![مطایبه مطایبه](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/Motayebeh.jpg)
نویسنده: دکترمحمدرضا اصلانی (همدان)
Humour
معادلهای دیگر: شوخ طبعی، فکاهه، نادره
مطایبه در لغت به معنی شوخی، مزاح، خوشمزگی و خوش طبعی است. معادل انگلیسی این واژه humour از ریشهی لاتین humor گرفته شده است. آن زمان این واژه معنی رطوبت (humid) میداد. در دوران قرون وسطا و رنسانس، humour بر چهارآب گونه در بدن، خون، بلغم، صفرا و سودا دلالت داشت. آن زمان باور عمومی مردم این بود که ترکیب این آبگونهها شخصیت، ذهن، اخلاق، مزاج و رفتار فرد را شکل میدهد. برای مثال بخاری که از این عناصر متقاعد میشود بر مغز اثر میگذارد. با توجه به غلبهی هر یک از این عناصر، انسانها را به چهاردستهی دموی (Sanguine)، بلغمی (Phlegmatic)، سودایی (Choleric) و صفرایی (مالیخولیایی Melancholy) تقسیم میکردند.
نظریه ی طبایع در خلق شخصیتهای نویسندگان دورهی رنسانس نقش مهمی داشت. بنجانسن کمدینویس مهم قرن شانزدهم از همین منظر شخصیتهایش را در نمایش هرکس سرخلق خویش (1598) آفرید. مبادا ساخت اصطلاحات انگلیسی بیمارمزاج، سیاه از خشم، صفرایی مزاج، زرد از حسادت، سرخ از حسرت، تیرهخلق، و سبز از عداوت به زمان همین نوع تفکر بر میگردد. از آنجایی که در کمدی خلقیات یکی از شخصیتهای کلیدی فردی نامتعادل و مسخره به نام Humorous بود، از قرن هجدهم به بعد از این واژه در مفهوم مطایبه استفاده شد.
انگیزهی خنده در مطایبه نه مانند هجو اغراض شخصی و بیپروایی است، نه مانند طنز به دنبال اصلاح و بیداری، و نه مثل هزل مضمونی خلاف ادب و زبانی رکیک دارد. مطایبه پرخاشگر نیست، کمتر ذهنی است و بیشتر بر رفتارهای غریب، نقاط ضعف و بلاهتهای اخلاقی نظر دارد. در واقع وقتی هزل شکلی ملایمتر به خود میگیرد و از آن زبان رکیک پالوده میشود، مطایبه نامیده میشود. به همین دلیل مطایبه هم مانند هزل در تقابل با جد قرار دارد. کاشفی سبزواری در کتاب بدایعالافکار فی صنایع الاشعار، مطایبه را هزلی معتدل تعریف کرده است.
ساموئل باتلر در فصل دوم کتاب زندگی و عادت (1877) میگوید: «مطایبه و وارونهسازی در کاملترین شکل خود ساختی کاملاً ناآگاهانه دارند.»
ام. اچ. آبرامز در بیان تمایز مطایبه و بذله عنوان میکند که بذلهگو بذله را همواره به قصد خلق فضایی کمیک بیان میکند، اما مطایبه سخنی جدی است که برای مخاطب خندهدار مینماید. دیگر این که مطایبه طرحی منظم ندارد. اما مهمتر از همه این که بذله همیشه برکلام استوار است، در حالی که مطایبه سطحی وسیعتر را به خود اختصاص میدهد. حالت نگاه، نوع لباس و حرکات بدنی چارلی چاپلین یا کارتونهای صامت جلوههایی از مطایبه هستند.
در صحنهی چهارم از پردهی سوم شب دوازدهم شکسپیر، گفتهها، رفتارها و نوع حضور مالولیو، نمونهی مطایبهی موردنظر آبرامز است. در تراژی رومئووژولیت پچپچ پیرزن مطایبهای است که برای مخاطبان و نه برای گویندهاش خندهدار است.
در ذکر مطایبههای مارسل پروست میگویند او یکبار در نامهای نوشت: «خانم عزیز، من تازه از این نکته باخبر شدهام که دیروز عصای خود را در خانه شما جا گذاشتهام. خواهش میکنم لطف کنید و آن را به آورندهی این نامه بسپارید.
پس از نگارش: محبت فرموده مرا ببخشید. عصای خود را پیدا کردم. در ناطوردشت اثر جی. دی. سالینجر، وقتی رانندهی تاکسی دربارهی سبک زندگی ماهی طلایی در پارک مرکزی بحث میکند، مطایبهای غیرارادی و باشکوه را میآفریند.
جیمزتربر در مجلهی نیویورک پست، 29 فوریه 1960، گفت: «مطایبه، هیاهویی احساسی است که در آرامش به خاطر آورده شود.»
مولانا فخرالدین علی صفی در ابتدای فصل اول کتاب لطائف الطوایف میگوید:
«در بیان استحباب مزاج و اثبات آنکه مطایبات از جملهی سنن مرضیه است مخفی نماند که در احادیث صحیحه و روایات صریحه وارد شدست که حضرت رسول (صلیاللهعلیه وآلهوسلم) با اولاد و ازواج اصحاب و اطفال مزاح میفرمودند و صحابه نیز در حضور آن حضرت با یکدیگر مطایبه میکردند و حضرت را به خنده میآورده، و به ثبوت پیوسته که در مجلس حضرت اشعار بسیار میخواندند و حضرت استماع میفرمود و طلب زیادتی میکرد و وقت بود که صد بیت میخواندند، و حکایات و افسانههای گذشتگان در مجلس حضرت بسیار میگذاشت و گاه بود که حضرت برای کسان خود به حکایات پیشینیان مشغول میشد.»
«عبدالله بن حارث بن جزء سهمی رضیالله عنه گفتست که ندیدم هیچ احدی را که مزاح بیشتر از رسول (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) کرده باشد ولیکن مزاح او همه حق بود. و همو گفتست که ندیدم هیچ احدی را که بیشتر از آن حضرت تبسّم کرده باشد.»
«جَریربن عبدالله البَجَلی رضیالله عنه گفتست بعد از آن که ایمان آوردم هرگز با آن حضرت ملاقات نکردم الّا که در روی من خندید.»
«به صحّت پیوسته که آن حضرت از همهی خلایق متبسّمتر و خوشخویتر بود، و بسط آن به همهی مردمان رسیده بود.»
«ثابت شدست که روزی بعضی از کبار صحابه گفتند یا رسولالله تو با ما مزاح بسیار میکنی یعنی این طریقه مناسب منصب نبوّت نمینماید، آن حضرت فرمود، إِنّی لااَقُولُ اِلّا حَقّاً به درستی که من نمیگویم الّا سخن راست و میفرمود که حق سبحانه و تعالی مزاح راست را مؤاخذه نمیفرماید و ثابت شده که آن حضرت فرمود وای بر کسی که سخن دروغ گوید تا به آن سبب قومی را بخنداند و دوباره فرمود که وای بروی.»
ملامحسن فیض کاشانی در کتاب محجةالبیضاء مطایباتی را از پیامبر اسلام (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) هنگام گفتوگو با مردم نقل میکند. او در توضیح این مطایبات میگوید:
«فاکثر هذه المطایبات منقولة مع النساء و الصبیان. و کان ذلک من رسولالله معالجة لضعف قلوبهم، من غیرمیل الی هزل.» (اکثر این مطایبات که در مقام گفتوگو با زنان و کودکان نقل شده است، به قصد معالجهی آنها و درمان ضعف قلبشان صورت میگرفته، بدون آن که این قبیل «مطایبات» به سوی هزل گرایش پیدا کند.)
صاحب محجةالبیضاء در ذکر نمونهای میگوید:
«- و جاءة امرأة اخری، فقالت یا رسولالله احملنی علی بصیر، فقال بل نحملک علیابن البصیر، فقالت ما اصنع به؟ انّه لایحملنی، فقال رسولالله هل من بصیرالا و هو ابن بعیر؟!» (زن دیگری نزد پیامبر (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) آمد و گفت یا رسولالله مرا بر پشت شتر سوارکن. پیامبر به او گفت: «تو را بر پشت بچه شتر سوار میکنیم.» زن متعجبانه گفت: «من با بچه شتر چه کنم؟ او مرا حمل نخواهد کرد.» پیامبر فرمود: «آیا نمیدانی هیچ شتری نیست مگر این که او هم بچهی شتری دیگر است؟!»
فخرالدین علی صفی در کتاب لطائفالطوایف میگوید:
«یکی از قضات خواست که با ظریفی مطایبه کند. گفت از تو مسئلهای پرسم باید که جواب به صوابگویی. گفت آنچه دانم به عرض رسانم و اگر ندانم از جناب قاضی استفاده نمایم، قاضی گفت سگی از بامی بر بامی جست و بادی از او رها شد، تعلّق به صاحب کدام بام دارد؟ گفت هر بام که نزدیکتر باشد؟ گفت هر دو بام برابر است، گفت نصفی به صاحب این سرا و نصفی به صاحب سرای دیگر، گفت اگر صاحب هر دو سرا غایب باشند، گفت بیتالمال است و مال غایب تعلّق به جناب قاضی دارد.»
برای نمونه به رفتارهای غریب و نقاط ضعف دیگران میتوان به بخشهایی از دانشنامه کوتاه فارسی اشاره کرد، کتابی قدیمی و بینام و نشان که به همت کتابخانه آیةالله مرعشی نجفی (رحمةاللهعلیه) در فصلنامه میراث شهاب به چاپ رسید. در این رساله در تعجب از «پیدا کردن داماد در ژاپن» آمده است:
«در این اوقات در ژاپن رسم و رواج گرفته است که اغلب دخترها که شوهر میخواهند، اعلام مینمایند. یکی از اعلانهایی که دختری به توسط روزنامه منتشر نموده است، ثبت افتاد.
صاحب اعلان: دختری هستم مقبول، ملیح، صورتم طعنه بر گل سرخ میزند. گیسوانم شبرنگ و عنبرین است. مژگانم چون تپه و ابروهایم چون کمان، بدنم مانند برگ گل و قدم چون سرو آزاد، به یک حرکت از قشون مژگانم صفها برهم زنم. آنقدر دارا هستم که میتوانم در مادامالعمر [با] شوهری که بپسندم، روزها به تفرج باغ و تماشای جمعیت و صنعت و شبها، به روشنایی ماه و مهتاب به عیش و عشرت بگذرانم. هرگاه شخص معقولی و مقبولی باشد، بعداز اجلاس و رؤیت، مایلم که تمام عمر خود را با او به سر برم.»
همچنین درباره درمان طاسی سرو مو کاشتن آمده :
«چشم کچلها روشن»
چند قبل به انجمن طبی اسلامبول اعلان شده است که موی را مثل نهال میتوان غرس نمود؛ یعنی بعد از غرس نمودن، مثل نباتات و اشجار، ریشه میدواند.»
منبع مقاله:
اصلانی، محمدرضا؛ (1394)، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز همراه با نمونههای متعدد برای مدخلها، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول.