نویسنده: دکترمحمدرضا اصلانی (همدان)
Epigram
معادلهای دیگر: جوک، سخن نغز، شوخیمعنی واژگان لطیفه سخن لطیف و نغز است. در زبان انگلیسی واژه جوک همین معنای نغز و بازی را در خود دارد زیرا از ریشه لاتینی Locus به معنای بازی گرفته شده است. Jocus نیز خود از واژه هند و اروپایی Jek به معنای گفته و سخن ریشه گرفته است.
در اصطلاح ادبی لطیفه به شعر یا متن کوتاهی گفته میشود که در عین ظرافت بیان، مضمونی بکر و گزنده دارد و موجب انبساط خاطر میشود. جرجانی در تعریفات گفته است: «الطیفةُ: کُلُّ اشارةِ دقیقه المعنی تَلُحُ لِلفَهم ولا تَسَعُها العِبارة کعُلُوم الاذواق.» (لطیفه نکتهای است دقیق که در ذهن بیاید، و با آن که فهم آن مشکل نباشد، اما غالباً تعبیر از آن مشکل باشد.) تهانوی هم در کتاب خود کشاف اصطلاحات الفنون میگوید: لطیفه «نکتهای است که مرآن را در نفوس تأثیر باشد، به طوری که موجب انشراح صدر و انبساط قلب گردد.» معادل انگلیسی لطیفه، epigram، معادل فرانسوی آن èpigramme و معادل لاتینش epigramma از واژهی یونانی epigramma-atos ریشه گرفته است. این واژهی یونانی ابتدا به معنی کتیبهی موزونی بود که برای یادمان روی مجسمه یا حتا سنگ قبر حکاکی میشد.
جواورتون لطیفه را واژگون کننده و نوعی طغیان ذهنی میداند. جورج برنارد شاوهم در پردهی دوم نمایش دیگر جزیرهی جان بال (1907) میگوید: شیوهی لطیفهگویی من بیان حقیقت است. حقیقت، خندهدارترین لطیفه در جهان است. او همچنین میگوید: لطیفه کوتاهترین قطعه ادبی است که نویسنده مشخص و معینی ندارد.»
لطیفهها از نظر شیوهی ارائه به دو نوع لطیفههای نوشتاری و گفتاری تقسیم میشوند. لطیفههای گفتاری نسبت به لطیفههای نوشتاری تنوع و گستردگی بیشتری دارند.
در لطیفه لحن جدی را نمیتوان جایگزین کرد و گرنه محتوای حقیقیاش که در پرتو خنده آشکار شده است درهم شکسته و تعریف میشود. ابوحیان توحیدی (متوفی حدود 400 هـ.ق) در اینباره میگوید: «لطف و شیرینی لطیفه در غیرفصیح بودن آن است که به صورت عامیانه نقل میشود.»
به طور عام لطیفه دارای ویژگیهای زیر میباشد:
1- اثری کوتاه که از دو تا چند جمله تشکیل شده است. در لطیفه از درازگویی باید پرهیز کرد و تا حد امکان به ایجاز متوسل شد. ذکر توضیحات غیرضروری لطیفه را بیمزه میکند.
2- در لطیفه بر یک حادثه معین تمرکز میشود و از پرداختن به حادثههای مختلف پرهیز میشود.
3- شخصیتهای لطیفه حداکثر دو یا سه نفر میباشند.
4- لطیفه استوار بر گفتوگوهای شخصیتها است.
5- لطیفه برای تفریح و سرگرمی گفته میشود و با خنده همراه است.
در ادبیات انگلیسی، لطیفه در اواخر قرن شانزدهم و قرن هفدهم رونق یافت و نویسندگان بزرگی مانند درایدن، سوئیفت، جاندان، جانسون، هِریک و ویلیام دروموند در این قالب شعرهایی سرودند. از اواخر قرن هفدهم لطیفه به صورت نثر هم نوشته شد. از مهمترین لطیفهگویان این دوره پوپ، پرایر، ریچاردکندل، برنزوبلیک را میتوان نام برد. در قرن نوزدهم لندر متخصص این نوع ادبی شناخته شد.
هاکت زبانشناس آمریکایی میگوید:
«هر لطیفه از دو بخش تشکیل شده است. اولین قسمت معرفی یا مقدمه (Build up) است که در آن گوینده در یک یا چند جملهی کوتاه فضا را برای ضربه وارد کردن و گفتن نکتهی اصلی آماده میکند. دومین قسمت لب مطلب (punch line) نام دارد که در تقابل با قسمت اول با برهم زدن منطق روزمره، موجب انبساط خاطر میگردد.»
زیگموند فروید، براساس نظریهی تحریک و ارضا، لطیفه را سازوکاری میداند که میتواند عقدههای سرکوفته را دوباره بیدار کند و با آزاد کردن نیروی ذهنی، مخاطب لطیفه را ارضا کند. فروید میگوید: «لطیفه نوعی سازوکار دفاعی بخش ناخودآگاه ذهن است و اثر روانی آن از این رو است که میتواند انرژی روانی سرکوفتهی ذهن را دوباره آزاد سازد و ذهن را ارضا کند.» فروید همچنین براین اعتقاد بود که «خود» (ego) آن چه را که به شکل «تابو» (taboo) در ذهن سرکوب شده است با مبتذل و عامیانه کردن به شکل لطیفه دوباره آزاد میکند و تنش درونی فرد را به طور موقت فرو میخواباند.
از نظر فروید، لطیفه از دو راه میتواند انرژی روانی سرکوفته را آزاد کند. یکی فشردن دو پیام متضاد در یک پیام و دیگری سرپیچی از قواعد زبانی.
البته براساس نظریه ی برتری جویی، خنده واکنش برتری موقتی است برفرد یا گروه مسلط بر او است و زمانی که به لطیفهای میخندیم، ناخودآگاهانه برفرد یا گروهی که از ما برتر است احساس چیرگی میکنیم. به این طریق فرد یا گروهی را که از آنها تنفر داریم، تحقیر میکنیم.
به نظر فروید لطیفهها یا بدون هدف و غرض هستند (و بیشتر آنها را خشک مینامند.) و یا مغرضانه و از روی عمد بیان میشوند. با توجه به درون مایه و تکنیک فروید لطیفهها را به دو دسته تقسیم میکند: لطیفههای زبانی (Verbal Joke) که تأکید بر حالت و طرز بیان لطیفه است و لطیفههای مفهومی (Conceptual Joke) که در آن تفکّر ارائه شده در لطیفه مهم است. البته در لطیفههای زبانی تمایلی برای بیهدف و بیغرض بودن وجود ندارد و لطیفههای مفهومی هم ضرورتاً مغرضانه نیست.
ویکتورراسکین در نظریهی معنایی خود عقیده داشت مخاطب لطیفه در صورتی معنای اصلی آن را درک میکند که از پیش بداند کسی میخواهد برایش لطیفه بگوید. به نظر راسکین مخاطب لطیفه بر پایهی پیشینهی فرهنگی خود با الگوهایی نامتجانس مواجه میشود و همین ناسازگاری با منطق روزمره باعث خنده میشود.
فوناژی زبانشناس مجاری هم لطیفه را متنی میداند که در آن یک کنش زبانی به همراه کنش زبانی دیگری میآید تا آن را از ارزش بیندازد. بخشهای لطیفه همواره اعتبار هم دیگر را خراب میکنند و این بیاعتباری وقتی پیدا میشود که متن با مناطق و مناسبات دنیای واقع متناقض باشد. در واقع این تقابل در دو سطح واقعیت و ضد واقعیت یا واقعیت و خیالِ وجود دارد و زمانی که این دو سطح در هم بیامیزند، مخاطب با لطیفه روبرو میشود. فوناژی دو شکل کلی برای لطیفهها قایل است، لطیفههایی که از صنعت جناس و ایهام استفاده میکنند و دیگری لطیفههایی که بر پایه کژفهمی یا انحراف از قواعد زبانی و منطقی استوار است.
کالریج، شاعر دورهی رمانتیک انگلیسی، در شعری لطیفه را به انسان کوتاه قدی تشبیه میکند که اختصار در بدن و بذله در روح دارد.
What is an epigram? A dwarfish whole.
Its body brevity, and wit its soul.
جان درایدن در مرگ همسرش لطیفهدار این گونه سرود:
Here lies my wife! Here let her lie! Now she’s at rest, and so am I.
بن جانسن هم در کتاب جنگل، در منظومهی غنایی زنان چیزی جز سایهی مردان نیستند میگوید:
«سایهای را دنبال کن. از تو میگریزد،
از آن دوری گزین، تو را دنبال میکند:
به همین گونه معشوقه را طلب کن، نمیپذیرد؛
او را رها کن، از تو خواستگاری میکند.»
متیوپرایر، از بهترین لطیفهگویان قرن هجدهم ادبیات انگلیس، در نوشتهای میگوید:
«حضرت آقا! قاعدهی کلی شما را میپذیرم که هر شاعری احمق است ولی وجود مستطاب عالی نیز خود مبین آن است که هر احمق شاعر نیست.»
الکساندرپوپ در لطیفهای از درآمدی بر نقد از رسم زمانه میگوید:
We think our fathers fools, so wise we grow, our wiser sons, no doubt, will think us so.
کتاب زهرُالربیع نوشتهی سید نعمتالله جزایری که به عربی بود از جانب فرزندزادهی او به فارسی ترجمه شد.
مترجم در مقدمهی کتاب میگوید:
«بنده شرمنده نورالدین محمدبن نعمتالله الموسوی الشوشتری... که چون کتاب مستطاب زهرالربیع را جد امجد بزرگوار فخرالمحققین... به لغت عربی تألیف نموده و سخنان ظریفه و حکایات لطیفه که مطالعهی آن مفرح دماغ و دافع ملال و مذاکره آن مقوی قلب و رافع کلال است، در ضمن آن درج فرموده کسانی که به لغت فارسی همزبان و مأنوس و از دریافت مطالعهای عربیه محروم و ناتوان و از این رهگذر پیوسته در حیرت و افسوساند، از ادراک فواید آن کتاب بیبهره و نصیب مانده لاجرم نوّاب کامیاب محمد صالحخان بیگلربیگی مشهور به آقاجانی مکری... از این ضعیف خواهش نمودند که نسخهی مزبور را از زبان تازی به فارسی که فهمش اعم و نفعش اتم است ترجمه نماید.»
در حکایتی از این کتاب آمده است:
«به عیادت یکی از علما که بیمار شده بود رفتم و گفتم: شکر خدا را کن و حمد او را بجا بیاور. گفت: چگونه شکر بکنم که فرموده است و لئن شکرتم لازیدنکم. میترسم شکر بکنم و مرض من زیادتر شود.
همچنین مردی به مزید گفت: چون سگ به تو حمله آورد و خواهد که تو را بگیرد این آیه را بخوان: «یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ» (1) مزید گفت بهتر است انسان چوبی در دست داشته باشد زیرا همه سگها قرآن نمیدانند.
فریدالدین محمد عطار در کتاب مصیبتنامه در حکایتی میگوید:
«کسی از دیوانهای پرسید که خدای را میشناسی؟ گفت چگونه نشناسم کسی را که بدین روزم افکنده است؟»
در مجلهی دفتر هنر ویژهی طنز ایران (سال چهارم شمارهی 7 اسفندماه 1375 – چاپ آمریکا) از عمران صلاحی دو لطیفهی زیر آمده است:
این لطیفه را اخیراً شنیدهام: یک نفر میمیرد و به آن دنیا میرود؛ چون گناهکار بوده میخواهند او را به جهنم بیندازند.
به خاطر سبک بودن گناهان، به او می گویند این جا دو جور جهنم وجود دارد: جهنم خارجی و جهنم ایرانی! و به او ارفاق میکنند و اجازه میدهند یکی را انتخاب کند. طرف میپرسد: فرقشان چیست؟
میگویند: فرقشان این است که در جهنم ایرانی هر روز قیر داغ را با قیف در حلق گناهکاران میریزند؛ اما در جهنم خارجی هفتهای دو روز این برنامه را اجرا میکنند! طرف قدری فکر میکند و میگوید: به گمانم جهنم خارجی بهتر است! چون آن طور که میفرمایید عذابش کمتر است! ضمناً قدری جاذبهی توریستی هم حتماً دارد!
خلاصه، این آدم گناهکار، به انتخاب خودش، میرود به جهنم خارجی، همان روز اول که قیرداغ را با قیف توی حلقش میریزند فریادش به آسمان هفتم میرود! با خودش میگوید ببین آن بیچارههایی که در جهنم ایرانی هستند چه میکشند!
شخص یاد شده، یک روز گذارش به جهنم ایرانی میافتد؛ میبیند همه شاد و شنگول نشستهاند و میزنند و میخوانند! از یکی میپرسد: این جا که عذابش بیشتر باید باشد؛ چطور همه خوشحال و خندانند؟ طرف با سوت و بشکن جواب میدهد: خودت را منتقل کن این جا، خوش میگذرد!
- آخر چه جوری؟
- این جا یک روز قیر هست، قیف نیست! یک روز قیف هست، قیر نیست! یک روز هر دو تاش هست، مسؤولش نیست! یک روز هر سه تاش هست، میخورد به تعطیلی! خلاصه شش ماه به ششماه هم به آدم نوبت نمیرسد!
***
در محفلی، خوانندهای با صدایی گرم و گیرا داشت چهچهه میزد. یکی از حضار که به هیجان آمده بود به جای آن که بگوید: نازنفست؛ گفت: «دهنتو!»
پینوشتها:
1. قرآن 55/ 33. ای گروه جن و انس اگر میتوانید در اطراف زمین و آسمانها برشوید و از حیطه قدرت الهی بیرون روید، هرگز ملک و سلطنت خدا خارج نتوانید شد.
منبع مقاله :اصلانی، محمدرضا؛ (1394)، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز همراه با نمونههای متعدد برای مدخلها، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول.