مهدي و انقلاب
نويسنده: حسن رحيم پور
تفکر انتظار، حداقل به این معناست که جهان و تاریخ از سنگ ساخته نشدند و قابل تغییرند. کمترین پیام مهدویت و انتظار این است که می شود اوضاع را در گستره جهانی تغییر داد. آسان نیست ولی با این اعتقادٔ، از این پس یکی از شرح وظایف ما تن ندادن به اوضاع حاکم بر جهان و تاریخ خواهد بود. انتظار یعنی تسلیم نشوید و به زانو در نیایید. انتظار یعنی ادامه مقاومت و مبارزه در ابعاد جهانی و معطوف به همه بشریت. این احساس مسوولیت و امید مسئله بسیار خطرناکی برای قدرت های حاکم بر سرنوشت بشر و محافظان نظم کنونی جهان است.
وقتی پیشکسوتان دربار فرعون به او خبر دادند شب گذشته پسری در سرزمین تو به دنیا آمد که حکومت تو را فرو خواهد پاشید -یعنی موسی- و امپراطوری تو را با تمام شکوه ظاهری اش و بنیاد تو را که شعار «انا ربکم الاعلی» برای آن سر می دهی، به زیر خواهد کشید، فرعون دستور تفحص تمام خانه ها را در سراسر شهر و روستای تحت سلطه اش صادر کرد که همه مادران فرزند آورده را بازجویی کنند. چون حتی نام او خطرناک بود. مثل همین اتفاق در نیمه شعبانی که ولی عصر به دنیا آمد، توسط دستگاه بنی عباس اتفاق افتاد. خانه ها را جستجو می کردند تا نوزادی که به دنیا آمده تا جهان تازه ای را بنیاد کند، بیابند. این اضطراب و نگرانی حکومت ها به بنی عباس محدود و متوقف نشد و از همان روز تا کنون در همه جهان، حاکمیت ها و صاحبان قدرت و ثروت از نام او وحشت و بلکه نفرت دارند. او همه زورمندان تاریخ را بدخواب کرده است. من چند ماه پیش در جایی خواندم که حتی آمریکایی ها در عراق پیگیر این قضیه هستند. بعضی از افسران و سربازان آمریکایی که جزئیاتی مبهم از مسئله مهدویت به گوششان خورده بود و شنیده بودند که مهدی(عج) در عراق به دنیا آمدهاست ولی تاریخ تولدش را اشتباه کرده بودند و فکر کردند در همین دوران اخیر متولد شده است. آنها شنیده بودند که مردی در عراق به دنیا آمده است كه بنیاد قدرت های جهانی را برخواهد افکند. مدتی شروع به تحقیق و تفحص کردند که این مهدی کجاست و باید او را پیدا کرد و در بازجویی ها سراغ مهدی را می گرفتند. با قطع نظر از برکات خود ظهور، این وحشت از آن طرف و این انتظار از این طرف فی نفسه هدیه بزرگی به همه بشریت و مستضعفین جهان است. البته مشکلات و مصیبت ها هستند ولی مشکلات بد نیستند. برای اینکه ذهن ما را بیدار می کنند، به تفسیر حکمای بزرگ از رنج و از زخم نباید ترسید. قرآن، صریح می فرماید: «انا خلقنا الانسن فی کبد» ما انسان را در رنج آفریدیم. شما همزاد با رنج هستید، از رنج فرار نکنید و نترسید زیرا شما را رشد می دهد و انقلاب یعنی استقبال از رنج برای سعادت بشریت. یعنی باید به تغییر در ابعاد جهانی اندیشید و بشر کم کم در حال پیدا کردن قدرت درک این خلاء است. تدریجاً ظرفیت بشر برای این امر مهم آماده می شود. تا به روزی برسیم که ولی خدا بیاید و او کسی است که در ازاء هر کلمه که می گوید یک عمل خواهد داشت. تعادل و توازن بین کلمات زیبا و عمل زیبا برقرار خواهد شد. آن روز هیچ کس نمی تواند بگوید به من چه مربوط است؟ و هیچ کس به هیچ بشر رنجدیده ای نمی تواند بگوید مشکلات تو، مشکل خود توست و به من ربطی ندارد. مهدویت نجات بشریت است و معنی آن این است که دیگر مشکل هیچ کس مشکل خود او نیست. بلکه مشکل هر کس مشکل همه است.
آن روز این ظهور به همه و سرنوشت همه بدون استثناء مربوط خواهد بود. از آفریقا و آمریکای لاتین تا خاور دور، آن روز حتی کسانی که عمداً جرمی نکردند و فقط در مسیر طوفان قرار گرفتند، حق شان را بدون کم و کسر خواهند گرفت ولی تا آن روز و تا پیش از ظهور عدالت مطلق و رهبر معصوم ما مجبوریم که با عدالت نسبی برای عدالت نسبی بجنگیم. و با سعی و خطا جلو برویم. وظیفه ما همین است که تا پیش از او تمام تلاشمان را بکار ببندیم. شکست های ما شکست نخواهد بود بلکه هر شکست و هر پیروزی ما گامی به سوی او خواهد بود. سعی مان را باید اعمال کنیم که دنیای واقعی که در پایین است با آن ارزش های مطلقی که در بالاست، هر چه نزدیک تر شود. این تلاشها بیثمر نخواهد بود، چنانکه تا به حال بی ثمر نبوده است و نتایج آن را در طول تاریخ دیده ایم.
این افکار مخاطبان خودش را دیر یا زود در جهان خواهد یافت همان طور که آب راه گودال را پیدا می کند و آن را مملو از زندگی می نماید، البته زمان، عنصر مهمی است. زمان هر عمل جزئی از ذات عمل است. بعضی مفسرین بزرگ، سوره «والعصر» را که به زمان سوگند می خورد و می فرماید: «سوگند به زمان که بشریت در خسارت است جز آنانکه ایمان و عمل صالح دارند و یکدیگر را به حقیقت و صبر و مقاومت توصیه می کنند»، چنین تفسیری می کنند که واژه «عصر» به مسئله ظهور و انتظار اشاره دارد و به قدرتی که در ذات زمان و دوران نهفته است. باید وقت آن برسد زیرا هر عملی را در هر دوره ای نمی شود به نتیجه رساند، باید درک بشر توسعه پیدا کند و منتظر و آماده باشد. زیرا حرف حق را هم اگر در غیر موقع آن بزنید پس می زنند، ولی حرف حق، حق است حتی اگر شنیده نشود یا دیر شنیده شود ولی عاقبت شنیده خواهد شد.امروز، فرهنگ انتظار و مهدویت، یک فرهنگ فرقه ای نیست که مخصوص ما ایرانی ها و شیعیان باشد، بلکه به یک فرهنگ جهانی تبدیل شده است و سخنان شما را در سراسر دنیا می شوند. این صحبت ها روزگاری شنیده نمی شد اما امروز راحت تر شنیده می شود و مفهوم است. در غرب و شرق فیلسوفان بزرگی وارد گفتگو با بشریت شدند که کلید واژه اصلی و مبنای صحبت شان این است که دنیا بدجوری مسخره شده است. دنیا غیر قابل تحمل بلکه غیر قابل درک شده است که از هیچ منطق جهانی پیروی نمی کند. هر که زورش بیشتر است مسلط تر است، او قانون می نویسد و قانون می شکند، امروز هیچ عدالتی در عرصه اقتصادی و حقوق بشر و فرهنگ در سطح جهان وجود ندارد. یک اقلیت بسیار کوچک سیر از پرخوری در مرحله انفجارند و اکثریت بشر از گرسنگی می میرند. طبق آمار رسمی در روز، چند میلیون انسان از گرسنگی می میرند. این حرفها ورد زبان فیلسوفان غرب و شرق شده است.
فیلسوف و قفل باز کن، هر دو قفل ها را باز می کنند. فیلسوف باید قفل های بزرگ تفکر بشری را باز کند. بنابراین فرهنگ انتظار و مهدویت در دنیای امروز یک صدای آشناست. دیگر مبهم نیست و احتیاج به زیر نویس ندارد. هم معقول است هم مطلوب. مفهوم آرمان شهر که روزگاری با مفهوم اتوپپا یعنی ناکجا و لامکان گره خورده بود که در آن، منتظر را همان خیالباف می نامیدند، به هم ریخته است.
اتوپپا یا یوتوپیا یک واژه جدید بود که از ریشه یونانی یوتوپیس ساخته شد یعنی نفی مکان و جا. می گفتند وقتی از مدینه فاضله صحبت می کنید؛ معادل این است که از لامکان و ناکجا آباد صحبت کرده باشید، اما امروز: ناکجا آباد در حال مرئی شدن است، تفکر به جامعه عدالت محور و فضیلت سالار و انتظار برنامه ریزی برای آن، تبدیل به یک دغدغه جهانی و بشری شده است. در روایتی آمده است که او روزی خواهد آمد که جهان لبریز از ستم شده است و می آید تا جهان را سرشار از عدالت کند. شاید «والعصر» اشاره به همین دوران باشد که تا بشریت در جهل و شرک و ظلم غرق نشود، قدر او را نخواهد دانست و تشنه نخواهد شد. امروز منتظر، غیر از خیال باف است. امروز، انتظار ترمز تاریخ نیست بلکه موتور تاریخ شده است. امروز انتظار، تکلیف آور و انقلاب شده است و شورشی تربیت می کند و به جان استعمار و استبداد و ستمگران می اندازد. اما مهم ترین قفل که شکستن آن کار فیلسوفان نیست، نه با سخنرانی و نظر یه پردازی، بلکه با انقلاب عمیق جهانی شکسته خواهد شد و ما باید تا آمدن او چاووش خوان انقلاب جهانی باشیم و با ظلم جهانی درگیر شویم و قیمت آن را بپردازیم.من در این فرصت سعی می کنم به چند پرسش مهم راجع به مهدی و انقلاب او پاسخ دهم.
1- آیا اگر همه پولدار و سیر شوند عدالت مورد نظر شما تامین می شود؟ (یعنی رفاه عامه که همه بدون تبعیض تا خرخره بخورند) آیا پول ملاک عدالت است. در این صورت فرق عدالت خواهی دینی با عدالت غیر دینی چیست؟ این سئوال بسیار مهمی است، بسیاري از ما عدالت را به همین معنا می شناسیم، پاسخ من اینگونه است که اگر منظور شما از مدینه فاضله یک خوکدانی است که همه می خورند و می خوابند و در رفاه کامل به عیش خود می رسند، نه! مدینه فاضله ما این نيست. اصلاً تا خرخره خوردن حتی اگر بدون تبعیض باشد آرمان دینی نیست. در تفکر دینی معاش مقدمه معاد است و در ارتباط با معاد ارزش پیدا می کند. درست است که گفته اند؛ فرد و جامعه ای که معاش ندارد یعنی گرسنه و فقیر است، معاد درستی هم ندارد و از حالت تعادل انسانی خارج می شود اما ارزش معاش، مستقل از معاد نیست. بنابراین مدینه فاضله ما، یک خوکدانی سیر و یک مزرعه پر از علوفه نیست. معاش مقدم است اما لازم. انسانی که از صفات انسانی تهی شود حتی اگر سیر باشد، چقدر انسان است؟ اما مراد شما از پول چیست وقتی می پرسید آیا پول میزان عدالت است؟ در جامعه غیر دینی متاسفانه پول در جای خودش قرار نگرفته است. پولی که برای خرید و فروش به کار می رود خودش خرید و فروش می شود یعنی پول فروشی می کنند و کارکرد آن عوض شده است. متاسفانه ارزش های بشری برای همه ملاک شده و بر همه قلمروهای بشری مسلط شده است و همه چیز خریدنی و فروختنی شده است. ما با پول سالاری و دیکتاتوری پول مخالفیم نه با پول. در چنین وضعی در دنیا، هرچه بفروشید می خرند و هر چه می فروشند می خرید. ما با صرفاً اقتصادی دیدن همه چیز مخالفیم. دعوای ما با سرمایه داری و مارکسیسم همین است. اول انقلاب جمله ای از امام نقل می کردند که ایشان می فرمودند: «اگر مسئله اصالت اقتصاد- یعنی اقتصاد فراتر از شعور و کمال انسان مطرح شود- فرهنگ اصالت اقتصاد، فرهنگ خرها و گاوها است» معنای این جمله این است که اقتصاد کمونیستی و سرمایه داری، هر دو غیر انسانی اند که انسان را وسیله می کنند و خود اقتصاد هدف می شود. اقتصاد گرایی وجه مشترک شرق و غرب بوده و متاسفانه بین مسلمانان رایج شده اما تامین اقتصادی و زندگی شرافتمندانه و متعادل مادی برای همه بشریت، حق شرعی و مسلم است. فرهنگ اقتصادی سرمایه داری و کمونیستی هر دو اقتصاد محورند نه انسان محور. منتها یکی بر برابری اقتصادی تاکید کرد و دیگری بر آزادی اقتصادی. هیچ کدام هم نتوانستند به شعار خود جامه عمل بپوشانند. در هر دو سیستم که بشریت تجربه کرده و در حال تجربه آن است، قدرت اقتصادی در اختیار یک اقلیت کوچک است، در یک نظام سرمایه دارها و در یک نظام حزب. یک الیگارشی وابسته که به انسانها فقط در خدمت خودشان اجازه شکوفایی می دهند، آزادی فردی در اقتصاد لیبرال، آزادی ثروتمندان است. برابری هم در نظام سوسیالیستی به نحو نابرابر توزیع شد، در این نظام می گفتند همه برابرند اما یک عده ای برابرترند. بنابراین بشریت نه آزادی اقتصاد را تجربه کرده اند نه اقتصاد آزاد را. اما وقتی مراد از پول، ابزار تامین زندگی شرافتمندانه متعادل انسانی برای همه بشریت باشد و رفع فقر و گرسنگی نیز برای همه باشد، این یک ارزش دینی است نه ارزش حیوانی، در دعای ماه رمضان آمده است که خداوندا همه فقیران را در سراسر جهان سیر کن الهم اشبع کل جائع. خداوندا همه اسیران جهان را آزاد کن، خدایا همه تحقیرشدگان را کرامت بخش. اینها آرمان های اسلامی است. در روایتی که از امام صادق(ع) راجع به حضرت مهدی نقل شده اینگونه آمده است که: وقتی مهدی(عج) حکومت جهانی تشکیل دهد، در سال دو مرتبه به همه بشریت از سیاه و سفید توزیع ثروت می کند، و در ماه دو مرتبه امور معیشت هر خانواده را رسیدگی می کند. در حکومت او در سراسر جهان، نیازمندی به زکات و مالیات باقی نخواهد ماند و فقر از همه جهان ریشه کن خواهد شد به نحوی که صاحبان ثروت به دنبال فقیر می گردند تا به او انفاق کنند و کسی را نمی یابند. در سراسر جهان اینگونه خواهد شد. نه اینکه ثروت دنیا در دست عده ای محدود و کم باشد. در حال حاضر ثروت عمده جهان به 6-7 شهر روانه است- نیویورک و لندن و واشنگتن و پاریس و... که 200-300 سال دنیا را مکیده اند و تمام ثروت دنیا آنجا جمع است و بقیه بشریت گرسنه اند.
2- مساوات دینی چه تفاوتی با مساوات چپ جهانی دارد و آخرالزمان شما با آخرالزمان ایدئولوژی های مادی چه نسبتی دارد؟
بايد توجه داشت كه دعوای عدالت اجتماعی با نگاه چپ در دنیا یک دعوای مادی است. یک مشاجره حیوانی سرعلوفه بیشتر است. مساوات حیوانات است در مورد آخورهایشان، و لیبرال سرمایه داری غرب با همین مقدار مساوات هم مخالف است. ولی سقف تفکر یکی است او می خواهد به نام آزادی، برابری را نفی کند. در فرهنگ توحیدی جهاد برای زندگی یک کشمکش حیوانی نیست بلکه هم ریشه الهی و معنوی دارد و هم غایت الهی و معنوی. هدف اصلی، ابدیت و معاد انسان است و معاش در رابطه با معاد ارزش گذاری می شود و نمره بالایی می گیرد. لذا حقوق مادی مردم در این منطق مقدس است. این نکته را هم عرض کنم که بعضی ها عدالت طلبی مسلمانان را که امروز یک نهضت عظیم جهانی و یک بیداری بین المللی است را الگو برداری ناقص و تقلید از مارکسیسم می دانند. این دروغی است که مارکسیست ها هیچ وقت نگفتند. مارکس و مارکسیست ها هیچ وقت شعار عدالت را به این مفهومی که ما می گوییم ندادند. آنها اصلاً به عدالت به عنوان یک مفهوم متعالی و قدسی معتقد نبودند و اساساً مفاهیم نظری متعالی استدلال و ارزش های عدالت را به عنوان یک فلسفه و یک فرهنگ که راهنمای عمل باشد، قبول نداشتند.
معرفت شناسی و انسان شناسی مارکسیسم، هر طبقه و تولید را تابع ابزار اقتصادی می کرد، لذا خودشان می گفتند کسانی که شعار اشتراک برای عدالت را می گویند، گرفتار سوسیالیسم تخیلیاند نه سوسیالیسم علمی. ما اصلاً دنبال عدالت نیستیم بلکه ما به دنبال سوسیالیسم و اشتراکیت به عنوان یک سیر جبری تاریخی هستیم.مهدویت و عدالت جهانی که ما به آن معتقدیم؛ فقط وعده یک دنیای خوب با شکم های پر برای همه نیست. وعده امنیت و فرصت فقط برای لذت بردن و کامجویی در غفلت نیست. اصلاً این ها در دین ارزش به حساب نمی آیند. دین دعوت به شعور عمیق توحیدی می کند. بنابراین تفاوت وجود دارد. منتها یک نکته وجود دارد و آن اینکه، از یک طرف آیات و روایات زیادی داریم که دنبال دنیا رفتن کمال و ارزش نیست و خود بخود هدف با لذات نباید باشد. مثلاً این روایت که فرمود: هر کس که خداوند وضعیت دنیوی او را توسعه می دهد فکر نكند خداوند برای او کرامت بیشتری قائل است. اتفاقاً تو تحقیر شدی. خداوند با این کار خود به تو می گوید که اندازه و منزلت تو به اندازه همین خورد و خواب و خوراک و... است. وقتی خداوند دنیای کسی را برایش گسترش می دهد در واقع او را تحقیر کرده است. این کرامت نیست. اما در همین دین برای ایجاد وسیله و مقدمه برای شرایط کامل روحی و معرفتی معاش دنیوی لازم است. فرمود اگر فقر به شکل یک انسان جلوی من ظاهر شود من با او می جنگم «لو تمثل لی الفقر رجلاً اقتله» یعنی موضع عقیدتی و تاریخی ما مبارزه با فقر و نفی آن است. همان قرآنی که می گوید «الهم التکاثر حتی رزتم المقابر» یعنی مدام زیاد طلبی می کنید تا بمیرید حتی سرشمارش قبر پدران تان. همان قرآنی که می فرماید «تلک الدار» یعنی سعادت آخرت و ابدیت را برای کسانی قرار دادیم که در دنیا به دنبال برتری جویی بر دیگران نباشید همین قرآن دعوت به تدبیر و محاسبه و اندازه گیری می کند. همان دینی که می گوید به دنبال زیاده طلبی و تکاثر نباشید و هر کس وضع دنیوی اش گسترش پیدا کند تحقیر شده است می فرماید: کسی و جامعه ای که آب و خاک دارد و فقیر است، رانده شده خداوند است. پیغمبر این دین می گوید «ملعون من القی کله علی الناس» نفرین بر کسانی که بار خودشان را به دوش دیگران می اندازند. یعنی زالو و انگل جامعه اند. کسانی که فقط مصرف کننده اند و تولید نمی کنند یا تولید علم یا قدرت یا ثروت، یا معرفت. فقط کسانی معاف شدند که امکانش را ندارند یا مریض اند، کودک اند، سن بالایی دارند، اما بقیه معاف نیستند. همه باید کار تولید کنند.در روایت است که حضرت امیر روزی به مسجد وارد شدند، دیدند عده ای یکسره مشغول عبادت و نمازند، عده ای هم در گوشه دیگری هستند. حضرت فرمودند، چه آدم های خوبی که همیشه در حال عبادتند بعد پرسیدند که خرجی این افراد را چه کسی می دهد؟ گفتند: ما تامین می کنیم. امام فرمود: شما مشغول عبادتید نه این ها. حتی عبادت که والاترین کار برای یک انسان موحد است اگر به عاملی برای کار نکردن و خدمت نکردن به مردم و جامعه تبدیل شود ضد ارزش است.
پیغمبر در مسجد جوانی را دیدند که همه افراد از او تعریف می کنند، فرمودند چه کار می کنی؟ گفت من بیکارم. فرمودند: «فقد سقط من عینی» از چشمم افتاد. ارزش های او زیر پا رفت، ما در جامعه دینی آدم تن پرور و تماشاچی لازم نداریم.
مسئله دیگر اینکه کسانی در جامعه دینی مسئولیت قبول کنند که آن کار را یاد دارند. پیامبر فرمود که هر کس در جامعه دینی مسوولیتی را قبول کند و مدیریتی را بپذیرد و می داند کسانی هستند که بیش از او آن کار را بلدند «فهو خائن» و امیرالمومنین فرمود «فقد خان و لرسوله و للمومنین» او به خدا و پیامبر و به کل جامعه دینی خیانت کرده است. یک روز ابوذر خدمت پیامبر آمد و اعلام آمادگی کرد برای پذیرش مسوولیت در حکومت، پیامبر به ابوذر که درباره او می گوید «بیشترین عبادت او تفکر بود» فرمود: ابوذر من از تو میخواهم هیچ مسوولیتی در حکومت اسلامی قبول نکنی، پرسید چرا؟ پیامبر فرمود: « لانک ضعیف»، زیرا تو در مدیریت ضعیف هستی و فرمودند پذیرش مدیریت در حکومت دینی، مسوولیت و عذاب در دنیا و وبال در آخرت دارد. و ابوذر تا آخر عمرش مسوولیت قبول نکرد در حالی که سلمان و بقیه پذیرفتند. مهدویت روی این ارزش ها تکیه دارد و ما باید در مسیر گسترش آن بکوشیم.
وقتی پیشکسوتان دربار فرعون به او خبر دادند شب گذشته پسری در سرزمین تو به دنیا آمد که حکومت تو را فرو خواهد پاشید -یعنی موسی- و امپراطوری تو را با تمام شکوه ظاهری اش و بنیاد تو را که شعار «انا ربکم الاعلی» برای آن سر می دهی، به زیر خواهد کشید، فرعون دستور تفحص تمام خانه ها را در سراسر شهر و روستای تحت سلطه اش صادر کرد که همه مادران فرزند آورده را بازجویی کنند. چون حتی نام او خطرناک بود. مثل همین اتفاق در نیمه شعبانی که ولی عصر به دنیا آمد، توسط دستگاه بنی عباس اتفاق افتاد. خانه ها را جستجو می کردند تا نوزادی که به دنیا آمده تا جهان تازه ای را بنیاد کند، بیابند. این اضطراب و نگرانی حکومت ها به بنی عباس محدود و متوقف نشد و از همان روز تا کنون در همه جهان، حاکمیت ها و صاحبان قدرت و ثروت از نام او وحشت و بلکه نفرت دارند. او همه زورمندان تاریخ را بدخواب کرده است. من چند ماه پیش در جایی خواندم که حتی آمریکایی ها در عراق پیگیر این قضیه هستند. بعضی از افسران و سربازان آمریکایی که جزئیاتی مبهم از مسئله مهدویت به گوششان خورده بود و شنیده بودند که مهدی(عج) در عراق به دنیا آمدهاست ولی تاریخ تولدش را اشتباه کرده بودند و فکر کردند در همین دوران اخیر متولد شده است. آنها شنیده بودند که مردی در عراق به دنیا آمده است كه بنیاد قدرت های جهانی را برخواهد افکند. مدتی شروع به تحقیق و تفحص کردند که این مهدی کجاست و باید او را پیدا کرد و در بازجویی ها سراغ مهدی را می گرفتند. با قطع نظر از برکات خود ظهور، این وحشت از آن طرف و این انتظار از این طرف فی نفسه هدیه بزرگی به همه بشریت و مستضعفین جهان است. البته مشکلات و مصیبت ها هستند ولی مشکلات بد نیستند. برای اینکه ذهن ما را بیدار می کنند، به تفسیر حکمای بزرگ از رنج و از زخم نباید ترسید. قرآن، صریح می فرماید: «انا خلقنا الانسن فی کبد» ما انسان را در رنج آفریدیم. شما همزاد با رنج هستید، از رنج فرار نکنید و نترسید زیرا شما را رشد می دهد و انقلاب یعنی استقبال از رنج برای سعادت بشریت. یعنی باید به تغییر در ابعاد جهانی اندیشید و بشر کم کم در حال پیدا کردن قدرت درک این خلاء است. تدریجاً ظرفیت بشر برای این امر مهم آماده می شود. تا به روزی برسیم که ولی خدا بیاید و او کسی است که در ازاء هر کلمه که می گوید یک عمل خواهد داشت. تعادل و توازن بین کلمات زیبا و عمل زیبا برقرار خواهد شد. آن روز هیچ کس نمی تواند بگوید به من چه مربوط است؟ و هیچ کس به هیچ بشر رنجدیده ای نمی تواند بگوید مشکلات تو، مشکل خود توست و به من ربطی ندارد. مهدویت نجات بشریت است و معنی آن این است که دیگر مشکل هیچ کس مشکل خود او نیست. بلکه مشکل هر کس مشکل همه است.
آن روز این ظهور به همه و سرنوشت همه بدون استثناء مربوط خواهد بود. از آفریقا و آمریکای لاتین تا خاور دور، آن روز حتی کسانی که عمداً جرمی نکردند و فقط در مسیر طوفان قرار گرفتند، حق شان را بدون کم و کسر خواهند گرفت ولی تا آن روز و تا پیش از ظهور عدالت مطلق و رهبر معصوم ما مجبوریم که با عدالت نسبی برای عدالت نسبی بجنگیم. و با سعی و خطا جلو برویم. وظیفه ما همین است که تا پیش از او تمام تلاشمان را بکار ببندیم. شکست های ما شکست نخواهد بود بلکه هر شکست و هر پیروزی ما گامی به سوی او خواهد بود. سعی مان را باید اعمال کنیم که دنیای واقعی که در پایین است با آن ارزش های مطلقی که در بالاست، هر چه نزدیک تر شود. این تلاشها بیثمر نخواهد بود، چنانکه تا به حال بی ثمر نبوده است و نتایج آن را در طول تاریخ دیده ایم.
این افکار مخاطبان خودش را دیر یا زود در جهان خواهد یافت همان طور که آب راه گودال را پیدا می کند و آن را مملو از زندگی می نماید، البته زمان، عنصر مهمی است. زمان هر عمل جزئی از ذات عمل است. بعضی مفسرین بزرگ، سوره «والعصر» را که به زمان سوگند می خورد و می فرماید: «سوگند به زمان که بشریت در خسارت است جز آنانکه ایمان و عمل صالح دارند و یکدیگر را به حقیقت و صبر و مقاومت توصیه می کنند»، چنین تفسیری می کنند که واژه «عصر» به مسئله ظهور و انتظار اشاره دارد و به قدرتی که در ذات زمان و دوران نهفته است. باید وقت آن برسد زیرا هر عملی را در هر دوره ای نمی شود به نتیجه رساند، باید درک بشر توسعه پیدا کند و منتظر و آماده باشد. زیرا حرف حق را هم اگر در غیر موقع آن بزنید پس می زنند، ولی حرف حق، حق است حتی اگر شنیده نشود یا دیر شنیده شود ولی عاقبت شنیده خواهد شد.امروز، فرهنگ انتظار و مهدویت، یک فرهنگ فرقه ای نیست که مخصوص ما ایرانی ها و شیعیان باشد، بلکه به یک فرهنگ جهانی تبدیل شده است و سخنان شما را در سراسر دنیا می شوند. این صحبت ها روزگاری شنیده نمی شد اما امروز راحت تر شنیده می شود و مفهوم است. در غرب و شرق فیلسوفان بزرگی وارد گفتگو با بشریت شدند که کلید واژه اصلی و مبنای صحبت شان این است که دنیا بدجوری مسخره شده است. دنیا غیر قابل تحمل بلکه غیر قابل درک شده است که از هیچ منطق جهانی پیروی نمی کند. هر که زورش بیشتر است مسلط تر است، او قانون می نویسد و قانون می شکند، امروز هیچ عدالتی در عرصه اقتصادی و حقوق بشر و فرهنگ در سطح جهان وجود ندارد. یک اقلیت بسیار کوچک سیر از پرخوری در مرحله انفجارند و اکثریت بشر از گرسنگی می میرند. طبق آمار رسمی در روز، چند میلیون انسان از گرسنگی می میرند. این حرفها ورد زبان فیلسوفان غرب و شرق شده است.
فیلسوف و قفل باز کن، هر دو قفل ها را باز می کنند. فیلسوف باید قفل های بزرگ تفکر بشری را باز کند. بنابراین فرهنگ انتظار و مهدویت در دنیای امروز یک صدای آشناست. دیگر مبهم نیست و احتیاج به زیر نویس ندارد. هم معقول است هم مطلوب. مفهوم آرمان شهر که روزگاری با مفهوم اتوپپا یعنی ناکجا و لامکان گره خورده بود که در آن، منتظر را همان خیالباف می نامیدند، به هم ریخته است.
اتوپپا یا یوتوپیا یک واژه جدید بود که از ریشه یونانی یوتوپیس ساخته شد یعنی نفی مکان و جا. می گفتند وقتی از مدینه فاضله صحبت می کنید؛ معادل این است که از لامکان و ناکجا آباد صحبت کرده باشید، اما امروز: ناکجا آباد در حال مرئی شدن است، تفکر به جامعه عدالت محور و فضیلت سالار و انتظار برنامه ریزی برای آن، تبدیل به یک دغدغه جهانی و بشری شده است. در روایتی آمده است که او روزی خواهد آمد که جهان لبریز از ستم شده است و می آید تا جهان را سرشار از عدالت کند. شاید «والعصر» اشاره به همین دوران باشد که تا بشریت در جهل و شرک و ظلم غرق نشود، قدر او را نخواهد دانست و تشنه نخواهد شد. امروز منتظر، غیر از خیال باف است. امروز، انتظار ترمز تاریخ نیست بلکه موتور تاریخ شده است. امروز انتظار، تکلیف آور و انقلاب شده است و شورشی تربیت می کند و به جان استعمار و استبداد و ستمگران می اندازد. اما مهم ترین قفل که شکستن آن کار فیلسوفان نیست، نه با سخنرانی و نظر یه پردازی، بلکه با انقلاب عمیق جهانی شکسته خواهد شد و ما باید تا آمدن او چاووش خوان انقلاب جهانی باشیم و با ظلم جهانی درگیر شویم و قیمت آن را بپردازیم.من در این فرصت سعی می کنم به چند پرسش مهم راجع به مهدی و انقلاب او پاسخ دهم.
1- آیا اگر همه پولدار و سیر شوند عدالت مورد نظر شما تامین می شود؟ (یعنی رفاه عامه که همه بدون تبعیض تا خرخره بخورند) آیا پول ملاک عدالت است. در این صورت فرق عدالت خواهی دینی با عدالت غیر دینی چیست؟ این سئوال بسیار مهمی است، بسیاري از ما عدالت را به همین معنا می شناسیم، پاسخ من اینگونه است که اگر منظور شما از مدینه فاضله یک خوکدانی است که همه می خورند و می خوابند و در رفاه کامل به عیش خود می رسند، نه! مدینه فاضله ما این نيست. اصلاً تا خرخره خوردن حتی اگر بدون تبعیض باشد آرمان دینی نیست. در تفکر دینی معاش مقدمه معاد است و در ارتباط با معاد ارزش پیدا می کند. درست است که گفته اند؛ فرد و جامعه ای که معاش ندارد یعنی گرسنه و فقیر است، معاد درستی هم ندارد و از حالت تعادل انسانی خارج می شود اما ارزش معاش، مستقل از معاد نیست. بنابراین مدینه فاضله ما، یک خوکدانی سیر و یک مزرعه پر از علوفه نیست. معاش مقدم است اما لازم. انسانی که از صفات انسانی تهی شود حتی اگر سیر باشد، چقدر انسان است؟ اما مراد شما از پول چیست وقتی می پرسید آیا پول میزان عدالت است؟ در جامعه غیر دینی متاسفانه پول در جای خودش قرار نگرفته است. پولی که برای خرید و فروش به کار می رود خودش خرید و فروش می شود یعنی پول فروشی می کنند و کارکرد آن عوض شده است. متاسفانه ارزش های بشری برای همه ملاک شده و بر همه قلمروهای بشری مسلط شده است و همه چیز خریدنی و فروختنی شده است. ما با پول سالاری و دیکتاتوری پول مخالفیم نه با پول. در چنین وضعی در دنیا، هرچه بفروشید می خرند و هر چه می فروشند می خرید. ما با صرفاً اقتصادی دیدن همه چیز مخالفیم. دعوای ما با سرمایه داری و مارکسیسم همین است. اول انقلاب جمله ای از امام نقل می کردند که ایشان می فرمودند: «اگر مسئله اصالت اقتصاد- یعنی اقتصاد فراتر از شعور و کمال انسان مطرح شود- فرهنگ اصالت اقتصاد، فرهنگ خرها و گاوها است» معنای این جمله این است که اقتصاد کمونیستی و سرمایه داری، هر دو غیر انسانی اند که انسان را وسیله می کنند و خود اقتصاد هدف می شود. اقتصاد گرایی وجه مشترک شرق و غرب بوده و متاسفانه بین مسلمانان رایج شده اما تامین اقتصادی و زندگی شرافتمندانه و متعادل مادی برای همه بشریت، حق شرعی و مسلم است. فرهنگ اقتصادی سرمایه داری و کمونیستی هر دو اقتصاد محورند نه انسان محور. منتها یکی بر برابری اقتصادی تاکید کرد و دیگری بر آزادی اقتصادی. هیچ کدام هم نتوانستند به شعار خود جامه عمل بپوشانند. در هر دو سیستم که بشریت تجربه کرده و در حال تجربه آن است، قدرت اقتصادی در اختیار یک اقلیت کوچک است، در یک نظام سرمایه دارها و در یک نظام حزب. یک الیگارشی وابسته که به انسانها فقط در خدمت خودشان اجازه شکوفایی می دهند، آزادی فردی در اقتصاد لیبرال، آزادی ثروتمندان است. برابری هم در نظام سوسیالیستی به نحو نابرابر توزیع شد، در این نظام می گفتند همه برابرند اما یک عده ای برابرترند. بنابراین بشریت نه آزادی اقتصاد را تجربه کرده اند نه اقتصاد آزاد را. اما وقتی مراد از پول، ابزار تامین زندگی شرافتمندانه متعادل انسانی برای همه بشریت باشد و رفع فقر و گرسنگی نیز برای همه باشد، این یک ارزش دینی است نه ارزش حیوانی، در دعای ماه رمضان آمده است که خداوندا همه فقیران را در سراسر جهان سیر کن الهم اشبع کل جائع. خداوندا همه اسیران جهان را آزاد کن، خدایا همه تحقیرشدگان را کرامت بخش. اینها آرمان های اسلامی است. در روایتی که از امام صادق(ع) راجع به حضرت مهدی نقل شده اینگونه آمده است که: وقتی مهدی(عج) حکومت جهانی تشکیل دهد، در سال دو مرتبه به همه بشریت از سیاه و سفید توزیع ثروت می کند، و در ماه دو مرتبه امور معیشت هر خانواده را رسیدگی می کند. در حکومت او در سراسر جهان، نیازمندی به زکات و مالیات باقی نخواهد ماند و فقر از همه جهان ریشه کن خواهد شد به نحوی که صاحبان ثروت به دنبال فقیر می گردند تا به او انفاق کنند و کسی را نمی یابند. در سراسر جهان اینگونه خواهد شد. نه اینکه ثروت دنیا در دست عده ای محدود و کم باشد. در حال حاضر ثروت عمده جهان به 6-7 شهر روانه است- نیویورک و لندن و واشنگتن و پاریس و... که 200-300 سال دنیا را مکیده اند و تمام ثروت دنیا آنجا جمع است و بقیه بشریت گرسنه اند.
2- مساوات دینی چه تفاوتی با مساوات چپ جهانی دارد و آخرالزمان شما با آخرالزمان ایدئولوژی های مادی چه نسبتی دارد؟
بايد توجه داشت كه دعوای عدالت اجتماعی با نگاه چپ در دنیا یک دعوای مادی است. یک مشاجره حیوانی سرعلوفه بیشتر است. مساوات حیوانات است در مورد آخورهایشان، و لیبرال سرمایه داری غرب با همین مقدار مساوات هم مخالف است. ولی سقف تفکر یکی است او می خواهد به نام آزادی، برابری را نفی کند. در فرهنگ توحیدی جهاد برای زندگی یک کشمکش حیوانی نیست بلکه هم ریشه الهی و معنوی دارد و هم غایت الهی و معنوی. هدف اصلی، ابدیت و معاد انسان است و معاش در رابطه با معاد ارزش گذاری می شود و نمره بالایی می گیرد. لذا حقوق مادی مردم در این منطق مقدس است. این نکته را هم عرض کنم که بعضی ها عدالت طلبی مسلمانان را که امروز یک نهضت عظیم جهانی و یک بیداری بین المللی است را الگو برداری ناقص و تقلید از مارکسیسم می دانند. این دروغی است که مارکسیست ها هیچ وقت نگفتند. مارکس و مارکسیست ها هیچ وقت شعار عدالت را به این مفهومی که ما می گوییم ندادند. آنها اصلاً به عدالت به عنوان یک مفهوم متعالی و قدسی معتقد نبودند و اساساً مفاهیم نظری متعالی استدلال و ارزش های عدالت را به عنوان یک فلسفه و یک فرهنگ که راهنمای عمل باشد، قبول نداشتند.
معرفت شناسی و انسان شناسی مارکسیسم، هر طبقه و تولید را تابع ابزار اقتصادی می کرد، لذا خودشان می گفتند کسانی که شعار اشتراک برای عدالت را می گویند، گرفتار سوسیالیسم تخیلیاند نه سوسیالیسم علمی. ما اصلاً دنبال عدالت نیستیم بلکه ما به دنبال سوسیالیسم و اشتراکیت به عنوان یک سیر جبری تاریخی هستیم.مهدویت و عدالت جهانی که ما به آن معتقدیم؛ فقط وعده یک دنیای خوب با شکم های پر برای همه نیست. وعده امنیت و فرصت فقط برای لذت بردن و کامجویی در غفلت نیست. اصلاً این ها در دین ارزش به حساب نمی آیند. دین دعوت به شعور عمیق توحیدی می کند. بنابراین تفاوت وجود دارد. منتها یک نکته وجود دارد و آن اینکه، از یک طرف آیات و روایات زیادی داریم که دنبال دنیا رفتن کمال و ارزش نیست و خود بخود هدف با لذات نباید باشد. مثلاً این روایت که فرمود: هر کس که خداوند وضعیت دنیوی او را توسعه می دهد فکر نكند خداوند برای او کرامت بیشتری قائل است. اتفاقاً تو تحقیر شدی. خداوند با این کار خود به تو می گوید که اندازه و منزلت تو به اندازه همین خورد و خواب و خوراک و... است. وقتی خداوند دنیای کسی را برایش گسترش می دهد در واقع او را تحقیر کرده است. این کرامت نیست. اما در همین دین برای ایجاد وسیله و مقدمه برای شرایط کامل روحی و معرفتی معاش دنیوی لازم است. فرمود اگر فقر به شکل یک انسان جلوی من ظاهر شود من با او می جنگم «لو تمثل لی الفقر رجلاً اقتله» یعنی موضع عقیدتی و تاریخی ما مبارزه با فقر و نفی آن است. همان قرآنی که می گوید «الهم التکاثر حتی رزتم المقابر» یعنی مدام زیاد طلبی می کنید تا بمیرید حتی سرشمارش قبر پدران تان. همان قرآنی که می فرماید «تلک الدار» یعنی سعادت آخرت و ابدیت را برای کسانی قرار دادیم که در دنیا به دنبال برتری جویی بر دیگران نباشید همین قرآن دعوت به تدبیر و محاسبه و اندازه گیری می کند. همان دینی که می گوید به دنبال زیاده طلبی و تکاثر نباشید و هر کس وضع دنیوی اش گسترش پیدا کند تحقیر شده است می فرماید: کسی و جامعه ای که آب و خاک دارد و فقیر است، رانده شده خداوند است. پیغمبر این دین می گوید «ملعون من القی کله علی الناس» نفرین بر کسانی که بار خودشان را به دوش دیگران می اندازند. یعنی زالو و انگل جامعه اند. کسانی که فقط مصرف کننده اند و تولید نمی کنند یا تولید علم یا قدرت یا ثروت، یا معرفت. فقط کسانی معاف شدند که امکانش را ندارند یا مریض اند، کودک اند، سن بالایی دارند، اما بقیه معاف نیستند. همه باید کار تولید کنند.در روایت است که حضرت امیر روزی به مسجد وارد شدند، دیدند عده ای یکسره مشغول عبادت و نمازند، عده ای هم در گوشه دیگری هستند. حضرت فرمودند، چه آدم های خوبی که همیشه در حال عبادتند بعد پرسیدند که خرجی این افراد را چه کسی می دهد؟ گفتند: ما تامین می کنیم. امام فرمود: شما مشغول عبادتید نه این ها. حتی عبادت که والاترین کار برای یک انسان موحد است اگر به عاملی برای کار نکردن و خدمت نکردن به مردم و جامعه تبدیل شود ضد ارزش است.
پیغمبر در مسجد جوانی را دیدند که همه افراد از او تعریف می کنند، فرمودند چه کار می کنی؟ گفت من بیکارم. فرمودند: «فقد سقط من عینی» از چشمم افتاد. ارزش های او زیر پا رفت، ما در جامعه دینی آدم تن پرور و تماشاچی لازم نداریم.
مسئله دیگر اینکه کسانی در جامعه دینی مسئولیت قبول کنند که آن کار را یاد دارند. پیامبر فرمود که هر کس در جامعه دینی مسوولیتی را قبول کند و مدیریتی را بپذیرد و می داند کسانی هستند که بیش از او آن کار را بلدند «فهو خائن» و امیرالمومنین فرمود «فقد خان و لرسوله و للمومنین» او به خدا و پیامبر و به کل جامعه دینی خیانت کرده است. یک روز ابوذر خدمت پیامبر آمد و اعلام آمادگی کرد برای پذیرش مسوولیت در حکومت، پیامبر به ابوذر که درباره او می گوید «بیشترین عبادت او تفکر بود» فرمود: ابوذر من از تو میخواهم هیچ مسوولیتی در حکومت اسلامی قبول نکنی، پرسید چرا؟ پیامبر فرمود: « لانک ضعیف»، زیرا تو در مدیریت ضعیف هستی و فرمودند پذیرش مدیریت در حکومت دینی، مسوولیت و عذاب در دنیا و وبال در آخرت دارد. و ابوذر تا آخر عمرش مسوولیت قبول نکرد در حالی که سلمان و بقیه پذیرفتند. مهدویت روی این ارزش ها تکیه دارد و ما باید در مسیر گسترش آن بکوشیم.