مهدويت و فرقه‏هاى انحرافى

مساله‏ى حضرت بقية الله الاعظم، مهدى موعود (عج)، يكى از بارزترين و بديهى‏ترين مسايل اسلامى و مورد تاييد و اعتقاد همه‏ى مسلمانان به ويژه شيعيان است، زيرا صدها آيات قرآنى و روايات نبوى اين مساله‏ى با اهميت را به طور گسترده و مبسوط عنوان و مطرح ساخته‏اند و جزئيات آن را با بياناتى دقيق و روشن، ذكر كرده‏اند، به طورى كه ابهامى براى كسى باقى نگذاشته‏اند . تمامى فرق اسلامى - تقريبا - اين آيات و روايات و مفاد آن‏ها را به نحوى دركتب حديثى و كلامى و تفسيرى و احيانا
سه‌شنبه، 15 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مهدويت و فرقه‏هاى انحرافى
مهدويت و فرقه‏هاى انحرافى
مهدويت و فرقه‏هاى انحرافى

نويسنده: جعفر خوشنويس
تدوين: على لارى
مساله‏ى حضرت بقية الله الاعظم، مهدى موعود (عج)، يكى از بارزترين و بديهى‏ترين مسايل اسلامى و مورد تاييد و اعتقاد همه‏ى مسلمانان به ويژه شيعيان است، زيرا صدها آيات قرآنى و روايات نبوى اين مساله‏ى با اهميت را به طور گسترده و مبسوط عنوان و مطرح ساخته‏اند و جزئيات آن را با بياناتى دقيق و روشن، ذكر كرده‏اند، به طورى كه ابهامى براى كسى باقى نگذاشته‏اند . تمامى فرق اسلامى - تقريبا - اين آيات و روايات و مفاد آن‏ها را به نحوى دركتب حديثى و كلامى و تفسيرى و احيانا رجالى و تاريخى خود متعرض شده‏اند و درباره‏ى آن به شكل‏هاى مختلف سخن گفته‏اند، تا جايى كه مى‏توان ادعا كرد كه كم‏تر دانشمند و عالمى، بلكه مسلمانى يافت مى‏شود كه به اين موضوع مهم و خطير نپرداخته، يا اين‏كه اين مطلب به گوش او نرسيده باشد . شاهد روشن و قوى اين مدعا، صدها كتابى است كه در طول تاريخ، با استفاده از اين نام شريف و مقدس به وجود آمده است . اما اين مساله‏ى مقدس و بديهى - بسان هر مساله‏ى ديگر دينى و اسلامى حتى مانند الوهيت و ربوبيت و نبوت و رسالت - گه‏گاهى مورد سوء استفاده‏ى افراد يا گروه‏هايى البته با انگيزه‏هاى شخصى يا سياسى، قرار گرفته و مى‏گيرد و اهداف و اغراض خاصى از اين عمل دنبال شده و مى‏شود مگر نه اين‏كه جهان هميشه شاهد اين مطلب است كه افرادى گستاخانه مدعى الوهيت‏يا ربوبيت‏شده و كوس خدايى زده‏اند و يا مدعى نبوت و رسالت‏شده و دعوى پيغمبرى نموده‏اند؟ ! ! بديهى است كه اين سوءاستفاده‏ها و اين ادعاهاى مفتضح و رسوا، هرگز به اصل و اصالت اين حقايق ضربه نمى‏زند و كسى نمى‏تواند با اين بهانه كه گه‏گاهى اين نوع مطالب واقعى و ريشه‏دار در فطرت و عقل و مؤيد به صدها بلكه هزاران دليل، مورد سوء استفاده قرار گرفته يا مى‏گيرد، آن‏ها را زير سئوال ببرد و يا اين‏كه به نحوى در صحت اصل آن‏ها، تشكيك كند . از آن‏جا كه مساله‏ى حضرت بقية الله الاعظم، مهدى موعود (عج)، كه در آيات و روايات فراوانى خصوصيات آن مطرح شده است، نزد مسلمانان، مساله‏اى مقدس و ظهور حضرتش همواره آرزوى آنان بوده است، از اين قاعده مستثنا نبوده و نيست
اين مساله‏ى مهم از همان زمان ائمه‏ى اطهار عليهم السلام و حتى با وجود خود امامان - كه جزو مبشران و نويددهندگان به آن بوده‏اند - به نحوى مورد سوء برداشت قرار گرفت و با برخورد ائمه عليهم السلام، مواجه شد . اين روند خطرناك و انحرافى در عصر غيبت صغرى مخصوصا پس از آن، به شكل‏هايى مانند ادعاى دروغين (سفارت و نيابت‏خاصه) حضرت مهدى (عج) تجلى مى‏نمود، كه مورد تكذيب حضرت (عج) و هشدار آن وجود مقدس قرار مى‏گرفت و مؤمنان تنها به سفرا و نواب واقعى توجه داده مى‏شدند . البته اين حركت در زمان‏هاى بعد، نه تنها در جوامع شيعى بلكه در جوامع سنى نيز ادامه پيدا كرد و از اعتقاد و علاقه‏ى مسلمانان به اين مطلب مقدس و حساس و سرنوشت‏ساز، بى محابا و ناجوانمردانه بهره بردارى مى‏شد! با اين حال، خوشبختانه با هشدارهاى قوى و به موقع عالمان دين و صدور ده‏ها روايت كه شمايل و نشانه‏هاى آن حضرت، شرايط ظهور و نحوه كار آن ذخيره‏ى الهى را بيان مى‏كرد، ماهيت پليد آن حركت‏هاى شوم و مغرضانه آشكار مى‏شد و صاحبان آن مفتضح و رسوا مى‏گشتند . اين ماجرا سردرازى دارد كه از حوصله‏ى اين مقاله‏ى مختصر بيرون است . لذا ما در اين‏جا تنها به بخشى از آن‏چه در دو قرن اخير واقع شد و مسلمانان بخصوص شيعيان هنوز از تبعات و پيامدهاى ناگوار آن رنج مى‏برند، مى‏پردازيم تا شايد گامى، در جهت تنوير اذهان باشد . آن‏چه فعلا در اين مقاله مطرح است، بررسى كوتاهى است درباره‏ى فرقه‏اى كه متاسفانه، زمينه ساز پيدايش فرقه‏ى ضاله‏ى بابيت و سپس بهائيت‏شد . لازم به تذكر است كه اين مقاله يك مرور اجمالى بيش نيست، و تفصيل كلام به شماره‏هاى بعد موكول مى‏شود .

شيخيه; ريشه‏ى بهائيت

اگر بخواهيم تصويرى جامع و گويا از فرقه‏ى ضاله‏ى بهائيت داشته باشيم، لازم است ريشه‏ى پيدايش بهائيت را مورد بررسى و دقت قرار دهيم . در حقيقت، بهائيت زاييده‏ى بابى‏گرى است و بابى‏گرى از كشفيه، و كشفيه هم فرزند ناخلف شيخى‏گرى است . قهرا براى پى‏بردن به واقعيت‏بهائى‏گرى بايد ريشه‏ها و دامنه‏هايى را كه در آن متولد شده و پرورش يافته است، بشناسيم . لذا قبل از ورود به بحث‏بهائيت، بايد دو فرقه‏ى ديگر را مورد بررسى قرار بدهيم . ما در اين‏جا اول فرقه‏ى شيخيه را مورد بحث قرار مى‏دهيم .

الف - شيخيه

1- شيخ احمد احسائى كيست؟
مؤسس فرقه‏ى شيخيه، شيخ احمد احسائى است . شيخ احمد احسائى فرزند زين‏الدين بن ابراهيم بن صفر بن راغب بن رمضان درسال 1160 ه . در قريه‏اى به نام مطيرفى از قراء احساء يا (لهسا) متولد شد . وى از اعراب صحرانشين بود، ولى به خاطر اختلافى كه بين جد دوم و سومش (دائر و رمضان) پيدا شد، به منطقه‏ى احساء رفتند . اجداد شيخ احمد از سنى‏هاى متعصب بودند، ولى آمدن آن‏ها به منطقه‏ى احساء كه شيعه‏نشين بود، باعث‏شد تحت تاثير شيعه قرار گرفتند . با اين حال، به دليل سابقه‏ى تعصب و صحرانشينى، به نظر مى‏رسد تشيع آن‏ها از روى تحقيق و تعقل نبوده است و چه بسا از باب هم‏رنگ شدن با محيط جديد بوده است .
2- اوصاف احسائى
برخى از مريدان وى اوصاف عجيب و غريبى را به او نسبت داده‏اند و از وى فردى استثنايى و داراى الهامات و امدادهاى غيبى، ساخته‏اند، ولى بيشتر اين اوصاف توسط پسرش به او الهام مى‏شد . بيشتر اوصافى كه به او نسبت داده شده، از ناحيه‏ى پسرش بوده كه كتابى هم در وصف او نوشته است . مثلا قبل از 5 سالگى، يادگيرى قرآن را تمام كرد . خود مى‏گويد: «در ايام طفوليت، جسمم با بچه‏ها در حال بازى بود، ولى روحم در عالم ديگر بود . هميشه فكر مى‏كردم و تدبير مى‏نمودم و بر همه مقدم بودم . در سنين كودكى، بر اين عادت بودم كه در خلوت‏هايم درباره‏ى اوضاع جهان و مردم مى‏انديشيدم كه: كجايند ساكنين اين عمارات كه اين بناها و كاخ‏ها را ساخته‏اند و وقتى متذكر احوال‏شان مى‏شدم، مى‏گريستم . در مجالس لهو كه در آن زمان شايع بود، مى‏رفتم، ولى از آن كناره‏گيرى مى‏كردم . اگر هم جسمم با آن‏ها بود، ولى روحم در ملا اعلى بود» .
لازم به تذكر است كه در منطقه‏اى كه او سكونت داشت، موسيقى و غنا و امثال اين‏ها خيلى رواج داشت تا آن‏جا كه دستگاه موسيقى را بر درب خانه‏هاى‏شان آويزان مى‏كردند . درباره‏ى حافظه و هوشمندى خويش نيز مى‏گويد: «دو ساله كه بودم، سيلى آمد و همه چيز را برد جز يك مسجد و خانه‏ى عمه‏ام; حبابه .» كه اين سخن، حافظه‏ى قوى او را مى‏رساند .
گويند زمانى بر مقتولى گذر كرد، با عبارت فصيح به او خطاب نمود: «اين ملكك، اين شجاعتك، اين قوتك؟ ملك و شجاعتت چه شد، نيرو و توانت كو؟» و بعد بر دگرگونى زمان، مى‏گريست . اين فضايل مربوط به دوران طفوليت او است كه مقدمه‏اى است‏براى ادعاهايى ديگر . به هر حال، اوصافى براى او ذكر نموده‏اند كه لازمه‏اش، قداست و نبوغى خارق العاده است كه در اصلاب وى بى‏سابقه بوده و هدف از اين كار، چيزى جز اغواء و فريفتن مردم نبود .
نكته‏ى قابل توجه اين است كه: چنين اوصافى بعد از آن كه وى، رييس اين گروه گرديد، توسط پسرش، بيان مى‏شد تا مريدانش از او پيروى كنند .
2- علماء و احسائى
از علماى معاصر و غير معاصر او، به خاطر عقايد باطله، چيزى جز تكفير و تفسيق و نكوهش و ذم او نقل نشده است كه به اسامى بعضى از آن‏ها اشاره مى‏كنيم:
1- سيد محمد مجاهد; نويسنده‏ى مناهل (متوفى 1242 ه .)
2- سيد مهدى طباطبايى; فرزند نويسنده‏ى كتاب رياض (متوفى 1260 ه .)
3- شيخ محمد حسين; نويسنده‏ى فصول (متوفى 1261 ه .)
4- سيد ابراهيم قزوينى; مؤلف ضوابط (متوفى 1262 ه .)
5- شهيد سوم شيخ محمد تقى قزوينى (متوفى 1264 ه .)
6- شيخ شريف العلماء (متوفى 1265 ه .)
7- شيخ محمد حسن مؤلف جواهر (متوفى 1266 ه .)
8- ملا آقا دربندى; مؤلف كتب خزائن الاصول و خزائن الاحكام (متوفى 1285 ه .)
9- ميرزا محمد باقر خوانسارى; نويسنده‏ى روضات الجنات (متوفى 1313 ه .)
4 - تحصيلات شيخ
شيخ بعضى علوم و بعضى از معارف را تحصيل نمود بى آن‏كه براى او شفاى قلبى حاصل شود و توشه‏اى معنوى برگيرد . خود مى‏گويد: «در 25 سالگى در خواب ديدم كه كتابى در مقابل من باز شد و اين قول خداوند: «الذى خلق فسوى و الذى قدر فهدى‏» (2) را چنين تفسير مى‏كرد: الذى خلق; يعنى اصل شى را كه هيولا باشد، خلق كرد . فسوى; يعنى صورت نوعيه‏ى آن . قدر; اسباب آن . فهدى; يعنى از اين نوع به خير و شر هدايت كرد . بر اثر اين خواب، انقلابى عجيب در من ايجاد شد كه مرا از ادامه‏ى تحصيل علوم كه ظاهرى و غيرواقعى است، بازداشت‏» .
بنابراين ادعا، اين مطلب برايش از اين علوم و معارف كه آن‏ها را صرفا ظاهرى مى‏داند، بهتر است! زيرا گويى منادى غيبى، او را مورد خطاب قرار داده است، چيزى شبيه به وحى يا اشراق و الهام . در ادامه مى‏گويد: «پس از عزلتى چند، و در نفس خود، امور ديگرى را احساس كردم‏» . مريدان او ادعا كرده‏اند كه شيخ، علمش را از عالم اعلى گرفته است‏برخلاف ديگران كه با همه‏ى سعى و كوشش وافر خود از آن عاجز هستند، براى او در علوم مختلف، 300 تاليف ذكر كرده‏اند و تنها يك هزارم فضايل او مطرح شده است . در هر فن و علمى از تمام متخصصان بالاتر است . گفته شده ايشان سفرهاى زيادى به بلاد مختلف داشته، خصوصا بلاد و شهرهايى كه داراى حوزه‏ى علميه بوده و علماى بزرگ در آن زندگى مى‏كردند . شركت در درس آن علما باعث‏شد كه علوم زيادى فراگرفته و از او يك عالم بزرگ و شخصيتى مقدس و متقى بسازد . منتها اين ادعا را امورى تكذيب و از اهميت آن مى‏كاهد كه اينك آن‏ها را بر مى‏شماريم:
1-- بنابر آن‏چه كه از ايشان نقل شده است‏يا به او نسبت داده‏اند، او نه براى آموختن، بلكه صرفا براى آزمايش علما در دروس شركت مى‏كرد .
2- بنابر تصريح خود يا نقلى كه از او شده است، با ديدن آن خواب، حقايق علوم را دريافت و به او الهام گشت .
3- ادعاى اين‏كه علم او لدنى بود .
4-گويند: بعضى از علوم مانند فلسفه و تصوف و بعضى علوم غريبه را در سفرهايش آموخت و به دليل همين علوم يا به خاطر اعتماد بر بعضى از روايات كه معناى آن را نفهميده بود، دچار چنين سرانجامى شد . شيخ احمد احسائى در اوايل امر به تقوى، زهد و ورع توصيف شده است و لذا بعضى او را مدح كرده‏اند . ليك با بيان اعتقادات غلوآميز و ادعاهايش، انحراف او مشخص گشت . بدين سبب، علما به تكفير او حكم دادند .
- شيخ احمد احسائى و تشيع
شيخ احمد احسائى داراى مسلكى اخبارى بود . او به امورى غريب معتقد بود كه با اعتقادات شيعه‏ى اماميه كه در طول قرون متمادى در كتب كلاميه و اعتقاديه‏ى خود به صورت مختصر و مطول بيان كرده‏اند، فاصله‏ى زيادى دارد . مواردى از اعتقادات شيخ را بر مى‏شماريم:
1-- ائمه را به عنوان علل اربع براى عالم ذكر كرده است (علل فاعلى، مادى، صورى، غايى .) اين غلوى است كه عقل و شرع مقدس از آن ابا دارد .
2 - - اصول دين 4 تا است: معرفت الله، معرفت انبياء، معرفت ائمه، معرفت ركن رابع; كه شيوخ و بزرگان شيخيه هستند .
3 - - قرآن، كلام نبى صلى الله عليه و آله است . شيخ با اين كلام، منكر وحى بودن قرآن است 4-- اتحاد حق با خلق; يعنى الله تعالى با انبياء، شى‏ء واحدى هستند .
5- تفسير معاد به معناى غيرمتعارف و بيگانه از آن‏چه علماى كلام مى‏گويند .
6- تفسير امام به شى‏ء غريب كه همراه با غلو، شرك و خرافه است كه قرآن و شرع مقدس، مخالف چنين امرى است .
7- اعتقاد به ركن رابع كه از مختصات اين فرقه است .
دليل اعتقاد به ركن رابع:
براى هر سلطانى، 4 وزير است و اگر اين چهار وزير نباشند، ملك و سلطنت از بين مى‏رود و كم و زياد كردن آن‏ها هم جايز نيست:
1- وزير عدل;
2- وزير انفاق;
3- وزير جنگ;
4- وزير دارايى و ماليات .
چون خداوند و نبى و امام از جنس بشر نيستند، لازم است‏بين آن‏ها و خلق، شيوخ آن‏ها واسطه و موضوع تجلى حق باشند . اين‏ها اين اصل را در مقابل سفارش ائمه‏ى معصومين عليهم السلام در رجوع به فقهاء كه قدرت استنباط احكام را از كتاب، سنت، عقل و اجماع دارند و حجت‏بر عوام هستند، قرار داده‏اند .
8- اعتقاد عجيب و غريب شيخ در مورد امام عصر (عج)، استهزاى آن حضرت است كه شبيه به كلام منكرين است و گفته است امام غايب در پشت پرده‏ى غيبت چه فايده‏اى دارد؟ وى گفته است: ان الامام الحجة خاف وفر الى العالم حور قليائى; امام عصر به خاطر ترس به عالم حور قليايى گريخت .
9- اعتقاد به حقانيت فرقه‏ى شيخيه و عقايد آن و تصريح به بطلان جميع فرق شيعه حتى اماميه . 10- نفى عدل كه نزد شيعه از اصول دين است .
شيخ احمد احسائى در يكى از كتاب‏هايش به خلفا حمله كرد . به همين دليل، حكومت عثمانى كه در آن وقت‏بر عراق، سيطره داشت، به كربلا حمله كرد، عده‏اى از اهالى آن‏جا را كشت، خانه‏ها را آتش زد و ويران كرد . در اين ميان، خانه‏اى جز خانه‏ى سيد كاظم رشتى شاگرد شيخ احمد احسائى سالم نماند . شيخ كه مسبب اين فتنه بود، خود در امان ماند . مدتى بعد به حجاز رفت و در آن‏جا مورد احترام قرار گرفت . اين در حالى بود كه حكام آن ديار، سنى بود و زير نظر حكومت عثمانى قرار داشتند .
به هر حال شيخ در 57 سالگى به سال 1241ه . از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد .
شاگردان شيخ، مروجان عقايد او و مورد عنايت ناصرالدين شاه بودند، (او به دنبال معارضه و مقابله با قدرت علماى شيعه بود) و كارهاى آنان به اختلاف بين صفوف شيعيان انجاميد، خصوصا در آن زمان كه شيعيان عراق تحت‏حكومت متعصب سنى عثمانى بوده و به اتحاد، نياز شديد داشتند . سعى هميشگى استعمار بر اين بود كه مراجع را كه ملجا و پناه شيعيان، بودند از ميان بردارد .
سيد كاظم رشتى كه در كلاس درس او شركت و عقايد او را ترويج مى‏داد، بعدها فرقه‏ى كشفيه را تاسيس كرد .
بعد از مرگ شيخ، فرقه‏ى او به شعب مختلف تقسيم شد مانند: كراميه، احقاقيه، حجت الاسلاميه و باقريه كه هر يك از اين‏ها افكار مخصوص به خود را داشتند .

ب - كشفيه

1- سيد كاظم رشتى كيست؟
سيد كاظم رشتى فرزند سيد قاسم رشتى گيلانى حائرى، ايرانى الاصل بود و در سال 1212ه . متولد شد .
بعضى گفته‏اند نسبش از سادات حسينى بوده، ولى بعضى گفته‏اند كه اصلا سيد نبوده، بلكه اين يك اسم مستعارى است; زيرا در يزد با نام احمد احسائى به فعاليت مى‏پرداخت .
وى در 21 سالگى به كربلا رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند و عقيده‏ى شيخ را ترويج مى‏كرد . بعد از وفات شيخ، از بين مشايخ شيخيه، وى چون جرات زيادى در اظهار عقايد سلف خود داشت‏يا به خاطر اسباب خارجى و سياست‏مداران خارجى، به عنوان رييس انتخاب شد . او بر عقايد سلف خود، اوهامى جديد افزود و ادعاهاى شبيه به كشف داشت . شايد به همين خاطر، به آن‏ها كشفيه مى‏گويند .
سيد كاظم 20 سال رييس فرقه بود و بين پيروانش در ايران و عراق، ركن رابع بود . او مى‏گفت: فقط ما شيعه‏ى كامل هستيم .
2- تاليفات
سيد رشتى، كتب زيادى قريب به 120 كتاب، تاليف كرد كه در بردارنده‏ى امور غريبه و ادعاهايى عجيب است و از غلو و خرافه درباره‏ى ائمه‏ى معصومين عليهم السلام آكنده است . او غالبا كتاب‏هايش را با رمز مى‏نوشت .
افندى عبدالباقى عمرى فاروقى موصلى، در مدح سلطان عثمانى كه پرده‏اى از پرده‏هاى حرم نبوى را براى مرقد موسى بن جعفر عليه السلام به عراق فرستاد، قصيده‏اى دارد و در آن به يكى از فضائل اميرالمؤمنين على عليه السلام اشاره مى‏كند كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: انا مدينه العلم و على بابها . افندى اين كلام را به صورت شعر درآورد و گفت:
هذا رواق مدينه العلم الذى
من بابها قد ضل من لايدخل
سيد كاظم رشتى اين بيت را شرح كرد و گفت: اين مدينه‏اى عظيم در آسمان است و ائمه عليهم السلام در آن ساكن هستند . بعد اين مدينه را توصيف مى‏كند كه اين مدينه، 21 محله دارد و 360 كوچه . سپس براى هر يك از آن‏ها نام عجيب و صاحبى با اسم عجيب ذكر مى‏كند . اين‏ها مطالبى شبيه اساطير و خرافات است كه دين و عقيده را به مسخره و استهزاء گرفته است .
وقتى اين شرح اسطوره‏اى به شاعر رسيد، گفت: چنين سخنى به ذهن من هم خطور نكرده بود .
سيد محمود آلوسى مفتى بغداد كه در عناد با شيعه معروف است، سيد كاظم را مورد احترام قرار داد . وى وصف عجيبى را براى او بيان مى‏كند و مى‏گويد: اگر سيد رشتى در زمانى بود كه آمدن نبى امكان داشت، پيامبر بود و من نخستين كسى بودم كه به او ايمان مى‏آوردم; چون شرايط نبوت را از نظر اخلاقى و علم كثير و عمل به سجاياى انسانى داراست .
آيا چنين ستايشى از طرف مخالفين، دلالت‏بر رضايت آن‏ها از اين فرد فاسد العقيده ندارد و آيا دليل بر اين نيست كه آن‏چه رشتى گفته و نشر داده، مخالف راه و روش اهل بيت عليهم السلام بوده است؟
3- سيد كاظم رشتى و مهدويت
سيد كاظم رشتى، مهدويت را به صورتى موهوم مطرح مى‏كرد . براى مثال مى‏گفت: الآن مهدى در بين شماست . او حتى مبلغينش را به اطراف مى‏فرستاد كه: آماده باشيد، آقا مى‏آيد و گاهى مى‏گفت: آقا بين خود شماست . به خاطر همين افكار خرافاتى و موهوم، يكى از شاگردان بارزش به نام على محمد باب ادعا كرد كه من باب امام زمان هستم . بعد ادعا كرد كه خود مهدى هستم . مردم هم دور او را گرفتند و زيربناى بابيت‏شكل گرفت .
سيد كاظم رشتى، شاگردانى را تربيت كرد كه متاسفانه بعضى از آن‏ها از اهل علم بودند . آنان عقايد و افكار او را در مناطقى از ايران از جمله; كرمان، آذربايجان و تبريز ترويج دادند .
احسائى و رشتى، نايبى را معرفى نكردند، ولى بعضى‏ها در بعضى مناطق ادعا كردند كه نايب سيد هستند .
سيد كاظم، قريب به 150 تاليف داشت كه برخى از آن‏ها شرح بعضى از ادعيه است . با تاويلاتى غريب شبيه به داستان .
سيد كاظم در سال 1259 هجرى درگذشت و فرزندش سيد احمد، رييس فرقه شد .
منابع:
1 . حياة شيخ احمد احسائى; مؤلف: فرزند شيخ احمد احسائى .
2 . ارشاد و العلوم، كريم خان كرمانى .
3 . تاريخ نبيل، زرندى .
جهت مطالعه و تحقيق بيشتر به كتاب‏هاى زير مراجعه شود:
1 . رد شيخيه، محمد مهدى بن سيد صالح قزوينى موسوى (انتشار سال 1337 .)
2 . اسرار پيدايش شيخيه، بابيه و بهائيه، محمد كاظم خالصى .
3 . خرافات شيخيه و كفريات ارشاد العلوم، محمد كاظم خالصى .
4 . كشف المراد (بررسى عقايد شيخيه و رد اتهامات)، مؤلف و ناشر . الف حكيم هاشمى (تهران 1352ش .)

پی نوشت:

1. نوشته‏ى حاضر، تقرير سلسله درس‏هاى «مهدويت و فرقه‏هاى انحرافى‏» از استاد جعفر خوشنويس است كه در مركز تخصصى مهدويت وابسته به بنياد حضرت مهدى موعود (عج) در قم، براى جمعى از طلاب و دانش پژوهان ارايه شده است . از تلاش حجت الاسلام لارى از دانش‏پژوهان كوشاى اين دوره براى تدوين اين درس‏ها، سپاس‏گزارى مى‏شود .
2. الاعلى، 2 و 3





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.