نویسنده: دکترمحمدرضا اصلانی (همدان)
روزی ناصرالدین شاه در یک مجلس خصوصی که از درباریان تشکیل یافته بود روی به اطرافیان خود کرد و پرسید:
- چه کسی میتواند بگوید عذر بدتر از گناه چیست؟... به بهترین جواب جایزه داده میشود.
حاضران در مجلس یکی یکی گفتند:
- چاکر می توانم.
- خیلی ساده است قربان.
- اگر اجازه بفرمایید بنده عرض میکنم.
- جوابهای متعددی میتوان به این سؤال داد مهم این است که کدام را اعلیحضرت بپسندند!
بعد از این که همگی موافقت خود را با بیان مفهوم واقعی عذربدتر از گناه اعلام داشتند، با اشارهای ناصرالدین شاه یکایک عقیدهی خویش را بیان کردند، ولی هیچ کدام مورد قبول واقع نشد. اتفاقاً کریم شیرهای هم در مجلس آن روز حضور داشت و با دقت به سخنان آنها گوش میکرد. در این وقت که همه از جواب دادن عاجز شدند ناصرالدین شاه کریم را مخاطب ساخت و از او پرسید:
- کریم تو میتوانی عذر بدتر از گناه را برای ما شرح دهی؟
کریم شیرهای گفت:
- قربان این همه آدم فاضل و عالم که نتوانند، بندهی دلقک چگونه میتوانم؟
و بعد این شعر را خواند:
جایی که عقاب پر بریزد *** از پشهی لاغر چه خیزد
***
دو روز از این ماجرا گذشت و کمکم موضوع به فراموشی سپرده شد، ظهر روز سوم که ناصرالدین شاه توی راهروهای کاخ گلستان قدم میزد، یک مرتبه کریم شیرهای از پس ستونی سربه درآورد و از پشت پرید شاه را در آغوش گرفت و دیوانهوار مشغول بوسیدنش شد!
ناصرالدین شاه از این عمل او یکهای خورد و فریادی کشید، بر اثر صدای او ناگهان دهها پیشخدمت و نگهبان و خواجه به راهرو دویدند و با چشمهای از حدقه درآمده به شاه و کریم نگریستند.
وقتی چشم ناصرالدین شاه به قیافهی مضحک کریم شیرهای افتاد با خشم و غضب فراوان بر سر او بانگ زد که:
-مردکهی پدر سوخته این چه کاری بود که کردی؟!
کریم دستپاچه شد و در حالی که ظاهراً به خود میلرزید گفت:
- ق.ق. قربان. خ.خ. خیلی معذرت میخوام من شما رو به جا نیاوردم، خیال کردم علیا حضرت ملکه است!!
ناگهان خون به چهرهی ناصرالدین شاه ریخت و با بلندترین صدای ممکن خود فریاد زد:
- بیشرم بیحیا تو برای من عذر بدتر از گناه میآوری!... بگویید میرغضب بیاید و سراین مردکهی نفهم و احمق را همینجا از تن جدا سازد.
دستور ناصرالدین شاه بروبرگرد نداشت، به این جهت رنگ از روی او پرید، ولی کریم مثل کوهی استوار بر جای ایستاد و خم به ابرو نیاورد، چند لحظه بعد که شاه کمی آرام گرفت کریم لبخندی زد و خطاب به ناصرالدین شاه گفت:
- بله قربان این را میگویند عذر بدتر از گناه!!
ناصرالدین شاه ناگهان یکهای خورد و موضوع را به خاطر آورد و آن وقت چهرهاش از هم گشوده شد و قاهقاه بنای خنده را گذارد؛ حاضران نیز با دیدن سیمای شاد شاه نفسی. به راحتی کشیدند و همراه او خندیدند.
درخاتمه ناصرالدین شاه به قول خود وفا کرد و دستور داد کیسهای پر از اشرفی به کریم دادند.
منبع تحقیق: نوربخش، ح. (ـــــ) کریم شیرهای دلقک مشهور دربار ناصرالدین شاه. تهران: انتشارات کتابخانهی سنایی.
منبع مقاله :
مهدوی زادگان، داود؛ (1394)، فقه سیاسی در اسلام رهیافت فقهی در تأسیس دولت اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول