مهندسی فرهنگی از دیدگاه استاد مطهری و کاربست آن در دانشگاه ها

فرهنگ از زیربنایی ترین بخش های هر جامعه است. فرهنگ واسطه العقد تمدن و اندیشه در جوامع بشری می باشد. به طوری که اندیشه زیربنای فرهنگ و فرهنگ زیربنای تمدن می باشد. فرهنگ هر جامعه ای از اندیشه و نیروی تفکر در آن جامعه مدد گرفته و به تمدن به عنوان روبنای خود مدد می رساند. البته این سخن به معنای این نیست که رابطه میان اندیشه و فرهنگ، رابطه ای یک سویه است. می توان
پنجشنبه، 17 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مهندسی فرهنگی از دیدگاه استاد مطهری و کاربست آن در دانشگاه ها
مهندسی فرهنگی از دیدگاه استاد مطهری و کاربست آن در دانشگاه ها
مهندسی فرهنگی از دیدگاه استاد مطهری و کاربست آن در دانشگاه ها

نويسنده: علیرضا مرامی
استاد مطهری برای مهندسی فرهنگی مورد نظر خویش سه مرحله را در نظر می گیرد و هرکدام از این مراحل را هم با مفهوم خاصی بیان می کند. این مفاهیم عبارتند از تخلیه فرهنگی، تحلیه فرهنگی و تثبیت فرهنگی.

1- طرح مساله

فرهنگ از زیربنایی ترین بخش های هر جامعه است. فرهنگ واسطه العقد تمدن و اندیشه در جوامع بشری می باشد. به طوری که اندیشه زیربنای فرهنگ و فرهنگ زیربنای تمدن می باشد. فرهنگ هر جامعه ای از اندیشه و نیروی تفکر در آن جامعه مدد گرفته و به تمدن به عنوان روبنای خود مدد می رساند. البته این سخن به معنای این نیست که رابطه میان اندیشه و فرهنگ، رابطه ای یک سویه است. می توان گفت رابطه ای دیالکتیکی میان اندیشه و فرهنگ وجود دارد. هرچند در تحلیل نهایی این اندیشه است که خصلت تعیین کنندگی دارد. ولی به هر حال رابطه ای دو سویه میان فرهنگ و اندیشه وجود دارد و فرهنگ و اندیشه از یکدیگر تاثیر پذیرفته و بر همدیگر تاثیر می گذارند. همین جایگاه واسط فرهنگ در میان اندیشه و تمدن نشان از اهمیت این پدیده در زندگی اجتماعی انسان ها دارد. دقیقا به دلیل چنین جایگاهی است که در جوامع انسانی به فرهنگ اهمیت شایانی قائل هستند و در دنیای کنونی مسائلی مانند مدیریت فرهنگی، برنامه ریزی فرهنگی و توسعه فرهنگی و اخیرا مهندسی فرهنگی اهمیت زیادی پیدا کرده است. مهندسی فرهنگی به معنای تنظیم بهینه روابط میان اجزا، عناصر و مولفه های گوناگون فرهنگ می باشد. ایده مهندسی فرهنگ، در هندسه اندیشه متفکران بزرگ به فرهنگ ها و تمدن های بشری خصلتی ویژه می بخشد. به عبارت دیگر بخش عمده ای از تفاوت های میان جوامع بشری به نوع مهندسی فرهنگی آنها برمی گردد. با توجه به این مقدمه ها در این مقاله قصد ما بررسی مساله مهندسی فرهنگی در اندیشه های استاد مطهری است و دو سوال اصلی که در این نوشتار قصد پاسخگویی به آن را داریم به شرح زیر می باشد:
- مهندسی فرهنگی در هندسه اندیشه استاد مطهری دارای چه مختصاتی بوده و اضلاع مختلف آن چه ویژگی هایی دارد؟
- چگونه می توان از الگوی مهندسی فرهنگی استاد مطهری در ساماندهی و مدیریت فعالیت های فرهنگی در دانشگاه های کشور استفاده کرد؟

2- فرضیه

فرضیه ای که دراین مختصر سعی خواهیم کرد، آن را به معرض آزمون بگذاریم به این ترتیب است که: استاد مطهری در یک جامعه اسلامی مهندسی فرهنگی را با سه حرکت؛ تحلیه، تخلیه و تثبیت فرهنگی امکان پذیر می داند و اضلاع مثلث مهندسی فرهنگی در ساختار اندیشه ایشان دارای سه ضلع تحلیه، تخلیه و تثبیت فرهنگی می باشد. به عبارت دیگر از دیدگاه این متفکر بزرگ مقوله مهندسی فرهنگی در یک جامعه اسلامی با تخلیه برخی افکار و اندیشه ها از یک طرف، تحلیه مردم به برخی دیگر از افکار، احساسات و اندیشه ها از طرف دیگر و تثبیت این افکار و اندیشه ها و اعمال در آنها از جانب سوم جامه تحقق در می پوشد. این الگو به عنوان یک الگوی عام قابلیت کاربست در تمام فعالیت های فرهنگی در کشور و ازجمله در دانشگاه ها را دارد و اساسا یکی از مناسب ترین و موفق ترین الگوهای ساماندهی و مدیریت فعالیت های فرهنگی می باشد.

3- تعریف مهندسی فرهنگی

نگاهی به مجموعه مباحثی موجود در متون مربوط به فرهنگ و مطالعات و جامعه شناسی فرهنگ روشن می کند هنوز اجماع نظری در تعریف مفهوم مهندسی فرهنگی بین محققان خارجی و همینطور پژوهشگران ایرانی وجود ندارد. دکتر فرهاد ناظمی دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی معتقد است: مهندسی فرهنگی؛ "استواری [استوارکردن] اجزاء و ظواهر فرهنگ بر باطن فرهنگ است". یکی از جامعه شناسان ایرانی در تعریف مهندسی فرهنگی نوشته است: "علم و فن و توانایی ارائه پاسخ های مناسب از نظر کیفیت، هزینه و مدت به درخواست هایی می باشد که از سوی کارشناسان امور فرهنگی در جهت تحقق اهداف فرهنگی، اجرای برنامه ها، تامین سرمایه برای برنامه ها و تحقق فنی برنامه ها صورت می گیرد"(محسنی منوچهر، مقدمات جامعه شناسی، ص107)
حجت السلام علی اکبر رشاد معتقد است: با عنايت به مطالب مطروحه، تعبير مهندسي فرهنگي كه تركيبي وصفي و موصوف و موصوف اليه است را مي توان اينگونه بيان نمود: مهندسي فرهنگي به معني «تدبير كردن و سامان بخشيدن، جهت دادن و اندازه كردن امور و شئون از نوع فرهنگي، با معيارهاي فرهنگي و از زاويه فرهنگ مي‌باشد. در اين تركيب، متعلق مهندسي ذكر نگرديده و مشخصاً گفته نشده است چه چيزي را بايد مهندسي كنيم، در حالي كه در مهندسي فرهنگ متعلق خود فرهنگ بود. در عبارت مهندسي فرهنگي، همه شئون مي‌توانند متعلق تدبير قلمداد گردند. بدين‌ترتيب در مهندسي فرهنگي، متعلق بسيار وسيع گرفته شده است و مي‌تواند علاوه بر فرهنگ، بسياري مقوله‌هاي ديگر را نيز شامل شود.»25 (علي اكبر رشاد، گفتگو باخبر گزاري فارس)
دکتر سید یحیی یثربی در میزگردی در تبیین مفهوم مهندسی فرهنگی تلقی خود از مهندسی فرهنگی را چنین بیان کرده اند: " فرهنگ از نظر بنده آن چهره يا حالت حاكم بر يك جامعه است كه مي توانيم آن را به نوع رفتار و حجم رفتار حتي به انديشه حاكم بر جامعه هم تعميم دهيم. بنابراين مهندسي فرهنگ تلاشي است كه شكل خاصي را به فرهنگ جامعه مي دهد. و بنابراين به دو مسأله تربيت و آموزش بر مي گردد و بايد به ساماندهي تربيت و آموزش در جامعه منعطف باشد. (روزنامه ایران، میزگرد با حضور دکتر یثربی و حسن بنیانیان روزنامه ايران، شماره3839، 26/10/ 1386 ص 10)
منظور از مهندسي فرهنگي، طراحي عناصر کلان فرهنگي در قالب نهادهاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي است.
با توجه به اینکه در متون نظری مربوط به فرهنگ اجماع نظری در باره مفهوم مهندسی فرهنگی وجود ندارد، شاید بتوان به صورت زیر به یک جمع بندی در باره این مفهوم دست پیدا کرد:
مهندسی فرهنگی عبارت است از یک رویکرد مفهومی به مدیریت و برنامه ریزی توسعه فرهنگی که در در زمره مفاهیم در حال تغییر فرهنگ و طراحی راهبردهای عملی در ارتباط با منابع و مبانی و همچنین مشکلات برخاسته از فرهنگ و توسعه در زمینه ها و بسترهای گوناگون قرار می گیرد. به عبارت دیگر مهندسی فرهنگی در باره سیستم ها، فرایندها، جایگزین ها و فرمول بندی راه حل های خلاقانه برای چالش های توسعه نهادهای فرهنگی و تبلیغ و تشویق مشارکت مردم در زندگی فرهنگی است.

4- فرهنگ از دیدگاه استاد مطهری

مراجعه به آثار آقاي مطهري نشان مي دهد كه ايشان در بحثي مستقيم در باره فرهنگ به تعريف فرهنگ مبادرت نكرده است اما در كتاب شرح منظومه هنگام شرح مفهوم انواع كلي اعم از اعتباري و غيره براي مثال و روشن كردن مطلب مورد نظر خود نيان مقصود خود را در قالب تعريف فرهنگ آورده است. ايشان در اين باره مي نويسد: فرهنگ عبارت است از يك نوع فعل و انفعالي كه در روان ها صورت مي گيرد. باید توجه داشت موضوع بحث ايشان در آن موقعيت، بحث انواع كلي است و ايشان به نوع خاصي از كلي حقيقي اشاره مي كند كه در آن تركيب اجزا، يك تركيب حقيقي است اما طبيعي نيست. بر خلاف تركيب مصنوعي كه در آن هويت اجزا در تركيب از بين نمي رود، هر چند كليت تركيب هدف واحدي را دنبال مي كند. همچنين اين نوع تركيب با تركيب طبيعي هم متفاوت است زيرا در آن اجزا به طور كلي هويت خود را از دست داده و هويت خود را از تركيب مي گيرند. از آجا كه آقاي مطهري در باره جامعه نيز با استناد به وجود اصل فطرت در انسان ها چنين نظري دارند مي توان گفت ديدگاه ايشان در باره فرهنگ و جامعه يكسان است.
توضيح اينكه آقاي مطهري با رد وجود عيني جامعه به عنوان تركيب طبيعي و مصنوعي و ديدگاهي كه اصلا جامعه را تركيب ندانسته و وجود جامعه را به افراد بر مي گرداند جامعه را داراي وجود عيني و قانونمندي معرفي مي كند كه از افراد انساني كه بدون اينكه لوح سفيدي باشند كه جامعه يا تاريخ آنها را شكل مي دهد انسان را داراي فطرتي مي داند كه سرمايه خاصي در انسان است و از برخورد اين سرمايه ها و تاثيراتي كه انسان از محيط اطراف خود مي گيرد جامعه و بنابراين فرهنگ شكل مي گيرد.
به اين ترتيب مي توان گفت فرهنگ عبارت از مجموعه اي از احساسات، انديشه ها، عواطف و ارزش ها و گرايشاتي است كه از يك طرف ريشه در فطرت انسان ها دارد يعني از روان آنها سرچشمه گرفته و از طرف ديگر عوامل اجتماعي نيز روي آن تاثيرات خاصي بر جاي مي گذارد.
ناگفته نماند كه آقاي مطهري در نوشته های خود به ابتناي فرهنگ بر فطرت انساني تصريح مي كند. او مي نويسد: «……جامعه ها و تمدنها و فرهنگ هاي امروزين را فرضا مختلف النوع و مختلف الماهيه ندانيم، مختلف الكيفيه، مختلف الشكل و مختلف اللون بودن آنها را نمي توان انكار كرد. آينده جوامع بشر چگونه است؟ آيا اين فرهنگ ها و تمدن ها و اين جامعه ها و مليت ها براي هميشه به وضع موجود ادامه مي دهند يا حركت انسانيت به سوي تمدن و فرهنگ يگانه و جامعه يگانه است و همه اين ها در آينده رنگ خاص خود را خواهند باخت و به يك رنگ - كه رنگ اصلي است و رنگ انسانيت است ـ در خواهند آمد؟ اين مساله نيز وابسته است به ماهيت جامعه و نوع وابستگي روح جمعي و روح فردي به يكديگر .... بايد گفت جامعه ها و فرهنگ ها و تمدن ها به سوي يگانه شدن متحد الشكل شدن و در نهايت امر در يكديگر ادغام شدن سير مي كنند و آينده جوامع انساني، جامعه جهاني تكامل يافته است كه در آن همه ارزش هاي انساني ... به فعليت مي رسد و انسان به كمال حقيقي و سعادت واقعي خود و بالاخره به انسانيت اصيل خود خواهد رسيد. (مطهري مرتضي، انسان و ايمان، ص 56)
استاد در بخش ديگري از همان كتاب به طرح ابتناي فرهنگ به فطرت پرداخته است و مي نويسد:
«آيا فرهنگ اصيل انساني ماهيت يگانه دارد؟ يا فرهنگ يگانه در كار نيست. فرهنگ ماهيت قومي، ملي يا طبقاتي دارد. آنچه وجود دارد يا در آينده وجود خواهد داشت فرهنگ هاست نه فرهنگ؟
اين مساله نيز وابسته به اين است كه آيا نوعيت انسان از فطرتي يگانه يا اصيل برخوردار است و همان فطرت اصيل و يگانه به فرهنگ انسان يگانگي مي دهد؟ يا چنين فطرت يگانه اي در كار نيست. فرهنگ ها ساخته عوامل تاريخي قومي و جغرافيايي و يا ساخته گرايش هاي منفعت طلبانه طبقاتي است؟ اسلام به حكم اينكه در جهان بيني اش قائل به فطرت يگانه است، هم طرفدار ايدئولوژي يگانه است و هم طرفدار فرهنگ يگانه. (مطهري مرتضي، انسان و ايمان، صص61-60)
به اين ترتيب در نهايت در بحث از تعريف و ماهيت فرهنگ از نظر استاد مطهري با در نظر گرفتن مطالب بالا مي توان به اين جمع بندي و نتيجه گيري رسيد كه فرهنگ نيز همانند جامعه وجود عيني دارد و مبتني بر فطرت و شرايط و محيط انسان است.

5- مهندسی فرهنگی از دیدگاه استاد مطهری

استاد مطهری در کتاب جامعه و تاریخ در نقد نظریه ناسیونالیستی و ملی گرایانه فرهنگ به اظهار نظری در باره فرهنگ اسلامی می پردازد که می توان آن را دیدگاه مختار ایشان در باره مهندسی فرهنگی تلقی کرد. ایشان در کتاب فوق در وهله اول از فرهنگی ویژه ی دین اسلام به نام فرهنگ اسلامی سخن می گوید. در مرحله دوم این فرهنگ اسلامی را دارای رسالتی خاص می داند و در مرحله سوم برداشتن گام هایی خاص و طی مراحلی ویژه را برای تحقق رسالت فرهنگ اسلامی بر می شمارد که می توان از آن گام ها به عنوان نوعی مهندسی فرهنگی تعبیرکرد. ایشان می نویسد:
«اينكه گفته مي شود مذهب عقيده است و مليت شخصيت و رابطه اين دو رابطه عقيده و شخصيت است.............. به معناي نفي بزرگترين رسالت مذهب است. مذهب آن هم مذهبي مانند اسلام بزرگترين رسالتش دادن يك جهان بيني بر اساس شناخت صحيح از نظام كلي موجود بر محور توحيد و ساختن شخصيت روحي و اخلاقي بر اساس همان جهان بيني و پرورش افراد جامعه بر اين اساس است كه لازمه اش پايه گذاري فرهنگي نوين است كه فرهنگ بشري است نه فرهنگ ملي. اين كه اسلام فرهنگي به جهان عرضه كرد كه امروز به نام فرهنگ اسلامي شناخته مي شود نه از آن جهت بود كه هر مذهبي كما بيش با فرهنگ موجود مردم خود در مي آميزد و از آن متاثر مي شود ... بلكه از آن جهت بود كه فرهنگ سازي در متن رسالت اين مذهب قرار گرفته است. رسالت اسلام بر تخليه انسان ها است از فرهنگ هایي كه دارند و نبايد داشته باشند و تحليه آنها به آنچه ندارند و بايد داشته باشند و تثبيت آنها در آنچه دارند و بايد هم داشته باشند.» (مطهري، جامعه و تاریخ، ص55)
همچنانکه ملاحظه می شود استاد مطهری بعد از بحث در باره اینکه فرهنگ سازی در متن رسالت دین اسلام است، سه حرکت و گام را برای ساختن یا به عبارت دیگر مهندسی فرهنگی اسلامی برمی شمارد؛ تخلیه، تحلیه و تثبت فرهنگی. مطهری برای مهندسی فرهنگی مورد نظر خویش سه مرحله را در نظر می گیرد و هرکدام از این مراحل را هم با مفهوم خاصی بیان می کند. این مفاهیم عبارتند از تخلیه فرهنگی، تحلیه فرهنگی و تثبیت فرهنگی. البته باید در نظر داشت که این سه مرحله در عالم واقع از یکدیگر جدا نیستند ولی در عالم نظر و به لحاظ نظری و تحلیلی می توان آنها جدا از هم در نظر آورده و به تبیین و موشکافی هر کدام از آنها پرداخت. باید دید که هرکدام از این مراحل واجد چه معنایی بوده و دارای چه الزام هایی می باشند.
با نگاهی به نوشته ها و کلیه فعالیت های فکری و فرهنگی استاد مطهری در می یابیم که ایشان تلاش کرده اند در پروژه فعالیت فکری و فرهنگی خود همین برنامه پژوهشی را پیاده کنند.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط