جناس در طنز

جناس در لغت به معنی گونه گونه گردانیدن و هم‌جنس بودن و در اصطلاح ادبی دو واژه‌ی مشابه را با معانی متفاوت آوردن است. به هر یک از این واژگان مشابه، ارکان جناس گفته می‌شود. در لغت‌نامه‌ی دهخدا آمده «آوردن دو یا چند کلمه که
سه‌شنبه، 12 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
جناس در طنز
 جناس در طنز

 

نویسنده: دکترمحمدرضا اصلانی (همدان)

 

جناس

Pun

معادل دیگر: تجنیس
جناس در لغت به معنی گونه گونه گردانیدن و هم‌جنس بودن و در اصطلاح ادبی دو واژه‌ی مشابه را با معانی متفاوت آوردن است. به هر یک از این واژگان مشابه، ارکان جناس گفته می‌شود. در لغت‌نامه‌ی دهخدا آمده «آوردن دو یا چند کلمه که لفظاً یکی و معناً مختلف باشند و آن دارای انواعی است. جناس نزد اهل بدیع از محسنات لفظیه به شمار رود و آن عبارت است از تشابه دو لفظ با یکدیگر در هنگام گفتار و آن را تجنیس نیز نامند».
معادل انگلیسی جناس Pun، معادل یونانی‌اش Paronomasia ومعادل ایتالیایی‌اش Puntiglio است.
در ادبیات، جناس کاربردهای متعددی دارد. در کاربرد طنزآمیز جناس حالت مبالغه‌آمیز، متکلفانه، تصنعی، عمدی یا غیرعمدی پیدا می‌کند. گاهی هم تأکید بر طبیعت موسیقایی و آهنگین کلام یا جنبه بازی واژگانی است.
جناس انواع متفاوت دارد و متداول‌ترین نوعش، جناس کامل یا تام نام دارد. در این نوع جناس، دو واژه‌ی مورد نظر کاملاً شبیه یکدیگر هستند و تفاوت آن‌ها فقط در معنای متنی است. برای مثال در این بیت خیام: بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر/دیدی که چگونه گور بهرام گرفت، واژه‌ی گور معانی گورخر و قبر می‌دهد. در جناس کامل اگر نقش‌های دستوری واژه‌ی موردنظر یکسان باشد. جناس مماثل و اگر نقش‌های دستوری متفاوت داشته باشد جناس مستوفی نامیده می‌شود. از دیگر انواع جناس که کاربردهای کم‌تری دارند، جناس خطی، زاید، لفظی، مرکب، مزدوج، مُطرف، اشتقاق، مفروق و آوایی را می‌توان نام برد.
در مثالی از طنز کلاسیک ادبیات ایران، عبیدزاکانی، در رساله‌ی دلگشا در ساخت طنز خود به این شکل جناس را به کار می‌گیرد: مجدالدین هگرزنی پیربد شکل در اصفهان داشت. روزی پیش اتابک سلغرشاه نشسته بود. غلامی در گوشش گفت که خاتون به خانه فرود آمد. گفت ای کاش خانه به خاتون فرود آمدی.
عبید در نمونه‌ای دیگر دو مکتوب قلندران می‌گوید: «مولانا قطب‌الدین به عیادت بزرگی رفت و پرسید که زحمت داری؟ گفت تبم می‌گیرد و گردنم درد می‌کند. اما شکر است که یکی دو روز است که تبم پاره‌ای شکسته است، اما گردنم همچنان درد می‌کند. گفت غم مخور و دل خوش‌دار که آن نیز در این دو روز شکسته شود.»
میرزا علی محمد شیرازی مشهور به «باب» که در دوران ناصرالدین شاه ادعای بابیت، قائمیت و رسالت می‌کرد عادت به واژه‌تراشی‌های بی‌ضابطه و خنده‌دار داشت به طوری که واژه‌های دساتیری ملافیروز را در ذهن تداعی می‌کرد. او در لوحی می‌گوید:
بسم‌الله الفردالفرد، بسم‌الله الفرد الفرد، بسم‌الله الفردالفراد، بسم‌الله الفرد الفراد، بسم‌الله الفاردالفارد، بسم‌الله الفرد الفرود، بسم‌الله الفردالفرود، بسم‌الله الفرد الفرید، بسم‌الله الفردالفیرود، بسم‌الله المفرد المفرد، بسم‌الله المفردالمفرد، بسم‌الله الفارد المفارد، بسم‌الله الفردالفردان، بسم‌الله الفرد المتفرد، بسم‌الله الفردالمنفرد، بسم‌الله الفرد المتفارد، بسم‌الله الفردالمستفرد، بالله‌الله الفردالافرد، بالله‌الله الفردالافرد، بالله‌الله الفردالفرد، بالله‌الله الفردالفرد، ... بالله‌الله الفرد الفیرود، ... بالله‌الله الفرد الفردان...
او همچنین در لوحی خطاب به حاجی میرزاآقاسی (صدراعظم محمدشاه قاجار)، می‌گوید:
الحمدالله الذی تقهّر بتقهیر تقهّر اقتهار قهر قهّاریته علی کینونات المشرکات من الممکنات و الحمدالله الذی تعظّم بتعظیم تعظّم اعتظام عظم عظمته علی ذاتیات المؤتفکات من الموجودات و الحمدالله الذی تجبّر بتجبیر تجبّر اجتبار جبر جبّاریته علی نفسیات المقدات و الحمدالله الذی اقتدر بتقدیر تقدّر اقتدار قدر قدرته علی انیّات المهیّات، فسبحانه و تعالی قد حرّم عرفان قمس طلعة حضرت ذانیته علی اهل الاشارات و ابعد عن قرب ساحة قدس جبروتیته کلّ المادّیات من اهل السبحات و جعل اشدّ ناره للجوهریات من اهل الدلالات غفلتها عن ذکر عظمة نفسه و اشدّ عذابه للمجردات من اهل‌الملک اعراضها عن طلعة حضرته...»!
روزنامه‌ی حزب خزان از جمله مواردی است که در آن می‌توان به وفور جناس‌های طنزآمیز یافت. در دهه دوم قرن چهاردهم خورشیدی حسن مهرآوران تشکلی را تحت عنوان «گروه خران و نره خوان» تشکیل داد. مهرآوران کسانی را از روشنفکران و دولتمردان وقت که از لحاظ اخلاقی بی‌خدشه و درست می‌دید مفتخر به ورود این جمعیت می‌کرد و به نام هر یک ورقه فرمانی صادر می‌نمود. الله‌یار صالح نخستین فردی بود که به عضویت این گروه درآمد و فرمانی در حقش صدوریافت.
چندی بعد نشریه توفیق به تأثیر از این گروه، حزب فرضی خران را در کرمانشاه ایجاد کرد تا به هجو احزاب فرمایشی مردم و ایران نوین در دوران پهلوی دوم بپردازد. (توفیق به طنز این دو حزب را گژدم واینارو ببین می‌نامید.)
به علّت توقیف توفیق و مسائل سیاسی کشور، دفتر دوره‌ی اول حیات این حزب در اوایل دهه سی بسته شد تا این که در سال 1346 به همّت دست‌اندرکاران مجلّه توفیق، حزب خزان تجدید حیات یافت و روزنامه حزب خران از 14 شهریور 1346 تا 1 تیر 1350 منتشر شد.
این حزب، درستی و راستی و پاکی را خریت می‌دانست، و آدم کسی بود که فاقد این خصلت‌ها باشد. به همین دلیل هر کس که می‌خواست عضو حزب خران شود، باید سند خریت ارائه می‌داد، یعنی این که در زندگی چه کارهای نیکی انجام داده است. این سند باید از طرف سرطویله مرکزی تأیید می‌شد. براین اساس خیلی‌ها نمی‌توانستند عضو حزب خران بشوند، از جمله وزرا و وکلا و سیاستمداران آن دوره! این حزب برای خود مرامنامه و اساسنامه داشت و برای اعضایش کارت عضویت صادر می‌کرد که سبزرنگ بود و تداعی کننده‌ی علف و یونجه. می‌گفتند تعداد اعضایش بیشتر از تعداد اعضای احزاب فرمایشی بود. حزب خران در سال دو روز را جشن می‌گرفت: 16 شهریور (سالروز تأسیس حزب خران) و سیزده بدر (روز جهانی خر). خرنامه ارگان رسمی حزب خران بود که به ضمیمه‌ی توفیق منتشر شد، با این شعار:

به سر طویله حزب خران نوشته به زر *** که نیست حزبی این حزب، در جهان بهتر؟

این حزب برای خود سرود حزبی هم ساخته بود که اعضا در مراسم رسمی آن را دسته جمعی با ارکستر اجرا می‌کردند.
نخستین شماره‌ی روزنامه حزب خران سه‌شنبه 14 شهریور 1346 در صفحه 9 مجله توفیق (سال 46، شماره 24) منتشر شد. بربالای عنوان آن آمده است:

گاوان و خران بار بردار *** به زآدمیان مردم آزار

و در دو سوی عنوان می‌خوانیم:
«خرنامه»: «ناشر افکار حزب خران»، «مدیر: کل خر»، «سردبیر» که بعدها به «خردبیر» تغییر یافت. «کره خر»، «دوره‌ی جدید»: «شماره‌ی یک». «خرمقاله»، «خر آغاز»، «توضیح لازم»، «ما نسل دیگری هستیم»، «افکار خرانه» و شعار «دنیا به زیر سم ماست»، «حزب خران حزبی است کاملاً مستقل و افسارش را به دست هیچ الاغی نخواهد داد.» از جمله مطالب شماره‌ی اول‌اند.
روزنامه حزب خران در سال نخست دوره ی جدید در مجموع 49 شماره منتشر شد. در این شماره‌ها افزون بر خرمقاله، افکار خرانه، فرهنگ خرکی، اساسنامه‌ی حزب، معرفی شخصیت‌های مهم حزبی، آگاهی‌ها و گزارشات حزبی، دعوت عام! همقطار شهرستانی، ادبیات خرکی، آداب و معاشرت و طرز برخورد اعضای حزب، رباعیات خرکی، پاسخ به سؤالات حزبی، برای خر فهم کردن شما! تتبع خرکی، خرغلت ادیبانه، ضرب‌المثل‌های خرکی، فلکور خرانه، جدول خرکی، شجره‌ی خر و فلسفه‌ی خریت، دانستنی‌های خرکی، تفسیر خرکی، اول خرشهر شما و تحقیق خرکی و ده‌ها نظم و نثر دیگر با همین موضوع را در سال نخست این روزنامه می‌توان خواند.
در «آخر مقاله» شماره اول می‌خوانیم:
بدین وسیله به کلیه خران دوپا و چهارپا مژده می‌دهد که «حزب قدیمی و پرسابقه‌ی خران» از این هفته فعالیت خزانه خود را مجدداً با عروتیز مجدانه و خستگی‌ناپذیر آغاز می‌نماید و در این راه از هیچ گونه خرسنگ و موانع خرانه باکی نداشته و از بذل و ایثار هرگونه خریتی ابا نکرده و در انجام و به ثمررساندن نیات و اهداف خرکی خود از جفتک و گاز هیچ الاغی هم نمی‌هراسد.
حزب خران حزبیست کاملاً باپرنسیپ و برخلاف احزاب خلق‌الساعه و دیمی «آدم‌ها» که فقط در مواقع تقسیم آش و حلوا سرهم بندی شده و پس از اتمام آن متلاشی می‌شوند، همیشه پابرجا بوده و به علّت نیات و مقاصد مترقّیانه و خرخواهانه‌اش از پشتیبانی تمام نره‌خران و ماچه‌خران و کره‌خران اعم از سیاه و سفید و کهر و ابلق و بندری و دیزه و غیره و غیره... برخوردار است. هر خری از گوشة هر طویله‌ای با در نظرگرفتن شرایطی که ذیلاً اعلام خواهد شد، می‌تواند افتخار عضویت حزب ما را داشته باش و از تمام مزایای قانونی و غیرقانونی سرطویله‌ی مرکزی ما بهره‌مند گردیده و از مدارج عالیه‌ی حزب در صورت ابراز خریت‌های واقعاً خرانه و خرپسندانه بدون درنظر گرفتن نژاد و رنگ و پوست و نوع ملیت و دیگر اصطلاحات «آدمیزادانه!» بالا رفته و حتی بهترین مقامات حزب ما را اشغال نموده به عناوین «ایشک گل» و «امیرالحمار» و «جلوکش کل» و غیره «مفت‌خر» گردد.
«شخصیت‌های مهم حزبی»، «آگهی‌ها و گزارشات حزبی»، «دعوت عام! همقطار شهرستانی»، «ادبیات خرکی»، «آداب و معاشرت و طرز برخورد اعضای حزب»، «رباعیات خرکی»، «پاسخ به سؤالات حزبی»، «برای خرفهم کردن شما!» «تتبع خرکی»، «خرغلت ادبیانه»، «ضرب‌المثل‌های خرکی»، «فلکلور خرانه»، «جدول خرکی»، «شجره‌ی خرو فلسفه‌ی خریت»، «دانستنی‌های خرکی»، «تفسیر خرکی»، «آول خرشهر شما» و «تحقیق خرکی» و ده‌ها نظم و نثر دیگر با همین موضوع را در سال نخست این «روزنامه» می‌توان خواند:
هموزن شما جو می‌دهیم از جمله دعوت‌های عام این روزنامه بود که از مخاطبان درخواست می‌کرد تا دلیل خریت خود را بنویسند و هموزن خود جو بگیرند!»
«به تصویب کمیته‌ی خربگیری حزب نیرومند خران، مسابقه‌ی بی‌سابقه‌ای بدین شرح ترتیب داده شده است که هر خری سند خریتش شیرین‌تر و جالب‌تر از سایر خران باشد (چه نثر و چه نظم) گذشته از این که عکس تمام قد خرکی‌اش را در روزنامه چاپ خواهیم کرد تا به سایر خران معرفی شود. طی مراسم خاصی همزمان تا برداشت محصول جو و یونجه. در سرطویله‌ی مرکزی حزب هیکلش را در ترازو گذاشته و هموزنش به او جود خواهیم داد! به همین جهت این مسابقه هر شش ماه به شش ماه در فصول مذکور تجدید خواهد شد. حال این گوی و این هم میدان!»
پس از چاپ این فراخوان اسناد خریت به دفتر نشریه سرازیر شده است و هر هفته نمونه‌هایی از این سندها را از قرار ذیل چاپ کرده‌اند:
«جناب کله‌خر، مدیر محترم روزنامه‌ی حزب خران [،] از وقتی که خرنامه‌ی شما منتشر شد و صدای عرعر جمعی از خران کهن‌پالان از سرطویلة مرکزی به گوش همه‌ی خران رسید، من نیز که ما چه خری اصیلم، از این جفتک‌بازی و لگدپرانی خرانه بسیار خوشوقت گردیدم، چون ما خانوادگی همه در اصل خر و خرزاده‌ایم، این است که دسته‌جمعی به عرعرخرانه‌ی شما جواب می‌دهیم و با حزب خرکی موافقیم. اینک نمونه‌ای از خریت خودمان را عرعرض می‌کنم که اگر مورد قبول واقع شد در صدور کارت اقدام نمایید. با تقدیم احترام از ملایر: ما چه خرنوپالان».
پس از ارائه سند خریت «جواب کمیته‌ی خربگیری» به این شرح است:
«خریت شما محرز و مسلّم است. دسته جمعی مدارک لازم را بفرستید تا کارت صادر شود.»
عمران صلاحی در کتاب حالا حکایت ماست درباره‌ی آثار ماندگار می‌گوید:
«یکی از ناشران می‌گفت فلان هنرمند، آثار ماندگاری خلق می‌کند، چون وقتی اثری از او چاپ می‌کنیم، سال‌ها پشت ویترین می‌ماند و کسی آن را نمی‌خرد.»
بهرام صادقی در داستان تأثیرات متقابل، از مجموعه‌ی سنگر و قمقمه‌های خالی ضمن بازی شگفت‌انگیزش با اسم مؤثر، از این واژه به عنوان جناس در ساخت طنز خود استفاده می‌کند. در این داستان، راوی ابتدا از دوستش آقای رحیم مؤثر یاد می‌کند که در خانه‌ی پسر عمویش آقای کریم مؤثر زندگی می‌کند. در خیابان آقای فیبرز مؤثر را می‌بیند و او از طرف پدرش آقای کریم مؤثر و دوست راوی رحیم مؤثر می‌خواهد تا راوی سرافرازشان کند. خیابان لطافت مؤثری دارد. بعد از میدان شرافت، آقای فریبرز مؤثر خواهش می‌کند راوی اندکی صبر کند تا برود برادر کوچکش آقای هوشنگ مؤثر را که در آموزشگاه سعادت ملی درس می‌خواند، صدا بزند و مطلب مهم مادرشان خانم بلقیس مؤثر را تذکر دهد.
در ادامه، در نقل گفته‌ی رییس فعلی اداره، فرید نوع دوست، خطاب به دوشیزه مه‌لقا خانم صمیم، بیغوله‌های خیابان‌های سعدی شیرازی، تیمورلنگ، داستایفسکی، اشعب طماع و بیست‌متری اول در تقابل با آپارتمان‌های زیبای خیابان فردوسی، رومن رولان، حاتم طایی و بیست‌متری دوم قرار می‌گیرد. راوی وقتی در رستوان در گوشه‌ای تنگ و تاریک، پشت مجسمه‌ی قلابی ونوس زیرتابلوی اصیل گل آفتاب‌گردان‌گیر می‌کند، با خود این گونه زمزمه می‌کند:
«آقای محمود افتخاری! چشمت کور، مگر زبانت لال بود؟ می‌خواستی برگردی به آقای فرید نوع‌دوست بگویی که اولاً، من با آقای "رحیم موثر" رفیقم که حسابش از دیگران جداست و ثانیاً، هنوز به خانه‌ای که می‌گویی نرفته‌ام، زیرا در آن‌جا آقای "کریم مؤثر" با پدر پیرش "مشهدی عباس مؤثر" و دخترانش: "ژیلا و روزیتا" و "ژاله مؤثر" و پسرانش "فریبرز" و "هوشنگ" و "احمد موثر" و دختر عمه پیر و از کارافتاده‌ای زنش "بلال خانم مؤثر" و پسرخاله‌ی عموی پدرش آقای "رضا مؤثر" به آن‌ها سربزنم و در این وانفسا مزاحمشان بشوم.»
در مطلبی که در ضمیمه روزنامه ابرار شماره 162، تاریخ 1358/1/21، تحت عنوان بازرگان عوضی آمده، نویسنده با استفاده از جناس مزدوج کلمه‌های مشابه را طوری پشت سرهم قرار می‌دهد که ضمن تداعی حکایتی از گلستان، موجب انبساط خاطر در مخاطب شود.
بازرگانی را دیدم که صد و پنجاه کامیون بارداشت و چهل هزار بدهکار. شبی در جزیره گامیش مرا به حجره خویش برد و چرت و پرت گفتن آغازید که: فلان انبارم به ترکستان است و فلان چیزم در فلانستان. کار دیگر هم دارم که اگر آن کار هم کرده شود، زندگی در کامم شیرین از حلوا ارده شود گفتم: آن کار چیست؟ گفت: می‌خواهم به راننده‌ام اَمرالله اَمر کنم که یک کامیون دیزل که مصرفش فقط پنج دیزی باشد خریداری کرده و به هند رود و هندوانه هندی به مراکش و کِش مراکشی به یونان و نان یونانی به سیبری و سیب سیبری به بُخارا و بُخاری بُخارایی به سمرقند و قند سمرقندی را به مشهد بار کند که شهد فراوان دارد.
سپس یک پا در پاریش گذاشته و ریسمان پاریسی به چین و ته‌چین چینی به کاشان و کاشی کاشان به اطریش و ریش اطریشی را به سلسبیل آورده و به سبیل سلسبیلی پیوند کند که سودش فراوان است. پس از آن، این سود را با خود به سودان برم و از آن‌جا دانه سودانی به نیشابور و نی‌نیشابوری به شیراز و شیر شیرازی به قم و قمقمه قمی به تبریز برم چون از گفتن اندکی بیاسود گفت: تو نیز سخنی بگو، گفتم: در تبریز نیز تب لازم گرفته. سپس به سیرجان می‌روی و در آن‌جا از جان خود سیر می‌شود و خلایق را از چرت و پرت‌های خود آسوده می‌کنی.
منبع مقاله :
مهدوی زادگان، داود؛ (1394)، فقه سیاسی در اسلام رهیافت فقهی در تأسیس دولت اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط