احزاب سياسي رژيم صهيونيستي

اردوگاه چپ گرايان هم اكنون به معني متعارف كلمه شامل احزاب زير مي شود: حزب كارگر با گرايش هاي گوناگون اعضاء و هوادارانش از ميانه روي گرفته تا چپ گرايي. گروه ميرتس مركب از سه حزب شينوي (ليبرال)، مبام (چپي) و راتس (ميانه رو) كه در آخرين انتخابات كنست (سال 1992) با ليست واحدي شركت كرد. احزاب
چهارشنبه، 9 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
احزاب سياسي رژيم صهيونيستي
احزاب سياسي رژيم صهيونيستي
احزاب سياسي رژيم صهيونيستي

اردوگاه چپ گرايان

اردوگاه چپ گرايان هم اكنون به معني متعارف كلمه شامل احزاب زير مي شود:
حزب كارگر با گرايش هاي گوناگون اعضاء و هوادارانش از ميانه روي گرفته تا چپ گرايي.
گروه ميرتس مركب از سه حزب شينوي (ليبرال)، مبام (چپي) و راتس (ميانه رو) كه در آخرين انتخابات كنست (سال 1992) با ليست واحدي شركت كرد. احزاب متشكله ي اين گروه در كنست كنوني به صورت هماهنگ و از طريق كميته هايي مشترك فعاليت مي كنند.

حزب كارگر

حزب كارگر (يا مفليغت هعفودا هيسرئيليت) يك حزب سوسيال دموكرات صهيونيستي است كه در سال 1968 با اتحاد سه حزب كارگري مباي، احدوت هعفودا - بوعالي تسيون و رافي تشكيل شد. در حال حاضر شيمون پرز رهبر اين حزب است. پرز به دنبال ترور اسحاق رابين رهبر قبلي حزب كارگر (و نخست وزير) در اواخر سال 1995، جايگزين وي در رهبري حزب و نخست وزير اسراييل شد.(1)
حزب كارگر از بدو تشكيل در سال 1968 تا سال 1992 با نام معراخ (تجمع كارگري) در انتخابات كنست شركت كرد. معراخ در سال 1969 با اتحاد دو حزب كارگر و مبام بوجود آمد و در سال 1984 منحل شد. حزب كارگر را مي توان ادامه ي حزب سابقه دار و معروف مباي دانست. زيرا بدنه ي اصلي حزب احدوت هعفودا - بوعالي تسيون (يكي از احزاب مؤ سس حزب كارگر) را گروهي تشكيل مي داد كه در سال 1944 از حزب مباي منشعب شد. همچنين حزب رافي (ديگر حزب مؤ سس حزب كارگر) در اصل عبارت از گروهي بود كه در سال 1965 به رهبري ديويد بن گوريون از حزب مباي جدا شد. شاخص ترين بنيانگذاران حزب كارگر عبارتند از : ليوي اسكول، گولدا مئير و بنحاس سابير (از حزب مباي)، اسراييل گليلي، يگال الون و اسحاق بن هارون (از احدوت هعفودا) و موشه دايان و شيمون پرز (از حزب رافي) و اسحاق رابين كه در سال 1968 و پس از پايان يافتن دوره ي خدمت در ارتش به حزب كارگر پيوست.
حزب كارگر (با نام معراخ) در انتخابات كنست هفتم و هشتم (در سال هاي 1969 و 1973) موفق شد موقعيت برتر حزب مباي را در ميان همه ي احزاب حفظ كند. حزب مباي با برتري كه داشت همواره در راءس حكومت هاي ائتلافي كه با نظر خود او تشكيل مي شدند، قرار داشت و پست هاي اصلي در كابينه، دولت، كنست و آژانس يهود در تصرف او بود. ولي در انتخابات كنست نهم (در سال 1977) حزب كارگر با تحمل شكستي سنگين، ناگزير به ترك قدرت و پيوستن به احزاب معارض شد و دست راستي ها به رهبري حزب ليكود براي نخستين بار در تاريخ اسراييل زمام امور را به دست گرفتند.
در انتخابات كنست در سال هاي 1984 و 1988، موقعيت حزب به نسبت بهتر شد و در وضعيتي تقريباً همسان با حزب ليكود از حيث امكان تشكيل كابينه قرار گرفت و به همين دليل دو حزب، ناگزير به تشكيل كابينه ي وحدت ملي پس از اين انتخابات شدند. در سال 1990 و با خروج حزب كارگر از كابينه ي ائتلافي، ديگر چيزي به اسم كابينه ي وحدت ملي نماند ولي حزب ليكود با ائتلاف با احزاب مذهبي و احزاب افراطي دست راستي در راءس كابينه به كار خود ادامه داد. هر چند حزب كارگر در انتخابات سال 1992 بيش ترين تعداد كرسي هاي كنست را از آن خود كرد و توانست در راءس كابينه قرار گيرد (و به تبع آن انتقال حزب ليكود به جبهه ي مخالفين)، ولي اكثريت شكننده اي كه اين حزب در كنست فعلي دارد، نمي تواند زياد مايه ي اطمينان خاطر او باشد.
حزب كارگر مانند ساير احزاب، از بدو تاءسيس با مشكلات حادي روبرو بوده و اختلافات داخلي بر سر مسايل سياسي، اجتماعي يا سازماني و يا رقابت بر سر رهبري، اين حزب را بارها به لرزه در آورد. بر اثر اين لرزه ها تعدادي از رهبران شاخص حزب از جمله موشه دايان، لوفا الياف، شولاميت الوني و يوسي سريد در فواصل زماني مختلفي، حزب را ترك كردند. اين عده پس از خروج از حزب كارگر همچنان به عنوان رهبران سياسي بارزي محسوب مي شدند و بيش تر آنان اقدام به تشكيل احزاب تازه اي نمودند كه به جز حزب راتس كه شولاميت الوني آن را بنيانگذاري كرده است، بقيه منحل شدند. آخرين باري كه حزب كارگر با مشكل حادي روبرو شد، در اوريل سال 1994 بود. در آن زمان عده اي از اعضا و فعالان حزب (از جمله 3 عضو كنست) به رهبري حييم رامون بر اثر اختلاف در مورد اموري مربوط به هستدروت، از رهبري حزب سرپيچي كردند و در انتخابات مه سال 1994 هستدروت، ضمن ارايه ليست انتخاباتي جداگانه اي با رهبري رامون، به رقابت با حزب كارگر پرداختند. در اين انتخابات، رامون و طرفدارانش به پيروزي رسيدند و بدين ترتيب توانستند به سلطه ي مداوم تقريباً 70 ساله ي حزب كارگر بر هستدروت پايان دهند. به دنبال ارايه ليست مستقل رامون، رهبري حزب كارگر مبادرت به اخراج گروه ناراضيان از حزب كرد ولي سه عضو ناراضي كنست را همچنان جزو گروه پارلماني حزب ابقاء نمود اما چند ماه بعد تصميم به اخراج آن گروه را پس گرفت. پس از ترور اسحاق رابين (نخست وزير در سال 1995) رامون (همراه با ساير افراد گروه ناراضي) به حزب بازگشت و وزارتخانه ي كشور را در كابينه اي كه پرز پس از ترور رابين تشكيل داد، عهده دار شد.(2)
از لحاظ ديدگاه سياسي كلي، حزب كارگر خواهان صلح با فلسطينيان و كشورهاي عربي است. صلح مورد نظر حزب كارگر مبتني بر يافتن يك راه حل وسط منطقه اي (هم براي سرزمين هاي اشغالي فلسطين(3) و هم براي بلندي هاي جولان) با استناد به قطعنامه هاي 242 و 338 شوراي امنيت سازمان ملل (آن طور كه اين حزب تفسير مي كند) است همچنين اين حزب با الحاق كامل يا عقب نشيني كامل از مناطق اشغالي مخالف است. در آخرين انتخابات پارلماني، برجسته ترين نكات برنامه ي انتخاباتي حزب كارگر در زمينه ي مسايل سياسي عبارت بود از:
درخصوص فلسطينيان: آمادگي براي مذاكره با <شخصيت ها و تشكيلاتي از فلسطينيان كه اسراييل را به رسميت مي شناسند، با تروريسم مخالفند و قطعنامه هاي 242 و 338 شوراي امنيت را قبول دارند>؛ حل گام به گام مشكلات موجود؛ شركت دادن اردن در مذاكرات حل نهايي با هدف دستيابي به توافقي درباره ي <نوعي حاكميت سياسي مشترك ميان اردن و فلسطين (و نه كشور مستقل فلسطيني در كرانه ي غربي رود اردن) كه براي همكاري گسترده با اسراييل آمادگي داشته باشد>؛ باقي ماندن شهر بيت المقدس به طور كامل تحت حاكميت اسراييل؛ تاءكيد بر اينكه: <دره ي اردن و شمال غرب بحرالميت (تحت حاكميت اسراييل) مرزهاي امنيتي دولت اسراييل را تشكيل مي دهند.>؛ باقي ماندن بعضي مناطق حياتي در دست اسراييل مانند حومه ي شهر بيت المقدس و غوش عتسيون، كه اكثريت جمعيت آنها غيرعربند؛ توقف عمليات شهرك سازي به جز در نواحي بيت المقدس و دره ي رود اردن و تضمين عدم تعرض به شهرك هاي واقع در مناطقي كه اسراييل از آن عقب نشيني خواهد كرد و همچنين تضمين سلامت و امنيت ساكنان آنها؛ حل مشكل آوارگان فلسطيني در خارج از مرزهاي اسراييل.
درخصوص سوريه: ايجاد يك راه حل وسط منطقه اي؛ ادامه ي حضور نظامي و غير نظامي (شهرك هاي يهودي نشين) اسراييل در بلندي هاي جولان (اسراييل سال هاست اين منطقه را ضميمه كرده و آن را مطابق قوانين خود اداره مي كند)؛ تقويت شهرك هاي موجود در بلندي هاي جولان و احداث شهرك هاي جديد (در صورت تصويب دفتر سياسي و نمايندگان اين حزب در كنست)؛ تضمين امنيت اسراييل از طريق اقدامات گوناگون مانند: خلع سلاح بسياري از مناطق (مناطقي وسيع)، ايجاد حايل ميان نيروهاي طرفين و كاهش حجم نيروها.
درخصوص لبنان: امضاي معاهده ي صلح با لبناني مستقل و داراي حق حاكميت، آزاد از سلطه ي نظامي سوريه و خالي از هرگونه نيروي نظامي بيگانه و تروريستي؛ اقدامات امنيتي شامل توقف كليه ي عمليات تروريستي و جلوگيري از شروع مجدد آن (تا امضاي معاهده ي صلح)؛ ادامه ي دفاع از مرزهاي شمالي اسراييل از طريق ادامه ي حضور نيروهاي اسراييلي در منطقه ي اشغالي جنوب لبنان و چند اقدام امنيتي اساسي ديگر.
در زمينه ي مسايل اقتصادي و اجتماعي، حزب كارگر در برنامه ي انتخاباتي اش خواهان <اقتصادي مختلط رقابتي، مركب از سه بخش خصوصي، دولتي و عمومي هستدروتي كه بر اساس اصول اقتصاد و تجارت و به دور از هرگونه تبعيض اداره شود و همگان به طور يكسان از آن بهره گيرند> شد. حزب كارگر در برنامه اش تعهد كرد در صورت پيروزي در انتخابات، كابينه اي كه تشكيل مي دهد، كم ترين دخالت را در فعاليت هاي عادي و مستقيم اقتصادي داشته باشد و براي خصوصي سازي طرح هاي اقتصادي تلاش كند. در اين برنامه همچنين بر لزوم تداوم خدمات اجتماعي و درماني دولت و بخش عمومي به شهروندان تاءكيد شد.
حزب كارگر از بدو تاءسيس در درون خود همواره با منازعه ي دو جناح كبوترها و بازها در مورد خطمشي حزب درخصوص سرزمين هاي اشغالي و صلح با فلسطينيان و كشورهاي عربي روبرو بوده است. در كنگره ي حزب در سال 1991 و به منظور آمادگي براي انتخابات كنست در سال بعد (1992)، برنامه ي سياسي بازها مورد تاييد قرار گرفت. اين امر نشان مي دهد كه در آن زمان، موازنه ي قوا به ويژه در ارتباط با موضوع بلندي هاي جولان بيش تر به نفع بازها بود. ولي بعدها اين وضع تغيير كرده و در انتخابات داخلي حزب كه با هدف برگزيدن نامزدهاي حزب براي انتخابات كنست صورت گرفت، رهبران جناح كبوترها از حيث تعداد نامزدهاي انتخاب شده و شمار آراء به دست آمده، از رهبران جناح بازها پيشي گرفتند. اين پيشي گرفتن پس از پيروزي حزب كارگر در انتخابات پارلماني سال 1992 در تركيب كابينه و موضع آن در قبال مذاكرات صلح با فلسطينيان و كشورهاي عربي كه بعضاً با برنامه ي انتخاباتي حزب مخالف بود، انعكاس يافت. در نيمه ي سال 1994 منازعات دو جناح (كبوترها و بازها) از سر گرفته شد. در آن زمان سران جناح بازها و در راءس آنان اُفيغدور كهلاني، اقدام به تشكيل گروهي بنام <راه سوم> با هدف جلوگيري از عقب نشيني اسراييل از مناطقي كه در برنامه ي انتخاباتي؛ آشكارا از آن نام برده شد؛ اعم از بلندي هاي جولان يا كرانه غربي، نمودند. در مقابل؛ سران جناح كبوترها با تشكيل گروهي مخالف، خواهان اصلاح مندرجات برنامه درخصوص عقب نشيني از جولان و بعضي نقاط كرانه ي غربي و پايان دادن به مخالفت حزب با تشكيل دولت مستقل فلسطين در آينده شدند.
از لحاظ پايگاه حزبي و انتخاباتي، حزب كارگر، نماينده ي منافع و (يا) آمال و آرزوهاي سياسي طيف وسيعي از جامعه ي اسراييل از طبقات و قشرهاي گوناگون بوده و از پايگاه انتخاباتي بسيار گسترده اي برخوردار مي باشد. هر چند اين حزب هنوز هم خود را يك حزب سوسياليستي چپ گرا مطرح مي كند، ولي در انتخابات، طبقه ي متوسط بيش تر به اين حزب راي مي دهد و نه به حزب ليكود. همچنين اين حزب در ميان طبقه ي كارگر مزدبگير از مقبوليت كم تري برخوردار است. علت اين امر اساساً به نحوه ي راي دادن در انتخابات سراسري از سال 1977 (كه به سال <كودتاي سياسي> به دليل به قدرت رسيدن حزب ليكود براي نخستين بار معروف است) به بعد است. اغلب يهوديان غربي كه به طور كلي قشرهاي بالاي جامعه ي اسراييل را تشكيل مي دهند، تمايل دارند به نفع حزب كارگر راءي دهند در حالي كه اكثريت يهوديان شرقي كه اجمالاً جزو قشرهاي پايين جامعه اند، به نفع ليكود و احزاب دست راستي راي مي دهند. همچنين حزب كارگر از حمايت و تاءييد بيش تر اعضاي كيبوتس ها و موشاف هاي وابسته به جنبش متعدكيبوتس كه تحت سيطره ي اين حزب است، برخوردار مي باشد.
ساختار سازماني حزب تشكيل مي شود از: كنگره كه عالي ترين ارگان تصميم گيري بوده و هر چند سال يكبار تشكيل جلسه مي دهد؛ كميته مركزي بالاترين ارگان تصميم گيري كه در فاصله هر دو اجلاس كنگره، اعضايش سالي چند مرتبه گرد هم مي آيند؛ دبيرخانه كه مسوول اجراي مصوبات كنگره، كميته مركزي و اداره امور حزب است و بنا به ضرورت جلسه تشكيل مي دهد و بالاخره دفتر سياسي كه بالاترين بازوي اجرايي حزب مي باشد.
در سال هاي اخير، حزب كارگر، نظام انتخابات مقدماتي را به منظور انتخاب رهبر و كانديداي حزب براي نخست وزيري و نامزدهاي انتخابات پارلماني و تعدادي از پست هاي مهم حزبي و دولتي پذيرفته است. با اين كار حزب، گام مهمي به سوي دموكراسي و پايان دادن به انحصارطلبي و تسلط عده اي خاص بر رهبري حزب برداشته شد و جوانان شايسته و كارآمد و آن عده از اعضاي حزب كه سال ها بود حقشان تضييع مي شد، فرصت يافتند تا موقعيت خود را در حزب بهبود بخشند و به پست هاي حساس دست يابند.
نام اعضاي حزب كارگر حاضر در كابينه (در اواخر سال 1995)، شيمون پرز نخست وزير و وزيردفاع، ايهود باراك، ابراهام شومط، اسراييل كيسار، ميخاحريش، داويد ليبايي، موش شاحل، بنيامين بن اُليعيزر، اُورانمير، شيمون شيتريت، عوزي بر عام، يعقوب تسار، افرايم سينه، جيم رامون و يوسي بيلين.
تعداد نمايندگان حزب كارگر در كنست هفتم (1969) 47 نفر (از مجموع 56 نفر از معراخ)؛ كنست هشتم (1973) 43 نفر (از مجموع 51 نفر از معراخ)؛ كنست نهم (1977) 28 نفر (از مجموع 32 نفر از معراخ)؛ كنست دهم (1981) 40 نفر (از مجموع 47 نفر از معراخ): كنست يازدهم (1984) 38 نفر (از مجموع 44 نفر از معراخ)؛ كنست دوازدهم (1988) 39 نفر و كنست سيزدهم (1992) 44 نفر.

حزب ميرتس

يك گروه انتخاباتي پارلماني متشكل از احزاب مبام، راتس و شينوي كه در ماه مه سال 1992 و در آستانه ي انتخابات كنست سيزدهم كه در آن سال برگزار شد، بوجود آمد. واژه ي ميرتس كه به معني نشاط و سرزندگي است، مركب از حرف اول كلمه ي مبام و دو حرف اول و آخر كلمه راتس است. <ميرتس> در ابتدا شعار انتخاباتي اين گروه بود و سپس به خود گروه اطلاق گرديد.
هدف اصلي از تشكيل گروه ميرتس يكپارچه كردن گروه هاي صلح طلب يهودي مي باشد كه به نسبت حزب كارگر، گرايش هاي چپ گرايانه تري دارند. اين گروه ها به اميد كسب تعداد بيش تري از كرسي هاي كنست و در نتيجه افزايش شانس موفقيت اردوگاه چپ گرايان در كنار گذاشتن حزب ليكود از قدرت و جايگزين نمودن حزب كارگر به جاي آن، با يكديگر متحد شدند و به آنچه مي خواستند نيز رسيدند. تشابه ديدگاه كلي سه حزب مذكور نسبت به موضوعات سياسي، زمينه ساز اتحاد آنها با يكديگر بوده است هر چند درخصوص مسايل اقتصادي و اجتماعي، سه حزب سوسياليستي مباي، ليبرال شينوي و ميانه روي راتس تفاوت هاي زيادي با هم دارند.
در آخرين انتخابات پارلماني (در سال 1992) برنامه ي سياسي گروه ميرتس شامل نكات عديده اي بود از جمله:
- به رسميت شناختن <حق ملت فلسطين در تعيين سرنوشت خود در مناطق كرانه ي غربي و نوار غزه> توسط اسراييل.
- محترم شمردن تصميم ملت فلسطين درخصوص تعيين سرنوشت خويش <چه در جهت اتحادي فدرالي يا كنفدرالي با اردن و چه به سمت ايجاد دولت مستقل فلسطين>، كه به دلايل امنيتي <اتحاد كنفدرالي با اردن> ارجحيت دارد.
- مردود ندانستن مشاركت سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) در مذاكرات صلح <پس از آنكه هم در قول و هم در عمل ثابت كند كه اسراييل را به رسميت شناخته و عمليات تروريستي را متوقف كرده است.>
- گام به گام بودن؛ يافتن راه حل نهايي براي مشكلات ميان اسراييل از يك طرف و فلسطينيان و كشورهاي عربي از طرف ديگر و <در نخستين گام تشكيل حكومت خودگردان فلسطيني در سرزمين هاي اشغالي، به شرط آنكه كامل و زمينه ساز راه حل نهايي باشد، يك امر مثبت تلقي مي گردد.>
- توقف فوري عمليات شهرك سازي.
- آمادگي اسراييل براي <يك راه حل وسط منطقي و مورد توافق درخصوص جولان>.
- ترتيبات شديد امنيتي و خلع سلاح كامل و تام مناطقي كه از آن عقب نشيني مي شود.>
- غيرقابل تقسيم بودن پايتخت اسراييل يعني شهر بيت المقدس.
در تعيين وضع نهايي اين شهر، همان گونه كه در معاهده ي صلح مشخص خواهد شد، تمامي مسايل ديني و نژادي شهر بايد لحاظ شود.
در زمينه ي موضوعات اقتصادي و اجتماعي، احزاب تشكيل دهنده ي گروه ميرتس توافق كرده اند كه نمايندگانشان در كنست هر كدام با توجه به نظر حزب متبوع عمل كند.
شولاميت الوني رهبر حزب راتس، به لحاظ سازماني رياست گروه ميرتس را برعهده دارد. ميرتس فعاليت هاي مشترك خود را از طريق گروه نمايندگانش در كنست و تشكيل چندين كميته ي مشترك انجام مي دهد. شعار نمايندگان سه حزب متشكله گروه ميرتس در كميته هاي ياد شده با توجه به تعداد نمايندگان آنها در كنست دوازدهم تعيين مي گردد.

حزب مبام

مبام (مفليگت هبوعاليم همئوحيدت يا حزب متحد كارگران) يك حزب سوسياليستي صهيونيستي است كه در سال 1948 با اتحاد دو حزب كارگري صهيونيستي هشومير هتسصير و احدوت هسودا - بوعالي تسيون به وجود آمد. ايندو حزب كه در مقايسه با حزب مباي تمايلات چپ گرايانه ي بيش تري داشتند، به انضمام چند گروه چپ گراي كوچك ديگر و عده اي از شخصيت ها و در راءس آنها موشي سينه فرمانده كل هاگانا در اواسط دهه ي چهل، با يكديگر متحد و حزب مبام را تشكيل دادند.
اين اتحاد همراه با موفقيت نبود، زيرا به سرعت اختلافاتي در اطراف آن پديد آمد. اين اختلافات درخصوص: موضع در برابر اتحاد شوروي [سابق]، انجام عمليات نظامي انتقام جويانه برضد كشورهاي عربي همجوار (به تلافي عمليات چريك هاي فلسطيني) و پذيرفتن عضويت شهروندان عرب در حزب و هستدروت بود. با گذشت زمان، اختلاف به شدت افزايش يافت چنان كه در سال 1953 به جدا شدن يك گروه كوچك به شدت طرفدار اتحاد شوروي [سابق] به رهبري موشي سينه انجاميد. و در سال 1954 بيش تر اعضاي حزب احدوت هعفواد - بوعالي تسيون از حزب مبام خارج شدند. اعتراض به همدردي حزب با اتحاد شوروي [سابق]، مخالفت حزب با سياست عمليات انتقام جويانه برضد كشورهاي عربي و موافقت رهبري آن با پذيرش عضويت شهروندان عرب در حزب و هستدروت دلايل اين امر بود. در سال 1969 حزب مبام به معراخ (= تجمع كارگران) به رهبري حزب كارگر پيوست ولي در سال 1984 از اين تجمع كنار كشيد و در سال 1992 به همراه ارتس و شينوي، گروه ميرتس را تشكيل داد.
از لحاظ مرام و مسلك عقيدتي و سياسي، تاريخ حزب مبام را مي توان به سه مرحله تقسيم كرد: مرحله ي اول از بدو تاءسيس تا سال 1969، مرحله ي دوم از زمان پيوستن به معراخ تا كنار كشيدن از آن و مرحله ي سوم از زمان كنار كشيدن از معراخ تاكنون.
در مرحله ي اول (1969 - 1948)، حزب مبام با تكيه بر انديشه هاي ابداعي پيربوروخف (از متفكران صهيونيستي سوسياليزم گرا) در پي ايجاد نوعي همگرايي ميان صهيونيزم و ماركسيسم بود. با اين تفكر، حزب، خواهان گردآمدن يهوديان در فلسطين و ايجاد جامعه اي سوسياليستي غير طبقاتي از طريق رويارويي مسالمت آميز طبقات با يكديگر، همكاري كامل دو طبقه ي كارگري يهود و اعراب و سلطه ي كارگران بر وسايل توليد بود. در طول اين مرحله يا دقيق تر بگوييم در قسمت بيش تر آن، ويژگي شاخص مواضع سياسي حزب، مخالفت شديد با كليه ي سياست هاي داخلي و خارجي حزب مبام و رفتار اين حزب با اقليت عرب بود. همچنين با سياست حزب مباي مبني بر همكاري همه ي طبقات با يكديگر مخالفت مي نمود و از اين حزب به خاطر مقدم شمردن احزاب ليبرالي و مذهبي بر احزاب چپ گرا در تشكيل كابينه ي ائتلافي به شدت انتقاد مي كرد و با سياست هاي اقتصادي حزب مباي و پشتيباني اين حزب از پي ريزي اقتصادي مبتني بر همكاري سه بخش دولتي، هستدروتي و خصوصي و واگذاري بسياري از كارهايي كه پيش تر به وسيله ي طبقه ي كارگر انجام مي گرفت مخالف بود. به نهادهاي رسمي دولتي معترض بود و آن را در تضاد با بنيانگذاري يك جامعه ي سوسياليستي مي دانست. با سياست خارجي حزب مباي كه از غرب جانبداري و با اتحاد شوروي [سابق] مخالفت مي كرد، و نيز سياست هاي امنيتي اين حزب در برابر كشورهاي عربي را نمي پسنديد. با تبعيض و نابرابري و تحميل مقررات حكومت نظامي بر اعراب مقيم اسراييل و نپذيرفتن عضويت آنان در احزاب صهيونيستي و هستدروت مخالفت مي كرد.
در مرحله ي دوم (1984-1969) و به دنبال جنگ سال 1967 اعراب و اسراييل [جنگ 6 روزه]، حزب مبام ضمن تجديدنظر در مواضع فكري اش، از ماركسيسم فاصله گرفته و به لحاظ فكري و سياسي خود را به حزب كارگر نزديك كرد، هر چند گرايش بيش تري به سوسياليزم و دفاع از حقوق كارگران و قشرهاي بي بضاعت جامعه داشت و در برخورد با موضوع فلسطينيان و كشورهاي عربي، موضعي بهتر و رغبتي بيش تر به تحقق صلح از خود نشان داد. با اين حال با پيوستن حزب مبام به معراخ در اوايل اين مرحله، اين حزب هويت و مواضع متمايز خود را از دست داد و در واقع در هويت و مواضع حزب كارگر حل شد و ديگر تقريباً قادر به تاءثيرگذاري در مسايل مهم نبود.
در مرحله ي سوم يعني از سال 1984 (سال كنار كشيدن از معراخ) تاكنون، حزب مبام در پي يافتن هويت مستقل خويش و ايفاي نقشي متمايز از نقش حزب كارگر در زمينه ي مسايل سياسي برآمده است. اين حزب با تاءكيد بر مسايل اجتماعي، اظهارنظر درخصوص سرزمين هاي اشغالي، شهرك سازي، حقوق فلسطينيان و صلح با كشورهاي عربي (به برنامه انتخاباتي ميرتس مراجعه كنيد) و تاءكيد بر برابري يهوديان و اعراب در اسراييل، مي كوشد خطي تازه و متفاوت از حزب كارگر براي خود ترسيم كند.
حزب مبام به لحاظ پايگاه حزبي و انتخاباتي، در حال حاضر نماينده ي منافع و آرزوهاي اعضاي جنبش كيبوتس كشوري وابسته به حزب مبام و قشرهاي معيني از كارگران و روشنفكران كه برنامه ي اجتماعي و سياسي حزب مبام، آنها را به سمت اين حزب كشانده است، مي باشد. حزب مبام از پايگاه انتخاباتي گسترده اي برخوردار نبوده و اكثريت قاطع راي دهندگان به اين حزب را اشكنازها (يهوديان غربي) تشكيل مي دهند. حزب مبام در نخستين كنست (سال 1949) 19 نماينده داشت ولي در كنست دوازدهم (سال 1998) اين تعداد به 3 نفر كاهش يافت.
ساختار سازماني حزب مبام تشكيل شده است از: كنگره؛ به عنوان عالي ترين ارگان تصميم گيري در حزب، شورايي منتخب از اعضاي كنگره، كه در فاصله ي تشكيل دو اجلاس كنگره، وظايف و مسووليت هايش را انجام مي دهد، كميته ي مركزي، كميته ي سياسي و دبيرخانه ي كل.
در كابينه ي ائتلافي كنوني (نيمه سال 1994) تنها عضو حزب حاضر در اين كابينه، يائيرتسبان (در چارچوب گروه انتخاباتي - پارلماني ميرتس) است.
شمار كرسي هاي حزب در دوره هاي مختلف كنست : كنست اول (1949) 15 كرسي؛ كنست دوم (1951) 9 كرسي، كنست سوم (1955) 9 كرسي، كنست چهارم (1959) 9 كرسي، كنست پنجم (1961) 9 كرسي؛ كنست ششم (1965) 8 كرسي؛ كنست هفتم (1969) 9 كرسي (از مجموع 56 كرسي معراخ)؛ كنست هشتم (1973) 8 كرسي (از مجموع 51 كرسي معراخ)؛ كنست نهم (1977) 5 كرسي (از مجموع 32 كرسي معراخ)، كنست دهم (1981) 7 كرسي (از مجموع 47 كرسي معراخ)؛ كنست يازدهم (1984) 6 كرسي (از مجموع 44 كرسي معراخ)، كنست دوازدهم (1988) 3 كرسي و در كنست سيزدهم (1992) 4 كرسي (از مجموع 12 كرسي ميرتس).

حزب راتس

راتس (رشيمات زخويوف هازراح يا ليست حقوق شهروندان) يك حزب صهيونيستي اصلاح طلب است كه در آستانه ي انتخابات كنست هشتم (1973) توسط عده اي از اعضاي سابق حزب كارگر به رهبري شولاميت الوني تاءسيس شد. الوني پيش تر عضو حزب كارگر بود ولي به دليل اختلاف با گلداماير رهبر اين حزب و نخست وزير وقت اسراييل، نام او در ليست انتخاباتي حزب كارگر براي انتخابات كنست هشتم قرار داده نشد و همين امر سبب شد تا الوني از اين حزب كنار بكشد. دليل ديگر كنار كشيدن الوني از حزب كارگر اين بود كه رهبري اين حزب حاضر نبود <كميته ي گزينش> را كه كار انتخاب نامزدهاي حزب براي انتخابات پارلماني را برعهده داشت منحل كند و شيوه ي مناسب تري براي اين كار اتخاذ نمايد.
در انتخابات كنست هشتم و در ميان تعجب همگان، حزب راتس توانست 3 كرسي كنست را تصاحب كند در حالي كه تنها چند ماه از تاءسيس آن گذشته بود. در سال 1975، حزب راتس با گروهي منشعب از حزب كارگر به رهبري لوفا الياف و گروهي ديگر منشعب از حزب شينوي متحد شدند و حزبي جديد بنام ياعد (به معني هدف) تشكيل دادند. ولي اين حزب تازه تاءسيس شده چندان دوام نياورد و در همان سال به علت اختلاف بر سر برقراري ارتباط با سازمان آزادي بخش فلسطين (ساف) و شركت الياف و شماري ديگر از اعضاي حزب در تشكيل شوراي اسراييلي براي صلح ميان اسراييل و فلسطين، منحل اعلام گرديد و در آستانه ي انتخابات سال 1992 احزاب راتس، مبام و شينوي با هدف يكپارچه كردن نيروهاي صلح طلب در اسراييل كه به نسبت حزب كارگر تمايل بيش تري به چپ گرايي دارند، با يكديگر ائتلاف كرده، گروه راتس را به وجود آوردند.
در زمينه ي مسايل داخلي، حزب راتس بر مقابله با جبر مذهبي و دفاع از حقوق اساسي انسان ها آن گونه كه در اعلاميه ي حقوق بشر آمده است تاءكيد كرده و خواهان جدايي دين از سياست و تدوين قانوني كه بين همه ي شهروندان صرف نظر از ديانت، قوميت، نژاد و جنسيت آنان، برابري كاملي برقرار مي كند، مي باشد. درخصوص سياست خارجي و امنيت، خواستار توقف فوري عمليات شهرك سازي و عقب نشيني از بيش تر سرزمين هاي اشغالي در برابر صلح مي باشد. همچنين معتقد به اجراي يك رشته اقدامات قاطع به منظور تحقق امنيت اسراييل و به رسميت شناختن حق ملت فلسطين در تعيين سرنوشت خود و احترام گذاشتن به هر تصميمي كه اين ملت براي آينده اش مي گيرد، (نگاه كنيد به برنامه ي انتخاباتي ميرتس) مي باشد.
پايگاه حزبي و انتخاباتي حزب راتس به طور كلي از ميان اقشار اشكنازي، تحصيل كرده، ليبرال، مرفه و عموماً مثبت انديشان شهرنشين تشكيل مي شود و در بين جوانان از مقبوليت بالايي برخوردار است.
در كابينه ي ائتلافي كنوني (نيمه ي سال 1994) سه عضو حزب شامل شولاميت الوني، يوسي سريد و ران كوهن (در چارچوب گروه ميرتس) شركت دارند.
شمار كرسي هاي حزب در دوره هاي مختلف كنست: كنست هشتم (1973) 3 كرسي؛ كنست نهم (1977) 1 كرسي؛ كنست دهم (1981) 1 كرسي؛ كنست يازدهم (1984) 3 كرسي (كه با خارج شدن يوسي سريد از حزب كارگر و پيوستن به راتس، اين تعداد به 4 كرسي افزايش يافت)؛ كنست دوازدهم (1988) 5 كرسي و در كنست سيزدهم (1992) 5 كرسي (از مجموع 12 كرسي ميرتس).

حزب شينوي

شينوي (مفليگت همركاز يا تغيير - حزب ميانه رو) يك حزب صهيونيستي ليبرال است كه در سال 1974 به پيشنهاد عده اي از شخصيت ها و در راءس آنها آمنون روبنشتاين و مردخاي فيرشوبسكي تاءسيس شد. اين حزب در شرايطي به وجود آمد كه اعتراضات گسترده اي عليه نتايج جنگ سال 1973 اعراب و اسراييل و شانه خالي كردن دستگاه حكومت از هرگونه مسووليت در اين زمينه و مقصر قلمداد كردن نيروهاي نظامي، اسراييل را فرا گرفته بود.
بنيانگذاران حزب شينوي عقيده داشتند كه ريشه ي مشكل به كاستي هاي خطرناك نظام سياسي، اداري و اجتماعي اسراييل برمي گردد و براي برطرف كردن آن، يك برنامه ي سياسي متضمن چندين اصل، تدوين كردند كه هنوز نيز مبناي فعاليت هاي اين حزب مي باشد. مهم ترين اصول اين برنامه عبارتند از: آغاز مذاكره با كشورهاي عربي همجوار به منظور يافتن راه حل منطقه اي ميانه؛ اصلاح نظام انتخابات به منظور تضمين مسووليت نمايندگان در مقابل راءي دهندگان؛ دموكراتيك كردن احزاب و وضع قوانين لازم براي نظارت بر عملكرد آنها؛ تدوين يك قانون اساسي به منظور تضمين حقوق اوليه ي شهروندان؛ كم ترين دخالت دولت در فعاليت هاي اقتصادي، استقرار دولت قانون و مسووليت افراد در برابر كارهايي كه انجام مي دهند و استخدام و ارتقاي رتبه ي كارمندان دولتي تنها براساس شايستگي و كاركرد آنان؛ اصلاح نظام آموزشي در اسراييل به قصد ايجاد فرصت يكسان براي تمامي شهروندان و پر كردن شكاف هاي اجتماعي از طريق اصلاح نظام ماليات و دستمزدها و سازماندهي مجدد خدمات درماني و اجتماعي (نگاه كنيد به برنامه ي انتخاباتي ميرتس).
حزب شينوي در اواخر سال 1976 در تاءسيس جنبش دموكراسي براي تغيير به رهبري يفآل يادين رييس سابق ستاد نيروهاي مسلح اسراييل شركت كرد. اين جنبش در انتخابات كنست نهم (سال 1977) توانست 15 كرسي اين كنست را به دست آورد و پس از مدتي ترديد، در كابينه ي ائتلافي دست راستي به رياست مناخيم بگين كه به دنبال انتخابات مذكور تشكيل شد، شركت كرد. ولي اين جنبش در سال 1987 درپي خارج شدن حزب شينوي و چند گروه بنيانگذار ديگر از آن و همچنين خروج از كابينه ي ائتلافي، زياد دوام نياورد و فروپاشيد.
حزب شينوي مدتي به طور مستقل و با نام شينوي فيوزماه (تغيير و اقدام) فعاليت كرد و از سال 1980 نام خود را به شينوي - مفليگت هَمِركاز (تغيير - حزب ميانه رو) تغيير داد. در آستانه ي انتخابات سال 1992 به همراه مبام و راتس گروه ميرتس را تشكيل دادند.
پايگاه حزبي و انتخاباتي حزب شينوي از برخي اقشار طبقه ي متوسط شهرهاي بزرگ تشكيل مي شود و اين حزب تا حدودي از پشتيباني صاحبان مشاغل آزاد و دانشگاهيان برخوردار است.
اين حزب در كابينه ي ائتلافي كنوني (نيمه ي سال 1994) با يك نفر شركت دارد. اين يك نفر اُمنون روبنشتاين و حضور او در كابينه در چارچوب گروه ميرتس است.
تعداد كرسي هاي حزب در دوره هاي مختلف كنست، كنست نهم (1977) 5 كرسي (ابتدا در چارچوب جنبش دموكراتيك براي تغيير و سپس به صورت مستقل پس از خارج شدن از اين جنبش)؛ كنست دهم (1981) 2 كرسي كنست يازدهم (1984) 3 كرسي؛ كنست دوازدهم (1988) 2 كرسي و كنست سيزدهم (1992) 3 كرسي (از مجموع 12 كرسي ميرتس).

اردوگاه راست گرايان

در تقسيم بندي كه از احزاب اسراييل مي شود، ليكود در حال حاضر در اردوگاه احزاب دست راستي قرار مي گيرد. ليكود گرايش هاي حزبي گوناگوني در خود جاي داده و اين حزب حد فاصل احزاب ميانه رو و منتهي اليه راست مي باشد. احزاب هتحيا، تسومت، موليدت و يعود و حزب نژادپرست و منحله ي كاخ افراطي ترين احزاب راستي به شمار مي روند.

حزب ليكود

ليكود يك حزب راست گرا كه در سال 1973 از اتحاد دو حزب حيروت و آزادگان (كه پيش تر گروه حيروت - آزادگان يا گاحل را تشكيل داده بودند)، همان دو حزب كوچك مركز آزاد و فهرست رسمي و چند گروه كارگري كه قبلاً به جنبش سرزمين كامل اسراييل وابسته بودند، شكل گرفته است. اين حزب به پيشنهاد ژنرال شارون كه اندكي پيش از انتخابات سال 1973 كنست از ارتش استعفا داد و به حزب آزادگان پيوست، تشكيل شد. از همان اَوان تشكيل ليكود، حزب حيروت به رهبري مناخيم بگين از بيش ترين قدرت برخوردار بوده و آخرالامر توانست ساير احزاب را ببلعد و در خود هضم كند. اين امر در سال 1985 زماني اتفاق افتاد كه احزاب تشكيل دهنده ي ليكود توافق كردند ضمن انحلال تشكيلات مستقل خويش، خود را در حزب واحدي كه حزب حيروت مي باشد، ادغام كنند.
هدف از تشكيل حزب ليكود عبارت بود از: گرد آمدن تمامي احزاب و گروه هاي راست گراي اسراييل در يك گروه انتخاباتي - پارلماني، به قصد كنار زدن حزب كارگر و به دست گرفتن قدرت و اجراي برنامه هاي سياسي و اقتصادي توسط راست گرايان. ولي حزب تازه تاءسيس يافته ي ليكود نتوانست در انتخابات سال 1973 به اين مهم دست يابد. هر چند در اين انتخابات موقعيت حزب كارگر به دليل پيامدهاي جنگ اكتبر سال 1973 به شدت متزلزل شده بود؛ ولي در انتخابات سال 1977، حزب ليكود توانست از جنبش كارگري پيشي بگيرد و براي نخستين بار در تاريخ اسراييل، قدرت را در اين دولت در دست گرفت. اين حزب از سال 1977 تا 1981 با ائتلاف با احزاب مذهبي (و مشاركت جنبش دموكراتيك براي تغيير) و از سال 1981 تا 1984 با ائتلاف با احزاب مذهبي و راست گرا، كابينه ي اسراييل را تشكيل داد و طي اين مدت دست به عمليات وسيع شهرك سازي در كرانه ي باختري زد. حزب ليكود كه به قدرت رسيدنش در پي انتخابات سال 1977 به <كودتاي سياسي> توصيف شد، در عرصه ي اقتصاد نيز دست به يك <كودتا> زد. ولي به دنبال انتخابات سال هاي 1984 و 1988 و پديد آمدن وضعيتي تقريباً برابر، ميان اردوگاه راست گرايان ملي و مذهبي و اردوگاه چپ گرايان، حزب ليكود ناگزير به تشكيل كابينه ي وحدت ملي با مشاركت حزب كارگر شد. اما در انتخابات سال 1992 حزب ليكود نتوانست اكثريت آرا را به دست آورد و به ناچار قدرت را به رقيبش يعني حزب كارگر واگذار كرده و به صفوف مخالفين دولت پيوست.
در آخرين انتخابات پارلماني (سال 1992)، برجسته ترين نكات برنامه ي انتخاباتي حزب ليكود در زمينه ي سياست خارجي و امنيت عبارت بود از: حق هميشگي و غيرقابل ترديد ملت يهود از زندگي همراه با صلح و امنيت در به اصطلاح سرزمين اسراييل؛ حق دولت اسراييل در حاكميت بر يهودا و سامره (كرانه ي باختري) و نوار غزه و تا تحقق اين امر از پاي نخواهد نشست. حزب ليكود در صورت پيروزي در انتخابات و تشكيل كابينه به موافقتنامه ي كمپ ديويد پايبند خواهد بود. تشكيلات خودگردان كه در موافقتنامه ي كمپ ديويد به آن اشاره شده است ضامن يكپارچگي سرزمين اسراييل غربي و عدم تشكيل كشور مستقل فلسطيني در آن است. تشكيلات حكومت مذكور به معني حق تعيين سرنوشت و برخورداري از حق حاكميت يا ايجاد كشور مستقل فلسطيني نيست. تلاش ليكود براي از سرگيري مذاكرات با هدف دستيابي به توافقي در زمينه ي تشكيلات خودگردان عرب هاي ساكن در يهودا و سامره (كرانه ي باختري) و نوار غزه است و ظاهراً اسراييل به خاك لبنان هيچ چشم داشتي ندارد و ارتش اسراييل به منظور تاءمين امنيت منطقه الجليل همچنان در نوار اشغالي جنوب لبنان باقي خواهد ماند. شهر بيت المقدس پايتخت غير قابل تقسيم اسراييل است با حاكميت كامل اسراييل بر بلندي هاي جولان با توجه به مصوبه ي كنست دهم (بنا به پيشنهاد كابينه ي وقت به رهبري حزب ليكود) مبني بر اجراي قوانين اسراييل بر اين منطقه؛ حزب ليكود عمليات شهرك سازي را در سراسر سرزمين اسراييل با قدرت از سر خواهد گرفت و براي توسعه و پيشرفت شهرك هاي احداث شده تلاش خواهد كرد.
در عرصه ي اقتصاد، حزب ليكود در برنامه ي انتخاباتي اش خواهان فروش شركت ها و مؤ سسات دولتي به افراد حقيقي و حقوقي و كارگران آنها و تسريع در فروش سهام دولت در بانك ها بود و درخصوص هستدروت، فك ارتباط اتحاديه هاي كارگري، صندوق بيماران و صندوق بازنشستگان و واگذاري امور بهداشت و درمان و تاءمين اجتماعي به دولت را خواستار شد (همچنين نگاه كنيد به: حيروت و آزادگان).
از لحاظ اوضاع داخلي ليكود، رياست مناخيم بگين بر اين حزب همراه با ثبات و استقرار بود. موقعيت مستحكم بگين و فصل الخطاب بودن نظر او در تعيين خطمشي سياسي حزب و اتخاذ تصميمات مهم دليل اين ثبات و استقرار بود. ولي با كناره گيري بگين از سياست در سال 1983 و قرار گرفتن اسحاق شامير در راءس ليكود، اين حزب در دهه ي اخير با بي ثباتي و منازعات دروني فراواني روبرو بوده است. شامير نتوانست موقعيتش را در حزب مستحكم كند و به همين دليل به سه جناح (جناج شامير - آرنس، جناح شارون و جناح ديويدليوي كه بيش تر از يهوديان شرقي تشكيل مي شود) تقسيم شد. رهبران اين سه جناح بر سر كسب قدرت و موقعيت برتر و تصاحب رياست حزب با يكديگر به رقابت و رويارويي پرداختند كه اين امر به شكست حزب در انتخابات پارلماني سال 1992 منجر شد. به دنبال اين شكست، آرنس از حزب خارج شد. در انتخابات مقدماتي كه به منظور انتخاب رييس حزب (و نامزدي او براي پست نخست وزيري) در آوريل 1993 و با شركت تمامي اعضاي حزب برگزار شد، بنيامين نتانياهو يكي از سران شاخص جناح شامير - آرنس توانست بر شارون و ديويدليوي پيشي گيرد. ولي اين دو رياست نتانياهو بر حزب را نپذيرفتند و اعلام كردند كه براي عزل او از رياست حزب تا پيش از برگزاري انتخابات آينده تلاش خواهند كرد.
در اواخر مارس 1995، بين ليوي و طرفدارانش از يكسو و نتانياهو و ساير سران حزب ليكود از سوي ديگر در خصوص برخي مسايل سازماني، اختلاف حادي رخ داد كه به دنبال آن ليوي اعلام كرد ديگر حزب ليكود را <خانه> خود نمي داند و به منظور شركت در انتخابات سراسري سال 1996 جنبش جديدي تاءسيس خواهد كرد و او به عنوان رهبر اين جنبش شخصاً وارد رقابت براي تصاحب پست نخست وزيري خواهد شد. البته ليوي براساس توافق با رهبري ليكود، از گروه پارلماني اين حزب در كنست خارج نشد. ليوي در اقداماتش از حمايت تعداد زيادي از يهوديان شرقي عضو ليكود برخوردار بوده و بسياري از ناظران پيش بيني مي كنند كه ليوي انشعابش از حزب ليكود و تاءسيس جنبش جديد را پيش از انتخابات سال 1996 و در زمان مناسب اعلام خواهد كرد.
پايگاه انتخاباتي و حزبي ليكود از تركيبي ناهمگن از ثروتمندان، اقشار متوسط و تهيدستان تشكيل مي شود. طرفداران و هواداران حزب ليكود را اغلب اتباع طوايف شرقي كه به لحاظ درآمد، سطح فرهنگ و موقعيت اجتماعي در سطح پايين اند، تشكيل مي دهند. در انتخابات سراسري و محلي معمولاً درصد بالايي از راءي دهندگان در سه شهر بزرگ اسراييل يعني تل آويو، حيفا و بيت المقدس و اكثريتي از مردم شهرهاي در حال رشد، (ساكنان اين شهرها از يهوديان شرقي هستند) به نفع ليكود راي مي دهند. همچنين شمار معتنابهي به از مذهبيون يهودي كه گرايش هاي فرقه اي افراطي دارند، به ليكود راءي مي دهند.
ساختار سازماني حزب ليكود از كنگره (3500 عضو در سال 1994) به عنوان عالي ترين ارگان حزب، كميته مركزي (از همان اعضاي كنگره تشكيل مي شود ولي به نام كميته ي مركزي)، دفتر سياسي (400 عضو) و دبيرخانه (61 عضو) تشكيل مي شود. در سال هاي اخير حزب ليكود نظام انتخابات مقدماتي را به منظور برگزيدن رييس حزب و نامزدش براي پست نخست وزيري، نامزدهاي عضويت در كنست، متصديان ادارات محلي، اعضاي كنگره و اعضاي شوراهاي حزب در شهرهاي مختلف پذيرفته است.
شمار كرسي هاي حزب در دوره هاي مختلف كنست، كنست هشتم (1973) 39 كرسي؛ كنست نهم (1977) 43 كرسي؛ كنست دهم (1981) 48 كرسي؛ كنست يازدهم (1984) 41 كرسي؛ كنست دوازدهم (1988) 40 كرسي و كنست سيزدهم (1992) 32 كرسي.
اكنون به اختصار به معرفي احزاب عمده ي تشكيل دهنده ي ليكود مي پردازيم:
1 - حيروت: حيروت (آزادي) يك حزب راست افراطي فرقه گراست كه در سال 1948 همزمان با اعلام تاءسيس دولت اسراييل، توسط سازمان ايتل (ارگون تشفايي لئومي يا سازمان نظامي قومي) به فرماندهي كل مناخيم بگين بنيانگذاري شد. پس از تشكيل اين حزب، سازمان مذكور خود را منحل كرد و ساير سازمان هاي نظامي و گروه هاي افراطي دست راستي كه قبل از اعلام تاءسيس اسراييل فعال بودند، به اين حزب پيوستند.
و به رغم اينكه سازمان ايتل از حيث انديشه و سازمان زائيده ي جنبش اصلاحي بود كه در سال 1925 از سوي ولاديمير چاپتنسكي تاءسيس شده بود، ولي با تشكيل حزب حيروت، سران اين حزب، حزب اصلاح طلب را كه در آن زمان در اسراييل وجود داشت، ناديده گرفته و ترجيح دادند با آن همكاري ننمايند. در انتخابات سال 1949 دو حزب به طور جداگانه در آن شركت كردند. حزب حيروت و حزب اصلاح طلب در سال 1950 با يكديگر متحد شدند. ولي در سال 1951، سران حزب اصلاح طلب از حزب حيروت جدا شدند.
در سال 1966 حزب حيروت با يك انشعاب روبرو شد. در آن سال شماري از اعضاي حزب از جمله سه عضو كنست به رهبري شموئيل تمير در اعتراض به عملكرد بگين درخصوص نحوه ي اداره امور حزب، به مخالفت با او پرداختند. اين عده در سال 1967، حزب <مركز آزاد> را بنيانگذاري كردند. در سال 1965 حيروت با مشاركت حزب آزادگان گروه <گاحل> را تشكيل دادند. در سال 1973 اين دو حزب به انضمام احزاب فهرست رسمي و مركز آزاد و گروهي از <جنبش سرزمين كامل اسراييل> گروه ليكود را تشكيل دادند. در هر دو گروه، گاحل و ليكود، حزب حيروت بيش ترين قدرت را در اختيار داشته است.
حيروت در برنامه هاي انتخاباتي دهه ي پنجاه تا نيمه ي دهه ي شصت خود و در زمينه ي سياست خارجي و امنيت خواستار <يكپارچگي سرزمين اسراييل در مرزهاي تاريخي اش> (شامل برخي زمين هاي واقع در كرانه ي شرقي رود اردن) جهت اعمال سياست نظامي فعال بر ضد كشورهاي عربي به منظور آرام سازي مرزها و نيز جلوگيري از عمليات چريك هاي فلسطيني شده بود. درخصوص مسايل اقتصادي و اجتماعي، حيروت خواهان تحقق اقتصادي بر پايه ي اقدامات فردي و رقابت آزاد و جايگزين كردن نظام اقتصادي مبتني بر سه بخش دولتي، هستدروتي و خصوصي بوسيله ي يك اقتصاد ملي كه همه ي عناصرش در هم آميخته بوده و تابع قانون واحدي باشد، بود. از ديگر خواسته هاي حزب در زمينه ي مسايل اقتصادي و اجتماعي جدا كردن طرح هاي نظري و علمي اقتصادي هستدروت و نقش آن به عنوان يك اتحاديه ي كارگري و واگذاري مالكيت اين طرح ها به اتحاديه هايي تعاوني كه بدين منظور ايجاد مي شود، بود. حيروت همچنين خواستار ملي كردن و فك ارتباط صندوق بيماران و صندوق هاي بازنشستگي از هستدروت و ادغام آن در خدمات درماني و اجتماعي كه دولت ارايه مي دهد، شده بود و درخصوص ارتباط دين با حكومت، اين حزب بر لزوم احترام گذاشتن به ارزش هاي دين يهود تاءكيد داشت.
شمار كرسي هاي حزب حيروت (تا پيش از ادغام در ليكود) در دوره هاي مختلف كنست، كنست اول (1949) 14 كرسي؛ كنست دوم (1951) 8 كرسي؛ كنست سوم (1955) 15 كرسي؛ كنست چهارم (1959) 17 كرسي؛ كنست پنجم (1961) 17 كرسي؛ كنست ششم (1965) 15 كرسي (از مجموع 26 كرسي گروه گاحل)؛ كنست هفتم (1969) 15 كرسي (از مجموع 26 كرسي گروه گاحل).
2 - آزادگان: حزب آزادگان (همفلگا هلبراليت هيسزئيليت يا حزب ليبرال اسراييل) از جمله احزاب ميانه روي اسراييل است. اين حزب در سال 1961 از دو حزب، يكي حزب پيشرو و ديگري حزب <اتحاد صهيونيست هاي عمومي - حزب ميانه رو>، تشكيل شد. دو حزب مذكور در اصل يك حزب بودند كه حزب صهيونيست هاي عمومي نام داشت و در سال 1931 تاءسيس شد. حزب صهيونيست هاي عمومي در دهه ي 30 به دو گروه تقسيم شد : گروه (الف) و گروه (ب). گروه (الف) به رهبري حييم وايزمن كه به جنبش كارگري صهيونيستي نزديكتر بود و با آن همكاري مي كرد و گروه (ب) به رهبري مناحم اسيشكين كه روابط نزديكتري با جنبش اصلاح طلب راست گرا داشت و با آن همكاري مي كرد. اين دو گروه در اوايل دهه ي 40 مجدداً با يكديگر متحد شدند ولي به دليل تشديد اختلافات، يكبار ديگر از هم جدا شدند. در سال 1948 گروه الف با مشاركت دو حزب كوچك ديگر، حزب پيشرو و گروه ب با همكاري چند گروه كوچك ديگر، حزب <اتحاد صهيونيست هاي عمومي - حزب ميانه رو> را تشكيل دادند. همان گونه كه پيشتر گفتيم، در سال 1961 دو حزب مذكور با يكديگر متحد شده حزب آزادگان را تاءسيس كردند. اما اين اتحاد چندان دوام نياورد و بدنبال موافقت سران اين حزب با حزب حيروت براي تاءسيس گروه گاحل، بيش تر اعضاي حزب پيشروي سابق از حزب آزادگان كنار رفتند و حزب جديدي بنام حزب ليبرال مستقل تشكيل دادند. حزب تازه تشكيل يافته در اوايل دهه ي هشتاد به معراخ پيوست. اتحاد صهيونيستهاي عمومي - حزب ميانه رو با نام حزب آزادگان ابتدا در چارچوب گروه گاحل و سپس گروه ليكود به فعاليت خود ادامه داد تا اينكه در نيمه دوم دهه ي هشتاد در حزب حيروت ادغام شد. حزب آزادگان در چارچوب ليكود، با منازعات بي وقفه ي اعضايش بر سر تصاحب رياست حزب و موقعيت هاي برتر روبرو بود و همين امر به ايجاد جناح هاي مختلفي درون اين حزب منجر شد. در آستانه ي انتخابات پارلماني سال 1992، گروهي از اعضاي حزب آزادگان به رهبري اسحاق موداعي از ليكود جدا شدند و حزبي تازه به نام حزب ليبرال نو تشكيل دادند ولي پس از انتخابات، حزب مذكور بدليل بدست نياوردن درصد آراء لازم براي ورود به كنست منحل شد.
اعضا و هواداران حزب آزادگان از ميان طبقات متوسط و سرمايه دار جامعه بودند. برنامه ي اقتصادي - اجتماعي اين حزب شامل موارد زير بود: اقتصاد متكي بر فعاليت بخش خصوصي با حداقل دخالت دولت؛ تفكيك نقش هستدورت به عنوان يك اتحاديه كارگري از نقش اقتصادي آن؛ داوري اجباري به منظور حل منازعات كارگري؛ ملي كردن خدمات بهداشتي و تاءمين اجتماعي و تدوين قانون اساسي دولت. اين موارد؛ نخست از سوي گروه گاحل و سپس گروه ليكود پذيرفته شد. در زمينه ي مسايل سياسي و اجتماعي، ميان حزب آزادگان و حزب حيروت، چه در چارچوب گاحل يا ليكود، اتفاق نظر وجود دارد.
شمار كرسي هاي حزب آزادگان در دوره هاي مختلف كنست (تا پيش از تشكيل ليكود): كنست پنجم (1961) 17 كرسي؛ كنست ششم 11 كرسي (از مجموع 26 كرسي گاحل)؛ كنست هفتم (1969) 11 كرسي (از مجموع 26 كرسي گاحل).
شمار كرسي هاي حزب ليبرال نو در دوره هاي مختلف كنست (تا پيش از پيوستن به معراخ): كنست ششم (1965) 5 كرسي؛ كنست هفتم (1969) 4 كرسي؛ كنست هشتم (1973) 4 كرسي و كنست نهم (1977) 1 كرسي.
3 - مركز آزاد: مركز آزاد (يا هَمِركاز هَحُوف¬شي) يك حزب دست راستي است كه در سال 1967 توسط گروهي به رهبري شموئيل تمير تاءسيس شد. اين گروه به علت اعتراض به تسلط مستبدانه ي مناخيم بگين رهبر وقت حزب حيروت و درخواست اجراي اصلاحاتي دموكراتيك در نحوه ي اداره ي امور حزب، از حزب مزبور اخراج شده بودند. در انتخابات سال 1969، حزب مركز آزاد توانست دو كرسي كنست را از آن خود كند و در سال 1973 در تشكيل ليكود شركت كرد و به عنوان بخشي از اين تشكل تازه تاءسيس يافته درآمد. در سال 1975، حزب مركز آزاد به دو گروه تقسيم شد: گروه اول به رهبري شموئيل تمير ضمن حفظ نام مركز آزاد، از ليكود خارج شد و در سال 1976 در تاءسيس جنبش دموكراتيك براي تغيير شركت كرد. اما گروه ديگر به رهبري اليميزر شوستاك با نام مركز مستقل در حزب ليكود باقي ماند و در سال 1976 با مشاركت حزب فهرست رسمي و گروه <سرزمين يكپارچه ي اسراييل> حزب لعام را در چارچوب ليكود تاءسيس كردند.
4 - فهرست رسمي: حزب فهرست رسمي (يا هَرِشيماه هَمَمَلختيت) در سال 1968 توسط شماري از اعضاي سابق حزب رافي به رهبري ديويد بن گوريون كه در اعتراض به تصميم بيش تر اعضاي اين حزب مبني بر مشاركت با احزاب مباي و احدوت هعفودا در تاءسيس حزب كارگر، از حزب خارج شده بودند، تشكيل شد. حزب فهرست رسمي در انتخابات سال 1969 شركت كرد و 4 تن از نامزدهايش توانستند به كنست راه يابند. در سال 1973 اين حزب در تاءسيس ليكود مشاركت كرد (در آن زمان بن گوريون از حزب خارج شده و سياست را به كلي كنار گذاشته بود.) سه سال بعد يعني در سال 1976 به اتفاق حزب مركز مستقل و گروه <سرزمين يكپارچه ي اسراييل> حزب اَمَام¬ را در چارچوب ليكود تشكيل دادند.

حزب هتحيا

هتحيا (رستاخيز) يكي از احزاب افراطي فرقه گراست كه در اواخر سال 1979 به وسيله ي عده اي از گروه هاي سياسي و حاميان سياست شهرك سازي مخالف معاهده كمپ ديويد كه در ماه مه همان سال به امضاي اسراييل و مصر رسيد، تشكيل شد. تلاش براي لغو موافقتنامه ي مزبور، بسيج افكار عمومي برضد هرگونه عقب نشيني از شبه جزيره ي سينا و جلوگيري از هرگونه توافقي به منظور دادن خودمختاري به منطقه ي كرانه ي باختري در راءس اهداف مؤ سسان اين حزب بوده است. در تاءسيس اين حزب تشكل هاي مذهبي و لائيك شركت كردند. اين تشكل ها از سال 1978 با ايجاد جبهه ي واحدي بنام بناي (بريت نثماني ايرتس يسرائيل يا پيمان وفاداران به سرزمين اسراييل) سعي مي كردند با فشار آوردن به دولت بگين، از هرگونه عقب نشيني از سرزمين هاي اشغالي جلوگيري كنند. و پس از امضاي معاهده كمپ ديويد، اين تشكل ها ضروري ديدند كه يك حزب سياسي به منظور تقويت همكاري فيمابين خود و مقابله با آنچه را كه سرآغاز فاصله گرفتن از آرمان هاي اساسي صهيونيستي ناميده اند، تشكيل دهند.
در تشكيل حزب هتحيا چندين تشكل و گروه سياسي راست گراي افراطي شركت داشته اند كه مهم ترين آنها عبارتند از: گروه پروفسور يوفال نئمان رييس وقت دانشگاه تل آويو، جنبش مذهبي و حامي سياست شهرك سازي غوش ايمونيم، گروه <وفاداران به اصول حيروت> در ليكود به رهبري غيئولا توهن و گروه <جنبش سرزمين اسراييل> در ليكود به رهبري موشي شمير. غيئولا كوهن و موشي شمير هر دو از اعضاي گروه پارلماني ليكود بودند ولي به عنوان اعتراض به امضاي معاهده كمپ ديويد، از آن خارج شدند. حزب هتحيا به پيشنهاد يوفال نئمان تاءسيس شد و پس از تاءسيس اين حزب، نئمان به رهبري آن برگزيده شد. خاخام تسفي يهودا هكوهين كوك رييس مركاز هراف و رهبر روحي <جنبش غوش ايمونيم> با تاءييد پيشنهاد نئمان، نقشي اساسي در مشاركت جنبش مزبور در تاءسيس حزب هتحيا ايفا كرد.
به عقيده ي مؤ سسان حزب هتحيا معاهده كمپ ديويد خيانتي به آرمان هاي اساسي صهيونيزم، تهديدي براي امنيت اسراييل و نشانه اي بر حركت رو به عقب اجتماعي، سياسي و روحي جامعه، دولت و دستگاه حكومت در اسراييل است. از نظر مؤ سسان اين حزب تنها راه علاج اين سير قهقرايي بازگشت به اصول اوليه ي جنبش صهيونيزم، مطابق با فهم آنان از اين اصول است و آن گونه است كه (براساس نظر آنها) بنيانگذاران جنبش صهيونيزم از جناح هاي مختلف اعم از كارگري، ليبرالي، راستي و مذهبي، اين اصول را بيان و با ناديده گرفتن تمامي اختلافات فكري و سياسي و منازعاتي كه بين آنها وجود داشت براي تحقق آن تلاش كردند. مؤ سسان حزب هتحيا آن عده از اصول اوليه ي جنبش صهيونيزم را كه با ديدگاه فكري و سياسي آنها هماهنگي داشته است گرفته و آن را در بيانيه ي اعلام تاءسيس حزب قرار دادند. اين اصول عبارتند از: ايده ي سرزمين يكپارچه ي اسراييل؛ تاءكيد بر اهميت تورات و فرهنگ يهودي در ساختن ملت، طلايه داري در مهاجرت به اسراييل و آمادگي براي پذيرش و تحمل سختي ها و فداكاري در راه تاءسيس وطن ملي يهود، تكيه بر نيروي نظامي به منظور دفاع از اسراييل؛ عدم اعتماد به فلسطينيان و اعراب و عدم امكان دستيابي به صلح با آنان در آينده ي قابل پيش بيني، همچنين به اين اصول، اصل ديگري مبني بر همكاري مذهبيون و لائيك ها در چارچوب يك حزب واحد افزودند. هتحيا، از ديد مؤ سسانش، تنها يك حزب سياسي نيست بلكه يك حزب و جنبش ريشه داري است كه هدف بلندمدت آن احياي مجدد آمال و آرزوهاي بنيانگذاران جنبش صهيونيزم مي باشد. اما هدف كوتاه مدت از تشكيل اين حزب عبارت بود از ريشه دار كردن و گسترش مخالفت با عقب نشيني از شبه جزيره ي سينا و اعطاي خودمختاري به فلسطينيان و ايجاد تحرك در ميان توده هاي مردم به منظور دست يافتن به چنين هدفي.
حزب هتحيا در انتخابات كنست دهم (سال 1981) شركت كرد و برنامه ي سياسي اين حزب در انتخابات مذكور شامل نكات عديده اي بود از جمله: لغو معاهده كمپ ديويد؛ الحاق فوري سرزمين هاي اشغالي. در اين انتخابات هتحيا توانست 3 كرسي كنست را از آن خود كند. با نزديك شدن زمان عقب نشيني از سينا، به رغم مخالفت شديد دولت، سران اين حزب تلاش كردند مردم را به ايستادگي وادار كنند ولي موفق نشدند. اما در سال 1982 و در پي تهاجم اسراييل به لبنان، با پيوستن به كابينه ي بگين موافقت كرد و يوفال نئمان رهبر حزب به عنوان وزير علوم و توسعه و رييس كميته ي وزارتي امور شهرك سازي منصوب شد. كميته ي مذكور بعدها با احداث بيش از 40 شهرك يهودي نشين (عمدتاً در كرانه ي باختري) موافقت كرد.
در سال 1983 كناره گيري حنان بورات يكي از برجسته ترين رهبران جنبش غوش ايمونيم، از عضويت در كنست و حزب، هتحيا را هر چند به طور محدود تكان داد. بورات در سال 1984 به اتفاق گروهي از اعضاي جنبش مذكور، حزب مذهبي متساد را كه گرايشي فرقه اي افراطي دارد، تاءسيس كردند. با پيوستن رفائيل ايتان رييس ستاد نيروهاي مسلح اسراييل به همراه گروهي از اعضاي كيبوتس ها و موشافيم (حماميان ايده سرزمين اسراييل بزرگ) اندكي پيش از انتخابات سال 1984 به حزب هتحيا، كناره گيري بورات را جبران كرد. ايتان و گروه مذكور تشكل تازه اي به نام تسومت به وجود آوردند. در انتخابات كنست يازدهم حزب هتحيا با به دست آوردن، 5 كرسي، عنوان سومين حزب بزرگ حاضر در كنست پس از معراخ وليكود را به دست آورد. اما به دليل اعتراض عليه محدوديت هاي پيش بيني شده درخصوص احداث شهرك هاي جديد يهودي نشين، از شركت در كابينه ي ائتلافي خودداري كرد.
پس از پيوستن تسومت به هتحيا، اوضاع داخلي اين حزب به دليل رويارويي مستوفيان رفائيل ايتان و غيئولاكوهن رو به تشنج و نا آرامي گراييد. داشتن ذهنيت و ديدگاه متفاوت نسبت به امور، سرچشمه ي اصلي اختلاف بين ايتان و كوهن بود. در حالي كه ايتان از بازماندگان سازمان بالماح و جنبش صهيونيستي كارگران چپ گراست، غيئولا از بقاياي سازمان مخفي و تروريستي ليحي و جنبش اصلاح طلب دست راستي مي باشد. رويارويي ايندو در سال 1987 به درگيري و جبهه گيري عليه يكديگر تبديل شد و هر يك، ديگري را به عدم تلاش براي وادار كردن اسراييل به گسترش عمليات شهرك سازي در اين مناطق متهم كردند تسومت حزب را به استفاده از هواداران و طرفدارانش در مراكز حساس به منظور سلطه بر حزب كرد و در نتيجه اندكي پيش از انتخابات سال 1988 تسومت از حزب هتحيا خارج شد. در انتخابات مذكور، هتحيا 3 كرسي و تسومت 2 كرسي كنست را از آن خود كردند.
در آخرين انتخابات پارلماني (سال 1992)، هتحيا در برنامه ي سياسي اش بررد اعطاي خود مختاري به فلسطينيان، الحاق فوري كرانه باختري و نوار غزه به حاكميت اسراييل و توسعه ي عمليات شهرك سازي در آنها، سركوب شديد قيام مردم فلسطين (انتفاضه)، مقابله قاطع تر با فلسطينيان و مؤ سسات آنها و انتقال آوارگان فلسطيني در كرانه ي باختري و نوار غزه به كشورهاي عربي و اسكان دايم آنان در اين كشورها تاكيد كرد. اما در ميان دهشت و ناباوري محافل سياسي، اين حزب با به دست نياوردن حداقل درصد آراء لازم براي ورود به كنست، (5/1% كل آراء راي دهندگان) هيچ يك از نامزدهايش نتوانست به كنست راه يابد. به دنبال اين شكست، يوفال نئمان از رياست حزب استعفا داد و سياست را كنار گذاشت. در حال حاضر (اواخر سال 1995) اوضاع حزب به شدت متزلزل بوده و تقريباً هيچ فعاليت سياسي ندارد.
شمار كرسي هاي حزب در دوره هاي مختلف كنست: كنست دهم (1981) 3 كرسي؛ كنست يازدهم (1984) 5 كرسي؛ كنست دوازدهم (1988) 3 كرسي.

حزب تسومت

تسومت (دو راهي) از احزاب فرقه گراي به شدت افراطي است كه در سال 1983 توسط رفائيل ايتان رييس سابق ستاد ارتش اسراييل، پس از بازنشسته شدن، بنيانگذاري شد. شماري از نظاميان بازنشسته و همكاران سابق ايتان در ارتش و تعدادي از ساكنان كيبوتس ها و موشاف ها (طرفدار تفكر <سرزمين يكپارچه اسراييل>) و در راءس آنها گروه كيبوتس عين فيرد، اعضاي اوليه حزب تسومت را تشكيل مي دادند. اندكي پيش از انتخابات سال 1984 حزب تسومت به حزب هتحيا پيوست. هتحيا، همان گونه كه پيش تر گفتيم، از جنبش مذهبي غوش ايمونيم و چندين گروه ديگر با گرايش هاي حزبي و سياسي گوناگون تشكيل مي شود. اين گروه ها به رغم اختلاف در هدف هاي اجتماعي و بينش كلي نسبت به ماهيت دولت، همگي مدافع سياست شهرك سازي و برخوردار از يك برنامه ي سياسي افراطي و نيز وفادار به تفكر <سرزمين يكپارچه ي اسراييل> مي باشند.
اما ديري نپاييد كه بين ايتان و تعدادي از سران حزب هتحيا در موارد بسياري اختلاف نظر پديد آمد. ايتان ديد متفاوتي نسبت به امور داشت. او پرورش يافته ي جنبش كارگري صهيونيستي، بالماح و ارتش اسراييل است در حالي كه رقبايش از عناصر مذهبي و دست راستي و پرورش يافتگان حزب مفدال، يشيف ها (مدارس ديني)، حزب حيروت و جنبش اصلاح طلبند. ايتان با پافشاري بر به سربازي رفتن محصلان مدارس ديني و مخالفت با دخالت دادن مذهب در بعضي موارد قانونگذاري و اختصاص بودجه از سوي دولت به مؤ سسات ديني، خشم عناصر مذهبي را برانگيخت. در مقابل؛ ايتان، از نحوه ي عملكرد غوش ايمونيم و عناصر مذهبي و شكل و ماهيت ايده هاي سياسي آنها به خشم آمده بود. با گذشت زمان، اختلافات طرفين به اوج خود رسيد و در سال 1987 ايتان و غيئولاكوهن رهبر سابق گروه حيروت در حزب هتحيا، به جبهه گيري عليه يكديگر پرداختند و همديگر را به تلاش براي سلطه بر حزب متهم كردند. اندكي پيش از انتخابات سال 1988، حزب تسومت دچار انشعاب شد و ايتان حزب خود را يكبار ديگر سازماندهي كرد.
در انتخابات سال 1988، تسومت توانست دوكرسي كنست را به دست آورد و در سال 1990 با خارج شدن حزب كارگر از كابينه ي ائتلافي اسحاق شامير، تسومت وارد كابينه شد و ايتان وزارت كشاورزي را عهده دار گرديد. در اواخر سال 1991 ايتان به عنوان اعتراض به مخالفت شامير با طرح انتخاب مستقيم نخست وزير از سوي مردم، از مقامش كناره گيري كرد ولي در ماه مه 1992 و درپي تصويب طرح مزبور در كنست، به كابينه بازگشت.
نتايج انتخابات سال 1992 دور از انتظار محافل سياسي و خود حزب تسومت بود. در اين انتخابات تسومت به يك پيروزي بزرگ نائل آمد و 8 نفر از نامزدهاي اين حزب توانستند به كنست سيزدهم راه يابند در حالي كه در كنست دوازدهم، تسومت تنها 2 نماينده داشت.
در تحقق اين پيروزي عوامل متعددي سهيم بود. يكي از مهم ترين اين عوامل اين بود كه راي دهندگان تسومت را حزبي خوش نام و غيرآلوده به نيرنگ هاي سياسي مي دانستند در حالي كه ساير احزاب را نيرنگ باز و با سابقه ي سياه مي پنداشتند. رويارويي سران اين احزاب بر سر رهبري و تصاحب پست هاي مهم پيش از برگزاري انتخابات و داد و ستدها و باجگيري هايي كه پس از سقوط كابينه ي وحدت ملي در سال 1990 صورت گرفت، چنين پنداري را در ذهن راءي دهندگان ايجاد كرده بود. بدون شك علت تصور مثبت مردم از تسومت تماماً به ايتان برمي گردد زيرا ساير سران اين حزب؛ نسبتاً كم سن و سال، گمنام و بيش تر آنان تازه وارد كارزار سياست شده بودند. در اوايل سال 1994 اين تصور مثبت به شدت مخدوش شد. در آن زمان بين ايتان و سه عضو حزب در كنست بنام هاي غونين سيفف، اليكس گولد فارب و استير سلموفتيس درگيري شديدي به وجود آمده و ايتان به استبداد و نيز چشم پوشي از دست زدن غيرقانوني به دارايي هاي حزب متهم شده بود. اين درگيري با انشعاب سه عضو مذكور به تشكيل حزب جديدي بنام <يعود> به وسيله ي آنان انجاميد. حزب تازه تاءسيس يافته نخست به كابينه ي اسحاق رابين و سپس كابينه ي شيمون پرز كه درپي ترور رابين در اواخر سال 1995 تشكيل شد، پيوست.
تسومت از لحاظ فكري، در عرضه ي مسايل سياسي و امنيتي گرايش هايي به شدت افراطي و در زمينه ي مسايل اقتصادي و اجتماعي جهت گيري هايي به اصطلاح چپ گرايانه دارد و از دشمنان سرسخت فلسطينيان از جمله فلسطينيان سال 1948 كه داراي تابعيت اسراييلي اند، به شمار مي رود. ايده ي <سرزمين يكپارچه اسراييل> مركز ثقل تفكر و محور اصلي فعاليت هاي اين حزب است. اصول و خطمشي هاي عمده ي تسومت در آخرين انتخابات پارلماني (سال 1992) عبارت بوداز : پافشاري بر يكپارچگي شهر بيت المقدس به عنوان پايتخت اسراييل؛ مخالفت با هرگونه عقب نشيني از اراضي اشغالي فلسطين و سوريه؛ گسترش عمليات شهرك سازي در تمامي اراضي؛ مقابله و سركوب قاطع تر، خشونت آميز و فراگيرتر قيام مردم فلسطين (انتفاضه)؛ خودداري از به رسميت شناختن يا مذاكره با ساف؛ رد تشكيل كشور مستقل فلسطين در كرانه باختري رود اردن؛ مخالفت با اعطاي خود مختاري همراه با اختيارات گسترده به فلسطينيان؛ ادامه ي تسلط اسراييل بر اراضي اشغالي و سيطره ي كامل آن بر امور امنيت داخلي و خارجي، همچنين احاطه ي كامل بر منابع طبيعي و زير ساختارها، زمين ها، آب و برق و راه هاي اصلي و محدود كردن خودمختاري فلسطينيان به امور شهرداري ها؛ بسط فوري حاكميت اسراييل بر كرانه باختري و نوار غزه و باقي ماندن ساكنان كرانه باختري به عنوان شهروندان اردني كه حقوق سياسي خود را در اردن استيفا مي كنند؛ حل مشكل آوارگان فلسطيني مقيم كرانه باختري و نوار غزه از طريق انتقال و اسكان آنان در كشورهاي عربي؛ مشروط كردن حفظ تابعيت اسراييلي فلسطينيان سال 1948 و برخورداري آنان از حقوق سياسي و اجتماعي مترتب بر آن به اثبات وفاداري و تبعيت كامل آنان از دولت اسراييل و خدمت به اين دولت به مدت 3 سال (برابر با مدت خدمت يهوديان در ارتش) و سلب تابعيت و بيرون راندن آن عده كه به امنيت اسراييلي خللي وارد مي كنند.
در عرصه ي اقتصاد و اجتماع و رابطه ي دين و حكومت، تسومت بر بهبود شرايط زندگي اقشار فقير و محروم جامعه، برابري در تحصيل، واگذاري ارايه خدمات بهداشتي و تاءمين اجتماعي به دولت، جدايي دين از سياست، مقابله با سخت گيري هاي مذهبي و به سربازي رفتن محصلان مدارس ديني تاءكيد دارد.
پايگاه انتخاباتي تسومت را اغلب اشكنازها تشكيل مي دهند. راءي دهندگان به نفع اين حزب متنوعند. عده اي مجذوب خوشنامي، صراحت و صداقت و ثبات تقريبي مواضع سياسي تسومت شده و شماري ديگر فريفته ي نكات معيني در برنامه ي سياسي آن گرديده اند. تسومت از حمايت قاطع جوانان، ارتشيان، ساكنان شهرك هاي مرزهاي شمالي و هواداران ايده ي <سرزمين يكپارچه اسراييل> ساكن در كيبوتس ها و موشافهاي وابسته به جنبش كارگري صهيونيستي برخوردار است.
شمار كرسي هاي حزب در دوره هاي مختلف كنست: كنست دوازدهم (1988) 2 كرسي؛ كنست سيزدهم (1992) 8 كرسي (و 5 كرسي پس از انشعاب)

حزب يِعُود

يعود (پيمان) يكي از احزاب دست راستي به شدت قوميت گراست كه در فوريه 1994 توسط سه عضو كنست بنام هاي غونين سيغف، آليكس گولد فارب و استير سلموفتيس تشكيل شد. اين سه عضو كنست به دليل درگيري با رفائيل ايتان رهبر حزب تسومت، به همراه شماري از هوادارانشان از اين حزب جدا شدند. اين عده، يكي از سران حزب تسومت را به كلاهبرداري متهم كردند ولي ايتان ضمن رد اين اتهام، آنان را مورد تهاجم شديد قرار داد و همين امر به جدا شدن آنها از حزب منجر شد. سه عضو جدا شده، نخست يك گروه مستقل، در كنست تشكيل دادند و سپس حزبي بنام يعود تاءسيس كردند. دبيرخانه موقت اين حزب، سيغف را به رياست حزب، گولد فارب به عنوان رييس گروه پارلماني و سلموفتيس را به رياست كميته مركزي برگزيد.
حزب يعود به رغم تاءكيد در برنامه ي سياسي اش بر <يكپارچگي سرزمين اسراييل>، راه را براي پيوستن به كابينه ائتلافي اسحاق رابين همچنان باز باقي نگهداشت. در نيمه ي سال 1994 در مذاكرات نمايندگان اين حزب با نمايندگان حزب كارگر، طرفين در زمينه ي پيوستن يعود به كابينه به توافق رسيدند كه بعدها اين توافق به واقعيت رسيد.

حزب موليدت

موليدت (ميهن) يك حزب راست گراي به شدت قوميت گرا و از دشمنان سرسخت فلسطينيان و اعراب است. اين حزب را سرلشكر (ذخيره) رحبعام زئيفي (معروف به گاندي) اندكي پيش از انتخابات سال 1988 با شعار ترانسفر (كه از نظر موليدت به معني تبعيد تمامي ساكنان فلسطيني كرانه باختري و نوار غزه به كشورهاي عربي است)؛ بنيانگذاري كرد.
موليدت در انتخابات مزبور توانست دو تن از نامزدهايش را راهي كنست كند و با توجه به اينكه تنها سه ماه از تاءسيس اين حزب گذشته بود و در آن زمان حزب، فاقد رهبري و نيز مؤ سسات ارگان ها و امكانات مالي معتنابهي بود. اين موفقيت نشان مي دهد كه شعار بيرون راندن فلسطينيان چقدر در ميان مردم اسراييل جذابيت دارد. پيش از موليدت، حزب كاخ به رهبري خاخام مئيركهانا؛ با همين شعار توانست در انتخابات سال 1984 وارد كنست شود هر چند دادگاه عالي اسراييل از شركت اين حزب در انتخابات سال 1988 به دليل افكار نژادپرستانه اش جلوگيري كرد. در انتخابات سال 1992 حزب موليدت توانست سه كرسي كنست را از آن خود كند ولي اندكي پس از انتخابات ميان زئيفي رهبر حزب و عضو كنست و شاوِ ول گوتمان عضو ديگر حزب در كنست و نفر دوم در ليست انتخاباتي حزب موليدت، اختلافي پيش آمد و همين اختلاف سبب شد تا در ماه مه 1994 گوتمان از حزب اخراج شود هر چند كماكان عضو كنست باقي ماند.
موليدت به لحاظ فكري، در بيش تر موارد مواضع مشتركي با افراطي ترين احزاب جناح راست دارد از جمله اينكه: شهر بيت المقدس يكپارچه پايتخت هميشگي اسراييل است؛ مخالفت با هر نوع عقب نشيني از اراضي اشغالي؛ گسترش عمليات شهرك سازي در اراضي اشغالي، به رسميت نشناختن ملت فلسطين و بي اعتنايي نسبت به تمامي حقوق و خواسته هاي او؛ خودداري از به رسميت شناختن ساف يا مذاكره با آن؛ مخالفت مطلق با هر نوع خودمختاري فلسطينيان؛ بهره گيري از امكانات و شيوه هايي خشونت آميزتر و فراگيرتر به منظور سركوب قيام مردم فلسطين (انتفاضه) و دادن اختيارات كامل به ارتش براي مقابله با قيام كنندگان؛ بسط حاكميت اسراييل بر كرانه ي باختري و نوار غزه پس از اخراج فلسطينيان از آن (برخلاف ساير احزاب تندروي جناح راست، موليدت خواهان بسط فوري حاكميت اسراييل بر اين مناطق نيست)
در عرصه ي اقتصاد و اجتماع و رابطه ي دين با حكومت، برنامه ي حزب موليدت داراي جهت گيري دست راستي است و اين حزب قايل به جدايي دين از سياست مي باشد.
اما چيزي كه موليدت را از ديگر احزاب افراطي جناح راست متمايز مي كند و در حقيقت سبب ادامه ي حيات اين حزب نيز مي باشد، شعار <ترانسفر>(4) است كه موليدت به نسبت، آشكارا آنرا هدف اصلي خود اعلام و شيوه هاي اجرايش را نيز پيشنهاد مي كند. موليدت ادعا مي كند كه خواهان خروج به اصطلاح توافقي و داوطلبانه ي فلسطينيان است و مانند احزاب كاهانا و كاخ درپي اخراج قهري آنان نيست. زئيفي رهبر حزب موليدت در تعريف <ترانسفر توافقي> مي گويد : ترانسفر توافقي عبارتست از عمل مبادله ي جمعيت با توافق دولت ها به منظور دستيابي به هدفي مشترك مانند پايان دادن به وضعيت جنگي ميان خود (چنان كه بين تركيه و يونان در اوايل اين قرن اتفاق افتاد) يا تحقق صلح (همان طوري كه بين اسراييل و مصر در دهه ي هشتاد و زماني كه اسراييل اقدام به تخليه ي ساكنان يهودي شهرك هاي شبه جزيره ي سينا نمود، پيش آمد) و در بيان منظور از <ترانسفر داوطلبانه> زئيفي مي گويد : ترانسفر داوطلبانه به معني مهاجرت فرد به دلايل شخصي، خانوادگي، اجتماعي، ديني، قومي، امنيتي، اقتصادي و غيره است.
زئيفي از يك سو پيشنهاد مي كند كه خواسته ي اصلي اسراييل در مذاكره با كشورهاي عربي بايد توافق اين كشورها با انتقال و اسكان دايمي تمامي ساكنان كرانه ي باختري و نوار غزه به خاكشان باشد، و از سوي ديگر از دولت اسراييل مي خواهد با يك رشته اقدامات گوناگون اقتصادي، امنيتي و اداري از جمله عدم تشويق صنايع در كرانه ي باختري و نوار غزه و جلوگيري از اشتغال ساكنان اين دو منطقه در داخل اسراييل و بستن دانشگاه ها و دانشكده ها در اين مناطق، فلسطينيان را ناگزير به مهاجرت كند. وي مي گويد <با اين كار 140 هزار كارگر فلسطيني، همچنين دانشجويان و هيئت هاي علمي به ناچار نگاه خود را به آن سوي مرزها و كشورهاي عربي معطوف خواهند كرد>. زئيفي اظهار مي دارد كه <با خروج كارگران، دانشجويان و اعضاي هيئت هاي علمي، خانواده هايشان نيز به آنها محلق خواهند شد.>
او خواهان ايجاد به اصطلاح آژانسي با هدف تشويق فلسطينيان به مهاجرت به خارج است.
حزب موليدت شرط برخورداري فلسطينيان سال 1948 كه داراي تابعيت اسراييل اند، از حقوقي برابر را انجام تمامي وظايف شهروندي مانند خدمت سربازي يا <خدمتي ملي> معادل دو برابر دوره ي خدمت سربازي و اثبات وفاداري و تعهد آنها نسبت به دولت اسراييل مي داند.
پايگاه انتخاباتي موليدت اغلب از اقشار كم درآمد و كم سواد شهرهاي روبه توسعه و ساكنان مناطق فقيرنشين شهرهاي بزرگ و نيز طرفداران ايده ي <خروج كليه فلسطينيان مناطق اشغالي> از گروه هاي مختلف جامعه تشكيل مي شود. همچنين با غير قانوني اعلام كردن حزب كاخ، شمار در خور توجهي از هواداران اين حزب، به طرفداران حزب موليدت پيوستند. موليدت از تاءييد درصد بالايي از جوانان حاشيه اي جامعه برخوردار است. ارتش و ساكنان شهرك هاي يهودي نشين كرانه ي باختري از ديگر كانون هاي حمايتي موليدت مي باشند.
زئيفي همه كاره ي حزب موليدت و كسي است كه تمامي اختيارات را دارد به گونه اي كه اندكي پيش از آخرين انتخابات (سال 1992) آشكارا اعلام كرد او به تنهايي ليست نامزدهاي حزب را جهت شركت در اين انتخابات تنظيم كرده و افزود كه ارگان هاي حزب موليدت تحت هر شرايطي منصوب شده هستند و نه منتخب.
شمار كرسي هاي حزب در دوره هاي مختلف كنست: كنست دوازدهم (1988) 2 كرسي؛ كنست سيزدهم (1992) 3 كرسي.

حزب كاخ

كاخ <(اينچنين>، و در كنار آن تصوير يك مشت بسته كه به معني: <اينچنين با مشت> است) يك حزب دست راستي، نژادپرست و به شدت افراطي (به لحاظ ديني و قومي) و داراي گرايش هاي فاشيستي آشكاري است كه در سال 1973 توسط خاخام مئيركهانا كه در سال 1971 به اسراييل مهاجرت كرد تاءسيس شد، وي رياست <اتحاديه دفاع از يهوديان> كه در سال 1968 در آمريكا تشكيل شده، را نيز برعهده داشت.
مرام كاخ يا دقيق تر بگوييم رهبر آن كهانا، تركيبي از انديشه هاي مذهبي، كراهت شديد نسبت به اعراب و تفكراتي فاشيستي برگرفته از جنبش هاي راستي نژادپرست آمريكا است. حزب كاخ نخستين حزب سياسي در تاريخ اسراييل است كه به طور آشكار شعار بيرون راندن فلسطينيان (اعم از فلسطينيان سال 1948 كه داراي تابعيت اسراييل اند يا آنهايي كه در مناطقي اشغال شده در جريان جنگ سال 1967 ساكنند) را از سراسر به اصطلاح سرزمين اسراييل مطرح كرده است.
حزب كاخ پس از تشكيل، ابتدا فلسطينيان سال 1948 را مورد تهاجم قرار داد و با تلاش براي تلخ كردن زندگي و تحريك احساسات خصمانه ي يهوديان برضد آنها، سعي كرد زمينه ي اخراج آنان را از اسراييل فراهم كند. حملات تبليغي كاخ عليه اين عده از فلسطينيان بسيار مبتذل و مستهجن بود. اين حملات در نيمه ي نخست دهه ي هشتاد به اوج خود رسيد. در آن زمان كهانا رهبر حزب كاخ اقدام به ترتيب راهپيمايي هايي به سمت شهرها و روستاهاي عرب نشين به منظور برانگيختن ساكنان آنها و نيز جلب توجه راي دهندگان يهودي به خود او و حزبش كرد. اين راهپيمايي ها همواره به درگيري با عرب ها مي انجاميد و به همين دليل مقامات اسراييل با احساس خطر از ادامه ي اين راهپيمايي ها، كهانا را از ورود به شهرها و روستاهاي عرب نشين منع كردند.
در نيمه ي دوم دهه ي هشتاد، كاخ از ميزان فعاليتش در مناطق اشغالي سال 1948 كاست و كرانه ي باختري را كانون اصلي تحركاتش قرار داد. بيش ترين حاميان و طرفداران كاخ در كرانه ي باختري اند و مقر اين حزب در شهرك يهودي نشين كريات اربع در نزديكي شهر الخليل است. عمليات دو سازمان مسلح مخفي شامل حمله به اشخاص، تخريب دارايي ها، كندن درختان و ويراني كشتزارها و ترور تعدادي از عرب ها، به كاخ نسبت داده مي شود. اين دو سازمان عبارتند از <كميته تاءمين راه ها> و <دولت يهودا> كه اولي در سال 1986 و دومي در سال 1989 تاءسيس شدند. البته سازمان اولي خطرناك تر بوده و شمار اعضايش به چند صد نفر برآورد مي شوند و بيش تر آنان در شهرك كريات اربع ساكنند. اين سازمان مجهز به وسايل نقليه سريع و دستگاه هاي ارتباطي پيشرفته بوده و چندين انبار مخفي سلاح و مواد انفجاري در اختيار دارد. دو سازمان مخفي ديگري بنام هاي ت.ن.ت (يا تروريسم در برابر تروريسم) و سيكاركيم (يا خنجر بدستان)، بود كه عمليات اين دو سازمان نيز به كاخ نسبت داده مي شد. دو سازمان مذكور اولي برضد اعراب و دومي عليه عده اي از يهوديان مدافع صلح با اعراب، براي مدتي كوتاه وارد عمل شده بودند.
كهانا در انتخابات پارلماني سالهاي 1973، 1977، و 1981، خود را كانديدا كرده بود ولي موفق به عضويت در كنست نشد. اما با دگرگون شدن اوضاع سياسي و مباني ارزشي در اسراييل پس از به قدرت رسيدن ليكود در سال 1977 و همزمان با تقويت موقعيت اصول گرايان يهودي و افزايش احساسات خصمانه عليه عرب ها، پايگاه مردمي حزب كاخ گسترش يافت و در نتيجه زماني كه كهانا در انتخابات سال 1984 نامزد عضويت در كنست شد، توانست با به دست آوردن آراي 26 هزار نفر از واجدين شرايط به عضويت كنست درآيد. عضويت او با توجه به افكار نژادپرستانه اش و اقدامات فاشيستي اش، يك رسوايي سياسي براي اسراييل بود و به همين دليل كنست با تصويب قانوني، مشاركت احزابي را كه مدافع تبعيض نژادي بوده و احساسات خصمانه ي عده اي از شهروندان را عليه عده اي ديگر برمي انگيزند، در انتخابات ممنوع كرده است. دادگاه عالي اسراييل به استناد اين قانون از شركت حزب كاخ در انتخابات سال 1988 جلوگيري كرد.
در نوامبر 1990 كاخ رهبر خود را از دست داد. در آن زمان كهانا به منظور جمع آوري كمك براي حزبش در آمريكا بسر مي برد. كه يكي از شهروندان آمريكايي (مصري تبار) وي را در شهر نيويورك، به قتل رساند. با مرگ كهانا، حزب كاخ منبع اصلي قدرتش را از دست داد. زيرا كهانا نظريه پرداز، دعوت كننده، جمع آوري كننده ي كمك هاي نقدي، تصميم گيرنده ي اصلي و جهت دهنده و محرك عمده ي فعاليت هاي حزب بود. اندكي پس از به قتل رسيدن كهانا، كاخ به دو جناح تقسيم شد. جناح اول به <كاخ> و جناح دوم به <كهانا زنده> معروفند. به هيچيك از اين دو جناح نمي توان حزب گفت بلكه در حقيقت دو سازمان تروريستي مخفي اند. مقر جناح <كاخ> در همان شهرك كريات اربع باقي مانده در حالي كه جناح <كهانا زنده> مقر خود را در شهرك يهودي نشين كفار تابواح در شهرستان نابلس داير نموده است. جناح كاخ به نسبت جناح كهانا زنده بزرگ تر و خطرناك تر و تعداد اعضاي ثبت شده اش چندصدنفر و شمار هوادارانش بالغ بر چند هزار نفر مي باشند. رهبري عالي اين جناح تشكيل مي شود از باروخ مرزيل به عنوان رييس، نوعام فدرمان سخنگو و تيران بولاك رئيس <كميته تاءمين راه ها>. جناح كهانا به رهبري بنيامين كهانا (فرزند مئيركهانا) چندان نيرومند نيست و شمار اعضايش تنها به چند ده نفر مي رسد.
در سپيده دم روز 25 فوريه 1994، باروخ گولدشتاين پزشك و افسر ذخيره ي ارتش اسراييل و عضو جناح كاخ با ورود به حرم ابراهيم پيامبر در شهر الخليل دست به جنايتي فجيع زد. گولدشتاين به سوي نمازگزاران مسلمان تيراندازي و ده ها تن از آنان را كشته و زخمي كرد. به دنبال اين جنايت، دولت اسراييل به اصطلاح دو حزب كاخ و كهانا زنده را دو سازمان تروريستي به حساب آورده و فعاليت آنها را غير قانوني اعلام كرد.
همچنين دستور بازداشت 5 نفر از رهبران كاخ و دستور مصادره سلاح شخصي عده اي از اعضاي اين حزب را صادر نمود.
به طور كلي پايگاه حزبي و مردمي كاخ را شماري از اقشار اجتماعي بي بضاعت و كم سواد، ناراضي از دستگاه حكومت و دشمن سرسخت عرب ها تشكيل مي دهند. در ميان سران و اعضاي هسته ي اصلي اين حزب، عده اي قابل توجه از عناصر مهاجر از آمريكا با ويژگي هاي تعصب ديني، دشمني با غير يهوديان و اعتقاد به منجي آخرالزمان وجود دارند.

اردوگاه مذهب گرايان

در اسراييل، مذهب گرايان به دو بخش عمده تقسيم مي شوند: مذهب گرايان صهيونيستي كه در زبان عبري <هتسوينم هداتييم> ناميده مي شوند و مذهب گرايان افراطي كه در زبان عبري به آنها حريديم (پرهيزكاران) گفته مي شود. هر دوي اين بخش به جناح ارتدكسي يهوديت وابسته اند. در صحنه ي سياسي اسراييل، حزب مفدال نماينده ي مذهب گرايان صهيونيستي و احزاب اغودات اسراييل، ديغل هتوراه (اين دو در حال حاضر گروه يهدوت هتوراه را تشكيل مي دهند) و شاس نماينده ي مذهب گرايان افراطي اند. مذهب گرايان اصلاح طلب و محافظه كار كه گروه اندكي هستند، فعاليت سازمان يافته اي در صحنه سياسي ندارند.
مذهب گرايان افراطي (حريديم) به نوبه خود به دو فرقه ي تقسيم مي شوند: فرقه ي حسيديه و فرقه ي لتوانيه. حسيديه جنبشي با منش صوفي گرايانه است كه در قرن هجدهم در لتواني (واقع در جنوب شرق لهستان) شكل گرفت. پيروان اين فرقه با ارايه تفكري تازه از دين، برداشت هاي مرسوم آن زمان را نادرست خواندند و به مخالفت با آن پرداختند. در تفكر تازه ي اين فرقه گفته مي شود هدف از دين، پيوستن به خدا از طريق غرق شدن در انديشه ي به او و تلاش براي شناخت خصوصيات او است. پيروان اين فرقه مي گويند نيازي به مطالعه ي عميق تعاليم ديني نيست زيرا صرف اقامه ي شعائر مذهبي، ما را از اين امر بي نياز مي كند و نيز ادعا مي كنند كه هر انسان راستگو و درست كردار مي تواند خود را همانند خدا كند و پي به اسرارش ببرد. حسيديه خشم خاخام ها را برانگيخت و معارضين، تفكرات اين جنبش را نوعي چشم بندي توصيف كردند. معارضين جنبش حسيديه اغلب به <لتواني ها> معروفند زيرا پيدايي آنها در لتواني بود.
با گذشت زمان از شدت منازعه ميان حسيديه و معارضينش كاسته شد و از اوايل قرن كنوني (قرن بيستم) طرفين با تشكيل حزب اغودات اسراييل و <شوراي عالي علماي تورات> به عنوان كميته ي عالي سياسي - مذهبي حزب، راه همزيستي و همكاري سياسي با يكديگر را در پيش گرفتند. اما اندكي پيش از انتخابات سال 1988 و با آغاز مجدد منازعه، لتواني ها از حزب اغودات اسراييل منشعب شدند و حزب جديدي به نام ديغل هتوراه تشكيل دادند. ولي در جريان رقابت هاي انتخاباتي سال 1992، حزب ديغل هتوراه و حزب اغودات اسراييل با يكديگر ائتلاف نموده گروه <يهدوت هتوراه> را به وجود آوردند.

حزب مفدال

مفدال (مفلغا داتيت لئوميت يا حزب ديني ملي) يكي از احزاب مذهبي صهيونيستي است كه در سال 1956 با اتحاد دو حزب مذهبي صهيونيستي با سابقه <همزرامي> و <هبوعيل همزرامي> تشكيل شد. حزب همزرامي در سال 1902 در روسيه و حزب هبوعيل همزرامي در سال 1922 در فلسطين پايه گذاري شدند. اين دو حزب مشتركاً جناح مذهبي جنبش صهيونيستي را تشكيل مي دادند. حييم موشي شابيرا، يوسف بورگ، اسحاق روفائيل و زيرح فيرهاتيگ برجسته ترين رهبران حزب مفدال به هنگام تاءسيس به شمار مي رفتند.
حزب مفدال از بدو تاءسيس تا سال 1977، هم پيماني ديرينه ي احزاب همزرامي و هبوعيل همرزامي از يك سو و حزب مباي از سوي ديگر را كه از نيمه دهه ي سوم برقرار بود، حفظ كرده و در تمامي كابينه هاي ائتلافي كه به رهبري حزب مباي يا حزب كارگر تا سال 1977(5) تشكيل شد، شركت كرد. در اين مدت مفدال به طور سنتي دو وزارتخانه ي مذاهب و كشور را عهده دار مي شد و بيش ترين همتش را متوجه امور داخلي كه به ماهيت مذهبي دولت و منافع مذهب گرايان مستقيماً ارتباط دارد، مي نمود و خود را چندان درگير سياست هاي خارجي، امنيتي، اقتصادي و اجتماعي نمي كرد و همين امر از حزب مفدال شريكي بي دردسر براي احزاب مباي و كارگر در بيش تر كابينه هايي كه اين دو حزب تشكيل دادند، ساخته بود. مفدال در طول مدت حضور در كابينه طي سه دهه ي نخست تاءسيس دولت اسراييل، تمام تلاشش را مصروف ايجاد و ساماندهي نهادهاي مذهبي و اجتماعي با هدف پاسخگويي به نيازهاي پيروانش، توسعه ي شبكه ي آموزش مذهبي دولتي و مؤ سسات تحصيلات ديني وابسته به حزب و بهبود كيفيت خدمات درماني و اجتماعي ارايه شده به مذهب گرايان كرده سعي مي نمود وضعيت موجود را كه بازمانده ي دوران ماقبل تاءسيس دولت اسراييل است، از طريق تصويب قوانين لازم در كنست حفظ كند.
اما در پي شكست حزب كارگر در انتخابات سال 1977 و به قدرت رسيدن حزب ليكود كه به كودتاي سياسي موسوم است، مفدال به حزب كارگر پشت كرده و با احزاب راستي ناسيوناليستي هم پيمان شد. اين حزب در دو كابينه اي كه مناخيم بگين پس از انتخابات سال هاي 1977 و 1981 تشكيل داد و نيز كابينه هاي وحدت ملي تشكيل شده بعد از انتخابات سال هاي 1988 و 1992 شركت كرد ولي از شركت در كابينه اي كه پس از انتخابات سال 1992 به رهبري حزب كارگر تشكيل شد، خودداري كرد. اين موضع جديد با تحول ريشه اي كه از نيمه دهه ي هفتاد مفدال را در بر گرفته و اين حزب را از حزبي ميانه رو در زمينه ي مسايل خارجي و امنيتي (مسايل مربوط به سرزمين هاي اشغالي بخشي از مسايل خارجي و امنيتي به شمار مي رود) به حزبي به شدت ناسيوناليستي و از حزبي ديني به حزبي مبدل ساخته است كه موضوع <سرزمين اسراييل بزرگ> را سرلوحه ي برنامه هايش قرار مي دهد، هم خواني دارد.
تحول در مواضع و اولويت هاي مفدال به دنبال رويارويي شديد و مستمري كه در طول دهه ي هفتاد و اوايل دهه ي هشتاد ميان رهبران قديمي حزب كه موضع گيري هاي سياسي نزديك تري به موضع گيري هاي حزب كارگر داشتند و اعضاي جوان حزب به رهبري زفولون هامر و يهودابن مئير رخ داد، اتفاق افتاد. هامروبن مئير و ساير جوانان حزب مفدال تحت تاءثير انديشه هاي خاخام تسفي يهودا هكوهين كوك رهبر روحي جنبش غوش ايمونيم و رييس پشيفات مژكاز هراف قرار داشتند. اين خاخام به اصطلاح سرزمين اسراييل را از لحاظ قداست همسنگ <تورات اسراييل> و <ملت اسراييل> مي داند و سكونت يافتن در اين سرزمين و باقي ماندن آن تحت حاكميت اسراييل را دو فريضه ي مذهبي همانند ساير فرايض اعلام كرده است. در دهه ي هشتاد جوانان مفدال با بهره گيري از خصومت و رقابت سران قديمي حزب با يكديگر، ضمن تسلط بر اين حزب توانستند مواضع و اولويت هايش را تغيير دهند.
در نيمه ي نخست دهه ي هشتاد، مفدال با دو انشعاب روبرو شد كه به ضعف اين حزب و از دست دادن بخش بزرگي از پايگاه انتخاباتي اش انجاميد. در سال 1981 و در آستانه ي كنست دهم، گروهي از يهوديان شرقي به رهبري اءهرون ابوحتسيرا در اعتراض به سيطره ي اشكنازها بر رهبري و نهادهاي مفدال، از اين حزب جدا شدند و حزب جديدي به نام تامي (تنوعات مشورت اسراييل يا جنبش ميراث اسراييل) تشكيل دادند. اين حزب در انتخابات مذكور با جذب تعداد زيادي از آراء يهوديان شرقي (كه پيش تر به نفع مفدال راي مي دادند) توانست سه كرسي كنست را از آن خود كند. و در سال 1983 گروه ديگري از اعضاي به شدت افراطي (به لحاظ سياسي و مذهبي) مفدال به رهبري دو خاخام، يوسف شابيرا و حييم دروكمان به عنوان اعتراض به مواضع سران اين حزب نسبت به برخي امور سياسي و شهرك سازي، از حزب منشعب شدند و حزب جديدي به نام متساد را (مفلغا تسيونيت داتيت يا حزب صهيونيستي مذهبي) تاءسيس كردند. در آستانه ي انتخابات سال 1984، متساد با حزب بوعالي اسراييل به رهبري خاخام ابراهام فيرديغمر و گروهي از جنبش غوش ايمونيم به رهبري منان بورات (منشعب از حزب هتحيا) متحد شدند و حزب مورا شاه (ميراث) را تشكيل دادند. اين حزب در انتخابات مذكور با جذب آراء بخشي از هواداران مفدال كه از لحاظ سياسي داراي گرايش هايي شديداً افراطي بودند، توانست دو تن از نامزدهايش را راهي كنست كند. شابيرا، دروكمان و بورات در زمان هاي مختلفي به حزب مفدال بازگشتند.
به عمق موضوع كه نگاه مي افكنيم درمي يابيم كه درگيري ها و انشعاب ها در درون مفدال در حقيقت بازتاب شماري از دگرگوني هاي سياسي و اجتماعي ريشه اي است كه طي دو دهه ي اخير در اسراييل رخ داده است (شامل رشد احساسات ناسيوناليستي، گسترش تفكرات فرقه حريديه و بروز نقش سياسي فرق يهوديان شرقي). اين دگرگوني ها به فروپاشي پايگاه انتخاباتي سنتي مفدال و تضعيف نقش اين حزب در پارلمان اسراييل انجاميد. تعداد كرسي هاي حزب مفدال در كنست كه در سه دهه ي نخست تاءسيس اسراييل از 10 تا 12 كرسي بود، در انتخابات سال هاي 1981، 1984، 1988، 1992 به ترتيب 6، 4، 5 و 6 كرسي بود. با ضعيف شدن مفدال موازنه قوا در درون ارودگاه مذهب گرايان در دهه ي اخير به نفع احزاب حريدي تغيير يافته است به طوري كه قدرت اين احزاب تقريباً دو برابر قدرت حزب مفدال شد در حالي كه پيش تر وضعيت كاملاً برعكس بود.
در آخرين انتخابات كنست (سال 1992)، رفولون هامر رهبر حزب مفدال در راءس ليست انتخاباتي حزب قرار داشت. در اين انتخابات، برنامه ي سياسي مفدال بسيار افراطي بود. مهم ترين نكات اين برنامه عبارت بود از: عدم واگذاري هيچ بخشي از به اصطلاح سرزمين اسراييل به بيگانگان؛ عدم تخريب هيچ شهرك يهودي نشين؛ بيت المقدس يكپارچه پايتخت دولت و ملت اسراييل بوده و خواهد بود؛ مقابله با تروريسم و قيام مردم فلسطين (انتفاضه)، دولت اسراييل به تنهايي مسوول برقراري امنيت و آرامش و حفظ نظم عمومي است و براي اين كار بايد از ارتش، دستگاه هاي امنيتي و كليه ي وسايل لازم استفاده كند؛ بلندي هاي جولان بخش تفكيك ناپذير دولت اسراييل است و در هيچ مذاكرات صلحي نبايد موضوع استرداد آن به سوريه مطرح گردد.
شوراي عالي خاخامان اسراييل و مؤ سسات آموزش ديني دولتي در اختيار مفدال است و اين حزب تعدادي يشيف، آموزشگاه حرفه اي و مدرسه عالي تلمود را اداره مي كند و در دانشگاه علوم ديني بار - ايلان كه در دهه ي پنجاه احداث شده است، نفوذ زيادي دارد. جنبش مدافع سياست شهرك سازي هكيبوتس هداتي (كيبوتس ديني) شامل تعدادي كيبوتس و ده ها موشافاه، جنبش جوانان بني عكيفا تشكيل شده در سال 1929 و يك جنبش زنان كه در دهه ي شصست تاءسيس يافته است، به مفدال وابسته اند. همچنين اين حزب چندين مؤ سسه ي مالي و اقتصادي و در راءس آن بانك همزرامي، بانك بوعيل همزرامي و شركت ساختماني مشحاف را در اختيار دارد. روزنامه ي هتسوفيه ارگان حزب مفدال است.
شمار كرسي هاي حزب مفدال در دوره هاي مختلف كنست : كنست سوم (1955) 11 كرسي (با نام جبهه مذهبي ناسيوناليستي)؛ كنست چهارم (1959) 12 كرسي؛ كنست پنجم (1961) 12 كرسي؛ كنست ششم (1965) 11 كرسي؛ كنست هفتم (1969) 12 كرسي؛ كنست هشتم (1973) 10 كرسي؛ كنست نهم (1977) 12 كرسي؛ كنست دهم (1981) 6 كرسي كنست يازدهم (1984) 4 كرسي؛ كنست دوازدهم (1988) 15 كرسي كنست سيزدهم (1992) 6 كرسي.

حزب يهدوت هتوراه

يهدوت هتوراه (يهوديان تورات) يك گروه انتخاباتي - پارلماني و مذهبي است كه در سال 1992 با ائتلاف احزاب اغودات اسراييل و ديغل هتوراه تشكيل شد (اين دو حزب نمايندگان آن عده از يهوديان اشكنازي اند كه امروزه در اسراييل به حريدي ها يعني بنيادگرايان موسومند). حزب اغودات اسراييل و حزب ديغل هتوراه توافق كرده اند كه در جهت ادغام دو حزب <شوراي عالي علماي تورات> و تهيه ليست انتخاباتي واحدي براي انتخابات سراسري كنست تلاش كنند. ولي تا اواخر سال 1995، ادغام ياد شده تحقق نيافته است. در انتخابات سال 1992 يهدوت هتوراه توانست 4 كرسي كنست را از آن خود كند ولي از مشاركت در كابينه اي كه پس از انتخابات مذكور به رهبري اسحاق رابين تشكيل شد، خودداري كرد. خاخام اليعيزر مناحم شاخ و خاخام موشي يهوشع هاجر برجسته ترين رهبران ديني و خاخامان ابراهام شابيرا، مناحم بوروش، ابراهام رابيتس وشموئيل هالبرن نمايندگان يهدوت هتوراه در كنست مي باشند.

حزب اغودات اسراييل

اغودات اسراييل (مجمع اسراييل) يك حزب سياسي مذهبي مخالف صهيونيزم است كه در سال 1912 در لهستان توسط عده اي از رهبران ديني سنتي وابسته به جناح ارتدكسي يهوديت از كشورهاي آلمان، لتواني، مجارستان و لهستان تشكيل شد. اين رهبران در بسياري موارد اختلافات اساسي و غيراساسي با يكديگر داشتند اما در مورد يك نكته اتفاق نظر داشتند و آن دشمني با صهيونيزم به عنوان ايده ي جنبش و يك برنامه ي سياسي و اجتماعي است.
ايده ي صهيونيزم كه بر پايه ي عقايد ناسيوناليستي ولائيك (و آنچه كه از انديشه هاي ليبرالي، سوسياليستي با آن مخلوط شده است) و دعوت از يهود براي پايان دادن به زيستن در به اصطلاح تبعيد و مهاجرت به فلسطين و بنا نهادن دولت و جامعه اي امروزي در آن براساس اصولي تازه استوار است كه از نظر حزب اغودات اسراييل كفر و خروج از دين و تخريب مباني روحي و مادي زندگي فرقه هاي گوناگون يهودي در سراسر دنيا و نافرماني در برابر مشيت الهي به حساب مي آيد از طرفي اين حزب ضمن تمسك جستن به تورات و احكام دين يهود، آن را يگانه تنظيم كننده ي زندگي و رفتار فردي و گروهي يهوديان مي داند. همچنين براي ارزش ها و شيوه هاي مرسوم زندگي و رفتاري يهوديان در جوامعي كه در ميان آنها به سر مي برند، احترام قائل بوده و آن را ارزشمند و معتبر مي شمارد. اغودات اسراييل به منجي آخرالزمان عقيده دارد. طبق اين عقيده نجات به اصطلاح ملت يهود (و بلكه سراسر عالم) و بازگشت آن از <تبعيدگاه> به <سرزمين مقدس> و استقرار <پادشاهي پروردگار> روي زمين جز با ظهور منجي آخرالزمان (هرگاه خدا اراده كند) امكان پذير نبوده و از دست جنبش صهيونيستي و يا هيچ كس ديگر، كاري ساخته نيست.
حزب اغودات اسراييل از بدو تاءسيس و مدت زيادي از دوران قيمومت انگلستان بر فلسطين، با جنبش صهيونيستي خصومت داشت و به شدت با آن مقابله مي كرد و نيز با ايده ي <وطن ملي يهود> و ايجاد دولتي يهودي مخالف بود. پيروان اين حزب در فلسطين از ادغام در جامعه ي يهوديان مهاجر (كه با حمايت و تشويق دولت قيمومت پا گرفته بود) خودداري كردند و جدا از اين جامعه و نهادهايش، اعم از نهادهاي صهيونيستي يا دولتي، زندگي كردند.
اما با گذشت زمان اين دشمني و خصومت كم تر شده و از نيمه ي دهه سوم نوعي تفاهم و همكاري بين حزب اغودات اسراييل (به ويژه جناح كارگري اش موسوم به بوعالي اغودات اسراييل) و نهادهاي سياسي و مهاجرپذيري صهيونيستي پديد آمده است چنان كه در آستانه ي اعلام تاءسيس دولت اسراييل در سال 1948، حزب اغودات اسراييل از مخالفت با تشكيل يك دولت يهودي صرف نظر كرد و در شوراي موقت دولتي و نخستين كابينه ي ائتلافي و متعاقباً در انتخابات كنست و <بازي> حكومت و مخالفين شركت نمود. البته صرف نظر كردن از مخالفت با تشكيل يك دولت يهودي و مشاركت در دستگاه حكومت به اين معني نيست كه اين حزب، اسراييل را به عنوان دولتي يهودي به رسميت شناخته است بلكه به معني پذيرش يك واقعيت است و حزب اغودات اسراييل خواسته است از وضعيت موجود در جهت منافع مادي و روحي پيروان و هوادارانش استفاده كند. حزب اغودات اسراييل هنوز نيز نه اسراييل را (به عنوان يك دولت يهودي) و نه پرچم، سرود ملي، بنيانگذاران و مناسبات ملي آن را به رسميت نمي شناسد و با به سربازي رفتن محصلان مدارس ديني (يشيف ها) و تدوين يك قانون اساسي براساس اصول لاييسم مخالف است. اين حزب از سال 1952 و به رغم مشاركت در كابينه هاي ائتلافي متعدد رهبري احزاب معراخ و ليكود، از پذيرش پست هاي وزارتي خودداري نموده است.
اغودات اسراييل در طول ساليان درازي كه از عمرش مي گذرد، با چندين انشعاب روبرو شده است. نخستين آن در نيمه دهه ي سوم بود. در آن زمان گروهي از فرزندان <ييشوف قديم> از حزب جدا شدند و تشكيلات مستقلي ايجاد كردند كه بعدها به طوري كارتا (در زبان آرامي به معني نگاهبان شهر) ناميده شده است در نيمه دهه ي چهل، جنبش بوعالي اغودات اسراييل (كارگران مجمع اسراييل) از تشكيلات كارگري حزب اغودات اسراييل منشعب شده و تشكيلات كارگري جداگانه اي براي خود تاءسيس كرد. همزمان با اعلام تاءسيس اسراييل، اين تشكيلات تقريباً به حزب مستقلي تبديل شد. درسال 1984 نمايندگان يهوديان شرقي در اغودات اسراييل، از اين حزب جدا شدند و حزب جديدي به نام شاس تشكيل دادند. و سرانجام اندكي پيش از انتخابات سال 1988، پيروان و مريدان خاخام اليعيزر مناحم شاخ، رهبر عالي روحي يهوديان لتواني الاصل، به دستور او، از حزب اغودات اسراييل منشعب شدند و حزب ديغل هتوراه را تشكيل دادند. در اواخر دهه ي هشتاد بوعالي اغودات اسراييل در اغودات اسراييل ادغام شد و ديگر حزبي به نام بوعالي اغودات اسراييل وجود ندارد همچنين اندكي پيش از انتخابات سال 1992، دو حزب اغودات اسراييل و ديغل هتوراه با يكديگر ائتلاف كرده، گروه انتخاباتي پارلماني يهدوت هتوراه را به وجود آوردند. در زمينه ي فعاليت هاي سياسي، اغودات اسراييل تلاشش را روي آن بخش از مسايل ديني و اجتماعي كه بر ماهيت كلي دولت و شيوه ي زندگاني و منافع اتباعش تاءثير دارد، متمركز مي كند و به مسايل خارجي و امنيت از جمله مساله مناطق اشغالي و موضوعات مترتب بر آن چندان اهميت نمي دهد. درخصوص مناطق اشغالي، اين حزب در موضع گيري هايش اغلب بسته به اينكه چقدر مي تواند از اين طريق اهداف ديني اش را در كنست پيش ببرد و براي پيروان و نهادهاي آموزشي و اجتماعي اش منافع مادي به دست آورد، عمل مي كند.
مواضع سياسي حزب را مي توان به ترتيب زير خلاصه كرد: قاطعيت و شدت عمل و شباهت زياد با مواضع سياسي احزاب هتحيا و مفدال؛ عناصر با نفوذ حزب عمدتاً شامل اعضاي بوعالي اغودات اسراييل به رهبري خاخام ابراهام نيرديغر و پيروان فرقه ي حسيديه حباد (كه اليعيزر مزرامي نماينده آنها در حزب محسوب مي شود) با عقب نشيني حتي از يك وجب از به اصطلاح سرزمين اسراييل مخالفت و بر ضرورت گسترش عمليات شهرك سازي در سراسر اين سرزمين تاءكيد مي كنند. اما با توجه به اينكه ديدگاه كلي مذهبي حزب بر اين نكته تاءكيد دارد كه نجات به اصطلاح ملت يهود و گرد آمدن همه ي يهوديان در <سرزمين مقدس> تنها به دست <منجي موعود> انجام خواهد گرفت، بسياري از رهبران با نفوذ اين حزب و در راءس آنان خاخام اليعيزر شاخ در حال حاضر آمادگي دارند بخشي از به اصطلاح سرزمين اسراييل را واگذار كنند، زيرا به عقيده ي اين رهبران هيچ نشانه اي دال بر قريب الوقوع بودن عمليات نجات ياد شده مشاهده نمي شود.
در زمينه ي مسايل مذهبي، حزب سعي مي كند قوانين را در جهت انسجام بيش تر با احكام دين يهود (برحسب تفسير يهوديان ارتدكسي از اين احكام) اصلاح كند. و در عرصه ي اجتماع مي كوشد سهم شبكه ي نهادهاي آموزشي، اجتماعي و ديني وابسته به اين حزب از بودجه دولت را افزايش دهد. در دهه ي هشتاد حزب اغودات اسراييل با بهره گيري از وضعيت تقريباً يكسان ليكود و كارگر و نياز مبرم اين دو حزب به استمالت و جلب رضايت احزاب مذهبي به منظور باقي ماندن در قدرت يا تصويب لوايح معيني در كنست، توانست در هر دو زمينه ي (مذهبي و اجتماعي) امتيازات مهمي به دست آورد كه اين امر احزاب لائيك و هواداران آنها را به شدت خشمگين ساخت.
در حزب اغودات اسراييل، تصميمات مهم توسط شورايي بنام <شوراي عالي علماي تورات> اتخاذ مي گردد. شوراي مزبور مركب از روِ ساي مدارس مهم ديني (يشيف ها) كه بيش ترشان لتواني الاصلند و روِ ساي <دربارهاي> حسيديه بوده و در هر زماني كه لازم است، تشكيل جلسه مي دهد. رسيدگي به امور روزمره ي حزب و نهادهاي وابسته به واسطه ي گروه نمايندگان حزب در كنست و ارگان هاي بخصوصي كه با شيوه هايي پيچيده انتخاب مي شوند، انجام مي پذيرد.
در حال حاضر پايگاه انتخاباتي حزب اغودات اسراييل را توده ي بنيادگرايان (معروف به حريدي ها) و اشكنازي ها كه بيش تر آنان در شهر بيت المقدس و منطقه بني براك واقع در نزديكي تل آويو ساكنند تشكيل مي دهند. چنان كه ملاحظه مي شود پايگاه انتخاباتي اين حزب به لحاظ جغرافيايي و طيف طرفداران، گسترده نيست اما پايگاهي قوي، محكم و با ثبات است. حزب اغودات اسراييل با تكيه بر اين پايگاه توانسته است در همه ي انتخابات، 4 كرسي كنست را از آن خود كند به جز در كنست يازدهم (سال 1984) كه تنها دو نامزد اين حزب به كنست راه يافتند. جدا شدن يهوديان شرقي از حزب اغودات اسراييل، و تاءسيس حزب شاس به وسيله ي آنان و به تبع آن جذب آراي يهوديان شرقي به سمت اين حزب تازه تاءسيس شده، علت اين ناكامي است.
اغودات اسراييل در انتخابات كنست اول (سال 1949) به همراه مفدال و بوعالي اغودات اسراييل در چارچوب جبهه ي متحد ديني و در انتخابات كنست سوم (سال 1955)، چهارم (سال 1959) و هشتم (سال 1973) به همراه بوعالي اغودات اسراييل در چارچوب جبهه ي توراتي ديني و در انتخابات كنست سيزدهم (سال 1992) به اتفاق ديغل هتوراه در چارچوب گروه انتخاباتي - پارلماني يهدوت هتوراه و در ساير انتخابات به صورت منفرد شركت كرده است.
شمار كرسي هاي حزب در دوره هاي مختلف كنست: كنست دوم (1951) 3 كرسي؛ كنست سوم (1955) 6 كرسي (به همراه بوعالي اغودات اسراييل)؛ كنست چهارم (1959) 6 كرسي (به همراه بوعالي اغودات اسراييل)؛ كنست پنجم (1961) 4 كرسي؛ كنست ششم (1965) 4 كرسي؛ كنست هفتم (1969) 4 كرسي؛ كنست هشتم (1973) 4 كرسي (به اضافه يك كرسي بوعالي اغودات اسراييل)؛ كنست نهم (1977) 4 كرسي؛ كنست دهم (1981) 4 كرسي؛ كنست يازدهم (1984) 2 كرسي؛ كنست دوازدهم (1988) 5 كرسي و كنست سيزدهم (1992) 4 كرسي (به همراه ديغل هتوراه).

حزب ديغل هتوراه

ديغل هتوراه (بيرق تورات) يكي از احزاب مذهبي افراطي است كه بيش تر اعضايش را بنيادگرايان لتواني الاصل تشكيل مي دهند. اين حزب اندكي پيش از انتخابات سال 1988 توسط سران يهوديان لتواني عضو حزب اغودات اسراييل و بنا به توصيه خاخام اليعيرز شاخ رهبر عالي روحي طوايف لتواني و رييس مدارس ديني بونيباج در منطقه ي بني براك تاءسيس شد. خاخام مذكور به سران طوايف يهوديان لتواني توصيه كرده بود از حزب اغودات اسراييل جدا شوند و حزب جديدي تشكيل دهند. اين خاخام از اينكه سران حزب اغودات اسراييل (كه اغلب از فرق حسيديه اند) در عوض محكوميت و تكفير رهبران فرقه حسيديه حباد، با آنان روابط مستحكمي برقرار كردند، به خشم آمده بود. پيروان فرقه حباد مدعي بودند خاخام من لوبافيچ مناحم مندل شنيئوسون رهبر روحي اين فرقه كه در نيويورك اقامت داشت، همان <منجي موعود> است.
در انتخابات پارلماني سال 1988، حزب ديغل هتوراه توانست 2 كرسي كنست را از آن خود كند. با اين حال اندكي پيش از انتخابات سال 1992، حزب ديغل هتوراه با حزب اغودات اسراييل ائتلاف كرد و اين دو حزب، گروه انتخاباتي پارلماني يهدوت هتوراه را به وجود آوردند. همچنين آنها توافق كرده بودند كه پس از برگزاري انتخابات ياد شده به طور كامل در يكديگر ادغام شوند. چيزي كه به پر كردن شكاف بين اين دو حزب كمك زيادي كرد اتفاق نظر دو حزب بر لزوم اتحاد بنيادگرايان اشكنازي (با توجه به وجود رقيب قدرتمندي مانند حزب شاس به عنوان نماينده ي بنيادگرايان شرقي) و رساندن ميزان آراء به دست آمده به حدنصاب لازم براي ورود به كنست است. همچنين با تشديد بيماري خاخام من لوبافيچ (رهبر روحي فرقه حباد) افكار پيروان اين فرقه متوجه بيماري اين خاخام شده و آنها حزب اغودات اسراييل و به طور كلي سياست را به فراموشي سپردند و همين امر موجب شد تا موضوع بي اساس <منجي موعود> كه علت اصلي اختلاف دو حزب اغودات اسراييل و ديغل هتوراه بود، به فراموشي سپرده شود (لازم به يادآوري است كه خاخام مذكور در سال 1994 درگذشت).
درخصوص مناطق اشغالي و حل مشكل فلسطين، ديغل هتوراه در مقايسه با اغودات اسراييل ديدگاه كلي معتدلانه تري دارد. آبراهام رافيتس رهبر ديغل هتوراه در مقاله اي كه اندكي پس از انتخابات سال 1988 در روزنامه جورزليم پست منتشر ساخت، نه تنها موافقت خود را با عقب نشيني از بعضي سرزمين هاي اشغالي اعلام كرد، بلكه با استقرار يك كشور خلع سلاح شده فلسطيني در آن سرزمين ها اظهار داشت آماده ي احترام گذاشتن به پرچم چنين كشوري است.

حزب شاس

شاس (شومري توراه سفارديم، نگاهبانان سفاردي تورات) يكي از احزاب مذهبي بنيادگراست. اين حزب اندكي پيش از انتخابات سال 1984 توسط اعضاي سفاردي(6) حزب اغودات اسراييل و تشويق خاخام اليعيرز شاخ و خاخام عوفاريا يوسف (خاخام بزرگ سابق يهوديان شرقي) تاءسيس شد. دو خاخام مذكور به عنوان اعتراض به تسلط اشكنازي ها (يهوديان غربي) بر حزب اغودات اسراييل و عدم پرداخت سهم مناسبي در نهادها و ليست انتخاباتي حزب به سفاردي ها، تشويق به تشكيل حزب شاس كردند.
در انتخابات سال 1984، شاس توانست 4 كرسي كنست را از آن خود كند در حالي كه در آن انتخابات تنها 2 كرسي كنست به اغودات اسراييل تعلق گرفت. و در انتخابات سال هاي 1988، 1992، 6 نامزد شاس راهي كنست شدند و همين امر موقعيت اين حزب را تقويت كرد. موفقيت پي درپي شاس در انتخابات تا حدودي از ادامه ي حضور فعال يهوديان سفاردي در صحنه ي سياست و آگاهي بيش تر آنان از موقعيت انتخاباتي قوي خود و تمايل شديد بسياري از آنها براي داشتن حزبي سياسي كه نماينده ي مستقيم سفاردي ها محسوب شود، حكايت مي كند.
حزب شاس در دو كابينه ي وحدت ملي كه در سال هاي 1984 و 1988 تشكيل شدند و نيز (برخلاف حزب اغودات اسراييل) در كابينه ي اسحاق رابين كه در سال 1992 تشكيل شد، شركت كرد. البته در سال 1994 و به دنبال به محاكمه كشيدن آرييه درعي رهبر شاس و وزير وقت كشور به اتهام تصرف غيرمجاز در دارايي هاي دولتي، از كابينه اسحاق رابين كناره گيري كرد.
در نيمه ي سال 1990 و در پي بحراني كه به سرنگوني كابينه وحدت ملي در ماه مه سال 1990 منجر شد، اختلاف نظر شديد رهبران شاس درخصوص ائتلاف با حزب ليكود يا حزب كارگر، اين حزب را به شدت تكان داد. در حالي كه خاخام شاخ و اسحاق بيرتس (رييس اين حزب) خواهان ائتلاف با ليكود بودند، خاخام عوفاديا يوسف رييس شوراي علماي تورات و ساير سران سياسي حزب دعوت به ائتلاف با حزب كارگر كرده بودند. سرانجام اين مناقشه اين بود كه خاخام شاخ به طور يك جانبه و به دور از ملاحظه گري دستور به ائتلاف با ليكود داد. هر چند شاس طبق اين دستور عمل كرد لكن اين دستور سبب ايجاد شكاف در روابط خاخام شاخ با عوفاديايوسف و بيرتس با ساير رهبران حزب شد. بعدها اين شكاف بيش تر و منجر به اين شد كه بيرتس اندكي پيش از انتخابات سال 1992 از رياست حزب شاس كناره گيري كند و در سال 1992 و درپي شركت كردن شاس در كابينه ي كارگري اسحاق رابين، خاخام شاخ روابط خود را با اين حزب قطع كرد.
ديدگاه مذهبي و فكري و اهداف كلي حزب شاس با حزب اغودات اسراييل شباهت دارد. هر دو حزب سعي مي كنند دولت و جامعه براساس تورات و تعاليم دين يهود (موسوم به هالاخاه) حركت كنند. از لحاظ ماهيت كلي فعاليت ها، اغودات اسراييل و شاس شبيه يكديگر عمل مي كنند. هر دو حزب بر مسايل مذهبي، تاءمين منافع مادي اتباع خود و خدمت به نهادها و تشكيلات وابسته تاءكيد دارند و به موضوعات سياست خارجي و امنيت شامل مسايل سرزمين هاي اشغالي و موضع در برابر ملت فلسطين و حل مسالمت آميز بحران خاورميانه اهميت زيادي نمي دهند (نگاه كنيد به اغودات اسراييل).
در مقايسه با اغودات اسراييل، حزب شاس به طور كلي آمادگي بيش تري جهت همكاري با احزاب لائيك و غير مذهبيون دارد و مواضع سياسي اش از اعتدال بيش تري برخوردار است.
شاس داراي پايگاه انتخاباتي وسيعي شامل بسياري از يهوديان اعم از مذهب گرايان و غير مذهبيون است. زيرا از ديدگاه يهوديان شرقي، شاس چيزي فراتر از يك حزب صرفاً مذهبي است. مناحم فريدمن، يكي از محققان سرشناس در زمينه ي احزاب مذهبي اسراييل، دلايل موفقيت شاس و انگيزه هاي راي دهندگان به نفع اين حزب را اين گونه بيان مي كند:
<شاس كاري كرده است كه ساير احزاب هرگز نتوانسته اند چنين كنند. اين حزب، هم بنيادگرايي و هم فرقه گرايي را ابزار جلب هواداران قرار داده است. شاس بنيادگرايان شرقي را رهبري مي كند اما با اين حال از سود جستن از حربه ي فرقه گرايي غافل نيست. فرقه گرايي كه شاس داعيه ي آن را دارد، به آداب و عادات ارتباط داشته و برخلاف آنچه كه در دنياي بنيادگرايي مرسوم است، پيروان را به اداي فرايض مذهبي ملزم نمي كند. راي دهندگان به نفع شاس نه تنها بنيادگرا نيستند بلكه حتي ممكن است از معتقدان به مقدس بودن روز شنبه نيز نباشند؛ اما چيزي كه آنان را مجذوب اين حزب كرده است، همان تبليغ و ترويج عادات و تقاليد است. شاس با تحريك احساسات موفق شده است بنيادگرايي و فرقه گرايي را در يكديگر ادغام كند و هر دو را وسيله ي موفقيت خويش قرار دهد.
از ديد سنت گرايان كه از شمال افريقا به اسراييل مهاجرت كرده اند، شاس يك حزب مذهبي نيست <بلكه نمادي از سنت ها و عشق به وطن اصلي و گذشته هاي شيرين است كه در واقعيات دولت اسراييل حل يا از بين رفته است.>
<شوراي علماي تورات> عالي ترين ارگان ديني و سياسي حزب شاس است و تصميمات مهم توسط اين شورا اتخاذ مي گردد. رسيدگي به امور حزب و نهادهايش و اخذ تصميمات روزمره به وسيله ي گروه نمايندگان حزب در كنست و ارگان هاي مشخص و منتخب صورت مي پذيرد.
شمار كرسي هاي شاس در دوره هاي مختلف كنست: كنست يازدهم (1984) 4 كرسي؛ كنست دوازدهم (1988) 6 كرسي و كنست سيزدهم (1992) 6 كرسي.(7)

احزاب عربي

علاوه بر احزاب صهيونيستي، در حال حاضر شماري از احزاب، گروه هاي سياسي و اتحاديه هاي محلي و كشوري در بخش هاي فلسطيني نشين اسراييل فعاليت مي كنند. بيش تر اين تشكلات در دو دهه ي اخير و درپي مجموعه ي تحولات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كه با گذشت زمان زندگي عرب هاي مقيم اسراييل را دربر گرفته است، به وجود آمده اند.
از ميان گروه هاي سياسي مختلف، تنها سه گروه راكح (يا حداش)، ليست پيشرو براي صلح و حزب دموكراتيك عرب داراي ويژگي هاي حزب سياسي اند. حزب اول و سوم در كنست كنوني (كنست سيزدهم) حضور دارند ولي نامزدهاي حزب دوم به دليل به حدنصاب نرسيدن آراء به دست آمده در انتخابات سراسري سال 1992، نتوانسته اند به كنست راه يابند. علاوه بر اين سه حزب، دو تشكل ديگر هست كه نمي توان آنها را حزب سياسي دانست و در انتخابات كنست نيز شركت نمي كنند اين دو تشكل عبارتند از: جنبش فرزندان ميهن و حركت اسلامي. همچنين چندين اتحاديه ي صنفي وجود دارند كه در پي تحقق اهداف صنف متبوعشان هستند. هر چند اين اتحاديه ها گاهي هم اقدام به فعاليت هايي صرفاً سياسي مي كنند. مهم ترين اين اتحاديه ها: كميته ي كشوري روِ ساي شوراهاي محلي (تاءسيس شده در سال 1974)، كميته ي كشوري براي دفاع از اراضي (1975)، اتحاديه ي كشوري دانشجويان عرب (1975) و كميته ي پيگيري امور شهروندان عرب (1980)، در اينجا تنها درباره ي تشكلات گروه هاي اول و دوم سخن به ميان خواهد آمد.

حزب راكح / حداش

راكح (ريشيما كمونيستيت حدا شايا ليست كمونيستي جديد) نامي است كه شاخه ي انشعابي از حزب كمونيست اسراييل (كه اكثريت اعضايش را عرب ها تشكيل مي دهند) برخود اطلاق كرده است. حزب كمونيست اسراييل (با نام اختصاري ماكي) در سال 1965 به دوشاخه تقسيم شد. شاخه اي كه يهوديان در آن در اكثريتند، بر همان نام ماكي باقي مانده است.
تاريخ تاءسيس حزب راكح به عنوان حزبي كمونيستي به سال 1919 برمي گردد. در آن سال گروهي چپ گرا از يهوديان مهاجر؛ حزب سوسياليستي كارگران را در فلسطين بنيانگذاري كردند. اين حزب بعدها به حزب كمونيست فلسطين تغيير نام يافت و در سال 1924 به اتحاديه ي احزاب كمونيست (كمينترن)(8) پيوست و به عنوان شاخه ي اين اتحاديه در فلسطين به رسميت شناخته شد. از نيمه ي دهه ي بيست، شماري از كارگران و روشنفكران عرب جذب اين حزب شدند. حزب كمونيست فلسطين با توجه به مرام و مسلك فراملي و غيرطبقاتي خود و ديدگاهش نسبت به مساله ي فلسطين به عنوان مساله ي آزادي خواهي و ميهن پرستي و هماهنگ با مواضع آن زمان اتحاد شوروي سابق، با صهيونيزم و سلطه ي انگلستان بر فلسطين مخالف بود و استقلال خواهي عرب هاي فلسطين و مبارزه ي آنان برضد مهاجرت يهوديان به اين سرزمين را تاييد و از قيام هاي مكرر فلسطينيان و انقلاب بزرگ عربي (1936 تا 1939) پشتيباني كرده و خواستار شركت اعضايش درآن شده بود. اين مواضع حزب به خصوص در جريان انقلاب بزرگ عربي در فلسطين سبب شد تا ميان اعضاي يهودي و اعضاي عرب حزب تنش و اختلاف بوجود آيد. به مرور زمان تنش و اختلافات طرفين تشديد شد به طوري كه در سال 1943 حزب به سه شاخه تقسيم شد: يك شاخه مختص عرب ها كه با نام جامعه ي آزادي خواهي ميهني به فعاليت خود ادامه داد، شاخه ي ديگر؛ متعلق به يهوديان كه همچنان جدا از جنبش صهيونيزم باقي ماند و شاخه ي سوم كوچكي كه با بعضي احزاب صهيونيستي رابطه برقرار كرد.
همزمان با اعلام تشكيل دولت اسراييل در سال 1948، كمونيست ها يكبار ديگر صفوف خود را يكپارچه كردند و حزب كمونيست اسراييل (معروف به ماكي) را تشكيل دادند. اين حزب، دولت اسراييل و نمادها و ارگان هايش را به رسميت شناخت و در عين حال از بازگشت آوارگان فلسطيني و يا جبران زيان هاي وارده به آنان پشتيباني كرده و نيز، خواهان استقرار يك كشور فلسطيني در بخشي كه طبق مصوبه ي سال 1947 سازمان ملل تعلق به فلسطينيان دارد، شده است. در سال 1955 يك گروه چپ گرا به رهبري موشي سينه پس از انشعاب از حزب مبام، به حزب كمونيست اسراييل پيوست.
حزب كمونيست اسراييل همچنان بر دشمني با صهيونيزم و امپرياليزم و تاييد اتحاد شوروي [سابق] و مواضع آن باقي ماند و به شدت با همه ي سياست هاي داخلي، خارجي و امنيتي تمامي كابينه هاي اسراييل مخالفت كرد. و در دهه ي پنجاه و نيمه ي نخست دهه ي شصت جسورانه و بي وقفه به مبارزه برضدِ اعمال تبعيض نژادي و تحميل مقررات حكومت نظامي عليه عرب هاي اسراييل و سركوب و مصادره ي زمين هايشان پرداخت. اين حزب به طور كلي جنبش ناسيوناليستي عربي در منطقه (به رهبري جمال عبدالناصر) و اهداف كلي و مبارزه ي آن براي نيل به آزادي كامل سياسي و اقتصادي را مورد تاييد قرار داد. با گذشت زمان اين تصور در ذهن ها بوجود آمد كه حزب كمونيست اسراييل در حالي كه حزبي يهودي - عربي و با مرامي كمونيستي و فراملي است، يكي از احزاب ملي فلسطين و مدافع ناسيوناليزم عربي مي باشد.
اين ذهنيت و مبارزات عملي حزب كمونيست اسراييل سبب شد تا اين حزب با مقبوليت وسيع عرب هاي مقيم اسراييل رو به رو شود، چنان كه بر شمار عرب هايي كه به اين حزب مي پيوستند روز به روز افزوده شد و در انتخابات پياپي كنست تعداد بيش تري از آنها به سود اين حزب راي دادند. اين امر به دشمني بيش تر اين حزب با صهيونيزم و تاييد بيش از پيش آرزوها و مبارزات ملي در منطقه انجاميد. با اين پيشينه مضاف بر نارضايتي روزافزون محافل يهودي حزب از نحوه ي برخورد اتحاد شوروي [سابق] با شهروندان يهودي اش و سياست جانبدارانه ي اين كشور از اعراب در خاورميانه سبب شد اين حزب در سال 1965 به دو شاخه تقسيم شود: يك شاخه با اكثريت يهوديان به رهبري شموئيل ميكونيس و موشي سينه و شاخه اي ديگر با اكثريت عرب ها به رهبري مئير فيلنر و توفيق طوبي. شاخه ي اول با نام ماكي و شاخه ي دوم با نام راكح به فعاليتشان ادامه دادند. در انتخابات پارلماني كه در آن سال برگزار شد، راكح سه كرسي كنست را از آن خود كرد ولي تنها يك نامزد ماكي توانست به كنست راه يابد. نتيجه ي اين انتخابات به خوبي مشخص كرد كه راي دهندگان واقعي به نفع اين حزب چه كساني هستند. چيزي كه اين نتيجه را بيش تر عيان مي كند اين است كه شاخه ي ماكي به تدريج قدرت خود را از دست داد و در اوايل دهه ي هفتاد اين شاخه به كلي ناپديد شد.
اندكي پيش از انتخابات سراسري سال 1977، راكح به اتفاق عده اي از روشنفكران ملي گراي عرب و شماري از يهوديان چپ، جبهه ي دموكراتيك براي صلح و برابري (حزيت ديموكراتيت لشالوم و لشفيون با نام اختصاري حداش) را به منظور شركت در انتخابات مزبور تشكيل دادند. برنامه ي سياسي حداش براي شركت در آن انتخابات متضمن موارد زير بود: عقب نشيني فوري از تمامي اراضي اشغال شده در جنگ سال 1967 از جمله شهر بيت المقدس؛ به رسميت شناختن حق ملت فلسطين در تعيين سرنوشت و تشكيل كشور فلسطين در اراضي اشغالي پس از خروج ارتش اسراييل از آن و به رسميت شناختن سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) به عنوان نماينده ي رسمي ملت فلسطين. از ديگر مواد اين برنامه مي توان به موارد زير اشاره كرد: دفاع از حقوق و منافع كارگران شهري و روستايي شاغل در بخش هاي توليد و خدمات؛ لغو سياست تبعيض و سركوب برضد عرب هاي مقيم اسراييل در همه ي زمينه ها؛ برچيدن همه جانبه ي سياست تبعيض نژادي و تضمين حقوق ساكنان محله ها و شهرك هاي فقيرنشين؛ دفاع از آزادي ها و دموكراسي و دفع خطر فاشيسم، حقوق برابر زن و مرد در كليه ي زمينه ها.
هر چند حداش هنوز هم پابرجاست و راكح تحت لواي آن در انتخابات كنست شركت مي كند اما اغلب كساني كه راكح را در تشكيل حداش همراهي كردند به مرور زمان از اين جبهه خارج شدند. در اواخر دهه ي هشتاد و اوايل دهه ي نود و درپي فروپاشي اتحاد شوروي و بلوك سوسياليزم و دگرگوني ها و تحولات در منطقه ي عربي، راكح با آشفتگي فكري و بحران حاد سازماني روبرو شد و بر اثر درگيري هاي دروني كه مدت بيش از دو سال ادامه يافت، شماري از سران برجسته از آن خارج شدند و ميئوفيلنر و توفيق طوبي (دو رهبر قديمي حزب) رهبري حزب را به عناصري جوان و تازه نفس واگذار كردند همچنين راكح بيش تر ماهيتي فلسطيني و عربي پيدا كرده تا ماهيت يهودي. قرار دادن بي سابقه ي يك شخصيت عربي به نام توفيق زياد در راءس ليست انتخاباتي حزب در انتخاب سال 1992 مؤ يد اين واقعيت است. به رغم اين بحران و تبعاتش و رقابت احزاب عربي ديگر با هدف جذب آراي عرب ها، نتايج اين انتخابات نشان داد كه راكح هنوز نيز بزرگ ترين و قدرتمندترين حزب در ميان عرب ها به شمار مي رود هر چند در مقايسه با نتايج انتخابات سال 1988، يك چهارم قدرت خود را در كنست از دست داد.
راكح (يا حداش) در تمامي انتخابات پارلماني كه در فاصله ي سال هاي 1965 (سال تاءسيس راكح) و 1992 برگزار شده است، توانست 3 تا 4 كرسي كنست را به دست آورد به جز در انتخابات سال 1977 كه اندكي پس از تشكيل حداش انجام شد، موفق به كسب 5 كرسي كنست گرديد. در انتخابات؛ تكيه گاه اصلي راكح عرب ها هستند همچنين عده ي كمي از يهوديان به سود اين حزب راي مي دهند. درصد عرب هايي كه به نفع راكح راي مي دهند از 23% در انتخابات سال 1965 به 29% در انتخابات سال 1969، 37% در انتخابات سال 1973 و 51% در انتخابات سال 1977 افزايش يافت. چنان كه ملاحظه مي شود در اين مدت درصد راي دهندگان عرب به نفع راكح روند صعودي داشته و حداكثر آن در انتخابات سال 1977 بود. ولي در انتخابات سال هاي 1981، 1984، 1988 و 1992 روند نزولي داشته و به ترتيب 38%، 32% (در سال هاي 84 و 88) و 23% بود. از جمله عواملي كه به كاهش اقبال اعراب به راكح (زير لواي حداش) در دهه ي اخير منجر شد مي توان به پيدايش ليست پيشرو براي صلح (1984) و حزب دموكراتيك عرب (1988) به عنوان دو رقيب در مناطق عرب نشين مضاف بر فعاليت احزاب صهيونيستي در اين مناطق اشاره كرد.
علي رغم گذشت چندين دهه از تشكيل راكح، برنامه ي سياسي اين حزب (چه به صورت منفرد و چه در قالب حداش) به لحاظ ماهيت چندان تغيير نكرده و مؤ لفه هاي اصلي اين برنامه همچنان دست نخورده باقي مانده است. درخصوص مسايل داخلي، راكح خواستار مساوات كامل عرب ها و يهوديان در اسراييل، پايان دادن به هر نوع تبعيض نژادي برضد اعراب و همكاري شخصيت هاي پيشرو دو طرف به منظور نيل به اهداف مشترك است. در زمينه ي مناقشه ي اعراب و اسراييل خواهان تحقق صلحي فراگير و عادلانه ميان اسراييل از يك سو و فلسطينيان و كشورهاي عربي از سوي ديگر، عقب نشيني اسراييل از تمامي اراضي اشغالي از جمله بخش شرقي و عرب نشين بيت المقدس، تشكيل دولت مستقل فلسطين و به رسميت شناختن ساف به عنوان يگانه نماينده ي ملت فلسطين مي باشد.
راكح از حيث پايگاه انتخاباتي، از پشتيباني گسترده ي عرب ها از اقشار گوناگون اجتماعي به ويژه كارگران، روشنفكران و جوانان برخوردار است. برابر آماري كه راكح در سال 1969 اعلام كرد، اعضاي اين حزب را 57% كارگران، 20% كارمندان، 8% دارندگان مشاغل آزاد، 8% پيشه وران و 5% خانم هاي خانه دار تشكيل مي دادند. هر چند بعدها آماري از اين قبيل منتشر نشده است اما مي توان چنين فرض كرد كه تركيب اعضاي حزب تفاوت ماهوي نكرده است.
حزب راكح از زمان تاءسيس تاكنون، علاوه بر فعاليت هاي سياسي و مبارزاتي، در زمينه ي فرهنگي فعاليت هاي چشمگيري داشته و تعدادي روزنامه و نشريه فرهنگي و ادبي دوره اي را، كه مورد اهتمام بيش تر نويسندگان و روزنامه نگاران عرب قرار گرفته، منتشر كرده و در حفظ هويت ملي و قومي اقليت عرب مقيم اسراييل سهم زيادي داشته است.
مهم ترين نشريات اين حزب: روزنامه ي الاتحاد و ماهنامه ي <الجديد>.
ساختار سازماني حزب تشكيل مي شود از: كنگره، شوراي كشوري، كميته ي مركزي و دفتر سياسي.
شمار كرسي هاي حزب راكح در دوره هاي مختلف كنست: كنست ششم (1965) 3 كرسي؛ كنست هفتم (1969) 3 كرسي؛ كنست هشتم (1973) 4 كرسي؛ كنست نهم (1977) 5 كرسي؛ كنست دهم (1981) 4 كرسي؛ كنست يازدهم (1984) 4 كرسي؛ كنست دوازدهم (1988) 4 كرسي و كنست سيزدهم (1992) 3 كرسي.

حزب ليست پيشرو براي صلح

حزب ليست پيشرو براي صلح، اندكي پيش از انتخابات سال 1984 به وسيله ي برخي افراد گروه هاي راديكال عربي و يهودي كه نسبت به وضع اعراب مقيم اسراييل و حل مشكل فلسطين ديدگاه مشتركي داشتند، بنيانگذاري شد. از ناحيه ي اعراب، هسته ي اوليه ي حزب را گروه هايي مركب از افرادي با گرايش هاي پيشرو تشكيل دادند. در راءس اين گروه ها، گروهي از شهر الناصره بود كه در سال 1981 به دلايل فكري، سياسي و سازماني از جبهه ي دموكراتيك براي صلح و برابري (حداش) منشعب شد. گروه دوم از شهر ام الفحم كه در سال 1984 از جنبش فرزندان وطن (به علت خودداري اين جنبش از شركت در انتخابات پارلماني همان سال) جدا شد. محمد ميعاري (از بنيانگذاران و رهبران جنبش زمين در دهه ي شصت)، كشيش رياح ابوالعسل، وليد صادق عضو كنست (قبلاً از حزب مبام و در حال حاضر از حزب ميرتس) و احمد درويش برجسته ترين شخصيت هاي عربي اند كه در تشكيل حزب ليست پيشرو براي صلح شركت داشتند. از ناحيه ي يهوديان، سازمان الترنتيو (راه ديگر) به رهبري متتياهوپيليد و اوري افنيري و عناصري منشعب از جنبش شيلي، هسته ي اوليه حزب را تشكيل دادند. يادآوري مي شود كه سازمان الترنتيو و جنبش شيلي هر دو از جمله تشكيلات چپ گراي راديكال بودند.
پس از تاءسيس حزب، يك كميته ي مركزي 21 نفره و يك دفتر 7 نفره تشكيل و يك برنامه ي سياسي ارايه شد. مهم ترين نكات مطرح شده در آن برنامه عبارت است از : مساوات كامل يهود و اعراب در اسراييل؛ پذيرش متقابل حق تعيين سرنوشت براي دو ملت يهودي اسراييل و عربي فلسطين؛ عقب نشيني اسراييل از كليه ي اراضي اشغال شده در جريان جنگ 1967 از جمله بخش شرقي بيت المقدس؛ به رسميت شناختن متقابل دولت اسراييل و دولت فلسطين (كه پس از خارج شدن ارتش اسراييل از مناطق اشغالي، در اين مناطق ايجاد خواهد شد)؛ به رسميت شناختن سازمان آزاديبخش فلسطين به عنوان يگانه نماينده ي رسمي ملت فلسطين و مذاكره با اين سازمان به منظور تحقق صلح بين دو ملت؛ خروج فوري و بي قيدوشرط نيروهاي اسراييلي از جنوب لبنان.
حزب ليست پيشرو براي صلح؛ به منظور شركت در انتخابات سال 1984، يك ليست انتخاباتي 120 نفره عربي - يهودي تهيه كرد كه در آن نفرات اول و دوم به ترتيب محمد ميعاري و متتيا هوبيليد بودند. در آن ليست سهم عرب ها 51% و سهم يهود 49% بود. برخي تلاش كردند از مشاركت اين حزب در انتخابات مذكور جلوگيري كنند و بهانه ي آنها اين بود كه حزب با صهيونيزم دشمن بوده و هدف واقعي اش سلب ماهيت يهودي دولت اسراييل است همچنين يكي از بنيانگذاران جنبش منحله ي زمين (يعني محمد ميعاري) در راءس اين حزب قرار دارد. كميته ي مركزي انتخابات، تصميم به ممانعت از شركت حزب در انتخابات گرفت ولي دادگاه عالي تصميم كميته ي مذكور را غيرقانوني و باطل اعلام كرد. در آن انتخابات، حزب توانست دو كرسي كنست را از آن خود كند كه ميعاري و متتياهو آن دو كرسي را اشغال كردند و در انتخابات بعدي (سال 1988) تنها ميعاري توانست وارد كنست شود ولي در آخرين انتخابات، حزب نتوانست حد نصاب لازم را براي ورود به كنست كسب كند.
ديري نپاييد كه از يك سو انسجام و هماهنگي بين دو شاخه ي عربي و يهودي حزب و از سوي ديگر هماهنگي در درون هر شاخه به هم خورد و اين حزب با اختلافات سازماني و سياسي دروني روبرو شد. اين اختلافات در سال 1986 سبب شد 30 نفر از اعضاي عرب سرشناس دفتر سياسي كه اغلب از منطقه ي المثلث بودند، از حزب خارج شوند. همچنين در سال 1988 بيش تر كادر رهبري يهودي از حزب كناره گيري كردند و به مرور زمان بقيه ي كادر رهبري يهودي و بسياري از بنيانگذاران عرب نيز حزب را ترك كردند. از اوايل دهه ي نود، حزب ليست پيشرو براي صلح به صورت حزبي صرفاً عربي به رهبري گروه شهر الناصره درآمده است. در نيمه ي سال 1994 بين محمد ميعاري رهبر حزب و هوادارانش مناقشه ي حادي رخ داد. كادر رهبري حزب، ميعاري را به اتخاذ مواضعي تند عليه موافقتنامه اسلو، سياست هاي تشكيلات خودگردان فلسطيني و همكاري حزب با حداش و اعراب با يهوديان و تلاش براي ايجاد تشكل سياسي جديدي با مشاركت عده اي از همفكران او (بنا به ادعاي عزيز شحاده سخنگوي حزب) متهم كرده بود.
تفكري كه هم اكنون بر اين حزب حاكم است، بر هويت فلسطيني تاكيد مي كند و آن را تكيه گاه و عامل مشروعيت بخش حضور حزب در ميان عرب هاي مقيم اسراييل و عنصر تمييز دهنده ي حزب از راكح و ساير جريان هاي سياسي مي داند. از لحاظ برنامه ي سياسي، حزب همانند همه ي عرب هاي مقيم اسراييل بر لزوم احقاق حقوق مدني و قومي اعراب تاءكيد مي كند. اين برنامه بر دو پايه ي اصلي مبتني است: مساوات تام ميان اعراب و يهود در اسراييل و پذيرش اعراب به عنوان اقليتي نژادي و تشكيل دولت مستقل فلسطين در سرزمين هاي اشغالي شامل بخش شرقي بيت المقدس پس از عقب نشيني اسراييل از آنها. حزب موافقتنامه اسلو را تاييد مي كند و روابط مستحكمي با تشكيلات خودگردان فلسطيني دارد.
از لحاظ اجتماعي حزب ليست پيشرو براي صلح نماينده ي اقشار بورژوا كه در دهه ي هفتاد شكل گرفته است، مي باشد و كادر رهبري را روشنفكران، دارندگان مشاغل آزاد و بازرگانان تشكيل مي دهند. تاءكيد بر هويت فلسطيني، تمايل بعضي به ادغام در فعاليت هاي سياسي و اقتصادي در اسراييل و هواداري از برخي رهبران محلي عرب، عوامل تشكيل دهنده ي پايگاه انتخاباتي حزب به شمار مي روند.
حزب از لحاظ سازمان، داراي چندين نهاد است ولي اين نهادها پايدار نبوده و فعاليت آنها چندان محسوس نيست.
شمار كرسي هاي حزب در دوره هاي مختلف كنست: كنست يازدهم (1984) 2 كرسي؛ كنست دوازدهم (1988) 1 كرسي.

حزب دموكراتيك عرب

حزب دموكراتيك عرب جديدترين حزب تشكيل شده در محيط هاي عرب نشين اسراييل بوده و نخستين حزب حاضر در كنست است كه از همان ابتدا ماهيتي صرفاً عربي داشته است. زيرا حزب راكح به رغم غلبه ي ماهيت عربي اش و مبارزه در راه تحقق آمال و آرزوهاي فلسطينيان، از لحاظ فكري و عضوپذيري، يك حزب فراملي با قابليت پذيرش عضويت يهوديان و اعراب بوده و هست. حزب ليست پيشروبراي صلح از بدو تاءسيس در سال 1984 و تا چند سال بعد بر مشاركت استراتژيك اعراب و يهود مبتني بود و تنها در اوايل دهه ي نود به يك حزب صرفاً عربي تبديل شد. اين حزب اندكي پيش از انتخابات پارلماني سال 1988 توسط عبدالوهاب دراوشه (يكي از اعضاي كنست) تاءسيس شد. دراوشه عضو حزب كارگر اسراييل و يكي از نمايندگان اين حزب در كنست بود اما در اوايل سال 1988 به عنوان اعتراض به سياست هاي اسحاق رابين وزير دفاع وقت درخصوص قيام مردم فلسطين در مناطق اشغالي (انتفاضه) از حزب كناره گيري كرد. شمار زيادي از روِ سا و اعضاي شوراهاي محلي عربي در مناطق گوناگون، عده اي از روحانيون مسلمان و مسيحي و تعدادي از صاحبان صنايع در تاءسيس اين حزب شركت داشتند. حزب در شرايطي تاءسيس شد كه احزاب راكح (يا حداش) و ليست پيشروبراي صلح به منظور جلب آراء راي دهندگان عرب، يكديگر را آماج شديد حملات تبليغاتي قرار داده بودند. اين حزب به لحاظ اهداف و پذيرش اعضا، خود را حزبي عربي و فلسطيني و جايگزين راكح و احزاب صهيونيستي معرفي كرده و در عين حال آمادگي خويش را براي مشاركت در زندگي سياسي اسراييل و تلاش جهت تاءثيرگذاري در آن اعلام داشته است. در انتخابات سال 1988، اين حزب توانست يك كرسي كنست را به دست آورد ولي در انتخابات اخير (سال 1992) موفق شد دو كرسي كنست را از آن خود كند كه هم اكنون عبدالوهاب دراوشه (رييس حزب) و طلب الصانع آن دو كرسي را اشغال مي كنند.
برنامه ي حزب دموكراتيك عرب در زمينه ي سياسي با احزاب راكح و ليست پيشروبراي صلح تفاوت زيادي ندارد و در زمينه ي حقوق مدني و قومي اعراب، اين حزب مانند ساير احزاب عربي، بر لزوم احقاق اين حقوق تاءكيد مي كند. برنامه ي سياسي حزب دموكراتيك عرب را مي توان به شرح زير خلاصه نمود: در عرصه ي داخلي، مبارزه براي برابري كامل عرب هاي ساكن در اسراييل با يهوديان و پذيرش آنان به عنوان اقليتي نژادي و پايان دادن به تمامي اشكال ستم و تبعيض نژادي كه در حقشان روا داشته مي شود. در خصوص مسايل ملي، حل عادلانه ي مساله ي فلسطين؛ تشكيل دولت مستقل فلسطين پس از عقب نشيني ارتش اسراييل از كليه مناطق اشغالي از جمله بخش شرقي بيت المقدس و ادامه ي مذاكره با سازمان آزاديبخش فلسطين به عنوان يگانه نماينده ي رسمي ملت فلسطين. حزب دموكراتيك عرب به شدت بر ضرورت يكپارچگي تمامي گروه هاي سياسي عربي و شركت همگاني در انتخابات كنست تاءكيد مي كند و اميدوار است از اين طريق عرب ها با به دست آوردن تعدادي از كرسي هاي كنست (متناسب با ميزان جمعيتشان) از ابزار قدرتمندي براي فشار به دستگاه حكومت اسراييل به منظور نيل به حقوق به اصطلاح مدني و قومي خود برخوردار شوند.
حزب دموكراتيك عرب به لحاظ هويت اجتماعي، علاوه بر نمايندگي بخشي از سران عشاير و طوايف و بزرگان خاندان، نماينده ي طبقه ي تازه تشكيل شده و روبه رشد بورژوازي جامعه ي عرب اسراييل است يا به عبارتي دقيق تر، نماينده ي آن بخش از اقشار جامعه ي عربي است كه مايلند هم هويت عربي و فلسطيني خود را تقويت كنند و هم در فعاليت هاي سياسي و اقتصادي اسراييل سهيم شوند. در آخرين انتخابات پارلماني، اين حزب از حمايت گسترده ي كانون هاي محلي و سراسري عربي و پيروان جنبش اسلامي برخوردار بود و با قراردادن نام يكي از نامزدهاي باديه نشين (به نام طلب الصانع) در رديف دوم ليست انتخاباتي اش توانست آراي بسياري از باديه نشينان را از آن خود كند.
حزب دموكراتيك عرب به لحاظ سازماني، سازماني يكپارچه ندارد واين حزب پيش از آنكه حزب نهادها باشد، <حزب كميته ها> و <حزب ائتلاف هاي انتخاباتي> است. نيروي اصلي و منشاء حركت در اين حزب، شخص بنيانگذار و رهبر آن يعني عبدالوهاب دراوشه است. مساله ي قابل توجه اين است كه بسياري از اعضاي هيئت مؤ سس حزب علي رغم اينكه زمان زيادي از تشكيل حزب نمي گذرد، از حزب خارج شدند و به راحتي عناصر ديگري جايگزين آنها شدند.
تعداد كرسي هاي حزب در كنست: كنست دوازدهم (1988) يك كرسي؛ كنست سيزدهم (1992) 2 كرسي.

جنبش فرزندان وطن

از ديد ناظران جنبش فرزندان وطن يك تشكل سياسي با گرايش هاي قومي در درجه ي نخست و ملي فلسطيني در درجه ي دوم است. اين جنبش از به رسميت شناختن دولت اسراييل و شركت در انتخابات پارلماني كه آن را بازي سياسي مي نامد خودداري كرده و خواهان يافتن راه حلي قومي عربي و ملي فلسطيني براي مساله ي فلسطين و مشكل ملت فلسطين مي باشد. آغاز تشكيل جنبش فرزندان وطن به اوايل دهه ي هفتاد برمي گردد و مضاف بر نفوذ قومي در ميان دانشجويان عرب شاغل به تحصيل در دانشگاه هاي اسراييل، در انتخابات شوراهاي محلي عربي در دهه ي هشتاد به موفقيت هاي قابل توجهي دست يافت. از اوايل دهه ي نود اين جنبش شاهد تحولاتي فكري و سياسي بوده است. تغيير و تحولات در اوضاع كشورهاي عربي و دگرگوني هاي بنيادي در برنامه ي سازمان آزاديبخش فلسطين كه به سياست هاي صلح آميز كنوني اين سازمان منتج شد، علت اين تحولات مي باشد. بسياري بر اين عقيده اند كه جنبش فرزندان وطن، ادامه ي طبيعي (يا وارث) جنبش زمين است كه در اواخر دهه ي پنجاه در مناطق عرب نشين پديد آمد و مقامات اسراييل در نيمه ي دهه ي شصت فعاليت آن را ممنوع اعلام كردند.
جنبش فرزندان وطن به صورت يك تشكل كوچك در سال 1973 در شهر ام الفحم توسط وكيل مدافع <توفيق كيوان> و به منظور شركت در انتخابات شوراهاي محلي كه در آن سال انجام گرفت تشكيل شد. اين تشكل تازه بوجود آمده ضمن حمله ي شديد به مواضع و اقدامات سياسي كمونيست ها و سران طوايف و بزرگان خاندان، خود را جايگزين آنها مطرح كرد و توانست يك كرسي شوراي محلي را به دست آورد. پيدايش اين تشكل و موفقيت جزيي اش در انتخابات شوراهاي محلي، هواداران گرايش هاي قومي را تشويق به ايجاد تشكل هاي مشابهي در بعضي روستاها مانند تشكل النهضه در الطيبه و تشكل الفجر در عاره و عرعره كرد. اين تشكلات با يكديگر ارتباط برقرار نمودند و ضمن تبادل راي و مشورت، پشتيباني خود را از يكديگر اعلام داشتند و بعدها با يكديگر متحد و يك جنبش سراسري واحد به نام فرزندان وطن پايه گذاري كردند. موقعيت اين جنبش در شوراهاي محلي به مرور مستحكم تر شده و در حالي كه در انتخابات سال 1973 تنها يك نفر از اين جنبش توانست به شوراهاي مزبور راه يابد، در انتخابات سال 1983 و سال 1989 به ترتيب 9 و 13 نفر توانستند آراء لازم براي راه يابي به اين شوراها به دست آورند. اما بيش ترين موقعيت اين جنبش در نيمه ي دوم دهه ي هشتاد و در ميان دانشجويان عرب شاغل به تحصيل در دانشگاه هاي اسراييل حاصل شد. در انتخابات دانشجويي كه در سال 1989 برگزار شد، نامزدهاي جنبش فرزندان وطن به اتفاق متحدانشان، به رقابت با كمونيست ها كه انجمن هاي دانشجويي را در اختيار داشتند، پرداختند و توانستند بيش ترين كرسي هاي انجمن دانشجويان عرب را در دانشگاه عبري شهر بيت المقدس و دانشگاه بن گوريون شهر النقب به دست آورند و در دانشگاه هاي تل آويو، حيفا والتخنيون حضوري قدرتمند داشته باشند. اين جنبش هنوز هم عمده ي اعضايش را دانشگاهيان، روشنفكران و دانش آموزان تشكيل مي دهند.
جنبش فرزندان وطن به لحاظ فكري و سياسي، سه مرحله را پشت سر گذاشته است. در اوايل مرحله ي نخست كه از سال 1973 تا 1983 به درازا كشيد، اين جنبش تفكري تبلور يافته يا خط سياسي كاملاً مشخصي نداشته و به حساب آوردن اقليت فلسطيني در اسراييل به عنوان بخش تفكيك ناپذير ملت فلسطين و امت عرب، نپذيرفتن واقعيتي به نام اسراييل و مخالفت با برنامه ها و طرح هاي سياسي راكح (يا حداش) فصل مشترك همه ي طرح ها و موضع گيري هاي سياسي اين جنبش را تشكيل مي داد. با نزديك شدن پايان اين مرحله، جنبش فرزندان وطن ضمن مشخص نمودن هويت سياسي اش به عنوان يكي از پشتوانه هاي حركت ملي فلسطيني به رهبري ساف، اعلام كرد كه هدف نهايي اش پايه گذاري جامعه اي دموكراتيك و لائيك در سرتاسر فلسطين است. نپذيرفتن تجمع يهوديان در فلسطين به عنوان يك ملت، غيرقانوني دانستن دولت اسراييل و درخواست از كشورهاي عربي براي تحريم آن و عدم مشاركت در انتخابات كنست از جمله ديدگاه هاي اين جنبش در مرحله ي نخست بود. در دومين مرحله كه از 1983 تا 1988 ادامه داشت، جنبش فرزندان وطن ديدگاه هاي پيشين خود را حفظ كرد ولي جهت گيري هايي واقعيت گرايانه در جناح اصلي اين جنبش پديد آمد كه نشانه هايش را در زمينه هاي مختلفي از جمله تلاش براي همكاري با حزب كمونيست (راكح يا حداش) (به رغم مواضع اين حزب كه در راستاي پشتيباني از مشروعيت دولت اسراييل و ادغام اقليت عرب در وضع موجود است) و مطرح كردن شعار برابري اعراب و يهود در اسراييل در سال 1987؛ مي توان مشاهده كرد. همزمان با اين توجهات تازه، حركت اسلامي و حزب ليست پيشروبراي صلح را مورد تهاجم شديد تبليغاتي قرار داد. در مرحله ي سوم كه از سال 1988 شروع شده است، جنبش فرزندان وطن شاهد دگرگوني هايي فكري و سياسي بوده است، كه موارد ذيل از اهم و شاخص ترين اين دگرگوني ها به شمار مي رود. پذيرش ايده ي ساف مبني بر تشكيل دولتي مستقل براي فلسطينيان در مناطق اشغالي همراه با برقراري روابطي مسالمت آميز با اسراييل، گرايش به سمت پذيرش وضعيت موجود و مشاركت در شكل دهي رخدادهاي سياسي. برخي ناظران پيش بيني مي كنند ديري نخواهد پاييد كه موضع اين جنبش نسبت به تحريم شركت در انتخابات كنست تغيير يابد. البته اين تغيير و تحول به معني چشم پوشي از هدف نهايي جنبش كه استقرار دولتي دموكراتيك و لائيك در فلسطين مي باشد نيست و تشكيل دولت فلسطين در مجاورت دولت اسراييل از ديد اين جنبش هدفي مرحله اي و نه نهايي به شمار مي رود.
جنبش فرزندان وطن در سال 1990 از لحاظ سازمان، ساختاري مشابه ساختار سازمان احزاب كمونيستي تصويب كرد. اين ساختار متشكل است از:
1 - كنگره عالي عمومي كه خطمشي واهداف مرحله اي و نهايي جنبش را مشخص مي كند و هر سه سال ويا به درخواست كميته ي مركزي تشكيل جلسه مي دهد.
2 - كميته مركزي كه عالي ترين ارگان تصميم گيري جنبش در فاصله ي انعقاد دو كنگره است. كميته مركزي از 17 عضو تشكيل مي شود كه 12 نفر آنان را كنگره از ميان اعضايش انتخاب مي كند، 5 عضو ديگر شامل: 3 نماينده از سه منطقه ي عرب نشين، يك نماينده ي دانش آموزان و دانشجويان و يك نماينده ي زنان مي باشد.
3 - دفتر سياسي انتخاباتي كميته ي اجرايي كه مسووليت رسيدگي به امور و فعاليت هاي روزمره ي جنبش را برعهده دارد. بنا به مرامنامه ي سال 1990، اصل <دموكراسي مركزي> كه در احزاب كمونيستي معمول است، بر فعاليت هاي اين جنبش حاكم است.

حزب حركت اسلامي

در دهه ي هفتاد شكل گيري جرياني كه بعدها در ميان محافل عربي در اسراييل به حركت اسلامي معروف گشته است، آغاز گرديد. پيش از آن زمان، فعالان سياسي اسلام گرا در صحنه حضور نداشتند و فعاليت سياسي در مناطق عرب نشين در اسراييل تنها به حزب كمونيست، ناسيوناليست ها و گروه هايي كه با دولت اسراييل و احزاب صهيونيستي همكاري مي كردند، منحصر بود. نفوذ گسترده ي جريان هاي چپ گرا و ناسيوناليستي بويژه در ميان جوانان و ناتواني نهادهاي مذهبي و وابستگي آنها به دولت كه موقوفات اسلامي را مصادره و رسيدگي به امور مذهبي و انتصاب ائمه ي جماعات را به خودش محدود كرده بود، دليل اين امر مي باشد. اما بارزترين عوامل پيدايش گروه هاي سياسي اسلام گرا در دهه ي هفتاد و گسترش نفوذ آنها در دهه ي هشتاد عبارتند از: بازگشت بسياري از جوانان به مذهب (پديده اي كه به <بيداري ديني> معروف است)؛ ارتباط مستقيم با محافل مذهبي و تشكلات سابقه دار سياسي اسلام گرا در كرانه ي باختري به دنبال تصرف آن توسط اسراييل در سال 1967 و مشغول به تحصيل شدن شمار زيادي از جوانان در مراكز علوم اسلامي در اين منطقه؛ انقلاب اسلامي ايران؛ رو به ضعف گذاشتن گرايش هاي ناسيوناليستي و چپ گرا از يكسو و رشد سريع روند اسلام گرايي.
گروه هاي مذهبي، نخست در نيمه دهه ي هفتاد در منطقه ي المثلث پديد آمدند و در اواخر اين دهه و اوايل دهه ي هشتاد به منطقه الجليل و ساير مناطق، گسترش يافتند. عده اي از جواناني كه پس از تحصيل در مراكز اسلامي در كرانه باختري و آگاهي از مضامين اجتماعي، فرهنگي و سياسي اسلام به اسراييل مراجعه كردند، در تشكيل اين گروه ها نقش زيادي داشتند. اين جوانان پس از بازگشت به اسراييل علاوه بر نشر مفاهيم دين اسلام از طريق برگزاري دوره هاي آموزشي، دست به يك رشته اقدامات فرهنگي و اجتماعي شامل احداث كتابخانه و سالن مطالعه، تاءسيس بنياد خيريه، مطب پزشكي و باشگاه ورزشي و غيره زدند. شيخ عبدالله نمر درويش ساكن روستاي كفر قاسم يكي از نخستين كساني بود كه به تشكيل گروه هاي مذهبي مبادرت كرد، درويش كه رهبر روحي و يكي از سران سياسي حركت اسلامي به شمار مي رود، در سال 1981 دستگير و به 4 سال زندان محكوم شد كه در سال 1984 و پس از تحمل سه سال زندان، آزاد شد. درويش به اتهام ارتباط با يك سازمان اسلام گراي مخفي به نام اُسره` الجهاد (خانواده جهاد) به زندان محكوم شده بود. سازمان مذكور در سال 1981 در منطقه ي <المثلث الصغير> شناسايي شد و اعضايش به اتهامات مختلفي از جمله نگهداري غيرمجاز سلاح و مواد منفجره و آموزش نحوه ي استفاده از آن و آتش زدن باغ ها و كشتزارهاي يهوديان محاكمه شدند. فريد ابومخ رهبر اين سازمان به 10 سال زندان محكوم شد و براي بقيه ي اعضا احكام سبك تري صادر گرديد. شيخ نمر درويش پس از آزادي از زندان به روستاي كفر قاسم بازگشت تا ضمن راهبري جوانان مسلمان، مردم را يكبار ديگر به سوي آگاهي و پايبندي بيش تر به اسلام دعوت كند. البته وي اينبار با احتياط شديد و در چارچوب مقررات و قوانين مربوطه، فعاليت خود را از سرگرفت تا مانند ساير گروه ها و سازمان هاي اسلامي كه هيچ فعاليت غيرمجازي از آنها ديده نشده است، بتواند به كارش ادامه دهد. قدرت و نفوذ گروه هاي اسلامي در ميان عرب هاي مقيم اسراييل در انتخابات محلي سال 1989 بخوبي نمايان شد. در اين انتخابات گروه هاي اسلامي موفق شدند رياست شوراي محلي در 5 منطقه شامل ام الفحم را از آن خود كنند همچنين در شوراي محلي مناطق زيادي توانستند شمار قابل توجهي از كرسي ها را به دست آورند. طبق برآوردي كه در سال 1981 انجام گرفت، حدود 20% جوانان شهري و روستايي با جمعيتي اكثراً مسلمان را اتباع حركت اسلامي تشكيل مي دادند.
حركت اسلامي از لحاظ خط فكري، عقيده دارد كه اسلام، راه حل مشكلات فردي و جمعي بشر است و اميدوار است كه در آينده ي دور بتواند دولتي تحت حاكميت شرع اسلام در سراسر سرزمين فلسطين ايجاد كند كه بخشي از يك دولت اسلامي خاورميانه اي و يا حتي جهاني باشد. اين حركت به رغم داشتن چنين هدفي، به نظر مي رسد كه در برخورد با واقعيات سياسي موجود در اسراييل و گروه هاي لائيك فعال در مناطق عرب نشين از يك خط مشي ميانه رو پيروي مي كند. براي نمونه از مشاركت در انتخابات كنست كه آن را نشانه ي مشروعيت بخشي دولت اسراييل مي داند، خودداري مي كند ولي در عين حال خواستار تحريم اين انتخابات نيست بلكه اعضا و هوادارانش را به شركت در آن به نفع نامزدهاي عرب تشويق مي كند و در آخرين انتخابات سراسري (سال 1992) سران اين حركت تلاشهاي فراوان اما بي سرانجامي را به منظور ترغيب احزاب عربي به ارايه ليست واحدي مبذول داشتند. اين حركت هرچند اسراييل را به رسميت نمي شناسد، اما شعار برابري كامل اعراب و يهود در حقوق مدني و اقتصادي را مطرح مي كند و گذشته از مشاركت فعال در انتخابات محلي در مناطق عرب نشين، در كليه ي تجمعات سراسري و محلي كه عرب ها براي تحقق خواسته هايشان برگزار مي نمايند، شركت مي كند. در خصوص مساله ي فلسطين، حركت اسلامي از اواخر دهه ي هشتاد ضمن تاءكيد بر حق آوارگان سال 1948 به بازگشت به وطن خويش، حمايت خود را از استقرار دولت مستقل فلسطين در مجاورت دولت اسراييل اعلام داشته است.
حركت اسلامي از حيث سازمان، فعاليت هايش را از طريق گروه ها و سازمان هاي محلي در شهرها و روستاهاي گوناگون انجام مي دهد. اين حركت هر چند هنوز فاقد سازماني سراسري (كه گروه ها و تشكيلات محلي را به هم مرتبط ساخته و آنها را به صورت مجموعه اي واحد و يكپارچه در آورد) مي باشد، ولي در سطح فعاليت هاي سياسي كشوري به مانند يك گروه سازمان يافته عمل مي كند.

منابع و مآخذ

منابع عربي
- بشاره، عزمي. <الاقليه الفلسطينيه في اسرائيل: مشروع روِ يه جديده>. في مجله الدراسات الفلسطينيه، العدد 11 (1992)، ص 15 - 42.
- حيدر، عزيز. <التعبير السياسي الفلسطيني في اسرائيل>، في: كميل منصور (اشراف)، <الشعب الفلسطيني في الداخل>. بيروت: مؤ سسه الدراسات الفلسطينيه، 1990، ص 299-354.
- روحانا، نديم. <التحول السياسي للفلسطينيين في اسرائيل: من الاذعان الي التحدي>، في <مجله الدراسات الفلسطينيه>، العدد 2 (1990)، ص 59-81.
منابع انگليسي
589. Generation. Chatham, New Jersey : Chatham House - Arain, Asher. Politics in Israel : The Second1Publishers,
769-1991. Oxford, Clarendon Press, 3991. - Landau, Jacob M.The Arab Minority in Israel,1
099. Interest Groups, pp.89-521. New York: Harcourt in a Maturing State, Chapter 5, Political Parties and - Mahler, Gregory S. Israel : Government and politics1Brace Jovanovich,
el Press؛ MC Graw-Hill, 1791. - Patai, Raphael (ed.). Encyclopedia oF Zionism andzIsrael.New York: Her
789. State of Israel. New York: Macmillan؛ London, - Rolef, Susan Hattis (ed.). Political Dictionary of the1Collier Macmillan,
099. Gregory(ed.). Israel After Begin. New York: Albany: in the Labor Party, pp. 752-172, in : Mahler, Myron J.Better Late than Never: Democratization Religious Parties, pp. 372-092, and Aronnoff, - Schiff, Gary S. Recent Developments in Israels1State University of New York Press,
199. - Sprinzak, Ehud. The Ascendence of Israel,s Radical1Right. New York: Oxford University Press,
منابع عبري
- الاخبار والتحليلات المتعلقه بالاحزاب السياسيه في الصحف الاسرائيليه اليوميه (من اجل التطورات في الاعوام الاخيره).
1پس از شكست حزب كارگر در انتخابات پارلماني سال 1996 در برابر حزب ليكود، شيمون پرز از رهبري اين حزب كنار گذاشته شد و ايهود باراك رييس سابق ستاد نيروهاي مسلح رژيم صهيونيستي به رهبري اين حزب برگزيده شد. حزب كارگر در انتخابات زود هنگام سال 1999 از رقيبش، حزب ليكود، پيشي گرفت و باراك به نخست وزيري اسراييل انتخاب شد ... م.
2رامون هم اكنون وزيرمشاور دركابينه ي ايهود باراك مي باشد - م.
3بايد توجه داشت كه به آن بخش از خاك فلسطين كه پس از جنگ سال 1967 (جنگ 6 روزه) به اشغال رژيم صهيونيستي درآمده است، سرزمين ها يا مناطق اشغالي گفته مي شود - م.
4Transfer يك واژه ي انگليسي به معني انتقال و انتقال دادن است - م.
5چنان كه قبلاً نيز يادآوري شد، در انتخابات اين سال حزب كارگر با بدست نياوردن اكثريت لازم آرا، قدرت را به ليكود واگذار كرد.
6همانگونه كه در كتاب ساختار جمعيتي آمده، به يهوديان شرقي، سفاردي گفته مي شود.
7اين حزب در انتخابات پارلماني سال 1998، توانست 17 كرسي كنست اسراييل را بدست آورد - م.
8كمينترن (Comintern) سازماني كه مركز تبليغات و واسطه ي ارتباط احزاب كمونيستي جهان بوده و بعد از جنگ جهاني در مسكو تشكيل گرديد - م.
منبع : /var/www/vhosts/rasad.ir/httpdocs/farsi/ArticleFish/Articles/181.htm




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما