودى و يا صهيونيستى خارج از ايران در اين كشور تأسيس شده بودند،همگى با هم ارتباط و همكارى داشتند و در زمينههاى گوناگون با هماهنگى اقدام و عمل مىكردند.
4.اسرائيل در ايران
شناسايى پنهان رژيم صهيونيستى از سوى حكومت پهلوى،در خارج و داخل ايران بازتاب وسيعى يافت.
بازتاب شناسايى اسرائيل
-اگر[چه]شناختن بالفعل (دوفاكتو) حكومت اسرائيل الزام و تعهدى براى شناختن به حق (دوژوره) ايجاد نخواهد نمود،معهذا نظر به علاقه و ارتباط مسلمين ايران؛ممالك اسلامى عالم بالخاصه ممالك اسلامى همجوار كه هنوز دولت اسرائيل را به رسميت نشناختهاند،-اقتضا داشت دولت ايران از شناسايى دولت اسرائيل باىّ نحو كان خوددارى نمايد.آيا اتخاذ چنين تصميمى وضعيت مملكت اسلامى ايران را در بين ممالك اسلامى عالم مواجه با يك جريانهاى غير مطلوبى نمىنمايد؟ 3-اعلى حضرت همايون شاهنشاهى در مسافرت پاكستان،ضمن نطق رسمى، ملل اسلامى را دعوت به همكارى و دوستى فرمودهاند.آيا شناسايى دولت اسرائيل متناقض با دعوت رسمى اعلى حضرت همايونى دول اسلامى را به همكارى،تلقى نخواهد شد؟ 4-در غيبت وزير امور خارجه و برخلاف بيانات اعلى حضرت همايونى چه نفوذ مرموز و چه تحريكات غير مرئى،دولت آقاى ساعد را وادار كرده است كه اجازه دهد معاون وزارت خارجه يك چنين دستورى را به نماينده ايران در سازمان ملل متفق صادر نمايد.با اين وصف جواب شايعات اين كه مأمورين حكومت اسرائيل از چندى قبل مشغول تبليغات و صرف وجوهى شدهاند تا دولت ايران را از روش ممالك اسلامى منحرف سازند،چه بايد داد؟ 5-آيا اولياى دولت ايران متوجه هستند كه در نتيجه فجايع و جنايات تروريستهاى يهودى،بيش از هشت صد هزار نفر مسلمان فلسطينى يك سال و اندى است از خانه و لانه خود آوارهاند كه با شناسايى دولت اسراييل عملا نمك بر جراحات آنان پاشيده و در نتيجه ناگوارترين اثر را در عالم اسلامى ايجاد خواهد نمود و ضمنا با اين عمل فاصله بيشترى بين هيأت حاكمه و مسلمين ايران بالخاصه جامعه روحانيت اسلامى پيدا خواهد شد كه مسئوليت آن مستقيما به عهده دولت آقاى ساعد است.
6-ممكن است تصور شود با شناختن حكومت اسرائيل روابط و مبادلات بازرگانى بين ايران و اسرائيل برقرار خواهد شد و از اين راه سودى به دست خواهد آمد (چنان كه مبلغين يهود اين تبليغ را كرده و مىكنند) .اولا از يهودى سود بردن كار مشكلى است-ثانيا بر فرض احتمال و امكان چنين منفعتى آيا نتايج وخيمه سياسى آن از نقطه نظر داخلى و آزردگى عالم اسلامى از نقطه نظر روابط بين المللى ارزش آن را دارد كه يك مملكت كهن سال اسلامى مبادى معنوى خود را فداى منافع موهوم و موقتى مادى بنمايد؟ چون طبق قانون اساسى،دولت اسلامى است،طبعا دولت ايران موظف مىباشد اصول اسلامى و احساسات عمومى مسلمين را در كليه امور سياسى رعايت نمايد.
بنابر اين شايسته نبود بدون مطالعه و مشاوره با مجلس شوراى ملى مبادرت به شناسايى دولت اسرائيل كرده باشند.
اميدوارم در جلسه علنى مجلس شوراى ملى توضيحات بيشترى در اطراف اين سوء سياست ايراد نمايم،ولى انتظار مىرود آقاى ساعد[نخست وزير]براى تسكين احساسات عمومى هر چه زودتر علل و موجبات اين شناسايى نابهنگام و غير منتظره را اعلام دارند.
عبد الصاحب صفايى ارتشبد فردوست درباره شناسايى اسرائيل و پيامدها و آثار بعدى آن چنين اظهار نظر كرده است: محمد رضا رژيم اسرائيل را به طور دوفاكتو به رسميت شناخت و همين كافى بود تا اسرائيل به طور غير رسمى سفارت خود را در تهران داير كند.اين روابط به حدى گسترش يافت كه محمد رضا چند پايگاه برون مرزى خود با كشورهاى عربى منطقه را به اسرائيل واگذار كرد و سازمان اطلاعاتى اسرائيل پس از قدرتهاى بزرگ فعالترين سرويس اطلاعاتى در ايران شد.اسرائيل رژيم محمد رضا را تنها دوست و متحد خود در منطقه تلقى مىكرد و لذا به آموزش ساواك كمكهاى درجه اول نمود.ولى محمد رضا به خاطر فرهنگ اسلامى مردم ايران و به خاطر حساسيت مردم عرب منطقه جرئت نكرد روابط خود را با اسرائيل رسمى كند و آمريكا و انگليس نيز اين كار را صلاح نمىدانستند،زيرا ايران با نقش فوق مىتوانست بهترين حلقه اتصال اسرائيل و كشورهاى عربى باشد.
اسرائيل پايگاه اصلى غرب در خاورميانه به شمار مىرود و براى آمريكا كشور پولسازى محسوب مىشود.صرف وجود اسرائيل سبب مىگردد تا كشورهاى عربى و ثروتمند منطقه دلارهاى نفتى خود را در مقابل سفارشات گران قيمت اسلحه به آمريكا بدهند.آمريكا هم با بذل و بخشش،مقدارى از اين سفارشات را به كشورهاى اروپايى غربى واگذار مىكند.وجود اسرائيل براى شوروى نيز نافع است،زيرا بخشى از سفارشات نظامى نصيب اين قدرت مىشود. ويليام شوكراس،از رژيم پهلوى به عنوان تنها كشور خاورميانه نام مىبرد كه سياست همكارى پنهان با اسرائيل را اتخاذ كرده بود.او در ابتدا با اشاره به تاريخ حضور و نفوذ يهودىها در ايران و سپس وضعيت و موقعيت آنها در دوران معاصر مىنويسد: در ميان كشورهاى خاورميانه ايران تنها كشورى بود كه از ابتدا سياست همكارى پنهانى با اسرائيل را در پيش گرفته بود.در واقع روابط با اسرائيل،مناسبات ايران با كليه همسايگانش را تحت الشعاع قرار مىداد.
تساهل ايرانيان نسبت به يهوديان يك سنت ديرينه و افتخارآميز است.در كتاب عزرا آمده است كه وقتى كورش بابل را در 539 پيش از ميلاد فتح كرد،يهوديانى را كه در اين شهر به اسارت گرفته شده بودند آزاد كرد و به آنان اجازه داد به اورشليم بازگردند،يعنى به همانجايى كه فاتحان بابلى آنها را آورده بودند.
پس از اين واقعه جامعه يهوديان شروع به پخش شدن در ايران كرد و در نيمه قرن بيستم شايد در حدود يكصد هزار يهودى در ايران بسر مىبردند.تا زمانى كه رضاخان زمام امور را در دست گرفت آنان در محلههاى مخصوص خودشان زيست مىكردند.ولى رضاشاه به عنوان بخشى از سياست خود مبنى بر كاستن قدرت سنتى طبقات زميندار،در[سال]1927 دستور داد كه يهوديان مىتوانند مالك زمين شوند و در خارج از محلههاى مخصوص خودشان زندگى كنند.
در 1948 كه دولت اسرائيل تأسيس شد ايران به يهوديان عراقى كه بر خلاف يهوديان ايرانى مورد سركوب قرار گرفته بودند اجازه داد از طريق ايران به اسرائيل فرار كنند.در اين هنگام يكى از وظايف اصلى موساد،سرويس جاسوسى اسرائيل، اين بود كه مهاجرت يهوديان به اسرائيل را تسهيل كند.دولت ايران به مأموران موساد اجازه داد در تهران فعاليت كنند،يعنى به عبارت ديگر از بدو تأسيس دولت اسرائيل،ايران از اعراب حمايت لفظى مىكرد و به اسرائيل كمك پنهانى مىداد.اين يك طرح بادوام بود.
شوكراس درباره شناسايى رژيم صهيونيستى از سوى دولت شاهنشاهى ايران مىافزايد: در ژوئيه 1949 موافقتنامههاى گوناگون ترك مخاصمه بين اسرائيل و دولتهاى عربى رسما به جنگ 1948 خاتمه داد و موقعيت ارضى اسرائيل را تثبيت كرد.اكنون هدف اصلى سياست خارجى اسرائيل شكستن ديوار انزواى سياسى در منطقه بود.
نخستين موفقيت در شناسايى كامل ديپوماتيك آن كشور از جانب تركيه در 1949 به دست آمد.دومين موفقيت شناسايى دوفاكتوى ايران در 1950 بود.
از اسناد بايگانى اسرائيل معلوم مىشود كه شناسايى دوفاكتوى اسرائيل تصميم شخص شاه نبوده است. (در اين موقع شاه چندانى قدرتى نداشت.) اسرائيل شناسايى دوفاكتوى خود را با پرداخت رشوه قابل توجهى به محمد ساعد نخست وزير وقت ايران به دست آورد.
مذاكرات را از جانب اسرائيل يك امريكايى كه هنوز در پروندهها فقط«آدم» شناخته مىشود و با موساد همكارى داشته است رهبرى مىكرد.او ضمنا يك تاجر ايرانى را مىشناخت كه با نخست وزير دوست و«شريك تجارى»بود.از طريق اين شخص نخست وزير مطالبه 400000 دلار كرد تا موافقت هيئت وزيران را جلب و شاه را متقاعد سازد كه شناسايى دوفاكتوى اسرائيل خدمت به منافع ملى ايران است.اين تقاضا منجر به بحث پر شر و شورى در وزارت خارجه اسرائيل گرديد.نه تنها فراهم كردن اين مبلغ هنگفت براى دولت نوبنياد بسيار دشوار بود،بلكه بسيارى از مقامات اسرائيلى با شدت و حدت استدلال مىكردند كه اسرائيل نبايد حيات خود را با پرداخت رشوه و اشاعه فساد آغاز كند.[!!]ولى«آدم»به ابتكار خودش قسط اوليه پول را كه 12400 دلار بود به تاجر مزبور و نخست وزير پرداخت.نتايج اين كار آنى بود.نخست وزير درباره اينكه بايد بين سياست و مذهب تفكيك قائل شد با روحانيون به مذاكره پرداخت.تغييراتى در اعضاى كابينهاش داد تا رأى موافق را تأمين كند و با شاه به گفتگو پرداخت.
از قرارى كه به اسرائيليها گزارش دادند شاه گفته بود:«اگر نخست وزير و وزير امور خارجه موافق شناسايى اسرائيل هستند،من حرفى ندارم.»بنابراين مبلغ 400/000 دلار پرداخته شد.اين تماسهاى اوليه و رشوهها تا سى سال بعد منجر به همكارى سياسى و نظامى و امنيتى بين ايران و اسرائيل گرديد.
اين نويسنده ضمن اشاره به دريافت رشوه از سوى دولت شاهنشاهى منافع مشترك رژيم صهيونيستى و دستگاه حاكم پهلوى را نيز در برقرارى ارتباط بين اين دو و شناسايى اسرائيل از سوى حكومت پهلوى بىتأثير نمىداند: منافع مشترك دو دولت روشن بود.اولا ايران مىتوانست نفت اسرائيل را تأمين كند و در مقابل اسرائيل قادر بود كالاهاى ساخته شده از جمله جنگ افزار و نيز انواع كارشناس به ايران بفرستد.ثانيا موساد همراه با سازمان سيا نقش مهمى در تأسيس ساواك در سالهاى نيمه دهه 50[ميلادى]ايفا كرد. اگر چه دستگاه ديپلماسى شاهنشاهى همواره در داخل و خارج كشور سعى داشت شناسايى رژيم صهيونيسم را در حد«دوفاكتو»اعلام و جلوه دهد،اما واقعيت غير از اين بود.گستردگى و عمق روابط طرفين به گونهاى بود كه در جهان سياست،رژيم شاه و رژيم صهيونيستى را متحد و همپيمان هم مىدانستند.محافل سياسى آگاهى و اعتقاد داشتند كه«در 23 ژوئيه 1960 م (مرداد 1339 ش) محمد رضا پهلوى موجوديت اسرائيل را به رسميت شناخت» و بىترديد نمايندگان،مأموران و سفيران رژيم صهيونيستى هر گاه كه اراده مىكردند به شخص اول مملكت يعنى محمد رضا شاه پهلوى به آسانى دسترسى داشتند.
در بخشى از صورت مذاكرات سرّى مأموران سفارت آمريكا و اسرائيل در تهران چنين مىخوانيم: سفير كبير[اسرائيل]مه ير عزرى به سهولت به شاه و ديگر مقامات بالاى ايران دسترسى دارد.وقتى سفير كبير در مسافرت است،آقاى بن يوحنان نيز قادر است كه مقامات بالاى ايرانى منجمله شاه را كه او براى انجام امور بين ايران و اسرائيل احتياج دارد ببيند و ملاقات نمايد.فقط در جنبه تشريفاتى است كه با هيأت نمايندگى اسرائيل به صورت متفاوت از ديگر سفارتخانههاى معمولى تهران رفتار مىشود.
پايگاههاى اسرائيل در ايران
در خاطرات ارتشبد فردوست درباره تحركات سفارت اسرائيل در ايران آمده است: سفارت اسرائيل در ايران فقط در زمينه اطلاعاتى فعال نبود،بلكه در ساير زمينهها نيز فعاليت چشمگير داشت.گاه به گاه سفارت،يهوديان ايران را در سالنى جمع مىنمود و در اين جلسات ضمن سخنرانى و تحريك روحيه قومى آنها،براى كمك به اسرائيل اعانه جمع آورى مىشد و هر بار مبالغ كلانى پول ارسال مىگرديد.در اين جلسات،كه تصور مىكنم ماهيانه بود،مأمورين اداره كل هشتم ساواك شركت داشتند.در سفارت نيز ميهمانىهاى نيمه خصوصى داده مىشد و سفراى برخى كشورها و كارمندان سفارتخانهها و يهوديان سرشناس و گاهى مقامات ايران در اين ميهمانىها شركت مىكردند.از اداره كل هشتم ساواك نيز دعوت به عمل مىآمد.
بعلاوه،سفارت اسرائيل هر از گاهى از مقامات ايرانى براى بازديد از اسرائيل دعوت مىكرد و هدف بيشتر تبليغ پيشرفت كشاورزى و صنعت اسرائيل بود.تصور مىكنم سال 1340 بود كه وزارت كشاورزى اسرائيل از وزير كشاورزى ايران دعوت كرد كه هيئتى را براى بازديد از تأسيسات زراعى و آبيارى اسرائيل اعزام دارد.وزير كشاورزى هيئتى را تعيين نمود و من نيز از شعبه 2«دفتر ويژه اطلاعات»افسرى را اعزام داشتم.افسر مزبور پس از بازگشت هر روز قسمتى از گزارش خود را مىفرستاد تا بررسى كنم. مهمترين بخش ارتباط اسرائيل با حكومت پهلوى را،همكارى اطلاعاتى و امنيتى برشمردهاند.
به اعتراف فردوست«در دوران محمد رضا[پهلوى]سازمان اطلاعاتى اسرائيل پس از سرويسهاى آمريكا و انگليس فعالترين سرويس در ايران بود و اين فعاليت در ساير كشورهاى منطقه و شايد جهان كم نظير بود.» آنچه از ظواهر امر بر مىآيد،تشكيلات برون مرزى سازمان اطلاعات اسرائيل در ايران،از فعالترين و در عين حال سرّىترين ادارات اطلاعاتى بود كه مطامع رژيم صهيونيستى را در حوزه تحركات جاسوسى در كشورهاى اسلامى و عربى دنبال مىكرد.درباره اهميت اين تحركات،ارتشبد سابق حسين فردوست به نقل از«يكى از استادان رده بالاى اسرائيلى و عضو برجسته سازمان امنيت اسرائيل»كه در ساواك مشغول فعاليت بود چنين گفته است: استاد اسرائيلى،اداره برون مرزى[اسرائيل]را بسيار مهم تلقى مىكرد و مىگفت:«ما بايد اطلاعات دقيقى از كشورهاى همسايه داشته باشيم.»در آن موقع تأكيد او بر مصر (بخصوص صحراى سينا) ،لبنان،سوريه،اردن،عراق و عربستان سعودى بود. شبكه اطلاعاتى برون مرزى اسرائيل در ايران پايگاههاى مختلفى را در مناطق مرزى كشور تأسيس كرده بود و از آن طريق با استخدام مأمورين مورد نياز خود،به جاسوسى و كسب اطلاعات در برخى كشورهاى عربى مبادرت مىورزيد.
به هر حال،اسرائيل داراى 3 پايگاه برون مرزى در ايران بود،كه احتمالا از سال 1337 اين پايگاهها ايجاد شده بود.اين 3 پايگاه در خوزستان (مركز اهواز) ،در ايلام (مركز ايلام) و در كردستان (مركز بانه يا مريوان) و در محلى مستقر بود كه ساواك هم در آن محل باشد.در آن زمان اطلاعى از وضع اين پايگاهها نداشتم و اداره كل آموزش هم وجود نداشت تا كسب اطلاع كنم،لذا براى آشنايى كامل و دقيق از سازمان برون مرزى اسرائيل و نحوه گردآورى اطلاعات،خواستم كه بهترين رئيس پايگاه به تهران احضار شود،كه گفته شد رئيس پايگاه خوزستان است.او 3 روز در تهران ماند و صبح و بعد از ظهر هر چه لازم بود ديكته كرد و من همه را نوشتم و بعدا بر اساس آن يك جزوه مدوّن،تنظيم نمودم.اين جزوه به حدى كامل بود كه بعدها هر چه در ساواك در زمينه برون مرزى آموزش داده مىشد به كاملى اين جزوه نبود.از همان روز اول مشهود بود كه اين فرد از افراد ممتاز سازمان برون مرزى اسرائيل است.لذا، بعدها او را چند بار براى آموزش به اداره كل دوم دعوت كردم و متوجه شدم كه حتى از نيمرودى نيز ورزيدهتر است. پايگاههاى برون مرزى از طريق جذب و گماردن مزدوران داخل ساواك و بعضى بلاد اسلامى و عربى،به سهولت قادر به تعقيب مطامع صهيونيسم در كشورهاى عربى از طريق ايران بودند.هدف پايگاههاى برون مرزى اسرائيل در ايران،عراق و كشورهاى عربى بود و اكثر مأمورين را اين 3 پايگاه استخدام مىكردند و پس از آموزش كامل مرحله بهره بردارى شروع مىشد.اكثر مأمورين پايگاهها عراقى بودند،ولى پايگاه خوزستان موفق شد تعدادى مأمور كويتى و بحرينى و امير نشينهاى امارات و حتى افرادى از عربستان سعودى را نيز استخدام و به كار گمارد.بطورى كه از اين 3 پايگاه كليه اطلاعات لازم از عراق و تا حدى از كويت و امارات و عربستان و سوريه جمع آورى مىشد.البته منظور اسرائيلىها در شروع كار عراق بود،ولى به تدريج امكانات به حدى زياد شد كه كشورهاى فوق الذكر را نيز تحت پوشش قرار داد.يك نسخه از كليه اطلاعات جمع آورى شده به اداره كل دوم ساواك تحويل مىشد و يك نسخه نيز بسرعت به اسرائيل ارسال مىگرديد.بايد اضافه كنم كه اداره كل دوم ساواك نيز داراى حدود 10 پايگاه برون مرزى براى كار در عراق و كشورهاى عربى بود،ولى نتيجه كار اين 3 پايگاه اسرائيلى حتى با مجموع كار آن 10 پايگاه نيز قابل مقايسه نبود.علت عدم ورزيدگى و عدم تجربه كافى رهبران برون مرزى اداره كل دوم بود. 1 اسرائيلىها با پرداخت رشوههاى كلان مقامات و سران دستگاه اطلاعات و امنيت كشور شاهنشاهى (ساواك) را كاملا در خدمت منافع صهيونيسم قرار داده بودند.ارتشبد سابق فردوست در اين باره چنين اعتراف مىكند: زمانى كه در سال 1340 به ساواك رفتم،سرتيپ علوى كيا (قائم مقام سابق ساواك) فردى به نام يعقوب نيمرودى را به من معرفى كرد و گفت كه محمد رضا اجازه داده كه او با ساواك رابطه داشته باشد و تبادل اطلاعات نمايد.نيمرودى درجه سرهنگ دومى داشت و رئيس اطلاعات سفارت مخفى اسرائيل بود.او يك ماه بعد به ديدن من آمد و ضمن تشكر از همكارى برخى ادارات كل ساواك (ادارات كل دوم و سوم و هشتم) پاكتى به من داد.ديدم كه در پاكت مبلغ 80 هزار تومان (يا 60 هزار تومان) وجه نقد است.از او پرسيدم كه اين مبلغ چيست؟پاسخ داد:«از بدو همكارى برون مرزى هر ماه اين مبلغ به سرتيپ علوى كيا بابت هزينههايى كه ساواك در اين همكارى متحمل مىشود،پرداخت مىگردد!»پاكت را به او پس دادم و گفتم:فعلا نزد خودتان باشد تا با علوى كيا ملاقات و موضوع را مطرح نمايم.او هم پس گرفت و خداحافظى كرد.با سرتيپ علوى كيا ملاقات كردم و جريان را پرسيدم.گفت:«مدتى است كه اسرائيلىها 3 پايگاه برون مرزى در غرب و جنوب ايران احداث كردهاند و بابت هزينههايى كه ساواك از اين بابت متحمل مىشود،هر ماهه اين مبلغ را به ساواك مىپردازند كه به مسئول هزينههاى سرّى ساواك داده مىشود.»گفتم:اگر ساواك اجازه ايجاد اين 3 پايگاه را داده،ديگر اجاره خانه پرسنل اسرائيلى و تهيه غذا و ساير تسهيلات كه با ستاد مركزى ساواك نيست و اينها در هر محلى كه هستند رئيس ساواك آن منطقه مىتواند تسهيلات را فراهم آورد و هزينه مربوط را خودشان بدهند.در حاليكه پرداخت وجه به قائم مقام ساواك مثل اين است كه بابت اجازه ايجاد 3 پايگاه به مقام عالى ساواك رشوه مىدهند.علوى كيا گفت:«هر طور مصلحت بدانيد.ظاهرا راه حل پيشنهادى شما صحيحتر است!»به اين ترتيب مسئله پول منتفى شد و نيمرودى ديگر هيچ بحثى در اين باره نكرد.پاكروان اهل اين حرفها نبود،ولى به احتمال زياد معتضد،كه رئيس قسمت اطلاعات خارجى ساواك (يعنى ادارات كل دوم و هفتم) بود به اتفاق علوى كيا،با نيمرودى وارد معامله شده و اين پول را ميان خود تقسيم مىكردند. شبكه برون مرزى اسرائيل در ايران،اگر چه تا اواخر عمر رژيم شاهنشاهى،اهداف و مطامع صهيونيسم را از طريق صدها مأمور خود در مناطق مرزى كشور ايران تعقيب و دنبال مىكرد، ليكن،اين تشكيلات در مراحل مختلف زمانى،شيوههاى كسب اطلاعات و عمليات جاسوسى خود و همچنين نحوه اداره شبكهها را مطابق منافع اسرائيل تغيير مىداد.
پايگاههاى اسرائيلى تا حدود سالهاى 1346-1345 در ايران به فعاليت خود ادامه دادند و سپس اعلام كردند كه چون اطلاعاتمان كامل شده پايگاهها را تعطيل و به اسرائيل منتقل مىكنيم و شبكههاى ساخته شده در ايران نيز مستقيما از اسرائيل هدايت خواهد شد.بدين ترتيب،اسرائيلىها 3 پايگاه فوق را برچيدند و شبكههايى كه طى اين سالها ايجاد شده بود (و حداقل 300 سر مأمور و مأمور مستقل زبده داشت) براى خود حفظ كرده و از طريق برون مرزى اسرائيل به تماس خود ادامه دادند.معهذا،فعاليت سازمان اطلاعاتى اسرائيل در ايران ادامه يافت و نيمرودى به تماس با ساواك ادامه داد.ولى،نيمرودى ديگر با من يا رئيس ساواك رابطه نداشت و معتضد موظف شده بود با او تبادل اطلاعاتى نمايد.او هفتهاى 3-2 بار براى امور برون مرزى به اداره كل دوم،براى وسايل فنى به اداره كل پنجم،براى امور ضد جاسوسى به اداره كل پنجم مراجعه مىكرد.او با اداره دوم ارتش نيز رابطه داشت و سپهبد كمال در ملاقاتها گاه به اين موضوع اشاره مىكرد.به هر حال،نيمرودى در ميان سرويسهاى خارجى بيشترين رابطه را با ساواك داشت و هيچ گاه از مقامات اطلاعاتى آمريكا يا انگليس شنيده نشد كه گلگى كنند كه چرا فلانى اينقدر در رابطه با ساواك فعال است. علاوه بر همكارىهاى گسترده اطلاعاتى و امنيتى ميان اسرائيل و رژيم پهلوى،دستگاه اطلاعاتى و جاسوسى رژيم صهيونيستى در سازماندهى ساواك و آموزش نيروها و مأموران سازمان اطلاعات و امنيت رژيم شاهنشاهى نقش بسيار حساس و مهمى داشت.ارتشبد سابق فردوست با اشاره به كاستىها و ضعفهاى آموزش ساواك از سوى انگليسىها و آمريكا مىافزايد: در آن زمان ايران اسرائيل را به صورت«دوفاكتو»به رسميت شناخته بود و اسرائيل يك سفارتخانه غير رسمى در تهران داشت و مسؤل اطلاعات آن سرهنگ دوم يعقوب نيمرودى بود،كه با تأييد محمد رضا با ساواك رابطه فعال داشت.اطلاع داشتم كه تشكيلات اطلاعاتى اسرائيل بسيار قوى است،زيرا برخى افراد يهودى در كشورهاى اروپا و آمريكاى شمالى در مشاغل حساس اطلاعاتى شاغل بودهاند و اين افراد پس از تشكيل اسرائيل سازمانهاى اطلاعاتى و امنيتى آن را تشكيل دادهاند.
لذا به كمك نيمرودى آموزش ساواك را سازمان دادم،كه منجر به تأسيس اداره كل آموزش شد. فردوست درباره چگونگى آموزش نيروهاى ساواك از سوى صهيونيستها مىگويد: در آغاز 2 يا 3 تيم و هر تيم مركب از حدود 10 نفر از ادارات كل عملياتى (دوم، سوم،هشتم) براى آموزش به اسرائيل اعزام شدند.مدت آموزش هر تيم بين 1 تا 2 سال و نتيجه آموزش عالى بود.اين نشان مىداد كه اسرائيلىها براى دوستى با محمد رضا بهاى زيادى قائلند و روى نقش ساواك در آينده منطقه حساب جدى باز كردهاند.سپس ترجيح دادم استادان اسرائيلى را به تهران بياورم.بتدريج موارد مورد نياز را از شخص نيمرودى مىخواستم و او نيز به سرعت استاد مربوط را به تهران دعوت مىكرد.
بر اساس اطلاعات موجود و به خصوص اظهارات فردوست،استادان اسرائيلى،در زمينههاى امنيتى (ضد براندازى) شيوههاى بازجويى،خط شناسى،تحقيقات در سطوح عالى،اطلاعات خارجى،ضد جاسوسى،حفاظت اماكن و اسناد،امنيت داخلى و...در آموزش و پرورش مأموران ساواك نقش اساسى را به عهده داشتند تا جايى كه پس از سقوط رژيم پهلوى برخى از اين مأموران به استخدام موساد در اسرائيل درآمدند.ارتشبد فردوست در اين باره با اشاره به يكى از استادان آموزش مسائل امنيتى اسرائيل در ساواك مىگويد:«شنيدم كه وى به قائم مقامى سازمان امنيت اسرائيل رسيده و احتمالا حالا بايد رئيس شده باشد.شايد به كمك او بود كه عطارپور و ساير مأمورين ساواك پس از انقلاب[اسلامى]در اسرائيل شغلى پيدا كردند.» به هر صورت همكارىهاى همه جانبه اطلاعاتى اسرائيل با ايران شاهنشاهى،كه تبادل اطلاعات فقط بخشى از آن بود تا زمان سقوط سلسله پهلوى در سال 1357 ادامه داشت.
سفرها و ملاقاتها
افشاى سفر مقامات بلند پايه اسرائيلى و ملاقات آنها با سران و سردمداران حكومت شاهنشاهى ايران به همان اندازه كه براى رژيم پهلوى دردسر ساز بود،براى اسرائيل منفعت سياسى در پى داشت.
از جمله اين سفرها و ملاقاتها،حضور موشه دايان وزير وقت كشاورزى و رئيس اسبق استاد ارتش اسرائيل در سال 1341 و 1343 در تهران،سفر سپير باهين وزير دارايى اسرائيل به همراه يك هيأت بازرگانى براى قراردادهاى نفتى در سال 1336 به تهران و سفر مهندس شريف امامى رئيس وقت مجلس سنا به اسرائيل در تيرماه 1343 بود.گفته مىشد كه شريف امامى در اين سفر مبلغ چهار ميليون تومان از اسرائيل به عنوان رشوه دريافت كرده بود تا براى شناسايى كامل و رسمى اسرائيل از سوى دولت شاهنشاهى اقدام كند.
مسافرت سرلشگر بالاسكوف رئيس ستاد ارتش اسرائيل به تهران در دى ماه 1341،سفر ژنرال مهير اميت رئيس سازمان امنيت اسرائيل به ايران در سال 1343،مسافرت ژراد اسرائيل معاون دبير كل اتحاديه جهانى اسرائيلى به تهران در سال 1345،ورود يك هيأت اسرائيلى به سرپرستى اشكول وزير وقت دارايى و هيكل معاون او به تهران در اسفند ماه سال 1338،سفر مك ليف يكى از مسؤلان كارخانه لوازم يدكى هواپيما و هلى كوپتر از تل آويو به تهران در سال 1353 براى عقد قرارداد با مقامات ارتش شاهنشاهى و سفر آرون ويز رئيس كل شركت تهال نمونههاى ديگرى از روابط بسيار نزديك دو رژيم پهلوى و اسرائيل بود.
نمونههاى ديگر در اين باره،سفر جان روچيلد يهودى بانكدار معروف انگليسى به همراه دستيارش به تهران در دى ماه 1353،براى افتتاح شعبه بانك خود در ايران،ورود موشه بتّان و آوروبن دورو از مقامات شركت نفت اسرائيل به تهران در فروردين سال 1353 براى عقد قرارداد نفتى و همچنين سفر ژوزف نحمياس نماينده نفت اسرائيل در خرداد سال 1353 به تهران بود.
گفتنى است سفر مقامات نفتى اسرائيل به تهران به طور مكرر انجام مىگرفت.به طورى كه بن دورو نماينده نفتى اسرائيل در تير و سپس مرداد سال 1353 چند بار به ايران مسافرت كرد.
سفر ايگال آلون معاون نخست وزير اسرائيل به ايران در سال 1354،سفر ارتشبد نعمت اله نصيرى رئيس ساواك به تل آويو در آبان سال 1354 و ملاقات با اسحاق رابين نخست وزير وقت رژيم صهيونيستى و نيز تقاضاى نخست وزير اسرائيل (اسحاق رابين) در تير ماه سال 1355 براى حضور در ايران و ملاقات با محمد رضا پهلوى و نيز اعلام موافقت شاه با اين سفر و ملاقات و حتى تعيين مكان و زمان آن در روز جمعه 25 تير 1355 در شهرستان رامسر و همچنين تقاضاى مناخيم بگين نخست وزير وقت اسرائيل در مهر ماه 1357 براى سفر غير رسمى و پنهان به تهران و ملاقات با شاه از ديگر نمونههاى رفت و آمد سران دو رژيم به تهران و تل آويو بود.گفتنى است كه در مورد اخير به دليل شرايط و فضاى كاملا انقلابى حاكم بر ايران،محمد رضا شاه،حضور مناخيم بگين را به مصلحت دستگاه شاهنشاهى نديد و آن را به آينده موكول كرد و اين پاسخ در ديماه 1357 به ديويد كيمچه معاون سرويس اطلاعاتى اسرائيل كه به ايران سفر كرده بود ابلاغ شد.ذكر اين نكته خالى از فايده نيست كه بسيارى از ملاقاتهاى سران عالى رتبه دو رژيم در خارج از تهران و عمدتا در شهرستان رامسر برگزار مىشد تا به اين طريق از افشاى برخى اسرار كه به نفع و مصلحت دستگاه شاهنشاهى در داخل و خارج ايران نبود جلوگيرى شود.براى مثال،در تيرماه سال 1355،كه رئيس سرويس اطلاعاتى اسرائيل به ايران سفر كرده بود،ملاقات او و مقامات بلندپايه اسرائيلى با نخست وزير،رئيس ساواك،دستيار نخست وزير و برخى مقامات ديگر ايرانى در شهرستان رامسر برگزار شد.همچنين ژنرال طوفانيان معاون وقت وزارت جنگ شاهنشاهى در سال 1977 م/1355 ش،به تل آويو مسافرت و با ژنرال موشه دايان وزير امور خارجه اسرائيل و عزر وايزمن وزير دفاع آن رژيم ملاقات و گفت و گو كرد.
در آستانه پيروزى انقلاب اسلامى در سال 1357 ش/1978 م دريابان باركايى فرمانده نيروى دريايى رژيم صهيونيستى به تهران آمد و با طوفانيان معاون وزارت جنگ ايران شاهنشاهى ملاقات كرد.
موارد مزبور تنها نمونههايى از سفر مقامات بلند پايه ايرانى به اسرائيل و مسافرت دولتمردان و سران رژيم صهيونيستى به ايران شاهنشاهى بود.
روابط اقتصادى
در نامه«به كلى سرى»مورخ 1355/1/29 به شماره 600-6-9/م،نخست وزيرى در اين خصوص چنين آمده است: جناب آقاى دكتر شيخ الاسلام زاده وزير تندرستى و رفاه اجتماعى.
جناب آقاى فرخ نجم آبادى وزير صنايع و معادن جناب آقاى منصور روحانى وزير كشاورزى و منابع طبيعى.
در امتثال اوامر ملوكانه در خصوص تشكيل كميتههاى مختلط همكارى اقتصادى بين كارشناسان ايران و اسرائيل در زمينههاى كشاورزى،فنى و بهداشتى، جناب آقاى[هويدا]نخست وزير فرمودند از جناب عالى خواهش كنم آقاى لوبرانى نماينده اسرائيل در تهران را احضار و درباره تاريخ تشكيل،تركيب و موضوع مذاكرات كميته (بهداشتى،فنى و كشاورزى) با نامبرده مذاكره فرماييد.توجه آن جناب را به اين نكته جلب مىكنم كه جناب آقاى نخست وزير تأكيد فرمودند اين مذاكرات بايد به طور محرمانه صورت گرفته و در سطح مدير كل انجام پذيرد و براى جلو گيرى از بهره بردارى تبليغاتى،جلسات فوق در تهران تشكيل شود.مراتب بدين وسيله به استحضار آن جناب مىرسد.
پرويز راجى مشاور مخصوص نخست وزير به منظور اجراى پروتكلهاى همكارىهاى بهداشتى،كشاورزى و فنى،دولت شاهنشاهى ايران و رژيم صهيونيستى،كارشناسان و متخصصان اسرائيلى گروه گروه به ايران اعزام و از مراكز و مناطق مورد نظر بازديد و بررسى بعمل مىآورند.
بر اساس نامه محرمانه مورخ 1355/4/23،منصور روحانى وزير كشاورزى به هويدا نخست وزير«هيأتى به رياست مدير كل وزارت كشاورزى اسرائيل و سه كارشناس از تاريخ 1355/3/27 لغايت 1355/4/4 از طرحها و فعاليتهاى كشاورزى اين وزارت در خوزستان و جيرفت بازديد و ضمن انجام مذاكرات با مجريان طرحهاى مذكور و اين وزارت،امكانات همكارى بين وزارت كشاورزى و منابع طبيعى با وزارت كشاورزى و سازمانها و دستگاههاى بخش عمومى و خصوصى اسرائيل را بررسى نمودند.» زمينههاى همكارى كه از طرف هيأت اسرائيلى با كارشناسان وزارت كشاورزى دولت شاهنشاهى ايران مورد توجه قرار گرفت به شرح ذيل بود: 1-اجراى برنامههايى نظير كيبوتص 2(Kibuts) براى طرحهاى كشاورزى در ايران.
-اعزام يك گروه كارشناسى براى مطالعه كشت و صنعت جيرفت و پيشنهاد همكارى در قالب 8 الى 10 كيبوتص در محدوده كشت و صنعت مذكور و تهيه طرح و پيشنهادات مذكور.
-اعزام دو مدير مزرعه و دو كارشناس براى طرح كشت و صنعت جيرفت و يكى از طرحهاى مختلف خصوصى دولتى خوزستان.
4-بررسى امكانات اجراى طرحهاى پرورش طيور و ورود گاو شيرى از اسرائيل، برنامه تحقيقاتى در خصوص دامپزشكى و نگهدارى غله و تأمين ماشين آلات و لوازم كشاورزى[...]. 3 طرح همكارى در زمينه توليد و بازاريابى كودهاى شيميايى،بهره بردارى از املاح درياچههاى نمك ايران،شيرين كردن آب،ساخت ادوات كشاورزى از ديگر برنامههاى اسرائيل براى گسترش همكارىهاى اقتصادى و فنى با دولت شاهنشاهى ايران بود كه از سوى ايرون «Yron»مشاور وزير بازرگانى و صنايع اسرائيل در پى سفرهاى خصوصى و محرمانه به ايران به مقامات دولت شاهنشاهى ارايه شده بود.اين طرح و پيشنهاد،طى نامه سرّى مورخ 1357/5/29 از سوى محمد يگانه وزير امور اقتصادى و دارايى به نخست وزير ارايه شده بود. آنچه به عنوان نمونه ياد آورى شد.زاويهاى بسيار كوچك از روابط بسيار گسترده و همه جانبه اقتصادى ايران شاهنشاهى با رژيم صهيونيستى بود كه بخش قابل توجهى از آن به طور محرمانه و پنهانى صورت مىگرفت.
ناگفته نماند،بخش قابل توجهى از معاملات اقتصادى ايران شاهنشاهى و اسرائيل را خريد مهمات و تجهيزات نظامى تشكيل مىداد.بخشى از سند سرّى وزارت جنگ رژيم شاهنشاهى، مورخ 1348/8/3 در اين باره به عنوان يك نمونه ياد مىشود: هيأت وزيران در جلسه مورخه 1348/8/3 به استناد قانون راجع به تحصيل بيست ميليارد دلار اعتبار جهت تقويت نيروى دفاعى كشور مصوب اسفند ماه 1347 قراردادهاى خريد جنگ افزارهاى زير را از كشور اسرائيل با استفاده از اعتبار واگذارى بانك اسرائيل و فروشندگان مربوط تصويب نمودند: الف-قرارداد خريد دويست قبضه تفنگ بىلگد 106 ميلى مترى به مبلغ 5075000 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 771716/43 دلار مىباشد.
ب-قرارداد خريد دويست قبضه خمپاره انداز 120 ميلى مترى سبك به مبلغ 9353655 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 1422337/34 دلار مىباشد.
پ-قرارداد خريد ده هزار تير مهمات خمپاره انداز 120 ميلى مترى سبك به مبلغ 1145000 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 174110/34 دلار مىباشد.
ت-به جاى پيش پرداخت بندهاى الف،ب و پ بالا،وزارت جنگ سه فقره سفته خواهد داد كه سررسيد آنها[مورخ]13]49/1/12]و با بهره 7/2/1 محاسبه مىشود و به تيمسار سپهبد صنيعى وزير جنگ اجازه داده مىشود كه با توجه به سرّى بودن موضوع،قراردادهاى مذكور را به نمايندگى دولت ايران امضاء و مبادله و يا به مسئوليت خود اختيار امضاء و مبادله آنها را به شخص ديگرى تفويض نمايد. به هر صورت تلاش محافل اسرائيلى براى ايجاد روابط اقتصادى با ايران شاهنشاهى و سپس گسترش آن،به دوران شناسايى دوفاكتوى اسرائيل از سوى رژيم پهلوى در اواخر سال 1328 بر مىگردد.
بر طبق بعضى اسناد،از جمله اولين قراردادهاى همكارى بين اسرائيل و رژيم پهلوى، موافقت نامهاى بود كه: در تاريخ 21 خرداد 1332 در هشت ماده بين بانك ملى ايران و بانك«لومى لو» اسرائيل در تهران به امضا رسيد. اين قرارداد پاياپاى نيم ميليون دلارى شامل خريدهاى طرفين بود.اسرائيل طبق قرارداد مزبور مىتوانست كالاهايى به بهاى نيم ميليون دلار كه عبارت بودند از محصولات زراعتى و خواربار و نفت،از ايران خريدارى كند.ايران نيز مواد صنعتى،پارچه،لباسهاى دوخته شده،ماشين آلات، اتومبيل،سيمان،مواد دارويى و آرايشى را از اسرائيل خريدارى مىكرد. بر اساس گزارشهاى روزنامههاى اسرائيلى در سال 1342،سالانه حدود 5 ميليون دلار كالا از سوى اسرائيل به ايران صادر مىشد،در حالى كه صادرات ايران به اسرائيل منحصر به نفت بود كه از راه بندر ايلات به تصفيه خانه حيفا منتقل مىشد. به ادعاى برخى منابع خارجى،«شاه 50 درصد نفت مورد نياز اسرائيل را تأمين مىكرد.» بر اساس مندرجات اسناد سرّى و محرمانه لانه جاسوسى آمريكا،شركت ملى نفت ايران به طور منظم از طريق نفت كشهايى با پرچم«ليبريا»نفت را به بندر«ايلات»منتقل مىكرد. بر طبق اسناد محرمانه مزبور«حداقل 75 درصد مصرف داخلى اسرائيل يعنى حدود 150 هزار بشكه در روز،به وسيله ايران تأمين مىشد از اين گذشته تنها نفتى كه از طريق خط لوله ترانس-اسرائيل (تپلين) جارى و از طريق خليج عقبه به بندر مديترانهاى اشكلون (اشقلون) به سمت شمال در حركت بود از جانب ايران بود.» در سندى ديگر،متعلق به مارس سال 1970/اسفند 1348،تأييد شده بود كه 4/3 نفت خطوط لوله اسرائيل،يعنى 170 هزار بشكه در روز از جانب ايران شاهنشاهى تأمين مىشود.» در اسناد ديگر لانه جاسوسى آمريكا در ايران،با اشاره به دلبستگى شاه به اسرائيل و علاقهمندى به تقويت روابط دو طرف، اضافه شده است: اعليحضرت اضافه كردند كه استفاده از خط لوله اسرائيل به تمايل ايران بستگى دارد.
بخصوص كه ايران نيز در اين خط منافعى دارد.اعراب نمىتوانند از اين كار ممانعت به عمل آورند و او[شاه]مايل نيست كه اعراب بر اسرائيل پيروز شوند...
باب دوم از قول سفير ماير[مهير عزرى]مىگويد كه شاه گفته است كه ايران داراى منافع مالى در خط لوله 42 اينچى اسرائيل است.اين سخنان از طرف شاه در سال 1967 ايراد شد كه در آن وقت اسرائيل در به در دنبال منابع مالى مىگشت تا اين خطوط را تأمين سازد. صرف نظر از اعطاى چنين امتيازاتى به رژيم صهيونيستى،دولت شاهنشاهى ايران حتى در ازاى فروش نفت ايران-به نازلترين قيمت،يعنى 10/35 دلار براى هر بشكه 2 -اقلام مصرفى اسرائيلى مثل تخم مرغ،ماهى،پنير،كره،پرتقال،گوشت گاو،بوقلمون،لاستيك و...به ايران وارد مىكرد.
فعاليت شركت صهيونيستى«تهال»در دشت قزوين يكى ديگر از اين محورهاى همكارى بين ايران شاهنشاهى و رژيم صهيونيستى بود كه در قالب و پوشش پروژه كشاورزى اجرا مىشد.
بر اساس برخى اطلاعات به دست آمده،در اواخر سال 1344،حدود 400 يهودى در دشت قزوين مستقر و به اجراى پروژه مزبور مشغول بودند.اسرائيلىها پروژه دشت قزوين را بزرگترين طرح كشاورزى اسرائيل در خارج از فلسطين اشغالى قلمداد كرده بودند كه توسط كارشناسان و متخصصان اسرائيلى اجرا مىشد.طرح عملياتى اين پروژه در سال 1341 طى قراردادى بين طرفين توافق شده بود.
كارشناسان اسرائيلى با پياده كردن مدل كيبوتصهاى اسرائيلى در دشت قزوين به صورت آزمايشى در صدد تعميم و گسترش آن در ديگر نقاط حاصلخيز ايران بودند.اين طرح براى رژيم صهيونيستى از چنان اهميتى برخوردار بود كه موشه دايان وزير وقت كشاورزى اسرائيل يك بار در سال 1341 يعنى قبل از شروع و نيز در سال 1343 پس از شروع پروژه از ايران و دشت قزوين بازديد به عمل آورد.
گزارش نمايندگى ايران در تل آويو درباره ميزان توجه اسرائيلىها به پروژه دشت قزوين خواندنى است: در بهار سال 1345 شاه از برنامه آبادانى دشت قزوين ديدار كرد.در اين مقطع يكى از كارشناسان اسرائيلى در باب پيشرفت كار پروژه گفت:«برنامه دشت قزوين بزرگترين برنامهاى است كه اسرائيلىها در خارج از كشور اجرا مىكنند.برنامه مزبور شامل دويست دهكده مىشود يعنى تقريبا يك سوم مجموعه دهكدههاى اسرائيلى كه فعلا[1345]تعداد آنها بيش از 600 دهكده است و بايد در نظر داشت كه در سال 1948 تعداد دهكدههاى يهودى نشين اسرائيل از 200 تجاوز نمىكرده است و بنابراين مىتوان گفت كارى كه در دشت قزوين در دست اجرا است،از لحاظ اقتصاد كشاورزى،تقريبا معادل كارى است كه دولت اسرائيل در بدو تأسيس با آن مواجه بوده است.
همكارىهاى فرهنگى،سياحتى و ورزشى
همچنين حضور دانشجويان ايرانى غير يهودى،از جمله مسلمانان،در دانشگاههاى اسرائيل، از ديگر تحركات رژيم صهيونيستى براى جذب و جلب اتباع ايرانى براى اهداف و مقاصد خاص بود كه همه ساله دهها نفر را شامل مىشد.
برقرارى تورهاى سياحتى از فلسطين اشغالى به ايران و به عكس؛دعوت برخى روشنفكران و نويسندگان و استادان و مقامات ايرانى از سوى اسرائيل براى سفر به فلسطين اشغالى در مناسبتهاى مختلف از ديگر تحركات رژيم صهيونيستى در ايران به منظور ايجاد زمينه فكرى و فرهنگى جهت پذيرش اسرائيل از سوى جامعه فرهنگى،ورزشى،دانشگاهى و عامه مردم مسلمان ايران بود.در اين باره اگر چه اسرائيلىها به مناسبتهاى گوناگون سعى در تعقيب مقاصد خود داشتند،ليكن جز عدهاى معدود كه تحت تأثير تبليغات اسرائيل قرار مىگرفتند، عموم مردم مسلمان ايران،همواره داراى مواضع و گرايشهاى شديد و عميق ضد صهيونيستى و ضد اسرائيلى بودند.
عمليات انقلابى عليه دفتر آژانس يهود در تهران در سال 1356 و زخمى شدن تعدادى از مأموران شاغل در اين دفتر تنها يك نمونه از اين اقدامات است.در اين حادثه نيروهاى امنيتى و حفاظتى ساواك نيز به يارى صهيونيستها شتافتند كه بر اثر آن ژنرال«خوفى»رئيس وقت سرويس اطلاعاتى اسرائيل نامه تشكر آميزى به رئيس وقت ساواك ارسال كرد.
تقويم يهودى:تاريخ شاهنشاهى ايران
صرف نظر از چگونگى زمينه سازىها،اقدامات و توجيهات درباره برگزارى مراسم موسوم به جشنهاى 2500 ساله شاهنشاهى و به علاوه،صرف هزينههاى هنگفت و نيز مفاسد فراوان اين مراسم،به طور خلاصه مىتوان گفت؛طراحى و اجراى اين برنامه به تمامى از سوى مجامع صهيونيستى و اسرائيلى بود.در افشاى ماهيت اين جشن،مثل همه موارد مشابه بيش و پيش از هر كس،حضرت امام خمينى (س) پرچمدار نهضت اسلامى بود كه مردم مسلمان ايران را نسبت به ماهيت و اهداف برگزار كنندگان اين مراسم هشيار و آگاه نمود: اطراف مملكت ايران در اين مصيبت گرفتار هستند و ميليونها تومان خرج جشن شاهنشاهى مىشود.از قرارى كه يك جايى نوشته بود،براى جشن خود شهر تهران 80 ميليون تومان اختصاص داده شده است؛اين راجع به خود شهر است.
كارشناسهاى اسرائيل براى اين تشريفات دعوت شدند به طورى كه خبر شدم و نوشتند به من،كارشناسهاى اسرائيلى مشغول به پا داشتن اين جشن هستند و اين تشريفات را آنها دارند درست مىكنند.اين اسرائيل كه دشمن با اسلام است و الان در حال جنگ با اسلام است. امام خمينى ضمن نكوهيدن فسادگرىهاى شاه و افشاى توطئه صهيونيستها،به سران كشورهاى اسلامى هشدار دادند: به اين ممالك اسلامى بگوييد كه نرويد به اين جشنى كه اسرائيل دارد بساط جشنش را به پا مىكند يا درست مىكند؛كارشناسهاى اسرائيل در اطراف شيراز دارند بساط جشن را درست مىكنند.در اين جشنى كه كارشناسهاى اسرائيل دارند اين عمل را مىكنند،نرويد. برخلاف آنچه كه براى محمد رضا شاه و سران و دولتمداران رژيم پهلوى توجيه و القا كرده بودند و على رغم تبليغات ادعايى دربار پهلوى مبنى بر بزرگداشت 2500 سال سلطنت و پادشاهى در كشور ايران،واقعيت اين بود كه جشنهاى 2500 ساله،صرفا با هدف نكوداشت خاطره و تاريخ عزيمت يهوديان از بابل به ايران و بيت المقدس در زمان كورش،در سال 539 قبل از ميلاد بود.آن گونه كه بعدها آشكار شد،محافل يهودى-صهيونيستى در سال 1340 شمسى/1961 م،طرح و تمايل به برپايى اين جشن را اعلام كرده بودند.
در سال 1961،اسرائيلىها تصميم گرفتند تا به منظور يادبود آزادى و رهايى ملت يهود از اسارتش در بابل،كنگرهاى با شركت تاريخ نويسان برگزار نمايند.مىدانيم كه بخت النصر دوم،پادشاه بابل،پس از آنكه اورشليم را فتح كرد،اسرائيلىها را به اسارت به بابل برد.اسارت آنها در بين النهرين،مدت چهل سال به طول انجاميد، يعنى تا زمانى كه كورش بزرگ،شاه پارس،بابل را در سال 539 پيش از ميلاد به تصرف خود در آورد.در اين تاريخ بود كه او ملت يهود را به اورشليم بازگردانيد و دستور بازسازى معبدشان را صادر نمود.
تاريخ نويسان و شرق شناسان ايرانى هم به اين اجلاس اسرائيليان دعوت شدند.
مشاور فرهنگى دربار كه از گرايشهاى جاه طلبانه شاه مطلع بود.[از شاه]درخواست ملاقات كرد.در اين ملاقات،تاريخ شناس معروفى كه متأسفانه با تمام دانش خود از شخصيتى ضعيف و نفوذپذير برخوردار است،او را همراهى مىكرد و نظريه زير را ارائه نمود: به جاى آنكه بگذاريم اسرائيلىها اين بزرگداشت را منحصر به آزادى يهوديان از بابل،نمايند،چرا تأكيد را بر ارزشهاى والاى كورش كبير،شاه هخامنشى قرار ندهيم و به سلطنت رسيدن او را به عنوان يكى از زمانهاى پرعظمت عهد عتيق جلوه ندهيم،تا به اين ترتيب نشان دهيم كه سلطنت در ايران منشايى اصلى و تاريخى دارد؟ اين پيشنهاد به نظر شاه خيلى جالب آمد. در آن زمان،بر اساس محاسبه كانونهاى صهيونيستى،سال 539 قبل از ميلاد به عنوان مبدأ،با سال 1961 ميلادى (1340 شمسى) جمع شده و رقم 2500 به دست آمده بود.
بعضى ديگر عقيده دارند كه چون كانونهاى مزبور موفق به برگزارى جشنها در سال 1340 ش/1961 نشدند،لذا ده سال بعد يعنى سال 1971 م/1350 ش،به برپايى اين مراسم اقدام كردند.بر اين اساس،آنها سال 1971 (1350 شمسى) را با سال 529 قبل از ميلاد،كه تقريبا همزمان با آغاز پادشاهى كورش بود جمع و رقم 2500 را به دست دادند.
در يك اثر تحقيقى نيز در اين باره چنين تصريح و تأكيد شده است: داستان آزادى يهود به دست كورش در تورات نقل شده و جشنهاى 2500 ساله كه محمد رضا پهلوى راه انداخته بود در واقع به خرج ملت ايران و به خاطر بزرگداشت اين واقعه تاريخى محبوب يهودىها و با رهبرى و برنامه ريزى صهيونيستها بود. محافل يهودى و صهيونيستى نيز در اين باره اعترافات جالب توجهى داشتند كه در اين نوشتار،فقط به يك نمونه از آنها بسنده شده است.
لطف اله حى يكى از سران انجمن كليميان تهران،نماينده مجلس شوراى ملى،از مشاهير و معاريف فراماسون و عضو برجسته تشكيلات صهيونيسم كه رياست«شوراى يهوديان ايران»در «شوراى مركزى جشنهاى 2500 ساله»را عهدهدار بود،در مهر ماه 1349،طى اطلاعيهاى در ميان جامعه يهود ايران،در اين باره چنين نوشت: اين جشنها در حقيقت يادبود اولين اعلاميه حقوق بشرى در 25 قرن قبل است.
همان اعلاميهاى كه به فرمان كورش كبير شاهنشاه بزرگ ايران در آزادى ملت يهود از اسارت بابل و آبادى خانه خدا و معبد دوم در اورشليم صادر شد و نه تنها به منزله لوحه زرينى در بزرگى روحى و عظمت فكر انسانى شاهنشاهى ايران در تاريخ بشريت به يادگار مانده و هنوز هم مىدرخشد بلكه ماده تاريخ 2500 ساله جامعه يهوديان ايران شد.در حقيقت اعلاميه كورش كبير ابتداى سكونت يهوديان ايران در ادوار عزرا و نحميا و زر و بابل در اين ديار مقدس به شمار مىآيد.
فى الواقع جشنهاى سال آينده براى يهوديان ايران جنبه جشن 2500 ساله تاريخ ما[يهوديان]در ايران است.
از اين حقايق مهمتر آنكه اين جشنها در عهد سلطنت پرافتخار پدر تاجدار و انسان بزرگ قرن ما شاهنشاه آريامهر كه به حق نزد يهوديان جهان كورش ثانى لقب گرفته است انجام مىگيرد.
به همين منظور از مدتها قبل از طرف شوراى مركزى جشنهاى شاهنشاهى با شركت گروهى از سرشناسان و افراد بصير جامعه يهود،شوراى يهوديان ايران وابسته به شوراى مركزى جشنهاى شاهنشاهى تشكيل و با مطالعه مستمر و عميق و مشاورات لازم برنامه اجرايى جامعه ما[يهودىها]را در اين باره تهيه نمود[...كه] شامل اقدامات مفصلى در زمينههاى فرهنگى-بهداشتى جشنها و مشاركت جوامع مختلف يهوديان جهان است به موقع خود به اطلاع همگان خواهد رسيد تا هر خانواده يهودى ايرانى سهم خود را در آن ادا نمايد.
به هر صورت محافل يهودى صهيونيستى با برگزارى جشنهاى مزبور،و تغيير تاريخ و تقويم هجرى شمسى ايران به تاريخ ظاهرا شاهنشاهى و در واقع«تاريخ و تقويم يهود ايران»سعى در تعقيب مقاصد خود كردند كه با پيروزى انقلاب اسلامى و سقوط سلطنت پهلوى توطئه آنها نقش بر آب شد.
سخن آخر
بررسى و تبيين همه مسائل و مباحث در حوزه مورد نظر نيازمند سالها بررسى و تدوين دهها اثر تحقيقى و مستند است.براى مثال،تلاش مستمر و پىگير مأموران صهيونيستى در ايران عصر پهلوى براى غارت آثار ارزشمند تاريخى،فرهنگى و باستانى،از اشياء و دفينههاى عتيقه گرفته تا كتابها و آثار فرهنگى بسيار كهن و گرانسنگ و انتقال بسيارى از آنها به فلسطين اشغالى در اين نوشتار مورد اشاره قرار نگرفته است.اين در حالى است كه براى تبيين و تشريح لااقل اين بخش از توطئه صهيونيستها،براى نسل جوان و علاقهمند كشور،بايد ماهها و بلكه سالها وقت براى تحقيق و تدوين سپرى كرد.در بخشهاى فرهنگى،اجتماعى،سياسى، نظامى و اطلاعاتى نيز نياز به انجام تحقيقات مبنايى،جدى و همه جانبه است،تا بتوان آنچه را كه در پس پرده تاريخ،بر اين جامعه گذشته،براى نسلهاى آينده،به طور مستند و دقيق تبيين و تدوين كرد.
اين نوشتار،تنها تلنگرى است به صاحبان فكر،توانايى و قلم،تا فردا مورد شماتت و سرزنش نسلهاى آينده قرار نگيرند.
منبع:/var/www/vhosts/rasad.ir/httpdocs/farsi/ArticleFish/Articles/52.htm